Part 31 Flashcards
éprouver
آزمایشکردن، آزمودن، امتحانکردن
تجربهکردن
احساسکردن
borne
علامت تعیین حدود، مرزنما
کیلومترنما
حدود، حد و مرز
imposer
مالیات بستن به
تحمیل کردن (به)
به زور قبولاندن
convenance
[خلق و خو، سلیقه، …] شباهت، همانندی، سازگاری.
تفاهم
پسند، میل، سلیقه
ادب، نزاکت، اخلاق
contenir
محتوی (چیزی) بودن، شامل (چیزی) بودن، دارای (چیزی) بودن، در بر داشتن
گنجایش داشتن، ظرفیت داشتن
جلوی (کسی یا چیزی را) گرفتن، جلوگیری کردن از، نگه داشتن
ébruiter
شایعکردن، فاشکردن
dispenser
معافکردن
se dispenser
خود را معاف کردن، از زیر (کاری) شانه خالی کردن، در رفتن، تن ندادن
entretenir
حفظکردن، نگهداشتن
گفتوگو کردن با، صحبتکردن با
s’entretenir
گفتوگو کردن، صحبت کردن
résoudre
[مساله، معما، …] حلکردن. رفع کردن. تجزیهکردن
تصمیمگرفتن
se résoudre
تصمیمگرفتن، تصمیمداشتن، قصد داشتن
avide
شکمو، شکمپرست، دله، شکمباره
مشتاق، تشنه
حریص، طماع
éclopé,e
لنگ، شل
ornement
تزیین، زینت، آرایش
défroque
لباس کهنه، رخت کهنه
rajeunir
جوانکردن.
سن (کسی را) کم کردن
تر و تازه شدن
frissonner
لرزیدن
لرز کردن