درس دوازدهم Flashcards
چنین گفت موبد به شاه جهان
که دردِ سپهبد نماند نهان
معنی: پیشوای زرتشتی، (مشاور روحانی در امور سلطنت) به پادشاه کشور (کیکاووس) چنین گفت که ای سپهدار، غم و اندوه درونی تو پنهان گردنی نیست (نگرانی تو از چهرهات پیداست)
مفهوم: ۱.پنهانناپذیری غم و اندوه
۲.آشکار شدن حقیقت
چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی
بباید زدن سنگ را بر سبوی
معنی: اگر میخواهی حقیقت ماجرا آشکار شود، باید سنگ را بر کوزه بزنی. (باید این دو یعنی سودابه و سیاوش را آزمایش کنی)
مفهوم: ضرورت آزمایش برای رهایی از بدگمانی
که هر چند فرزند هست ارجمند
دل شاه از اندیشه یابد گزند
معنی: اگرچه فرزند عزیز و ارجمند است اما نگرانی (اضطراب) به پادشاه آسیب میزند (سلامتی پادشاه مهمتر است)
وزین دخترِ شاه هاماوران
پراندیشه گشتی به دیگر کران
معنی: از طرف دیگر، به خاطر سودابه، دختر پادشاه هاماوران، نگران و مضطرب شدهای
ز هر در سخن چون بدین گونه گشت
بر آتش یکی را بباید گذشت
معنی: وقتیکه از هر دو طرف کار به اینجا رسیده است، مطابق آیین زرتشت، یکی از دو طرف باید از میان آتش عبور کند [زمینه ملی حماسه]
چنین است سوگندِ چرخ بلند
که بر بی گناهان نیاید گزند
معنی: رسم و آیین روزگار این است که آتش به بیگناهان آسیب نمیرساند [زمینه ملی حماسه]
مفهوم: باور به آسیب نرساندن آتش به بیگناهان
جهاندار، سودابه را پیش خواند
همی با سیاوش به گفتن نشاند
معنی: پادشاه سودابه را فراخواند و او را با سیاوش روبهرو کرد
سرانجام گفت ایمن از هر دوان
نگردد مرا دل، نه روشن روان
معنی: در پایان، پادشاه گفت: نه دل من از شما دو تن آسوده و روشن میگردد و نه روح و روانم. (من به هیچ یک از شما دو تن اطمینان ندارم و بیگناهی هیچ یک ازشما دو تن برای من ثابت نشد)
مگر کآتش تیز پیدا کند
گنه کرده را زود رسوا کند
معنی: امید است که آتش سوژان، حقیقت را روشن سازد و به زودی، گناهکار را رسوا کند [زمینه ملی حماسه]
مفهوم: ضرورت آزمایش برای مشخص کردن حقیقت
چنین پاسخ آورد سودابه پیش
که من راست گویم به گفتار خویش
معنی: سودابه این گونه پاسخ داد که من در گفتار و سخن خود صادق و راستگو هستم
به پورِ جوان گفت شاه زمین
که رایت چه بیند کنون اندرین؟
معنی: پادشاه به فرزند جوانش گفت: اکنون نظر تو در اینباره چیست؟
سیاوش چنین گفت کای شهریار
که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار
معنی: سیاوش این گونه پاسخ داد که: ای پادشاه، تحمل آتش دوزخ برایم آسانتر از شنیدن این تهمتهاست
مفهوم: ۱.سنگینی تهمت ناروا
۲.ترجیح مرگ بر ننگ و رسوایی
اگر کوه آتش بود بسپَرم
ازین تنگ خوار است اگر بگذرم
معنی: (برای اثبات بیگناهی) حتی حاضرم از میان کوهی از آتش عبور کنم، اگر باعث شود از تهمتی که به من زده شده عبور کنم، برایم آسان است [زمینه قهرمانی حماسه]
مفهوم: تحمل رنج و سختی برای اثبات بیگناهی
پراندیشه شد جان کاووس کی
ز فرزند و سودابه نیک پی
معنی: روح و روان (وجود) کیکاووس به خاطر فرزند و همسر با اصالتش (خوشقدمش) مضطرب و نگران شد
کزین دو یکی گر شود نابکار
از آن پس که خواند مرا شهریار؟
معنی: اگر از این دو (فرزند و همسر) یکی گناهکار شناخته شود، دیگر هیچکس مرا پادشاه نخواهد دانست. (اعتبار حکومت من از بین خواهد رفت)
مفهوم: ترس از بیاعتباری و بیآبرویی
همان به کزین زشت کردار دل
بشویم کنم چاره دل گسل
معنی: همان بهتر است که فکر و خیال خود را از این بدگمانی برهانم و برای حل این مشکل چاره اساسی و قطعی بیندیشم
به دستور فرمود تا ساروان
هیون آرد از دشت، صد کاروان
معنی: پادشاه از وزیر خواست تا به شتربان کاخ فرمان دهد که از دشت و صحرا، صد کاروان شتر بزرگ و قوی هیکل بیاورد [زمینه ملی حماسه]
نهادند بر دشت هیزم دو کوه
جهانی نظاره شده هم گروه
معنی: در دشت هیزمها را مانند دو کوه بزرگ بر روی هم انباشتند. جمعیت بسیاری نیز برای تماشا با هم، همراه شدند. [زمینه ملی حماسه]
بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه
چنین بود آیین و این بود راه
معنی: در آن زمان (پادشاهی کیکاووس)، رسم و آیین پادشاهان گرانمایه برای تشخیص گناهکار از بیگناه اینگونه بود [زمینه ملی حماسه]
وزآن پس به موبد بفرمود شاه
که بر چوب ریزند نفتِ سیاه
معنی: سپس پادشاه به پیشوای روحانی دستور داد تا بر روی هیزمها نفت سیاه بریزند [زمینه ملی حماسه]
بیامد دوصد مردِ آتش فروز
دمیدند گفتی شب آمد به روز
معنی: دویست مرد (مردان زیادی) برای روشن کردن آتش آمدند و در هیزمها دمیدند، طوری که از دود غلیظ آن گویی در روز روشن، شب تاریک فرارسید
مفهوم: بیان شدت دود (اغراق)
نخستین دمیدن سیه شد ز دود
زَبانه برآمد پس از دود، زود
معنی: با نخستین دمیدن در هیزمها، دود سیاهی به هوا برخاست، پس از آن آتش به سرعت شعلهور شد.
سراسر همه دشت بریان شدند
بر آن چهر خندانش گریان شدند
معنی: تمام مردمی که در دشت بودند با دیدن چهره خندان سیاوش به شدت غمگین و ناراحت شدند و گریستند
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکی خُود زرین نهاده به سر
معنی: سیاوش درحالیکه کلاه جنگی زرین (طلایی) بر سر گذاشته بود، به نزد پدرش آمد