loqate darse 1 farsi 3 Flashcards
اعراض
روی گرداندن از کسی یا چیزی، روی گردانی
اِنابت
بازگشت به سوى خدا، توبه، پشيمانى
انبساط
حالتى كه در آن، احساس بيگانگى و ملاحظه و رودربايستى نباشد؛ خودمانى شدن
باسق
بلند، باليده
بنات
جِ بنت، دختران
بَنان
سرانگشت، انگشت
تاک
درخت انگور، رَز
تتمّه
باقى مانده؛ تتمّه دور زمان: مايه ى تمامى و كمال گردش روزگار، مايه ى تمامى و كمال دورِ زمان رسالت
تحيّر
سرگشتگى، سرگردانى
تضرّع
زارى كردن، التماس كردن
تقصير
گناه، كوتاهى، كوتاهى كردن
جسيم
خوش اندام
حِليه
زيور، زينت
خوان
سفره، سفره ى فراخ و گشاده
دايه
زنى كه به جاى مادر به كودک شير مى دهد يا از او پرستارو مى كند
ربیع
بهار
روزی
رزق، مقدار خوراک یا وجه معاش که هر کس روزانه به دست می آورد یا به او می رسد؛
وظیفه ی روزی
رزق مقرّر و معيّن
شفيع
شفاعت دهنده، پايمرد
شهد
عسل؛ شهد فايق: عسل خالص
صفوت
برگزيده، برگزيده از افراد بشر
عاكفان
جِ عاكف، كسانى كه در مدتى معيّن در مسجد بمانند و به عبادت پردازند.
عزَّ و جَلّ
گرامى، بزرگ و بلنر مرتبه است؛ بعد از ذكر نام خداوند به كار مى رود.
عُصاره
آبى كه از فشردن ميوه يا چيز ديگه به دست آورند؛ افشره، شيره
فاحش
آشكار، واضح
فايق
برگزيده، برتر
فرّاش
فرش گستر، گسترنده ى فرش
قبا
جامه، جامه اى كه از سوى پيش باز است و پس از پوشيدن دو طرف پيش را با دكمه به هم پيوندند.
قدوم
آمدن، قدم نهادن، فرا رسيدن
قسیم
صاحب جمال
کاینات
ج کاینه، همه موجودات جهان
کرامت کردن
عطا کردن، بخشیدن
مراقبت
در اصطلاح عرفانی، کمال توجه بنده به حق و يقین بر اینکه خداوند در همه احوال، عالم بر ضمیر اوست؛ نگاه داشتن دل از توجه به غیرحق
مزید
افزونی، زیادی
مطاع
فرمانروا، اطاعت شده، کسی که دیگری فرمان او را می برَد
معاملت
اعمال عبادی، احكام و عبادات شرعی، در متن درس، مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است.
معترف
اقرارکننده، اعتراف کننده
مفخر
هر چه بدان فخر کنند و بنازند؛ مایه افتخار
مفرح
شادی بخش، فرح انگیز
مکاشفت
کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی، پی بردن به حقایق است.
منسوب
نسبت داده شده
منت
سپاس، شکر، نیکویی
منکر
زشت، ناپسند
موسم
فصل، هنگام، زمان
ناموس
ابرو، شرافت
نبات
گیاه، رستنی
نبی
پیغمبر، پیام آور، رسول
نسیم
خوش بو
واصفان
ج واصف، وصف کنندگان، ستایندگان
ورق
برگ
وسیم
دارای نشان پیامبری
وظيفه
مقرّی، وجه معاش
قربت
نزدیکی، تقرب به خدا
فرورفتن (نفس)
عمل دم
مُمِدّ
مددکننده، یاری رساننده
برآمدن (نفس)
بالا آمدن نفس، عمل بازدم
ذات
نفس، هستی، وجود
آل
خاندان، دودمان
داود (داوود)
حضرت داوود (ع) از انبیای الهی بود که خداوند به او حکمت و قدرت عطا نمود. نام کتابش همان طور که در قران نیز به آن اشاره شده »زبور« است. داوود (ع) صوت نیکویی داشت؛ لذا هرگاه شروع به خواندن زبور می کرد انس و جن و پرنده و حیوانات وحشی نزد آن حضرت اجتماع می کردند.
عباد
جمع عبد؛ بندگان
شکور
بسیار شکرکننده، بسیار سپاس گزار
درگاه
آستان، بارگاه، پیشگاه، حضور
دريغ
مضایقه (بی دریغ: بی مضایقه، بدون بخل)
کشیده
گسترده
نَبُرَد
قطع نمی کند
باد صبا
باد خنک و لطیفی که از سمت شمال
شرق می وزد
زمردین
منسوب به زمرد؛ سبزرنگ (زمرد: سنگ
سبزرنگ قیمتی)
مهد
گهواره
خلعت
جامه دوخته که بزرگی به کسی ببخشد. (به خلعت نوروزی: به عنوان و به منزله جامه نوروزی)
در بر گرفته
بر تن کرده، پوشانده
به تربیتش
به واسطهٔ پرورش او (خداوند)
فلک
آسمان
سرگشته
حیران، سرگردان
خبر
حدیث، گفتار پیغمبر (ص) و امامان (ع)
رحمت عالمیان
مایه بخشایش بر جهانیان
عُلىٰ (العُلی)
بلند پایگی، والامقامی
دُجیٰ
تاريكي ها
خصال
جمع خصلت؛ خویها، عادات
پریشان روزگار
آشفته حال
اجابت
پذیرفتن، قبول کردن
جَلَّ و عَلا
بزرگ و بلندقدر است؛ مرکب از دو فعل
ماضی است در حالت صفت.
بخواند (خواندن)
صدا بزند، بطلبد
سبحانة و تعالی
او (خداوند) پاک و منزه و
بلندمرتبه است.
جلال
بزرگواری، عظمت، شکوه
ما عَبَدناكَ حقَّ عِبادَتک:
تو را چنان که شایسته پرستش تو است پرستش نکردیم.
جمال
زيبايى
ما عَرَفناكَ حقَّ معرفتک:
تو را چنان که سزاوار شناخت تو است، نشناختیم.
بیدل
دلداده، عاشق
صاحبدل
عارف، دل آگاه
جیب
گریبان، يقه
مستغرق
غرق شده (مستغرق شده: حیران و مجذوب و سرد گشته شده)
تحفه
هدیه، ارمغان، سوغات، رهاورد
مرغ سحر
بلبل
کِلک
قلم
بَط
مرغابى