Unit 14: The Good Student Flashcards
apparent [əˈpærənt] adj. apparent
If something is apparent, it is easy to see.
→ Her happiness was apparent from the smile on her face.
apparent [əˈpærənt] صفت. آشکار
اگر چیزی آشکار باشد، به راحتی قابل مشاهده است.
← خوشحالی او از لبخند روی لبانش مشخص بود.
blind [blaɪnd] adj. blind
When people are blind, they cannot see.
→ The blind man didn’t see the hole and almost fell in.
blind [blaɪnd] adj. نابینا
وقتی مردم کور هستند، نمی توانند ببینند.
← مرد نابینا سوراخ را ندید و نزدیک بود داخل آن بیفتد.
calculate [ˈkælkjəleɪt] v. calculate
To calculate is to find an answer using math.
→ I calculated how much money I would need to buy the car.
محاسبه [ˈkælkjəleɪt] v. محاسبه کردن
محاسبه به معنای یافتن پاسخ با استفاده از ریاضی است.
← من محاسبه کردم که برای خرید ماشین به چه مقدار پول نیاز دارم.
chat [tʃæt] v. chat
To chat is to talk with someone.
→ Even though they were far apart, the couple chatted every day.
چت [tʃæt] v
چت کردن یعنی صحبت کردن با کسی.
→ با وجود اینکه آنها از هم دور بودند، این زوج هر روز با هم چت می کردند.
commit [kəˈmɪt] v. commit
To commit to something is to promise to do it.
→ Seth wanted to go home, but he had committed to finishing the job.
commit [kəˈmɪt] v
متعهد شدن به چیزی به معنای قول دادن به انجام آن است.
← ست می خواست به خانه برود، اما متعهد شده بود که کار را تمام کند.
compose [kəmˈpəʊz] v. compose
To compose something is to make it from smaller parts.
→ Tonya composed her report using many sources of information.
compose [kəmˈpəʊz] v
نوشتن چیزی به معنای ساختن آن از قطعات کوچکتر است.
← تونیا گزارش خود را با استفاده از بسیاری از منابع اطلاعاتی تهیه کرد.
dormitory [ˈdɔːrmətɔ:rɪ] n. dormitory
A dormitory is a school building where students live.
→ I will move into the dormitory at the beginning of the school year.
خوابگاه [ˈdɔːrmətɔ:rɪ] n. خوابگاه
خوابگاه ساختمان مدرسه ای است که دانش آموزان در آن زندگی می کنند.
← ابتدای سال تحصیلی به خوابگاه نقل مکان خواهم کرد.
exhaust [ɪgˈzɔːst] v. exhaust
To exhaust someone is to make them tired.
→ John exhausted himself by swimming all day.
اگزوز [ɪgˈzɔːst] v اگزوز
خسته کردن کسی یعنی خسته کردنش.
→ جان با شنا کردن تمام روز خود را خسته کرد.
greenhouse [ˈgriːnhaʊs] n. greenhouse
A greenhouse is a small glass building that is used to grow plants.
→ We have a small greenhouse in our backyard where we grow plants.
گلخانه [ˈgriːnhaʊs] n. گلخانه
گلخانه یک ساختمان شیشه ای کوچک است که برای پرورش گیاهان استفاده می شود.
← ما یک گلخانه کوچک در حیاط خانه خود داریم که در آن گیاهان پرورش می دهیم.
ignore [ɪgˈnɔːr] v. ignore
To ignore something is to act like you do not see or hear it.
→ I ignored the message he was making and kept studying.
ignore [ɪgˈnɔːr] v
نادیده گرفتن چیزی به معنای رفتار کردن است که انگار آن را نمی بینید یا نمی شنوید.
← پیامی که او می داد را نادیده گرفتم و به مطالعه ادامه دادم.
obvious [ˈɒbvɪəs] adj. obvious
If something is obvious, it is clear and easily seen.
→ It was obvious that he was tired. He kept falling asleep.
آشکار [ˈɒbvɪəs] صفت. واضح
اگر چیزی واضح باشد، واضح و به راحتی قابل مشاهده است.
← معلوم بود که خسته است. او مدام به خواب می رفت.
physics [ˈfɪzɪks] n. physics
Physics is a science that deals with energy and how it affects things.
→ In physics class, we used Newton’s Cradle to learn about energy.
فیزیک [ˈfɪzɪks] n. فیزیک
فیزیک علمی است که با انرژی و چگونگی تأثیر آن بر چیزها سر و کار دارد.
← در کلاس فیزیک، از گهواره نیوتن برای یادگیری در مورد انرژی استفاده کردیم.
portion [ˈpɔːrʃən] n. portion
A portion of something is a part of it.
→ I only ate a small portion of the pizza.
portion [ˈpɔːrʃən] n. بخش
بخشی از چیزی بخشی از آن است.
→ من فقط مقدار کمی از پیتزا را خوردم.
remind [rɪˈmaɪnd] v. remind
To remind someone is to tell them to remember to do something.
→ Nick’s dad reminded him to do his homework.
یادآوری [rɪˈmaɪnd] v یادآوری
یادآوری به کسی این است که به او بگوییم کاری را به خاطر بسپارند.
← پدر نیک به او یادآوری کرد که تکالیفش را انجام دهد.
secretary [ˈsekrəterɪ] n. secretary
A secretary is a person who works in an office.
→ Rebecca asked her secretary to type a report.
Secretary [ˈsekrəterɪ] n. دبیر، منشی
منشی فردی است که در دفتر کار می کند.
← ربکا از منشی خود خواست تا گزارشی را تایپ کند.