01 Flashcards

1
Q

متعادل
تعادل

A

ausgewogen
Gleichgewicht
متعادل ،متوازن
تعادل

1.Sie streckte ihre Arme aus, um ihr Gleichgewicht zu halten.
1. او دستش را باز کرد تا تعادل خود را حفظ کند.
2.Sie verlor das Gleichgewicht und stürzte.
2. او تعادل را از دست داد و زمین خورد.
Du bist nicht ausgewogen
تو متعادل نیستی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

لذت بردن ،تفریح کردن

A

sich vergnügen

گذشته: vergnügte] [گذشته: vergnügte] [گذشته کامل: vergnügt] [فعل کمکی: haben ]

[فعل]sich vergnügen
/fɛɐ̯ˈɡnyːɡn̩/
فعل بازتابی
[گذشته: vergnügte] [گذشته: vergnügte] [گذشته کامل: vergnügt] [فعل کمکی: haben ]
1 تفریح کردن لذت بردن
1.Auf der Party habe ich mich sehr vergnügt.
1. در مهمانی من خیلی تفریح کردم.
[اسم]das Vergnügen
/fɛɐ̯ˈɡnyːɡn̩/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Vergnügen] [ملکی: Vergnügens]
2 سرگرمی (چیز) لذت بخش، خوشی
1.Es ist ein Vergnügen, den Kindern beim Spielen zuzusehen.
1. این یک سرگرمی است که بچه‌ها را در حال بازی نگاه کنیم.
2.Ich wünsche dir viel Vergnügen bei der Party!
2. من برای تو آرزوی خوشی زیاد در مهمانی را دارم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

eigen. صفت

A

مال خود از خود، برای خود
.Alle Kinder haben eigene Zimmer.
1. همه بچه‌ها اتاق خودشان را دارند.
2.Manche Leute haben keine eigene Meinung.
2. برخی مردم هیچ نظری از خود ندارند [برای خودشان نظر جداگانه‌ای ندارند].
کاربرد واژه eigen به معنای مال خود
eigen در واقع معادل دقیقی در فارسی ندارد. این صفت نشان‌دهنده متعلق بودن یک چیز به کسی است. از eigen معمولاً برای تاکید بر این شخصی بودن یک چیز استفاده می‌شود. به مثال زیر توجه کنید:
.Der Wagen da gehört der Firma, und das da ist mein eigenes Auto (ماشین آن‌جا مال شرکت است، و این یکی اینجا ماشین خود من است.)
در جمله بالا eigen تأکید می‌کند که این ماشین متعلق به خودم است یا به این مثال توجه کنید:
.Alle Kinder haben eigene Zimmer (همه بچه‌ها اتاق خودشان را دارند.)
در این مثال eigen مشخص می‌کند که هر بچه به صورت جداگانه یک اتاق دارد. اگر این جمله را بدون eigen می‌گفتیم ممکن بود اینطور استنباط شود که همه آن‌ها در یک اتاق هستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Breiten

A

در زبان آلمانی، فعل‌های مشتق شده از ریشه‌ی «breiten» شامل موارد زیر هستند. این فعل‌ها و صفت‌ها به معانی مختلفی اشاره دارند که به نوع استفاده آنها بستگی دارد:

  1. ausbreiten
    معنی: گستردن، پهن کردن
    مثال: “Er breitete die Landkarte auf dem Tisch aus.”
    (او نقشه را روی میز پهن کرد.)
  2. verbreiten
    معنی: منتشر کردن، گسترش دادن
    مثال: “Das Gerücht verbreitete sich schnell.”
    (شایعه به سرعت منتشر شد.)
  3. sich ausbreiten
    معنی: گسترش یافتن، پخش شدن
    مثال: “Das Feuer breitete sich schnell aus.”
    (آتش به سرعت گسترش یافت.)
  4. sich verbreiten
    معنی: پخش شدن، منتشر شدن
    مثال: “Die Nachricht verbreitete sich im ganzen Land.”
    (خبر در سراسر کشور پخش شد.)
  1. ausgebreitet
    معنی: گسترده شده
    مثال: “Die ausgebreiteten Flügel des Adlers waren beeindruckend.”
    (بال‌های گسترده‌ی عقاب شگفت‌انگیز بودند.)
  2. verbreitet
    معنی: شایع، گسترده
    مثال: “Es ist eine weit verbreitete Meinung.”
    (این یک نظر شایع است.)
  1. die Verbreitung
    معنی: انتشار، پخش
    مثال: “Die Verbreitung von Informationen ist heutzutage sehr schnell.”
    (انتشار اطلاعات امروزه بسیار سریع است.)
  2. die Ausbreitung
    معنی: گسترش، انتشار
    مثال: “Die Ausbreitung der Krankheit wurde gestoppt.”
    (گسترش بیماری متوقف شد.)

این افعال، صفات و اسامی همگی از ریشه‌ی «breiten» مشتق شده‌اند و بسته به پیشوند و استفاده‌های مختلف معانی متفاوتی به خود می‌گیرند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

اصراف
اصراف کردن

A

Verschwendung
Verschwenden

Ich mag keine Verschwendung.
Wir sollen nich Verschwenden

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Übertreiben

A

زیاده روی کردن

1.Ein bisschen Sport ist gesund. Aber man sollte es nicht übertreiben.
1. کمی ورزش برای سلامتی مفید است. اما آدم نباید زیاده‌روی بکند.
mit etwas (Dat.) übertreiben
در چیزی زیاده‌روی کردن
Übertreib es nicht mit dem Training!
در تمرین زیاده‌روی نکن!

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Ausdruck
Pdrase

A

اصطلاح
عبارت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

منع کردن

A

Verbieten

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

وسیله ،دستگاه

A

Das Gerät
Die Geräte

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

bewusst
Unbewusst

A

آگاه
ناآگاه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

umgehen=zurechtkommen

A

طفره رفتن کنار آمدن

عبارت “Ich gehen irgendwie mit diesem Problem um” از نظر دستوری صحیح نیست.
دلیل اشتباه بودن:
* فعل gehen: این فعل به معنای “رفتن” است و در این جمله به درستی استفاده نشده است.
* ضمیر ich: این ضمیر اول شخص مفرد است و با فعل gehen در زمان حال که باید “gehe” باشد، همخوانی ندارد.
عبارت صحیح:
برای بیان اینکه شما به نوعی با یک مشکل کنار می‌آیید، می‌توانید از عبارات زیر استفاده کنید:
* Ich komme irgendwie mit diesem Problem zurecht. (من به نوعی با این مشکل کنار می‌آیم.)
* Ich versuche irgendwie, mit diesem Problem umzugehen. (من سعی می‌کنم به نوعی با این مشکل کنار بیایم.)
* Ich habe irgendwie eine Lösung für dieses Problem gefunden. (من به نوعی راه حلی برای این مشکل پیدا کرده‌ام.)
انتخاب عبارت مناسب بستگی به میزان موفقیت شما در حل مشکل دارد.
مثال‌های دیگر:
* Ich weiß nicht genau, wie ich mit dieser Situation umgehen soll. (من نمی‌دانم دقیقاً چگونه با این شرایط کنار بیایم.)
* Ich habe Schwierigkeiten, mit diesem Problem klarzukommen. (من در کنار آمدن با این مشکل مشکل دارم.)
اگر می‌خواهید بیان کنید که با مشکل خاصی روبرو هستید و به دنبال راه حل هستید، می‌توانید از عبارات زیر استفاده کنید:
* Ich habe ein Problem mit … (من با … مشکلی دارم.)
* Ich stehe vor einem Problem. (من با یک مشکل روبرو هستم.)
لطفا توجه داشته باشید که انتخاب عبارت مناسب بستگی به زمینه و منظور شما دارد.
آیا می‌توانید توضیح دهید که در چه زمینه ای از این عبارت استفاده می‌کنید تا بتوانم به شما کمک کنم عبارت دقیق‌تری پیدا کنید؟

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

رفتار کردن

A

sich verhalten
گذشته: verhielt] [گذشته: verhielt] [گذشته کامل: verhalten] [فعل کمکی: haben ]

sich jemanden gegen (irgendwie) verhalten
در مقابل کسی (به نحوی) رفتار کردن
Der Mann hat sich uns gegenüber merkwürdig verhalten.
مرد در مقابل ما عجیب رفتار کرد.
sich zu jemandem verhalten
در مقابل کسی رفتار کردن
Wie verhalten Sie sich dazu?
چگونه در مقابلش رفتار می‌کنید؟
[اسم]das Verhalten
/fɛɐ̯ˈhaltən/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Verhalten] [ملکی: Verhaltens]
2 رفتار
مترادف و متضاد
Auftreten Benehmen Betragen Gebaren Haltung
1.Fast alle Kollegen finden sein Verhalten merkwürdig.
1. تقریباً همه همکاران رفتار او را غیر عادی می‌دانند.
2.Ich bewundere dein Verhalten in der schwierigen Situation.
2. من رفتار تو در شرایط سخت را تحسین می‌کنم.
ein tadelloses/seltsames/kluges/fahrlässiges Verhalten
یک رفتار بی‌عیب/عجیب/هوشمندانه/بی‌دقت
sein Verhalten gegenüber/gegen jemanden ändern
رفتار کسی در برابر کسی تغییر کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Es ist eine bittere Wahrheit, dass Männer immer für etwas geliebt werdenاین یک حقیقت تلخ است که مردها را همیشه بخاطر چیزی دوست دارند

A

این یک حقیقت تلخ است که مردها را همیشه بخاطر چیزی دوست دارند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly