504 Lesson 37 & 38 Flashcards
heir
(n)
beneficiary, inheritor
وارث (مرد)، میراث بَر
majestic
(adj.) grand; noble; dignified; kingly
باعظمت، باشکوه، شکوهمند، شاهانه
dwindle
(v)
diminish, decrease, shrink
به تدریج کم شدن، کاهش یافتن;
تحلیل رفتن، تضعیف شدن، رو به افول نهادن
surplus
(n,adj.)
excess, extra, remainder
[اسم] مازاد، مانده، اضافی;
[صفت] اضافی، زیادی، مازاد
traitor
(n)
betrayer, double-crosser
خائن، خیانتکار;
وطن فروش
deliberate
(adj.,v)
(adj.) intended;
cautious;
calculated;
(v) consider, thimk
(adj.)عمدی; سنجیده; محتاطانه; حساب شده; آگاهانه (v)فکر کردن، تعمق کردن، سنجیدن
vandal
(n)
raider, ruffian, trouble-maker
آدم مخرب، آدم ویرانگر، خرابکار
drought
(n)
dryness, aridity
خشکسالی، خشکی، بی بارانی
abide
(v)
endure, bear, stand;
dwell
تحمل کردن، تابِ … را آوردن، برتافتن;
[abide by] (قول، تصمیم) وفادار ماندن به;
ماندن، به سر بردن
unify
(v)
unite, ally
(با هم) متحد کردن/شدن، یکی کردن/شدن، یکسان کردن/شدن، وحدت بخشیدن به
summit
(n)
peak, climax, top
قله;
اوج;
اجلاس سران، نشست سران
heed
(v,n) (v) listen; consider; take notice of (n) care; attention
گوش دادن به، توجه کردن به، اعتنا کردن به;
توجه، اعتنا
biography
(n)
life-story, memoirs, autobiography
زندگی نامه، شرح حال
drench
(v)
soak, wet thoroughly
خیس کردن
swarm
(n,v)
(n) crowd, flock, herd
(v) crowd, flock, mass
[اسم] (حشره و غیره) دسته، فوج، خِیل; ازدحام، انبوه; [مجازی] گله; [فعل] فوج فوج حرکت کردن، هجوم بردن: [از جمعیت و غیره] موج زدن، پر بودن
wobble
()
teeter, totter, quiver
تلو تلو خوردن، لق زدن/خوردن، تکان خوردن، تکان تکان خوردن;
لرزیدن
tumult
(n) noise; uproar; violent, disturbance or disorder; turmoil
هیاهو، غوغا، همهمه، جنجال، آشوب;
شلوغی، غرش، بلوا، سروصدا، آشفتگی
kneel
(v)
bend, bow, fall to your knees
زانو زدن، به زانو افتادن
dejected
(adj.)
sad, depressed, gloomy
غمگین، افسرده;
آزرده، پکر;
ناامید، مأیوس
obedient
(adj.)
docile, tamed
مطیع، فرمانبردار، حرف شنو، سر به راه
recede
(v) go back; move back; slope backward; withdraw
عقب رفتن، عقب کشیدن، دور شدن، فاصله گرفتن;
[چانه] تو رفته بودن;
[پیشانی] پس رفته بودن، پس رفتن;
[recede from] (عقیده و غیره) دست کشیدن از;
کم شدن، کاهش یافتن
tyrant
(n)
dictator, autocat, despot
حاکم مطلق، فرمانروای مستبد;
آدم ظالم، زورگو، ستمگر
charity
(n)
affection, goodness, generosity
موسسه ی خیریه;
خیرات، صدقه، کمک;
محبت، نیکوکاری
verdict
()
judgment, sentence
حکم، رأی، تصمیم هیئت منصفه