D23 Flashcards
1
Q
wohl
A
- خوب خوش، سر خوش1. Du siehts schlecht aus. Fühlst du nicht dich wohl? 1 . تو بد به نظر می رسی. آیا حالت خوب نیست؟2. Kann ich nach Hause gehen? Ich fühle mich nicht wohl 2 . می توانم به خانه بروم؟ من حس خوبی ندارم.2. احتمالا1. Das wird wohl etwas länger dauern als geplant. 1 . این احتمالا مقداری بیش از برنامه طول میکشد.2. Frau Pelz fährt ein teures Auto. Sie verdient wohl gut. 2 . خانم “پلتز” یک ماشین گران سوار میشود. احتمالا او خوب پول در میآورد.[اسم]das Wohl /voːl/ غیرقابل شمارش خنثی[ملکی: Wohl(e)s]1. سالم سرخوش، سلامت1. das Wohl der Familie 1 . سلامت خانواده zum Wohl! به سلامتیDie Kneipengänger riefen alle aus voller Brust: zum Wohl! اهالی میخانه همگی از ته دل جار زدند : به سلامتی! تصویر wohl - دیکشنری انگلیسی بیاموز تصویر das Wohl - دیکشنری انگلیسی بیاموز دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگانمعرفی دیکشنری بیاموزدیکشنری آموزشی بیاموز، یک دیکشنری آنلاین و رایگان است که با هدف استفاده زبان آموزان زبان های انگلیسی، آلمانی و فرانسه طراحی شده. در طراحی این دیکشنری گذشته از استاندارد بودن محتوا، توجه ویژه ای به المان های آموزشی شده است.دیکشنری هادیکشنری انگلیسیدیکشنری آلمانیدیکشنری فرانسهدیکشنری ترکی استانبولیدسترسی سریعخانهوبسایت آموزشیدرباره ماتماس با مامحتوای آموزشیآموزش زبان ترکیآموزش زبان انگلیسیآموزش زبان فرانسهآموزش زبان آلمانی
2
Q
reinkommen
A
- داخل آمدن وارد شدنمترادف و متضادhereinkommen1. Ohne Einladung kann ich nicht reinkommen. 1 . من بدون دعوت نمیتوانم وارد شوم.
3
Q
reichen
A
- کافی بودن1. Wie lange reicht das Papier noch? Ich glaube, wir müssen neues bestellen. 1 . این کاغذ برای چه مدت کافیست؟ من فکر می کنم ما باید از نو سفارش دهیم. jemandem reichen برای کسی کافی بودنIch nehme nur eine Suppe. Das reicht mir. من فقط یک سوپ می خورم. برای من کافی است. nicht (mehr) reichen (دیگر) کافی نبودنDas Geld reicht nicht. این پول کافی نیست. für etwas (Akk.) reichen برای چیزی کافی بودن1. Das Brot muss für vier Personen reichen. 1. این نان باید برای چهار نفر کافی است.2. Der Stoff reicht für ein Kostüm. 2. این پارچه برای یک لباس کافی است.3. Drei Männer reichen für den Möbeltransport. 3. سه تا مرد برای جابجایی اثاثیه کافیست. Es reicht! کافیه! [کافی است.]2. دادن jemandem etwas (Akk.) reichen چیزی را به کسی دادن1. Kannst du mir bitte die Butter reichen? 1. آیا میتوانی لطفا کره را به من بدهی؟2. Können Sie mir bitte das Buch reichen? 2. آیا میتوانید لطفا کتاب را به من بدهید؟ jemandem die Hand reichen با کسی دست دادن3. رسیدن امتداد داشتن bis zu etwas (Dat.)/bis an etwas (Akk.) reichen تا چیزی رسیدن1. Das Wasser reicht mir bis zum Hals. 1. آب تا گردنم میرسد.2. Er reicht mit dem Kopf fast bis zur Decke. 2. او سرش تا سقف میرسد.4. کفایت کردن رسیدن1. Das Seil reicht nur bis hierher. 1 . طناب فقط تا اینجا میرسد.2. Die Zeit wird nicht reichen. 2 . وقت نمیرسد.
4
Q
unverändert
A
- بدون تغییر ثابت1. Das Wetter ist seit Tagen unverändert. 1 . هوا چندین روز است که ثابت است.2. unverändert bleiben 2 . بدون تغییر باقی ماندن
5
Q
hie und da
A
here and there
6
Q
die Sitzbank
A
- نیمکت
7
Q
übrigens
A
- راستی!1. Ah, übrigens - wusstest du, dass wir ein neues Auto gekauft haben? 1 . اوه، راستی، میدونستی که ما یک ماشین جدید خریدیم؟2. übrigens, hast du davon schon gehört? 2 . راستی، در این مورد چیزی شنیدی؟
8
Q
abnutzen
A
- کهنه کردن فرسوده کردن2. کهنه شدن فرسوده شدن
9
Q
einrichten
A
- چیدن مرتب کردن، چیدن وسایلمترادف و متضادanordnen aufbauen aufstellen möblieren etwas (Akk.) einrichten جایی را مبلمان کردن1. Er möchte sein Zimmer selber einrichten. 1. او می خواهد اتاقش را خودش بچیند.2. Ihr Haus wurde von einer Innenarchitektin eingerichtet. 2. خانه آنها به وسیله یک طراح داخلی چیده شده است.2. هماهنگ کردن ترتیبی دادن، انجام دادنمترادف و متضادarrangieren organisieren ein Treffen/eine Sitzung/… einrichten ملاقاتی/جلسهای/… هماهنگ کردنFür einen Termin hätte ich Zeit um 15:00 Uhr. Können Sie das einrichten? برای یک قرار ملاقات من ساعت 15:00 وقت دارم. می توانید آن را هماهنگ کنید؟ etwas irgendwie einrichten, dass… چیزی را با نحوی ترتیب دادن، که… etwas (Akk.) einrichten, etwas zu tun برای انجام کاری چیزی را ترتیب دادنKannst Du es einrichten, morgen früher nach Hause zu kommen? می توانی ترتیبی دهی که فردا زودتر به خانه بیایی؟ etwas (Akk.) für jemanden einrichten چیزی را برای کسی انجام دادنKönntest du das wohl für mich einrichten? می توانی این را برای من انجام دهی؟3. آماده کردن حاضر شدن (sich einrichten) sich (Akk.) auf etwas (Akk.) einrichten خود را برای چیزی آماده کردنIch werde mich auf deinen Besuch einrichten. من میخواهم خودم را برای ملاقتت آماده کنم.4. تاسیس کردن افتتاح کردن، باز کردن etwas (Akk.) einrichten چیزی را تاسیس کردن [افتتاح کردن]1. Er will eine Wäscherei einrichten. 1. او میخواهد یک خشکشویی تاسیس کند.2. Seine Eltern richteten ihm das Geschäft ein. 2. خانوادهاش برایش این مغازه را باز کردند.
10
Q
liebäugeln
A
[1] عشوه کردن[2] چشم و ابرو آمدن
11
Q
die Enkelin
A
- نوه [مونث]1. Meine Enkelin ist sieben Jahre alt. 1 . نوه من 7 سال سن دارد.
12
Q
beizen
A
- رنگ کردن ترمیم کردن
13
Q
das Lotto
A
- بختآزمایی1. Ich spiele jede Woche Lotto. 1 . من هر هفته بختآزمایی بازی میکنم.2. Und was machst du mit der Million, wenn du im Lotto gewinnst? 2 . و تو با یک میلیون وقتی که در بختآزمایی بردی، چه کاری انجام میدهی؟
14
Q
blöd
A
- احمق احمقانه1. Das war ein ganz blöder Fehler. 1 . این واقعا اشتباه احمقانهای بود.2. Du bist so blöd, du verstehst nichts. 2 . تو خیلی احمقی، هیچ چیز نمیفهمی.
15
Q
annehmen
A
- حدس زدن Ich nehme an, dass… من حدس می زنم که…1. Ich nehme an, dass es gleich regnet. 1. من حدس می زنم که الان باران ببارد.2. Ich nehme an, dass Sie mit dem Vorschlag einverstanden sind. 2. من حدس می زنم که تو با پیشنهاد موافقی.2. پذیرفتن دریافت کردن، قبول کردنمترادف و متضادentgegennehmen ablehnen etwas (Akk.) annehmen چیزی را پذیرفتن1. Ich nehme Ihre Einladung gern an. 1. من با کمال میل دعوت شما را می پذیرم.2. Würden Sie bitte meine Post annehmen, wenn ich nicht da bin? 2. آیا می توانی نامه های من را دریافت کنی، وقتی که من اینجا نیستم؟