Part 20 Flashcards
lugubre
ماتمزده، اندوهبار، غمزده، محزون
accourir
باعجله آمدن، دواندوانآمدن، به دو آمدن، دویدن، پریدن
effarer
بهوحشتانداختن، به هراسانداختن، مضطربکردن، هراساندن. تو ذوق (کسی) زدن
renverser
واژگونکردن، برگرداندن. انداختن. سرنگونکردن
accabler
از پا در آوردن. خرد کردن. سرشار کردن، اشباعکردن، سیرابکردن. به ستوهآوردن، عاصیکردن
pronostic
پیشگویی، پیشبینی
élégamment
شیک، قشنگ. باظرافت
cacheter
مهرکردن، مهرزدن. مهر و مومکردن، لاک و مهر کردن
prompt,e
[ادبی] چالاک، فرز، چست و چالاک، جَلد. سریع، فوری. [قدیمی] زودگذر
procurer
فراهمکردن، تهیهکردن. موجبشدن، فراهمآوردن، باعثشدن
boudoir
اتاق پذیرایی خانمها
butte
تَل، تپه کوچک
être en butte à…
در معرض … بودن
splendeur
شکوه، جلال. درخشش
dupe
فریبخورده، گولخورده. سادهلوح
pavoiser
با پرچم آراستن، پرچمزدن (به). شادیکردن، جشنگرفتن