درس چهاردهم Flashcards
مجمعی کردند مرغان جهان
آنچه بودند آشکارا و نهان
معنی: همه پرندگان جهان، چه شماخته و چه ناشناخته، مجلسی تشکیل دادند و دور هم جمع شدند
جمله گفتند این زمان در روزگار
نیست خالی هیچ شهر از شهریار
معنی: همه پرندگان گفتند: در این دوره، هیچ سرزمینی بدون پادشاه نیست
مفهوم: اهمیت داشتن پادشاه
چون بود کاقلیم ما را شاه نیست
بیش از این بی شاه بودن راه نیست
معنی: چگونه است که سرزمین ما شاه ندارد؟ بیشتر از این، بدون شاه بودن درست نیست
مفهوم: ضرورت داشتن پادشاه
ما پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است
در خرد و بینش، او را همتایی نیست
این همه نقش و نگار که در جهان هست، هر یک پرتوی از آن پر است!
معنی: برای ما، پرندگان، نیز رهبر و پادشاهی وجود دارد. در دانایی و درک و بصیرت برای او همانندی وجود ندارد. این همه زیبایی که در جهان وجود دارد، جلوهای از پر سیمرغ است
مفهوم: جهان و زیباییهای آن، جلوهای از جمال و زیبایی خداوند است
شیرمردی باید این ره را شگرف
زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف
معنی: برای پیمودن این راه (عشق/ سیر و سلوک عارفانه) فردی شجاع و نیرومند لازم است. زیرا این راه، طولانی و پر از سختی و دشواری است.
مفهوم: ۱.بیان دشواریهای راه عشق
۲.ضرورت شجاعت و نیرومندی برای قدم گذاشتن در راه عشق
آن که او را شناسد، دوری از او را تحمّل نتواند کرد و آنکه بدو رو آرد، بدو نتواند رسید.چگونه می توانم این سفر پر خطر را بر خود هموار کنم؟
کسی که سیمرغ (خداوند) را بشناسد، نمیتواند دوری او را تحمل کند و کسی که به سوی او حرکت کند، نمیتواند به او دست یابد،.(برسد) نمیتوانم این سفر پرخطر و دشوار را تحمل کنم
گل اگر چه هست بس صاحب جمال
حُسن او در هفته ای گیرد زوال
معنی: گل اگرچه بسیار زیباست، اما زیبایی او خیلی زود (در مدت کوتاهی) از بین میرود
مفهوم: ناپایداری و زودگذر بودن زیباییهای ظاهری و عشقهای مجازی
مرا از این سفر معذور دارید که مرا با سیمرغ کاری نیست.بهشت در برابر سیمرغ چون ذرّه در برابر خورشید است.
عذر مرا از نیامدن به این سفر بپذیرید؛ زیرا من با سيمرغ کاری ندارم. بهشت در برابر خداوند (سیمرغ) حقیر و کوچک است : مانند ذره در برابر خورشید
هر که داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذرّه باز
معنی: هر کس بتواند با خورشید (سیمرغ، حق) همسخن شود، هرگز دلبسته یک ذره ناچیز (عشق مادی) نمیشود تا از راه باز بماند (مصداق ضربالمثل “چون که صد آمد، نود هم پیش ماست”
مفهوم: بیارزش بودن عشقهای مجازی در برابر عشق حقیقی (خداوند)
من بسیار کوشیده ام تا روی دست شاهان جا گرفته ام. چه جای آن است که من دست شاهان بگذارم؟
معنی: من بسیار تلاش کردهام تا به این جاه و مقام رسیدهام. سزاوار نیست که من این مقام و جایگاه را رها کنم
بعد از آن مرغان دیگر سر به سر
عذرها گفتند مشتی بی خبر
معنی: بعد از ان، گروهی دیگر از پرندگان بیخبر از عشق، یکییکی بهانه آوردند و عذرخواهی کردند
مرغان جملگی شیدا و دلباخته گشتند؛ بهانه ها یکسو نهادند. قضا را قرعه به نام هدهد افتاد
معنی: همه پرندگان عاشق و دلداده سیمرغ شدند و عذر و بهانهها را کنار گذاشتند. از قضا (اتفاقا) قرعه به نام هدهد افتاد
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
معنی: هدهد گفت: هفت بیابان (مرحله) در راه وجود دارد. وقتیکه از این هفت وادی بگذریم، به درگاه سیمرغ (حق) میرسیم
مفهوم: ضرورت تحمل سختیهای راه برای رسیدن به قرب الهی
وانیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
هیچکس در جهان از این راه بازنگشته است؛ به همین دلیل کسی از مسافت آن، آگاهی ندارد
مفهوم: بیان سختیهای راه عشق و برگشتناپذیری از این راه
چون فروآیی به وادی طلب
پیشت آید هر زمانی صد تعب
معنی: وقتی که به سرزمین طلب وارد شوی، هرلحظه صدها رنج و سختی به تو روی میآورد
مفهوم: توصیف وادی طلب و رنج و سختیهای آن
مال اینجا بایدت انداختن
مِلک اینجا بایدت درباختن
معنی: در اینجا (وادی طلب) باید مال و ثروت را کنار بگذاری و از جاه و مقام خود چشم بپوشی.
مفهوم: ۱.توصیف وادی طلب
۲.ضرورت ترک همه تعلقات و دلبستگیهای مادی
بعد از این وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
معنی: بعد از وادی طلب، وادی عشق پدیدار میگردد و کسی که به وادی عشق میرسد، سراسر وجودش را آتش عشق در بر میگیرد و عاشق میشود
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
معنی: عاشق واقعی کسی است که مثل آتش مشتاق، سوزنده و سرکش است
مفهوم: توصیف وادی عشق و عاشق واقعی
بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادی ای بی پا و سر
معنی: بعد از وادی عشق، بیابان بی حد و مرز و بیانتهای معرفت در برابر دیدگانت آشکار میشود
مفهوم: توصیف وادی معرفت و بیکرانگی ان
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
معنی: زمانیکه معرفت و شناخت خداوند از اسمان این مسیر ارزشمند (راه سیر و سلوک) مانند خورشیدی بتابد…
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
باز یابد در حقیقت صدر خویش
معنی: با تابش خورشید معرفت الهی، هرکسی از ارزش و منزلت خود آگاه میشود و ارزش و اعتبار حقیقی خویش را در عرفان باز مییابد
مفهوم: ۱.توصیف وادی معرفت
۲.معرفت سالک از مقام و منزلت خود
بعد از این وادی استغنا بود
نه درو دعویّ و نه معنا بود
معنی: بعد از وادی معرفت، وادی استغنا و بینیازی است که در ان نه ادعایی وجود دارد و نه معنا و حقیقتی
مفهوم: توصیف وادی استغنا
۲.بینیازی سالک از هر چیزی جز معشوق
هشت جنّت نیز این جا مرده ای است
هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است
معنی: طبقات هشتگانه بهشت و درکات هفتگانه دوزخ در وادی استغنا هیچ ارزش و جلوهای ندارد و مرده و منجمد است.(عارف، نه علاقهای به بهشت و نه ترسی از جهنم دارد)
مفهوم: ۱.توصیف وادی استغنا
۲.بیارزش بودن هر چیزی در نزد سالک جز معشوق
بعد از این وادی توحید آیدت
منزل تفرید و تجرید آیدت
معنی: بعد از وادی استغنا، وادی توحید، همان جایگاه یکی شدن با معشوق (خداوند) و گم شدن عارف در معروف و خالی شدن قلب سالک از غیرخدا پیش روی تو اشکار میشود
مفهوم: ۱.توصیف وادی توحید
۲.خالی شدن قلب سالک از هر چیزی جز خدا و یکی شدن با او