11.09.2024 Flashcards
سختگیر
Streng
Subjektiv
Objektiv
“Subjektiv” در زبان آلمانی به معنای “ذهنی” یا “شخصی” است. این واژه به حالتی اشاره دارد که نظر یا برداشت فرد براساس احساسات، تجربیات یا دیدگاههای شخصی او است و نه بر اساس واقعیتها یا اطلاعات عینی و بیطرف. به عبارت دیگر، یک قضاوت یا ارزیابی “subjektiv” ممکن است برای افراد مختلف متفاوت باشد.
“Objektiv” در زبان آلمانی به معنای “عینی” یا “بیطرف” است. این واژه به حالتی اشاره دارد که نظر یا قضاوت بر اساس واقعیتها و شواهد قابل اندازهگیری و بدون تأثیر از احساسات یا دیدگاههای شخصی باشد. به عبارت دیگر، یک ارزیابی “objektiv” مستقل از احساسات فردی و مبتنی بر دادههای واقعی است.
اعدام کردن
اعدام
ausführen
Die Ausführung
شیفته کردن ، مجذوب کردن
faszinieren
.Das Buch faszinierte mich vom Anfang bis zum Ende.
1. کتاب من را از ابتدا تا انتها مجذوب کرد.
2.Sie faszinierte das Publikum mit ihrem Gesang.
2. او جمعیت را با آوازش شیفته کرد.
خدمات
Dienstleistungen
Personalabteilung خدمات منابع انسانی
تعلق داشتن
“Dazuhört” در زبان آلمانی یک واژه نیست. احتمالاً منظور شما “dazugehört” بوده است، که به معنای “تعلق داشتن به” یا “بخشی از چیزی بودن” است.
به عنوان مثال:
- “Er gehört zu der Gruppe dazu.” یعنی “او به آن گروه تعلق دارد.” یا “او بخشی از آن گروه است.”
محلی
Die einheimische
علاوهبر اين
Dazu
Dazu gehört این شامل
[قید]dazu
/daˈtsuː/
غیرقابل مقایسه
1 در این باره برای این
مترادف و متضاد
dafür für diesen Zweck zu diesem Ziel
1.dazu schmeckt am besten Salat.
1. برای این، سالاد بهترین مزه را میدهد.
2 علاوه بر آن
مترادف و متضاد
außerdem darüber hinaus im Übrigen überdies
1.sie ist klug und dazu reich.
1. او باهوش و علاوه بر آن پولدار است.
طراحی کردن
entwerfen
گذشته: entwarf] [گذشته: entwarf] [گذشته کامل: entworfen] [فعل کمکی: haben ]
نگه داشتن
Festhalten
گذشته: hielt fest] [گذشته: hielt fest] [گذشته کامل: festgehalten] [فعل کمکی: haben ]
[فعل]festhalten
/ˈfɛstˌhaltən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: hielt fest] [گذشته: hielt fest] [گذشته کامل: festgehalten] [فعل کمکی: haben ]
1 محکم نگه داشتن گرفتن
1.Halt die Flasche gut fest.
1. بطری را خوب محکم نگه دار.
etwas (Akk.) festhalten
چیزی را محکم نگه داشتن
Bitte halten Sie Ihren Hund fest!
لطفاً سگتان را محکم نگه دارید!
mit den Händen festhalten
با دستان محکم نگه داشتن
am Arm festhalten
بازوی کسی را گرفتن
Er hielt mich am Arm fest.
او بازوی مرا گرفت.
2 پایبند بودن نگهداشتن، بر سر چیزی ماندن
مترادف و متضاد
beibehalten sich halten aufgeben
an etwas (Dat.) festhalten
پایبند بودن [بر سر چیزی ماندن]
1. Er hielt immer an seiner Meinung.
1. او همیشه به عقیدهاش پایبند است.
2. Sie hielt an ihrem Plan fest.
2. او بر سر برنامهاش میماند.
3 خود را محکم نگه داشتن (sich festhalten)
sich irgendwo festhalten
خود را جایی محکم نگه داشتن
sich während der Fahrt festhalten
خود را در طی حرکت محکم نگه داشتن
Bitte halten Sie sich während der Fahrt gut fest.
لطفاً در طول حرکت خود را محکم نگه دارید.
sich an etwas (Dat.) festhalten
چیزی را محکم نگه داشتن
sich an Geländer festhalten
نردهها را محکم گرفتن
4 ضبط کردن (فیلم) گرفتن، ثبت کردن
eine Szene im Film festhalten
صحنهای از فیلم را ضبط کردن
mit etwas (Dat.) festhalten
با چیزی ضبط کردن [گرفتن]
mit der Kamera festhalten
با دوربین فیلم گرفتن
etwas schriftlich festhalten
چیزی را ثبت کردن [یادداشت کردن]