Unit 10: Blackbeard Flashcards
citizen [ˈsɪtəzən] n. citizen
A citizen is someone who lives in a certain town or city.
→ Carlos was born in Spain. He is a Spanish citizen.
شهروند [ˈsɪtəzən] n. شهروند
شهروند کسی است که در شهر یا شهر خاصی زندگی می کند.
→ کارلوس در اسپانیا به دنیا آمد. او یک شهروند اسپانیایی است.
council [ˈkaunsəl] n. council
A council is a group of people who run a city or town.
→ The council met to discuss the new laws for the city.
شورا [ˈkaunsəl] n. شورا
شورا گروهی از افراد است که یک شهر یا شهرک را اداره می کنند.
← شورا برای بررسی قوانین جدید شهر تشکیل جلسه داد.
declare [dɪˈklɛər] v. declare
To declare is to say something officially.
→ I declared my love for him.
declare [dɪˈklɛər] v. اعلام کردن
اعلام کردن به معنای رسمی گفتن چیزی است.
→ من به او ابراز عشق کردم.
enormous [ɪˈnɔːrməs] adj. enormous
When people or things are enormous, they are very large.
→ My dog looks enormous next to yours.
enormous [ɪˈnɔːrməs] adj. عظیم
وقتی افراد یا اشیاء عظیم هستند، بسیار بزرگ هستند.
→ سگ من در کنار سگ شما بزرگ به نظر می رسد.
extraordinary [ikˈstroːrdənəri] adj. extraordinary
When someone or something are extraordinary, they are amazing.
→ The fireman who rescued the girl was extraordinary.
فوق العاده [ikˈstroːrdənəri] adj. خارق العاده
وقتی کسی یا چیزی خارق العاده است، شگفت انگیز است.
← آتش نشانی که دختر را نجات داد فوق العاده بود.
fog [fo(:)g] n. fog
Fog is a thick cloud that is near the ground or water.
→ I did not want to drive in the thick fog.
fog [fo(:)g] n. مه
مه ابر غلیظی است که در نزدیکی زمین یا آب قرار دارد.
→ من نمی خواستم در مه غلیظ رانندگی کنم.
funeral [ˈfjuːnərəl] n. funeral
A funeral is a ceremony that takes place after a person dies.
→ They had a funeral for the soldier who died during the war.
funeral [ˈfjuːnərəl] n. مراسم خاکسپاری
تشییع جنازه مراسمی است که پس از مرگ شخص برگزار می شود.
← مراسم تشییع جنازه سربازی که در طول جنگ جان باخته بود برگزار کردند.
giant [ˈdʒaɪənt] adj. giant
When people or things are giant, they are very big.
→ The giant truck got in my way.
giant [ˈdʒaɪənt] صفت. غول
وقتی افراد یا اشیاء غول پیکر هستند، بسیار بزرگ هستند.
← کامیون غول پیکر سر راهم قرار گرفت.
impression [ɪmˈpreʃən] n. impression
An impression is the way of thinking about someone or something.
→ Most people’s first impression of Dr. Giani is that he is mean.
impression [ɪmˈpreʃən] n. احساس؛ عقیده؛ گمان
برداشت طرز تفکر در مورد کسی یا چیزی است.
← اولین برداشت اکثر مردم از دکتر جیانی این است که او بدجنس است.
income [ˈɪnkʌm] n. income
Income is how much money a person or business makes.
→ Her company pays her a fairly good income.
درآمد [ˈɪnkʌm] n. درآمد
درآمد به میزان درآمدی است که یک شخص یا کسب و کار به دست می آورد.
← شرکت او درآمد نسبتا خوبی به او می دهد.
mad [mæd] adj. mad
When someone is mad, they are angry.
→ Mother got mad when I didn’t listen to her.
دیوانه [mæd] adj. دیوانه
وقتی کسی عصبانی است، عصبانی است.
← وقتی به حرف او گوش نکردم، مادر عصبانی شد.
ought [ɔːt] aux. v. ought
If someone ought to do something, then it is the right thing to do.
→ I ought to take my library books back.
ought [ɔːt] کمک. v. باید
اگر کسی باید کاری را انجام دهد، پس کار درستی است.
→ من باید کتاب های کتابخانه ام را پس بگیرم.
resist [rɪˈzɪst] v. resist
To resist something is to fight against it.
→ He resisted the treatment at the hospital.
مقاومت [rɪˈzɪst] v
مقاومت در برابر چیزی، مبارزه با آن است.
← در مقابل درمان در بیمارستان مقاومت کرد.
reveal [rɪˈviːl] v. reveal
To reveal is to show something.
→ I will reveal where I hid the candy bar.
آشکار [rɪˈviːl] v آشکار کردن
فاش کردن، نشان دادن چیزی است.
← محل مخفی کردن آب نبات را فاش خواهم کرد.
rid [rɪd] v. rid
To rid is to make a place free from something or someone.
→ We rid our home of mice by using traps.
خلاص شدن [rɪd] v
خلاص شدن یعنی ساختن مکانی خالی از چیزی یا کسی.
← خانه خود را با استفاده از تله از شر موش ها خلاص می کنیم.