Verb,Adj,Adv 3 Flashcards
scheißen
مدفوع کردن
fürchten
ترسیدن، نگران بودن، ترسیده بودن
veröffentlichen
منتشر کردن
gelten
معتبر بودن، اعتبار داشتن، به حساب آمدن، در نظر گرفته شدن، توجه کردن
bleichen
بی رنگ شدن، روشن شدن
funkeln
برق زدن، درخشیدن
mitnehmen
همراه خود بردن، با خود بردن
vortragen
اراعه دادن، اجرا کردن، نمایش دادن
gelingen
موفق شدن
donnern
رعد زدن، غریدن، سر و صدا کردن
variieren
فرق داشتن، متفاوت بودن
unterstützen
حمایت کردن، پشتیبانی کردن
weitermachen
ادامه دادن
zugucken
نگاه کردن
ermuntern
تشویق کردن، ترغیب کردن، بیدار کردن
gründen
تاسیس کردن، ایجاد کردن، ساختن
anregen
برانگیختن، تحریک کردن
inspirieren
الهام بخشیدن، ترغیب کردن
erzeugen
تولید کردن
trollen
رفتن، پیام توهین آمیز فرستادن
faszinieren
شیفته کردن، مجذوب کردن
malen
نقاشی کردن
vereinen
یکی کردن، ادغام کردن، متحد کردن
ändern
عوض کردن، تغییر دادن، عوض شدن، تغییر کردن
zurücklegen
پیمودن، طی کردن
fressen
خوردن (حیوانات)
eintreten
عضو شدن، وارد شدن
fördern
پشتیبانی کردن، حمایت کردن، استخراج کردن
einliefern
تحویل دادن، فرستادن
anfassen
لمس کردن، دست زدن، رفتار کردن، برخورد کردن
lachen
خندیدن
nah
نزدیک
wahnsinnig
دیوانه، دیوانه وار
mental
ذهنی
bekannt
مشهور، معروف، شناخته شده
hilfreich
مفید، سودمند
essbar
خوردنی، خوراکی، قابل خوردن
asozial
جامعه گذیر، ضد اجتماعی
locker
آرام، راحت، ریلکس، شل
trinkbar
آشامیدنی
introvertiert
دورن گرا
feucht
مرطوب، خیس
erreichbar
قابل دسترسی، در دسترس
verrückt
دیوانه، دیوانه وار
weich
نرم، لطیف، رسیده
kundenorientiert
مشتری مدار، مشتری محور
bleich
رنگ پریده
teamorientiert
تیم محور، تیمی
lose
شُل، لَق
gern
با علاقه، با کمال میل
oft
اغلب
wirklich
واقعا
ganz
کاملا، تمام
sehr
خیلی
zunächst
در ابتدا، اولش
anderseits
از طرف دیگر، از سوی دیگر
dafür
برای آن، درمورد آن، بابت آن
dagegen
مخالف، در مقابل، برعکس، مقابل
mittlerweile
در این بین، در این لحظه، تا الان
spüren
حس کردن
austauschen
عوض کردن، جا به جا کردن، مبادله کردن، تبادل کردن، تبادل نظر کردن
betreiben
پرداختن، انجام دادن
verlangen
تقاضا کردن، خواستن، مطالبه کردن، نیاز داشتن
kommentieren
گزارش کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
trennen
جدا کردن، تفکیک کردن، جدا شدن، طلاق گرفتن
krankmelden
تماس گرفتن و اعلان مریضی کردن، مریض شدن را خبر دادن
nachmachen
تقلید کردن، جعل کردن
konzentrieren
تمرکز کردن
enden
پایان یافتن، تمام شدن
entdecken
پیدا کردن، کشف کردن
wachsen
رشد کردن، بزرگ شدن، بلند شدن
schimpfen
سرزنش کردن، گله کردن، غر زدن
anbrechen
شکستن (جزعی)
entschuldigen
بخشیدن، معذرت خواهی کردن، عذر خواستن
aufwachen
بیدار شدن، از خواب پریدن
beleidigen
توهین کردن
einschlafen
خوابیدن، به خواب رفتن
fehlen
نبودن، وجود نداشتن، کم بودن
einschalten
روشن کردن، به کار انداختن
zubereiten
درست کردن، پختن
verlieben
عاشق شدن
knapp
کمیاب، محدود، کم، کمتر از، به سختی
fristlos
فوری، بی درنگ
satt
سیر، شکم پر
gelungen
موفق، مضحک، خنده دار
rücksichtsvoll
با ملاحظه
teamfähig
توانا در کار گروهی
flexibel
انعطاف پذیر، منعطف، قابل تغییر
offen
باز، آزاد، آزادانه
äußere
بیرونی
risikofreudig
خطرپذیر، ریسک پذیر
abenteuerlustig
ماجراجو
rücksichtlos
بی ملاحظه
hilfsbereit
کمک کننده، آماده به کمک
oberflächlich
سطحی، سرسری
kulturell
فرهنگی
unkonventionell
غیر معمول، نا متعارف
extrovertiert
برونگرا
umweltbewusst
محافظ محیط زیست، سازگار با محیط زیست
blöd
احمقانه، احمق
verbunden
مرتبط، متصل
bedenklich
مشکوک، مبهم
innovativ
مبتکرانه، نوآورانه
flüssig
مایع، روان، سیال، سلیس
ausdrücklich
روشن، صریح
zurzeit
در حال حاضر، اکنون
zugleich
هم زمان
oben
بالا
irgendwann
زمانی، وقتی
tatsächlich
واقعا، حقیقتا، درواقع
weswegen
چرا، به چه علت
diesmal
این دفعه، این بار
nämlich
زیرا، چون که، به این صورت، در واقع
fristlos
فورا
umsonst
رایگاه، به صورت رایگان، بی فایده
reiben
مالیدن