Verb,Adj,Adv 18 Flashcards
erschöpft
خسته
gönnen
به خود حال دادن، چیزی خوشایند تهیه کردن
verweigern
رد کردن، امتناع کردن، سرپیچی کردن
verschonen
آزار نرساندن، صدمه نزدن، سالم گذاشتن
ergänzen (inf) .akk
تکمیل کردن، اضافه کردن، کامل کردن
weisen (inf)
نشان دادن
sich ernähren
غذا دادن، تامین کردن، سیر کردن، غذا خوردن (s)، تغذیه کردن (s)
vorwerfen (inf)
سرزنش کردن، متهم کردن
landen
فرو آمدن، فرود آوردن، پهلو گرفتن، لنگر انداختن
gefühlsmäßig
از روی احساس
unerwartet
غیر منتظره، ناگهان
unehelich
نا مشروع، حرام زاده
innerlich
داخلی، درونی، روحی، باطنی
fehlend
غایب
grausam
بی رحم
überlegen
بهتر، برتر، ارشد، مافوق
zeitlich
زمان، از نظر زمانی
stattdessen
در عوض، به جایش
herüber
به اینجا، به این طرف
nach wie vor
مثل قبل
erhalten (inf)
دریافت کردن، گرفتن، مشمول چیزی شدن، حفظ کردن (s)، نگه داشتن (s)
zelten
اردو رفتن، اردو زدن، چادر زدن
aushalten (inf)
تحمل کردن، تاب آوردن
einmischen .akk
دخالت کردن
aufessen (inf)
تا ته خوردن، تا آخر خوردن
schubsen
هل دادن، همدیگر را هل دادن
verschreiben .dat
تجویز کردن، وقف کردن (s)، اختصاص دادن (s)
entladen
خالی کردن، تخلیه کردن
schmelzen (inf)
ذوب شدن، آب شدن
ausbrechen
شکستن، جدا شدن، ترک کردن، شیوع یافتن، ناگهان شروع شدن، درگرفتن
angeln
ماهی گیری کردن، صید کردن، تور زدن، گیر آوردن
erhitzen (inf)
حرارت دادن، گرم کردن، گرم شدن، حرارت دیدن، عصبانی کردن
segeln
قایقرانی کردن
einwerfen
فرستادن، پست کردن، ارسال کردن، گفتن، دلیل آوردن
ausradieren
نابود کردن، از بین بردن
löschen
پاک کردن، خاموش کردن (آتش)
knacken
تق تق کردن، آجیل شکستن، باز کردن
anschnallen
کمربند ایمنی را بستن
neigen
کج کردن، مایل کردن، خم کردن
stinken (inf)
بوی بد دادن
sich abregen
آرام شدن، تسکین یافتن
schnarchen
خروپف کردن، خرناس کشیدن
evakuieren
انتقال دادن، خارج کردن، تخلیه کردن
krass
آشکار، بارز
kaputtgehen
خراب شدن
auspressen
فشردن، چلاندن، بهره کشی کردن
anzünden
آتش زدن، روشن کردن
erben
به ارث بردن
durchmachen
تمام کردن، به آخر رساندن، بی وقفه کار کردن، یکسره کار کردن
anflehen
درخواست کردن، تمنا کردن