Verb,Adj,Adv 18 Flashcards
erschöpft
خسته
gönnen
به خود حال دادن، چیزی خوشایند تهیه کردن
verweigern
رد کردن، امتناع کردن، سرپیچی کردن
verschonen
آزار نرساندن، صدمه نزدن، سالم گذاشتن
ergänzen (inf) .akk
تکمیل کردن، اضافه کردن، کامل کردن
weisen (inf)
نشان دادن
sich ernähren
غذا دادن، تامین کردن، سیر کردن، غذا خوردن (s)، تغذیه کردن (s)
vorwerfen (inf)
سرزنش کردن، متهم کردن
landen
فرو آمدن، فرود آوردن، پهلو گرفتن، لنگر انداختن
gefühlsmäßig
از روی احساس
unerwartet
غیر منتظره، ناگهان
unehelich
نا مشروع، حرام زاده
innerlich
داخلی، درونی، روحی، باطنی
fehlend
غایب
grausam
بی رحم
überlegen
بهتر، برتر، ارشد، مافوق
zeitlich
زمان، از نظر زمانی
stattdessen
در عوض، به جایش
herüber
به اینجا، به این طرف
nach wie vor
مثل قبل
erhalten (inf)
دریافت کردن، گرفتن، مشمول چیزی شدن، حفظ کردن (s)، نگه داشتن (s)
zelten
اردو رفتن، اردو زدن، چادر زدن
aushalten (inf)
تحمل کردن، تاب آوردن
einmischen .akk
دخالت کردن