B2 Flashcards
flexibel
keyboard
[صفت]flexibel
/flɛˈksiːbl̩/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: flexibler] [حالت عالی: flexibelsten]
1 انعطافپذیر منعطف، قابل تغییر
1.Dank meiner flexiblen Arbeitszeiten kann ich arbeiten, wann ich will.
1. من میتوانم به یمن ساعت کاری منعطفم هر موقع که بخواهم کار کنم.
2.Meine Arbeitszeit ist flexibel.
2. ساعت کار من قابل تغییر است.
تصاویر
teamfähig
ابل مقایسه
[حالت تفضیلی: teamfähiger] [حالت عالی: teamfähigsten]
1 توانا در کار گروهی
1.In der Gruppenarbeit beim Bewerbungsgespräch musste er zeigen, dass er teamfähig ist.
1. در کار گروهی هنگام مصاحبه کاری او باید نشان بدهد که برای کار گروهی توانا است.
hilfsbereit
ابل مقایسه
[حالت تفضیلی: hilfsbereiter] [حالت عالی: hilfsbereitesten]
1 کمککننده آماده به کمک، سودمند
مترادف و متضاد
dienstwillig zuvorkommend
1.Die meisten Kollegen sind freundlich und hilfsbereit.
1. اغلب همکاران صمیمی و کمککننده هستند.
2.ein hilfsbereiter Mensch
2. یک فرد آماده به کمک
3.Sabine ist immer gut gelaunt und sehr hilfsbereit.
3. “زابینه” همیشه سرِ حال و خیلی آماده به کمک است.
schüchtern
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: schüchterner] [حالت عالی: schüchternsten]
1 خجالتی
مترادف و متضاد
gehemmt scheu
1.Er ist sehr schüchtern.
1. او خیلی خجالتی است.
2.Er war früher schüchterner.
2. او قبلاً خجالتیتر بود.
kreativ
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: kreativer] [حالت عالی: kreativsten]
1 خلاق خلاقانه
مترادف و متضاد
ideenreich innovativ künstlerisch ideenlos unkreativ
1.Die Kinder sind beim Basteln sehr kreativ.
1. بچهها در ساختن کاردستی خیلی خلاق هستند.
2.Wir brauchen eine kreative Lösung für dieses Problem.
2. ما به یک راه حل خلاقانه برای این مشکل نیاز داریم.
freundlich
حالت تفضیلی: freundlicher] [حالت عالی: freundlichste-]
1 دوستانه
1.Er behandelte immer freundlich.
1. او همیشه دوستانه رفتار میکرد.
2.Er hat uns sehr freundlich begrüßt.
2. او خیلی دوستانه به ما خوشآمد گفت.
[صفت]freundlich
/ˈfʀɔɪ̯ntlɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: freundlicher] [حالت عالی: freundlichste-]
2 مهربان بامحبت، خوشبرخورد
1.Der Mann ist sehr freundlich zu mir.
1. این مرد با من خیلی مهربان است.
2.Sei freundlich zu Horst, auch wenn du ihn nicht magst.
2. با “هورست” مهربان باش، حتی اگر از او خوشت نمیآید.
belastbar
دارای قدرت تحمل
مترادف و متضاد
haltbar kräftig
1.Die Brücke ist nur wenig belastbar.
1. پل دارای قدرت تحمل کمی است.
2.Die Konstruktion ist belastbar bis 180 kg und langlebig.
2. این سازه دارای قدرت تحمل تا 180 کیلوگرم و بادوام است.
geduldig
صبور با حوصله، صبورانه
1.Es ist wichtig, geduldig zu sein.
1. صبور بودن، مهم است.
2.Sie wartete geduldig auf die nächste Straßenbahn.
2. او صبورانه منتظر تراموای بعدی ماند.
kontaktfreudig
جتماعی معاشرتی
1.Mein bester Freund ist lustig und kontaktfreudig.
1. بهترین دوستم بانمک و معاشرتی است.
2.Meine Schwester ist sehr kontaktfreudig und hat viele Freunde.
2. خواهرم بسیار اجتماعی است و دوستان بسیاری دارد.
tolerant
بامدارا صبور، شکیبا
مترادف و متضاد
intolerant
1.Die Nachbarn hören oft laut Musik. Wir müssen sehr tolerant sein.
1. همسایهها معمولا به آهنگ با صدای بلند گوش میکنند. ما باید خیلی بامدارا باشیم.
2.tolerant gegenüber der Jugend
2. در مقابل جوانان بامدارا بودن
unorganisiert
سازماندهی نشده
verantwortungsbewusst
یک کلمه آلمانی است که به زبان فارسی به معنای “مسئولیتپذیر” یا “مسئولیتآگاه” ترجمه میشود. این کلمه از دو قسمت تشکیل شده است:
“Verantwortung”: به معنای “مسئولیت” یا “پاسخگویی” است.
“bewusst”: به معنای “آگاه” یا “به خودآگاهی” است.
بنابراین، “verantwortungsbewusst” نشاندهنده فردی است که به خودآگاهی و ادرار به مسئولیتهای خود میپردازد، و با اطلاعات کامل و افراد محیط خود، مسئولیتهای خود را به درستی اجرا میکند. این ویژگی به عنوان یک خصوصیت مثبت در فرد به شمار میرود و نشاندهنده قدرت اجرای مسئولیتها با دقت و آگاهی است.
mobil
1 متحرک پرتحرک، سیار
مترادف و متضاد
beweglich tragbar transportabel fest unbeweglich
1.Eine mobile Bibliothek besucht jedes Wochenende unser Dorf.
1. هر هفته یک کتابخانه سیار به روستای ما میآید.
2.Mit dem Fahrrad bin ich in der Stadt sehr mobil.
2. با این دوچرخه من در شهر خیلی پرتحرک هستم.
eigeninitiative
ابتکار عمل
“Eigeninitiative” یک کلمه آلمانی است که به فارسی به معنای “فعالیت شخصی” یا “فعالیت خودآغاز” ترجمه میشود. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Eigen”: به معنای “خود” یا “اختصاصی” است.
“Initiative”: به معنای “فعالیت” یا “آغاز” است.
بنابراین، “Eigeninitiative” نشاندهنده توانایی یا تمایل فرد به آغاز و اجرای فعالیتها یا پروژهها به شکل خودآغازانه و بدون نیاز به تشویق یا هدایت خارجی است. این ویژگی نشاندهنده ابتکار، استقلال، و پیشرفت شخصی در انجام وظایف و پروژههای مختلف میباشد
Keine Englischkenntnis
بدون دانش انگلیسی
konzentrationsfähig
قادر به تمرکز
[ملکی: Konzentrationsfähigkeit]
1 قدرت تمرکز
1.Sie helfen das Wohlbefinden und die Konzentrationsfähigkeit zu verbessern.
1. آنها برای بهبود بخشیدن تندرستی و قدرت تمرکز کمک میکنند.
کلمه “konzentrationsfähig” یک ویژگی آلمانی است که به فارسی به معنای “قابلیت تمرکز” ترجمه میشود. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Konzentration”: به معنای “تمرکز” است.
“fähig”: به معنای “قابلیت” یا “توانمندی” است.
بنابراین، “konzentrationsfähig” نشاندهنده قابلیت فرد در توانایی تمرکز و توجه به یک وظیفه، فعالیت یا مسئله خاص است. افرادی که دارای این ویژگی هستند، قادرند به مدت طولانی تمرکز خود را حفظ کرده و به بهترین شکل ممکن وظایف یا فعالیتهای خود را انجام دهند. این یک ویژگی مهم در موفقیت در مختلف زمینهها، از تحصیلات تا کار و سایر امور زندگی است.
zuverlässig
[حالت عالی: zuverlässigsten]
1 قابل اعتماد
1.Er ist immer sehr zuverlässig.
1. او همیشه خیلی قابل اعتماد است.
2.Sie ist zuverlässig und immer pünktlich.
2. او قابل اعتماد است و همیشه سر وقت.
lernbereit
کلمه “lernbereit” یک ویژگی آلمانی است که به فارسی به معنای “آماده به یادگیری” یا “تمایل به آموزش” ترجمه میشود. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Lern”: به معنای “یادگیری” است.
“bereit”: به معنای “آماده” یا “تمایل داشتن” است.
بنابراین، “lernbereit” نشاندهنده تمایل و آمادگی یک فرد به منظور یادگیری و افزایش دانش و مهارتهای خود است. افرادی که این ویژگی را دارند، علاقهمند به مواجهه با چالشها، اکتساب دانش جدید، و پیشرفت در مسیر یادگیری خود هستند. این ویژگی مهم در مسیر تحصیلی و حرفهای فرد و نیز در توسعه شخصیت او نقش دارد.
selbstbewusst
کلمه “selbstbewusst” یک ویژگی آلمانی است که به فارسی به معنای “خودآگاه” یا “اعتماد به نفس” ترجمه میشود. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Selbst”: به معنای “خود” یا “خودی” است.
“bewusst”: به معنای “آگاه” یا “احساس کردن” است.
بنابراین، “selbstbewusst” به فردی اشاره دارد که از خودآگاهی و اعتماد به نفس قوی برخوردار است. این ویژگی نشاندهنده اطمینان به نفس، احساس توانمندی، و قدرت در مواجهه با چالشها و موقعیتهای مختلف میباشد. افرادی که خودآگاه و اعتماد به نفس هستند، معمولاً بهترین تواناییهای خود را به کار میگیرند و به دیگران نشان میدهند که ارزش خود را میشناسن
unternehmen
انجام دادن اجرا کردن
مترادف و متضاد
durchführen machen tun
etwas (Akk.) unternehmen
چیزی را انجام دادن
1. Ich möchte eine Reise um die Welt unternehmen.
1. من میخواهم سفری به دور دنیا انجام بدهم [به دور دنیا سفر کنم].
2. Wollen wir heute Abend etwas unternehmen?
2. میخواهیم امشب کاری انجام دهیم؟
Schritte unternehmen
قدمهایی برداشتن
Wir müssen nun weitere Schritte unternehmen.
ما اکنون باید قدمهای دیگری برداریم.
gegen etwas (Akk.) unternehmen
علیه چیزی رفتار/عمل کردن [به مقابله با چی پرداختن]
Dagegen kann man leider nichts unternehmen.
متأسفانه نمیتوانم علیه آن هیچ کاری انجام دهم.
2 تفریح کردن خوش گذراندن، کاری برای سرگرمی انجام دادن
1.Der Neffe und sein Onkel waren zusammen zum Strand gereist und hatten dort viel unternommen.
1. برادرزاده و عمو با یکدیگر به ساحل رفتند و خیلی تفریح کردند.
2.Was wollen wir heute Abend noch unternehmen?
2. امشب چه تفریحی داشته باشیم؟
[اسم]das Unternehmen
/ˌʊntɐˈneːmən/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Unternehmen] [ملکی: Unternehmens]
3 شرکت
مترادف و متضاد
Firma Geschäft Gesellschaft
1.Die Unternehmen der Chemieindustrie haben gegen die neuen Wasserschutzgesetze protestiert.
1. شرکتهای صنایع شیمیایی به قانونهای جدید حفاظت از آب اعتراض کردهاند.
bei einem Unternehmen arbeiten
در شرکتی کار کردن
Mein Bruder arbeitet bei einem großen internationalen Unternehmen.
برادر من در یک شرکت بزرگ بینالمللی کار میکند.
ein Unternehmen gründen/aufbauen/liquidieren/…
شرکتی را تأسیس کردن/ساختن/منحل کردن/…
Ich habe gemeinsam mit meinem Kollegen Friedrich Dausinger 2007 ein Unternehmen gegründet.
من بهطور مشترک با همکارم “فریدریش داوسینگر” در سال 2007 یک شرکت تأسیس کردم.
Der Familienbetrieb
پیشه خانوادگی شغل خانوادگی
Hilfsorganisationen
سازمانهای کمک رسان یا “Hilfsorganisationen” به زبان آلمانی، نهادهایی هستند که به منظور ارائه کمکها و حمایت در مواجهه با مشکلات انسانی، اجتماعی، یا محیطی فعالیت میکنند. این سازمانها عمدتاً به صورت غیرانتفاعی (non-profit) فعالیت میکنند و بر اساس اهداف خیرخواهانه خود، به افراد یا جوامع مختلف کمک میکنند. به عنوان مثال:
قرمزهلال آلمان (Deutsches Rotes Kreuz - DRK): سازمانی غیرانتفاعی است که در حوزههای امداد و نجات، بهداشت و درمان، اموزش و… فعالیت دارد.
کمیته بینالمللی صلیبسرخ و صلیبسفید: این سازمان بینالمللی به جهانی بودن و ارائه کمکهای انسانی در مواجهه با بلایای طبیعی و مشکلات انسانی معروف است.
کمیته آلمانی برای کمک به کودکان (Deutsches Kinderhilfswerk): این سازمان به کودکان نیازمند و خانوادههای آنان کمک میکند و در جهت بهبود شرایط زندگی و آموزش آنان فعالیت دارد.
مدافعان حقوق بشر (Amnesty International): این سازمان به حمایت از حقوق بشر در سراسر جهان متعهد است و برای جلب توجه به نقضهای حقوق بشر تلاش میکند.
کمک به پناهندگان (Help - Hilfe zur Selbsthilfe): این سازمان به کمک به پناهندگان و افراد نیازمند در مناطق مختلف جهان متعهد است.
توجه داشته باشید که هر کشور ممکن است سازمانهای کمکرسان مختلفی داشته باشد، و هرکدام از این سازمانها به زمینهها و مناطق خاص خدمات ارائه میدهنسازمان های کمک رسان
die Regierung
دولت حکومت
1.Die Regierung ist seit zwei Jahren im Amt.
1. این دولت دو سال است در قدرت است.
2.Wir haben die Hilfe der Regierung erbeten.
2. ما کمک دولت را درخواست کردیم.
entscheiden
تصمیم گرفتن تصمیمگیری کردن
مترادف و متضاد
befinden beschließen bestimmen festlegen
allein/selbst/zusammen/miteinander/… entscheiden
به تنهایی/خود/باهم/با یکدیگر/… تصمیم گرفتن
1. Das kann ich nicht allein entscheiden, da muss ich erst fragen.
1. این را من نمیتوانم به تنهایی تصمیم بگیرم، باید اول بپرسم.
2. Ich kann selbst entscheiden, wann ich mit der Arbeit beginne.
2. من خودم میتوانم تصمیم بگیرم که چه زمانی کار را شروع کنم.
über etwas (Akk.) entscheiden
درباره چیزی تصمیم گرفتن
Darüber wird später entscheiden.
در این مورد بعدا تصمیمگیری خواهد شد.
2 تصمیم خود را گرفتن انتخاب کردن (sich entscheiden)
مترادف و متضاد
aussuchen auswählen eine Entscheidung treffen optieren sich entschließen wählen
1.Sie kann sich nicht entscheiden, welchen Pullover sie kaufen möchte.
1. او نمی تواند تصمیم بگیرد، که کدام پلیور را بخرد.
sich für etwas (Akk.) entscheiden
برای چیزی تصمیم خود را گرفتن [چیزی را انتخاب کردن]
1. Für welchen Anzug haben Sie sich entschieden?
1. کدام کت و شلوار را انتخاب کردید؟
2. Ich kann mich für keinen von beiden entscheiden.
2. نمیدانم کدامشان را انتخاب کنم.
sich frei entscheiden
آزادانه تصمیم گرفتن
beschäftigen
مشغول کردن به کار گرفتن
مترادف و متضاد
anstellen Arbeit geben einsetzen einstellen verpflichten
jemanden beschäftigen
کسی را مشغول کردن
1. Die Firma beschäftigt 200 Mitarbeiter.
1. این شرکت 200 نفر را مشغول کرده است.
2. Unsere Firma beschäftigt 130 Angestellte und Arbeiter.
2. شرکت ما 130 کارمند و کارگر را به کار گرفته است.
jemanden bei etwas (Dat.) beschäftigen
کسی را در جایی مشغول کردن
Seit wann sind Sie bei dieser Firma beschäftigt?
از کی در این شرکت مشغول هستید؟
2 خود را مشغول کردن مشغول شدن (sich beschäftigen)
مترادف و متضاد
arbeiten an beschäftigt sein sich abgeben sich aufhalten sich befassen
sich mit etwas (Dat.) beschäftigen
خود را با چیزی مشغول کردن
1. Dieses Thema beschäftigt sich schon lange.
1. این موضوع مدت هاست او را مشغول کرده است.
2. Sie beschäftigt sich seit Jahren mit deutscher Literatur.
2. او سالهاست خود را با ادبیات آلمانی مشغول کردهاست.
3. Womit haben Sie sich bei Ihrer Arbeit beschäftigt?
3. خودتان را با چه چیزی در کارتان مشغول کردهاید؟
leicht
سبک کموزن
مترادف و متضاد
von geringem Gewicht schwer
1.Der Koffer ist ganz leicht. Ich kann ihn allein tragen.
1. چمدان بسیار سبک است. من میتوانم آن را تنهایی حمل کنم.
2.Die neuen Autos sind viel leichter als die alten.
2. خودروهای جدید خیلی سبکتر از قدیمیها هستند.
3.Sie ist leicht wie eine Feder.
3. او مانند پر سبک است.
2 ساده آسان
مترادف و متضاد
bequem einfach ohne Mühe unkompliziert unschwer kompliziert schwer
1.Am Anfang war der Kurs leicht, später wurde er immer schwerer.
1. در ابتدا دوره راحت بود، بعد سختتر و سختتر شد.
2.Deutsch ist nicht leicht.
2. آلمانی آسان نیست.
3.Er hatte ein leichtes Leben.
3. او زندگی راحتی داشت.
4.Es ist nicht leicht, bei diesem Arzt einen Termin zu bekommen.
4. گرفتن نوبت پیش این دکتر راحت نیست.
weltbekannt
شهرت جهانی
1.Die Region ist für ihren Wein weltbekannt.
1. این منطقه بخاطر شرابش، شهرت جهانی دارد.
die Arbeiterwohlfahrt
انجمن رفاهی کارگران
die Bundesregierung
دولت فدرال (آلمان و اتریش)
1.Die Bundesregierung hat den Entwurf für ein neues Umweltgesetz vorgelegt.
1. دولت فدرال طرحی را برای قوانین جدید محیط زیست مطرح کرد.
fast und mehr
عبارت “fast und mehr” آلمانی است و به فارسی معانی مختلفی ممکن است. این عبارت از دو بخش تشکیل شده است:
“fast”: به معنای “تقریباً” یا “نزدیک به” است.
“und mehr”: به معنای “و بیشتر” یا “و از این به بالا” است.
Lebensmittelbranche
“Lebensmittelbranche” کلمه آلمانی است که به فارسی به معنای “صنعت مواد غذایی” یا “صنعت خوراک” ترجمه میشود. این عبارت به کلیه فعالیتها و صنایع مرتبط با تولید، فرآوری، بستهبندی، توزیع، و فروش مواد غذایی اشاره دارد. در این صنعت، مواد غذایی از مراحل کشاورزی یا دامپروری تا مراحل نهایی تهیه و توزیع، تحت مدیریت قرار میگیرند.
صنعت مواد غذایی به عنوان یکی از صنایع اصلی و حیاتی در هر جامعه، شامل زیرشاخههای مختلفی مانند تولید محصولات غذایی، نوشیدنیها، فرآوردههای لبنی، محصولات بستهبندی شده، ادویهجات، شکلات، تنقلات، آبمیوه و… میشود. این صنعت بهدلیل اهمیت مصرف روزانه و اساسی مواد غذایی، اقتصادی بسیار مهم و پویا است.
Bei der Berufsberatung
در مشاوره شغلی
der Schritt
قدم گام
1.Die Sprachschule ist nur ein paar Schritte von hier.
1. مدرسه زبان فقط چند قدم از اینجا فاصله دارد.
2.Du musst der Anleitung Schritt für Schritt folgen.
2. شما باید دستور العمل را قدم به قدم دنبال کنید.
3.Wir waren ein paar Schritte gegangen, da fing es an zu regnen.
3. ما چند قدم راه رفته بودیم، که باران شروع شد.
die Anerkennung
دردانی
1.Die Anerkennung seiner Arbeit ist ihm sehr wichtig.
1. قدردانی از کارش برای او بسیار مهم است.
2.Kleine Anerkennung für die besten Krankenschwestern im Staat.
2. قدردانی کوچکی برای بهترین پرستاران ایالت.
2 تایید تصدیق، گواهی
مترادف و متضاد
Bestätigung Justifikation
1.Die Anerkennung seines Abschlusszeugnis steht noch aus.
1. تایید دیپلمش هنوز انجام نشده است.
2.Seine Beförderung ist eine Anerkennung für seine gute Arbeit.
2. ترفیع او تاییدی بر کار خوبش است.
Haare schneiden, Haare rasieren, Haare färben, Dauerwelle machen, Augenbrauen zupfen, Frauen schminken, Schauspieler schminken, Männern den Bart rasieren, Perücken machen
کوتاه کردن مو، تراشیدن مو، رنگ کردن مو، پر کردن، برداشتن ابرو، آرایش کردن زنان، آرایش کردن بازیگران، تراشیدن ریش مردان، ساخت کلاه گیس
die Dauerwelle
فر موقت
zupfen
گرفتن و آهسته) کشیدن)
2 با نوک انگشت یا با مضراب) نواختن)
چیدن
die Schminke
آرایش گریم
1.Frau Obermayer trägt immer Schminke und Parfüm auf.
1. خانم “اوبرمایر” همیشه آرایش و (بوی) ادکلن دارد.
die Perücke
كلاهگیس موی مصنوعی
1.Die Schauspielerin trug eine blonde Perücke in dem Film.
1. بازیگر در فیلم یک کلاهگیس طلایی پوشید.
2.Klaus trägt eine Perücke, um seine Glatze zu verstecken.
2. “کلاوس” برای پنهان کردن تاسی خود یک کلاهگیس پوشید.
der Maskenbildner
گریمور
1.Ich habe einem Maskenbildner 500 Dollar gezahlt, damit er mein Gesicht macht.
1. من به یک گریمور 500 دلار پرداخت کردم تا صورتم را درست کند [گریم کند].
staatlich
دولتی عمومی
1.Die Eisenbahn ist staatlich.
1. راه آهن دولتی است.
2.Ich war auf einer staatlichen Schule.
2. من در یک مدرسه دولتی بودم.
die Schicht
شیفت (کاری)
مترادف و متضاد
Arbeitszeit Dienststunden Dienstzeit
1.Die Schicht dauert von zwei bis zehn Uhr.
1. شیفت از ساعت دو تا ده طول میکشد.
2.Ich musste eine doppelte Schicht arbeiten.
2. من باید دو شیفت کار کنم.
öffentlicher dienst
“Öffentlicher Dienst” به زبان آلمانی به معنای “خدمات عمومی” ترجمه میشود. این عبارت به همه فعالیتها و خدماتی اشاره دارد که توسط نهادها و سازمانهای دولتی یا عمومی ارائه میشود. این خدمات شامل زمینههای مختلفی از جمله بهداشت، آموزش، امور اجتماعی، امور مالی، امنیت عمومی، حمل و نقل عمومی، محیط زیست و… میشوند.
کارکنان “Öffentlicher Dienst” افرادی هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در خدمات عمومی مشغول به کار هستند. این افراد معمولاً تحت استخدام دولت یا نهادهای دولتی قرار دارند و وظایف آنها به تأمین نیازها و خدمات مردم، مدیریت منابع عمومی، و اجرای سیاستها و قوانین کشور مربوط میشود.
Soziale Einrichtungen
“Soziale Einrichtungen” به زبان آلمانی به معنای “تاسیسات یا امکانات اجتماعی” ترجمه میشود. این عبارت به همه نهادها، سازمانها، و مراکزی اشاره دارد که به منظور ارائه خدمات اجتماعی و حمایت از افراد نیازمند و مستضعف در یک جامعه تشکیل شدهاند.
“Soziale Einrichtungen” میتواند شامل موارد زیر باشد:
مراکز کمک به بیخانمانان: مراکزی که به افراد بیخانمان خدمات اسکان، غذا، و حمایت اجتماعی ارائه میدهند.
مراکز بهزیستی: سازمانها و نهادهایی که به ارائه خدمات به افراد نیازمند از جمله پناهندگان، کودکان بی سرپناه، و افراد معلول میپردازند.
مراکز بهداشتی: بیمارستانها، کلینیکها و مراکز بهداشتی که خدمات درمانی و بهداشتی ارائه میدهند.
مراکز آموزشی اجتماعی: مدارس و آموزشگاههایی که برنامهها و آموزشهای مرتبط با امور اجتماعی ارائه میکنند.
سازمانهای مبارزه با فقر: نهادها و سازمانهایی که به کاهش فقر و حمایت از اقشار محروم جامعه متمرکز هستند.
این تاسیسات و سازمانها به طور کلی در جهت ارتقاء وضعیت اجتماعی افراد، حل مشکلات اجتماعی، و افزایش سطح زندگی افراد نقش دارند.
Automobilhersteller
سازنده خودرو
sich unterhalten
صحبت کردن تبادل نظر کردن
مترادف و متضاد
diskutieren Gedanken austauschen sich austauschen sich erzählen
sich über etwas (Akk.) unterhalten
در مورد چیزی صحبت کردن
1. Wir haben uns über das Fußballspiel unterhalten.
1. ما در مورد بازی فوتبال صحبت کردیم.
2. Worüber habt ihr euch unterhalten?
2. در مورد چی صحبت کردید؟
sich mit jemandem unterhalten
با کسی صحبت کردن
2 سرگرم کردن (unterhalten)
مترادف و متضاد
amüsieren belustigen erfreuen
jemanden unterhalten
کسی را سرگرم کردن
Der Künstler konnte sein Publikum gut unterhalten.
هنرمند می توانست به خوبی بینندگان را سرگرم کند.
3 سرگرم شدن لذت بردن
مترادف و متضاد
sich amüsieren sich die Zeit vertreiben sich vergnügen
sich mit etwas (Dat.) unterhalten
با چیزی سرگرم شدن
bei etwas (Dat.) unterhalten
از چیزی لذت بردن [با چیزی سرگرم شدن]
Ich habe mich bei der Party sehr gut unterhalten.
من از مهمانی خیلی لذت بردم.
4 تأمین مالی کردن حمایت کردن (unterhalten)
مترادف و متضاد
durchbringen ernähren
jemanden/etwas (Akk.) unterhalten
کسی/چیزی را تأمین مالی کردن
1. Er hat eine große Familie zu unterhalten.
1. او باید خانواده بزرگی را از نظر مالی تأمین کند.
2. Sie unterhalten einen Kindergarten.
2. آنها یک مهد کودک را تأمین مالی میکنند.
Hineingehen
“Hineingehen” یک کلمه آلمانی است که به فارسی معانی مختلفی دارد. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Hinein”: به معنای “وارد شدن” یا “درون رفتن” است.
“gehen”: به معنای “رفتن” یا “حرکت کردن” است.
بنابراین، “hineingehen” به طور کلی به معنای “وارد شدن” یا “داخل شدن” به جایی استفاده میشود. مثال:
Ich werde in den Laden hineingehen.
(من قصد ورود به فروشگاه را دارم.)
Sie hat entschieden, nicht hineinzugehen.
(او تصمیم گرفت داخل نشود.)
در اینجا، “hineingehen” نشاندهنده عمل ورود یا وارد شدن به مکانی است.
zerreißen
پاره کردن
مترادف و متضاد
auseinanderreißen reißen
1.Die unscharfen Fotos kannst du zerreißen und wegwerfen.
1. تو عکسهای غیر شفاف را میتوانی پاره بکنی و دور بیندازی.
2.Sie zerriss den Brief in viele kleine Stückchen.
2. او نامه را به تکههای کوچک زیادی پاره کرد.
“Zerreissen” یک کلمه آلمانی است که به فارسی به معنای “پاره کردن”، “پاره پاره کردن” یا “تراشیدن” ترجمه میشود. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Zer”: پیشوندی است که به معنای “تمامیت نشدن” یا “نابودی” میباشد.
“Reissen”: به معنای “کشیدن” یا “پاره کردن” است.
بنابراین، “zerreißen” به طور کلی به عمل پاره کردن یا تراشیدن چیزی اشاره دارد. این ممکن است در مفهومهای مختلفی از جمله پاره کردن کاغذ، پاره کردن پارچه، یا حتی مفهومهای استعاری مثل پاره کردن ارتباطات یا دوستیها استفاده شو
hinzufügen
اضافه کردن
1.Die Soße schmeckt gut, vielleicht solltest du noch etwas Sahne hinzufügen.
1. سس مزه خوبی میداد، شاید بهتر بود که تو مقداری خامه هم اضافه کنی.
einstellen
استخدام کردن
مترادف و متضاد
anstellen anwerben Arbeit geben berufen beschäftigen engagieren entlassen
jemanden einstellen
کسی ر استخدام کردن
1. Die Firma wird in diesem Jahr drei neue Leute einstellen.
1. شرکت در این سال 3 نفر جدید را استخدام خواهد کرد.
2. Wir schaffen die Arbeit nicht. Es müssen unbedingt ein paar neue Leute eingestellt werden.
2. ما نمیتوانیم کار را انجام دهیم. باید حتما تعدادی افراد استخدام شوند.
in irgendwo (Dat.) einstellen
در جایی استخدام کردن
2 تنظیم کردن
مترادف و متضاد
regulieren richten
etwas (Akk.) einstellen
چیزی را تنظیم کردن
das Radio auf einen bestimmten Sender einstellen
رادیو را روی گیرنده معینی تنظیم کردن.
richtig/falsch/… einstellen
به درستی/به اشتباه/… تنظیم شدن
Das Gerät ist richtig eingestellt.
دستگاه به درستی تنظیم شده است.
3 حاضر شدن آمدن (sich einstellen)
مترادف و متضاد
ankommen anrücken auftauchen einlaufen erscheinen sich einfinden
sich (Akk.) pünktlich/schnell/… einstellen
به موقع/سریع/… حاضر شدن
sich (Akk.) um (Zeit) einstellen
در (ساعتی) حاضر شدن
Kannst du dich um 6 Uhr bei mir einstellen?
آیا میتوانی ساعت 6 به پیش من بیایی؟ [حاضر شوی؟]
4 متوقف کردن تمام کردن
مترادف و متضاد
abbrechen abschließen aufgeben aufhören beenden
etwas (Akk.) einstellen
چیزی را متوقف کردن
1. Die Firma stellte die Produktion von Rennautos ein.
1. شرکت تولید ماشینهای مسابقه را متوقف کرد.
2. Stellen Sie jetzt bitte das Rauchen ein!
2. لطفاً حالا سیگارکشیدن را تمام کنید!
anschauen
نگاه کردن مشاهده کردن، تماشا کردن
مترادف و متضاد
ansehen betrachten
1.Ich schaute meine Notizen für den Test an.
1. من یادداشتهایم را برای آزمون نگاه میکنم.
2.Nimm dir Zeit und schau in Ruhe die Bilder an!
2. وقت بگذار و در آرامش تابلوها را نگاه کن.
vorbeikommen
(به جایی) آمدن
1.Er kam auf eine Tasse Tee und ein Gespräch vorbei.
1. او به خاطر یک فنجان چای و یک گفتوگو (به اینجا) آمد.
2.Meine Freundin hat mir gesagt, dass sie heute Nachmittag auf einen Besuch vorbeikommen würde.
2. دوستم به من گفت که امروز عصر به خاطر یک ملاقات (به اینجا) میآید.
zusenden
[گذشته: sendete zu] [گذشته: sendete zu] [گذشته کامل: zugesendet] [فعل کمکی: haben ]
1 فرستادن
1.ich möchte Sie bitten, mir das Buch zuzusenden.
1. من میخواهم از شما خواهش کنم که کتاب را برایم بفرستید.
herkommen
آمدن (به اینجا) آمدن
1.Er kam her und fing sofort an zu reden.
1. او به اینجا آمد و بلافاصله شروع به صحبت کرد.
2.komm bitte her!
2. لطفا به اینجا بیا!
sich hinsetzen
[گذشته: setzt hin] [گذشته: setzt hin] [گذشته کامل: hingesetzt] [فعل کمکی: haben ]
1 نشستن استراحت کردن
1.Dort ist eine Bank, dort können wir uns hinsetzen.
1. آنجا یک نیمکت است. آنجا می توانیم بنشینیم.
vorstellen
[گذشته: stellte vor] [گذشته: stellte vor] [گذشته کامل: vorgestellt] [فعل کمکی: haben ]
1 معرفی کردن
مترادف و متضاد
bekannt machen einführen sich bekannt machen
jemanden vorstellen
کسی را معرفی کردن
1. Darf ich dir meine Frau vorstellen?
1. اجازه هست همسرم را به تو معرفی کنم؟
2. Darf ich Ihnen meine Tochter Kerstin vorstellen?
2. میتوانم دخترم ‘کرستین’ را به شما معرفی کنم؟
sich (Akk.) vorstellen
خود را معرفی کردن
1. Ich möchte mich vorstellen: Mein Name ist Schuster.
1. من میخواهم خودم را معرفی کنم: اسم من ‘شوستر’ است.
2. Wir wollen uns kennenlernen. Können Sie sich bitte vorstellen?
2. ما میخواهیم با همدیگر آشنا شویم. میتوانید لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
2 تصور کردن فرض کردن (sich vorstellen)
مترادف و متضاد
sich ausdenken sich ausmalen sich ein bild machen sich einbilden
sich (Dat.) etwas (Akk.) vorstellen
چیزی را تصور کردن [فرض کردن]
1. Ich kann mir vorstellen, dass das klappt.
1. من میتوانم تصور کنم که (این کار) درست میشود.
2. So schwierig habe ich mir die Arbeit nicht vorgestellt.
2. من تصور نمیکردم این کار اینقدر سخت باشد.
3. Wie stellst du dir das vor?
3. تو این را چگونه تصور میکنی؟
3 جلو آوردن جلو بردن
مترادف و متضاد
nach vorn stellen vorbringen vorrücken vorschlagen zurückstellen
etwas (Akk.) vorstellen
چیزی را جلو آوردن [جلو بردن]
1. Bitte stellen Sie das rechte Bein ein wenig vor.
1. لطفاً پای راست را کمی جلو بیاورید.
2. Stellen Sie den Sessel ein Stück weiter vor.
2. صندلی راحتی را کمی بیشتر جلو بیاورید.
4 ارائه کردن نمایش دادن
مترادف و متضاد
abbilden darstellen wiedergeben zeigen
etwas (Akk.) vorstellen
چیزی را نمایش دادن [ارائه کردن]
1. Was soll die Plastik eigentlich vorstellen?
1. این مجسمه واقعاً چه چیزی را نمایش میدهد؟
2. Wir stellen nächste Woche unser neues Produkt vor.
2. ما هفته آینده محصول جدیدمان را ارائه میکنیم.
lackieren
رنگ کردن لاک الکل زدن
مترادف و متضاد
beschmieren bestreichen
1.Sie müssen das Fenster lackieren.
1. شما باید پنجره را رنگ کنید.
2.Wir können die Oberfläche lackieren.
2. ما میتوانیم زمین را لاک الکل بزنیم.
2 لاک زدن (sich lackieren)
1.sich die Fingernägel lackieren
1. ناخنهای دست را لاک زدن
die Baustelle
کارگاه ساختمانی محل ساخت و ساز
1.Die Architektin besuchte die Baustelle und sprach mit den Bauarbeitern.
1. معمار از کارگاه ساختمانی بازدید و با کارگرهای ساختمانی صحبت کرد.
2.Wir müssen die Baustelle umfahren.
2. ما باید کارگاه ساختمانی را دور بزنیم.
der Streich
شیطنت شوخی، مزاح
2 ضربه
anstrengend
طاقتفرسا خستهکننده
مترادف و متضاد
aufreibend beschwerlich ermüdend erholsam mühelos
anstregende Aktivität/Arbeit/…
فعالیت/شغل/… طاقتفرسا
1. Anstrengende körperliche Aktivität
1. فعالیت طاقتفرسای بدنی
2. Ich finde diese Arbeit sehr anstrengend.
2. به نظر من این کار خیلی طاقت فرساست.
der Mitarbeiter
نیروی کار خدمه
1.Die gesamte Gruppe beschäftigt 1500 Mitarbeiter.
1. کل گروه 1500 نیروی کار را به خدمت گرفتهاست.
2.Unsere Firma hat sieben Mitarbeiter.
2. شرکت ما هفت نیروی کار دارد.
die Rezeption
بخش پذیرش
1.Fragen Sie bitte im Hotel an der Rezeption.
1. لطفاً در هتل از بخش پذیرش سوال کنید.
das Sekretariat
دبیرخانه
1.Sie müssen die Briefe zum Tippen ins Sekretariat bringen.
1. شما باید نامهها را برای تایپکردن به دبیرخانه بیاورید.
2.Unterrichte können im Sekretariat gebucht werden.
2. کلاسها میتوانند در دبیرخانه رزرو شوند.
stellen
گذاشتن قرار دادن
مترادف و متضاد
absetzen abstellen platzieren postieren zu Boden setzen
etwas irgendwohin stellen
چیزی را جایی گذاشتن
1. Ich stelle die Blumen in eine Vase.
1. من گلها را در گلدان میگذارم.
2. Stell bitte noch Gläser auf den Tisch!
2. لطفاً لیوانهای بیشتری روی میز بگذار!
3. Stell das Bier in den Kühlschrank!
3. آبجو را در یخچال بگذار!
4. Stell die Tasche rechts in die Ecke!
4. کیف را سمت راست، آن گوشه بگذار.
2 به جایی رفتن خود را قرار دادن (sich stellen)
مترادف و متضاد
sich postieren treten
sich irgendwohin stellen
جایی رفتن [قرار گرفتن]
1. Stell dich bitte schon mal in die Schlange an der Kasse!
1. لطفاً داخل صف به سمت صندوق برو!
2. Stell dich in die Reihe!
2. در نوبت قرار بگیر!
3 تنظیم کردن
مترادف و متضاد
einstellen
etwas (Akk.) stellen
چیزی را تنظیم کردن
1. Der Transformator muss auf null gestellt werden.
1. ترانسفورماتور باید روی صفر تنظیم شود.
2. Ich habe den Wecker auf 5 Uhr gestellt.
2. من ساعت را برای ساعت 5 تنظیم کردهام.
3. Würden Sie das Radio bitte etwas leiser stellen?
3. لطفاً کمی رادیو را (به صدای) آهستهتر تنظیم میکنید [لطفاً صدای رادیو را کم میکنید]؟
verdienen
درآمد داشتن پول درآوردن، حقوق گرفتن
مترادف و متضاد
bekommen einnehmen erwerben scheffeln
(etwas (Akk.)) verdienen
(پولی) درآوردن [درآمد داشتن]
1. Bei der neuen Firma verdient sie mehr.
1. در شرکت جدید او درآمد بیشتری دارد.
2. Bei diesem Geschäft haben wir viel Geld verdient.
2. در این کسبوکار ما خیلی پول درآوردیم.
3. Bei dieser Arbeit hat er gut viel verdient.
3. او در این کار درآمد خوبی داشت.
4. Ich verdiene 1.500 Euro im Monat.
4. من ماهی 1500 یورو درآمد دارم.
2 سزاوار بودن حق کسی بودن، استحقاق داشتن
مترادف و متضاد
gebühren würdig sein zu Recht kommen
etwas (Akk.) verdienen
سزاوار چیزی بودن [چیزی حق کسی بودن، استحقاق چیزی را داشتن]
1. Er hat den Urlaub wirklich verdient.
1. او واقعاً استحقاق مرخصی را داشت [مرخصی حقش بود].
2. Er hat die verdiente Strafe bekommen.
2. او مجازاتی که سزاوارش بود را گرفت.
3. Er verdient kein Vertrauen.
3. او سزاوار هیچ اعتمادی نیست.
tapezieren
کاغذ دیواری زدن
fachangestellete
“Fachangestellte” یک کلمه آلمانی است که به فارسی به معنای “کارمند ماهر یا متخصص” ترجمه میشود. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
“Fach”: به معنای “تخصص” یا “حرفه” است.
“Angestellte”: به معنای “کارمند” یا “کارکنان” است.
بنابراین، “Fachangestellte” به عنوان یک عنوان شغلی به افرادی اطلاق میشود که دارای تخصص یا مهارت خاصی در زمینهای خاص هستند و به عنوان کارمند یا کارکنان در آن زمینه فعالیت میکنند. این میتواند به افرادی در حوزههای مختلف مانند بهداشت، آموزش، فناوری، حقوق، و … اطلاق شود.
die Beratung
مشاوره جلسه مشاوره، مشورت، راهنمایی
مترادف و متضاد
Aussprache Besprechung Gespräch Konferenz
1.Kommen Sie einfach am Mittwoch in die Beratung.
1. روز چهارشنبه به (جلسه) مشاوره بیایید.
Beratung für Familien/Studenten/…
مشاوره برای خانوادهها/دانشجویان/…
Beratungen für Familien gibt es jeden Dienstag zwischen 14 und 16 Uhr.
مشاوره برای خانوادهها هر سهشنبه بین ساعت 14 تا 16 هست [برگزار میشود].
کاربرد واژه Beratung به معنای مشاوره
واژه Beratung در زبان آلمانی به طور تحتاللفظی به معنای مشورت و راهنمایی است. اما در این کاربرد از این واژه برای اشاره به جلسات تخصصی مشاوره هم استفاده میشود
pflegen
مراقبت کردن پرستاری کردن
etwas (Akk.) pflegen
از چیزی مراقبت کردن
1. Den Garten pflegt meine Frau.
1. زنم از باغچه مراقبت میکند.
2. Meine Mutter ist sehr krank. Ich muss sie pflegen.
2. مادر من خیلی مریض است. من باید از او مراقبت کنم.
3. Wer pflegt euren kranken Vater?
3. چه کسی از پدر مریضتان مراقبت میکند؟
etwas (Akk.) regelmäßig/aufopfernd pflegen
از چیزی به طور مرتب/فداکارانه مراقبت کردن
Eine Creme, die die Haut pflegt.
کرمی که از پوست مراقبت میکند.
2 عادت داشتن
pflegen etwas zu machen
عادت به انجام کاری داشتن
Er pflegt zum Essen Wein zu trinken.
او عادت به نوشیدن شراب هنگام غذا دارد.
pflegen etwas zu machen
چیزی را معمولا انجام دادن
Er pflegt gute Kontakte zur Mafia.
او روابط خوبی با مافیا دارد.
3 دوستدار چیزی بودن به چیزی علاقهمند بودن
Kunst/Freundschaft/… pflegen
دوستدار هنر/دوستی/… بودن
Er pflegt die Musik.
او دوستدار موسیقی است.
das Gerät
وسیله دستگاه، وسیله برقی
1.Dieses Küchengerät ist sehr praktisch.
1. این وسیله آشپزی خیلی کاربردی است.
2.Ich kaufe meine Elektrogeräte immer gebraucht. Das ist viel billiger.
2. من وسایل برقیام را همیشه دست دوم میخرم. این خیلی ارزانتر است.
hygienetätigkeiten
“Hygienetätigkeiten” به زبان آلمانی استفاده میشود و به معنای “فعالیتهای بهداشتی” یا “اقدامات بهداشتی” میآید. این ممکن است به هر فعالیت یا کاری اطلاق شود که به حفظ و بهبود بهداشت و سلامت افراد مرتبط باشد.
ممکن است شامل اقداماتی چون شستشو و ضدعفونی دستها، تمیزکاری محیطهای کار و زندگی، استفاده از وسایل بهداشتی مانند ماسک یا دستکش، و هر فعالیت دیگری که به کنترل یا جلوگیری از انتقال عفونتها و بیماریها کمک کند، شامل میشود.
در محیطهای مختلف مانند بیمارستانها، صنایع غذایی، آشپزخانهها و سایر مکانها، انجام اینگونه فعالیتها حائز اهمیت بسیار است تا سلامتی افراد حفظ شود.
klingelschild
“Klingelschild” یک کلمه آلمانی است که به فارسی به معنای “تابلو زنگ” یا “پلاک زنگزدن” ترجمه میشود. این کلمه معمولاً به تابلوهایی اشاره دارد که در نزدیکی درب یا در ورودی ساختمان قرار دارند و نامها یا شمارههای واحدها و یا اطلاعات تماس افرادی که در آن واحد ساکن هستند، را نشان میدهند. این تابلوها به منظور تسهیل در تعیین واحدها و ارتباط با ساکنان ساختمان استفاده میشوند.
der Bereich
ناحیه منطقه
مترادف و متضاد
Bezirk Gebiet Gegend Region
1.Umfahren Sie den Baustellenbereich.
1. از کنار منطقه ساخت و ساز حرکت کن.
in nördlichen/westlichen/… Bereichen
در مناطق شمالی/غربی/…
2 حوزه زمینه، چارچوب
مترادف و متضاد
Fach Feld Sachgebiet Sphäre
1.Deine Erfahrung in dem Bereich ist sicher ein Pluspunkt.
1. تجربهات در این زمینه قطعا یک نقطه مثبت است.
2.In welchem Bereich möchten Sie arbeiten
2. میخواهید در کدام زمینه کار کنید؟
der politische/soziale/… Bereich
حوزه سیاسی/اجتماعی/…
der Bereich der Kunst/der Technik/der Wissenschaft/…
حوزه هنر/تکنولوژی/علم/…
bauen
ساختن بنا کردن
1.Das Haus ist 1952 gebaut worden.
1. این خانه در 1952 ساخته شد.
2.Mein Nachbar hat ein Haus gebaut.
2. همسایه من یک خانه ساخته است.
produzieren
تولید کردن
1.Die Fabrik produziert Reifen für Baumaschinen.
1. این کارخانه، تایر برای ماشینهای ساخت و ساز تولید میکند.
2.Unsere Firma produziert Feuerzeuge.
2. شرکت ما فندک تولید میکند.
die Stirn
پیشانی
1.Das Kind hat Fieber. Seine Stirn ist ganz heiß.
1. این بچه تب دارد. پیشانی او کاملا داغ است.
abwechselnd
یک در میان یکی پس از دیگری، به نوبت
1.Der Kuchen besteht aus abwechselnden Schichten aus Sahne und Früchten.
1. کیک از لایههای یک در میانی از خامه و میوه تشکیل شدهاست.
2.Zeilen abwechselnd farbig markieren
2. خطها را یکی پس از دیگری با رنگ علامتگذاری کردن
erraten
حدس زدن
1.Er hat die Lösung des Tests nicht gewusst, aber erraten.
1. او پاسخ آزمون را نمیدانست ولی حدس زد.
die Möglichkeit
امکان احتمال
مترادف و متضاد
Potenzialität Wahrscheinlichkeit
1.Ich sehe keine Möglichkeit, ihm zu helfen.
1. من هیچ امکانی برای کمک کردن به او نمیبینم.
2.Nur noch der Präsident hat die Möglichkeit, das Urteil aufzuheben.
2. فقط رئیس جمهور این امکان را دارد که حکم را لغو کند.
das Krankenhaus
بیمارستان
1.Er hat sich verletzt und musste ins Krankenhaus.
1. او اسیب دیده و باید به بیمارستان برود.
2.Nächste Woche darf sie das Krankenhaus verlassen.
2. هفته دیگر او اجازه دارد بیمارستان را ترک کند.
der Streik
اعتصاب توقف کار
1.Es gab einen Streik am Flughafen. Deshalb hatte unsere Maschine Verspätung.
1. یک اعتصاب در فرودگاه وجود داشت. به همین خاطر هواپیما ما تاخیر داشت
die Demonstration
تظاهرات
1.Jegliche Demonstration wird als Hochverrat betrachtet.
1. هر تظاهراتی به عنوان یک خیانت بزرگ شناخته می شود.
das Gehalt
حقوق دریافتی
1.Die Gehälter werden ab nächsten Monat um 2,7% erhöht.
1. حقوق ها از ماه بعد 2.7% افزایش مییابند.
2.Ich bin mit meinem Gehalt zufrieden.
2. من از حقوقم راضیام.
der Lohn
دستمزد حقوق
1.Sie bekommen Ihren Lohn immer am Ende des Monats.
1. شما همیشه دستمزدتان را در انتهای ماه دریافت میکنید.
2.Wie hoch ist dein Stundenlohn?
2. دستمزد ساعتی تو چقدر است؟
3.Wie viel Lohn bekommst du für deine Arbeit?
3. برای کارت چقدر دستمزد میگیری؟
streiken
اعتصاب کردن کار را متوقف کردن
1.Die Arbeiter streiken für höhere Löhne.
1. کارگران برای حقوق بیشتر اعتصاب کرده اند.
2.In manchen Ländern dürfen Beamte nicht streiken.
2. در برخی کشورها کارمندان دولت اجازه اعتصاب ندارند.
anerkennen
قدردانی کردن ارج نهادن، تحسین کردن، قدر دانستن
مترادف و متضاد
gelten lassen würdigen
1.Ich anerkenne deine Güte.
1. من قدر محبت تو را میدانم.
2.Ich arbeite so viel, das musst Du auch mal anerkennen.
2. من خیلی کار میکنم، تو باید یکبار بابت این قدردانی کنی.
lassen
گذاشتن رها کردن
مترادف و متضاد
aufhören mit unterlassen verzichten auf
1.Kann ich mein Auto hier stehen lassen?
1. میتوانم ماشینم را اینجا بگذارم.
2.Lass das! Ich mag das nicht.
2. ولش کن! من این را دوست ندارم.
3.Lass mich in Ruhe.
3. منو در آرامش بگذارید. [تنهایم بگذارید]
4.Wo habe ich nur meine Brille gelassen?
4. عینکم را کجا (جا) گذاشتم؟
etwas (Akk.) lassen
چیزی را جا گذاشتن
1. Ich habe mein Auto zu Hause gelassen.
1. ماشینم را در خانه جا گذاشتم.
2. Ich habe mein Gepäck am Bahnhof gelassen.
2. من چمدانم را در ایستگاه جا گذاشتم.
3. Ich kann meine kleine Tochter noch nicht allein lassen.
3. من نمیتوانم دختر کوچکم را تنها بگذارم.
کاربرد فعل lassen به معنای رها کردن
- کنار گذاشتن یا متوقف کردن چیزی
“.Er kann das Rauchen nicht lassen” (او نمیتواند سیگارکشیدن را رها کند.)
- از چیزی خودداری کردن، انجام ندادن چیزی
“Alkohol lassen” (الکل را کنار گذاشتن)
- جا گذاشتن
“?wo habe ich meinen Schlüssel gelassen” (من کلیدم را کجا جا گذاشتم؟)
2 سپردن ترتیب دادن، گذاشتن
مترادف و متضاد
anweisen veranlassen
1.Ich habe die Maschine reparieren lassen.
1.
etwas (Akk.) machen lassen
چیزی را انجام دادن [سپردن و انجام دادن]
1. Am Samstag lasse ich mir die Haare schneiden.
1. شنبه من موهایم را برای کوتاهشدن میسپرم. [به آرایشگاه میروم.]
2. Ich habe die Maschine reparieren lassen.
2. من دستگاه را برای تعمیر سپردم.
3. Ich habe meinen Anzug reinigen lassen.
3. من کت و شلوارم را به خشکشویی سپردم.
4. Ich möchte die Uhr reparieren lassen.
4. من میخواهم ساعتم را برای تعمیر بسپرم.
کاربرد فعل lassen به معنای سپردن
از فعل “lassen” به معنای (سپردن) در کنار حالت مصدری یک فعل (Infinitiv) و همچنین یک مفعول مستقیم (Akkusativ) استفاده میشود. مثال:
“das Auto waschen lassen” (ماشینی را برای شستن سپردن)
3 دادن بخشیدن
مترادف و متضاد
übergeben überreichen
jemandem etwas (Akk.) lassen
به کسی چیزی دادن
1. Der Händler will mir den Mantel zum halben Preis lassen.
1. تاجر میخواهد پالتو را به نصف قیمت به من بدهد.
2. Ich kann dir das Buch bis morgen lassen.
2. من میتوانم کتاب را تا فردا به تو بدهم.
3. Lass mir das Bild, dann gebe ich dir das andere.
3. این تابلو را به من بده، تا من دیگری را به تو بدهم.
4 اجازه دادن گذاشتن
مترادف و متضاد
erlauben gestatten zulassen hindern verbieten
1.Sie werden ihm den Magneten benutzen lassen.
1. آنها به او اجازه میدهند از آهنربا استفاده کند.
jemanden lassen etwas (Akk.) machen
- die Kinder spielen lassen
- به بچهها اجازه بازی دادن
- Ich lasse meine Kinder abends nur eine Stunde fernsehen.
- من به بچههایم عصرها اجازه میدهم فقط یک ساعت تلویزیون نگاه کنند.
jemandem lassen - Lass dich nicht erwischen!
- نگذار که گیر بیفتی!
- sie ließ ihm seinen Glauben.
- گذاشت که اعتقاداتش را داشته باشد.
5 [ممکن بودن] توانستن (sich lassen)
1.Das lässt sich machen. - این ممکن است.
etwas leicht/schwer/gut/… machen lassen
چیزی آسان/سخت/خوب/… میتواند انجام شود - das Fenster lässt sich leicht öffnen.
- پنجره میتواند ساده باز شود.
- Das Material lässt sich gut verarbeiten.
- این ماده میتواند به خوبی پرداخت شود.
die Arbeitsbedingungen
شرایط (محیط) کار وضعیت کار
1.Besondere Aufmerksamkeit muss auch den Arbeitsbedingungen von Zuwanderinnen gelten.
1. توجه ویژه ای باید به شرایط کار مهاجران شود.
wachsen
رشد کردن بزرگ شدن، بلند شدن
مترادف و متضاد
gedeihen sich entwickeln sprießen wuchern schrumpfen
1.Ich will mir die Haare wachsen lassen.
1. من می خواهم بگذارم موهایم بلند شود.
2.In diesem Boden wachsen Kartoffeln besonders gut.
2. در این خاک سیب زمینی ها به طور ویژه ای خوب رشد می کنند.
3.Mein Sohn ist sehr gewachsen. Er ist jetzt schon größer als ich.
3. پسر من خیلی رشد کرده. او حالا از من هم بزرگتر [قدبلند تر] است.
die Verwaltung
مدیر مسئول، سازمان مسئول
1.Du musst deinen neuen Wohnsitz bei der Stadtverwaltung anmelden.
1. شما باید آدرس جدیدتان را پیش مسئول شهر [شهرداری] ثبت کنید.
2.Sprechen Sie bitte mit der Verwaltung. Die können Ihnen helfen.
2. لطفا با سازمان مسئول صحبت کنید. آنها میتوانند به شما کمک کنند.
die Immobilie
ملک مایملک
1.Durch die Renovierung stieg der Wert meiner Immobilie.
1. بخاطر نوسازی ارزش ملک من افزایش یافت.
2.sein Geld in Immobilien anlegen
2. پولش را در املاک سرمایهگذاری کردن
die Filiale
شعبه بخش
der Empfang
دریافت
مترادف و متضاد
Ankunft Annahme Entgegennahme Erhalt
1.Bitte den Empfang bestätigen!
1. لطفاً دریافت را تائید کنید!
2.Wir haben den Empfang der Sendung bestätigt.
2. ما دریافت مرسوله را تایید کردیم.
کاربرد واژه Empfang به معنی دریافت
واژه Empfang در این کاربرد به عمل دریافت یک مرسوله اشاره میکند. معمولاً پس از دریافت بسته باید دریافتشدن آن توسط مشتری تائید شود که به آن “Empfang bestätigen” (تائید دریافت) میگویند.
البته Empfang میتواند به معنای دریافت چیزهای دیگر هم باشد، مثلا “Empfang von Fernsehsendungen” (دریافت امواج تلویزیون)
2 مهمانی پذیرایی
مترادف و متضاد
Audienz Feier Feierlichkeit Fest
1.Nehmen Sie am Empfang teil?
1. در مهمانی شرکت میکنید؟
2.Zur Firmeneröffnung bitten wir zu einem kleinen Empfang.
2. برای افتتاح شرکت ما درخواست یک مهمانی کوچک را داریم.
کاربرد واژه Empfang به معنای مهمانی
واژه Empfang در این کاربرد به معنای مراسم یا جشنی رسمی است که معمولاً با هدف خوشآمدگویی انجام میشود. این مراسم معمولاً به در زمان افتتاح یک مجموعه یا ورود جمعی مهم به مجموعه انجام می شود.
der Imker
زنبوردار کندودار
die Biene
زنبور
1.Unser Nachbar hat vier Bienenhäuser.
1. همسایه ما دارای چهار لانه زنبور است.
2.von einer Biene gestochen werden
2. با یک زنبور گزیده شدن
aufwachsen
بزرگ شدن رشد کردن
مترادف و متضاد
groß werden heranwachsen
1.In diesem Dorf bin ich aufgewachsen.
1. من در این روستا بزرگ شدهام.
2.Sie sind beide miteinander aufgewachsen.
2. هر دوی آنها با هم بزرگ شدهاند.
die Wespe
زنبور
gestreift
اهراه
1.Der Rasen des Feldes war gestreift.
1. چمن زمین، راهراه بود.
2.Die Kollegin trug ein längs gestreiftes Kleid.
2. همکار، یک لباس بلند راهراه پوشیده بود.
der Ernährungsberater
متخصص تغذیه مشاور تغذیه