loqate darse 5 farsi 3 Flashcards
کُلَه خود
کلاه خود، کلاه فلزی که در جنگ بر سر می گذراند
ستوران
جمع ستور؛ حیوانات چار پا خاصه اسب، استر و خر
نحس
شوم، بدیمن، بداختر
سعد
خوشبختی، متضاد نحس؛
اختر سعد: سيارة مشتری است که به «سعد اکبر» مشهور است.
آوند
آونگ، آویزان، آویخته
پس افکند
پس افکنده، میراث
فسرده
یخ زده، منجمد
ضماد
مرهم، دارو که به جراحت نهند؛ ضماد کردن: بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن
معجر
سرپوش، روسری مجمر: منقل، آتشدان
گرزه
ویژگی نوعی مار سمی و خطرناک
شرزه
خشمگین، غضبناک
اَرغند
خشمگین و قهرآلود
بگسل
پاره کن، جدا کن؛ در متن درس: نابود کن
سفله
فرومایه، بدسرشت
سریر
تخت پادشاهی، اورنگ
عطا دادن
بخشش، بخشیدن
عامل تخریب
شخصی نظامی که کارش نابود کردن هدف های نظامی به وسیلهٔ انفجار و کارگذاشتن تله های انفجاری است.
کلوخ
پاره گل خشک شده به صورت سنگ، پاره گل خشک شده به درشتی مشت یا بزرگتر
معطل
بیکار، بلاتکلیف؛ معطل کردن: تأخیرکردن، درنگ کردن
زل زدن
با چشمی ثابت و بی حرکت به
چیزی نگاه کردن
سلانه سلّانه
آرام آرام، به آهستگی
فغان
ناله و زاری، فریاد
دیو سپید
دیو یا پهلوانی مازندرانی که بر آیین باطل بود و در خوان (خان) هفتم به دست رستم کشته شد.