شعرخوانی: در مکتب حقایق Flashcards
(10 cards)
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی؟
معنی: ای کسی که از شناخت و معرفت خدا بیخبری، در سلوک عارفانه تلاش کن تا معرفت کسب کنی و سالک راه حق باشی؛ زیرا رسیدن به کمال و مقام رهبری در گرو پیروی از پیران طریقت است.
مفهوم: دعوت به تلاش، ریاضت و کسب معرفت در سیر و سلوک عارفانه
قالب: غزل
تضاد: بیخبر و صاحبخبر
منادا: بیخبر
مسند: صاحبخبر؛ راهرو؛ راهبر
استفهام انکاری: هرگز راهبر نمیشوی
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی
معنی: ای جوینده حقیقت، آگاه باش و در مکتب حقیقتجویی و در پیشگاه مربی عشق(پیر عارف) تلاش کن تا روزی به مقام پیر عرفانی(انسان کامل) دست یابی
مفهوم: لزوم پیروی از پیر عرفانی برای رسیدن به کمال و مقام ارشاد
تشبیه: ۱.مکتب حقایق= اضافه تشبیهی
۲.ادیب عشق= اضافه تشبیهی
مراعات نظیر: ۱.مکتب و ادیب
۲.پسر و پدر
کنایه: پدر شدن= از صاحبدل و عارف و راهبر شدن
جناس: ناهمسان اختلافی = پدر و پسر
استعاره: ۱.پسر= از رهرو (سالک) کمتجربه (بیتجربه)
۲.پدر= از عارف، آگاه و صاحبدل(صاحبخبر و راهبر)
شبه جمله: هان
منادا: پسر
تعداد جمله: ۴
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
معنی: ای جوینده حقیقت، وجود مادی خود را که همچون فلز مس بیارزش است، ترک کن تا عشق را که مانند کیمیا ارزشمند است به دست آوری و وجودت همچون طلا ارزشمند شود
مفهوم: ۱.ترک وجود مادی لازمه عشقورزی است
۲.عشق مایه کمال و ارزشمندی است
تشبیه: ۱.مس وجود = اضافه تشبیهی
۲.چو مردان ره
۳.کیمیای عشق = اضافه تشبیهی
۴.زر شوی
تضاد: مس و زر
مراعات نظیر: مس، کیمیا، زر
کنایه:۱. دست….شستن= از دوری، ترک و صرفنظر کردن
۲.زر شدن= از تکامل یافتن و ارزشمند شدن
۳.کیمیای عشق یافتن= از عاشق شدن
نماد: ۱.مس=> کم ارزشی
۲.کیمیا=>هر چیز مفید و کمیاب و تکاملبخش
۳.زر=>ارزشمندی
واجآرایی: تکرار مصوت بلند “ای”
پیوند وابستهساز: تا
مفعول: کیمیا
مضافالیه: عشق
مسند: زر
فعل اسنادی: شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بیخواب و خور شوی
معنی: وابستگیهای دنیوی تو را از مقام والای انسانی و الهیات دور کرده است. زمانی به جایگاه واقعی و الهیات میرسی که از این زندگی مادی و تعلقات دنیوی رهایی یابی
مفهوم: ۱.نکوهش غفلت و دلبستگی به مادیات
۲.ترک تعلقات و دلبستگیها شرط رسیدن به جایگاه والای انسانی است
تکرار: خواب و خور، خویش
واجآرایی: تکرار صامت”خ”
کنایه:۱.بیخواب و خور شدن= از دوری کردن از لذات دنیوی و خواهشهای نفسانی
۲.خواب و خور= از پرداختن به امور مادی و جسمانی
۳.به خویش رسیدن= از نائل شدن به کرامت انسانی
مفعول: ت
مضافالیه: خویش۱
متمم: خویش۲
میانوند: هر دو “و”
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
معنی: اگر عشق الهی همچون نوری به وجود تو بتابد، به خدا سوگند که در زیبایی و ارزشمندی از آفتاب آسمان نیز فراتر میروی
مفهوم: کمالبخشی عشق الهی
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
معنی: اگر یک لحظه در دریای معرفت الهی فرو روی، یقین داشته باش که جلوههای آفرینش نمیتوانند حتی به اندازه یک تار مو روح تو را آلوده و به خود مشغول گردانند.
مفهوم: ۱.ضرورت توکل
۲.شناخت و معرفت الهی موجب ایمنی انسان از آلایش های مادی است
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذولجلال چو بیپا و سر شوی
معنی: اگر در راه شناخت خداوند صاحب جلال و عظمت، وجود مادی خود را رها کنی، نور الهی تمام وجودت را فرا میگیرد
مفهوم: رها کردن وجود مادی لازمه رسیدن به معرفت الهی است
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
معنی: ای سالک، اگر همواره توجه تو به ذات و وجود خداوند باشد بیتردید بصیرت خواهی یافت و صاحب معرفت خواهی شد
مفهوم: ۱.ضرورت خداشناسی
۲.توجه به ذات الهی لازمه رسیدن به معرفت و بصیرت است
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
معنی: ای انسان، اگر وجود و هستی تو در راه عشق زیر و زبر و نابود شود، اصلا نگران نباش و یقین داشته باش که این دگرگونی تو را به کمال میرساند
مفهوم: ۱.ضرورت توکل و ایمان به خدا
۲.ترک وجود مادی لازمه رسیدن به کمال است