Verb,Adj,Adv 1 Flashcards
1
Q
versuchen
A
تلاش کردن، سعی کردن، امتحان کردن
2
Q
erstellen
A
ساختن، ایجاد کردن، درست کردن
3
Q
verhalten
A
رفتار کردن، عمل کردن
4
Q
erreichen
A
کسب کردن، بدست آوردن
5
Q
klappen
A
ثمر دادن، به نتیجه رسیدن، پیش رفتن
6
Q
bedanken
A
تشکر کردن
7
Q
bohren
A
سوراخ کردن
8
Q
benehmen
A
رفتار کردن
9
Q
abgeben
A
دادن، تحویل دادن
10
Q
selten
A
کمیاب، نادر
11
Q
leise
A
آرام، آهسته
12
Q
geschnitten
A
بریده شده
13
Q
verboten
A
ممنوع، غیر مجاز
14
Q
gesamt
A
همه، کل، جمع
15
Q
bekanntlich
A
واضح، آن گونه که میدانید
16
Q
kaum
A
به ندرت
17
Q
beinahe
A
تغریبا
18
Q
aüßerst
A
عمیقا، بی اندازه
19
Q
ebenfalls
A
همچنین، نیز
20
Q
folgendermaßen
A
به شرح زیر
21
Q
erzählen
A
تعریف کردن
22
Q
brennen
A
سوختن، سوزاندن، روشن بودن
23
Q
messen
A
اندازه گیری کردن، سنجیدن
24
Q
jagen
A
شکار کردن
25
riechen
بوییدن، بو داشتن، بو دادن
26
lächeln
لبخند زدن
27
träumen
رویا دیدن، خواب دیدن، رویا داشتن، آرزو داشتن
28
teilnehmen
شرکت کردن
29
jucken
خاریدن، خارش داشتن
30
entdecken
پیدا کردن، کشف کردن
31
angenehm
دلپذیر، راحت
32
unschuldig
بی گناه، بی تقصیر
33
ledig
مجرد
34
übrig
باقی مانده، مانده
35
drinnen
داخل
36
nebenan
در کنار
37
irgendwo
جایی، یک جایی
38
aufwärts
به بالا، روبه بالا
39
drüben
آن طرف
40
oberhalb
بالایی
41
davor
قبل از آن، پیش
42
reduzieren
کاهش دادن، کم کردن
43
schälen
پوست کندن
44
abdecken
برداشتن، پوشاندن، حفاظت کردن، پرداختن
45
virtuel
مجازی
46
absolut
کامل، کاملا، مطلق، مطلقا
47
berühmt
معروف، مشهور
48
bisher
تا به حال
49
stets
همیشه
50
einst
یک روزی، روزگاری
51
zurzeit
فعلا، در حال حاضر
52
vorhin
کمی پیش
53
inzwischen
در این میان
54
mitmachen
شرکت کردن، پیوستن، همراه شدن
55
bieten
اراعه کردن، پیشنهاد کردن
56
kleben
چسباندن
57
auswechseln
جایگزین کردن، تعویض کردن
58
senken
پایین آوردن، کاهش دادن، پایین بردن
59
tauschen
عوض کردن، مبادله کردن
60
ankommen
رسیدن، اهمیت داشتن، قرار گرفتن، مورد استقبال قرار گرفتن
61
berichten
اطلاع دادن، تعریف کردن
62
einstellen
تنظیم کردن، استخدام کردن، حاضر شدن، متوقف کردن
63
ablehnen
رد کردن، نپذیرفتن
64
vorstellen
معرفی کردن، جلو آوردن، اراعه کردن، تصور کردن
65
verbinden
وصل کردن، متحد شدن، پانسمان کردن
66
vorbereiten
آماده کردن، آماده شدن
67
ausruhen
استراحت کردن
68
stecken
گیر کردن، قرار دادن، گذاشتن
69
hängen
آویزان بودن، آویزان کردن
70
räumen
ترک کردن، بیرون بردن، بیرون آوردن
71
verreisen
به مسافرت رفتن، خارج از شهر رفتن
72
verfügen
داشتن، دارا بودن، دستور دادن، تعیین کردن، مقرر کردن
73
ausmachen
خاموش کردن، اذیت کردن، توافق کردن، تشخیص دادن، تصمیم گیری کردن
74
ahnlich
هم شکل، مشابه
75
eng
باریک، تنگ، تنگاتنگ، نزدیک
76
erst
در نهایت
77
demnach
بنابراین، پس
78
somit
به این ترتیب
79
folglich
در نتیجه
80
demzufolge
به این ترتیب
81
ausziehen
نقل مکان کردن، جابه جا شدن، درآوردن لباس، کندن
82
niesen
عطسه کردن
83
vereinbaren
هماهنگ کردن، توافق کردن
84
beraten
مشورت دادن، راهنمایی کردن
85
besichtigen
بازدید کردن
86
raten
توصیه کردن، پیشنهاد کردن
87
liefern
تحویل دادن، تامین کردن
88
passieren
اتفاق افتادن، گذشتن، رفتن
89
verpassen
از دست دادن، نرسیدن
90
untersuchen
معاینه کردن
91
buchen
رزرو کردن
92
verabschieden
خداحافظی کردن، بدرقه کردن، رفتن، تصویب کردن
93
abnehmen
گرفتن، برداشتن، باز کردن، کندن
94
riesig
عظیم، خیلی زیاد، شدیدا، خیلی بزرگ
95
gewelt
موج دار شده
96
abhängig
نیازمند، وابسته
97
bestimmt
خاص، مشخص، اضافی، باقی مانده
98
choatisch
آشفته، بی نظم
99
wahr
درست، واقعی
100
gleich
فورا، دقیق، درست
101
besonders
به طور خاص، به طور ویژه
102
bestimmt
حتما، مطمعنا
103
plötzlich
ناگهان، به طور ناگهانی
104
wählen
انتخاب کردن، شماره گرفتن
105
würfeln
تاس انداختن، تکه کردن
106
hineinlegen
گذاشتن، قرار دادن
107
reinigen
تمیز کردن، به خوشویی دادن
108
backen
پختن
109
rosten
زنگ زدن
110
braten
کباب کردن
111
zitieren
منظور داشتن، انتقاد داشتن، نقل و قول کردن
112
anbieten
عرضه کردن، اراعه کردن، تعارف کردن
113
aussteigen
پیاده شدن
114
aufstehen
بلند شدن، بیدار شدن
115
vernetzen
وصل کردن، ربط دادن
116
erinnern
به یاد آوردن، به خاطر آوردن، یادآوری کردن، به یاد کسی آوردن
117
verlassen
ترک کردن، اعتماد کردن
118
beschweren
شکایت کردن، اعتراض کردن
119
verschieben
به تعویق انداختن
120
kritisieren
انتقاد کردن
121
regeln
تنظیم کردن، نظم دادن
122
aufregend
هیجان انگیز
123
witzig
بامزه، خنده آور
124
folgend
بعدی
125
graduiert
فارغ التحصیل
126
schwach
ضعیف، کم قدرت
127
wunderbar
فوق العاده
128
traumhaft
رویایی، خیال انگیز
129
kosmopolitisch
جهانی، بین و المللی
130
zugehorig
متعلق به آن، جزو آن
131
gültig
مجاز، معتبر
132
extravagant
عجیب، عجیب و غریب
133
daran
به آن
134
sonts
وگرنه
135
worüber
برای چی، درمورد چی
136
folglich
در نتیجه، بنابراین
137
womit
با چه؟، به چه وسیله؟، چگونه؟، که به وسیله آن، که با آن
138
wofür
برای چه؟، بابت چه؟
139
bekommen
دریافت کردن، دچار چیزی شدن، خوردن، خریدن، وادار کردن، دیدار داشتن
140
beginnen
شروع کردن، شروع شدن
141
haushalten
کنار آمدن، صرفه جویی کردن
142
unterstreichen
تایید کردن، زیر چیزی خط کشیدن
143
stattfinden
برگذار شدن، اجرا شدن، اتفاق افتادن
144
führen
مدیریت کردن، رهبری کردن، حرکت دادن، هدایت کردن، حمل کردن، داشتن
145
einbilden
تصور کردن، خیال کردن
146
aufbauen
ساختن، سرهم کردن
147
überlegen
تصمیم گرفتم، فکر کردن
148
beschreiben
شرح دادن، توصیف کردن
149
abbauen
استخراج کردن، از هم باز کردن
150
betten
گذاشتن، خواباندن
151
ausfüllen
پر کردن
152
leihen
قرض دادن، قرض گرفتن
153
reparieren
تعمیر کردن
154
mischen
مخلوط کردن، قاطی کردن
155
lassen
اجازه دادن، دادن، سپردن، رها کردن، گذاشتن، توانستن
156
bestehen
موفق شدن، وجود داشتن، تشکیل شدن، شامل بودن، شامل شدن
157
robust
مقاوم، محکم، قوی بنیه
158
klug
دانا، باهوش، هوشمندانه
159
ungefähr
حدودی، حدودا
160
optimistisch
خوش بین، خوش بینانه
161
denkbar
امکان پذیر، قابل تصور
162
gemeinsam
با هم، مشترک، به طور مشترک
163
ultimativ
نهایی، پایانی
164
fest
سفت، محکم، قاطع، ثابت
165
übrigens
ضمنا، راستی
166
damals
آن موقع، آن زمان ها
167
vorhaben
قصد داشتن
168
nutzen
استفاده کردن، کاربرد داشتن، مفید بودن
169
nutzen
استفاده کردن، کاربرد داشتن، مفید بودن
170
aufmachen
باز کردن
171
vergnügen
تفریح کردن، لذت بردن
172
vermuten
گمان کردن، ظن داشتن
173
betrügen
فریب دادن، خیانت کردن، کلاه برداری کردن
174
aufräumen
مرتب کردن، تمیز کردن
175
tief
عمیق، گود، کلفت
176
Spontan
بی مقدمه، خود جوش
177
passend
مناسب، درخور
178
einverstanden
موافق
179
ehrlich
صادق، صادقانه
180
deutlich
واضح، شفاف، قابل فهم
181
gelungen
مضحک، خنده دار، موفق
182
denkbar
زیاد، بی اندازه
183
insgesamt
در مجموع
184
leeren
خالی کردن
185
verteilen
پخش کردن، توضیع کردن، تقسیم کردن
186
austragen
تحویل دادن، پاک کردن
187
klingen
به نظر رسیدن، صدا داشتن، صدا دادن
188
vorbeikommen
آمدن به جایی
189
kündigen
استعفا دادن، ترک کردن کار، دوستی را تمام کردن
190
erledigen
رسیدگی کردن، انجام دادن، حل و فصل کردن
191
auftreten
اجرا کردن، روی صحنه رفتن
192
präsentieren
اراعه کردن، معرفی کردن
193
reiten
سوار کاری کردن، اسب سواری کردن
194
logisch
منطقی، معقول
195
begehrt
خواستنی، پر طرفدار
196
sichtbar
قابل مشاهده، قابل رویت، مرعی
197
fahl
بی رنگ، رنگ پریده
198
herrlich
عالی، فوق العاده
199
gesungen
خوانده شده
200
strahlend
درخشان
201
beschwerlich
سخت، طاقت فرسا
202
nämlich
زیرا، چون که، درواقع، به این صورت
203
bereits
همین حالا هم، از همین حالا، به همین زودی، حالا هم
204
überhaupt
ابدا، اصلا، در کل
205
woraus
از چه، از کجا، که از آنجا
206
beobachten
نظارت کردن، دیدن، تماشا کردن
207
begegnen
ملاقات کردن، دیدن
208
entscheiden
تصمیم گرفتن، تصمیم گیری کردن
209
rechnen
حساب کردن، محاسبه کردن، تخمین زدن
210
unternehmen
تفریح کردن، اجرا کردن، انجام دادن
211
amüsieren
سرگرم شدن
212
ausgeben
خرج کردن
213
wegträumen
رویا پردازی کردن
214
begleiten
همراهی کردن
215
bedienen
پذیرایی کردن، از خود پذیرایی کردن، استفاده کردن، به کار انداختن
216
benötigen
نیاز داشتن، لازم داشتن
217
fassen
نگه داشتن، گرفتن
218
hoch
بلند، مرتفع، بالا، زیاد، شدید، سنگین
219
monoton
یکنواخت
220
einsam
تنها
221
begeistert
مشتاق، پر اشتیاق، ذوق زده
222
heimlich
مخفی، مخفیانه
223
sicherlich
حتما، قطعا
224
nun
حالا، الان
225
rüber
آن طرف، آنور
226
dazu
علاوه بر آن، در این باره، برای این
227
sinken
پایین رفتن، غرق شدن
228
einbringen
شرکت کردن
229
hageln
تگرگ آمدن
230
klopfen
کوبیدن، ضربه زدن، در زدن
231
klatschen
دست زدن، کف زدن
232
berappen
باب میل پرداخت کردن
233
drehen
چرخاندن، چرخیدن، پیچاندن، فیلم برداری کردن، درمورد چیزی بودن
234
applaudieren
تشویق کردن، دست زدن
235
verlieren
گم کردن، از دست دادن، باختن
236
weitersehen
تصمیم گرفتن
237
auspobieren
امتحان کردن، آزمایش کردن
238
vereisen
یخ بستن، پوشیده از یخ شدن
239
stören
مزاحم شدن، مختل کردن
240
engagieren
استخدام کردن، تلاش کردن، فعالیت کردن
241
trist
غم انگیز، غم آور، یکنواخت
242
trocken
خشک، بی آب، بدون شکر
243
notwendig
لازم، ضروری
244
sinnvoll
منطقی، مفید، معقول
245
knapp
کمیاب، محدود، کم، به سختی، کمتر از
246
sogenannt
به اصطلاح
247
unbedingt
ضروری، لازم، بی قید و شرط
248
dringend
اضطراری، فورا
249
entschieden
سر سخت، مقاوم، مشخص
250
grade
الان، فقط، ویژه و خاص
251
schätzen
تخمین زدن، حدس زدن، احترام قاعل بودن، احترام گذاشتن
252
vermitteln
فراهم کردن، تهیه کردن
253
besorgen
گرفتن، تهیه کردن، مراقبت کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن
254
behandeln
رفتار کردن، درمان کردن، معاینه کردن
255
klettern
بالا رفتن، صعود کردن
256
beschaffen
تهیه کردن، فراهم کردن
257
basteln
با دست درست کردن، ساختن
258
auszeichnen
قیمت زدن، متفاوت کردن، برتری داشتن
259
hüpfen
پریدن
260
erhalten
دریافت کردن، گرفتن، مشمول چیزی شدن
261
entspannen
آرامیدن، استراحت کردن
262
einleben
عادت کردن
263
beherrschen
مسلط بودن، تسلط داشتن، حکمرانی کردن، فرمانروایی کردن، اداره کردن
264
erfahren
تجربه کردن، مطلع شدن، شنیدن، فهمیدم
265
relevant
مرتبط، مربوطه
266
überrasch
متعجب، شگفت زده
267
ausgezeichnet
فوق العاده، عالی
268
merkwürdig
عجیب، غیر عادی
269
engagiert
متعهد، پایبند
270
beweglich
پویا، متحرک
271
rein
تمیز، خالص، محض
272
enttäuscht
نا امید، مایوس
273
fair
منصف، منصفانه، با انصاف
274
davon
از آن، درباره آن
275
auffallen
متوجه شدن، شناختن، جلب توجه کردن
276
reagieren
پاسخ دادن، واکنش نشان دادن
277
entsprechen
مطابقت داشتن
278
behaupten
ادعا کردن، رقابت کردن، پیروز شدن
279
hochwertig
با کیفیت بالا
280
fein
لطیف، نرم
281
geschickt
ماهر، ماهرانه
282
authentisch
معتبر، موثق
283
dünn
لاغر، نحیف، نازک
284
führend
عمده، مهم
285
dabei
همراه، به همراه، به این، درمورد این، با اینکه، درحالی که، با وجود اینکه
286
rippen
پاره کردن
287
reißen
پاره کردن، تقسیم کردن
288
bangen
نگران بودن
289
ausprobieren
امتحان کردن، آزمایش کردن
290
treiben
انجام دادن، راندن، فرو کردن، واداشتن
291
nerven
رنجاندن، آزار دادن
292
stumm
بی صدا، حالت میوت، لال
293
geeignet
مناسب
294
taub
کر، ناشنوا
295
stolz
سرافراز، مفتخر
296
anstrengend
طاقت فرسا، خسته کننده
297
gleichermaßen
همین طور، به یک اندازه
298
bestens
به بهترین شکل، به نحو احسن
299
begrüßen
سلام کردن، خوش آمد گفتن
300
ankündigen
خبر دادن، اعلام کردن
301
beobachten
تماشا کردن، دیدن، نظارت کردن
302
auswirken
تاثیر گذاشتن، تحت تاثیر قرار دادن
303
beeinflussen
تاثیر گذاشتن، نفوذ داشتن
304
häufig
مداوم، مکرر، با تکرار
305
intensiv
فشرده، متمرکز
306
je
تا به حال، هر چه، هر چقدر، هیچ وقت
307
unterschreiben
امضا کردن
308
wegwerfen
دور انداختن، دور ریختن
309
verhalten
رفتار کردن، عمل کردن
310
ausschneiden
قیچی کردن، بریدن
311
abzählen
شمردن
312
beeilen
عجله کردن
313
vorhersagen
پیش بینی کردن
314
einführen
معرفی کردن، اراعه کردن، فرو کردن، وارد کردن
315
wundern
متعجب شدن، تعجب کردن
316
bauen
ساختن، بنا کردن
317
rechnen
محاسبه کردن، حساب کردن، تخمین زدن
318
staubsaugen
جارو برقی کشیدن
319
erfinden
اختراع کردن، از خود درآوردن
320
eröffnen
باز کردن، افتتاح کردن
321
gießen
آب دادن
322
abwaschen
شستن، ظرف شستن
323
versäumen
از دست دادن، جا ماندن
324
prügeln
کتک زدن
325
entwickeln
پیشرفت کردن، پیش رفتن، توسعه دادن، تولید کردن، پدید آمدن، به وجود آمدن، ساختن، اختراع کردن، رشد کردن
326
abschreiben
کپی کردن، رونویسی کردن، مشابه نوشتن
327
umblättern
ورق زدن
328
einkleben
چسباندن
329
anschließen
به برق وصل کردن، بستن، پیوستن، ملحق شدن، قفل کردن
330
öffentlich
عمومی، همگانی
331
sandfarben
بژ، رنگ خاکی
332
aufmerksam
با دقت، دقیق
333
jeweilig
مربوط، بسته به مورد
334
gestrichen
خط خورده، رنگ شده
335
amtlich
رسمی، اداری
336
einheimisch
بومی، محلی
337
mager
لاغر، ضعیف
338
betroffen
دچار، درگیر
339
intensiv
فشرده، عمیق، گسترده
340
gesehen
دیده شده
341
tief
عمیق، گود، بم، کلفت
342
getrennt
جدا، جداگانه، جدا از هم
343
betrunken
مست
344
krankhaft
بیمارگونه، ناخوش
345
genannt
نام برده، ذکر شده
346
zahlreich
متعدد، تعداد زیاد
347
ängstlich
نگران، مضطرب
348
breit
حاضر، آماده
349
furchbar
وحشتناک
350
charmant
جذاب، دوست داشتنی
351
entspannt
آرام، با آرامش
352
schädlich
مضر، زیان آور، آسیب رسان
353
unangenehm
ناخوشایند، نا مطبوع
354
muskulös
عضلانی
355
nämlich
زیرا، چون که، درواقع، به این صورت
356
wieso
چرا
357
aufmerksam
با دقت، با توجه
358
bereits
حالا هم، از همین حالا، همین حالا هم، به همین زودی
359
einerseits
از طرفی
360
zutreffen
درست بودن، صحیح بودن، صدق کردن
361
zuordnen
اختصاص دادن، جور کردن
362
pflegen
مراقبت کردن، پرستاری کردن، عادت داشتن، دوستار چیزی بودن
363
kümmern
مراقبت کردن، اهمیت دادن، اهمیت داشتن
364
aufbauen
ساختن، سرهم کردن
365
schaden
آسیب رساندن
366
fordern
مطالبه کردن، درخواست کردن
367
lösen
حل کردن، خریدن بلیت، شل کردن، باز کردن
368
begegnen
ملاقات کردن، دیدن
369
schützen
محافظت کردن، دفاع کردن
370
wiegen
وزن داشتن، وزن کردن
371
beachten
توجه کردن
372
aufgeben
فرستادن، دادن، دست کشیدن، تسلیم شدن
373
abrutschen
لغزیدن، زمین خوردن، افت کردن، تضعیف شدن
374
vorbeikommen
به جایی آمدن
375
schaffen
انجام دادن، بردن، کار کردن، ایجاد کردن، به ثمر رساندن
376
erledigen
حل و فصل کردن، انجام دادن، رسیدگی کردن
377
auspassen
مواظب بودن، حواس جمع بودن
378
ungewöhnlich
غیر عادی، عجیب
379
verschieden
متفاوت، مختلف
380
attraktiv
جذاب، جالب، دلربا
381
beweglich
متحرک، پویا
382
gemein
بدجنس، بد ذات، پست
383
kurvig
منحنی، پر پیچ و خم
384
nass
خیس، مرطوب
385
gewöhnlich
عادی، معمولی
386
still
ساکت
387
skandalös
رسوایی آمیز، شرم آور
388
schlimm
بد ، ناجور
389
notwendig
لازم، ضروری
390
stolz
مفتخر، سرافراز
391
sinnvoll
منطقی، معقول، مفید
392
geschätzt
محترم، ارجمند
393
süß
شیرین، دوست داشتنی، گوگولی
394
frustriert
ناامید، درمانده
395
geeignet
مناسب
396
ständig
دائمی
397
schwierig
سخت، مشکل، پیچیده
398
witzig
خنده آور، بامزه
399
gewachsen
افزایش یافته
400
überflüssig
غیر ضروری، بیهوده، زاید
401
geduldig
صبور، با حوصله، صبورانه
402
sogar
حتی
403
gewöhnlich
معمولا، به طور عادی
404
unbedingt
حتما، قطعا، مطمئنا
405
öfter
چندین بار
406
zumindest
حداقل
407
deswegen
به همین خاطر، در نتیجه
408
umher
اطراف
409
unterrichten
درس دادن، آموزش دادن، تدریس کردن
410
biegen
خم کردن
411
abtrocknen
خشک کردن
412
holen
گرفتن، برداشتن، جم کردن
413
reparieren
تعمیر کردن
414
umziehen
اثاث کشی کردن، نقل مکان کردن، لباس عوض کردن
415
anschauen
نگاه کردن، مشاهده کردن، تماشا کردن
416
klingen
به نظر رسیدن، صدا داشتن، صدا دادن
417
chillen
استراحت کردن، آرام شدن
418
überprüfen
برسی کردن، چک کردن
419
melden
گزارش دادن، اطلاع دادن، تماس گرفتن، در تماس بودن، جواب دادن، داوطلب شدن، ثبت نام کردن، نام نویسی کردن
420
ansagen
اعلام کردن، خبر دادن
421
aufräumen
مرتب کردن، تمیز کردن
422
lohnen
ارزیدن، ارزش چیزی را داشتن
423
schließen
بستن، بسته شدن
424
beraten
مشورت دادن، مشورت کردن، راهنمایی کردن
425
begleiten
همراهی کردن
426
renovieren
بازسازی کردن، نوسازی کردن، از نو ساختن
427
abfahren
ترک کردن، راه افتادن
428
behalten
نگه داشتن
429
überquert
رد شدن از خیابان، گذشتن از خیابان
430
dreckig
کثیف، آلوده، گستاخ
431
wert
با ارزش، ارزشمند
432
unglaublich
باورنکردنی، غیر قابل باور
433
sorgfältig
دقیق
434
enorm
زیاد، هنگفت، فراوان
435
überzeugt
متقاعد شده
436
waagerecht
افقی
437
senkrecht
عمودی
438
unbrauchbar
بدرد نخور، غیر قابل استفاده
439
kräftig
قوی، نیرومند، محکم، شدید، شدیدا
440
diagonal
مورب
441
angestellt
شاغل
442
lebendig
سرزنده، پر انرژی
443
pauschal
کلی، یک جا
444
zuverlässig
قابل اعتماد
445
eventuell
احتمالا
446
verfahren
کار کردن، پیش رفتن، گم شدن
447
frieren
احساس سرما کردن، یخ زدن
448
rufen
صدا زدن، صدا کردن، خبر کردن
449
lauten
بودن
450
wegfahren
ترک کردن، رفتن
451
erwischen
دستگیر کردن، گرفتن
452
brechen
شکستن
453
schieben
هل دادن
454
beenden
تمام کردن
455
benötigen
نیاز داشتن، لازم داشتن
456
ausbrechen
شکستن، جدا شدن، ترک کردن، ناگهان شروع شدن، درگرفتن، شیوع یافتن
457
umdrehen
چرخاندن، چرخیدن، دور زدن
458
retten
نجات دادن، فرار کردن، خود را نجات دادن
459
einseifen
صابون زدن، صابون کشیدن
460
werfen
پرتاب کردن، انداختن، زاییدن، خود را پرت کردن، افتادن، خود را انداختن، تاب برداشتن، آوردن
461
nachhaltig
پایدار، مستمر
462
satt
سیر، شکم پر
463
erlaubt
مجاز
464
urban
شهری
465
doppelt
دوتا، دوبار
466
leer
خالی، تهی
467
ökologisch
بوم شناسانه، اکولوژیک
468
offenbar
ظاهرا، واضح
469
verantwortlich
مسئول، پاسخگو
470
seriös
جدی
471
durchschnittlich
متوسط، به طور متوسط
472
unterwegs
در راه، در مسیر
473
überhaupt
اصلا، ابدا، در کل
474
schade
حیف، مایه تاسف، نا امید کننده
475
auswärts
خارج، بیرون
476
lösen
حل کردن، شل کردن، باز کردن، خریدن بلیت
477
vertrauen
اعتماد کردن، اعتماد داشتن
478
entmutigen
دلسرد کردن، ناامید کردن
479
genießen
لذت بردن
480
hinschauen
نگاه کردن
481
brüllen
داد زدن، فریاد زدن
482
ablegen
حرکت کردن، انجام دادن
483
streben
تلاش کردن، کوشش کردن
484
wegrennen
فرار کردن
485
zerstören
نابود کردن
486
respektieren
احترام گذاشتن
487
erklären
توضیح دادن، شرح دادن
488
verkleinern
کوچک شدن
489
schreien
گریه کردن، فریاد زدن، جیغ زدن
490
bewältigen
از عهده بر آمدن
491
verschwinden
ناپدید شدن
492
schlummern
خوابیدن، در خواب بودن، خواب کوتاهی رفتن
493
verursachen
باعث شدن، درست کردن
494
verringern
کاهش دادن، کم کردن، کاهش یافتن، کم شدن
495
weglaufen
گریختن، فرار کردن
496
geschehen
اتفاق افتادن، رخ دادن
497
achten
توجه کردن، مراقبت کردن
498
verzaubern
جادو کردن، سحر کردن
499
aussterben
منقرض شدن، از بین رفتن
500
beschädigen
خسارت زدن، آسیب زدن، زیان زدن
501
ausreifen
توسعه یافتن، تکامل یافتن، کاملا رسیدن
502
zusammenprallen
برخورد کردن، تصادف کردن
503
treten
لگد زدن، لگد کردن
504
verschwinden
ناپدید شدن
505
überzeugen
متقاعد کردن، متقاعد شدن
506
ersetzen
جایگزین کردن، جبران کردن
507
schonen
مواظب چیزی بودن
508
recherchieren
پژوهش کردن، تحقیق کردن
509
einhalten
عمل کردن، نگه داشتن
510
vergehen
پایان یافتن، ناپدید شدن
511
beschäftigen
مشغول کردن، به کار گرفتن، خود را مشغول کردن
512
begehen
مرتکب شدن، برپا کردن، استفاده کردن
513
abschalten
خاموش کردن، قطع کردن
514
zustimmen
موافق بودن
515
baumeln
آویزان بودن، تاب خوردن
516
anstellen
روشن کردن، استخدام کردن، کار کردن، صف ایستادن، قرار دادن
517
einnehmen
مصرف کردن، استفاده کردن، درآمد داشتن، دریافت کردن، تصرف کردن
518
demonstrieren
تظاهرات کردن، راه پیمایی کردن، آشکار کردن، نشان دادن
519
zuhören
گوش دادن، گوش کردن
520
verdanken
مدیون بودن
521
zustellen
تحویل دادن
522
kultivieren
شخم زدن، پرورش دادن، متمدن کردن، فرهنگ آموختن
523
baschäftigt
مشغول، درگیر
524
vielfältig
متنوع، گوناگون
525
anspruchsvoll
مشکل پند، پر توقع
526
gigantisch
عظیم، غول آسا، بسیار بزرگ
527
wirtschaftlich
اقتصادی، کارآمد
528
vorig
گذشته، پیشین، پیش
529
ausgestorben
بی جان، متروک، مرده
530
genügend
کافی
531
märchenhaft
سحرانگیز
532
ingesamt
در مجموع
533
nun
الان، حالا
534
intensiv
متمرکز
535
andererseits
از طرف دیگر، از سوی دیگر
536
tatsächlich
واقعا، حقیقتا، درواقع
537
begehren
خواستن، مشتاق بودن، مایل بودن
538
stärken
تقویت کردن، نیرو بخشیدن
539
ablegen
انجام دادن، حرکت کردن
540
vergnügen
تفریح کردن، لذت بردن
541
heben
بلند کردن، بالا بردن
542
maßschneidern
آماده کردن، تهیه کردن
543
unterschätzen
دست کم گرفتن
544
bedecken
پوشاندن
545
erleichtern
راحت کردن، آرام کردن، تسهیل کردن، خود را سبک کردن، خود را خالی کردن
546
pissen
ادرار کردن، شاشیدن
547
merken
متوجه شدن، تشخیص دادن، به خاطر سپردن، حفظ کردن
548
bestellen
سفارش دادن، تعیین کردن، مشخص کردن، منصوب کردن
549
vermissen
دلتنگ شدن
550
verschwinden
ناپدید شدن
551
reagieren
پاسخ دادن، واکنش نشان دادن
552
weiterfahren
ادامه دادن (مسیر)، جلو رفتن (با ماشین)
553
meinen
نظر داشتن، منظور داشتن، اعتقاد داشتن
554
enthalten
محتوی بودن، داشتن، دربرداشتن، شامل شدن
555
einsehen
متوجه شدن
556
einschätzen
تخمین زدن، ارزیابی کردن
557
knüpfen
متصل کردن، وصل کردن، بافتن
558
verwenden
استفاده کردن، به کار بردن
559
hochladen
بارگذاری کردن، آپلود کردن
560
einsehen
متوجه شدن
561
aufnehmen
پذیرفتن، ظبت کردن، گرفتن، قرض کردن، برقرار کردن، ایجاد کردن
562
beitragen
سهیم بودن، شرکت داشتن، کمک کردن
563
nötigen
اصرار کردن، به اصرار از کسی خواستن، وادار کردن، مجبور کردن
564
putzen
تمیز کردن، پاک کردن، مسواک زدن، واکسن زدن
565
verstecken
پنهان کردن، مخفی کردن، پنهان شدن، مخفی شدن
566
gediegen
اصیل، مرغوب، اساسی، درست، عمیق، مضحک، خنده دار
567
individuell
جداگانه، منحصرا، به طور جداگانه
568
exklusiv
انحصاری، اختصاصی
569
ernst
جدی، بدون شوخی، حاد
570
inner
درونی، داخلی
571
pauschal
کلی، یک جا
572
akzeptabel
قابل قبول
573
wertvoll
ارزشمند، با ارزش
574
häufig
مداوم، باتکرار، مکرر
575
neugierig
کنجکاو، فضول
576
vertraut
مورد اعتماد، صمیمی، آشنا
577
treu
وفادار
578
unheimlich
ترسناک، غیر طبیعی
579
gewohnt
عادت کرده، عادت داده شده، خوگرفته
580
ewig
ابدی، بی انتها
581
klassisch
کلاسیک
582
weich
نرم، لطیف، رسیده
583
ungern
بی میل، بدون رقبت
584
früher
قبلا
585
ewig
تا ابد
586
nebenbei
ضمنا، همچنین، علاوه بر این
587
nun
الان، حالا
588
ansonsten
وگرنه، در غیر این صورت
589
geradeaus
مستقیم
590
wessen
مال چه کسی
591
intensiv
متمرکز
592
ingesamt
در مجموع
593
offenbar
ظاهرا
594
wählen
انتخاب کردن، شماره گرفتن، شماره گیری کردن
595
erscheinen
ظاهر شدن
596
abfragen
سوال کردن، پرسیدن
597
einrichten
چیدن، مرتب کردن، هماهنگ کردن، ترتیب دادن، انجام دادن، تاسیس کردن، افتتاح کردن، باز کردن، چیدن وسایل
598
richten
وابسته بودن، تابع بودن
599
abrufen
خواستن، خواستار شدن، مطالبه کردن
600
drücken
فشار دادن
601
tippen
تایپ کردن، لمس کردن
602
anmelden
نام نویسی کردن، ثبت نام کردن
603
veröffentlichen
منتشر کردن
604
teilen
تقسیم کردن
605
gemütlich
مناسب، گرم و نرم، راحت