Part 30 Flashcards
interner
(در جایی) نگهداشتن.
بازداشت کردن، توقیف کردن.
(در آسایشگاه روانی) بستری کردن
flamber
شعلهور شدن، شعلهکشیدن، سوختن.
روی آتش گرفتن
poids
وزنه. سنگینی. وزنه.
فشار، بار
dénoter
نشانه (چیزی) بودن، دلالتکردن (بر)
invasion
هجوم، تهاجم، حمله
remède
دارو، دوا
چاره، علاج، درمان
retarder
به تعویق انداختن، عقب انداختن.
باعث تاخیر (کسی یا چیزی) شدن
extrémité
انتها، ته
نوک، سر
وضعیت حاد، وضع بحرانی
دست و پا
jambe
ساق پا. پا
[شلوار، شورت، …] پاچه
symptôme
نشانه (بیماری)
نشانه، علامت
succomber
از پا درآمدن. شکست خوردن، مغلوبشدن.
جان باختن، جان سپردن
تندادن، گردن نهادن، تسلیمشدن
relâche
[ادبی یا قدیمی] وقفه، استراحت، تنفس
songer
فکر کردن، در فکر (چیزی) بودن، در سر داشتن
خواب (کسی یا چیزی) را دیدن
naguère
[ادبی] چندی پیش، اخیراً
importer
اهمیتداشتن، مهمبودن