درس پنجم Flashcards
ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند
معنی: ای کوه به برف نشسته بزرگ و با عظمتی که مانند دیو سفید بزرگی پاهایت را به زنجیر بستهاند و بیحرکت ایستادهای و ای کوه دماوند که آنچنان بزرگ و برافراشتهای که انگار گنبد و بزرگترین نقطه جهان هستی
مفهوم: بلندی و پوشیده از برف بودن دماوند
از سیم به سر یکی کله خود
ز آهن به میان یکی کمربند
معنی: قله پوشیده از برف تو همچون کلاهخودی نقرهای است که بر سر گذاشتهای و دامنههای تیرهرنگ اطراف تو (کمرکش کوه) مثل آن است که کمربندی آهنی به کمر بستهای
مفهوم: پوشیده از برف بودن قله دماوند و تیرهرنگ بودن دامنه آن
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر، چهر دلبند
معنی: برای این چهره زیبای خود را در پشت ابرها پنهان کردهای تا چشم بشر نتواند تو را ببیند. (تو از مردم بیزاری به همین علت اینگونه بلند و مرتفع هستی)
مفهوم: مردمگریزی و ارتفاع دماوند
تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند
معنی: برای اینکه بتوانی از همنشینی و مصاحبت با افراد پست اجتماع(انسانهای حیواننما) و نیز این مردم بدکردار و بدیمن (بداختر) رها شوی،(ستوران= حیوانات چارپا؛ استعاره از مردم پست اجتماع و کسانی که دست از مبارزه کشیده یا در مقابل آن میایستادند و خیانت میکردند)
مفهوم: پرهیز از همنشینی با افراد نادان و پست
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند
معنی: با شیر سپهر (۱خورشید ۲برج اسد) پیمان بستهای و با اختر سعد (سیاره مشتری) پیوند کردهای و سر به آسمان کشیدهای(برای این از زمین فاصله گرفتهای و با خورشید و سیاره مشتری پیوند مصاحبت بستهای که از مردم دور باشی)
مفهوم: ارتفاع و بلندی دماوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
معنی: وقتی که زمین از ستم روزگار اینگونه سرد، سیاه، خاموش و آویزان(سرنگون) شد…
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی تو ای دماوند
معنی: از شدت خشم و از روی عصبانیت مشتی بر آسمان و روزگار کوبید که آن مشت تو هستی ای دماوند! (شکایت شاعر از آسمان و زمانه که همه بدبختیها را از او میداند)
مفهوم: تصویر خیالی شاعر درباره پيدايش دماوند
تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرنها پس افکند
معنی: تو مشت سنگین روزگار و میراث قرانها مبارزه با ظلم و ستم هستی.( تو مشت گرهکرده روزگار هستی که قرنهاست در برابر ظلم ظالمان اعتراض کردهای)
مفهوم: ۱.قدمت دماوند
۲.دیرینگی ظلمستیزی ايرانيان
ای مشت زمین بر آسمان شو
بر وی بنواز ضربتی چند
معنی: ای مشت زمین(دماوند) به سوی آسمان برو و بر این آسمان فتنهانگیز چند ضربه مشت بکوب
مفهوم: دعوت به قیام و مبارزه با ظلم
نی نی تو نه مشت روزگاری
ای کوه نی اَم ز گفته خرسند
معنی: نه، نه، تو مشت روزگار نیستی ای کوه، از این تشبیه خود راضی نیستم
مفهوم: ناخرسندی شاعر از تشبیه دماوند به مشت؛ شاعر به این علت از همانند کردن دماوند به مشت ناخرسند است که مشت نشانه اعتراض و خشم است، درحالیکه دماوند(روشنفکران) در مقابل ظلم خاموشی گزیده است.
تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند
معنی: تو قلب افسرده و یخزده زمین هستی که چندی است از شدت درد آماس کرده و به صورت برآمدگی از زمین ظاهر شدهای (آماس کردن: ورم کردن)
مفهوم: دردمندی جامعه ايران
تا درد و ورم فرونشیند
کافور بر آن ضماد کردند
معنی: برای اینکه این درد کاهش یابد و فروکش کند، مرهمی از برف بر آن نهادهاند(ضماد کردن: مرهم نهادن)
مفهوم: دلیل خیالی پوشیده از برف بودن دماوند
شو منفجر ای دل زمانه
وان آتش خود نهفته مپسند
معنی: ای دل دردمند زمانه، منفجر شو (فعالیت آتشفشانی خود را از سر بگیر) و هرچه در دل داری بیرون بریز و نخواه که این آتش (خشم و نفرت) در درونت نهفته و پنهان بماند.
مفهوم: دعوت به قیام، اعتراض و ابراز خشم درونی
خامش منشین سخن همی گوی
افسرده مباش خوش همی خند
خاموش و ساکت نباش، حرف بزن و اعتراض کن. غمگین نباش، بخند و شادی کن
مفهوم: ۱.توصیه به ترک خاموشی(سکوت) و بیان حقایق
۲.دعوت به قیام
پنهان مکن آتش درون را
زین سوخته جان شنو یکی پند
معنی: ای دماوند، خشم و گدازه خود را پنهان نکن و از منِ رنجکشیده (شاعر) نصیحتی را بپذیر
مفهوم: ۱.دعوت به اعتراض و ابراز خشم درونی
۲.پندپذیری
گر آتش دل نهفته داری
سوزد جانت، به جانت سوگند
معنی: اگر دردها و خشم درونت را پنهان کنی و سکوت را نشکنی(قیام نکنی)، به جان خودت قسم که این ظلم و ستم وجودت را فرا میگیرد و جان تو را میسوزاند (نابود میکند)
ای مادر سرسپید بشنو
این پند سیاه بخت فرزند
ای دماوند پوشیده از برف که مانند مادری پیر و سفیدمو هستی، پند این فرزند بیچاره و بختبرگشته خود را گوش کن
مفهوم: توصیه به پندپذیری(شاعر با سرودههایش به روشنفکران و آزادیخواهان پند میدهد)
برکش ز سر این سپید معجر / بنشین به یکی کبود اورند
این روسری سپید را که نشانه عجز و ناتوانی است کنار بگذار (قیام کن) و بر تخت قدرت و توانمندی و فر و شکوه تکیه بزن (قدرتنمایی کن)
مفهوم: ۱.دعوت به قیام علنی
۲.قدرتنمایی
بگرای چو اژدهای گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند
معنی: مانند ماری سمی و خطرناک حرکت کن (حمله کن) و همچون شیری خشمگین و قهرآلود فریاد و غرش کن
مفهوم: دعوت به اعتراض و ترک سکون و سکوت
بفکن ز پی این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
معنی: بنیان و اساس ریا و نیرنگ حاکمان را ویران کن و فرو بریز. تبار و دودمان ستم و این گروه نیرنگباز (خاندان سلطنتی) را ز ریشه نابود کن
مفهوم: دعوت به قیام و مبارزه با حکومت ریاکار
بر کَن ز بُن این بنا که باید
از ریشه بنای ظلم برکند
معنی: این ظلم حاکم را همچون خانهای ویران کن؛ زیرا که باید بنای ظلم و ستم از ریشه و اساس ویران و نابود شود
مفهوم: ظلمستیزی
زین بی خردان سِفله بستان
دادِ دلِ مردمِ خردمند
معنی: از این حاکمان بیخرد و پست و فرومایه حق مردم خردمند و آگاه را بگیر
مفهوم: دعوت به قیام برای برپایی عدل
سریر مُلک عطا داد کردگار تو را
به جای خویش دهد هر چه کردگار دهد
معنی: خداوند تخت پادشاهی را به تو بخشید. خداوند هر چه ببخشد، بجا و عادلانه است.
مفهوم: عطا و بخشندگی خداوند بر اساس شایستگی و عدالت است
دردناک است که در دام شغال افتد شی
یا که محتاج فرومایه شود، مردِ کریم
معنی: اینکه شیر (نماد قدرتمندی) در دام شغال (نماد پستی و فرومایگی) اسیر شود، یا که انسان کریم و جوانمردی نیازمند فردی پست شود، بسیار دردناک و رنجآور است
مفهوم: ۱.رنجآور بودن اسارت افراد آزاده و شجاع
۲.دردناک بودن منتپذیری افراد کریمالنفس