D17 Flashcards
1
Q
eigentlich
A
- در حقیقت واقعا1. Die Sängerin nennt sich Arabella. Aber eigentlich heißt sie Uschi Müller. 1 . خواننده “آرابلا” نامیده میشود. اما در حقیقت اسم او “اوشی مولر” است.2. Was willst du eigentlich von mir? 2 . واقعا از من چی میخواهی؟3. Wir haben eigentlich eine Gehaltserhöhung erwartet. 3 . ما در حقیقت انتظار افزایش حقوق را داشتیم.4. Wir wollten eigentlich Freunde besuchen, aber dann sind wir doch zu Hause geblieben. 4 . ما در حقیقت میخواستیم دوستان را ببنیم، اما بعد در خانه ماندیم. im eigentlichen Sinne des Wortes… به معنای واقعی کلمه…. im eigentlichen Sinne bedeutet das … در واقع این بدین معناست که…کاربرد قید eigentlich به معنای در حقیقت- در حقیقت و برخلاف ظاهر بیرونی”Er heißt eigentlich Meyer” (در حقیقت او “میر” نام دارد.)- در اصل و بیان علت واقعی یک امر”.Eigentlich hast du recht” (تو واقعا حق داری.)”.Ich habe eigentlich keine Zeit” (من واقعا هیچ زمانی ندارم.)[صفت]eigentlich /ˈaɪ̯ɡəntlɪç/ غیرقابل مقایسه1. واقعی اصلیمترادف و متضادtatsächlich wirklich eigentliche Frage/Ereignisse/… سوال/وقایع/…حقیقی [واقعی]1. Die eigentliche Frage ist, ob wir uns das neue Haus leisten können. 1. سوال اصلی این است که آیا ما میتوانیم خانه جدید را تهیه کنیم.2. Die eigentlichen Wachstumsraten waren höher als erwartet. 2. نرخهای رشد واقعی بالاتر از انتظار بودند.
2
Q
streng
A
- سخت گیر1. Sie ist eine ziemlich strenge Chefin. 1 . او رئیس نسبتا سخت گیری است.2. Unsere Tochter hat einen sehr strengen Lehrer. 2 . دختر ما معلم خیلی سختگیری دارد.
3
Q
erziehen
A
- آموزش دادن تعلیم دادن، تربیت کردن1. Kinder zu erziehen ist nicht leicht. 1 . آموزش دادن به بچه ها راحت نیست.
4
Q
eher
A
- زودتر1. Warum haben Sie uns nicht eher informiert? 1 . چرا زودتر به ما اطلاع ندادی؟2. به جای به جایش، ترجیحا1. Michael sieht gerne Serien, ich mag eher Krimis. 1 . “مایکل” سریال ها را دوست دارد، من به جایش جنایی دوست دارم.
5
Q
ausdrucken
A
- چاپ کردن پرینت کردن1. Ich speicherte all meine Änderungen, bevor ich den Brief ausdruckte. 1 . من تمامی تغییرات را ذخیره کردم قبل از اینکه نامه را چاپ کنم.2. Kann ich das auf deinem Drucker ausdrucken? 2 . می توانم این را در چاپگر تو چاپ کنم؟
6
Q
A
- چاپ کردن پرینت کردن1. Bei welcher Firma haben Sie diese Prospekte drucken lassen? 1 . به کدام شرکت این بروشورها را برای چاپ دادی؟2. Bitte drucke das Formular für mich. 2 . لطفا آن فرم را برای من چاپ کنید.کاربرد واژه drucken به معنای چاپ کردنواژه drucken در آلمانی به معنای چاپ کردن چیزی بر روی کاغذ است. از این واژه به معنای پرینت کردن هم استفاده میشود. زمانی که از drucken استفاده میکنید تاکید بر روی چاپ اولیه است، برای اشاره به کپیکردن یک کاغذ بهتر است از این فعل استفاده نکنید.
7
Q
der Ausdruck
A
- اصطلاح عبارت1. Dieser Ausdruck ist sehr passend. 1 . این اصطلاح خیلی مناسب است. idiomatischer/veralteter/… Ausdruck عبارت اصطلاحی/منسوخ/… nach dem richtigen Ausdruck suchen دنبال اصطلاح مناسب گشتن
8
Q
der Druck
A
- فشار1. auf etwas Druck ausüben 1 . چیزی را تحت فشار قراردادن2. Mit einem Knopfdruck schaltet man das Gerät ein. 2 . با یک فشار به دکمه آدم دستگاه را روشن میکند.3. Wie hoch muss der Druck in den vorderen Reifen sein? 3 . فشار چرخهای جلو باید چقدر باشد؟2. چاپ نشر1. Der Druck der Maschine sind einstellbar. 1 . چاپ ماشین قابل تنظیم است.2. ein leichter Druck auf den Knopf 2 . یک چاپ مختصر بر روی دکمه
9
Q
anschaffen
A
- گرفتن خریدن، تهیه کردن1. eine neue Waschmaschine anschaffen 1 . یک ماشین ظرفشویی جدید خریدن2. Wir haben uns neue Möbel angeschafft. 2 . ما برای خودمان مبلمان جدید گرفتیم.
10
Q
schaffen
A
- انجام دادن etwas (Akk.) schaffen چیزی را انجام دادن1. Heute haben wir fast alles geschafft. 1. امروز ما تقریبا همه چیز را انجام دادیم.2. Kannst du mir helfen, die Party vorzubereiten? Ich schaffe das nicht allein. 2. میتوانی به من کمک کنی (وسایل) مهمانی را آماده کنم؟ من نمیتوانم تنها آن را انجام دهم.2. ایجاد کردن خلق کردن ein literarisches/Kunst Werk schaffen اثر ادبی/هنری خلق کردن etwas (Akk.) schaffen چیزی را خلق کردن [ایجاد کردن]Für die Entwicklung dieses Gerätes mussten mehrere neue Arbeitsplätze geschaffen werden. برای پیشرفت این وسیله باید جایگاههای شغلی متعددی ایجاد میشدند. Platz für etwas (Akk.) schaffen جایگاهی برای چیزی ایجاد کردن [خلق کردن]neue Stellen schaffen جایگاههای جدیدی را خلق کردن3. به ثمر رساندن از پس (چیزی) بر آمدن etwas (Akk.) schaffen از پس چیزی برآمدن [به ثمر رساندن]1. Er hat immer geschafft, was er wollte. 1. همیشه از پس چیزهایی که میخواهد برمیآید.2. Ich hoffe, dass ich die Prüfung schaffe. 2. امیدوارم که از پس امتحان بر بیایم.4. بردن جابهجا کردن etwas (Akk.) in irgendwo (Akk.)/zu irgendwo (Dat.) schaffen چیزی را به جایی بردن1. die Verletzten ins Krankenhaus schaffen 1. مجروح را به بیمارستان بردن2. kannst du das Paket zur Post schaffen? 2. میتوانی این بسته را به دفتر پست ببری؟5. کار کردن1. den ganzen Tag schaffen 1 . کل روز را کار کردن als etwas (ein Beruf) schaffen به عنوان چیزی کار کردنEr hat als Monteur geschafft. او به عنوان مکانیک کار کرده است.
11
Q
meist
A
- اکثر بیشتر1. Wie gut kannst du Deutsch? – Das Meiste verstehe ich. 1 . آلمانی ات چقدر خوب است؟ - بیشترش را می فهمم. Die meisten Studenten/Nachbarn/… اکثر دانشجوها/همسایهها/…1. Die meisten Norddeutschen sind sehr groß. 1. بیشتر افرادشمال آلمان خیلی قد بلند اند.2. Ich bin neu im Haus. Die meisten Nachbarn kenne ich noch nicht. 2. من در این خانه جدید هستم. بیشتر همسایه ها را نمی شناسم.
12
Q
kriegen
A
- گرفتن در آوردن، به دست آوردن1. Haben Sie meinen Brief gekriegt? 1 . آیا نامه من را گرفتی؟2. Ich kriege 15 Euro in der Stunde für meine Arbeit. 2 . من 15 یورو در ساعت برای کارم در میآورم.
13
Q
der ärger
A
- عصبانیت1. Ich hatte heute Ärger im Büro. Ich habe mich mit einem Kollegen gestritten. 1 . من امروز در دفتر عصبانیت داشتم [عصبانی بودم]. من با یکی از همکاران دعوا کردم.2. مزاحمت مشکل، دردسر1. Ihr seid zu laut. Deshalb bekommt ihr jetzt Ärger. 1 . شما خیلی پرسرو صدا هستید. به همین خاطر به مشکل می خورید.2. Tu bitte, was er will, und mach’ keinen Ärger! 2 . لطفا کاری که او می خواهد انجام بده و دردسر ایجاد نکن.
14
Q
geht das nicht immer
A
it doesn’t always work
15
Q
ankommen
A
- رسیدن (به مقصد) رسیدن، وارد شدن1. Das Gepäck kommt erst morgen an. 1 . چمدان تازه فردا میرسد.2. Wann kommt dieser Zug in Hamburg an? 2 . کی این قطار به هامبورگ میرسد؟ pünktlich/glücklich ankommen سروقت/خوشحال رسیدن in irgendwo (Akk.) ankommen به جایی رسیدنEr kommt in Berlin an. او به برلین میرسد. mit der Bahn/dem Auto/… ankommen با قطار/ماشین/… رسیدن um (Zeitpunkt) ankommen در (ساعت) رسیدن zu Hause ankommen به خانه رسیدن2. اهمیت داشتن مهم بودن es kommt auf etwas (Akk.) an چیزی اهمیت داشتن es kommt darauf an, (dass)… این اهمیت دارد که….Es kommt darauf an, wie man die Fragestellung wählt. این با اهمیت است که آدم چطور مسئله را انتخاب می کند. es kommt jemandem nicht darauf an برای کسی چیزی اهمیت نداشتنEs kommt mir nicht darauf an. برای من خیلی اهمیت ندارد.3. فراگرفتن مسلط شدن jemanden ein Gefühl/Angst/… ankommen وجود کسی را حسی/ترسی… فراگرفتنAngst kam mich an. ترس وجودم را فراگرفت.