درس هجدهم Flashcards
آیا چیزی در مخیّله آدمی میگنجد که قلم بتواند آن را بنگارد،امّا جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟
معنی: هیچ فکری نیست که در خیال انسان بگنجد و بتوان آن را نوشت اما روح راستگو و درستکردار من (من که عاشق راستینم) آن را برای تو به تصویر نکشیده باشد
مفهوم: ۱.صداقت در عشق
۲.توصیف معشوق با تمام وجود
چه حرف تازه ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازهای برای نوشتن که بتواند عشق مرا یا سجایای ارزشمند تو را بازگوکند؟
مفهوم: ۱.ناتوانی شاعر از بیان حقیقت عشق
۲.غیرقابل توصیف بودن عشق و زیباییهای معشوق
هر روز باید ذکری واحد را مکرّر بخوانم و آنچه را قدیمی است، قدیمی ندانم: »که تو از آن منی و من از آن تو«، درست مانند نخستین باریکه نام زیبای تو را تلاوت کردم
معنی: هر روز سخن واحدی را تکرار میکنم، و این سخن قدیمی را که “تو برای من و من برای تو هستم” کهنه و قدیمی نمیدانم و درست مانند اولین باری که نام زیبای تو را خواندم، آن را بر زبان میآورم
مفهوم: ۱.طراوت و شادابی همیشگی عشق
۲.عشق هرگز کهنه و قدیمی نمیشود
اینگونه است که عشق جاودانی همواره معشوق را جوان میبیند و نه توجّهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد و نه اهمّیتی به چین و شکن های ناگزیر سال خوردگی میدهد،
معنی: به همین دلیل است که عاشق واقعی همواره معشوق را جوان میبیند و به گرد و غبار و زخمهای پیری و چین و چروکهایی که ناچار بر چهره معشوق میافتد، توجهی ندارد
مفهوم: ۱.طراوت و زیبایی همیشگی معشوق در نظر عاشق
۲.عیبپوشی عاشق
بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفه شعر خود میگرداند و نخستین احساس عشق را در جایی میجوید که خود در آنجا به دنیا آمده است، همانجا که شاید دست زمان و صورت ظاهرش، مرده نشانش بدهند.
معنی: عاشق، عشق جاودانه و ازلی خود را موضوع کتاب شعر خود قرار میدهد و نخستین احساس عاشقانه خود را در جایی جستوجو میکند که خود در آنجا متولد شده است؛ همانجایی که شاید گذر زمان و صورت ظاهری آن موجب شوند که آن مرده به نظر برسد، در حالی که عشق ازلی است
مفهوم: تکراری نشدن عشق جاودانه در گذر زمان
یک قصّه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نا مکرّر است
معنی: قصه غم عشق داستانی تکراری است؛ اما این عجیب است که آن را از زبان هر کسی میشنوم، تازه و غیرتکراری است
معنی: نامکرر بودن و جذابیت قصه عشق
من بیم آن داشتم که مورد عتاب معلم واقع گردم.
معنی: میترسیدم که معلم، مرا سرزنش کند
به خاطرم گذشت که درس و بحث مدرسه را بگذارم و راه صحرا پیش گیرم.
معنی: به فکرم رسید که درس و آموزش را رها کنم و به سوی دشت و صحرا بروم
با خود اندیشیدم که «باز برای ما چه خوابی دیده اند؟»
با خودم فکر میکردم که “دوباره چه نقشهای برای ما کشیدهاند؟”
●بار معنایی منفی
آن گاه سر خویش گرفتم و راه مدرسه در پیش
معنی: سپس به دنبال کار خود رفتم و به سوی مدرسه حرکت کردم
ترس و ناراحتی من فرونشست و خاطرم تسکین یافت
معنی: ترس و ناراحتی من تمام شد (برطرف شد) و فکر و ذهنم آرام شد
در این اندیشه ها مستغرق بودم که دیدم مرا به نام خواندند.
معنی: در این افکار فرو رفته بودم که دیدم مرا به اسم صدا زدند
وقتی قومی به اسارت دشمن درآید و مغلوب و مقهور بیگانه گردد، تا وقتی که زبان خویش را همچنان حفظ کند، همچون کسی است که کلید زندان خویش را در دست داشته باشد.
معنی: مردمی که از بیگانه شکست میخورند و زیر سلطه ان میروند، اگر زبان ملی خود را حفظ کنند، همچنان آزادند
مفهوم: حفظ فرهنگ و زبان ملی کلید آزادی و نجات ملتهاست
امّا بغض و اندوه، صدا را در گلویش شکست
معنی: اما اندوه و غم باعث شد که سخنش را قطع کند
سپس بر تخته سیاه این کلمات را با خطی جلی نوشت: «زنده باد میهن»
مفهوم: میهندوستی معلم