16 .10. 2024 Flashcards

1
Q

ناپدید شدن

A

verschwinden

گذشته: verschwand] [گذشته: verschwand] [گذشته کامل: verschwunden] [فعل کمکی: sein ]

.Mein Ausweis ist verschwunden. Hast du ihn vielleicht gesehen?
1. پاسپورت من ناپدید شده‌است. آیا آن را دیدی؟
2.Unsere Katze ist seit Tagen verschwunden.
2. گربه ما چند روز است که ناپدید شده‌است.

“Verschwindend” یک صفت یا قید در زبان آلمانی است و به معنای “ناچیز” یا “بسیار کم” می‌باشد. همچنین می‌تواند به معنای “در حال ناپدید شدن” باشد.

  • “Die Chancen sind verschwindend gering.”
    (احتمال‌ها بسیار ناچیز هستند.)

فعل مرتبط با آن “verschwinden” است، که به معنای “ناپدید شدن” یا “گم شدن” می‌باشد.
- “Er ist plötzlich verschwunden.”
(او ناگهان ناپدید شد.)

اسم مرتبط با آن “das Verschwinden” است، که به معنای “ناپدید شدن” است.
- “Das Verschwinden des Schlüssels bleibt ein Rätsel.”
(ناپدید شدن کلید یک معما باقی می‌ماند.)

پس:
- فعل: verschwinden (ناپدید شدن)
- اسم: das Verschwinden (ناپدید شدن)
- صفت/قید: verschwindend (ناچیز یا در حال ناپدید شدن)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

نگاه ،منظر ،چشم انداز ،دید
نگاه کردن ،نظاره کردم

A

Der blick
Blicken

گذشته: blickte] [گذشته: blickte] [گذشته کامل: geblickt] [فعل کمکی: haben ]

.Er blickte aus dem Fenster, als ich ins Haus ging.
1. او از پنجره بیرون را نگاه می کرد، همانطور که من داخل خانه آمدم.
.Von diesem Hotel hat man einen guten Blick auf den Rhein.
1. از این هتل، آدم چشم‌انداز خوبی به رود راین دارد.
2.Von diesem Punkt hat man einen schönen Blick auf die Berge.
2. از این نقطه، آدم چشم‌انداز زیبایی به کوه‌ها دارد.
کاربرد واژه Blick به‌معنای چشم‌انداز
واژه Blick در این کاربرد معنایی مشابه “چشم‌انداز” دارد. البته معنای اصلی Blick در آلمانی “نگاه” یا “دید” است اما ما در فارسی از “نگاه” به این شکل استفاده نمی‌کنیم. Blick می‌تواند با صفات مختلف هم استفاده شود، مثلاً:
“einen guten Blick” (یک چشم‌انداز خوب)
“einen schönen Blick” (یک چشم‌انداز زیبا)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

اعتماد کردن ، اعتماد داشتن
اعتماد
مطمئن ،مورد اعتماد

A

vertrauen

[گذشته: vertraute] [گذشته: vertraute] [گذشته کامل: vertraut] [فعل کمکی: haben ]

Das Vertrauen
Vertraut

[فعل]vertrauen
/fɛɐ̯ˈtʀaʊ̯ən/
فعل ناگذر
[گذشته: vertraute] [گذشته: vertraute] [گذشته کامل: vertraut] [فعل کمکی: haben ]
1 اعتماد کردن اعتماد داشتن
مترادف و متضاد
bauen auf sich verlassen zählen auf
jemandem (voll/blindlings/fest) vertrauen
به کسی (کاملا/کورکورانه/قاطعانه) اعتماد کردن
Er ist zwar etwas komisch, aber man kann ihm vertrauen.
او کمی مسخره است اما آدم میتواند به او اعتماد کند.
auf etwas (Akk.) vertrauen
به چیزی اعتماد کردن
auf sein Glück vertrauen
به شانسش اعتماد کردن

im Vertrauen auf etwas (Akk.)
در اعتماد به چیزی
jemandem das Vertrauen aussprechen/entziehen
اعتماد کسی را جلب کردن/از دست دادن
Lasst uns alle unserem Komitee das Vertrauen aussprechen.
بگذارید همه ما اعتماد کمیته را جلب کنیم.
zu jemandem vertrauen haben
به کسی اعتماد داشتن
1. Ich habe Vertrauen zu Ihnen.
1. من به شما اعتماد دارم.
2. Sie hat leider kein Vertrauen zu mir.
2. متاسفانه او هیچ اعتمادی به من ندارد.
تصویر vertrauen - دیکشنری انگلیسی بیاموز تصویر das Vertrauen - دیکشنری انگلیسی بیاموز
کلمات نزدیک
vertragsbedingung
vertraglich
vertragen
vertrag
vertonung
vertrauenerweckend
vertrauensselig
vertraulich
vertraulichkeit
vertraut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

نبودن ،وجود نداشتن

A

fehlen
گذشته: fehlte] [گذشته: fehlte] [گذشته کامل: gefehlt] [فعل کمکی: haben ]

jemand fehlt (irgendwo)
کسی (جایی) نبودن
1. Die Kinder haben zwei Tage im Unterricht gefehlt.
1. بچه‌ها دو روز سر کلاس نبودند.
2. Herr Müller ist nicht da, er fehlt schon seit drei Tagen.
2. آقای “مولر” اینجا نیست، او الان سه روز است که نیست.

کم بودن
etwas (Akk.) fehlt (jemandem)
(برای کسی) چیزی کم بودن [(کسی) چیزی را کم داشتن]
1. Hast du Kleingeld? Mir fehlt ein Euro.
1. آیا پول خرد داری؟ من یک یورو کم دارم.
2. In diesem Buch fehlen einige Seiten.
2. چندین صفحه در این کتاب کم است.

فعل “fehlen” در زبان آلمانی
fehlen یک فعل مهم در زبان آلمانی است که به معنای “کم بودن”، “نداشتن” یا “غایب بودن” است. این فعل اغلب در موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که چیزی یا کسی وجود ندارد یا آنطور که باید وجود ندارد.
صرف فعل fehlen:
| شخص | زمان حال | گذشته ساده | گذشته کامل |
|—|—|—|—|
| ich | fehle | fehlte | habe gefehlt |
| du | fehlst | fehltest | hast gefehlt |
| er/sie/es | fehlt | fehlte | hat gefehlt |
| wir | fehlen | fehlten | haben gefehlt |
| ihr | fehlt | fehlten | habt gefehlt |
| sie/Sie | fehlen | fehlten | haben gefehlt |
مثال‌ها:
* Mir fehlt ein Stift. (من یک قلم ندارم.)
* Er fehlte gestern im Unterricht. (او دیروز در کلاس غایب بود.)
* Es fehlt mir an Geduld. (من صبر کافی ندارم.)
* In diesem Buch fehlt eine Seite. (در این کتاب یک صفحه کم است.)
کاربردهای مختلف فعل fehlen:
* کمبود چیزی:
* Mir fehlt das Geld. (من پول کم دارم.)
* Es fehlt an Beweisen. (شواهد کافی وجود ندارد.)
* غایب بودن:
* Der Schlüssel fehlt. (کلید گم شده است.)
* Auf der Party fehlte niemand. (در مهمانی کسی غایب نبود.)
* احساس کمبود:
* Mir fehlt meine Familie. (دلتنگ خانواده‌ام هستم.)
* Ihm fehlt der Mut. (او شجاعت ندارد.)
نکته:
* فعل fehlen اغلب با حرف اضافه an استفاده می‌شود تا نشان دهد چه چیزی کم است.
* این فعل می‌تواند در جملات منفی و سوالی نیز استفاده شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

بو دادن ، بو داشتن
بو ،رایحه

A

riechen
Der Geruch
گذشته: roch] [گذشته: roch] [گذشته کامل: gerochen] [فعل کمکی: haben ]

gut/schlecht/ … riechen
بوی خوب/بد/… دادن
1. Dieser Wein riecht gut.
1. این شراب بوی خوبی می‌دهد.
2. Dieses Parfüm riecht sehr gut.
2. این ادکلن بوی خیلی خوبی می‌دهد.
etwas riecht nach etwas (Dat.)
چیزی بوی چیزی را دادن
1. Im ganzen Haus riecht es nach Farbe.
1. تمام خانه بوی رنگ می‌دهد.
2. In der Küche riecht es nach Kuchen.
2. در آشپزخانه بوی کیک می‌آید [آشپزخانه بوی کیک می‌دهد].
2 بوییدن استشمام کردن، بو کردن
jemanden/etwas (Akk.) riechen
کسی/چیزی را بوییدن [استشمام کردن، بو کردن]
1. Der Hund hat das Fleisch gerochen.
1. سگ، گوشت را بو کرد.
2. Ich bin erkältet. Ich kann nichts riechen.
2. من سرما خورده‌ام، نمی‌توانم هیچ (بویی را) استشمام کنم.
3. Ich kann das nicht riechen.
3. نمی‌توانم این را ببویم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

بوی بد دادن

A

Stinken
گذشته: stank] [گذشته: stank] [گذشته کامل: gestunken] [فعل کمکی: haben ]
1.Was stinkt denn hier so? – Das ist der Fisch. Er ist nicht mehr frisch.
1. چی اینجا بوی بد می دهد؟ - این ماهی است. این دیگر تازه نیست.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

حس کردن ،احساس کردن ، متوجه شدن

A

wahrnehmen=Aufnehmen

گذشته: nahm wahr] [گذشته: nahm wahr] [گذشته کامل: wahrgenommen] [فعل کمکی: haben ]

Manche Tiere nehmen Töne wahr, die Menschen nicht wahrnehmen können.
1. برخی حیوانات متوجه صداهایی می‌شوند که انسان‌ها نمی‌توانند متوجه شوند.
2.Nehmen Sie den Geruch wahr?
2. آیا شما بو را حس می‌کنید؟

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

دفاع کردن

A

verteidigen

گذشته: verteidigte] [گذشته: verteidigte] [گذشته کامل: verteidigt] [فعل کمکی: haben ]

دفاع کردن
1.Mit dieser kleinen Armee kann das Land nicht verteidigt werden.
1. با این ارتش کوچک نمی توان از کشور دفاع کرد.
2 از خود دفاع کردن (sich verteidigen)
1.Sie konnten sich gegen die Feinde verteidigen.
1. آنها توانستند از خود در مقابل دشمن دفاع کنند.

اسم و صفت مرتبط با فعل “verteidigen”
فعل verteidigen در زبان آلمانی به معنای “دفاع کردن” است. برای پاسخ به سوال شما، بیایید به اسم‌ها و صفت‌هایی که از این فعل مشتق شده‌اند یا با آن مرتبط هستند، نگاهی بیندازیم:
اسم‌های مشتق شده از verteidigen:
* Verteidigung: به معنای دفاع، محافظت یا مقاومت است. این کلمه رایج‌ترین اسمی است که از فعل verteidigen مشتق می‌شود.
* مثال: Die Verteidigung des Landes ist wichtig. (دفاع از کشور مهم است.)
* Verteidiger: به معنای مدافع، محافظ یا وکیل مدافع است.
* مثال: Der Verteidiger plädierte für seinen Mandanten. (وکیل مدافع برای موکل خود دفاع کرد.)
صفت‌های مرتبط با verteidigen:
* defensiv: به معنای دفاعی، محافظه‌کارانه یا محتاط است.
* مثال: Er spielte sehr defensiv. (او بسیار دفاعی بازی کرد.)
* verteidigungsbereit: به معنای آماده برای دفاع است.
* مثال: Die Soldaten waren verteidigungsbereit. (سربازان آماده دفاع بودند.)
سایر کلمات مرتبط:
* Verteidigungskampf: مبارزه دفاعی
* Verteidigungslinie: خط دفاعی
* Verteidigungsrede: سخنرانی دفاعی
نکته: بسته به زمینه، کلمات دیگری نیز ممکن است با فعل verteidigen مرتبط باشند.
مثال‌های بیشتر در جمله:
* Die Mannschaft hat sich gut verteidigt. (تیم به خوبی دفاع کرد.)
* Er ist ein guter Verteidiger. (او یک مدافع خوب است.)
* Die Verteidigung des Schlosses war schwierig. (دفاع از قلعه دشوار بود.)
خلاصه:
فعل verteidigen به معنای دفاع کردن است و از آن اسم‌ها و صفت‌های مختلفی مانند Verteidigung (دفاع)، Verteidiger (مدافع)، defensiv (دفاعی) و verteidigungsbereit (آماده برای دفاع) مشتق می‌شوند. این کلمات در زمینه‌های مختلفی مانند ورزش، سیاست، حقوق و زندگی روزمره کاربرد دارند.
آیا سوالی دیگری در مورد این کلمه یا سایر کلمات آلمانی دارید؟
لطفا توجه داشته باشید که این فقط برخی از رایج‌ترین اسم‌ها و صفت‌های مرتبط با فعل verteidigen هستند و ممکن است کلمات دیگری نیز وجود داشته باشند که بسته به زمینه استفاده شوند.
اگر سوالی درباره معنی دقیق یک کلمه یا کاربرد آن در جمله دارید، با کمال میل به شما کمک خواهم کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

آئین نامه

A

die Vorschrift
Es ist Vorschrift.

Der Plan für das neue Haus entspricht in einigen Punkten nicht den Bauvorschriften.
2. نقشه خانه جدید در برخی نقاط، آیین نامه ساخت را رعایت نمی‌کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

دور انداختن

A

entsorgen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

بستن ،قفل کردم
تمام کردن ،به پایان رساندن
بستن،منعقد کردن

A

abschließen
گذشته: schloss ab] [گذشته: schloss ab] [گذشته کامل: abgeschlossen] [فعل کمکی: haben ]

1.Ich schließe dieses Jahr meine Lehre ab.
1. من امسال کارآموزی‌ام را تمام می‌کنم.
2.Meine Schwester schloss ihr Studium letztes Jahr ab.
2. خواهرم درسش را پارسال تمام کرد.
3.Sie haben diesen Programmteil mit Erfolg abgeschlossen.
3. آن‌ها این بخش برنامه را با موفقیت به پایان رساندند.

قفل کردن

etwas (Akk.) abschließen
چیزی را قفل کردن
1. Die Haustür wird jeden Abend um 22:00 Uhr abgeschlossen.
1. در خانه هر شب ساعت 22 قفل می‌شود.
2. Du musst das Auto abschließen.
2. تو باید ماشین را قفل کنی.

بستن منعقد کردن

1.Man sollte den Vertrag genau durchlesen, bevor man ihn abschließt.
1. قرارداد بایستی به‌طور دقیق قبل از بسته‌شدن خوانده شود.
eine Wette abschließen
شرط بستن
Wo kann ich eine Wette abschließen?
کجا می‌توانم شرط ببندم؟

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

اجتناب کردن ،دوری کردن

A

vermeiden
Lärm vermeiden

گذشته: vermied] [گذشته: vermied] [گذشته کامل: vermieden] [فعل کمکی: haben ]

Der Unfall hätte vermieden werden können.
1. این حادثه می‌توانست مورد اجتناب قرار گیرد.
einen Skandal/Fehler/… vermeiden
از رسوایی/اشتباه/… اجتناب کردن
Der Arzt sagt, ich soll Stress vermeiden.
دکتر می‌گوید، من باید از استرس دوری کنم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

مرتب کردن ،تمیز کردن

A

aufräumen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

بعدی ،پس آینده

A

anschließend. صفت

Das Konzert und die anschließende Party waren ein voller Erfolg.
1. کنسرت و مهمانی بعدش، یک موفقیت کامل بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

چیدن میز ،پوشاندن

A

decken
Sich decken مطابقت داشتن ،یکسان بودن

چیدن
1.Hast du den Tisch schon gedeckt?
1. آیا تو تا به حال میزی را چیدی؟

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

مراقبت کردن
اهمیت دادن

A

sich kümmern

sich befassen ، sich interesieren

sich (Akk.) um jemanden/etwas (Akk.) kümmern
از کسی/چیزی مراقبت کردن
1. Ich kümmere mich um die Heizung, damit sie richtig funktioniert.
1. من از سیستم گرمایشی مراقبت می‌کنم [حواسم به سیستم گرایشی است] تا به‌درستی کار کند.
2. Jede Mutter kümmert sich um ihre kleinen Kinder.
2. هر مادری از بچه‌های کوچکش مراقبت می‌کند.

اهمیت دادن
مترادف و متضاد
sich befassen sich interesieren sich interesiert zeigen
sich (Akk.) um etwas (Akk.) kümmern
به چیزی اهمیت دادن
1. Ich kümmere mich nicht darum.
1. من به آن اهمیت نمی‌دهم.
2. Ich kümmere mich nicht um Politik.
2. من به سیاست اهمیت نمی‌دهم.
3. Ich kümmere mich nicht um solche Sachen.
3. من این موضوعات اهمیت نمی‌دهم.
3 اهمیت داشتن (kümmern)
مترادف و متضاد
angehen betreffen jemandes Sache sein sorgen
etwas kümmert jemanden
چیزی برای کسی اهمیت داشتن
1. Die Lehrerin kümmern ihre Schüler nicht.
1. دانش‌آموزان اهمیتی برای معلم ندارند.
2. Es kümmert Jonas nicht, dass er jetzt arbeiten muss.
2. برای “یوناس” اهمیتی ندارد که الان باید کار کند.

17
Q

وابسته بودن
وابستگی
وابسته

A

Abhängen
Abhängigkeit
Abhängig
Wovon hängt es ab ?
Es hängt davon ab .
Wovon ist es abhängig?
Es ist davon abhängig.