Unit 4: The Deer and His Image Flashcards
chest [tʃest] n. chest
The chest is the front part of a person’s body under the neck.
→ The water in the lake was as high as my chest.
سینه [tʃest] n. قفسه سینه
قفسه سینه قسمت جلویی بدن انسان در زیر گردن است.
← آب دریاچه به اندازه سینه من بود.
confidence [ˈkɒnfɪdəns] n. confidence
If you have confidence about something, you are sure of it.
→ I have confidence that I did well on the test.
اعتماد به نفس [ˈkɒnfɪdəns] n. اعتماد به نفس
اگر در مورد چیزی اطمینان دارید، مطمئن هستید.
← اطمینان دارم که در آزمون خوب عمل کردم.
consequence [ˈkɒnsɪkwəns] n. consequence
A consequence is a result of a choice or action.
→ Asa consequence of missing my bus, I had to find another way to work.
نتیجه [ˈkɒnsɪkwəns] n. نتیجه
یک نتیجه نتیجه یک انتخاب یا عمل است.
← در نتیجه از دست دادن اتوبوسم، مجبور شدم راه دیگری برای کار پیدا کنم.
disaster [dɪˈzæs tər] n. disaster
A disaster is a really bad thing that happens.
→ When the car crashed, it was a disaster.
Disaster [dɪˈzæs tər] n. فاجعه
یک فاجعه واقعاً اتفاق بدی است که می افتد.
← وقتی ماشین تصادف کرد، فاجعه بود.
disturb [diˈstəːrb] v. disturb
To disturb someone means to upset them.
→ The loud noise disturbed me while I was working.
disturb [diˈstəːrb] v مزاحم
ایجاد مزاحمت برای کسی به معنای ناراحت کردن اوست.
← صدای بلند هنگام کار مرا آزار می داد.
estimate [ˈɛstəmeɪt] v. estimate
To estimate something means to make a guess about it.
→ The boy estimated that he was one meter tall.
برآورد [ˈɛstəmeɪt] v تخمین
تخمین زدن چیزی به معنای حدس زدن در مورد آن است.
← پسر تخمین زد که یک متر قد دارد.
honor [ˈɒn ər] v. honor
When you honor people or things, you show respect for them.
→ I honor my science teacher by working hard in class.
honor [ˈɒn ər] v. افتخار یا ارج نهادن
وقتی به افراد یا چیزها احترام می گذارید، به آنها احترام می گذارید.
← من معلم علوم خود را با سخت کوشی در کلاس ارج می نهم.
impress [ɪmˈpres] v. impress
To impress someone means to make that person proud.
→ He was able to impress the girls with his new dance.
impress [ɪmˈpres] v. تحت تاثیر قرار دادن
تحت تاثیر قرار دادن کسی به معنای افتخار کردن آن شخص است.
← او توانست با رقص جدید خود دختران را تحت تاثیر قرار دهد.
. marathon [ˈmærəθən] n. marathon
A marathon is a very long foot race just over 42 kilometers.
→ I ran a marathon, and now my legs are tired.
marathon [ˈmærəθən] n. ماراتن
ماراتن یک مسابقه پیاده روی بسیار طولانی است که کمی بیش از 42 کیلومتر است.
← یک ماراتن دویدم و حالا پاهایم خسته شده اند.
narrow [ˈnærəʊ] adj. narrow
When something is narrow, it is very thin.
→ The bridge is too narrow for a car to drive over.
narrow [ˈnærəʊ] adj. محدود، تنگ
وقتی چیزی باریک است، بسیار نازک است.
← پل خیلی باریک است که ماشین نمی تواند از روی آن برود.
pale [peɪl] adj. pale
When something is pale, it does not have a bright color.
→ The girl’s skin was very pale.
رنگ پریده [peɪl] adj. رنگ پریده
وقتی چیزی رنگ پریده است، رنگ روشنی ندارد.
← پوست دختر خیلی رنگ پریده بود.
rough [rʌf] adj. rough
When something is rough, it is not even or smooth.
→ The rough ground hurt my feet.
خشن [rʌf] adj. خشن
وقتی چیزی خشن است، یکنواخت یا صاف نیست.
← زمین ناهموار پاهایم را آزار می دهد.
scream [skriːm] v. scream
To scream means to make a loud noise with your mouth.
→ The girl saw a spider and screamed.
scream [skriːm] v. فریاد زدن
جیغ زدن به معنای ایجاد صدای بلند با دهان است.
← دختر عنکبوت را دید و فریاد زد.
satisfy [ˈsætɪsfaɪ] v. satisfy
To satisfy someone means to make them happy.
→ It will satisfy my teacher if I finish all my homework.
satisfy [ˈsætɪsfaɪ] v راضی کردن
راضی کردن کسی به معنای خوشحال کردن اوست.
← اگر تمام تکالیفم را تمام کنم معلمم را راضی می کند.
sensitive [ˈsensɪtɪv] adj. sensitive
When someone or something is sensitive, they are easily hurt.
→ My teeth are sensitive to cold things.
sensitive [ˈsensɪtɪv] صفت. حساس
وقتی کسی یا چیزی حساس باشد، به راحتی آسیب می بیند.
← دندان های من به چیزهای سرد حساس هستند.