(Q):49-50-51 Flashcards
verify
تأیید کردن،اثبات کردن،
تصدیق کردن
confirm
تأیید کردن،تصدیق کردن
attest
شهادت و گواهی دادن،
تصدیق کردن
validate
تأیید نمودن،
معتبر و قانونی ساختن
invalidate
باطل کردن،از اعتبار انداختن،
رد کردن
invalid
بی اعتبار،نادرست/
مریض،ناتوان،معلول
valid
معتبر،قابل قبول،دارای صحت،
درست
endorse
تأیید کردن،موافقت کردن،
پشت نویسی کردن
ratify
تصویب نمودن،تأیید رسمی کردن
testify
تأیید و تصدیق نمودن،
گواهی دادن
veracity
صحت،اعتبار،درستی
seal
مهر و موم کردن؛مهر تأیید زدن
revoke
لغو کردن،حذف کردن،
باطل کردن
abrogate
باطل کردن،لغو کردن،
از میان بردن
repeal
لغو کردن،
حذف کردن(در مورد قانون)
annul
باطل و بی اعتبار کردن،
ملغی نمودن
negate
بی اثر کردن،خنثی نمودن،
انکار کردن
counteract
مانع شدن،بی اثر کردن،
خنثی کردن
thwart
مانع شدن،
بی نتیجه نمودن عمل کسی
conceive
درک کردن،تجسم کردن؛
تدبیر کردن
conceivable
قابل تصور،قابل درک،محتمل
devise
ایجاد و ابداع کردن،
طراحی نمودن
envision
در ذهن مجسم کردن،
تصور کردن
take in
درک کردن،فهمیدن،گرفتن
comprehend
فهمیدن،درک کردن،فراگرفتن
ascertain
فهمیدن،دریافتن،پی بردن
tangible
ملموس،واقعی،مهم و گویا
varied
متنوع،گوناگون
variety
تنوع،طیف گوناگون
diverse
متمایز،گوناگون،مختلف
diversity
تفاوت،تنوع،گوناگونی
diversification
متنوع سازی،تنوع بخشی
eclectic
وسیع،جامع،گسترده،متنوع
multiplicity
زیادت،تنوع و گوناگونی،
بسیاریِ چیزی
assortment
مجموعه،مخلوط،تنوع
heterogeneous
متفاوت و ناهمگون،نامتجانس
amalgam
ملغمه،تلفیق،ترکیب
repertoire
مجموعه کاملی از مهارت ها(ی یک فرد)
collapse
فروریختن،درهم شکستن؛
غش کردن/سقوط و اضمحلال،
نابودی
crash
تصادف/برخورد کردن؛
فروپاشیدن
clash
برخورد نمودن،دعوا کردن/
نزاع و درگیری
strike
برخورد کردن،زدن،حمله کردن/
اعتصاب
smash
خرد شدن،در هم شکستن/
برخورد و تصادف
collide
تصادف و برخورد کردن،
به هم رسیدن
collision
تصادف،برخورد یا تلاقی
crack
تَرَک خوردن،شکستن/
شکستگی،شکاف
insert
گذاشتن،قرار دادن،
درج کردن/ضمیمه
insertion
تعبیه،الحاق،قرار دادن،
گذاشتن
supplement
مکمّل،الحاقیه(متمّم)،
ضمیمه/افزودن
appendix
ضمیمه،الحاقیه،زائده؛
آپاندیس
augment
افزودن،الحاق کردن،
تقویت کردن
complement
ضمیمه،مکمل،متمم/
تکمیل کردن
spare
زاپاس،اضافی،
(وقت)آزاد،فراغت
inordinate
بی اندازه،بیش از حد
فراتر از حد تصور
plethora
خیل عظیم،تعداد بسیار زیاد
explosion
انفجار،فوران،تورم(رشد سریع)
erupt
فوران کردن،منفجر شدن،بیرون ریختن
torrent
سیل،جریان
surge
خروش،افزایش ناگهانی/
فوران کردن
blast
موج یا صدای انفجار،
صدای شدید طوفان
flood
غرق کردن،طغیان کردن/
سیلاب
inundate
مستغرق کردن،اشباع نمودن
overwhelm
غوطه ور ساختن؛درهم شکستن
hurricane
گردباد،تندباد
vortex
گردباد،گرداب
endeavor
سخت تلاش کردن،کوشیدن/
سعی
strive
تلاش سخت و مبارزه کردن برای هدفی
exert
به کار بستن،اعمال نمودن،
تلاش کردن
attempt
تلاش و کوشش کردن/
سعی
toil
سخت کار کردن،زحمت کشیدن
struggle
تلاش نمودن،گلاویز شدن/
سعی و کوشش
effort
سعی و کوشش،تلاش،انرژی
diligent
سخت کوش،کوشا،دقیق و ظریف
industrious
ماهر،سخت کوش،ساعی و کوشا
assiduous
دقیق،حساس،دارای پشتکار فراوان
momentum
نیروی حرکتی و جنبشی،
انرژی
sphere
کُره،گوی،دایره؛
حوزه،عرصه
periphery
محیط،پیرامون،حاشیه
revolve
چرخیدن،گردیدن
rotate
چرخیدن،چرخاندن(حول یک محور)
whirl
چرخیدن،چرخاندن(خیلی سریع)