Verb,Adj,Adv 2 Flashcards
reichen
کافی بودن، کفایت کردن، دادن، رسیدن، امتداد داشتن
besichtigen
بازدید کردن، دیدن کردن، دیدن
engagieren
استخدام کردن، مشغول کردن، تلاش کردن، فعالیت کردن
einigen
توافق کردن، یکی شدن، متحد شدن
auskennen
واقف بودن، شناختن، آگاه بودن
چاپ کردن، پرینت کردن
züchten
پرورش دادن
überfordern
بیش از حد توقع داشتن، بیش از حد انتظار داشتن
übernehmen
بر عهده گرفتن، به دست آوردن
festlegen
خود را متعهد کردن، خود را درگیر کردن، ترتیب دادن، هماهنگ کردن
anhalten
توقف کردن، ایستادن
abmachen
جدا کردن، کندن، توافق کردن
bangen
نگران بودن، دلواپس بودن
schmeißen
پرت کردن
trauen
اعتماد کردن، جرات کردن
übersetzen
ترجمه کردن
einschlagen
کوبیدن، فرو آوردن، خرد کردن، شکستن
ausgehen
خاموش کردن، از کار افتادن، قطع شدن، بیرون رفتن، تمام شدن، نتیجه دادن
blitzen
برق زدن، صاعقه زدن
gelaufen
جاری، رونده
gegangen
گذشته، رفته
geil
شهوتی، حشری، انبوه، پرمایه، محشر، معرکه
konstruktiv
سازنده، راهگشا
nachdenklich
متفکر
gering
اندک، کم، ناچیز، کوچک
typisch
معمولی، رایج، معمول
ewig
ابدی، بی انتها
kritisch
انتقادی
sorgenlos
آسوده خاطر
interaktiv
تعاملی
bang
نگران، دلواپس
gründlich
اساسی، دقیق
streng
سخت گیر
informell
غیر رسمی
freiwillig
خود خواسته، داوطلبانه
vielfältig
متنوع، گوناگون
alternativ
جایگزین
peinlich
خجالت آور، ناراحت کننده، دردناک
vorbei
بعد از، جلو زده، رد شده، تمام شده، تمام، گذشته
genug
کافی
einbisschen
کمی
tatsächlich
واقعا، حقیقتا، در واقع
zumindest
حداقل
fast
تغریبا
leider
متاسفانه
unterwegs
در راه، در مسیر
eventuell
احتمالا
genauso
دقیقا
vielleicht
شاید
auswärts
بیرون، خارج
schade
حیف، مایه تاسف، ناامید کننده
anders
متفاوت، طور دیگه
scheißen
مدفوع کردن
bezeichnen
نامیدن، خواندن
entwerfen
طراحی کردن
erziehen
آموزش دادن، تعلیم دادن، تربیت کردن
betonen
با تکیه بیان کردن
produzieren
تولید کردن
Gassi gehen
پیاده روی رفتن
lästern
غیبت کردن، شایعه پراکندن
schießen
شوت کردن، با پا زدن، شلیک کردن
anhören
گوش کردن، شنیدن
verwittern
تعییر رنگ دادن
unterbrechen
قطع کردن، وقفه انداختن
bewundern
تحسین کردن
äußern
بیان کردن، ابراز کردن
schreien
فریاد زدن، جیغ زدن، گریه کردن
fällen
قطع کردن (درخت)، بریدن (درخت)
schieben
هل دادن
beklagen
تاسف خوردن، اندوهگین بودن، شکایت کردن
verlängern
طولانی کردن، افزایش دادن، تمدید کردن
kriegen
گرفتن، به دست آوردن، دریافت کردن
frustrieren
دلسرد کردن، ناامید کردن
auflösen
حل کردن