Part 5 Flashcards
se fâcher
عصبانیشدن، خشمگینشدن. قطع رابطهکردن، (با کسی) به هم زدن، قهر کردن
accourir
با عجله آمدن، دواندوانآمدن، به دو آمدن، دویدن، پریدن
se précipiter
خود را انداختن، خود را پرتکردن
froisser
چروککردن. مچالهکردن
éminemment
فوقالعاده، بیاندازه، بینهایت. به راستی، واقعاً
magnétique
مغناطیسی، آهنربایی، جادویی، مسحورکننده، جذاب
don
اعطا، دهش. اهدا. کمک. هدیه، کادو. نعمت، موهبت. استعداد
aliéné,e
دیوانه، مجنون
fiacre
درشکه کرایهای
livrée
لباس (مخصوص)
précipitamment
عجله، شتابزدگی، دستپاچگی
effarer
به وحشتانداختن، به هراسانداختن، مضطربکردن. هراساندن
épée
شمشیر
émouvoir
احساسات (کسی را) برانگیختن، تحت تاثیر قرار دادن، متاثر کردن، به هیجانآوردن، منقلبکردن
stupéfair
شگفتزدهکردن، مبهوتکردن
envoler (s’)
پرواز کردن، به پرواز در آمدن. [بادکنک و غیره] (به) هوا رفتن. به سرعت گذشتن. [خودمانی] غیبشدن
enfiler
نخکردن. [خودمانی] تنکردن، پوشیدن. در پیش گرفتن، دنبالکردن
consulter
مشورتکردن با، نظر (کسی را) خواستن. مراجعهکردن به. نگاه کردن به. بیماران را معاینه کردن
quinte
[ورقبازی] پنج ورق همرنگ
interpellation
خطاب، پرسش. استیضاح