loqate darse 13 farsi 1 Flashcards
افسر
تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی
افسون
حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن
آورد
جنگ، نبرد، کارزار
بادپا
تیزرو، شتابنده
باره
دیوار قلعه، حصار
بردمیدن
خروشیدن، برخاستن
برگاشتن
برگردانیدن
بسنده
سزاوار، شایسته، کافی، کامل
پدرام
آراسته، نیکو، شاد
تاب
چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می باشد،
پیچ و شکن
چاره گر
کسی که با حیله و تدبیر، کارها را به سامان
کند؛ مدبر
خدنگ
درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر سازند.
خطّه
سرزمین
خیره
متحیر، سرگشته
درع
جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند، زره
دژ
قلعه، حصار
دمان
خروشنده، غرنده، مهیب، هولناک
دوده
دودمان، خاندان، طایفه
زره
جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر
روی لباسهای دیگر می پوشیدند
سالار
سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ
و منصبی رفیع باشد، حاکم
سمند
اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده
در متن درس، مطلق اسب مورد نظر است.
سِنان
سر نیزه، تیزی هر چیز
شیراوژن
شیرافکن، دلاور
عِنان
افسار، دهانه
فراز آمدن
رسیدن، نزدیک آمدن
فوج
گروه، دسته
کمند افکن
کمند انداز
نظاره
نظر کردن، نگریستن، تماشا کردن
ویله کردن
فریا ، نعره زدن، ناله کردن؛ ويله
صدا، آواز، تاله