Antropologia C Flashcards
centrifugo
گریز از مرکز
caos primordiale
هرج و مرج اولیه
la speranza risiede nella sconfitta della morte nell’eschaton.
risiede
امید در شکست مرگ در آخرت نهفته است.
ساکن است
Lo snodo decisivo
Lo snodo
decisivo
نقطه عطف تعیین کننده
محل اتصال
هاب
مفصل
اتصال
لولا
مفصل بندی
چرخشی
تقاطع
بند انگشت
میله
نقطه اتصال
دروازه
گره
نقطه عطف
مفصل بندی شده است
محل ملاقات
محوری
مهم
تعیین کننده
قاطع
il medio giudaismo
یهودیت میانه
si complica con l’influenza greca
complicarsi
با نفوذ یونانی پیچیده تر می شود
در هم می شود
بغرنج
پیچیده شدن
پیچیده شود
به هم ریخته شدن
مجتمع
دشوار شود
سخت شدن
le prime chiare testimonianze
اولین شهادت روشن
si riflette nella complessità delle sue concezioni sulla morte
در پیچیدگی تصورات او از مرگ منعکس شده است
concezioni
تصورات
ایده ها
i concetti adottati
مفاهیم پذیرفته شده
incide sulla risposta
incidere
بر پاسخ تاثیر می گذارد
شبیه سازی کنید
تاثیر می گذارد
مستندات
نفوذ
تراشیدن
برش
تاثیر دارد
حکاکی کردن
تأثیر
هک کردن
تحت تأثیر قرار گیرد
تاثیر می گذارد
قطع به
دست انداز
خراش
نیزه
نقطه
آتش
تک نگاری
un cammino sbarrato
sbarrato
sbarrare
یک مسیر مسدود شده
مسدود
عبور کرد
خط کشیده
سوار شد
مشمول
خیره شدن
agog
کاملا باز شد
سوار شدن
bendy شوم
چک کردن
مانع شدن
مسدود کردن
کافه
عبور از
سد
سوار شدن
صلیب
پیچ
ضربه زدن
مانع
sbarra
· بارفیکس · ميله
Lo snodo decisivo
نقطه عطف تعیین کننده
adotta termini e concetti greci
adottare
اصطلاحات و مفاهیم یونانی را می پذیرد
اتخاذ کردن
گرفتن
پیاده سازی
ساختن
پذیرفتن
معرفی می کند
بعهده گرفتن
استخدام کردن
وضع
عبور
انتخاب کنید
پیش بینی
استقرار
پرورش دادن، پروردن
انتخاب کنید
si riflette nella complessità delle sue concezioni
در پیچیدگی مفاهیم او منعکس شده است
i concetti adottati
مفاهیم پذیرفته شده
Gesù all’origine
عیسی در مبدأ
ai tempi di Gesù
در زمان عیسی
La disputa sulla risurrezione
اختلاف بر سر قیامت
smonta l’obiezione
l’obiezione
smontare
اعتراض را برطرف می کند
Obiezione!
اعتراض دارم!
باز کردن
پیاده کردن
Ho provato a smontare il suo racconto.
تلاش کردم تا داستانش رو کنکاش کنم
سعی کردم داستان او را از بین ببرم.
پیاده کردن
از بین بردن
برداشتن
پیاده شدن
باز کردن
جدا کردن
پیاده کردن
درهم شکستن
نوار
باد کردن
پیاده شدن
برهنه کردن
کوبیدن آف
بیا پایین
قطعه قطعه کردن
ناامید شده
تسخیر کردن
دلسرد کردن
پایین آوردن
جدا از هم
proveniente dal giudaismo o meno
از یهودیت آمده یا نه
Fa la differenza?
آیا فرقی می کند؟
مگه فرقی هم می کنه؟
un pubblico specifico
یک مخاطب خاص
un pubblico
pubblico
یک مخاطب
عمومی
Tennero consiglio per arrestare con un inganno Gesù
آنها شورایی تشکیل دادند تا عیسی را با فریب دستگیر کنند
Si ostinano nel fare il male
آنها در انجام کارهای بد اصرار می کنند
tranelli
دام
un baratro è l’uomo
انسان یک پرتگاه است
chiunque, al vederli, scuoterà il capo
هر کسی با دیدن آنها سرش را تکان می دهد
riporrà in lui la sua speranza
او امید خود را به او خواهد گذاشت
trarranno gloria
trarre
آنها شکوه خواهند یافت
قرعه کشی
گرفتن
گرفتن
ساختن
فرا گرفتن
رانش ها
کسب کردن
درو
کشیده شود
استخراج کردن
پیدا کردن
به دست آوردن
کشیدن
بهره مند شوید
Disponi sempre al bene
disporre
همیشه مایل به انجام کارهای خوب باشید
دارند
ترتیب دادن
محل
در معرض قرار دادن
فراهم کند
نیاز
سفارش
قراردادن
به دست آوردن
ساختن
مالکیت
تصمیم می گیرد
فرمان
آماده کردن
موقعیت
برپایی
چیدمان
آرایه
قرار داده شده
saranno vegeti e rigogliosi
vegeti
rigogliosi
آنها سالم و موفق خواهند بود
un assassino vivo e vegeto
قاتل غبراق و سالم
Sono vivo e vegeto.
“ من زنده ام و حالم خوبه
سالم
سبزیجات
شاداب
پر از شکوه
i figli degeneri
کودکان منحط
فاسد
خراب
تبهکار
خطاکار
tortuosa e perversa
پر پیچ و خم و منحرف
insipiente
احمقانه
Lo educò
من او را آموزش دادم
ne ebbe cura
او از آن مراقبت کرد
la sua nidiata
نسل او
نوزادان
آشغال
لانه
کلاچ
آشیانه
لانه
درنده
جوجه کشی
ravvedersi
ناگهانی
اصلاح
راه خود را اصلاح کنند
راهش را اصلاح کند
راه هایمان را اصلاح کنیم
نور را ببین
راه خود را اصلاح کند
توبه کردن
i volantini
تراکت ها
le buchette
سوراخ های کوچک
consegnare dei volantini
بروشور را تحویل دهید
mi ero scordato di scriverlo
scordare
یادم رفت بنویسم
فراموش کردن
چرب
چنین نخواهد شد هرگز! محال است
Sarà divertente
جالب خواهد بود
la varicella
آبله مرغان
ho il torneo
من مسابقات را دارم
تورنمنت
مسابقات
Torneo a eliminazione diretta
رقابتهای تک حذفی
aderiamo
aderire
ما پایبند هستیم
ما رعایت می کنیم
ما حمایت میکنیم
ما مشترک می شویم
پیوستن
پایبند
وارد شدن
چوب
رعایت کنند
شرکت کردن
اشتراک در
الحاق
ثبت نام
موافق
حمایت کردن
شرکت داشتن
انتخاب کردن
چسبیدن
پذیرفتن
مشغول کردن
تراز کردن
موافقت می کند
همپوشانی
مناسب با هم
Il kerygma primitivo
اعلام کلام اولیه
una riflessione approfondita
یک تامل عمیق
utilizzando una chiave ermeneutica
با استفاده از کلید تفسیری
Persuaso di questo
از این متقاعد شدم
sospiriamo
آه می کشیم
venga assorbito
جذب میشود
la caparra dello Spirito
بیعانه
ضمانت
وثیقه
در گروگان
گرو
سپرده
non nella visione
در بینایی
در چیزی که می بینیم
چشم انداز
رویا
دید
comparire
به نظر رسیدن
ظاهر شدن
پدیدار شدن
un cambiamento
یک تغییر
la sensibilità ellenistica
حساسیت فرهنگ یونانی
li giustappone
آنها را در کنار هم قرار می دهد
la coerenza della teoria
coerenza
انسجام نظریه
انسجام
منسجم
تجانس
استوار
ثبات
una considerazione
یک ملاحظه
توجه
در نظر گرفتن
enfatizza
enfatizzare
اهمیت می دهد
اهميّت دادن · اهمیت دادن · برجسته نمودن · تاكيد كردن ·
نیرو دادن به
il fulcro
تکیه گاه
نقطه اتکا
armonizzare i diversi discorsi
هماهنگ کردن گفتمان های مختلف
lasciarvi nell’ignoranza
در جهل رهایتان کنم
a proposito di quelli che
proposito
در مورد کسانی که
نیت
هدف
تصمیم
قرار
نیت
قصد
non avremo alcuna precedenza
precedenza
ما هیچ اولویتی نخواهیم داشت
حق تقدم
اولویت
برتری
in precedenza
قبلا
a un ordine
در یک دستور
در یک سفارش
la tromba
شیپور
verremo rapiti insieme
ما با هم ربوده خواهیم شد
la sfida di interpretare
la sfida
چالش تفسیر
چالش
مبارزه
شهامت
مبارزه طلبی
senza soffocarla
بدون اینکه او را خفه کند
il dilemma
sistematico
il dilemma
معضل سیستمی
مساله
معما
وضعیت دشوار
Ho un piccolo dilemma, Walter.
والتر ، من يه مشکل کوچيکي دارم
evidenziandone
برجسته کردن آن
در حالیکه آنرا برجسته می کنند
termini greci anistemi
فعل یونانی Ἀνίστημι
به معنی بیدار شدن و رستاخیز
- برخاستن، برخاستن، دعوت به برخاستن: از این فعل می توان برای نشان دادن عمل برخاستن از رختخواب یا نشستن شخصی استفاده کرد.
- بیدار شدن: ἀνίστημι در برخی زمینه ها می تواند به معنای «بیدار شدن» باشد.
- احیاء، احیا: می توان برای بیان ایده احیای چیزی یا احیای آن استفاده کرد.
- **محرک کردن، برانگیختن، برانگیختن، برانگیختن **: این فعل همچنین می تواند نشان دهنده عمل به حرکت درآوردن، برانگیختن یا برانگیختن چیزی باشد.
- اخراج، انتقال (ساکنان محل): ἀνίστημι در برخی زمینه ها می تواند به معنای اخراج یا انتقال ساکنان یک مکان باشد.
- ** راندن، بیرون راندن حیوانات از لانه (حیوانات)**: از این فعل می توان برای نشان دادن عمل بیرون آوردن حیوانات از پناهگاه یا لانه استفاده کرد.
- ** عزل، انحلال (جلسات)**: ἀνίστημι در برخی زمینه ها می تواند به معنای عزل یا انحلال مجلس یا گروه باشد.
- Make stand up, stand up, erect: از این فعل می توان برای بیان عمل ایستادن یا ایستادن چیزی استفاده کرد.
- ساختن، دوباره ساختن، بازسازی کردن: در برخی زمینه ها، ἀνίστημι می تواند به معنای ساختن یا بازسازی چیزی باشد.
- برای خود بساز (شکل وسط): در شکل میانی ἀνίστημι می تواند نشان دهنده عمل ساختن چیزی برای خود باشد.
- Reestablish, recall into force: از این فعل می توان برای بیان ایده برقراری مجدد یا یادآوری چیزی استفاده کرد.
- برخیز، برخیز، برخاست (ناگذر): در حالت ناگذر، ἀνίστημι به معنای قیام، قیام یا برخاستن است.
- برخیزید، شورش کنید: در برخی زمینه ها می تواند نشان دهنده عمل قیام یا قیام باشد.
- بازیابی، شفا دادن: Ἀνίστημι همچنین می تواند به معنای بهبود یا بهبودی باشد.
- برخاستن از مردگان: در یک زمینه مذهبی یا اسطوره ای می تواند ایده قیام از مردگان را بیان کند.
- بیرون آمدن، بیرون آمدن: بالاخره ἀνίστημι می تواند نشان دهنده عمل بیرون آمدن یا بیرون آمدن از چیزی باشد¹.
termini greci egeiro
ἐγείρω
بیدار کردن
و تحریک کردن
و زنده کردن مردگان
- بیدار کردن: به معنای بیدار کردن کسی یا چیزی. مثلاً اگر بگوییم «مَرْخَبِّ رفیق»، میگوییم دوستِ خفته را بیدار میکنیم.
- بیدار شدن: به معنای بیداری از خواب یا حالت بی تحرکی. مثلاً «ἐγείρω» می تواند به معنای «بیدار شدن» باشد.
- تحریک: به معنای تحریک یا هل دادن کسی به انجام کاری. مثلاً «ἐγείρω» می تواند به معنای «تحریک كردن عمل» باشد.
- بیدار کردن: به معنای زنده کردن یا زنده کردن چیزی. مثلاً «ἐγείρω» میتواند به معنای زنده کردن مردگان باشد.
- رستاخیز: به معنای بازگشت به زندگی پس از مرگ. برای مثال می توان از «ἐγείρω» برای توصیف رستاخیز عیسی مسیح استفاده کرد.
resurgere
برای بلند شدن دوباره
رستاخیز
برانگیختن
بیدار کردن
indicando
در حالی که اشاره می کند
che giace
giacere
جاچره
که دراز کشیده
که دروغ می گه
دروغ
دروغ گویی
دراز کشیدن
un intreccio di carne e anima
درهم تنیدگی جسم و روح
testimonianze scritturistiche
scritturistico
آموزههای تاریخی
تاریخچه
شهادت های کتاب مقدسی
کتاب مقدسی
è oggetto di contestazioni
موضوع اختلاف است
contestazione
اعتراض
· اخطار
اطلاع
اعتراض
· تخلف
· تشدید
مشاجره
نزاع
· واخواهی
in perfetta simultaneità con Cristo
همزمانی کامل با مسیح
simultaneità
همزمانی
Si perde quindi la simultaneità degli eventi.
در نتیجه دو معادله از دست میرود.
intermedia
واسطه
una prospettiva limitata umana
prospettiva
دیدگاه محدود انسانی
دورنما
دیدگاه
چشم انداز
بعد
نقطه نظر
si interroga sulla natura
طبیعت را زیر سوال می برد
demitizza
demitizzare
اسطوره زدایی می کند
واضح می کند
توضیح می دهد
راز زدایی می کند
آشکار می کند
ابهام زدایی می کند
un compimento progressivo
یک تحقق پیشرونده
la presunta restaurazione dell’immortalità dell’anima
بازسازی فرضی جاودانگی روح
la presunta
مورد ادعایی
ادعا شده است
فرض می شود
فرض شده است
ظاهرا
la svalutazione
کاهش ارزش
i tentativi
تلاش ها
سعی ها
risultati del dibattito
نتایج مناظره
نتایج بحث ها
la sussistenza
sussistere
امرار معاش
وجود داشتن
زندگي كردن
بقا
رزق و روزی
حمایت کردن
زنده بودن
حضور
مهمات
تدارکات
زندگی کردن
a Congregazione per la dottrina della fede
جماعت برای دکترین ایمان
uno strumento verbale
یک ابزار کلامی
l’aldilà
زندگی بعد از مرگ
lo stato intermedio è un’immagine
حالت میانی یک تصویر است
ci costringe a ricorrere ad un’altra immagine
ما را مجبور می کند به تصویر دیگری متوسل شویم
costretto
وادار کرده
costringere
مجبور کردن
· وادار کردن
· سوی دیگربردن مجبور ساختن · ناگزیر کردن · وادار کردن
ricorrere
رفت و آمد مکرر
استفاده کنید
درخواست
توسل داشته باشند
دور زدن
مورد استفاده قرار گیرد
درخواست دادن
تکیه
به دنبال
عود کند
استخدام کردن
عقب افتادن
مراجعه کنید
استناد کردن
به وقوع پیوستن
نام نویسی کردن
برگرداندن
برگرد
شکست
برگشت
costringe a ricorrere
شما را مجبور به تجدید نظر می کند
metafore complementari
استعاره های مکمل
metafora
استعاره
مقایسه
مجاز
تشبیه
کنایه
essere valutato attentamente
به دقت ارزیابی شود
è associata a
essere associata
associare
در همکاری است با
در ارتباط است با
مرتبط باشد
با ترکیب شود
مرتبط شود
مرتبط بودن
در گیر شدن
وابسته
ترکیب کردن
جفت
ارتباط دادن
درگیر کردن
همخوانی داشتن
بستن
ضمیمه کردن
اختصاص دهد
متصل شود
نقشه
پیوستن
زن و شوهر
برابر کردن
si sdoppia
sdoppiarsi
تقسیم می شود
دو برابر شدن
دوبرابر کردن
به دو تقسیم شدن
coincidente con il giudizio finale
coincidente
coincidere
مصادف با قضاوت نهایی
همزمان
تصادفی
تصادفی
هم زمان
مصادف می شود
که مصادف است
که مصادف شد
مصادف می شود
همخوانی داشتن
مطابقت
همینطور باشد
همپوشانی
برخورد
l’affermazione definitiva
بیانیه قطعی
ritiene il giudizio imminente
او معتقد است که قضاوت قریب الوقوع است
Un primo abbozzo
پیش نویس اول
abbozzo
مدل
پیش فرض
الگو
طرح
Come una libellula
مثل سنجاقک
vige
اعمال میشود
trionfante
پیروز
finalmente qualcosa verrà fatto
بالاخره کاری انجام خواهد شد
dovrebbe farci pensare alla questione del criterio
باید ما را در مورد مسئله ملاک فکر کند
criterio
محک
معیار
مقیاسی که الگو است
سنگ محک
میزانی که الگو هست
farci pensare a
ما را وادار به فکر کردن
possediamo
ما مالک هستیم
sono quindi sempre penultimi
بنابراین آنها همیشه ماقبل آخر هستند
penultimo
ماقبل آخر
· یکی مانده به آخر
la perdizione
la distruzione
بیشتر در مورد یک حالت یا شرایط است
perdizione
نابودی
تخریب
لعنت
خراب کردن
عذاب
از بین رفتن
بی عدالتی
به حالت تباهی، لعنت یا نابودی کامل اطلاق می شود. اغلب به صورت مجازی برای نشان دادن یک موقعیت ناامیدکننده یا یک سرنوشت بد استفاده می شود. به عنوان مثال،
La sua dipendenza dall’alcol lo ha portato alla perdizione
“اعتیاد او به الکل منجر به هلاکت او شد.”
distruzione
بر عمل تخریب چیزی تمرکز دارد
تخریب
قطع
نابودی
ویرانی
ویرانی
خراب کردن
تخریب
خرد کردن
عذاب
درهم شکستن
ضرب وشتم
محو کردن
نابودی
ویران کردن
خرابه
نابود
تخریب
مخرب
با خاک یکسان کردن
عمل تخریب چیزی یا شخصی است. به عمل وارد آوردن خسارت جبران ناپذیر یا تخریب کامل چیزی اطلاق می شود. به عنوان مثال،
L’uragano ha causato la distruzione di molte case
“طوفان باعث تخریب بسیاری از خانه ها شد.”
Laddove
جایی که
metaforicamente
به صورت استعاری
emettere la sentenza corrispondente
حکم مربوطه را صادر کند
emettere
موضوع
بیرون ریختن
دادن
خروجی
رهایی
مطلقا
خاموش کردن
ارائه دادن
انتقال. رساندن
بیان
تابش می کند
تلفظ
بیرون دادن
تخلیه
بیرون انداختن
فوران کردن
بازدم
دادن
نوشتن
la sentenza
داوری
جمله
حکم می کند
تصمیم گیری
داوری
حکم
محکومیت
فرمان
محکومیت
جوایز
قضاوت
گفتن
حداکثر
حکم علیه
محکوم شد
corrispondere
همخوانی داشتن
مطابقت
پرداخت
ملاقات
پاسخ
مناسب
منعکس کنند
رعایت کنند
سازگار
برابر
متقابل کردن
شمارش
مصادف می شود
موافق
مرتبط به
قابل پرداخت
le fila
خطوط
رتبه ها
رشته ها
خطوط
ردیف ها
filare
ردیف
خط
چرخش
شمارش
با هم برو
معنی دارد
پاک کردن
خارج کردن
سیمی
چرخیدن
کلاهبرداری
کاسه در کنار
پرداخت کردن
راحت کردن
سرعت در طول
خود را کمیاب کردن
سست شدن
بیرون رفتن
برای اجرا
به دادگاه
Risarcimento
جبران خسارت
risolutore
حل کننده
regola
regalo
قانون
هدیه
lo slogan
شعار
l’immediatezza
بی واسطه بودن
unificante
متحد کننده
inaugurati
افتتاح شد
la prolessi della fine
پیشروی پایان
All’indomani
روز بعد
opporsi
مخالفت کنند
si oppone radicalmente all’uomo
به شدت با انسان مخالف است
alterità
دیگری بودن
attimo eterno.
لحظه ابدی
preoccupazione
نگران بودن
imponendo
تحمیل کننده
imponendo
تحمیل کننده
convergenza
forte senso di convergenza sul centro
همگرایی
حس قوی همگرایی در مرکز
precursore
پیش ساز
ressourcement
منبع
due piste di lavoro
due piste di lavoro
دو مسیر کار
Egli enunciati
بیانیه ها
asserto
من ادعا می کنم
intrinseco
ذاتی
individuale
individuarne
شخصی
آنها را شناسایی کنید
individuare
فردی کردن
individuo
شخصی
antagonismo
تضاد
Altrove
یک جای دیگر
tradursi
ترجمه کردن
il risvolto vissuto
il risvolto vissuto
جنبه زیسته
risvolto
برگردان
il lusso
il lusso
تجمل
لوکس
Va da sé che
Va da sé che
ناگفته نماند که
ortoprassi
ortodossia
نحوه زندگی و عمل در کلیسا
E distingue due livelli sui quali intende discutere con i donatisti. l’ortodossia, cioè la giusta opinione (doxa) su una questione di fede, che in questo caso riguarda la dottrina del sacramento con la sua prassi, e l’ortoprassi, che prende in considerazione il modo in cui si vive e si agisce nella Chiesa.
و او دو سطح را متمایز می کند که در آن قصد دارد با Donatists گفتگو کند. ارتدوکسی، یعنی نظر درست (doxa) در مورد یک مسئله ایمان، که در این مورد مربوط به آموزه مقدس با عمل آن است، و ارتوپراکسی، که نحوه زندگی و عمل در کلیسا را در نظر می گیرد.
unicamente
فقط
de-privatizzazione
خصوصی سازی زدایی
implicanze
مفاهیم
conflitto
تعارض
spetta
بستگی دارد به
l’uomo non può anticipare
l’uomo non può anticipare
انسان نمی تواند پیش بینی کند
riserva
ذخیره
una riserva escatologica,
ذخیره معاد شناسی،,
mondana
دنیوی
Gli stimoli
محرک ها
esimerci
خودمان را معاف کنیم
non possiamo esimerci dal
domandarci
adeguatamente
به اندازه کافی
costitutiva
سازنده
Optiamo
ما انتخاب می کنیم
La pretesa
مطالبه
storicità
تاریخی بودن
contenitore
ظرف
mobile
سیار
mucchio
توده
equazione
معادله ریاضی یا فیزیک
Il demiurgo
موجودی الهی که توسط افلاطون ساخته شده که هوشی است که ازماده استفاده می کند و جهان رامیسازد
Il demiurgo, demiurgo, figura figura filosofica e al tempo stesso mitologica, è un essere divino, dotato di capacità generatrice, descritto la prima volta da Platone nel Timeo (anche se un breve accenno alla sua figura è presente già nel X libro della Repubbilica)”. Il termine greco da lui usato e ônuioupvòg (demiurgòs, ‘lavoratore pubblico), composto di snuiog (dèmios, ‘del popolo) ed épvov (èrgon, ‘lavoro’, ‘opera).
دمیورگ، دمیورگ، شخصیتی فلسفی و در عین حال اساطیری، موجودی الهی است که دارای ظرفیت تولید است که برای اولین بار توسط افلاطون در تیمائوس توصیف شده است (البته اشاره مختصری به شخصیت او قبلاً در کتاب دهم وجود دارد. واژه یونانی که او به کار برد ônuioupvòg (demiurgòs، «کارمند عمومی») است که از snuiog (dèmios، «از مردم) و épvov (èrgon، «کار»، «کار») تشکیل شده است.
La figura del Demiurgo, senza il quale g impossible che ogni cosa abbia nascimento, non è propriamente un dio generatore come quello cristiano, ma piuttosto ordinatore: egli dà il soffo vitale a una materia informe e ingenerata che preesiste a lui.
شکل دمیورژ که بدون او امکان ندارد همه چیز به وجود بیاید؟، دقیقاً یک خدای مولد مانند خدای مسیحی نیست، بلکه یک نظم دهنده است: او نفس حیاتی را به ماده ای بی شکل و تولید نشده می دهد که از قبل وجود دارد. به او.
Sul piano filosofico il Demiurgo coisponde alla necesstà di introdurre un principio unitario in grado di giustificare e superare il rigido dualismo, teorizzato da Platone, fra il mondo delle idee e la realtà sensibile.
در سطح فلسفی، دمیورژ با نیاز به معرفی یک اصل واحد که قادر به توجیه و غلبه بر ثنویت سفت و سخت، نظریهپردازی شده توسط افلاطون، بین جهان ایدهها و واقعیت معقول باشد، مطابقت دارد.
Questo divino artigiano rappresenta quindi il mediatore tra la dimensione intellegibile e la materia, dualismo altrimenti inscindibile. Il demiurgo è infatti lintelligenza che progetta il mondo, guardando alle idee come modello e usando la materia (o chora) come strumento.
بنابراین، این صنعتگر الهی واسطهای بین بعد معقول و ماده است، که در غیر این صورت یک دوگانگی جدایی ناپذیر است. دمیورژ در واقع هوشی است که جهان را طراحی می کند و به ایده ها به عنوان یک الگو نگاه می کند و از ماده (یا کورا) به عنوان ابزار استفاده می کند.
s. m. [dal Iat. demiurgus, gr. Snuoupyos, <artefice, ordinatore?, propr. “<slavoratore pubblicow, comp. di stpog del popolor e &pyov xopera] (pl. -ghi, meno com. -9. -1. Nell’antica Grecia: a. Nome con cui venivano designati li artigiani liberi, in contrapposizione agli schiavi. b. Magistratura cittadina o federale, per lo più colegiale, che trattava questioni d’interesse pubblico 2. a. Nella filosofia platonica il dio artefice dell’universo, principio dell’ordine cosmico. Nella filosofia gnostica, divinità ordinatrice del mondo, distinta dal dio supremo. b. fig. Personaggio di grande importanza storica, dotato di
forti capacità creative e organizzative che gli consentono di dominare s il suo tempo e dare vita a nuove realtà
س متر [از ایات. دمیورگوس، گرم. Snuoupyos، <صنعت کننده، سفارش دهنده؟، propr. «<public workerw, comp. of stpog del popolor and &pyov xopera] (pl. -ghi, less com. -9. -1. در یونان باستان: الف. نامی که صنعتگران آزاد با آن تعیین می شدند، برخلاف بردگان. ب. 2. در فلسفه افلاطونی، خدا، خالق جهان، اصل نظم کیهانی. شخصیت با اهمیت تاریخی، وقف شده است
مهارت های خلاقانه و سازمانی قوی که به او اجازه می دهد بر زمان خود مسلط شود و به واقعیت های جدید جان بخشد.
Kairos
traducibile con tempo cairologico,!”’ è una parola che nellantica Grecia signifcava ‘momento giusto o opportuno’ o “momento supremo”
قابل ترجمه با زمان پوسیدگی،” کلمه ای است که در یونان باستان به معنای “لحظه مناسب یا مناسب” یا “لحظه عالی” بود.
Gli antichi greci avevano quattro parole per indicare il tempo: xpóvog (chronos), katpóq (kairos), aitv (Aion) e évauròc (Eniautos).[?] Mentre la prima si riferisce al tempo cronologico e sequenziale, la seconda significa’un tempo nel mezzo’, un momento di un periodo di tempo indeterminato nel quale’qualcosa’ di speciale accade, la terza invece si riferisce al tempo eterno e la quarta indicava un anno Mentre chronos è quantitativo, kalros ha una natura qualitativa.l] Come divinità Kairos era semi-sconosciuto, mente Chronos (da non confondere con Crono, figlio di Urano e Gea) era considerato la divinità del tempo per eccellenza, mentre Aion veniva associato a una divinità primordiale.
یونانیان باستان چهار کلمه برای نشان دادن زمان داشتند: xpóvog (chronos)، katpóq (kairos)، aitv (Aion) و évauròc (Eniautos). لحظهای از یک دوره زمانی نامشخص که در آن «چیز» خاصی اتفاق میافتد، در عوض به زمان ابدی اشاره میکند و چهارمین یک سال را نشان میدهد، در حالی که کرونوس کمی است، کالروس ماهیت کیفی دارد. -ناشناخته، در حالی که کرونوس (نباید با کرونوس، پسر اورانوس و گایا اشتباه شود) الوهیت زمان در نظر گرفته می شد، در حالی که آیون با الوهیت اولیه همراه بود.
Kairos è un tempo il cui discernimento è di primaria importanza in molti settori: la medicina la strategia la politica
کایروس زمانی است که تشخیص آن در بسیاری از بخشها اهمیت اولیه دارد: پزشکی، استراتژی، سیاست
chronos
kairos
Aion
Eniautos
چهار زمان یونانی
χρόνος (chronos)
si riferisce al tempo cronologico e sequenziale
به زمان زمانی و ترتیبی اشاره دارد
È quantitativo
تعداد و عددی و مقداری هست
era considerato la divinità del tempo per eccellenza
او را خدای زمان برتر می دانستند
, καιρός (kairos)
“un tempo nel mezzo”, un momento di un periodo di tempo indeterminato nel quale “qualcosa” di speciale accade
“زمانی در بین”، لحظه ای در یک دوره زمانی نامشخص که در آن “چیز” خاصی اتفاق می افتد
ha una natura qualitativa
ماهیت کیفی دارد
Come divinità Kairos era semi-sconosciuto
کایروس به عنوان خدایی نیمه ناشناخته بود
, αἰών (Aion)
si riferisce al tempo eterno
اشاره به زمان ابدی
veniva associato a una divinità primordiale
او با الوهیت اولیه همراه بود
e ἐνιαυτός (Eniautos)
indicava un anno
اشاره به یک سال است
è ricavato
به دست آمده است
darcelo?
به ما بدهد؟
è irrotto
irrompere
شکستن
نفوذ کرد
In questo mondo è irrotto il mondo a venire.
دنیای آینده در این دنیا شکسته شده است.
severità
شدت
Sarà capitato
اتفاق خواهد افتاد