Verb,Adj,Adv 7 Flashcards
hinzufügen
اضافه کردن
rekonstruieren
باز سازی کردن
diskutieren
بحث کردن، گفت و گو کردن
verschicken
فرستادن، ارسال کردن
auswerten
ارزیابی کردن، برسی کردن
abweichen
دور شدن، منحرف شدن
gliedern
نظم بخشیدن، ساختار دادن
wirken
تاثیر داشتن، اشتقال داشتن
tolerieren
تحمل کردن
ansprechen
صحبت کردن، مخاطب قرار دادن، خوش آمدن، دوست داشتن، پسندیدن
diagnostizieren
تشخیص دادن
jubeln
با فریاد خوشحالی کردن، هورا کشیدن
weitergeben
به دیگری دادن، به بعدی دادن، واگذار کردن
einreiben
مالیدن
abstempeln
مهر کردن، مهر خوردن
befragen
سوال کردن، سوال پرسیدن
deklarieren
اعلام کردن
herstellen
تولید کردن، ساختن
versammeln
جمع کردن، گرد آوردن، جمع شدن، تجمع کردن
verabreichen
دادن
bewähren
خود را ثابت کردن، امتحان خود را پس دادن
integrieren
تلفیق کردن، ادغام کردن، همسان کردن
abbrechen
متوقف کردن، قطع کردن، نا تمام گذاشتن، شکستن، جدا کردن
auskennen
واقف بودن، شناختن، آگاه بودن
unbekümmert
بی پروا، بی باک
rund
گرد
ausgeglichen
متعادل، متوازن، خون سرد
relativ
نسبی
weit
وسیع، گسترده، دور، با فاصله، گشاد
bedauernswert
ترحم انگیز، رقت انگیز
roh
خام، نپخته
besetzt
اشغال، اشغال شده، گرفته شده، پر
entragreich
سودآور، پرمنفعت
beliebig
دلخواه، اختیاری
begrenzt
محدود
süchtig
معتاد
prickelnd
مهیج، هیجان انگیز
entfernt
دور، دور افتاده، فاصله
hervorragend
عالی، بی نظیر
unkonventionell
نا متعارف، غیر معمول
oberflächlich
سطحی، سرسری
sehenswert
تماشایی، دیدنی
entscheidend
تعیین کننده، مهم، حیاتی
bemüht
کوشا
detailliert
مفصل، پر جزئیات
empfehlenswert
مفید، معقول، قابل توصیه
friedlich
صلح آمیز، آرام، بدون درگیری
weiblich
مونث
weit
خیلی، بسیار
durchaus
حتما، در هر حال، کاملا، مطلق
außerdem
علاوه بر این، چیز دیگری
dennoch
در هر صورت، با این حال، اما
darüber
درمورد آن
besonders
به ویژه، به طور ویژه، به طور خاص
schließlich
بالاخره، نهایتا، سر انجام
hoffentlich
امیدوارانه، امیدواریم که
worum
در چه موردی، در مورد چی
abhalten
باز داشتن، ممانعت کردن، جلوگیری کردن
ändern
عوض کردن، عوض شدن
holen
گرفتن
blockieren
مسدود کردن، مانع شدن
interpreitieren
تفسیر کردن، شرح دادن
zügeln
مهار کردن
heilen
درمان شدن، خوب شدن، بهبود یافتن، درمان کردن، مداوا کردن
entspringen
سرچشمه گرفتن، نشات گرفتن
praktizieren
اجرایی کردن، استفاده کردن
regulieren
تنظیم کردن
gelangen
رسیدن، دست یافتن
reizen
وسوسه کردن، عصبانی کردن، تحریک کردن
parkieren
پارک کردن، متوقف کردن
befinden
قرار داشتن
identifizieren
شناسایی کردن، تشخیص دادن، یکی دانستن
verstehen
فهمیدن
sitzen
نشستن
anstecken
مبتلا کردن، سرایت دادن، مبتلا شدن، بیماری گرفتن
helfen
کمک کردن
lügen
دروغ گفتن
vermeiden
اجتناب کردن، دوری کردن
grillieren
کبابی کردن، باربیکیو کردن
spazieren
پیاده روی کردن
einnehmen
مصرف کردن، استفاده کردن، درآمد داشتن، دریافت کردن، تصرف کردن، گرفتن
zwinkern
چشمک زدن
geflohen
گریخته، فراری
chronisch
مزمن
harmlos
بی آزار، بی خطر
selbständig
مستقل
unzureichend
نا کافی
dumpf
مبهم، گنگ، خفه، بم
farbig
رنگی، رنگارنگ
nächste
بعدی
stechend
تند، تیز
ansehnlich
قابل توجه، چشم گیر، مهم
gelb
زرد
weit
وسیع، دور
belastbar
دارای قدرت تحمل
künftig
آینده، آتی
niedrig
پایین، کم
gefunden
یافته، پیدا شده
kostspielig
گران، پر هزینه، گران قیمت
überregional
فرا منطقه ای
unbedingt
لازم، ضروری، بی قید و شرط
grundsätzlich
اساسی، بنیادی
abenteuerlustig
ماجراجو
richtig
درست
kaputt
خسته، خراب
erholungsbedürftig
نیازمند استراحت
rätoromanisch
رتورومانیکی
stetig
پیوسته، مداوم
auffällig
تماشایی، چشمگیر
begrenzt
محدود
ständig
دائمی
gesund
سالم، تندرست
gleichnamig
هم نام، هم اسم
zweisprachig
دو زبانه
wasserscheu
آب هراس
sprächlich
از نظر زبانی، زبانی
mehrsprachig
چند زبانه
bar
نقد، به صورت نقد، نقدا
lieber
از روی علاقه، ترجیحا
deshalb
در نتیجه
endlich
سر انجام، نهایتا، بلاخره
darum
در مورد این، دور آن، اطراف آن، به این دلیل
da
در این لحظه
diesmal
این بار، این دفعه
überall
همه جا، هر جایی
raus
خارج، بیرون
normalerweise
معمولا، به طور معمول
neulich
اخیرا، جدیدا
infolgedessen
بنابراین، در نتیجه
signifikant
مهم، قابل ملاحظه، چشمگیر