18 .09.2024 Flashcards
تاثیرگذاشتن
beeinflussen
Diese situation hat mein leben beeinflusst
Dieses Ereignis hat die Wahlen beeinflusst.
1. این اتفاق بر روی انتخابات تاثیر دارد.
2.jemandes Denken beeinflussen
2. بر فکر کسی تاثیر گذاشتن
[گذشته: beeinflusste] [گذشته: beeinflusste] [گذشته کامل: beeinflusst] [فعل کمکی: haben ]
منصرف شدم
“منصرف شدن” در زبان آلمانی به صورت “sich umentscheiden” یا “aufgeben” بیان میشود، بسته به زمینه.
- sich umentscheiden: به معنای تغییر نظر یا تصمیم است.
- aufgeben: به معنای رها کردن یا کنار گذاشتن چیزی است.
مثال:
- “Ich habe mich umentschieden.”
ترجمه: “من منصرف شدم (نظرم را تغییر دادم).”
-
“Er hat das Projekt aufgegeben.”
ترجمه: “او از پروژه منصرف شد (پروژه را رها کرد).”
در چنین موقعیتی، میتوانید از عبارت زیر برای نشان دادن ناراحتی خود و بیان اینکه از تصمیم خود منصرف شدهاید، استفاده کنید:
Nein, danke. Ich habe es mir anders überlegt.
یا:
Nein, danke. Ich habe es mir anders überlegt und werde woanders hingehen.
ترجمه:
“نه، متشکرم. من نظرم را تغییر دادهام و به جای دیگری میروم.”
این عبارت به وضوح نشان میدهد که به دلیل رفتار نامناسب، تصمیم گرفتهاید از اینجا استفاده نکنید و به جای دیگری بروید.
،در اصل ،میتوان گفت ،یه جورایی
Quasi. قید
در اصل میتوان گفت
مترادف و متضاد
gewissermaßen sozusagen
1.Er hat mich quasi gezwungen zu unterschreiben.
1. میتوان گفت او من را به امضاکردن مجبور کرد.
2.Wir sind quasi zusammen aufgewachsen.
2. ما در اصل با هم بزرگ شدیم.
رابطه
Bezeihung
politische/kulturelle/geschäftliche/private/internationale/… Beziehungen
روابط سیاسی/فرهنگی/تجاری/خصوصی/بینالمللی/…
Seit Juli 2014 existieren wieder normale politische Beziehungen.
از ژوئن سال 2014 دوباره روابط سیاسی معمول وجود دارند.
die deutsch-russischen Beziehungen
روابط آلمان و روسیه
آسیب زدن
Verletzen
گذشته: verletzte] [گذشته: verletzte] [گذشته کامل: verletzt] [فعل کمکی: haben ]
صدمه دیدن آسیب دیدن
sich (Dat.) verletzen
صدمه دیدن [آسیب دیدن]
1. Ich habe mir den Arm verletzt.
1. دستم صدمه دیدهاست.
2. Sie hat sich am Finger verletzt.
2. انگشت او صدمه دیدهاست.
2 زخمی کردن آسیب رساندن (verletzen)
1.Er hat ihn leicht verletzt.
1. او کمی او را زخمی کرد.
2.Er hat mich durch Schuss ins Bein verletzt.
2. او با شلیک به پای (من) زخمیام کرد.
اقتصاد ،کسب و کار
Wirtschaft
.Die Regierung hofft auf eine gute Wirtschaftsentwicklung.
1. دولت به پیشرفت خوب اقتصادی امید دارد.
2.Die Wirtschaft ist wichtiger als die Politik.
2. اقتصاد مهمتر از سیاست است.
بهبود یافتن
Sich Erholen
sich gut erholen
به خوبی استراحت کردن
Wir haben uns im Urlaub gut erholt.
ما در تعطیلات به خوبی استراحت کردیم.
für (Zeitspanne) erholen
برای (مدت زمان) استراحت کردن
Nach der Arbeit erholt sie sich für eine Stunde.
او بعد از کار برای یک ساعت استراحت کرد.
2 بهبود پیدا کردن بهتر شدن، انرژی خود را باز یافتن
مترادف و متضاد
genesen gesund werden gesunden erkranken
schnell erholen
به سرعت انرژی خود را باز یافتن
Er hat sich nach dem Unfall sehr schnell wieder erholt.
او بعد از حادثه خیلی سریع دوباره بهبود پیدا کرد.
sich von etwas (Dat.) erholen
کسالتی رفع کردن [خستگی از تن به در کردن]
sich von einer Krankheit erholen
از کسالت در آمدن
تصویر sich erholen - دیکشنری انگلیسی بیاموز
کلمات نزدیک
erhoffen
erhitzen
erhellen
erheiterung
erheitern
erholsam
erholung
erholungsurlaub
erhältlich
erhängen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان
مزاحم شدن
Stören
گذشته: störte] [گذشته: störte] [گذشته کامل: gestört] [فعل کمکی: haben ]
مزاحم کار/… کسی شدن
Dieser Lärm stört mich bei der Arbeit.
این صدا مزاحم کار من می شود.
jemandes Ruhe/den Unterricht/… stören
مزاحم آرامش/درس/… کسی شدن
durch etwas (Akk.) stören
بوسیله چیزی مزاحم شدن
Sie wurde dauernd durch das Telefon gestört.
او دائما به وسیله تلفن مختل می شد. [از ادامه کار باز می ماند]
استراحت کردن
بهبود یافتن
sich erholen
مزاحم شدن ،مختل شدن
stören
/ˈʃtøːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: störte] [گذشته: störte] [گذشته
کامل: gestört] [فعل کمکی: haben ]
die Störung
Entschuldigen Sie bitte die Störung.
1. من را بابت مزاحمت ببخشید
Nomen):die Störung: اختلال، مزاحمتصفت (Adjektiv):gestört: مختل، دچار مشکلstörend: مزاحم، مختلکننده
۱. die Störung (اختلال):
- “Die Störung im Internet hat viele Menschen betroffen.”
(اختلال در اینترنت افراد زیادی را تحت تأثیر قرار داد.)
۲. gestört (مختل، دچار مشکل):
- “Das Signal ist gestört, deswegen können wir nichts empfangen.”
(سیگنال مختل است، به همین دلیل نمیتوانیم چیزی دریافت کنیم.)
۳. störend (مزاحم، مختلکننده):
- “Das laute Geräusch war sehr störend während der Besprechung.”
(صدای بلند در طول جلسه بسیار مزاحم بود.)
ارزیابی ،قضاوت
ارزیابی کردن
die Bewertung
bewerten
گذشته: bewertete] [گذشته: bewertete] [گذشته کامل: bewertet] [فعل کمکی: haben ]
1.Der Kunde kann die Qualität des Produktes bewerten.
1. مشتری میتواند کیفیت محصول را ارزیابی کند.
2.Die Jury bewertet die Kandidaten.
2. هیات داوران، کاندیداها را ارزیابی کرد.
3.Ein Experte wird den Wert des Gemäldes bewerten.
3. یک متخصص ارزش تابلو نقاشی را تخمین خواهد زد.
Die Bewertung unseres neuen Produktes war positiv.
1. ارزیابی محصول جدیدمان مثبت بود.
2.Nach positiver Bewertung bekam der Bewerber den Job.
2. درخواستکننده کار را بعد از ارزیابی مثبت دریافت کرد.