8-Relationship Flashcards
.مامانم همش بهم غر میزنه
My mother nags me all the time.
She is a nag.
من دادم داداشم عکسا رو بگیره
I had my brother take the photos.
دادم مکانیک ماشینم رو تعمیر کنه
I had the mechanic repair my car.
من دادم خواهرم اتاق رو تمیز کنه
I got my sister to clean the room.
ما سریع با هم جور شدیم
We hit it off.
در مورد ظاهرش، او سبزه است
As for her appearance, she is olive-skinned.
در واقع او چشم و ابرو سیاهه
As a matter of fact, she is a brunette.
او ترجیح میدهد لباس های راحت بپوشد
She prefers to dress casually.
به عبارت دیگه لباس های گله گشاد از علایقش هستند
In other words, sloppy clothes are to her liking.
او خیلی رک است
She is extremely frank.
منظورم اینه که او همیشه خود واقعیش رو نشون میده
I mean she always shows her true colors.
او یک دختر شاد با یک لبخند بزرگ روی لب هایش است
She is a cheerful girl with a big smile on her lips.
خوشبختانه دوستم اصلا پرخاشگر نیست
Fortunately, my friend is not aggressive at all.
او خیلی دمدمی مزاج است
He is really moody.
به عبارت دیگر او به راحتی نظرش را عوض می کند
In other words, he changes his mind easily.
من با آدم های دورو دوست نمیشم
I don’t make friends with two-faced people.
چون نمی تونید روشون حساب کنید
Because you cannot count on them.
آن ها قابل اطمینان نیستند
They are not reliable / trustworthy.
خانم ها احتمال بیشتری دارد که بتوانند با آدم های پر حرف کنار بیایند
Women are more likely to get along well with chatter-boxes.
دوستی ما به سال ها پیش برمیگرده
Our friendship goes back a long way.
در واقع اون بر میگرده به سال هایی که ما کلاس دومی بودیم
In fact, it goes back years to when we were second graders.
ما کم کم از هم دور شدیم
We gradually grow apart / drifted apart.
من دایره وسیعی از دوستان دارم
I have a wide circle of friends.
برادرم شباهت عجیبی به مادرم دارد
My brother bears a striking resemblance to our mother.
از اونجایی که ما امروزه سبک زندگی شلوغی داریم و برنامه شلوغی داریم، ما نمیتونیم با دوست هامون وقت بگذرونیم
Since nowadays we have a hectic lifestyle and a tight schedule, we cannot hang out with our friends.
ما هممون حسابی سرمون شلوغه
We are all as busy as bees.
من با کسایی دوست میشم که تفاهم زیادی باهاشون دارم
I make friends with the ones I have a lot in common with.
ما با هم به شهرهای اطراف میریم و با هم خوش و بش میکنیم (از حال هم خبر دار میشیم
We go to nearby cities, and we catch up with each other.
من سفره دلم رو پیش دوست صمیمیم باز میکنم
I open up to my close friend.
اون رازدار منه
He is my confidant.
وقت گذروندن با دوستام منو خوشحال میکنه
Spending time with friends cheers me up.
من با دوستانی که از نظر فکری شبیه من هستند بهتر کنار میام
I get on well with my like-minded friends.
بچه ها به هم بازی نیاز دارند
Children need playmates.
خانواده از همه چی مهمتره
Blood is thicker than water.