Verb,Adj,Adv 1 Flashcards
versuchen
تلاش کردن، سعی کردن، امتحان کردن
erstellen
ساختن، ایجاد کردن، درست کردن
verhalten
رفتار کردن، عمل کردن
erreichen
کسب کردن، بدست آوردن
klappen
ثمر دادن، به نتیجه رسیدن، پیش رفتن
bedanken
تشکر کردن
bohren
سوراخ کردن
benehmen
رفتار کردن
abgeben
دادن، تحویل دادن
selten
کمیاب، نادر
leise
آرام، آهسته
geschnitten
بریده شده
verboten
ممنوع، غیر مجاز
gesamt
همه، کل، جمع
bekanntlich
واضح، آن گونه که میدانید
kaum
به ندرت
beinahe
تغریبا
aüßerst
عمیقا، بی اندازه
ebenfalls
همچنین، نیز
folgendermaßen
به شرح زیر
erzählen
تعریف کردن
brennen
سوختن، سوزاندن، روشن بودن
messen
اندازه گیری کردن، سنجیدن
jagen
شکار کردن
riechen
بوییدن، بو داشتن، بو دادن
lächeln
لبخند زدن
träumen
رویا دیدن، خواب دیدن، رویا داشتن، آرزو داشتن
teilnehmen
شرکت کردن
jucken
خاریدن، خارش داشتن
entdecken
پیدا کردن، کشف کردن
angenehm
دلپذیر، راحت
unschuldig
بی گناه، بی تقصیر
ledig
مجرد
übrig
باقی مانده، مانده
drinnen
داخل
nebenan
در کنار
irgendwo
جایی، یک جایی
aufwärts
به بالا، روبه بالا
drüben
آن طرف
oberhalb
بالایی
davor
قبل از آن، پیش
reduzieren
کاهش دادن، کم کردن
schälen
پوست کندن
abdecken
برداشتن، پوشاندن، حفاظت کردن، پرداختن
virtuel
مجازی
absolut
کامل، کاملا، مطلق، مطلقا
berühmt
معروف، مشهور
bisher
تا به حال
stets
همیشه
einst
یک روزی، روزگاری
zurzeit
فعلا، در حال حاضر
vorhin
کمی پیش
inzwischen
در این میان
mitmachen
شرکت کردن، پیوستن، همراه شدن
bieten
اراعه کردن، پیشنهاد کردن
kleben
چسباندن
auswechseln
جایگزین کردن، تعویض کردن
senken
پایین آوردن، کاهش دادن، پایین بردن
tauschen
عوض کردن، مبادله کردن
ankommen
رسیدن، اهمیت داشتن، قرار گرفتن، مورد استقبال قرار گرفتن
berichten
اطلاع دادن، تعریف کردن
einstellen
تنظیم کردن، استخدام کردن، حاضر شدن، متوقف کردن
ablehnen
رد کردن، نپذیرفتن
vorstellen
معرفی کردن، جلو آوردن، اراعه کردن، تصور کردن
verbinden
وصل کردن، متحد شدن، پانسمان کردن
vorbereiten
آماده کردن، آماده شدن
ausruhen
استراحت کردن
stecken
گیر کردن، قرار دادن، گذاشتن
hängen
آویزان بودن، آویزان کردن
räumen
ترک کردن، بیرون بردن، بیرون آوردن
verreisen
به مسافرت رفتن، خارج از شهر رفتن
verfügen
داشتن، دارا بودن، دستور دادن، تعیین کردن، مقرر کردن
ausmachen
خاموش کردن، اذیت کردن، توافق کردن، تشخیص دادن، تصمیم گیری کردن
ahnlich
هم شکل، مشابه
eng
باریک، تنگ، تنگاتنگ، نزدیک
erst
در نهایت
demnach
بنابراین، پس
somit
به این ترتیب
folglich
در نتیجه
demzufolge
به این ترتیب
ausziehen
نقل مکان کردن، جابه جا شدن، درآوردن لباس، کندن
niesen
عطسه کردن
vereinbaren
هماهنگ کردن، توافق کردن
beraten
مشورت دادن، راهنمایی کردن
besichtigen
بازدید کردن
raten
توصیه کردن، پیشنهاد کردن
liefern
تحویل دادن، تامین کردن
passieren
اتفاق افتادن، گذشتن، رفتن
verpassen
از دست دادن، نرسیدن
untersuchen
معاینه کردن
buchen
رزرو کردن
verabschieden
خداحافظی کردن، بدرقه کردن، رفتن، تصویب کردن
abnehmen
گرفتن، برداشتن، باز کردن، کندن
riesig
عظیم، خیلی زیاد، شدیدا، خیلی بزرگ
gewelt
موج دار شده
abhängig
نیازمند، وابسته
bestimmt
خاص، مشخص، اضافی، باقی مانده
choatisch
آشفته، بی نظم
wahr
درست، واقعی
gleich
فورا، دقیق، درست
besonders
به طور خاص، به طور ویژه
bestimmt
حتما، مطمعنا
plötzlich
ناگهان، به طور ناگهانی
wählen
انتخاب کردن، شماره گرفتن
würfeln
تاس انداختن، تکه کردن
hineinlegen
گذاشتن، قرار دادن
reinigen
تمیز کردن، به خوشویی دادن
backen
پختن
rosten
زنگ زدن
braten
کباب کردن
zitieren
منظور داشتن، انتقاد داشتن، نقل و قول کردن
anbieten
عرضه کردن، اراعه کردن، تعارف کردن
aussteigen
پیاده شدن
aufstehen
بلند شدن، بیدار شدن
vernetzen
وصل کردن، ربط دادن
erinnern
به یاد آوردن، به خاطر آوردن، یادآوری کردن، به یاد کسی آوردن
verlassen
ترک کردن، اعتماد کردن
beschweren
شکایت کردن، اعتراض کردن
verschieben
به تعویق انداختن
kritisieren
انتقاد کردن
regeln
تنظیم کردن، نظم دادن
aufregend
هیجان انگیز
witzig
بامزه، خنده آور
folgend
بعدی
graduiert
فارغ التحصیل
schwach
ضعیف، کم قدرت
wunderbar
فوق العاده
traumhaft
رویایی، خیال انگیز
kosmopolitisch
جهانی، بین و المللی
zugehorig
متعلق به آن، جزو آن
gültig
مجاز، معتبر
extravagant
عجیب، عجیب و غریب
daran
به آن
sonts
وگرنه
worüber
برای چی، درمورد چی
folglich
در نتیجه، بنابراین
womit
با چه؟، به چه وسیله؟، چگونه؟، که به وسیله آن، که با آن
wofür
برای چه؟، بابت چه؟
bekommen
دریافت کردن، دچار چیزی شدن، خوردن، خریدن، وادار کردن، دیدار داشتن
beginnen
شروع کردن، شروع شدن
haushalten
کنار آمدن، صرفه جویی کردن
unterstreichen
تایید کردن، زیر چیزی خط کشیدن
stattfinden
برگذار شدن، اجرا شدن، اتفاق افتادن
führen
مدیریت کردن، رهبری کردن، حرکت دادن، هدایت کردن، حمل کردن، داشتن
einbilden
تصور کردن، خیال کردن
aufbauen
ساختن، سرهم کردن
überlegen
تصمیم گرفتم، فکر کردن
beschreiben
شرح دادن، توصیف کردن
abbauen
استخراج کردن، از هم باز کردن
betten
گذاشتن، خواباندن
ausfüllen
پر کردن
leihen
قرض دادن، قرض گرفتن
reparieren
تعمیر کردن
mischen
مخلوط کردن، قاطی کردن
lassen
اجازه دادن، دادن، سپردن، رها کردن، گذاشتن، توانستن
bestehen
موفق شدن، وجود داشتن، تشکیل شدن، شامل بودن، شامل شدن
robust
مقاوم، محکم، قوی بنیه
klug
دانا، باهوش، هوشمندانه
ungefähr
حدودی، حدودا
optimistisch
خوش بین، خوش بینانه
denkbar
امکان پذیر، قابل تصور
gemeinsam
با هم، مشترک، به طور مشترک
ultimativ
نهایی، پایانی
fest
سفت، محکم، قاطع، ثابت
übrigens
ضمنا، راستی
damals
آن موقع، آن زمان ها
vorhaben
قصد داشتن
nutzen
استفاده کردن، کاربرد داشتن، مفید بودن
nutzen
استفاده کردن، کاربرد داشتن، مفید بودن
aufmachen
باز کردن
vergnügen
تفریح کردن، لذت بردن
vermuten
گمان کردن، ظن داشتن
betrügen
فریب دادن، خیانت کردن، کلاه برداری کردن
aufräumen
مرتب کردن، تمیز کردن
tief
عمیق، گود، کلفت
Spontan
بی مقدمه، خود جوش
passend
مناسب، درخور
einverstanden
موافق
ehrlich
صادق، صادقانه
deutlich
واضح، شفاف، قابل فهم
gelungen
مضحک، خنده دار، موفق
denkbar
زیاد، بی اندازه
insgesamt
در مجموع
leeren
خالی کردن
verteilen
پخش کردن، توضیع کردن، تقسیم کردن
austragen
تحویل دادن، پاک کردن
klingen
به نظر رسیدن، صدا داشتن، صدا دادن
vorbeikommen
آمدن به جایی
kündigen
استعفا دادن، ترک کردن کار، دوستی را تمام کردن
erledigen
رسیدگی کردن، انجام دادن، حل و فصل کردن
auftreten
اجرا کردن، روی صحنه رفتن
präsentieren
اراعه کردن، معرفی کردن
reiten
سوار کاری کردن، اسب سواری کردن
logisch
منطقی، معقول
begehrt
خواستنی، پر طرفدار
sichtbar
قابل مشاهده، قابل رویت، مرعی
fahl
بی رنگ، رنگ پریده
herrlich
عالی، فوق العاده
gesungen
خوانده شده
strahlend
درخشان
beschwerlich
سخت، طاقت فرسا
nämlich
زیرا، چون که، درواقع، به این صورت
bereits
همین حالا هم، از همین حالا، به همین زودی، حالا هم
überhaupt
ابدا، اصلا، در کل
woraus
از چه، از کجا، که از آنجا
beobachten
نظارت کردن، دیدن، تماشا کردن
begegnen
ملاقات کردن، دیدن
entscheiden
تصمیم گرفتن، تصمیم گیری کردن
rechnen
حساب کردن، محاسبه کردن، تخمین زدن
unternehmen
تفریح کردن، اجرا کردن، انجام دادن
amüsieren
سرگرم شدن
ausgeben
خرج کردن
wegträumen
رویا پردازی کردن
begleiten
همراهی کردن
bedienen
پذیرایی کردن، از خود پذیرایی کردن، استفاده کردن، به کار انداختن
benötigen
نیاز داشتن، لازم داشتن
fassen
نگه داشتن، گرفتن
hoch
بلند، مرتفع، بالا، زیاد، شدید، سنگین
monoton
یکنواخت
einsam
تنها
begeistert
مشتاق، پر اشتیاق، ذوق زده
heimlich
مخفی، مخفیانه
sicherlich
حتما، قطعا
nun
حالا، الان
rüber
آن طرف، آنور
dazu
علاوه بر آن، در این باره، برای این
sinken
پایین رفتن، غرق شدن
einbringen
شرکت کردن
hageln
تگرگ آمدن
klopfen
کوبیدن، ضربه زدن، در زدن
klatschen
دست زدن، کف زدن
berappen
باب میل پرداخت کردن
drehen
چرخاندن، چرخیدن، پیچاندن، فیلم برداری کردن، درمورد چیزی بودن
applaudieren
تشویق کردن، دست زدن
verlieren
گم کردن، از دست دادن، باختن
weitersehen
تصمیم گرفتن
auspobieren
امتحان کردن، آزمایش کردن
vereisen
یخ بستن، پوشیده از یخ شدن
stören
مزاحم شدن، مختل کردن
engagieren
استخدام کردن، تلاش کردن، فعالیت کردن
trist
غم انگیز، غم آور، یکنواخت
trocken
خشک، بی آب، بدون شکر
notwendig
لازم، ضروری
sinnvoll
منطقی، مفید، معقول
knapp
کمیاب، محدود، کم، به سختی، کمتر از
sogenannt
به اصطلاح
unbedingt
ضروری، لازم، بی قید و شرط
dringend
اضطراری، فورا
entschieden
سر سخت، مقاوم، مشخص
grade
الان، فقط، ویژه و خاص
schätzen
تخمین زدن، حدس زدن، احترام قاعل بودن، احترام گذاشتن
vermitteln
فراهم کردن، تهیه کردن
besorgen
گرفتن، تهیه کردن، مراقبت کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن
behandeln
رفتار کردن، درمان کردن، معاینه کردن
klettern
بالا رفتن، صعود کردن
beschaffen
تهیه کردن، فراهم کردن
basteln
با دست درست کردن، ساختن
auszeichnen
قیمت زدن، متفاوت کردن، برتری داشتن
hüpfen
پریدن
erhalten
دریافت کردن، گرفتن، مشمول چیزی شدن
entspannen
آرامیدن، استراحت کردن
einleben
عادت کردن
beherrschen
مسلط بودن، تسلط داشتن، حکمرانی کردن، فرمانروایی کردن، اداره کردن
erfahren
تجربه کردن، مطلع شدن، شنیدن، فهمیدم
relevant
مرتبط، مربوطه
überrasch
متعجب، شگفت زده
ausgezeichnet
فوق العاده، عالی
merkwürdig
عجیب، غیر عادی
engagiert
متعهد، پایبند
beweglich
پویا، متحرک
rein
تمیز، خالص، محض
enttäuscht
نا امید، مایوس
fair
منصف، منصفانه، با انصاف
davon
از آن، درباره آن
auffallen
متوجه شدن، شناختن، جلب توجه کردن
reagieren
پاسخ دادن، واکنش نشان دادن
entsprechen
مطابقت داشتن
behaupten
ادعا کردن، رقابت کردن، پیروز شدن
hochwertig
با کیفیت بالا
fein
لطیف، نرم
geschickt
ماهر، ماهرانه
authentisch
معتبر، موثق
dünn
لاغر، نحیف، نازک
führend
عمده، مهم
dabei
همراه، به همراه، به این، درمورد این، با اینکه، درحالی که، با وجود اینکه
rippen
پاره کردن
reißen
پاره کردن، تقسیم کردن
bangen
نگران بودن
ausprobieren
امتحان کردن، آزمایش کردن
treiben
انجام دادن، راندن، فرو کردن، واداشتن
nerven
رنجاندن، آزار دادن
stumm
بی صدا، حالت میوت، لال
geeignet
مناسب
taub
کر، ناشنوا
stolz
سرافراز، مفتخر
anstrengend
طاقت فرسا، خسته کننده
gleichermaßen
همین طور، به یک اندازه
bestens
به بهترین شکل، به نحو احسن
begrüßen
سلام کردن، خوش آمد گفتن
ankündigen
خبر دادن، اعلام کردن
beobachten
تماشا کردن، دیدن، نظارت کردن
auswirken
تاثیر گذاشتن، تحت تاثیر قرار دادن
beeinflussen
تاثیر گذاشتن، نفوذ داشتن
häufig
مداوم، مکرر، با تکرار
intensiv
فشرده، متمرکز
je
تا به حال، هر چه، هر چقدر، هیچ وقت
unterschreiben
امضا کردن
wegwerfen
دور انداختن، دور ریختن
verhalten
رفتار کردن، عمل کردن
ausschneiden
قیچی کردن، بریدن
abzählen
شمردن
beeilen
عجله کردن
vorhersagen
پیش بینی کردن
einführen
معرفی کردن، اراعه کردن، فرو کردن، وارد کردن
wundern
متعجب شدن، تعجب کردن
bauen
ساختن، بنا کردن
rechnen
محاسبه کردن، حساب کردن، تخمین زدن
staubsaugen
جارو برقی کشیدن
erfinden
اختراع کردن، از خود درآوردن
eröffnen
باز کردن، افتتاح کردن
gießen
آب دادن
abwaschen
شستن، ظرف شستن
versäumen
از دست دادن، جا ماندن
prügeln
کتک زدن
entwickeln
پیشرفت کردن، پیش رفتن، توسعه دادن، تولید کردن، پدید آمدن، به وجود آمدن، ساختن، اختراع کردن، رشد کردن
abschreiben
کپی کردن، رونویسی کردن، مشابه نوشتن
umblättern
ورق زدن
einkleben
چسباندن
anschließen
به برق وصل کردن، بستن، پیوستن، ملحق شدن، قفل کردن
öffentlich
عمومی، همگانی
sandfarben
بژ، رنگ خاکی
aufmerksam
با دقت، دقیق
jeweilig
مربوط، بسته به مورد
gestrichen
خط خورده، رنگ شده
amtlich
رسمی، اداری
einheimisch
بومی، محلی
mager
لاغر، ضعیف
betroffen
دچار، درگیر
intensiv
فشرده، عمیق، گسترده
gesehen
دیده شده
tief
عمیق، گود، بم، کلفت
getrennt
جدا، جداگانه، جدا از هم
betrunken
مست
krankhaft
بیمارگونه، ناخوش
genannt
نام برده، ذکر شده
zahlreich
متعدد، تعداد زیاد
ängstlich
نگران، مضطرب
breit
حاضر، آماده
furchbar
وحشتناک
charmant
جذاب، دوست داشتنی
entspannt
آرام، با آرامش
schädlich
مضر، زیان آور، آسیب رسان
unangenehm
ناخوشایند، نا مطبوع
muskulös
عضلانی
nämlich
زیرا، چون که، درواقع، به این صورت
wieso
چرا
aufmerksam
با دقت، با توجه
bereits
حالا هم، از همین حالا، همین حالا هم، به همین زودی
einerseits
از طرفی
zutreffen
درست بودن، صحیح بودن، صدق کردن
zuordnen
اختصاص دادن، جور کردن
pflegen
مراقبت کردن، پرستاری کردن، عادت داشتن، دوستار چیزی بودن
kümmern
مراقبت کردن، اهمیت دادن، اهمیت داشتن
aufbauen
ساختن، سرهم کردن
schaden
آسیب رساندن
fordern
مطالبه کردن، درخواست کردن
lösen
حل کردن، خریدن بلیت، شل کردن، باز کردن
begegnen
ملاقات کردن، دیدن
schützen
محافظت کردن، دفاع کردن
wiegen
وزن داشتن، وزن کردن
beachten
توجه کردن
aufgeben
فرستادن، دادن، دست کشیدن، تسلیم شدن
abrutschen
لغزیدن، زمین خوردن، افت کردن، تضعیف شدن
vorbeikommen
به جایی آمدن
schaffen
انجام دادن، بردن، کار کردن، ایجاد کردن، به ثمر رساندن
erledigen
حل و فصل کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن
auspassen
مواظب بودن، حواس جمع بودن
ungewöhnlich
غیر عادی، عجیب
verschieden
متفاوت، مختلف
attraktiv
جذاب، جالب، دلربا
beweglich
متحرک، پویا
gemein
بدجنس، بد ذات، پست
kurvig
منحنی، پر پیچ و خم
nass
خیس، مرطوب
gewöhnlich
عادی، معمولی
still
ساکت
skandalös
رسوایی آمیز، شرم آور
schlimm
بد ، ناجور
notwendig
لازم، ضروری
stolz
مفتخر، سرافراز
sinnvoll
منطقی، معقول، مفید
geschätzt
محترم، ارجمند
süß
شیرین، دوست داشتنی، گوگولی
frustriert
ناامید، درمانده
geeignet
مناسب
ständig
دائمی
schwierig
سخت، مشکل، پیچیده
witzig
خنده آور، بامزه
gewachsen
افزایش یافته
überflüssig
غیر ضروری، بیهوده، زاید
geduldig
صبور، با حوصله، صبورانه
sogar
حتی
gewöhnlich
معمولا، به طور عادی
unbedingt
حتما، قطعا، مطمئنا
öfter
چندین بار
zumindest
حداقل
deswegen
به همین خاطر، در نتیجه
umher
اطراف
unterrichten
درس دادن، آموزش دادن، تدریس کردن
biegen
خم کردن
abtrocknen
خشک کردن
holen
گرفتن، برداشتن، جم کردن
reparieren
تعمیر کردن
umziehen
اثاث کشی کردن، نقل مکان کردن، لباس عوض کردن
anschauen
نگاه کردن، مشاهده کردن، تماشا کردن
klingen
به نظر رسیدن، صدا داشتن، صدا دادن
chillen
استراحت کردن، آرام شدن
überprüfen
برسی کردن، چک کردن
melden
گزارش دادن، اطلاع دادن، تماس گرفتن، در تماس بودن، جواب دادن، داوطلب شدن، ثبت نام کردن، نام نویسی کردن
ansagen
اعلام کردن، خبر دادن
aufräumen
مرتب کردن، تمیز کردن
lohnen
ارزیدن، ارزش چیزی را داشتن
schließen
بستن، بسته شدن
beraten
مشورت دادن، مشورت کردن، راهنمایی کردن
begleiten
همراهی کردن
renovieren
بازسازی کردن، نوسازی کردن، از نو ساختن
abfahren
ترک کردن، راه افتادن
behalten
نگه داشتن
überquert
رد شدن از خیابان، گذشتن از خیابان
dreckig
کثیف، آلوده، گستاخ
wert
با ارزش، ارزشمند
unglaublich
باورنکردنی، غیر قابل باور
sorgfältig
دقیق
enorm
زیاد، هنگفت، فراوان
überzeugt
متقاعد شده
waagerecht
افقی
senkrecht
عمودی
unbrauchbar
بدرد نخور، غیر قابل استفاده
kräftig
قوی، نیرومند، محکم، شدید، شدیدا
diagonal
مورب
angestellt
شاغل
lebendig
سرزنده، پر انرژی
pauschal
کلی، یک جا
zuverlässig
قابل اعتماد
eventuell
احتمالا
verfahren
کار کردن، پیش رفتن، گم شدن
frieren
احساس سرما کردن، یخ زدن
rufen
صدا زدن، صدا کردن، خبر کردن
lauten
بودن
wegfahren
ترک کردن، رفتن
erwischen
دستگیر کردن، گرفتن
brechen
شکستن
schieben
هل دادن
beenden
تمام کردن
benötigen
نیاز داشتن، لازم داشتن
ausbrechen
شکستن، جدا شدن، ترک کردن، ناگهان شروع شدن، درگرفتن، شیوع یافتن
umdrehen
چرخاندن، چرخیدن، دور زدن
retten
نجات دادن، فرار کردن، خود را نجات دادن
einseifen
صابون زدن، صابون کشیدن
werfen
پرتاب کردن، انداختن، زاییدن، خود را پرت کردن، افتادن، خود را انداختن، تاب برداشتن، آوردن
nachhaltig
پایدار، مستمر
satt
سیر، شکم پر
erlaubt
مجاز
urban
شهری
doppelt
دوتا، دوبار
leer
خالی، تهی
ökologisch
بوم شناسانه، اکولوژیک
offenbar
ظاهرا، واضح
verantwortlich
مسئول، پاسخگو
seriös
جدی
durchschnittlich
متوسط، به طور متوسط
unterwegs
در راه، در مسیر
überhaupt
اصلا، ابدا، در کل
schade
حیف، مایه تاسف، نا امید کننده
auswärts
خارج، بیرون
lösen
حل کردن، شل کردن، باز کردن، خریدن بلیت
vertrauen
اعتماد کردن، اعتماد داشتن
entmutigen
دلسرد کردن، ناامید کردن
genießen
لذت بردن
hinschauen
نگاه کردن
brüllen
داد زدن، فریاد زدن
ablegen
حرکت کردن، انجام دادن
streben
تلاش کردن، کوشش کردن
wegrennen
فرار کردن
zerstören
نابود کردن
respektieren
احترام گذاشتن
erklären
توضیح دادن، شرح دادن
verkleinern
کوچک شدن
schreien
گریه کردن، فریاد زدن، جیغ زدن
bewältigen
از عهده بر آمدن
verschwinden
ناپدید شدن
schlummern
خوابیدن، در خواب بودن، خواب کوتاهی رفتن
verursachen
باعث شدن، درست کردن
verringern
کاهش دادن، کم کردن، کاهش یافتن، کم شدن
weglaufen
گریختن، فرار کردن
geschehen
اتفاق افتادن، رخ دادن
achten
توجه کردن، مراقبت کردن
verzaubern
جادو کردن، سحر کردن
aussterben
منقرض شدن، از بین رفتن
beschädigen
خسارت زدن، آسیب زدن، زیان زدن
ausreifen
توسعه یافتن، تکامل یافتن، کاملا رسیدن
zusammenprallen
برخورد کردن، تصادف کردن
treten
لگد زدن، لگد کردن
verschwinden
ناپدید شدن
überzeugen
متقاعد کردن، متقاعد شدن
ersetzen
جایگزین کردن، جبران کردن
schonen
مواظب چیزی بودن
recherchieren
پژوهش کردن، تحقیق کردن
einhalten
عمل کردن، نگه داشتن
vergehen
پایان یافتن، ناپدید شدن
beschäftigen
مشغول کردن، به کار گرفتن، خود را مشغول کردن
begehen
مرتکب شدن، برپا کردن، استفاده کردن
abschalten
خاموش کردن، قطع کردن
zustimmen
موافق بودن
baumeln
آویزان بودن، تاب خوردن
anstellen
روشن کردن، استخدام کردن، کار کردن، صف ایستادن، قرار دادن
einnehmen
مصرف کردن، استفاده کردن، درآمد داشتن، دریافت کردن، تصرف کردن
demonstrieren
تظاهرات کردن، راه پیمایی کردن، آشکار کردن، نشان دادن
zuhören
گوش دادن، گوش کردن
verdanken
مدیون بودن
zustellen
تحویل دادن
kultivieren
شخم زدن، پرورش دادن، متمدن کردن، فرهنگ آموختن
baschäftigt
مشغول، درگیر
vielfältig
متنوع، گوناگون
anspruchsvoll
مشکل پند، پر توقع
gigantisch
عظیم، غول آسا، بسیار بزرگ
wirtschaftlich
اقتصادی، کارآمد
vorig
گذشته، پیشین، پیش
ausgestorben
بی جان، متروک، مرده
genügend
کافی
märchenhaft
سحرانگیز
ingesamt
در مجموع
nun
الان، حالا
intensiv
متمرکز
andererseits
از طرف دیگر، از سوی دیگر
tatsächlich
واقعا، حقیقتا، درواقع
begehren
خواستن، مشتاق بودن، مایل بودن
stärken
تقویت کردن، نیرو بخشیدن
ablegen
انجام دادن، حرکت کردن
vergnügen
تفریح کردن، لذت بردن
heben
بلند کردن، بالا بردن
maßschneidern
آماده کردن، تهیه کردن
unterschätzen
دست کم گرفتن
bedecken
پوشاندن
erleichtern
راحت کردن، آرام کردن، تسهیل کردن، خود را سبک کردن، خود را خالی کردن
pissen
ادرار کردن، شاشیدن
merken
متوجه شدن، تشخیص دادن، به خاطر سپردن، حفظ کردن
bestellen
سفارش دادن، تعیین کردن، مشخص کردن، منصوب کردن
vermissen
دلتنگ شدن
verschwinden
ناپدید شدن
reagieren
پاسخ دادن، واکنش نشان دادن
weiterfahren
ادامه دادن (مسیر)، جلو رفتن (با ماشین)
meinen
نظر داشتن، منظور داشتن، اعتقاد داشتن
enthalten
محتوی بودن، داشتن، دربرداشتن، شامل شدن
einsehen
متوجه شدن
einschätzen
تخمین زدن، ارزیابی کردن
knüpfen
متصل کردن، وصل کردن، بافتن
verwenden
استفاده کردن، به کار بردن
hochladen
بارگذاری کردن، آپلود کردن
einsehen
متوجه شدن
aufnehmen
پذیرفتن، ظبت کردن، گرفتن، قرض کردن، برقرار کردن، ایجاد کردن
beitragen
سهیم بودن، شرکت داشتن، کمک کردن
nötigen
اصرار کردن، به اصرار از کسی خواستن، وادار کردن، مجبور کردن
putzen
تمیز کردن، پاک کردن، مسواک زدن، واکسن زدن
verstecken
پنهان کردن، مخفی کردن، پنهان شدن، مخفی شدن
gediegen
اصیل، مرغوب، اساسی، درست، عمیق، مضحک، خنده دار
individuell
جداگانه، منحصرا، به طور جداگانه
exklusiv
انحصاری، اختصاصی
ernst
جدی، بدون شوخی، حاد
inner
درونی، داخلی
pauschal
کلی، یک جا
akzeptabel
قابل قبول
wertvoll
ارزشمند، با ارزش
häufig
مداوم، باتکرار، مکرر
neugierig
کنجکاو، فضول
vertraut
مورد اعتماد، صمیمی، آشنا
treu
وفادار
unheimlich
ترسناک، غیر طبیعی
gewohnt
عادت کرده، عادت داده شده، خوگرفته
ewig
ابدی، بی انتها
klassisch
کلاسیک
weich
نرم، لطیف، رسیده
ungern
بی میل، بدون رقبت
früher
قبلا
ewig
تا ابد
nebenbei
ضمنا، همچنین، علاوه بر این
nun
الان، حالا
ansonsten
وگرنه، در غیر این صورت
geradeaus
مستقیم
wessen
مال چه کسی
intensiv
متمرکز
ingesamt
در مجموع
offenbar
ظاهرا
wählen
انتخاب کردن، شماره گرفتن، شماره گیری کردن
erscheinen
ظاهر شدن
abfragen
سوال کردن، پرسیدن
einrichten
چیدن، مرتب کردن، هماهنگ کردن، ترتیب دادن، انجام دادن، تاسیس کردن، افتتاح کردن، باز کردن، چیدن وسایل
richten
وابسته بودن، تابع بودن
abrufen
خواستن، خواستار شدن، مطالبه کردن
drücken
فشار دادن
tippen
تایپ کردن، لمس کردن
anmelden
نام نویسی کردن، ثبت نام کردن
veröffentlichen
منتشر کردن
teilen
تقسیم کردن
gemütlich
مناسب، گرم و نرم، راحت