Unit 12: The Mean Chef Flashcards
abuse [əˈbjuːz] v. abuse
To abuse someone or something means to hurt them on purpose.
→ The mean man abused his dog when it barked too loudly.
سوء استفاده [əˈbjuːz] v
سوء استفاده از کسی یا چیزی به معنای آزار دادن عمدی به اوست.
← مرد پست وقتی سگش با صدای بلند پارس می کرد آزار داد.
afford [əˈfɔːrd] v. afford
To afford something means you have enough money to pay for it.
→ I’ve been saving my money, so I can afford to buy a new bike.
afford [əˈfɔːrd] v
استطاعت مالی به این معنی است که شما پول کافی برای پرداخت آن را دارید.
→ من پولم را پس انداز کرده ام، بنابراین می توانم یک دوچرخه جدید بخرم.
bake [beɪk] v. bake
To bake means to cook food with heat.
→ My sister is a good cook. She bakes delicious cakes.
bake [beɪk] v
پختن به معنای پختن غذا با حرارت است.
← خواهرم آشپز خوبی است. کیک های خوشمزه می پزد
bean [bi:n] n. bean
A bean is a plant seed that is good to eat.
→ There are many different kinds of beans to eat.
bean [bi:n] n. لوبیا
لوبیا یک دانه گیاهی است که خوردن آن خوب است.
→ انواع مختلفی از لوبیا برای خوردن وجود دارد.
candle [ˈkændl] n. candle
A candle is a stick of wax that is lit on fire for light or heat.
→ When the lights went out, we lit some candles.
candle [ˈkændl] n. شمع
شمع چوبی از موم است که برای نور یا گرما روی آتش روشن می شود.
← وقتی چراغ ها خاموش شد، چند شمع روشن کردیم.
convert [kənˈvəːrt] v. convert
To convert something means to change it into something else.
→ The man converted his messy field into a garden of flowers.
convert [kənˈvəːrt] v تبدیل
تبدیل چیزی به معنای تبدیل آن به چیز دیگری است.
→ مرد مزرعه نامرتب خود را به باغ گل تبدیل کرد.
debt [det] n. debt
A debt is an amount of money that a person owes.
→ I have not paid my gas bill. I owe a debt to the gas company.
بدهی [det] n. بدهی
بدهی مقدار پولی است که شخص بدهکار است.
→ من قبض بنزین خود را پرداخت نکرده ام. من به شرکت گاز بدهکارم.
decrease [ˈdiːkriːs] v. decrease
To decrease something is to make it less than it was before.
→ Hiring more police officers has decreased crime in the city.
کاهش [ˈdiːkriːs] v. کاهش
کم کردن چیزی به معنای کمتر کردن آن نسبت به قبل است.
← استخدام پلیس بیشتر باعث کاهش جرم و جنایت در شهر شده است.
fault [fɔːlt] n. fault
A fault is a mistake.
→ It is my fault that the cat ran away. I left the door open.
خطا [fɔːlt] n. عیب
عیب یک اشتباه است.
← تقصیر من است که گربه فرار کرد. در را باز گذاشتم.
fund [fʌnd] n. fund
A fund is an amount of money that people have.
→ We all put money into our club’s fund.
صندوق [fʌnd] n. سرمایه
صندوق مقدار پولی است که مردم دارند.
→ همه ما در صندوق باشگاه خود پول می گذاریم.
generous [ˈdʒenərəs] adj. generous
When someone is generous, they like to give things to people.
→ The generous man donated several new computers to our school.
سخاوتمند [ˈdʒenərəs] صفت. سخاوتمندانه
وقتی کسی سخاوتمند است، دوست دارد چیزهایی به مردم بدهد.
← مرد سخاوتمند چندین کامپیوتر جدید به مدرسه ما اهدا کرد.
ingredient [ɪnˈgriːdɪənt] n. ingredient
An ingredient is something that is part of a food dish.
→ The main ingredients in cake are eggs, sugar and flour.
ingredient [ɪnˈgriːdɪənt] n. جزء
یک عنصر چیزی است که بخشی از یک ظرف غذا است.
← مواد اصلی کیک تخم مرغ، شکر و آرد است.
insist [ɪnˈsɪst] v. insist
To insist means to be firm in telling people what to do.
→ I insist that you try some of these cookies.
اصرار [ɪnˈsɪst] v اصرار
اصرار به معنای قاطعیت در گفتن به مردم است که چه کاری انجام دهند.
→ اصرار دارم که برخی از این کوکی ها را امتحان کنید.
mess [mes] n. mess
A mess is a condition that is not clean or neat.
→ Heather’s room was a complete mess.
آشفتگی [mes] n. بهم ریختگی
آشفتگی وضعیتی است که تمیز یا مرتب نباشد.
← اتاق هدر کاملاً آشفته بود.
metal [ˈmetl] n. metal
Metal is a strong material people use to build things.
→ Steel is a common metal that is used to build buildings.
metal [ˈmetl] n. فلز
فلز ماده قوی ای است که مردم برای ساختن اشیا از آن استفاده می کنند.
← فولاد فلز رایجی است که برای ساختن ساختمان استفاده می شود.