Verb,Adj,Adv 15 Flashcards
besetzen
اشغال کردن، جا گرفتن
aufsetzen
بر سر گذاشتن، به چشم زدن، روی گاز گذاشتن، بار گذاشتن، تنظیم کردن
bewahren
حفظ کردن، محافظت کردن، نگهداری کردن، نگه داشتن
sich verderben (inf)
آسیب رساندن
korrigieren
تصحیح کردن، درست کردن، اصلاح کردن
klingeln
زنگ زدن، زنگ در را زدن
verschaffen
فراهم کردن، تامین کردن
zusammenbrechen (inf)
زمین خوردن، به زمین افتادن، ویران شدن، خراب شدن
einfrieren
منجمد شدن، منجمد کردن، یخ زدن
hervorheben
برجسته کردن، تاکید کردن، متمایز کردن
fortsetzen
ادامه دادن
bestatten
تدفین کردن، به خاک سپردن
sich ausdrücken
بیان کردن، منظور خود را بیان کردن (s)، نشان دادن (s) (dat.)
austrocknen
خشکاندن، خشک کردن، خشک شدن، خشکیدن
abhängen
آویزان کردن، وصل کردن، افزودن، اضافه کردن
verlegen
انتقال دادن، تغییر دادن
besagen
گفتن، بیان کردن
streichen (inf)
حذف کردن، خط زدن، رنگ کردن، رنگ زدن
wetzen
تیز کردن
erpressen
اخاذی گرفتن، حق السکوت گرفتن
revidieren
بازرسی کردن، کنترل کردن، اصلاح کردن، ویرایش کردن
misshandeln
بدرفتاری کردن، آزار دادن
erfolgen (inf)
اتفاق افتادن، رخ دادن، انجام گرفتن
mangeln
کم داشتن، کمبود داشتن
entlaufen
فرار کردن، گریختن
paaren
جفت گیری کردن، جفت شدن، ترکیب شدن
bitten (inf)
خواهش کردن، درخواست کردن
argumentieren
استدلال کردن، دلیل آوردن
stiften
اهدا کردن، تاسیس (و وقف) کردن
spezifisch
مختص، خاص، مخصوص، ویژه
unterirdisch
زیر زمینی
froh
خرسند، خوشحال
feindlich
خصمانه، به طور خصمانه
gelitten
رنج کشیده، مبتلا
komplex
پیچیده، دشوار
beschränkt
کودن، کم عقل، محدود
verlegen
شرمنده، خجالت زده
mittelalterlich
قرون وسطاعی
beschäftigt
مشغول، درگیر
schmal
باریک
repräsentativ
نشانگر، نمونه