Part 41 Flashcards
crouler
فرو ریختن، ریزشکردن، خرابشدن
به لرزه درآمدن
نقش برآب شدن
plomb
سرب
گلوله
ساچمه
پلمب، مهر و موم
avaler
بلعیدن، قورتدادن
affront
توهین، اهانت، بیاحترامی، هتک حرمت
rafraîchir
خنککردن
رنگ و روی تازه دادن، نو کردن
خنکشدن
agonie
احتضار
افول، انحطاط، زوال، اضمحلال، نابودی
cadavre
جسد، نعش، جنازه
بطری خالی، قوطی خالی
viatique
[قدیمی و ادبی] توشه راه، خرج سفر
[برای فرد محتضر] (دعای) توشه آخرت
abdiquer
کنارهگیریکردن از، دستکشیدن از
استعفا دادن
رها کردن
avilir
خوار کردن، کوچککردن، سبککردن، تحقیر کردن
succomber
از پا درآمدن
شکستخوردن، مغلوبشدن
جانباختن، جانسپردن
facilité
آسانی، راحتی
قابلیت، امکانات
gâter
خرابکردن
فاسدکردن
ضایعکردن
لوسکردن، در ناز و نعمت بزرگکردن
avarice
خسّت
بخل، تنگنظری
مالپرستی، طمع، حرص
épars,e
پراکنده
[مو] پریشان
sangloter
هقهقکردن، زاری کردن
accès
ورود، دخول
ورودی، مدخل
بحران، حمله
[احساس] غلیان
entrailles
امعاء و احشاء، دل و روده
بطن، دل
کانون، قلب، دل
احساسات، عواطف
ôter
برداشتن
حذفکردن
کمکردن
درآوردن
از بین بردن، زدودن
prévenir
خبرکردن، خبردادن به، آگاه کردن
compromettre
به خطر انداختن، لطمهزدن به
بدنام کردن، خرابکردن