put+... Flashcards
put on
put out
خاموش کردن چراغ یا اتش
put back
برگرداندن
put across
فهماندن
Put away
کنار گذاردن، دور انداختن، دست کشیدن
طلاق گرفتن
تمام غذا یا نوشیدنی را خوردن
به زندان یا بیمارستان روانی فرستادن
به خاک سپردن، دفن کردن
کشتن
Put ahead# put back
عقربه های ساعت را جلو یا عقب کشیدن
put down
زمین گذاشتن
بیعانه دادن
یادداشت کردن
سرکوب کردن
کاهش دادن قیمت
ذخیره کردن
put in
درخواست کردن
put off
موکول کردن
put over
شرح دادن
موکول کردن: مانند put off
put up
بالا بردن، بالا آوردن
ساختن، ایجاد کردن
زدن (پوستر و پرده و غیره)
بالا بردن، افزایش دادن (قیمت و ارزش و غیره)
فراهم کردن، تأمین کردن (پول کافی)
گذاشتن، قرار دادن (در ظرف)
کردن (مقاومت و غیره) (نشان دادن یا بیان کردن نوع خاصی از مخالفت با چیزی)
مطرح کردن (پیشنهاد و طرح و غیره)
پیشنهاد دادن، معرفی کردن (بهعنوان نامزد)
جا دادن (به کسی) (برای اقامت موقت)
ماندن (در جایی) (در شب)
غلاف کردن (شمشیر)
گذاشتن، قرار دادن (لباس و مبلمان و غیره در جایی دیگر)
عرضه کردن، در دسترس قرار دادن (برای حراج یا فروش)
رسیدن، دست یافتن (به امتیاز و موفقیت و غیره)