درس پنجم Flashcards

1
Q

ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند

A

معنی: ای کوه به برف نشسته بزرگ و با عظمتی که مانند دیو سفید بزرگی پاهایت را به زنجیر بسته‌اند و بی‌حرکت ایستاده‌ای و ای کوه دماوند که آن‌چنان بزرگ و برافراشته‌ای که انگار گنبد و بزرگ‌ترین نقطه جهان هستی
مفهوم: بلندی و پوشیده از برف بودن دماوند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

از سیم به سر یکی کله خود
ز آهن به میان یکی کمربند

A

معنی: قله پوشیده از برف تو همچون کلاه‌خودی نقره‌ای است که بر سر گذاشته‌ای و دامنه‌های تیره‌رنگ اطراف تو (کمرکش کوه) مثل آن است که‌ کمربندی آهنی به کمر بسته‌ای
مفهوم: پوشیده از برف بودن قله دماوند و تیره‌رنگ بودن دامنه آن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر، چهر دلبند

A

معنی: برای این چهره زیبای خود را در پشت ابرها پنهان کرده‌ای تا چشم بشر نتواند تو را ببیند. (تو از مردم بیزاری به همین علت این‌گونه بلند و مرتفع هستی)
مفهوم: مردم‌گریزی و ارتفاع دماوند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند

A

معنی: برای اینکه بتوانی از هم‌نشینی و مصاحبت با افراد پست اجتماع(انسان‌های حیوان‌نما) و نیز این مردم بدکردار و بدیمن (بداختر) رها شوی،(ستوران= حیوانات چارپا؛ استعاره‌ از مردم پست اجتماع و کسانی که دست از مبارزه کشیده یا در مقابل آن می‌ایستادند و خیانت می‌کردند)
مفهوم: پرهیز از هم‌نشینی با افراد نادان و پست

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند

A

معنی: با شیر سپهر (۱خورشید ۲برج اسد) پیمان بسته‌ای و با اختر سعد (سیاره مشتری) پیوند کرده‌ای و سر به آسمان کشیده‌ای(برای این از زمین فاصله گرفته‌ای و با خورشید و سیاره مشتری پیوند مصاحبت بسته‌ای که از مردم دور باشی)
مفهوم: ارتفاع و بلندی دماوند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند

A

معنی: وقتی که زمین از ستم روزگار این‌گونه سرد، سیاه، خاموش و آویزان(سرنگون) شد…

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی تو ای دماوند

A

معنی: از شدت خشم و از روی عصبانیت مشتی بر آسمان و روزگار کوبید که آن مشت تو هستی ای دماوند! (شکایت شاعر از آسمان و زمانه که همه بدبختی‌ها را از او می‌داند)
مفهوم: تصویر خیالی شاعر درباره پيدايش دماوند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرنها پس افکند

A

معنی: تو مشت سنگین روزگار و میراث قران‌ها مبارزه با ظلم و ستم هستی.( تو مشت گره‌کرده روزگار هستی که قرن‌هاست در برابر ظلم ظالمان اعتراض کرده‌ای)
مفهوم: ۱.قدمت دماوند
۲.دیرینگی ظلم‌ستیزی ايرانيان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

ای مشت زمین بر آسمان شو
بر وی بنواز ضربتی چند

A

معنی: ای مشت زمین(دماوند) به سوی آسمان برو و بر این آسمان فتنه‌انگیز چند ضربه مشت بکوب
مفهوم: دعوت به قیام و مبارزه با ظلم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

نی نی تو نه مشت روزگاری
ای کوه نی اَم ز گفته خرسند

A

معنی: نه، نه، تو مشت روزگار نیستی ای کوه، از این تشبیه خود راضی نیستم
مفهوم: ناخرسندی شاعر از تشبیه دماوند به مشت؛ شاعر به این علت از همانند کردن دماوند به مشت ناخرسند است که مشت نشانه اعتراض و خشم است، درحالی‌که دماوند(روشنفکران) در مقابل ظلم خاموشی گزیده است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

تو قلب فسرده زمینی
از درد ورم نموده یک چند

A

معنی: تو قلب افسرده و یخ‌زده زمین هستی که چندی است از شدت درد آماس کرده و به صورت برآمدگی از زمین ظاهر شده‌ای (آماس کردن: ورم کردن)
مفهوم: دردمندی جامعه ايران

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

تا درد و ورم فرونشیند
کافور بر آن ضماد کردند

A

معنی: برای اینکه این درد کاهش یابد و فروکش کند، مرهمی از برف بر آن نهاده‌اند(ضماد کردن: مرهم نهادن)
مفهوم: دلیل خیالی پوشیده از برف بودن دماوند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

شو منفجر ای دل زمانه
وان آتش خود نهفته مپسند

A

معنی: ای دل دردمند زمانه، منفجر شو (فعالیت آتشفشانی خود را از سر بگیر) و هرچه در دل داری بیرون بریز و نخواه که این آتش (خشم و نفرت) در درونت نهفته و پنهان بماند.
مفهوم: دعوت به قیام، اعتراض و ابراز خشم درونی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

خامش منشین سخن همی گوی
افسرده مباش خوش همی خند

A

خاموش و ساکت نباش، حرف بزن و اعتراض کن. غمگین نباش، بخند و شادی کن
مفهوم: ۱.توصیه به ترک خاموشی(سکوت) و بیان حقایق
۲.دعوت به قیام

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

پنهان مکن آتش درون را
زین سوخته جان شنو یکی پند

A

معنی: ای دماوند، خشم و گدازه خود را پنهان نکن و از منِ رنج‌کشیده (شاعر) نصیحتی را بپذیر
مفهوم: ۱.دعوت به اعتراض و ابراز خشم درونی
۲.پندپذیری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

گر آتش دل نهفته داری
سوزد جانت، به جانت سوگند

A

معنی: اگر دردها و خشم‌ درونت را پنهان کنی و سکوت را نشکنی(قیام نکنی)، به جان خودت قسم که این ظلم و ستم وجودت را فرا می‌گیرد و جان تو را می‌سوزاند (نابود می‌کند)

17
Q

ای مادر سرسپید بشنو
این پند سیاه بخت فرزند

A

ای دماوند پوشیده از برف که مانند مادری پیر و سفیدمو هستی، پند این فرزند بیچاره و بخت‌برگشته خود را گوش کن
مفهوم: توصیه به پندپذیری(شاعر با سروده‌هایش به روشنفکران و آزادی‌خواهان پند می‌دهد)

18
Q

برکش ز سر این سپید معجر / بنشین به یکی کبود اورند

A

این روسری سپید را که نشانه عجز و ناتوانی است کنار بگذار (قیام کن) و بر تخت قدرت و توانمندی و فر و شکوه تکیه بزن (قدرت‌نمایی کن)
مفهوم: ۱.دعوت به قیام علنی
۲.قدرت‌نمایی

19
Q

بگرای چو اژدهای گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند

A

معنی: مانند ماری سمی و خطرناک حرکت کن (حمله کن) و همچون شیری خشمگین و قهرآلود فریاد و غرش کن
مفهوم: دعوت به اعتراض و ترک سکون و سکوت

20
Q

بفکن ز پی این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند

A

معنی: بنیان و اساس ریا و نیرنگ حاکمان را ویران کن و فرو بریز. تبار و دودمان ستم و این گروه نیرنگ‌باز (خاندان سلطنتی) را ز ریشه نابود کن
مفهوم: دعوت به قیام و مبارزه با حکومت ریاکار

21
Q

بر کَن ز بُن این بنا که باید
از ریشه بنای ظلم برکند

A

معنی: این ظلم حاکم را همچون خانه‌ای ویران کن؛ زیرا که باید بنای ظلم و ستم از ریشه و اساس ویران و نابود شود
مفهوم: ظلم‌ستیزی

22
Q

زین بی خردان سِفله بستان
دادِ دلِ مردمِ خردمند

A

معنی: از این حاکمان بی‌خرد و پست و فرومایه حق مردم خردمند و آگاه را بگیر
مفهوم: دعوت به قیام برای برپایی عدل

23
Q

سریر مُلک عطا داد کردگار تو را
به جای خویش دهد هر چه کردگار دهد

A

معنی: خداوند تخت پادشاهی را به تو بخشید. خداوند هر چه ببخشد، بجا و عادلانه است.
مفهوم: عطا و بخشندگی خداوند بر اساس شایستگی و عدالت است

24
Q

دردناک است که در دام شغال افتد شی
یا که محتاج فرومایه شود، مردِ کریم

A

معنی: اینکه شیر (نماد قدرتمندی) در دام شغال (نماد پستی و فرومایگی) اسیر شود، یا که انسان کریم و جوانمردی نیازمند فردی پست شود، بسیار دردناک و رنج‌آور است
مفهوم: ۱.رنج‌آور بودن اسارت افراد آزاده و شجاع
۲.دردناک بودن منت‌پذیری افراد کریم‌النفس

25
دلا خموشی چرا؟ چو خُم نجوشی چرا؟ برون شد از پرده راز، پرده‌پوشی چرا؟
معنی: ای دل (انسان) چرا سکوت کرده‌ای؟ چرا مانند خم (کوزه سفالی) شراب به جوش و خروش درنمی‌آیی؟ رازها آشکار شد، چرا تو آن‌ها را پنهان می‌کنی؟ مفهوم: دعوت به اعتراض و ترک خاموشی و سکوت
26
الآن بگو چاه بِکَنم؛ بگو از دیوار راست بالا بروم؛ بگو با دست‌هایم برایت خاکریز بزنم؛ اصلاً بگو تا یک ماه به مادرزنم زنگ نزنم؛ تمام این کارها شدنی است؛ امّا به من نگو که با این پانزده تا مینی که برایمان مانده، دشت به این بزرگی را مین گذاری کنم!
مفهوم: ۱.نپذیرفتن حرف غیرمنطقی در عین تواضع و فروتنی ۲.ناممکن بودن انجام کاری
27
دشمن عن‌قریب است که توی این دشت وسیع عملیات کند. توکّلت به خدا باشد
مفهوم: ۱.نزدیک بودن خطر دشمن ۲.ضرورت توکل
28
چه بسا همین پانزده تا مین هم برایمان کاری افتاد. خدا را چه دیدی برادر من؟ از قدیم گفته‌اند کاچی به از هیچی!
مفهوم: ۱.بهره بردن از حداقل امکانات موجود ۲.قناعت به حداقل داشته‌های خود(مقدار اندک هر چیز بهتر از هیچ است)
29
درست مثل این است که بخواهیم با یک کاسه ماست، با آب یک دریاچه، دوغ درست کنیم.
مفهوم: ناممکن بودن انجام خواسته‌ای غیرمنطقی
30
ما پانزده تا مین داریم و غیر از این هم نداریم و راه چاره‌ای هم فعلاً نداریم. باید به تکلیفمان عمل کنیم. بروید و به هر وسیله‌ای که شده این مین‌ها را توی دشت، روبه‌روی دشمن کار بگذارید. خداوند کریم است. بروید و معطّل نکنید
مفهوم: ۱.ضرورت توکل ۲.بهره بردن از کمترین امکانات
31
با اینکه ته دلم از این کار بی‌نتیجه سر در نمی‌آورد؛ امّا فرمان حاجی برایم اجرا نشدنی نیست. چاره‌ای ندارم، باید این کار را انجام بدهم.
مفهوم: اطاعت ‌و فرمانبرداری از مقام بالاتر
32
ای لعنت بر دهانی که بی‌موقع باز شود
مفهوم: نکوهش سخن نابجا
33
می‌گویم:"حاجی! شما هرچه دستور بدهید، به دیده منت"
مفهوم: لزوم فرمانبرداری از مقام بالاتر