Unit 1: The Twelve Months Flashcards
anxious [ˈӕŋkʃəs] adj. anxious
When a person is anxious, they worry that something bad will happen.
→ She was anxious about not making her appointment on time.
anxious [ˈӕŋkʃəs] صفت. نگران
وقتی فردی مضطرب است، نگران است که اتفاق بدی بیفتد.
← او نگران این بود که قرار خود را به موقع نگذارد.
.
awful [ˈɔːfəl] adj. awful
When something is awful, it is very bad.
→ Her performance last night was awful.
افتضاح [ˈɔːfəl] صفت. خیلی بد و ناخوشایند
وقتی چیزی وحشتناک است، بسیار بد است.
← اجرای دیشب او افتضاح بود.
consist [kənˈsɪst] v. consist
To consist of is to be made of parts or things.
→ Today’s choices for lunch consisted of pizza, hamburgers, and hot dogs.
تشکیل [kənˈsɪst] v
متشکل از این است که از قطعات یا چیزهایی ساخته شده باشد.
→ انتخاب های امروز برای ناهار شامل پیتزا، همبرگر و هات داگ بود.
desire [dɪˈzaɪər] v. desire
To desire is to want something.
→ My sister desires a big house and lots of money.
خواسته [dɪˈzaɪər] v میل
آرزو کردن یعنی خواستن چیزی.
← خواهرم خواهان یک خانه بزرگ و پول زیاد است.
eager [ˈiːɡər] adj. eager
When a person is eager about something, they are excited about it.
→ The man was eager to talk about the good news.
مشتاق [ˈiːɡər] صفت. مشتاق
وقتی فردی مشتاق چیزی است، در مورد آن هیجان زده می شود.
← مرد مشتاق بود در مورد خبر خوب صحبت کند.
household [ˈhaʊshəʊld] n. household
A household is all the people who live in one house.
→ Our household is made up of my father, my mother and me.
house [ˈhaʊshəʊld] n. خانواده
خانواده به تمام افرادی گفته می شود که در یک خانه زندگی می کنند.
← خانواده ما متشکل از پدر، مادرم و من است.
intent [ɪnˈtent] n. intent
An intent is a plan to do something.
→ Her intent is to visit Italy next summer.
intent [ɪnˈtent] n. قصد
نیت برنامه ای برای انجام کاری است.
→ قصد او این است که تابستان آینده از ایتالیا دیدن کند.
landscape [ˈlænskeɪp] n. landscape
A landscape is how an area of land looks.
→ The landscape of the country is very green.
landscape [ˈlænskeɪp] n. چشم انداز
منظره به این معناست که یک منطقه از زمین چگونه به نظر می رسد.
← چشم انداز کشور بسیار سرسبز است.
lift
lift [lɪft] v. lift
To lift something is to move it higher.
→ The man tried to lift the box.
بلند کردن
lift [lɪft] v
بلند کردن چیزی به معنای بالا بردن آن است.
→ مرد سعی کرد جعبه را بلند کند.
load [loud] v. load
To load is to put objects into something.
→ The man loaded the boxes into a truck.
load [loud] v. load
بارگذاری به معنای قرار دادن اشیا در چیزی است.
← مرد جعبه ها را در کامیون بار کرد.
lung [lʌŋ] n. lung
A lung is the organ in the body that fills with air when breathing.
→ Having strong lungs is necessary for a healthy life.
ریه [lʌŋ] n. ریه
ریه عضوی در بدن است که هنگام تنفس از هوا پر می شود.
← داشتن ریه های قوی برای یک زندگی سالم ضروری است.
motion [ˈməʊʃən] n. motion
A motion is a movement that someone makes.
→ The police officer made a motion with his hand.
حرکت [ˈməʊʃən] n. حرکت - جنبش
حرکت حرکتی است که کسی انجام می دهد.
← افسر پلیس با دستش حرکت کرد.
pace [ˈpeɪs] n. pace
The pace of something is the speed at which it happens.
→ I ran the race at a slower pace than my friend.
pace [ˈpeɪs] n. سرعت
سرعت یک چیزی سرعتی است که در آن اتفاق می افتد.
← من مسابقه را با سرعت کمتری نسبت به دوستم دویدم.
polite [pəˈlaɪt] adj. polite
When someone is polite, they are acting in a thoughtful way.
→ The boy was very polite: he behaved very thoughtfully.
مودب [pəˈlaɪt] صفت. با ادب
وقتی کسی مؤدب است، به شیوه ای متفکرانه عمل می کند.
← پسر بسیار مودب بود: بسیار متفکرانه رفتار کرد.
possess [pəˈzes] v. possess
To possess something is to have it or own it.
→ My uncle possesses three sheep, a chicken, a cow and a dog.
صاحب [pəˈzes] v. داشتن
داشتن چیزی به معنای داشتن آن یا داشتن آن است.
← عمویم سه گوسفند، یک مرغ، یک گاو و یک سگ دارد.