(I):25-26-27 Flashcards
enhance
تقویت کردن،بالا بردن،بهبود بخشیدن
boost
بالا بردن،تقویت نمودن،افزایش دادن
enrich
بهتر کردن،ترقی دادن،غنی کردن
intensify
فزونی یافتن،بالا گرفتن،تشدید نمودن
intense
شدید،قوی،سخت؛سرسخت و جدی
intensity
شدت،قدرت،اشتیاق شدید
expand
بسط دادن،گسترش دادن
expansion
گسترش،بسط،رشد،توسعه
expansive
گسترده،پهناور،فراگیرنده،وسیع و پهن
extend
بسط دادن،بزرگ کردن؛تمدید کردن
extension
بسط،توسعه،افزایش
extent
وسعت،مقدار،میزان،اندازه
extensive
گسترده،وسیع،جامع
swell
متورم شدن،باد کردن،افزایش یافتن
broaden
گسترش و تعمیم دادن،تعریض نمودن
heighten
بالا بردن،تشدید کردن(احساسات)
raise
بالا بردن،افزودن،بزرگ کردن؛پروراندن
elevate
بالا بردن؛بهبود بخشیدن،بهتر کردن
skyrocket
به سرعت زیاد شدن و بالا رفتن
escalate
افزایش یافتن/دادن،بزرگ شدن{مشکل}
accelerate
تسریع نمودن،تندتر شدن،سرعت گرفتن
climb
بالا رفتن،رشد کردن/ترقی،رشد
ascend
بالا رفتن،صعود کردن
descend
پایین آمدن،فرود آمدن
mount
بالا رفتن،سوار کردن و نصب کردن
plunge
فرو رفتن،با سرعت پایین آمدن/سقوط
expose
آشکار کردن،پرده برداشتن/افشاء
exposure
افشاء،در معرضِ،توجه عمومی
reveal
معلوم کردن،نشان دادن،فاش نمودن
unravel
باز کردن(گره)،
کشف کردن،
پرده برداشتن
uncover
فاش نمودن،برملا کردن
disclose
پرده برداشتن،آشکار و افشا نمودن
exhibit
نمایش دادن،نشان دادن،ارائه دادن
display
نمایش دادن،نشان دادن
demonstrate
نمایش دادن،آشکار نمودن؛
تظاهرات کردن
manifest
آشکار و واضح/
آشکار کردن،نشان دادن
manifestation
نشانه،دلیل،برهان،مظهر
exemplify
نمونه آوردن،با مثال روشن کردن
spectacle
نمایش،ارائه،منظره
spectacular
تماشایی،دیدنی،باشکوه،
تاثیرگذار
spectator
تماشاچی،بیننده
acquaint
آشنا ساختن،وفق دادن،آگاه نمودن
publicize
عمومی نمودن،شناساندن
promulgate
ترویج دادن،
پخش کردن،
اعلان کردن
prospect
چشم انداز،دورنما،
امید و انتظار به آینده
perspective
نگرش،دید،
چشم انداز،دورنما،
منظره
outlook
چشم انداز،دورنما
vision
دید،نگرش،بصیرت،آینده نگری
sight
بینایی،دیدن و نگاه،نظر
horizon
افق،افق فکری
scenic
خوش منظر
convert
تبدیل کردن،تغییر دادن
conversion
تبدیل،تغییر،دگرگونی
modify
اصلاح کردن،تغییر دادن
modification
اصلاح،بهبود،تغییر،جرح و تعدیل
rectify
تصحیح نمودن،اصلاح کردن
amend
اصلاح کردن،تغییر دادن،ترمیم کردن
amendment
اصلاحیه،الحاقیه،تجدید نظر
patch
وصله،پینه،لکّه،ناحیه،قطعه/پوشاندن
alter
تغییر دادن،اصلاح نمودن
alternative
جایگزین،چاره دیگر/گزینه
reform
تغییر دادن و بهتر کردن/اصلاح
revision
غلط گیری،اصلاح،ویرایش،مرور
transform
تبدیل نمودن،تغییر شکل دادن،
دگرگون نمودن
metamorphosis
تغییر،دگرگونی،دگردیسی
transmute
تغییر دادن،
تبدیل به احسن نمودن
commute
تبدیل کردن؛
رفت و آمد از/به محل کار
transistion
تغییر و تحول،انتقال،گذر
refine
اصلاح و بهتر کردن،
پاک و خالص کردن
substitute
تعویض کردن،جایگزین کردن/
جانشین
replace
جایگزین نمودن،جابجا کردن
restoration
ترمیم و مرمت،
بازیابی و استقرار مجدد
rehabilitation
توان بخشی،بهسازی
renovate
مرمت کردن،نوسازی کردن
refurbish
بازسازی کردن،نوسازی کردن