Part 11 Flashcards
retentir
طنینانداختن، صدای (چیزی) پیچیدن، منعکسشدن
enfoncer
فرو کردن، فرو بردن. [در و پنجره] شکستن. [خودمانی] منکوبکردن، شکستدادن
nier
انکار کردن، منکر شدن، تکذیبکردن. رد کردن. حاشا کردن
assemblée
اجتماع، تجمع، گردهمایی. محفل. مجلس
orateur,trice
سخنور، سخنران، ناطق، خطیب
surprenant,e
شگفتانگیز، تعجبآور، عجیب. چشمگیر
mouchard,e
خبرچین، جاسوس
répendre
ریختن. پاشیدن. پراکندن. رواجدادن، باب کردن. شایع کردن، پخش کردن، سر زبانها انداختن
guet-apens
دام، تله
flasque
شل، نرم
gangrener
دچار قانقاریا کردن. تباهکردن، به تباهیکشاندن، فاسد کردن
rude
خشن، زمخت. شاق، پرزحمت، دشوار. طاقتفرسا، سخت
singulier,ère
عجیب، غیر عادی. خاص، بخصوص، استثنایی. [دستور زبان] مفرد
marché
بازار. خرید و فروش. قرارداد، معامله
toutefois
با این همه، با این وجود، با این حال، معذالک، معالوصف