(S):55-56-57 Flashcards
contradiction
تضاد،تناقض؛رد،مخالفت؛
ناسازگاری
conflict
جنگ و ستیز و دعوا،مبارزه،
ناسازگاری
contrast
تفاوت،تضاد،مغایرت/
فرق داشتن،متفاوت بودن؛
مقایسه کردن
contrary
مخالف،متضاد،برخلافِ/
برعکس
opposition
گروه مخالف،مخالفت،
مقاومت،تضاد
protest
شکوائیه،اعتراض/
اعتراض نمودن
antithesis
پادگزاره،نقیض،
متضاد،برعکس
object
اعتراض کردن،مخالفت کردن
objection
اعتراض،مخالفت
disapproval
مخالفت،نظر متضاد
converse
برعکس،وارونه،خلاف،معکوس
vice versa
برعکس،بطور عکس
reverse
برعکس،وارونه/
برعکس کردن
distaste
تنفر،بیزاری
detest
بیزار بودن،تنفر داشتن
misanthropy
تنفر از جامعه،انسان بیزاری
hatred
بیزاری،تنفر،نفرت
abhor
بیزار بودن،تنفر داشتن،منزجر بودن
disgust
متنفر کردن،ناراحت و عصبی کردن
loathe
متنفر بودن،منزجر بودن
deplore
آشکارا مخالفت کردن،
تقبیح نمودن
compete
مبارزه کردن،مسابقه دادن،
شرکت کردن
battle
رزم،تلاش/جنگیدن،مبارزه کردن
defy
نافرمانی کردن؛به مبارزه طلبیدن
cogent
متقاعد کننده،دلیل مند و منطقی
persuasive
متقاعد کننده،قابل قبول
persuasion
تشویق،متقاعد سازی؛
اعتقادات(جمع)
persuade
ترغیب کردن،
متقاعد کردن به کاری
induce
فریفتن،اغوا نمودن،
واداشتن،سبب شدن
satisfy
راضی نمودن،قانع کردن،
برآوردن
convince
قانع کردن،مطمئن ساختن،
راضی کردن
compelling
قانع کننده،متقاعد کننده،
جذّاب،گیرا
content
راضی،خوشنود/محتوا،موضوع
discontent
نارضایتی،بی میلی،
ناخشنودی
consent
موافقت،رضایت/
موافقت کردن،راضی شدن
acceptable
قابل قبول،رضایت بخش
gratifying
خوشایند،لذت بخش،راضی کننده
assent
موافقت،رضایت/
پذیرفتن،صحه گذاشتن
dissent
اختلاف نظر داشتن/مخالفت
squabble
جر و بحث کردن سر چیز پیش پا افتاده/
جدل
hedonist
معتقد به خوشی و لذت،لذت جو
ruin
نابود کردن،خراب کردن/
خرابی،ورشکستگی
devastate
ویران کردن،در هم شکستن،
شوکه کردن
demolish
تخریب کردن،در هم شکستن،
شکست دادن
annihilate
نابود کردن،تخریب کردن،
محو کردن
obliterate
ازبین بردن،پنهان کردن،
محو نمودن
destruction
خرابی،ویرانی،تباهی،نابودی
havoc
ویرانی و خرابی،
آشفتگی و اختلال
vandal
خرابکار اموال عمومی،خرابگر
sabotage
کارشکنی نمودن،خرابکاری کردن