Unit 9: The Tale of Bartelby O’Boyle Flashcards
admire [ədˈmaɪə:r] v. admire
To admire someone is to like them for what they do.
→ I admire my brother for his hard work.
admire [ədˈmaɪə:r] v. تحسین کردن
تحسین کردن یک نفر یعنی دوست داشتن او به خاطر کاری که انجام می دهد.
← برادرم را به خاطر زحماتش تحسین می کنم.
aid [eɪd] v. aid
To aid someone is to help them when they need something.
→ The doctor aided the boy after his accident.
کمک [eɪd] v
کمک کردن به کسی یعنی کمک کردن به او در زمانی که به چیزی نیاز دارد.
→ پزشک پس از تصادف به پسر کمک کرد.
attempt [əˈtempt] v. attempt
To attempt something is to try to do that thing.
→ I am attempting to learn English.
تلاش [əˈtempt] v تلاش
تلاش برای کاری یعنی تلاش برای انجام آن کار.
→ من در حال تلاش برای یادگیری زبان انگلیسی هستم.
authority [əˈθɒːrətɪ] n. authority
Authority is the power that someone has because of their position.
→ The policeman has authority on the streets.
اقتدار [əˈθɒːrətɪ] n. قدرت
اقتدار قدرتی است که کسی به دلیل موقعیتش از آن برخوردار است.
← پلیس در خیابان ها اختیار دارد.
capital [ˈkæpɪtl] n. capital
A capital is an important city where a country’s leaders live and work.
→ We will visit the capital to learn about our government.
capital [ˈkæpɪtl] n. سرمایه، پایتخت
پایتخت یک شهر مهم است که رهبران یک کشور در آن زندگی و کار می کنند.
← برای آشنایی با دولت خود از پایتخت دیدن خواهیم کرد.
cooperate [koʊˈɒpəreɪt] v. cooperate
To cooperate is to work together to do something.
→ The students cooperated to clean up the classroom.
cooperate [koʊˈɒpəreɪt] v. همکاری کردن
همکاری به معنای همکاری برای انجام کاری است.
← دانش آموزان برای تمیز کردن کلاس همکاری کردند.
defend [dɪˈfend] v. defend
To defend someone or something is to protect them from attack.
→ The soldiers defended the town from the invaders.
Defense [dɪˈfend] v دفاع کردن
دفاع از کسی یا چیزی به معنای محافظت از او در برابر حمله است.
→ سربازان از شهر در برابر مهاجمان دفاع کردند.
destruction [dɪsˈtrʌkʃən] n. destruction
Destruction is damage to something so bad that it can’t be fixed.
→ After the big fire, there was much destruction in the city.
تخریب [dɪsˈtrʌkʃən] n. تخریب
تخریب آسیبی است به چیزی به قدری بد که قابل اصلاح نباشد.
← پس از آتش سوزی بزرگ، ویرانی زیادی در شهر رخ داد.
disorder [dɪsˈɔːrdər] n. disorder
Disorder is a lack of order, or a complete mess.
→ The teacher’s desk had many papers in disorder.
اختلال [dɪsˈɔːrdər] n. اختلال
بی نظمی عبارت است از فقدان نظم یا به هم ریختگی کامل.
← میز معلم کاغذهای زیادی بهم ریخته بود.
division [dɪˈvɪʒən] n. division
A division is the act of making smaller groups out of a larger one.
→ The chart had six divisions which all had different colors.
division [dɪˈvɪʒən] n. تقسیم
تقسیم عمل ساختن گروه های کوچکتر از یک گروه بزرگتر است.
← نمودار شش بخش داشت که همگی رنگ های متفاوتی داشتند.
enable [ɪˈneɪbl] v. enable
To enable a person is to make it possible for them to do something.
→ Having the key enabled us to open the door.
enable [ɪˈneɪbl] v. فعال کردن
توانمند ساختن یک شخص به معنای ایجاد امکان برای او برای انجام کاری است.
→ داشتن کلید ما را قادر می سازد در را باز کنیم.
frustrate [frʌsˈtreɪt] v. frustrate
To frustrate is to prevent someone from fulfilling their desire.
→ The machine frustrated me because I could not fix it.
frustrate [frʌsˈtreɪt] v
ناامید کردن یعنی جلوگیری از برآوردن خواسته های شخصی.
→ دستگاه من را ناامید کرد زیرا نتوانستم آن را تعمیر کنم.
govern [ˈgʌvən] v. govern
To govern is to control the public business of a country, state, or city.
→ The United States is governed from the White House.
حکومت [ˈgʌvən] v حکومت کردن
حکومت کردن به معنای کنترل تجارت عمومی یک کشور، ایالت یا شهر است.
→ ایالات متحده از کاخ سفید اداره می شود.
plenty [ˈplentɪ] n. plenty
To have plenty of something is to have more than you need.
→ The school had plenty of books for the students to read.
plenty [ˈpletɪ] n. فراوانی
داشتن چیزهای فراوان به معنای داشتن بیش از نیاز شماست.
← مدرسه کتاب های زیادی برای خواندن دانش آموزان داشت.
relieve [rɪˈliːv] v. relieve
To relieve someone is to make them feel less pain.
→ The medicine relieved the sick boy.
relieve [rɪˈliːv] v تسکین دادن
تسکین دادن یک نفر به این معناست که درد کمتری را احساس کند.
← دارو، پسر بیمار را تسکین داد.