G6 Flashcards
der Ersatz
جایگزین1. Für den kranken Mitarbeiter wurde noch kein Ersatz gefunden. 1 . برای همکار بیمار هیچ جایگزینی پیدا نشد.2. Sie bekommen von unserer Firma einen Ersatz für das kaputte Gerät. 2 . شما از شرکت ما یک جایگزین برای دستگاه خراب میگیرید.
enorm
زیاد هنگفت، فراوان1. Das Potenzial des neuen Medikaments ist enorm. 1 . کارایی داروی جدید زیاد است.2. Die Preise sind enorm gestiegen. 2 . قیمتها زیاد افزایش یافتند.
psychisch
روحی روانی
aussetzen
[1] استراحت کردن[2] بیرون انداختن[3] بیرون گذاشتن[4] متوقف کردن
die Rücksicht
ملاحظه توجه، مراقبت1. Die Autofahrer sollten mehr Rücksicht auf die Fußgänger nehmen. 1 . سوارهها باید توجه بیشتری به پیادهها بکنند.2. Nehmen Sie bitte Rücksicht auf die anderen Gäste. 2 . لطفا از بقیه مهمانها مراقبت کنید.
Nomadentum, das
.شاغل دارای شغل، مشغول به کار1. berufstätige Mütter 1 . مادر شاغل2. Die Eltern von Sven sind beide berufstätig. 2 . والدین “سون” هر دو شاغل هستند.3. Sind Sie berufstätig? 3 . آیا شاغل هستید؟
berufstätig
شاغل دارای شغل، مشغول به کار1. berufstätige Mütter 1 . مادر شاغل2. Die Eltern von Sven sind beide berufstätig. 2 . والدین “سون” هر دو شاغل هستند.3. Sind Sie berufstätig? 3 . آیا شاغل هستید؟
bieten
پیشنهاد کردن ارائه کردن etwas (Akk.) bieten چیزی را پیشنهاد کردن jemandem etwas (Akk.) bieten به کسی چیزی را پیشنهاد کردن1. Die Firma bietet ihren Mitarbeitern die Möglichkeit, Sprachkurse zu besuchen. 1. شرکت به کارکنانش این امکان را پیشنهاد میکند که کلاس زبان بگذرانند.2. Er hat mir für den alten Wagen noch 800 Euro geboten. 2. او به من برای ماشین قدیمی 800 یورو پیشنهاد کرد.3. er hat mir viel Geld geboten, aber ich will das Bild nicht verkaufen. 3. او پول زیادی پیشنهاد کرد، اما من نمیخواهم آن عکس را بفروشم.
außer
به جزمترادف و متضادabgesehen von ausgenommen1. Außer Lisa hat sich niemand um die Stelle beworben. 1 . به جز “لیسا” هیچ کس برای این موقعیت شغلی درخواست نداد.2. Es kommen alle außer dir. 2 . همه می آیند به جز تو.3. Wir haben täglich außer Samstag geöffnet. 3 . ما همه روزه به جز شنبه باز هستیم.کاربرد واژه außer به معنای به جزaußer به معنای به جز نشان دهنده یک استثنا در یک جمع است، مثلا “alle außer dir” (همه به جز تو) به جمع همه اشاره می کند و تو را از آن مستثنی می کند. از این قید به صورت کلی برای ساختن استثنا استفاده می شود.2 خارج از بیرونمترادف و متضادaußerhalb innerhalb1. Der Aufzug ist außer Betrieb. 1 . آسانسور خارج از کار است. [خراب است.]2. Ich bin außer Hause. 2 . من بیرون خانه هستم.کاربرد واژه außer به معنای خارج ازقید außer یک قید مکان است که بیرون/خارج بودن از یک محیط را نشان میدهد، مثلا “Ich bin außer Hause” (من بیرون خانه ام).این قید همچنین می تواند به معنای دور بودن هم باشد. مثلا در عبارت “außer Gefahr” (خارج از/دور از خطر) این قید به مفهوم فیزیکی خارج بودن اشاره نکرده. یا در عبارت “außer Betrieb” (خارج از کار/خراب) قید außer نشان میدهد که یک وسیله از شرایط کارش دور است یا در شرایط کار قرار ندارد (کار نمی کند).
die Erwägung
تامل بررسی
Lehrstuhl
[1] کرسی تدریس
der Inhaber
مالک (خانه، مغازه …)1. Der Inhaber des Restaurants beschwerte sich bei der Polizei über vandalierende Jugendliche. 1 . مالک رستوران در مورد جوانان یاغی به پلیس شکایت کرد.
die Soziologie
جامعهشناسی1. Er hat Soziologie und Politikwissenschaft studiert. 1 . او جامعهشناسی و علوم سیاسی خوانده است.2. Er studiert Soziologie. 2 . او جامعهشناسی میخواند.
eigentlich nicht
not really
uralt
باستانی خیلی قدیمی
die Lebensform
شیوه زندگی نوع زندگی1. eine neue Lebensform 1 . یک شیوه زندگی جدید2. Er untersucht tierische Lebensformen. 2 . او نوع زندگی حیوانات را مطالعه میکند.
die Kernfamilie
1 خانواده هستهای
Gesinde
خدمتگزاران
der Anspruch
استحقاق برخورداری1. Sie wohnen im Stadtzentrum. Deshalb haben Sie keinen Anspruch auf Fahrgeld. 1 . شما در مرکز شهر زندگی میکنید، در نتیجه شما استحقاق هزینه سفر را ندارید.
individuell
جداگانه به طور جداگانه، منحصرا1. Die Lehrerin versucht, jedes Kind individuell zu fördern. 1 . معلم تلاش می کند هر بچه را به صورت جداگانه تشویق کند.2. Jeder Antrag wird individuell geprüft. 2 . هر درخواستی جداگانه بررسی میشود.
streben
تلاشکردن کوششکردن1. Ich strebe nach Perfektion, wenn ich male. 1 . من هنگامیکه نقاشی میکشم برای حد کمال تلاش میکنم.2. Meine Schwester strebt danach, ein besserer Mensch zu werden. 2 . خواهرم برای تبدیلشدن به یک انسان بهتر تلاش میکند.
die Gemeinschaft
گروه جماعت، اجتماع1. Die Dorfbewohner bildeten eine verschworene Gemeinschaft. 1 . ساکنین روستا جماعتی توطئهگر را تشکیل دادند.2. Sie war ein nützliches Mitglied unserer Gemeinschaft. 2 . او یک عضو مفید از گروه ما بود.2 (محل یا چیز) همگانی عمومی1. Rauchen ist in den Gemeinschafts-räumen nicht erlaubt. 1 . سیگار کشیدن در فضاهای همگانی ممنوع است.
sonst
در غیر این صورت یا، وگرنه1. Heute ist der Chef nicht mehr da. Sonst ist er um diese Zeit immer im Büro. 1 . امروز رئیس اینجا نیست. وگرنه او همیشه در این ساعت در دفتر است.2. Hilf mir, sonst komme ich zu spät. 2 . کمکم کن وگرنه خیلی دیر میآیم.3. Tu es jetzt, sonst ist es zu spät. 3 . الان انجامش بده، وگرنه خیلی دیر میشود.4. Wir müssen jetzt gehen, sonst wird es zu spät. 4 . ما باید برویم، وگرنه خیلی دیر میشود.5. Zieh dich warm an, sonst erkältest du dich. 5 . لباس گرم بپوش، وگرنه سرما میخوری.2 دیگر sonst noch Wünsche/Fragen/…haben هنوز آرزوهای دیگر/سوالهای دیگر/… داشتن1. Haben sie sonst noch einen Wunsch? – Nein, danke. Das ist alles. 1. آیا خواسته دیگری هم دارید؟ - نه ممنون این همه اش بود.2. Habt ihr sonst noch Fragen? 2. هنوز سوالهای دیگری دارید؟
einerseits
از طرفی1. Einerseits möchte ich die Reise gern machen, andererseits ist sie zu teuer. 1 . از طرفی من دوست دارم به سفر بروم، از طرف دیگر آن خیلی گران است.2. Einerseits sind die Nachbarn sehr nett, andererseits möchte ich lieber ganz einsam wohnen. 2 . از طرفی همسایهها خیلی خوب هستند، از طرف دیگر من دوست دارم کاملا تنها زندگی کنم.
außerdem
علاوه بر این چیز دیگری1. Außerdem noch etwas, bitte? 1 . چیز دیگری هم (هست)؟ [آیا چیز دیگری هم می خواهید؟]2. Der Film war langweilig, und außerdem haben die Schauspieler schlecht gespielt. 2 . فیلم کسل کننده بود، و علاوه بر این بازیگران هم بد بازی میکردند.کاربرد واژه außerdem به معنی علاوه بر ایناز قید außerdem برای اضافه کردن یک نکته دیگر به جمله و یا نشان دادن اضافه بودن یک چیز استفاده میشود. در فارسی محاوره ای ما قید außerdem را با واژه “تازه+…+هم” هم معادل سازی می کنیم. مثلا “من به پارک رفتم، تازه بستنی هم خوردم.”
Augenhöhe
gleicher Rang, gleiche Verhandlungspositionsame rank, same negotiating position
Fortführung
[1] ادامه[2] تمدید[3] دنباله
die Existenz
وجود هستی1. Die Existenz von Leben auf anderen Planeten ist nicht bewiesen 1 . وجود زندگی در سیارات دیگر ثابت نشدهاست.2. Ich wusste bis jetzt nichts von der Existenz dieser Dateien. 2 . من تا الان از وجود این دادهها اطلاعی نداشتم.
der Absolvent
1 فارق التحصیل
verlassen
ترک کردن (بیرون) رفتن irgendwo (Akk.) verlassen جایی را ترک کردن1. Ich habe die Party um 3 Uhr verlassen. 1. من مهمانی را ساعت 3 ترک کردم.2. Verlassen Sie sofort meine Wohnung! 2. آپارتمان مرا فورا ترک کن. jemanden verlassen کسی را ترک کردنseine Familie verlassen خانواده را ترک کردن2 اعتماد کردن (sich verlassen) sich auf etwas (Akk.) verlassen به چیزی اعتماد کردن1. Du kannst dich auf mich verlassen. Ich helfe dir auf jeden Fall. 1. تو میتوانی به من اعتماد کنی. من به تو در هر شرایطی کمک میکنم.2. Ich hatte mich auf deine Informationen verlassen. 2. من به اطلاعات تو اعتماد کردم.
ungern
بدون رغبت بیمیل
das Milieu
محیط اجتماع
mobil
تحرک متحرک1. Eine mobile Bibliothek besucht jedes Wochenende unser Dorf. 1 . هر هفته یک کتابخانه متحرک در روستای ما حاضر میشود.2. Mit dem Fahrrad bin ich in der Stadt sehr mobil. 2 . با این دوچرخه من در شهر خیلی پر تحرک هستم.
ausbilden
آموزش دادن1. Als Lehrer ist es sein Job, die Kinder auszubilden. 1 . آموزشدادن کودکان بهعنوان آموزگار، شغل او است.2. Die medizinische Hochschule bildet Ärzte aus. 2 . دانشگاه پزشکی، پزشکان را آموزش میدهد.
häufig
مداوم با تکرار، مکرر1. Das ist schon häufiger passiert. 1 . این مداوم اتفاق افتاده است.2. Haben Sie häufig Kopfschmerzen? Dann sollten Sie nicht so lange am Computer sitzen. 2 . آیا سردرد مداوم داری؟ پس تو نباید اینقدر طولانی پای کامپیوتر بنشینی. ein häufiger Fehler اشتباه متداول
tätig
شاغل مشغول به کار1. Ich war mehrere Jahre als Architekt tätig. 1 . من سالهای زیادی تحت عنوان معمار مشغول به کار بودم.2. Sie ist als Juristin tätig. 2 . او به عنوان روزنامهنگار شاغل است.2 فعال1. Der Vulkan ist nicht mehr tätig. 1 . کوه آتشفشان دیگر فعال نیست.2. Sie ist im Bereich der biologischen Forschung tätig. 2 . او در بخش پژوهش مواد غذایی زیستی فعال است.
die Gemeinschaft
گروه جماعت، اجتماع1. Die Dorfbewohner bildeten eine verschworene Gemeinschaft. 1 . ساکنین روستا جماعتی توطئهگر را تشکیل دادند.2. Sie war ein nützliches Mitglied unserer Gemeinschaft. 2 . او یک عضو مفید از گروه ما بود.2 (محل یا چیز) همگانی عمومی1. Rauchen ist in den Gemeinschafts-räumen nicht erlaubt. 1 . سیگار کشیدن در فضاهای همگانی ممنوع است.
fest
سفت محکم، چفت1. die feste Schale eines Krebses 1 . پوست سخت یک خرچنگ2. Die Schraube sitzt ziemlich fest. 2 . این پیچ خیلی سفت است.3. Sie wohnen in festen Häusern. 3 . آنها در خانههای محکمی زندگی میکنند.3 قاطع قاطعانه1. Er hat den ganzen Tag fest gearbeitet. 1 . او کل روز را محکم [با قاطعیت] کار کرد.2. Mein Kollege glaubt fest daran, dass er die neue Stelle bekommt. 2 . همکارم قاطعانه معتقد است که موقعیت شغلی جدیدی به دست میآورد. feste Bedeutung/Meinung/… haben معنا/عقیده/…قاطع داشتن eine feste Stellung جایگاه (شغلی) قاطع [محکم]
erleben
تجربه کردن دیدن etwas (Akk.) erleben چیزی را تجربه کردن [دیدن]1. Die Geburt seines ersten Sohnes hat er nicht mehr erlebt. 1. او زنده نماند تا تولد اولین پسرش را ببیند.2. In unserem Urlaub haben wir viel Schönes erlebt. 2. در تعطیلات ما زیباییهای زیادی را دیدیم. Schönes/Schweres/eine Enttäuschung/… erleben زیبایی/سختی/ناامیدی/… تجربه کردن
der Anschluss
اتصال خط (تلفن)، اتصال (آب، گاز)1. Ist das die Anmeldung für einen Telefonanschluss? 1 . آیا این درخواست برای یک خط تلفن است؟ Anschluss haben اتصال داشتن Telefon-/Strom-/… Anschluss اتصال تلفن/برق/…کاربرد واژه Anschluss به معنای اتصالAnschluss در این کاربرد معنای واحدی در فارسی ندارد اما معنی کلی آن ارتباط یا اتصال است. مثلا در آلمانی در صورتی که خانه ای تلفن داشته باشد می گویند خانه “Telefonanschluss” (اتصال تلفن/امکان استفاده از تلفن) دارد. از همین قاعده برای برق، آب و گاز هم استفاده میشود. به مثال های زیر توجه کنید:Stromanschluss (اتصال برق/امکان استفاده از برق)، Internetanschluss (اتصال اینترنت)، Wassernetzanschluss (اتصال به شبکه آب)2 ارتباط آشنایی Anschluss finden ارتباط گرفتن (دوست پیدا کردن)Du solltest den Anschluss finden und nicht zu Hause vor dem Fernseher sitzen! تو باید دوستی پیدا کنی و در خانه جلوی تلویزیون ننشینی! Anschluss suchen به دنبال آشنایی (دوستی) گشتن
Oberschicht
Upper class
das Phänomen
پدیده1. Die wachsende Nutzung sozialer Medien ist ein universelles Phänomen. 1 . افزایش استفاده از شبکههای اجتماعی، یک پدیده جهانی است.2. ein Phänomen beobachten 2 . پدیدهای را مشاهده کردن
dennoch
در هر صورت با این حال، اما1. Er hat das Spiel verloren, dennoch ist er ein guter Spieler. 1 . او بازی را واگذار کرد با این حال او یک بازیکن خوب است.2. Er ist kein Fachmann, dennoch hat er versucht, die Heizung selbst zu reparieren. 2 . او متخصص نیست، با این حال او خودش تلاش کرد که سیستم گرمایشی را تعمیر کند.
allerwenigste
[1] از همه کمتر[2] کمترین
dauerhaft
permanent
begreifen
درک کردن فهمیدن1. Diese Frage begreife ich nicht. 1 . من این سوال را درک نمی کنم.2. Jetzt kann ich begreifen, warurn er keine Lust hatte. 2 . حالا می توانم درک کنم، چرا او تمایلی نداشت.
meist
اکثر بیشتر1. Wie gut kannst du Deutsch? – Das Meiste verstehe ich. 1 . آلمانی ات چقدر خوب است؟ - بیشترش را می فهمم. Die meisten Studenten/Nachbarn/… اکثر دانشجوها/همسایهها/…1. Die meisten Norddeutschen sind sehr groß. 1. بیشتر افرادشمال آلمان خیلی قد بلند اند.2. Ich bin neu im Haus. Die meisten Nachbarn kenne ich noch nicht. 2. من در این خانه جدید هستم. بیشتر همسایه ها را نمی شناسم.
die Konstellation
وضعیت موقعیت1. eine politische Konstellation 1 . یک موقعیت سیاسی2. In dieser Konstellation waren seine Pläne zum Scheitern verurteilt. 2 . برنامهاش در این جایگاه شکستخورده قضاوت میشوند.2 ترکیب صورت فلکی ترکیب
phase
مرحله مقطع1. Das Produkt wird in jeder Phase der Herstellung überprüft. 1 . محصول در هر مرحله تولید آزمایش شد.2. Die Entwicklung ist in einer schwierigen Phase. 2 . توسعه در مقطعی سخت است.
alternativ
جایگزین1. Können Sie uns eine alternative Reiseroute vorschlagen? 1 . می توانید به ما یک مسیر جایگزین پیشنهاد کنید؟2. Wir brauchen alternative Energien. 2 . ما به انرژی های جایگزین نیاز داریم.
vorform
earlier, earlier, less developed form
erwarten
منتظر ماندن صبر کردن jemanden/etwas (Akk.) erwarten منتظر کسی/چیزی بودن1. Ich erwarte einen Anruf aus Berlin. 1. من منتظر یک تماس از برلین هستم.2. Ich erwarte seit Wochen eine Antwort auf mein Schreiben. 2. من هفته هاست بابت یک جواب برای نامهام صبر کردهام.3. Ich kann es gar nicht erwarten, euch wieder zu sehen. 3. من نمیتوانستم منتظر بمانم، تا شما را دوباره ببینم. jemanden am Bahnhof erwarten در ایستگاه قطار منتظر کسی بودن seit (Jahr) erwarten از (سال) منتظر بودن2 انتظار داشتن انتظار کشیدن etwas (Akk.) von jedmandem/etwas erwarten چیزی را از کسی/چیزی انتظار داشتنIch erwarte von dir, dass du pünktlich bist. من از تو انتظار دارم که منظم باشی. nichts anderes erwarten هیچ چیز دیگری را انتظار نداشتنWir hatten nichts anderes erwartet. ما انتظار هیچ چیز دیگری را نداشتیم. es war zu erwarten, dass… انتظار میرفت که…
ablösen
جدا کردن کندن2 بازپرداخت کردن
die Vorstellung
نمایش اجرا1. Nach der Vorstellung gehen wir einen trinken. 1 . بعد از نمایش ما به نوشیدن می رویم. [می رویم چیزی بنوشیم.]2. Wann läuft der Film? – Die nächste Vorstellung ist um 15 Uhr. 2 . فیلم کی شروع می شود؟ - اجرای بعدی ساعت 15 است.2 ایده فکر، نظر1. Ich habe noch keine klare Vorstellung, wie man das Problem lösen könnte. 1 . من هنوز ایده مشخصی ندارم که چطور میتوان این مشکل را حل کرد.3 معرفی die Vorstellung der Kandidaten/eines neuen Mitarbeiters معرفی نامزدها/یک همکار جدید/… eine persönliche Vorstellung معرفی شخصی4 تصور1. Das existiert nur in deiner Vorstellung. 1 . این فقط در تصور تو وجود دارد. eine schöne/komische/schreckliche/schlimme/abwegige/… Vorstellung تصور زیبا/خندهدار/بد/نادرست/… klare/deutliche Vorstellungen von etwas (Dat.) haben یک تصور واضح/مشخص/از چیزی داشتن
die Kommune
بخش کومون1. Die Jugend liebt ihre Kommunen. 1 . جوانان کومونهایشان را دوست دارند.2. in einer Kommune leben 2 . در یک کومون زندگی کردن
allerdings
اما اگرچه1. Die Wanderer wollten aufbrechen, sie hatten allerdings keinen Proviant. 1 . خانه به دوشان میخواستند بروند، اگرچه توشهای نداشتند.2. Ich komme morgen vorbei, allerdings habe ich wenig Zeit. 2 . فردا می آیم، اما وقت کمی دارم.3. Wir können uns morgen treffen, allerdings habe ich erst ab Mittag Zeit. 3 . ما میتوانیم همدیگر را فردا ببینیم اما من فقط تا ظهر وقت دارم.2 البته1. Tut es sehr weh? - Allerdings! 1 . خیلی درد میکند؟ - البته!
der Einzelfall
مورد خاص اتفاق خاص1. Das war kein Einzelfall. 1 . این یک مورد خاص نبود.2. Im Einzelfall muss die Beurteilung anders sein. 2 . در این مورد خاص باید قضاوت طور دیگری باشد.
erfüllen
اجرا کردن عملی کردن، برآورده کردن jeden Wunsch erfüllen هر آرزویی را برآورده کردنWir erfüllen Ihnen jeden Wunsch. ما تمام آرزوهای شما را برآورده میکنیم. ein Versprechen/eine Pflicht/den Vertrag/… erfüllen یک قول/یک وظیفه/یک قرارداد/… عملی کردنSie müssen den Vertrag in allen Punkten erfüllen. شما باید تمام جهات قرارداد را اجرا کنید.
der Druck
فشار1. auf etwas Druck ausüben 1 . چیزی را تحت فشار قراردادن2. Mit einem Knopfdruck schaltet man das Gerät ein. 2 . با یک فشار به دکمه آدم دستگاه را روشن میکند.3. Wie hoch muss der Druck in den vorderen Reifen sein? 3 . فشار چرخهای جلو باید چقدر باشد؟2 چاپ نشر1. Der Druck der Maschine sind einstellbar. 1 . چاپ ماشین قابل تنظیم است.2. ein leichter Druck auf den Knopf 2 . یک چاپ مختصر بر روی دکمه
homogen
[1] همجنس[2] همنوع[3] همگون[4] یکدست
das Kapital
[1] دارایی[2] سرمایه[3] کاپیتال
Selbstkritik
[1] انتقاد از خود
die Kritik
انتقاد نقد1. an jemandem Kritik üben 1 . به کسی انتقاد کردن2. Diese Kritik hat er nicht verdient. 2 . او سزاوار این انتقاد نبود.3. Dieser Film hat sehr gute Kritiken bekommen. 3 . این فیلم نقدهای خیلی خوبی [مثبتی] گرفته است.4. Es gibt viel Kritik an der Politik der Regierung. 4 . انتقاد زیادی بر سیاست دولت وجود دارد.
austauschen
عوض کردن جابجا کردن، مبادله کردن1. Rohstoffe gegen Maschinen austauschen 1 . مواد خام را با ماشینها مبادله کردن2. Sie tauschte das kaputte Glas aus. 2 . او شیشه شکسته [خراب] را عوض کرد.2 تبادل کردن رد و بدل کردن1. Beim Meeting tauschten wir viele Ideen aus. 1 . ما در ملاقات ایدههای زیادی را رد و بدل کردیم.2. Wir haben ein Gespräch vereinbart, um unsere Ideen auszutauschen. 2 . ما برای تبادل ایدههایمان یک گفتوگو را تنظیم کردیم.