Part 23 Flashcards
lame
ورقه. تیغه، لبه، دَم. تیغ
éclat
تکه، قطعه. خرده، ریزه. درخشش، برق. تابش. شکوه
écraser
لهکردن. لگدکردن. زیرکردن، زیرگرفتن. خردکردن، لگدمالکردن
prodiguer
اسرافکردن، ولخرجیکردن. بیحسابدادن، اشباعکردن۰
peureux,euse
ترسو، بزدل. بیمناک، وحشتزده
pressentiment
احساس (قبل از وقوع)، پیشآگاهی، دلشوره
affreux,euse
هولناک، وحشتناک، مهیب
équipage
[کشتی، هواپیما] خدمه. [قدیمی] خدم و حشم
lestement
با چابکی، به چالاکی، چست و چالاک
prier
دعا کردن، نیایشکردن. دعا خواندن. نماز خواندن. [از خدا و غیره] خواستن، طلبیدن. خواهشکردن، تقاضا کردن، تمنا کردن، استدعا کردن
effet
اثر، تاثیر. نتیجه، حاصل، پیامد. لباس. [حقوقی] اموال، داراییها، مایملک
porteur,euse
باربر، حمال. حامل، رساننده. پیک، قاصد
applaudir
دستزدن (برای)، کفزدن، تشویقکردن، تحسینکردن. موافقبودن، تاییدکردن، قبولکردن، قبول داشتن. استقبال کردن از، پذیرا شدن
souscrire
پرداخت (مبلغی را) تعهد کردن، تقبلکردن
insouciamment
با بیقیدی
acquitter
پرداختکردن، پول (کسی یا چیزی را) دادن. بیحسابکردن. [دین] ادا کردن
hache
تبر
éclater
منفجر شدن. ترکیدن. در گرفتن، ناگهان شروع شدن. آشکار شدن، برملا شدن. چند دسته شدن
accrocher
آویزانکردن، آویختن. (به میخ یا قلاب) زدن. (به شیء نوکتیز ) گرفتن، گیر کردن. به هم وصل کردن
noyer
غرقکردن، در آب خفهکردن. غرق آب کردن، به زیر آب فرو بردن. آبکیکردن