loqate dars 16 farsi 2 Flashcards
ابلاغ
ساندن نامه یا پیام به کسی
ارک
قلعه، دژ
ّ بر ّ و بر
با دقت، خیرهخیره
بور
سرخ؛
بورشدن: شرمنده شدن، خجلتزده شدن
تآثُر
اثرپذیری، اندوه
تعلیمی
عصای سبکی که بهدست گیرند.
تلمّذ
شاگردیکردن، آموختن
چُرتکه
واژۀ روسی؛ وسیلهای برای محاسبۀ جمع
و تفریق شامل چند رشته سیم که در چهارچوبی
قرار دارد. در دو رشته چهار مهره و در بقیه ده مهرە
متجرک که نمایندۀ یک تا ده است، جای دارد.
چلّه
زه کمان که انتهای تیر در آن قرار دارد و با
کشیدن و رها کردن آن، تیر پرتاب میشود.
رفعت
اوج، بلندی، والایی
سو
دید، توان بینایی
شماتت
سرکوفت، سرزنش، مالمت
شوربا
آش ساده که با برنج و سبزی میپزند
صورتک
چهرهای مصنوعی که چهرۀ اصلی را
میپوشاند و در آن سوراخ هایی برای چشم و دهان
تعبیه شده است ؛ نقاب )فرهنگستان زبان و ادب فارسی،
در حوزۀ هنرهای تجسمی، صورتک را در برابر »ماسک«
به تصویب رسانده است(
عیار
خالص، سنجه، مقابل غش و ناپاکی؛
تمام عیار: کامل و بینقصان، پاک، خالص
فرام
فریم)frame ،)قاب عینک
فرنگی مآب:
کسی که به آداب اروپاییان رفتار میکند،
متجّدد
فرنگی مآبی
به شیوۀ فرنگیها و اروپاییها، )مآب به
ّا در اینجا
معنای بازگشت یا جای بازگشت است، ام
معنای شباهت را میرساند.(
ّقداره
جنگ افزاری شبیه شمشیر پهن و کوتاه؛
ّ قداره ّ کش: کسی که با توسل به زور، به مقاصد خود
میرسد.
قّلّا
قوّال
کذا
آن چنانی، چنان
کلون
قفل چوبی که پشت در نصب میکنند و در را
با آن میبندند
کمیسیون
واژۀ فرانسوی؛ هیئتی که وظیفۀ بررسی
و مطالعه دربارۀ موضوعی را برعهده دارد؛ جلسه
)مجازاً(؛ کمیسیون کردن: تشکیل جلسه دادن
متجدّدانه
نوگرایانه، روشنفکرانه
محقّر
کوچک، حقیر
مخاطره
خطر، خود را در خطر انداختن
مسامحه
آسانگرفتن، ساده انگاری
مسحور
مفتون، شیفته، مجذوب
مشروعیت
منطبق بودن رویههای قانونگذاری و
اجرایی حکومت با نظر مردم آن کشور
ُمضحک
خندهآور، مسخره آمیز
مغتنم
با ارزش، غنیمت شمرده
ُمهملی
بیکارگی و تنبلی
موقّر
با وقار، متین
مهیب
سهمگین، ترسآور
نخ قند
نوعی نخ که از ال َ یاف کَنف ساخته میشود.
هفت صندوقی
دستۀ هفت صندوقی، گروههای
نمایشی دورهگردی بودهاند که با اجرای نمایشهای
روحوضی، اسباب سرگرمی و خندۀ مردم را فراهم
میکردند. این گروهها وسایل و ابزار خود را در
صندوقهایی مینهادهاند. پرجاذبهترین و کاملترین
گروه آنهایی بودند که هفت صندوق داشتهاند.
به هریک از بازیگران گروه »
قوّال یا قوِّالک
میگفتهاند.
ُیغور
درشت و بدقواره