B2 Beruf Flashcards
berichten
[گذشته: berichtete] [گذشته: berichtete] [گذشته کامل: berichtet] [فعل کمکی: haben ]
1 اطلاع دادن تعریف کردن
مترادف و متضاد
bekannt geben erzählen informieren melden mitteilen
jemandem etwas (Akk.) berichten
به کسی چیزی را گزارش دادن [تعریف کردن]
1. Er hat mir alle Einzelheiten des Gesprächs berichtet.
1. او همه جزئیات مکالمه را به من اطلاع داد.
2. Ich habe ihm alles berichtet.
2. من به او همه چیز را گزارش دادم.
3. Sie hat mir von ihrem Urlaub berichtet.
3. او در مورد مسافرتش برای من تعریف کرد.
über etwas (Akk.) berichten
راجع به چیزی گزارش دادن
Alle Zeitungen haben über den Unfall berichtet.
همه روزنامهها در مورد حادثه اطلاع دادند.
es wird berichtet, dass …
گزارش شده است که
das Au-pair
فرهنگآموز اوپر
1.Ein Au-pair kümmert sich um Kinder.
1. یک فرهنگآموز از کودکان مراقبت میکند.
lackieren
[گذشته: lackierte] [گذشته: lackierte] [گذشته کامل: lackiert] [فعل کمکی: haben ]
1 رنگ کردن لاک الکل زدن
مترادف و متضاد
beschmieren bestreichen
1.Sie müssen das Fenster lackieren.
1. شما باید پنجره را رنگ کنید.
2.Wir können die Oberfläche lackieren.
2. ما میتوانیم زمین را لاک الکل بزنیم.
2 لاک زدن (sich lackieren)
1.sich die Fingernägel lackieren
1. ناخنهای دست را لاک زدن
der Lackierer
[جمع: Lackierer] [ملکی: Lackierers] [مونث: Lackiererinnen]
1 قلمگیر نقاش
1.Maler und Lackierer führen ihre Arbeiten selbstständig.
1. نقاشان و قلمگیرها کارهای خود مستقل پیش میبرند.
das Herkunftsland
1 زادگاه وطن
die Baustelle
[جمع: Baustellen] [ملکی: Baustelle]
1 کارگاه ساختمانی محل ساخت و ساز
1.Die Architektin besuchte die Baustelle und sprach mit den Bauarbeitern.
1. معمار از کارگاه ساختمانی بازدید و با کارگرهای ساختمانی صحبت کرد.
2.Wir müssen die Baustelle umfahren.
2. ما باید کارگاه ساختمانی را دور بزنیم.
der Strich
[جمع: Striche] [ملکی: Strich(e)s]
1 خط
1.Die Striche an der Wand hat unser Kind gemacht.
1. خطهای روی دیوار کار کودک ما است.
2.Ein Strich auf dieser Waage bedeutet zehn Gramm.
2. یک خط بر روی این ترازو به معنای ده گرم است.
anstrengend
حالت تفضیلی: anstrengender] [حالت عالی: anstrengendesten]
1 طاقتفرسا خستهکننده
مترادف و متضاد
aufreibend beschwerlich ermüdend erholsam mühelos
anstregende Aktivität/Arbeit/…
فعالیت/شغل/… طاقتفرسا
1. Anstrengende körperliche Aktivität
1. فعالیت طاقتفرسای بدنی
2. Ich finde diese Arbeit sehr anstrengend.
2. به نظر من این کار خیلی طاقت فرساست.
Schnell, pünktlich, sauber und immer zum guten Preis.
سریع، وقت شناس، تمیز و همیشه با قیمت مناسب.
Innenausbau
ساخت و ساز داخلی
Fassadenarbeiten
“Fassadenarbeiten” یک عبارت آلمانی است که به فعالیتهای مرتبط با نمای ساختمان اشاره دارد. در زبان آلمانی، “Fassade” به معنای نما یا بیرونی ساختمان است و “Arbeiten” به معنای کارها یا فعالیتها میباشد. بنابراین، “Fassadenarbeiten” به صورت کلی به هرگونه کار یا فعالیتی اطلاق میشود که با نمای خارجی ساختمان مرتبط باشد.
این شامل فعالیتهای مختلفی میشود مانند نصب و نگهداری نمای ساختمان، نصب و تعمیر سیستمهای عایق حرارتی و صوتی، نقاشی و تزئین نما، نصب پوششهای خارجی مانند کاشی یا سنگ و غیره. این کارها به منظور افزایش زیبایی، حفاظت از ساختمان در برابر عوامل آب و هوا، افزایش عایق حرارتی و صوتی و بهبود کارایی انرژی ساختمان انجام میشوند.
Malerbetrieb
شرکت رنگمالی
tapezieren
کاغذ دیواری زدن
Fachangestellte
متخصصین
die Beratung
مشاوره جلسه مشاوره، مشورت، راهنمایی
مترادف و متضاد
Aussprache Besprechung Gespräch Konferenz
1.Kommen Sie einfach am Mittwoch in die Beratung.
1. روز چهارشنبه به (جلسه) مشاوره بیایید.
Beratung für Familien/Studenten/…
مشاوره برای خانوادهها/دانشجویان/…
Beratungen für Familien gibt es jeden Dienstag zwischen 14 und 16 Uhr.
مشاوره برای خانوادهها هر سهشنبه بین ساعت 14 تا 16 هست [برگزار میشود].
کاربرد واژه Beratung به معنای مشاوره
واژه Beratung در زبان آلمانی به طور تحتاللفظی به معنای مشورت و راهنمایی است. اما در این کاربرد از این واژه برای اشاره به جلسات تخصصی مشاوره هم استفاده میشود.v
die Betreuung
اقبت پشتیبانی
مترادف و متضاد
Pflege Sorge Versorgung
1.Sie benötigt professionelle Hilfe, die Betreuung eines guten Arztes.
1. او به کمک حرفهای نیاز دارد، مراقبت یک دکتر خوب.
2.Wir bieten 24 Std. telefonische Betreuung bei technischen Problemen.
2. ما پشتیبانی تلفنی 24 ساعته هنگام (بروز) مشکلات فنی ارائه میکنیم.
pflegen
[گذشته: pflegte] [گذشته: pflegte] [گذشته کامل: gepflegt] [فعل کمکی: haben ]
1 مراقبت کردن پرستاری کردن
etwas (Akk.) pflegen
از چیزی مراقبت کردن
1. Den Garten pflegt meine Frau.
1. زنم از باغچه مراقبت میکند.
2. Meine Mutter ist sehr krank. Ich muss sie pflegen.
2. مادر من خیلی مریض است. من باید از او مراقبت کنم.
3. Wer pflegt euren kranken Vater?
3. چه کسی از پدر مریضتان مراقبت میکند؟
etwas (Akk.) regelmäßig/aufopfernd pflegen
از چیزی به طور مرتب/فداکارانه مراقبت کردن
Eine Creme, die die Haut pflegt.
کرمی که از پوست مراقبت میکند.
2 عادت داشتن
pflegen etwas zu machen
عادت به انجام کاری داشتن
Er pflegt zum Essen Wein zu trinken.
او عادت به نوشیدن شراب هنگام غذا دارد.
pflegen etwas zu machen
چیزی را معمولا انجام دادن
Er pflegt gute Kontakte zur Mafia.
او روابط خوبی با مافیا دارد.
3 دوستدار چیزی بودن به چیزی علاقهمند بودن
Kunst/Freundschaft/… pflegen
دوستدار هنر/دوستی/… بودن
Er pflegt die Musik.
او دوستدار موسیقی است.
der Patient
[جمع: Patienten] [ملکی: Patienten] [مونث: Patientin]
1 بیمار مریض
1.Der neue Augenarzt hat sehr viele Patienten.
1. دکتر چشم پزشک جدید خیلی بیمار دارد.
2.Ich bin Patientin bei Dr. Hausner. Ich möchte bitte einen Termin.
2. من مریض دکتر “هاسنر” هستم. من یک وقت میخواهم.
das Gerät
وسیله دستگاه، وسیله برقی
1.Dieses Küchengerät ist sehr praktisch.
1. این وسیله آشپزی خیلی کاربردی است.
2.Ich kaufe meine Elektrogeräte immer gebraucht. Das ist viel billiger.
2. من وسایل برقیام را همیشه دست دوم میخرم. این خیلی ارزانتر است.
klingelschild
“Klingelschild” یک کلمه آلمانی است و به
معنای “تابلو زنگ” یا “تابلو پایه زنگ یا علامت زنگ “ میباشد. این واژه اشاره دارد به تابلو یا پلاکی که نامها یا شمارههای واحدهای مسکونی یا تجاری به همراه دکمههای زنگ بر روی آن نصب میشوند. این تابلوها به کمک زنگها برای اطلاع رسانی به افراد میپردازند که به یک مکان خاص میخواهند بروند یا به مخاطبان میگویند که چطور میتوانند با ساکنان یا مالکان مکان تماس بگیرند.
sich überlegen
[گذشته: überlegte] [گذشته: überlegte] [گذشته کامل: überlegt] [فعل کمکی: haben ]
1 فکر کردن تصمیم گرفتن
مترادف و متضاد
brüten grübeln nachdenken reflektieren
sich (Dat.) überlegen
تصمیم گرفتن
1. Hast du dir überlegt, ob du das Angebot annimmst?
1. آیا تصمیم گرفتهای که میخواهی پیشنهاد را قبول کنی یا نه؟
2. Ich habe mir überlegt, ein Auto zu kaufen.
2. من فکرهایم را کردهام [من تصمیم گرفتهام]، که یک ماشین بخرم.
3. Ich kann mich nicht entscheiden. Ich muss mir das noch überlegen.
3. من نمیتوانم تصمیم بگیرم. باید هنوز در موردش فکر کنم.
[صفت]überlegen
/ˌyːbɐˈleːɡən/
قابل مقایسه
2 بهتر برتر
مترادف و متضاد
besser unterlegen
jemandem an/in etwas (Dat.) überlegen sein
بهتر از کسی بودن
1. Sie ist in Schwimmen ihren Mitschülern überlegen.
1. او در شناکردن بهتر از همکلاسیهایش است.
2. Sie ist mir im Rechnen weit überlegen.
2. او در ریاضیات بهتر از من است.
3 ارشد مافوق
Arzt:
behandeln, diagnostizieren, verschreiben, operieren, beraten
- دکتر: درمان کردن، تشخیص دادن، نسخه نویسی کردن، جراحی کردن، مشاوره دادن
Lehrer: unterrichten, erklären, bewerten, betreuen, fördern
- معلم: تدریس کردن، توضیح دادن، ارزیابی کردن، نگهداری کردن، توسعه دادن
Programmierer: programmieren, debuggen, entwerfen, testen, implementieren
- برنامه نویس: برنامه نویسی کردن، اشکالزدایی کردن، طراحی کردن، تست کردن، پیادهسازی کردن
Friseur: schneiden, stylen, färben, waschen, beraten
- رایشگر: برش دادن، استایل دادن، رنگآمیزی کردن، شستشو دادن، مشاوره دادن
Verkäufer: verkaufen, beraten, kassieren, präsentieren, empfehlen
فروشنده: فروش کردن، مشاوره دادن، صدور فاکتور، ارائه دادن، توصیه دادن
Architekt: entwerfen, planen, zeichnen, beraten, überwachen
- معمار: طراحی کردن، برنامهریزی کردن، نقشه کشیدن، مشاوره دادن، نظارت کردن
Polizist: schützen, ermitteln, verhaften, patrouillieren, kontrollieren
پلیس: محافظت کردن، تحقیق کردن، دستگیر کردن، پاترول کردن، کنترل کردن
Koch: kochen, braten, würzen, servieren, planen
آشپز: پخت کردن، سرخ کردن، ادویهگذاری کردن، سرو کردن، برنامهریزی کردن
Krankenschwester: pflegen, messen, verarzten, trösten, assistieren
پرستار: مراقبت کردن، اندازهگیری کردن، درمان کردن، تسلی دادن، همکاری کردن
Elektriker: installieren, reparieren, prüfen, verdrahten, warten
الکتریکی: نصب کردن، تعمیر کردن، بررسی کردن، سیمکشی کردن، نگهداری کردن
Übersetzer: übersetzen, interpretieren, korrigieren, recherchieren, kommunizieren
مترجم: ترجمه کردن، تفسیر کردن، اصلاح کردن، تحقیق کردن، ارتباط برقرار کردن
Musiker: spielen, komponieren, üben, aufführen, dirigieren
موسیقیدان: نواختن، ساختن، تمرین کردن، اجرا کردن، رهبری کردن
Gärtner: pflanzen, pflegen, schneiden, düngen, gestalten
باغبان: کاشتن، مراقبت کردن، برش دادن، تقویت کردن، طراحی کردن
Ingenieur: entwerfen, berechnen, überwachen, analysieren, konstruieren
مهندس: طراحی کردن، محاسبه کردن، نظارت کردن، تحلیل کردن، ساختن
Buchhalter: abrechnen, prüfen, kontrollieren, buchen, analysieren
حسابدار: حساب کردن، بررسی کردن، کنترل کردن، ثبت کردن، تجزیه و تحلیل کردن
Journalist: recherchieren, schreiben, interviewen, berichten, korrigieren
روزنامهنگار: تحقیق کردن، نوشتن، مصاحبه کردن، گزارش دادن، اصلاح کردن
Mechaniker: reparieren, warten, überprüfen, montieren, analysieren
مکانیک: تعمیر کردن، نگهداری کردن، بررسی کردن، مونتاژ کردن، تجزیه و تحلیل کردن
Psychologe: beraten, therapieren, analysieren, diagnostizieren, betreuen
روانشناس: مشاوره دادن، درمان کردن، تحلیل کردن، تشخیص دادن، نگهداری کردن
Tischler: sägen, hobeln, montieren, reparieren, entwerfen
نجار: برش دادن، هابل کردن، مونتاژ کردن، تعمیر کردن، طراحی کردن
Tierarzt: behandeln, impfen, operieren, untersuchen, beraten
دامپزشک: درمان کردن، واکسینه زدن، جراحی کردن، بررسی کردن، مشاوره دادن
Zahnarzt: behandeln, bohren, röntgen, reinigen, beraten
دندانپزشک: درمان کردن، حفاری کردن، رادیولوژی کردن، تمیز کردن، مشاوره دادن
Pilot: fliegen, navigieren, landen, überwachen, steuern
خلبان: پرواز کردن، هدایت کردن، فرود آمدن، نظارت کردن، کنترل کردن