B2.9.1 Flashcards

1
Q

پایدار ( رسمی)

پایدار ( محاوره )

A

Nachhaltig

Stabil ( umformen

کلمه Nachhaltig در زبان آلمانی به معنی “پایدار” یا “دوام‌دار” است. این کلمه اغلب در زمینه‌هایی مانند محیط‌زیست، اقتصاد و توسعه استفاده می‌شود و به چیزی اشاره دارد که به گونه‌ای طراحی شده یا انجام می‌شود که منابع را حفظ کند و به نسل‌های آینده آسیب نرساند.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Nachhaltige Energiequellen sind wichtig für die Zukunft.
    منابع انرژی پایدار برای آینده مهم هستند.
  2. Wir müssen nachhaltig konsumieren, um die Umwelt zu schützen.
    ما باید به صورت پایدار مصرف کنیم تا از محیط‌زیست محافظت کنیم.
  3. Das Unternehmen hat eine nachhaltige Strategie entwickelt.
    این شرکت یک استراتژی پایدار توسعه داده است.
  4. Nachhaltige Landwirtschaft reduziert den Einsatz von Chemikalien.
    کشاورزی پایدار مصرف مواد شیمیایی را کاهش می‌دهد.

کاربرد دیگر:

این کلمه می‌تواند به طور استعاری هم به کار رود، مثلاً برای تأثیر یا نتیجه‌ای که ماندگار است:

Die Maßnahmen haben nachhaltige Wirkung gezeigt.
اقدامات تأثیری پایدار نشان دادند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

اهمیت زیادی داشتن

A

Von großer Bedeutung sein

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

تاثیر گذار، تعیین‌کننده، مهم

A

Maßgeblich

کلمه Maßgeblich در زبان آلمانی به معنی “تأثیرگذار”، “قاطع”، “مهم” یا “تعیین‌کننده” است. این کلمه برای توصیف چیزی به کار می‌رود که در یک تصمیم‌گیری یا فرآیند نقش اصلی و اساسی دارد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Seine Meinung war maßgeblich für die Entscheidung.
    نظر او برای تصمیم‌گیری تعیین‌کننده بود.
  2. Dieses Gesetz ist maßgeblich für den Schutz der Umwelt.
    این قانون برای حفاظت از محیط‌زیست بسیار مهم است.
  3. Die Wissenschaftler haben maßgeblich zur Lösung des Problems beigetragen.
    دانشمندان به طور تعیین‌کننده‌ای در حل مشکل کمک کرده‌اند.
  4. Die Qualität der Produkte ist maßgeblich für den Erfolg des Unternehmens.
    کیفیت محصولات برای موفقیت شرکت بسیار تأثیرگذار است.

کاربرد:

این کلمه معمولاً زمانی استفاده می‌شود که بخواهیم به اهمیت و تأثیر چیزی در نتیجه یا فرآیند اشاره کنیم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

مشارکت‌ داشتن در چیزی

A

Beitragen ( trägt bei , trug bei , hat beigetragen)

Mitmachen

Engagieren

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

در آمد

A

Die Einnahmen

کلمه Einnahmen در زبان آلمانی به معنای “درآمدها” یا “عواید” است. این کلمه به پول یا منابعی اشاره دارد که از طریق فعالیت‌های مختلف مانند فروش، خدمات، اجاره یا دیگر منابع مالی به دست می‌آیند.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Die Einnahmen des Unternehmens sind in diesem Jahr gestiegen.
    درآمدهای شرکت در این سال افزایش یافته است.
  2. Wir müssen die Einnahmen und Ausgaben sorgfältig planen.
    باید درآمدها و هزینه‌ها را به دقت برنامه‌ریزی کنیم.
  3. Die Veranstaltung brachte hohe Einnahmen ein.
    این رویداد درآمد زیادی به همراه داشت.
  4. Steuern sind eine wichtige Einnahmequelle des Staates.
    مالیات‌ها یکی از منابع مهم درآمد دولت هستند.

نکته:

Einnahmen معمولاً جمع است و بیشتر در زمینه‌های اقتصادی، تجاری یا مالی به کار می‌رود.

Einnahmequelle به معنای “منبع درآمد” است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

به مقدار معینی رسیدن. بالغ شدن بر

A

Sein belaufen auf
( beläuft sich auf , belief sich auf , hat sich belaufen auf)

عبارت „sich belaufen auf“ در زبان آلمانی به معنای “بالغ شدن بر” یا “به مقدار معینی رسیدن” است. این عبارت معمولاً برای اشاره به مقدار یا عددی خاص در زمینه‌های مالی، آماری یا توصیف مقادیر استفاده می‌شود.

ساختار:

Etwas beläuft sich auf + Akkusativ
چیزی بالغ می‌شود بر (مقدار معین).

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Die Kosten belaufen sich auf 500 Euro.
    هزینه‌ها بالغ بر 500 یورو است.
  2. Die Anzahl der Teilnehmer beläuft sich auf 200 Personen.
    تعداد شرکت‌کنندگان به 200 نفر می‌رسد.
  3. Der Schaden beläuft sich auf mehrere Tausend Euro.
    خسارت بالغ بر چند هزار یورو است.
  4. Die Einnahmen belaufen sich auf insgesamt 1 Million Euro.
    درآمدها در مجموع به 1 میلیون یورو می‌رسند.

نکته:

این عبارت بیشتر در زبان رسمی، اقتصادی و اداری استفاده می‌شود. اگر سؤالی در زمینه کاربرد خاص این عبارت دارید، بپرسید!

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

پس انداز کردن

A

Sparen

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

خرج کردن

A

Ausgaben

کلمه “Ausgaben” در زبان آلمانی به معنای “هزینه‌ها، مخارج یا خرج‌ها” است. بسته به متن و کاربرد، می‌تواند به هزینه‌های مالی، توزیع چیزی، یا حتی چاپ و نشر اشاره داشته باشد.

معانی و کاربردها:

  1. هزینه‌ها و مخارج مالی: به پولی که خرج می‌شود اشاره دارد.
  2. توزیع یا پخش چیزی: برای اشاره به پخش کردن یا ارائه چیزی (مثل اسناد یا بسته‌ها).
  3. نسخه چاپی یا نشر: در زمینه کتاب یا مجله، به نسخه منتشرشده اشاره دارد.

مثال‌ها:

  1. Die Ausgaben für Lebensmittel sind in diesem Monat gestiegen.
    هزینه‌های مواد غذایی در این ماه افزایش یافته است.
  2. Die Regierung plant, die öffentlichen Ausgaben zu senken.
    دولت قصد دارد هزینه‌های عمومی را کاهش دهد.
  3. Die Ausgabe der Bücher erfolgt am Montag.
    توزیع کتاب‌ها در روز دوشنبه انجام می‌شود.
  4. Diese Zeitschrift erscheint in einer neuen Ausgabe.
    این مجله در یک نسخه جدید منتشر شده است.
  5. Wir müssen unsere Ausgaben besser kontrollieren.
    ما باید مخارج را بهتر کنترل کنیم
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

تورم

A

Inflation

کلمه Inflation در زبان آلمانی (و همچنین انگلیسی) به معنی “تورم” است. تورم در اقتصاد به افزایش پایدار و مداوم قیمت کالاها و خدمات اشاره دارد که باعث کاهش قدرت خرید پول می‌شود.

توضیح ساده:

تورم زمانی رخ می‌دهد که پول ارزش خود را از دست بدهد و برای خرید همان مقدار کالا یا خدمات، به پول بیشتری نیاز باشد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Die Inflation hat in diesem Jahr 5 % erreicht.
    تورم امسال به ۵ درصد رسیده است.
  2. Hohe Inflation führt zu höheren Lebenshaltungskosten.
    تورم بالا منجر به افزایش هزینه‌های زندگی می‌شود.
  3. Die Zentralbank versucht, die Inflation zu kontrollieren.
    بانک مرکزی سعی می‌کند تورم را کنترل کند.
  4. Bei hoher Inflation sparen die Menschen weniger Geld.
    در شرایط تورم بالا، مردم کمتر پول پس‌انداز می‌کنند.

اصطلاحات مرتبط:

  1. Hyperinflation
    ابرتورم: تورمی بسیار شدید که قیمت‌ها به سرعت افزایش می‌یابد.
  2. Deflation
    کاهش تورم: زمانی که قیمت‌ها به جای افزایش، کاهش پیدا می‌کنند.
  3. Inflationsrate
    نرخ تورم: درصدی که نشان‌دهنده افزایش قیمت‌ها در یک بازه زمانی مشخص است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

اقتصاد

A

Wirtschaften

کلمه Wirtschaften در زبان آلمانی به معنای “اقتصاد کردن”، “مدیریت منابع” یا “گرداندن امور اقتصادی” است. این فعل به فرآیندی اشاره دارد که در آن منابع (پول، زمان، مواد و غیره) بهینه مصرف می‌شوند. این کلمه می‌تواند در زمینه‌های مختلف مانند اقتصاد خانه، شرکت‌ها یا حتی کشورها به کار رود.

معانی و کاربردها:

  1. مدیریت منابع مالی یا اقتصادی:
    اشاره به نحوه اداره منابع مالی یا اقتصادی یک فرد، خانواده یا شرکت.
  2. به‌صورت کلی فعالیت اقتصادی کردن:
    اشاره به فعالیتی که تولید، توزیع یا مصرف کالا و خدمات را دربرگیرد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Wir müssen sparsamer wirtschaften, um Geld zu sparen.
    ما باید اقتصادی‌تر عمل کنیم تا پول پس‌انداز کنیم.
  2. Das Unternehmen wirtschaftet nachhaltig und umweltfreundlich.
    این شرکت به‌صورت پایدار و دوست‌دار محیط‌زیست فعالیت اقتصادی می‌کند.
  3. Wenn man gut wirtschaftet, kann man viel erreichen.
    اگر خوب مدیریت کنید، می‌توانید به موفقیت زیادی برسید.
  4. Die Familie wirtschaftet mit einem knappen Budget.
    خانواده با بودجه محدودی مدیریت می‌کند.

نکته:

فعل wirtschaften بیشتر به معنای مدیریت اقتصادی یا مصرف درست منابع به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

اعتبار داشتن، معتبر بودن

A

Galten

کلمه „galten“ شکل گذشته از فعل „gelten“ است که معانی مختلفی دارد و به زمینه جمله بستگی دارد. این فعل به معنای “اعتبار داشتن”، “در نظر گرفته شدن”، “مورد قبول بودن”، یا “صدق کردن” است.

معانی اصلی فعل gelten:

  1. معتبر بودن یا اعتبار داشتن:
    چیزی قانونی یا رسمی است.

مثال: Die Regeln gelten für alle.
این قوانین برای همه معتبر هستند.

  1. در نظر گرفته شدن:
    کسی یا چیزی به عنوان چیزی شناخته می‌شود.

مثال: Er galt als klug.
او به عنوان فردی باهوش شناخته می‌شد.

  1. معطوف بودن یا مربوط بودن به چیزی:
    چیزی برای شخص خاصی یا موقعیتی خاص طراحی شده است.

مثال: Diese Einladung galt nur dir.
این دعوت فقط مخصوص تو بود.

  1. ارزش داشتن یا مهم بودن:
    چیزی باارزش یا مهم است.

مثال: Das galt als großer Erfolg.
این به عنوان یک موفقیت بزرگ تلقی می‌شد.

شکل „galten“:

این شکل گذشته ساده برای wir, sie و Sie استفاده می‌شود.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Die Regeln galten auch damals schon.
    قوانین حتی در آن زمان هم معتبر بودند.
  2. Er galt als ein ehrlicher Mensch.
    او به عنوان یک انسان صادق شناخته می‌شد.
  3. Die Einladung galt für alle Gäste.
    دعوت برای همه مهمانان بود.
  4. Diese Münze galt früher als Zahlungsmittel.
    این سکه قبلاً به عنوان وسیله پرداخت معتبر بود.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

قهرمان جهانی

A

Weltmeister

کلمه Weltmeister در زبان آلمانی به معنای “قهرمان جهان” است. این واژه ترکیبی از Welt (جهان) و Meister (قهرمان یا استاد) است و معمولاً برای اشاره به فرد یا تیمی به کار می‌رود که در مسابقات جهانی در یک زمینه خاص به مقام اول رسیده است.

کاربردهای رایج:

  1. ورزش:
    معمولاً در ورزش‌ها برای توصیف تیم‌ها یا ورزشکارانی که در رقابت‌های جهانی پیروز شده‌اند.

مثال: Deutschland wurde 2014 Fußball-Weltmeister.
آلمان در سال 2014 قهرمان جام جهانی فوتبال شد.

  1. سایر رقابت‌ها:
    ممکن است در زمینه‌هایی مانند شطرنج، دوچرخه‌سواری، یا حتی مسابقات علمی به کار رود.

مثال: Magnus Carlsen ist Weltmeister im Schach.
مگنوس کارلسن قهرمان شطرنج جهان است.

  1. به‌صورت استعاری:
    گاهی به‌طور غیررسمی برای تمسخر یا بزرگ‌نمایی از آن استفاده می‌شود.

مثال: Er ist ein Weltmeister im Ausredenfinden.
او در پیدا کردن بهانه قهرمان جهان است.

ساختارهای مرتبط:

  1. Weltmeisterschaft:
    مسابقات قهرمانی جهان (World Championship)

مثال: Die Weltmeisterschaft im Handball findet nächstes Jahr statt.
مسابقات قهرمانی جهان هندبال سال آینده برگزار می‌شود.

  1. Weltmeistertitel:
    عنوان قهرمان جهان

مثال: Er hat bereits drei Weltmeistertitel gewonnen.
او تاکنون سه عنوان قهرمان جهان را به دست

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

بهره، سود

A

Zinsen
کلمه Zinsen در زبان آلمانی به معنای “بهره” یا “سود” است و معمولاً در زمینه‌های مالی و اقتصادی به کار می‌رود. این کلمه به مبلغی اشاره دارد که به دلیل قرض دادن پول یا نگهداری سرمایه در بانک پرداخت یا دریافت می‌شود.

کاربردها و توضیحات:

  1. بهره وام‌ها (Darlehenszinsen):
    مبلغی که وام‌گیرنده به وام‌دهنده به‌عنوان هزینه استفاده از پول پرداخت می‌کند.

مثال: Die Zinsen für den Kredit sind sehr hoch.
بهره وام بسیار زیاد است.

  1. بهره سپرده‌ها (Sparzinsen):
    مبلغی که بانک به سپرده‌گذار بابت نگهداری پول در حساب بانکی می‌پردازد.

مثال: Die Zinsen auf Sparguthaben sind derzeit niedrig.
بهره سپرده‌های پس‌انداز در حال حاضر پایین است.

  1. بهره مرکب (Zinseszinsen):
    بهره‌ای که بر اساس مبلغ اصلی و بهره‌های قبلی محاسبه می‌شود.

مثال: Zinseszinsen können das Kapital schnell wachsen lassen.
بهره مرکب می‌تواند سرمایه را سریع افزایش دهد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Wie hoch sind die Zinsen für dieses Darlehen?
    میزان بهره این وام چقدر است؟
  2. Ich habe Zinsen für mein Sparkonto erhalten.
    من بهره‌ای از حساب پس‌اندازم دریافت کردم.
  3. Die Bank hat die Zinsen gesenkt.
    بانک نرخ بهره را کاهش داده است.

نکات مرتبط:

  1. Zinssatz:
    نرخ بهره (به درصد)

مثال: Der Zinssatz beträgt 3 % pro Jahr.
نرخ بهره سالانه ۳ درصد است.

  1. Negative Zinsen:
    بهره منفی؛ زمانی که بانک بابت نگهداری پول از مشتری هزینه دریافت می‌کند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

سهام و صندوق

A

Aktien und Fonds

کلمات Aktien و Fonds هر دو به مفاهیم مرتبط با سرمایه‌گذاری و بازارهای مالی اشاره دارند، ولی تفاوت‌های قابل توجهی در نوع و نحوه عملکرد آنها وجود دارد.

Aktien (سهام):

سهام (یا Aktien در زبان آلمانی) بخش‌هایی از مالکیت یک شرکت هستند. زمانی که شما Aktien یک شرکت را خریداری می‌کنید، به‌طور قانونی یکی از سهامداران آن شرکت می‌شوید و در صورت سودآوری شرکت، سهمی از سود (که به آن Dividende می‌گویند) دریافت خواهید کرد. همچنین، ممکن است قیمت سهام بالا یا پایین برود که سود یا ضرر شما را تعیین می‌کند.

مزایا:

پتانسیل رشد بسیار بالا در صورت موفقیت شرکت.

دریافت Dividenden (سود سهام) از شرکت.

معایب:

ریسک بالای از دست دادن سرمایه به‌ویژه در زمان کاهش ارزش بازار یا بدعمل کردن شرکت.

مثال:

Ich habe Aktien von Apple gekauft.
من سهام اپل خریداری کرده‌ام.

Die Aktienkurse sind heute gestiegen.
قیمت سهام امروز افزایش یافته است.

Fonds (صندوق‌ها):

Fonds به یک مجموعه از دارایی‌ها (مانند سهام، اوراق قرضه، املاک و مستغلات) گفته می‌شود که توسط یک صندوق سرمایه‌گذاری جمع‌آوری و مدیریت می‌شود. این صندوق‌ها می‌توانند به صورت عمومی یا خصوصی باشند و سرمایه‌گذاران می‌توانند سهمی از آن را خریداری کنند. در صندوق‌ها، سرمایه‌گذار به جای خرید یک یا چند سهام فردی، در یک پورتفوی متنوع از دارایی‌ها مشارکت می‌کند که ریسک را کاهش می‌دهد.

مزایا:

تنوع بیشتر و ریسک کمتر نسبت به سرمایه‌گذاری در یک سهم خاص.

مدیریت حرفه‌ای توسط کارشناسان مالی.

معایب:

احتمال کاهش بازده در صورتی که صندوق به‌خوبی مدیریت نشود.

هزینه‌های مدیریتی که از سود نهایی کم می‌شود.

مثال:

Ich investiere in einen Aktienfonds.
من در یک صندوق سهام سرمایه‌گذاری می‌کنم.

Der Fonds hat letztes Jahr eine gute Rendite erzielt.
صندوق سال گذشته بازده خوبی داشته است.

تفاوت‌های کلیدی:

  1. ریسک و تنوع:

Aktien معمولاً ریسک بیشتری دارند چون ممکن است قیمت سهام یک شرکت به طور قابل توجهی تغییر کند.

Fonds معمولاً تنوع بیشتری دارند و این باعث کاهش ریسک کلی می‌شود.

  1. مدیریت:

Aktien توسط خود سرمایه‌گذار خریداری و مدیریت می‌شود.

Fonds توسط یک مدیر حرفه‌ای یا تیم مدیریت اداره می‌شود که سرمایه‌گذاران در آن شریک می‌شوند.

  1. بازده:

Aktien ممکن است بازده بالاتری داشته باشند، اما ریسک بیشتری نیز دارند.

Fonds معمولاً بازده کمتر ولی پایدارتر دارند چون سرمایه‌گذاری در دارایی‌های مختلف انجام می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

مجموع دراند یا داری کلی یک شرکت

A

کلمه Umsätze در زبان آلمانی به معنی “فروش‌ها” یا “درآمدهای حاصل از فروش” است. این واژه معمولاً برای اشاره به مجموع پولی استفاده می‌شود که یک شرکت یا کسب‌وکار از طریق فروش کالاها یا خدمات به دست می‌آورد.

معانی و کاربردها:

  1. مجموع درآمدهای فروش:
    اشاره به مجموع مقدار پولی است که یک شرکت از طریق فروش محصولات یا خدمات خود در یک دوره زمانی معین دریافت می‌کند.

مثال: Die Umsätze des Unternehmens sind im letzten Jahr gestiegen.
فروش‌های شرکت در سال گذشته افزایش یافته است.

  1. روند یا گردش مالی کسب‌وکار:
    همچنین برای اشاره به گردش مالی یا فعالیت‌های تجاری یک شرکت در بازار به کار می‌رود.

مثال: Der Umsatz in der Branche wächst kontinuierlich.
فروش در این صنعت به طور مداوم در حال رشد است.

انواع مرتبط:

  1. Bruttoumsatz:
    مجموع کل درآمدها قبل از کسر هرگونه هزینه یا مالیات.

مثال: Der Bruttoumsatz des Unternehmens betrug 5 Millionen Euro.
درآمد کل شرکت ۵ میلیون یورو بود.

  1. Netto-Umsatz:
    درآمد خالص بعد از کسر مالیات، تخفیف‌ها و هزینه‌ها.

مثال: Der Netto-Umsatz war 4 Millionen Euro nach Steuern.
درآمد خالص بعد از مالیات ۴ میلیون یورو بود.

  1. Umsatzsteuer (Mehrwertsteuer):
    مالیات بر ارزش افزوده که در فرآیند فروش کالا و خدمات به مشتریان اعمال می‌شود.

مثال: Die Umsatzsteuer in Deutschland beträgt 19 %.
مالیات بر ارزش افزوده در آلمان ۱۹ درصد است.

نکته:

Umsatz بیشتر در مباحث تجاری، اقتصادی و مالی به کار می‌رود و معمولاً برای اندازه‌گیری عملکرد مالی یک شرکت یا کسب‌وکار استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

به دست اوردن، کسب درامد

A

Erzielt

کلمه „erzielt“ شکل گذشته‌ی فعل „erzielen“ است که به معنای “دست آوردن”، “کسب کردن” یا “به دست آوردن” است. این فعل معمولاً زمانی به کار می‌رود که به نتیجه‌ای مثبت، دستاورد یا موفقیت اشاره داریم.

معانی و کاربردها:

  1. کسب موفقیت یا نتیجه:
    وقتی از „erzielen“ استفاده می‌کنیم، معمولاً به معنای دست یافتن به هدف یا موفقیتی است.

مثال: Er hat gute Ergebnisse erzielt.
او نتایج خوبی به دست آورده است.

  1. کسب درآمد یا سود:
    در زمینه مالی یا اقتصادی برای اشاره به درآمد یا سود به دست آمده.

مثال: Das Unternehmen hat einen hohen Umsatz erzielt.
شرکت درآمد بالایی کسب کرده است.

  1. دستیابی به یک هدف یا نتیجه خاص:
    برای اشاره به دستیابی به یک هدف یا موفقیت خاص.

مثال: Die Mannschaft hat einen historischen Sieg erzielt.
تیم به یک پیروزی تاریخی دست یافته است.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Das Team hat den ersten Platz erzielt.
    تیم به مقام اول دست یافته است.
  2. Die Werbung erzielte eine hohe Reichweite.
    تبلیغات به دستاوردی بزرگ دست یافت.
  3. Er hat in seiner Karriere viele Auszeichnungen erzielt.
    او در حرفه‌اش جوایز زیادی به دست آورده است.

نکته:

فعل „erzielen“ بیشتر در موقعیت‌های رسمی و در زمینه‌هایی مانند تجارت، ورزش، تحقیق یا اهداف شخصی استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

متعدد، بسیار

A

کلمه „zahlreichen“ در زبان آلمانی صفتی است که به معنای “متعدد” یا “بسیاری” می‌باشد. این واژه معمولاً برای اشاره به تعداد زیادی از اشیاء، افراد یا موارد استفاده می‌شود.

شکل و کاربرد:

Zahlreichen به صورت صفت در حالت داتیو جمع (با اسم‌های جمع) به کار می‌رود و نشان‌دهنده تعدادی زیاد یا فراوان است.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Er hat zahlreiche Bücher über Geschichte gelesen.
    او کتاب‌های متعددی در مورد تاریخ خوانده است.
  2. Die Veranstaltung wurde von zahlreichen Gästen besucht.
    این رویداد توسط مهمانان زیادی شرکت شد.
  3. Es gibt zahlreiche Gründe, warum er gegangen ist.
    دلایل زیادی برای رفتن او وجود دارد.
  4. Zahlreiche Unternehmen haben an der Messe teilgenommen.
    شرکت‌های زیادی در نمایشگاه شرکت کرده‌اند.

نکته:

Zahlreichen معمولاً در جمله‌های رسمی یا نوشتاری استفاده می‌شود و بیشتر برای اشاره به تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا اتفاقات به کا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

شاخه های اقتصادی

A

کلمه „Wirtschaftszweigen“ به معنای “شاخه‌های اقتصادی” یا “بخش‌های اقتصادی” است و در زبان آلمانی به بخش‌ها یا صنایع مختلفی اشاره دارد که اقتصاد یک کشور را تشکیل می‌دهند. این کلمه جمع „Wirtschaftszweig“ است، که به یک بخش خاص از فعالیت‌های اقتصادی اشاره دارد، مانند کشاورزی، صنعت، خدمات، فناوری و غیره.

معانی و کاربردها:

  1. صنعت یا بخش اقتصادی خاص:
    یک بخش خاص از فعالیت‌های اقتصادی که در آن تولید کالاها یا خدمات خاصی انجام می‌شود.

مثال: Die Landwirtschaft ist ein wichtiger Wirtschaftszweig.
کشاورزی یکی از بخش‌های مهم اقتصادی است.

  1. تقسیم‌بندی اقتصاد:
    برای اشاره به حوزه‌های مختلف اقتصادی که در اقتصاد یک کشور وجود دارند.

مثال: Die verschiedenen Wirtschaftszweige sind eng miteinander verbunden.
بخش‌های مختلف اقتصادی به‌طور نزدیکی به هم مرتبط هستند.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Die Automobilindustrie gehört zu den wichtigsten Wirtschaftszweigen in Deutschland.
    صنعت خودروسازی از مهم‌ترین بخش‌های اقتصادی در آلمان است.
  2. Tourismus ist ein wachsender Wirtschaftszweig in vielen Ländern.
    گردشگری یک بخش در حال رشد اقتصادی در بسیاری از کشورهاست.
  3. Die Digitalisierung beeinflusst viele Wirtschaftszweige.
    دیجیتالی‌شدن بر بسیاری از بخش‌های اقتصادی تأثیر می‌گذارد.

نکته:

Wirtschaftszweige معمولاً در مباحث اقتصادی، تجاری و تحلیل‌های صنعتی به کار می‌رود و برای تقسیم‌بندی اقتصاد به بخش‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

حوزه یا محدوده

A

کلمه „Bereich“ در زبان آلمانی به معنی “حوزه” یا “محدوده” است و برای اشاره به یک بخش خاص یا زمینه‌ای از فعالیت، موضوع، یا منطقه استفاده می‌شود. این واژه به طور کلی به یک منطقه یا حوزه مشخص از یک موضوع یا زمینه خاص اشاره دارد.

معانی و کاربردها:

  1. حوزه یا بخش خاص:
    به یک منطقه یا زمینه خاص از یک فعالیت یا موضوع.

مثال: Dieser Bereich ist sehr komplex.
این حوزه بسیار پیچیده است.

  1. محدوده یا قلمرو:
    اشاره به محدوده یا قلمرو یک چیز، از جمله جغرافیا یا فعالیت‌ها.

مثال: Er ist ein Experte im Bereich der Wirtschaft.
او یک متخصص در زمینه اقتصاد است.

  1. منطقه جغرافیایی:
    در بعضی موارد برای اشاره به یک منطقه یا ناحیه جغرافیایی خاص به کار می‌رود.

مثال: Dieser Bereich ist für den Tourismus wichtig.
این منطقه برای گردشگری مهم است.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Im Bereich der Technologie gibt es ständig neue Entwicklungen.
    در زمینه فناوری، همواره پیشرفت‌های جدیدی وجود دارد.
  2. Der Bereich der Kunst umfasst viele verschiedene Stile.
    حوزه هنر شامل سبک‌های مختلفی است.
  3. Dieser Bereich der Stadt ist bekannt für seine Restaurants.
    این منطقه از شهر به خاطر رستوران‌هایش معروف است.

نکته:

Bereich بیشتر در مباحث حرفه‌ای، علمی، یا مدیریتی استفاده می‌شود و به بخش یا محدوده‌ای از یک زمینه اشاره دارد.

20
Q

با کیفیت

A

Hochwertige

21
Q

مقرون به صرفه

A

Erschwinglich

22
Q

پایین‌تر ( از نظر استاندارد )

A

Niedrig
کلمه „niedrig“ در زبان آلمانی به معنای “پایین” یا “کم” است و معمولاً برای توصیف چیزی که در مقایسه با معمول یا استاندارد پایین‌تر است، به کار می‌رود. این واژه می‌تواند به ارتفاع، قیمت، سطح، یا میزان چیزی اشاره داشته باشد.

معانی و کاربردها:

  1. پایین در ارتفاع یا سطح:
    برای اشاره به چیزی که در ارتفاع یا سطح کم قرار دارد.

مثال: Die Temperatur ist heute sehr niedrig.
دما امروز خیلی پایین است.

  1. کم بودن مقدار یا میزان چیزی:
    برای اشاره به کم بودن مقداری مانند قیمت، درآمد، کیفیت و غیره.

مثال: Die Zinsen sind niedrig.
نرخ بهره پایین است.

  1. سطح یا رتبه پایین:
    برای اشاره به موقعیت یا وضعیت پایین‌تر در یک مقیاس.

مثال: Er hat eine niedrige Meinung von ihm.
او نظر پایینی درباره او دارد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Die Miete in dieser Stadt ist niedrig.
    اجاره بها در این شهر پایین است.
  2. Der niedrige Preis hat viele Kunden angezogen.
    قیمت پایین بسیاری از مشتریان را جذب کرده است.
  3. Die Luftqualität ist hier sehr niedrig.
    کیفیت هوا در اینجا بسیار پایین است.

نکته:

Niedrig معمولاً برای توصیف مواردی استفاده می‌شود که در مقایسه با معمول یا مطلوب، سطح پایین‌تری دارند. این واژه می‌تواند در زمینه‌های مختلف از جمله آب و هوا، قیمت‌ها، کیفیت، و بسیاری دیگر به کار رود.

23
Q

رمز ارز

A

Krypto_ Währungen

کلمه „Kryptowährungen“ در زبان آلمانی به معنای ارزهای دیجیتال یا رمزارزها است. این واژه از دو بخش تشکیل شده است: „Krypto“ که به رمزنگاری (cryptography) اشاره دارد و „Währungen“ که به معنای ارزها یا پول‌هاست. به طور کلی، این اصطلاح به ارزهای دیجیتالی اشاره دارد که از فناوری رمزنگاری برای امنیت و کنترل تراکنش‌ها استفاده می‌کنند.

توضیح کامل:

Kryptowährungen نوعی پول دیجیتال هستند که به صورت غیرمتمرکز و معمولاً بدون دخالت دولت‌ها یا بانک‌های مرکزی عمل می‌کنند. این ارزها بر پایه فناوری بلاکچین (Blockchain) ایجاد شده‌اند که شفافیت و امنیت تراکنش‌ها را تضمین می‌کند.

ویژگی‌های کلیدی Kryptowährungen:

  1. غیرمتمرکز (Dezentralisiert):
    برخلاف ارزهای سنتی، ارزهای دیجیتال تحت کنترل بانک‌ها یا دولت‌ها نیستند و توسط شبکه‌ای از کاربران مدیریت می‌شوند.
  2. امنیت بالا (Hohe Sicherheit):
    تراکنش‌ها با استفاده از فناوری رمزنگاری انجام می‌شوند که امنیت بالایی را فراهم می‌کند.
  3. شفافیت (Transparenz):
    تمامی تراکنش‌ها در بلاکچین ثبت می‌شوند و همه کاربران می‌توانند آن را مشاهده کنند.
  4. نوسان قیمت (Hohe Volatilität):
    قیمت ارزهای دیجیتال می‌تواند به شدت و به سرعت تغییر کند.

چند نمونه از ارزهای دیجیتال معروف:

  1. Bitcoin (BTC):
    اولین و مشهورترین رمزارز، به عنوان “طلای دیجیتال” شناخته می‌شود.
  2. Ethereum (ETH):
    یک پلتفرم غیرمتمرکز که امکان ایجاد قراردادهای هوشمند (Smart Contracts) را فراهم می‌کند.
  3. Ripple (XRP):
    برای تراکنش‌های سریع و ارزان بین‌المللی طراحی شده است.
  4. Litecoin (LTC):
    نسخه‌ای سبک‌تر و سریع‌تر از بیت‌کوین.
  5. Dogecoin (DOGE):
    ارز دیجیتالی که به عنوان شوخی ایجاد شد اما به دلیل حمایت جامعه رشد کرد.

کاربردهای ارزهای دیجیتال:

  1. سرمایه‌گذاری (Investition):
    بسیاری از افراد ارزهای دیجیتال را به عنوان ابزار سرمایه‌گذاری بلندمدت یا کوتاه‌مدت می‌خرند.
  2. پرداخت‌ها (Zahlungen):
    برخی از فروشگاه‌ها و خدمات آنلاین پرداخت با ارزهای دیجیتال را می‌پذیرند.
24
Q

ارز یا پول رایج

A

Währung

کلمه „Währung“ در زبان آلمانی به معنای ارز یا پول رسمی است. این واژه به واحد پولی اشاره دارد که در یک کشور یا منطقه خاص به عنوان وسیله رسمی مبادله، ذخیره ارزش و واحد اندازه‌گیری اقتصادی استفاده می‌شود.

معانی و کاربردها:

  1. واحد پول رسمی یک کشور:
    به واحد پولی که دولت یا بانک مرکزی آن را تنظیم و مدیریت می‌کند.

مثال: Der Euro ist die Währung der Europäischen Union.
یورو ارز اتحادیه اروپا است.

  1. ارز خارجی (Fremdwährung):
    اشاره به پول‌های رسمی سایر کشورها.

مثال: Der Dollar ist eine wichtige internationale Währung.
دلار یک ارز مهم بین‌المللی است.

  1. سیستم پولی (Währungssystem):
    به کل نظام پولی یک کشور یا گروهی از کشورها اشاره دارد.

مثال: Das Währungssystem basiert auf dem Goldstandard.
سیستم پولی بر پایه استاندارد طلا استوار است.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Welche Währung wird in Japan benutzt?
    از چه ارزی در ژاپن استفاده می‌شود؟
    (پاسخ: ین ژاپن - Yen)
  2. Der Wechselkurs zwischen den Währungen schwankt täglich.
    نرخ ارز بین ارزها روزانه تغییر می‌کند.
  3. Digitale Währungen wie Bitcoin gewinnen an Popularität.
    ارزهای دیجیتال مانند بیت‌کوین در حال محبوبیت
25
Q

مالکیت

A

Besitzt
کلمه „besitzt“ شکل سوم شخص مفرد از فعل „besitzen“ است و به معنای “داشتن” یا “مالک چیزی بودن” است. این فعل برای اشاره به مالکیت یک دارایی، ملک، یا هر چیز دیگری استفاده می‌شود.

معانی و کاربردها:

  1. مالکیت یا داشتن چیزی:
    اشاره به این دارد که کسی چیزی را در اختیار دارد یا مالک آن است.

مثال: Er besitzt ein großes Haus.
او یک خانه بزرگ دارد.

  1. داشتن یک ویژگی یا مهارت:
    می‌تواند به داشتن ویژگی‌ها، توانایی‌ها یا مهارت‌های خاص اشاره کند.

مثال: Sie besitzt viel Geduld.
او صبر زیادی دارد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Das Unternehmen besitzt mehrere Fabriken.
    این شرکت مالک چندین کارخانه است.
  2. Er besitzt eine seltene Münzsammlung.
    او یک مجموعه نادر از سکه‌ها دارد.
  3. Dieses Auto besitzt einen leistungsstarken Motor.
    این خودرو یک موتور قدرتمند دارد.
  4. Sie besitzt das Talent, andere zu motivieren.
    او استعداد انگیزه دادن به دیگران را دارد.

نکات مرتبط:

Besitz (مالکیت): اسم مشتق شده از فعل besitzen به معنای “مالکیت” یا “دارایی”.

مثال: Das ist mein Besitz.
این دارایی من است.

Synonyme (مترادف‌ها):

Haben: داشتن، معمولاً در موارد غیررسمی‌تر.

Verfügen über: در اختیار داشتن، رسمی‌تر.

26
Q

انجام دادن، تصمیم گرفتن ، برنامه ریزی کردن

A

Vorgenommen
کلمه „vorgenommen“ شکل سوم‌شخص گذشته (Partizip II) فعل „vornehmen“ است. این فعل به معنای “انجام دادن”، “تصمیم گرفتن” یا “برنامه‌ریزی کردن” است. بسته به متن، می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد.

معانی و کاربردها:

  1. انجام دادن (Etwas ausführen):
    به معنای عملی کردن یا اجرای کاری که قبلاً برنامه‌ریزی شده است.

مثال: Die Änderungen wurden gestern vorgenommen.
تغییرات دیروز انجام شدند.

  1. تصمیم گرفتن (Einen Entschluss fassen):
    برای اشاره به تصمیم گرفتن برای انجام کاری.

مثال: Ich habe mir vorgenommen, mehr Sport zu treiben.
تصمیم گرفته‌ام ورزش بیشتری کنم.

  1. برنامه‌ریزی کردن (Planen):
    وقتی فردی قصد انجام کاری در آینده را دارد.

مثال: Hast du dir etwas für das Wochenende vorgenommen?
آیا برای آخر هفته برنامه‌ای داری؟

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Der Arzt hat eine gründliche Untersuchung vorgenommen.
    پزشک یک معاینه کامل انجام داد.
  2. Wir haben uns vorgenommen, in den Urlaub zu fahren.
    ما تصمیم گرفته‌ایم به تعطیلات برویم.
  3. Die Reparaturen wurden schnell vorgenommen.
    تعمیرات به سرعت انجام شدند.
  4. Ich habe mir vorgenommen, jeden Tag ein Buch zu lesen.
    تصمیم گرفته‌ام هر روز یک کتاب بخوانم.

نکته‌های گرامری:

„vorgenommen“ معمولاً همراه با افعال کمکی „haben“ در زمان‌های کامل به کار می‌رود:

Perfekt: Ich habe mir etwas vorgenommen.

Plusquamperfekt: Ich hatte mir etwas vorgenommen.

همراه با مفعول‌های انعکاسی (reflexive):

„sich vornehmen“: برای بیان تصمیم یا هدف شخصی.

مثال: Er hat sich vorgenommen, früher aufzustehen.
او تصمیم گرفته است زودتر بیدار شود.

ترکیبات رایج:

  1. Maßnahmen vornehmen: اقداماتی انجام دادن.

Beispiel: Die Regierung hat neue Maßnahmen vorgenommen.

  1. Änderungen vornehmen: تغییراتی ایجاد کردن.

Beispiel: Der Plan wurde mehrfach geändert und angepasst.

  1. Untersuchungen vornehmen: بررسی یا معاینه انجام دادن.

Beispiel: Der Techniker hat die Maschine untersucht und Reparaturen vorgenommen.

27
Q

قرض دادن

A

verleihen

28
Q

نتیجه

A

Ergebnis

کلمه „Ergebnis“ در زبان آلمانی به معنای “نتیجه”، “دستاورد” یا “حاصل” است. این واژه برای اشاره به چیزی که از یک فرآیند، عمل یا تصمیم به دست می‌آید، استفاده می‌شود.

معانی و کاربردها:

  1. نتیجه یک فعالیت یا فرآیند:
    حاصل یا خروجی کاری که انجام شده است.

مثال: Das Ergebnis der Prüfung war positiv.
نتیجه آزمون مثبت بود.

  1. دستاورد یا حاصل:
    چیزی که از تلاش‌ها، تحقیقات یا تصمیم‌گیری به دست آمده است.

مثال: Die Ergebnisse der Forschung sind beeindruckend.
نتایج تحقیقات چشمگیر هستند.

  1. نتایج در ورزش یا رقابت:
    امتیازات یا نتایجی که از یک بازی یا مسابقه حاصل می‌شود.

مثال: Das Spiel endete mit einem Ergebnis von 2:1.
بازی با نتیجه ۲ به ۱ به پایان رسید.

  1. نتایج مالی یا تجاری:
    اشاره به سود، زیان یا عملکرد مالی.

مثال: Das Unternehmen erzielte ein gutes Ergebnis im letzten Quartal.
شرکت در سه‌ماهه گذشته نتایج خوبی به دست آورد.

چند مثال برای درک بهتر:

  1. Das Ergebnis der Abstimmung war eindeutig.
    نتیجه رأی‌گیری واضح بود.
  2. Die Schüler waren gespannt auf ihre Ergebnisse.
    دانش‌آموزان مشتاقانه منتظر نتایج خود بودند.
  3. Haben Sie schon das Ergebnis der Analyse erhalten?
    آیا نتیجه تجزیه‌وتحلیل را دریافت کرده‌اید؟
  4. Ohne Anstrengung wird es kein Ergebnis geben.
    بدون تلاش هیچ نتیجه‌ای وجود نخواهد داشت.

ترکیبات رایج:

  1. Zum Ergebnis kommen: به نتیجه رسیدن.

Beispiel: Nach langer Diskussion kamen wir zu einem Ergebnis.
پس از بحث طولانی به نتیجه‌ای رسیدیم.

  1. Gutes Ergebnis: نتیجه خوب.

Beispiel: Mit harter Arbeit kann man gute Ergebnisse erzielen.
با تلاش زیاد می‌توان نتایج خوبی به دست آورد.

  1. Schlechtes Ergebnis: نتیجه بد.

Beispiel: Das schlechte Ergebnis enttäuschte alle.
نتیجه بد همه را ناامید کرد.

  1. Ergebnisse präsentieren: نتایج را ارائه دادن.

Beispiel: Der Forscher präsentierte die Ergebnisse seiner Studie.
پژوهشگر نتایج مطالعه‌اش را ارائه کرد.

نکات مرتبط:

Plural: Ergebnisse (نتایج).

Beispiel: Die Ergebnisse der Wahlen wurden veröffentlicht.
نتایج انتخابات منتشر شدند.

مترادف‌های „Ergebnis“ (نتیجه):

این کلمات به معنای مشابه با “نتیجه” هستند و در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شوند:

  1. Ausgang – نتیجه یا پایان یک فرآیند.

مثال: Der Ausgang des Spiels war spannend.
نتیجه بازی هیجان‌انگیز بود.

  1. Resultat – حاصل یا نتیجه.

مثال: Das Resultat der Untersuchung war positiv.
نتیجه بررسی مثبت بود.

  1. Folge – پیامد یا نتیجه مستقیم یک عمل.

مثال: Die Folgen seiner Tat waren fatal.
پیامدهای عمل او فاجعه‌بار بودند.

  1. Konsequenz – نتیجه یا عاقبت.

مثال: Die Konsequenz seines Fehlers war schwerwiegend.
نتیجه اشتباهش سنگین بود.

  1. Endergebnis – نتیجه نهایی، معمولاً پس از یک فرآیند یا محاسبه.

مثال: Das Endergebnis wurde gestern veröffentlicht.
نتیجه نهایی دیروز منتشر شد.

  1. Bilanz – ترازنامه یا نتیجه کلی (اغلب در امور مالی یا تحلیلی).

مثال: Die Bilanz des Projekts ist positiv.
نتیجه پروژه مثبت است.

متضادهای „Ergebnis“ (نتیجه):

این کلمات به معنای خلاف “نتیجه” یا نشان‌دهنده شکست یا عدم نتیجه هستند:

  1. Misserfolg – شکست یا عدم موفقیت.

مثال: Das Projekt war ein kompletter Misserfolg.
پروژه کاملاً شکست خورد.

  1. Fehlschlag – شکست کامل.

مثال: Der Fehlschlag war unvermeidbar.
شکست اجتناب‌ناپذیر بود.

  1. Problem – مشکل یا مانع (در مقابل نتیجه مثبت).

مثال: Wir haben mehr Probleme als Ergebnisse.
ما بیشتر مشکل داریم تا نتیجه.

  1. Unentschieden – مساوی، نتیجه‌ای که هیچ برنده‌ای ندارد.

مثال: Das Spiel endete ohne Ergebnis – es war unentschieden.
بازی بدون نتیجه پایان یافت – مساوی بود.

  1. Ursache – علت یا دلیل (به عنوان نقطه شروع، در تضاد با نتیجه).

مثال: Die Ursache ist bekannt, aber das Ergebnis ist unklar.
علت شناخته شده است، اما نتیجه نامشخص است.

  1. Scheitern – ناکامی یا شکست کامل.

مثال: Das Projekt ist gescheitert, es gibt kein Ergebnis.
پروژه شکست خورد، هیچ نتیجه‌ای وجود ندارد.

کاربرد مترادف‌ها و متضادها در جمله:

  1. Das Resultat der Prüfung war besser als erwartet.
    نتیجه آزمون بهتر از حد انتظار بود. (مترادف: Ergebnis)
  2. Sein Misserfolg war eine direkte Folge von mangelnder Vorbereitung.
    شکست او نتیجه مستقیم عدم آمادگی بود. (متضاد: Erfolg یا gutes Ergebnis)
  3. Die Konsequenz seiner Entscheidung führte zu einem unerwarteten Ausgang.
    پیامد تصمیم او به یک نتیجه غیرمنتظره منجر شد. (مترادف: Folge، Ausgang)
29
Q

متضاد و مترادف نتیجه

A

مترادف‌های „Ergebnis“ (نتیجه):

این کلمات به معنای مشابه با “نتیجه” هستند و در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شوند:

  1. Ausgang – نتیجه یا پایان یک فرآیند.

مثال: Der Ausgang des Spiels war spannend.
نتیجه بازی هیجان‌انگیز بود.

  1. Resultat – حاصل یا نتیجه.

مثال: Das Resultat der Untersuchung war positiv.
نتیجه بررسی مثبت بود.

  1. Folge – پیامد یا نتیجه مستقیم یک عمل.

مثال: Die Folgen seiner Tat waren fatal.
پیامدهای عمل او فاجعه‌بار بودند.

  1. Konsequenz – نتیجه یا عاقبت.

مثال: Die Konsequenz seines Fehlers war schwerwiegend.
نتیجه اشتباهش سنگین بود.

  1. Endergebnis – نتیجه نهایی، معمولاً پس از یک فرآیند یا محاسبه.

مثال: Das Endergebnis wurde gestern veröffentlicht.
نتیجه نهایی دیروز منتشر شد.

  1. Bilanz – ترازنامه یا نتیجه کلی (اغلب در امور مالی یا تحلیلی).

مثال: Die Bilanz des Projekts ist positiv.
نتیجه پروژه مثبت است.

متضادهای „Ergebnis“ (نتیجه):

این کلمات به معنای خلاف “نتیجه” یا نشان‌دهنده شکست یا عدم نتیجه هستند:

  1. Misserfolg – شکست یا عدم موفقیت.

مثال: Das Projekt war ein kompletter Misserfolg.
پروژه کاملاً شکست خورد.

  1. Fehlschlag – شکست کامل.

مثال: Der Fehlschlag war unvermeidbar.
شکست اجتناب‌ناپذیر بود.

  1. Problem – مشکل یا مانع (در مقابل نتیجه مثبت).

مثال: Wir haben mehr Probleme als Ergebnisse.
ما بیشتر مشکل داریم تا نتیجه.

  1. Unentschieden – مساوی، نتیجه‌ای که هیچ برنده‌ای ندارد.

مثال: Das Spiel endete ohne Ergebnis – es war unentschieden.
بازی بدون نتیجه پایان یافت – مساوی بود.

  1. Ursache – علت یا دلیل (به عنوان نقطه شروع، در تضاد با نتیجه).

مثال: Die Ursache ist bekannt, aber das Ergebnis ist unklar.
علت شناخته شده است، اما نتیجه نامشخص است.

  1. Scheitern – ناکامی یا شکست کامل.

مثال: Das Projekt ist gescheitert, es gibt kein Ergebnis.
پروژه شکست خورد، هیچ نتیجه‌ای وجود ندارد.

کاربرد مترادف‌ها و متضادها در جمله:

  1. Das Resultat der Prüfung war besser als erwartet.
    نتیجه آزمون بهتر از حد انتظار بود. (مترادف: Ergebnis)
  2. Sein Misserfolg war eine direkte Folge von mangelnder Vorbereitung.
    شکست او نتیجه مستقیم عدم آمادگی بود. (متضاد: Erfolg یا gutes Ergebnis)
  3. Die Konsequenz seiner Entscheidung führte zu einem unerwarteten Ausgang.
    پیامد تصمیم او به یک نتیجه غیرمنتظره منجر شد. (مترادف: Folge، Ausgang)
30
Q

به چیزی رسیدن ( رسمی)

A

Erreichen
کلمه “Erreichen” در زبان آلمانی به معنای “رسیدن، دست یافتن یا به دست آوردن” است. این کلمه بسته به متن و کاربردش می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد، از جمله رسیدن به یک مکان، دستیابی به یک هدف، یا ارتباط برقرار کردن با کسی.

مثال‌ها:

  1. Ich möchte mein Ziel erreichen.
    من می‌خواهم به هدفم برسم.
  2. Wann wirst du den Bahnhof erreichen?
    کی به ایستگاه قطار می‌رسی؟
  3. Wir haben das gewünschte Ergebnis erreicht.
    ما به نتیجه دلخواهمان دست یافتیم.
  4. Kann ich dich telefonisch erreichen?
    آیا می‌توانم از طریق تلفن با تو تماس بگیرم؟
  5. Er hat großen Erfolg im Leben erreicht.
    او در زندگی به موفقیت بزرگی دست یافته است.
31
Q

رسیدگی به امور
اهمیت داشتن چیزی

A

کلمه “kümmern” در زبان آلمانی به معنای “مراقبت کردن، اهمیت دادن یا رسیدگی کردن” است. این فعل معمولاً به توجه و اهمیت دادن به چیزی یا کسی اشاره دارد و بسته به متن، معنای دقیق آن تغییر می‌کند.

معانی و کاربردها:

  1. اهمیت دادن/توجه کردن: وقتی چیزی برای شما مهم است.
  2. مراقبت کردن: رسیدگی به کسی یا چیزی.
  3. رسیدگی به امور: انجام یا مدیریت یک کار.

مثال‌ها:

  1. Ich kümmere mich um meine kranke Mutter.
    من از مادرم که بیمار است مراقبت می‌کنم.
  2. Er kümmert sich nicht um die Meinungen anderer.
    او به نظرات دیگران اهمیت نمی‌دهد.
  3. Wer kümmert sich um die Kinder, wenn wir weg sind?
    چه کسی وقتی ما نیستیم از بچه‌ها مراقبت می‌کند؟
  4. Kümmern Sie sich bitte um die Formalitäten.
    لطفاً رسیدگی به کارهای اداری را بر عهده بگیرید.
  5. Das ist nicht mein Problem, darum kümmere ich mich nicht.
    این مشکل من نیست، من به آن رسیدگی نمی‌کنم.
32
Q

تله کابین

A

Gondeln

33
Q

وسیله نقلیه عمومی

A

Verkehrsmittel

34
Q

رشد اقتصادی

A

Wirtschaftswachstum

35
Q

مشغول بودن به، سرگرم بودن

A

Beschäftigt

36
Q

رقابت پذیر، قابل رقایت

A

Wettbewerbsfähig

37
Q

افزایش یافته

A

Vermehrt
واژه “vermehrt” در زبان آلمانی به معنای “به‌طور فزاینده”، “به تعداد زیاد”، یا “بیشتر” است. این کلمه معمولاً در جملاتی استفاده می‌شود که اشاره به افزایش یا زیاد شدن چیزی دارند.

مثال‌ها:

  1. Die Schüler stellen vermehrt Fragen im Unterricht.

دانش‌آموزان به‌طور فزاینده‌ای در کلاس سوال می‌پرسند.

  1. In letzter Zeit gibt es vermehrt Regenfälle in der Region.

اخیراً بارش‌های بیشتری در این منطقه وجود داشته است.

  1. Die Zahl der Unfälle hat sich vermehrt.

تعداد تصادفات افزایش یافته است.

  1. Vermehrt achten die Menschen auf ihre Gesundheit.

مردم بیشتر به سلامتی خود توجه می‌کنند.

  1. Die Beschwerden über den Lärm haben sich vermehrt.

شکایات درباره سر و صدا افزایش یافته است.

نکته:

“Vermehrt” معمولاً با افعال یا عباراتی می‌آید که افزایش یا تغییر قابل‌توجه در روند یا وضعیت را توصیف می‌کنند.

38
Q

بلند مدت
دراز مدت

A

واژه “langfristig” در زبان آلمانی به معنای “بلندمدت” یا “در درازمدت” است. این کلمه معمولاً برای توصیف برنامه‌ها، اهداف یا تاثیراتی که در بازه زمانی طولانی‌تری رخ می‌دهند، به کار می‌رود.

مثال‌ها:

  1. Wir müssen langfristig denken, um erfolgreich zu sein.

ما باید بلندمدت فکر کنیم تا موفق شویم.

  1. Langfristig wird sich die Investition auszahlen.

در درازمدت این سرمایه‌گذاری سودآور خواهد بود.

  1. Die Umweltverschmutzung hat langfristige Folgen für die Natur.

آلودگی محیط زیست اثرات بلندمدتی بر طبیعت دارد.

  1. Ein gesunder Lebensstil hat langfristig viele Vorteile.

یک سبک زندگی سالم در بلندمدت فواید زیادی دارد.

  1. Langfristig gesehen könnte das Projekt die Wirtschaft stärken.

در درازمدت، این پروژه می‌تواند اقتصاد را تقویت کند.

نکته:

“Langfristig” معمولاً در مقابل “kurzfristig” (کوتاه‌مدت) به کار می‌رود و به اقداماتی اشاره دارد که برای آینده‌ای دورتر برنامه‌ریزی شده‌اند.

39
Q

توانایی بقا در دراز مدت، پایدار ماندن

A

عبارت “langfristig bestehen können” به معنای “توانایی بقا در بلندمدت” یا “پایدار ماندن در درازمدت” است. این عبارت معمولاً در زمینه‌هایی مانند تجارت، اقتصاد، محیط زیست یا هر سیستمی که نیاز به تداوم و پایداری دارد، استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

  1. Nur Unternehmen, die innovativ sind, können langfristig bestehen.

فقط شرکت‌هایی که نوآور هستند می‌توانند در بلندمدت دوام بیاورند.

  1. Ohne ausreichende Ressourcen kann ein Projekt langfristig nicht bestehen.

بدون منابع کافی، یک پروژه نمی‌تواند در درازمدت پایدار بماند.

  1. Ein starkes Fundament hilft, langfristig bestehen zu können.

یک پایه قوی کمک می‌کند که در بلندمدت پایدار بمانید.

  1. Um langfristig bestehen zu können, müssen wir auf nachhaltige Lösungen setzen.

برای اینکه بتوانیم در بلندمدت دوام بیاوریم، باید بر راه‌حل‌های پایدار تمرکز کنیم.

  1. Nur wer flexibel und anpassungsfähig ist, kann langfristig bestehen.

تنها کسانی که انعطاف‌پذیر و سازگار هستند می‌توانند در درازمدت بقا داشته باشند.

نکته:

این عبارت اغلب در شرایط رقابت یا چالش‌هایی به کار می‌رود که نیاز به برنامه‌ریزی، مقاومت و سازگاری طولانی‌مدت دارند.

40
Q

پرسود، مقرون به صرفه، سوداور

A

Rentabel
واژه “rentabel” در زبان آلمانی به معنای “سودآور”، “پرسود” یا “مقرون‌به‌صرفه” است. این کلمه معمولاً برای توصیف سرمایه‌گذاری‌ها، پروژه‌ها یا فعالیت‌هایی استفاده می‌شود که بازده مالی یا اقتصادی خوبی دارند.

مثال‌ها:

  1. Das Geschäft ist nicht mehr rentabel.

این کسب‌وکار دیگر سودآور نیست.

  1. Wir suchen nach einer rentablen Lösung für das Problem.

ما به دنبال یک راه‌حل مقرون‌به‌صرفه برای این مشکل هستیم.

  1. Langfristig wird das Projekt sehr rentabel sein.

در بلندمدت این پروژه بسیار سودآور خواهد بود.

  1. Ein Unternehmen muss rentabel arbeiten, um zu überleben.

یک شرکت باید به‌طور سودآور فعالیت کند تا زنده بماند.

  1. Die Investition war äußerst rentabel.

این سرمایه‌گذاری بسیار پرسود بود.

نکته:

“Rentabel” بیشتر در زمینه‌های اقتصادی و مالی به کار می‌رود و به سوددهی یک کسب‌وکار یا فعالیت اشاره دارد. در مقابل، اگر چیزی سودآور نباشد، می‌توان از عبارت “unrentabel” استفاده کرد.

41
Q

بومی یا محلی

A

Die einheimischen
واژه “einheimisch” در زبان آلمانی به معنای “بومی” یا “محلی” است. این کلمه برای توصیف افرادی که در یک منطقه خاص زندگی می‌کنند یا گیاهان و حیواناتی که به‌طور طبیعی در یک مکان یافت می‌شوند، استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

  1. Die einheimischen Bewohner kennen die Gegend sehr gut.

ساکنان بومی منطقه را به‌خوبی می‌شناسند.

  1. In diesem Wald wachsen viele einheimische Pflanzenarten.

در این جنگل گونه‌های زیادی از گیاهان بومی رشد می‌کنند.

  1. Die Touristen wollen die einheimische Kultur kennenlernen.

گردشگران می‌خواهند با فرهنگ بومی آشنا شوند.

  1. Einheimische Tiere sind an das Klima der Region angepasst.

حیوانات بومی با آب‌وهوای این منطقه سازگار هستند.

  1. Die einheimische Bevölkerung war sehr freundlich zu den Besuchern.

مردم بومی با بازدیدکنندگان بسیار دوستانه رفتار کردند.

نکته:

“Einheimisch” معمولاً در مقابل واژه “fremd” (بیگانه یا غیربومی) به کار می‌رود و بر ارتباط طبیعی یا تاریخی یک فرد، حیوان یا گیاه با یک مکان خاص تأکید دارد.

42
Q

در امد

A

واژه “Einnahmen” در زبان آلمانی به معنای “درآمد” یا “عواید” است و معمولاً برای اشاره به پول یا مبالغی که از طریق فروش، کار، سرمایه‌گذاری یا فعالیت‌های دیگر کسب می‌شود، استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

  1. Die Einnahmen des Unternehmens sind im letzten Jahr gestiegen.

درآمدهای شرکت در سال گذشته افزایش یافته است.

  1. Wir müssen unsere Einnahmen und Ausgaben genau kontrollieren.

باید درآمدها و هزینه‌های خود را دقیق کنترل کنیم.

  1. Die Veranstaltung brachte hohe Einnahmen ein.

این رویداد درآمد بالایی به همراه داشت.

  1. Die Steuereinnahmen sind in diesem Quartal gesunken.

درآمدهای مالیاتی در این فصل کاهش یافته است.

  1. Ohne ausreichende Einnahmen kann das Geschäft nicht überleben.

بدون درآمد کافی، این کسب‌وکار نمی‌تواند دوام بیاورد.

نکته:

واژه “Einnahmen” معمولاً در مقابل “Ausgaben” (هزینه‌ها یا مخارج) استفاده می‌شود تا تعادل مالی را توصیف کند.

43
Q

در امد

A

واژه “Einnahmen” در زبان آلمانی به معنای “درآمد” یا “عواید” است و معمولاً برای اشاره به پول یا مبالغی که از طریق فروش، کار، سرمایه‌گذاری یا فعالیت‌های دیگر کسب می‌شود، استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

  1. Die Einnahmen des Unternehmens sind im letzten Jahr gestiegen.

درآمدهای شرکت در سال گذشته افزایش یافته است.

  1. Wir müssen unsere Einnahmen und Ausgaben genau kontrollieren.

باید درآمدها و هزینه‌های خود را دقیق کنترل کنیم.

  1. Die Veranstaltung brachte hohe Einnahmen ein.

این رویداد درآمد بالایی به همراه داشت.

  1. Die Steuereinnahmen sind in diesem Quartal gesunken.

درآمدهای مالیاتی در این فصل کاهش یافته است.

  1. Ohne ausreichende Einnahmen kann das Geschäft nicht überleben.

بدون درآمد کافی، این کسب‌وکار نمی‌تواند دوام بیاورد.

نکته:

واژه “Einnahmen” معمولاً در مقابل “Ausgaben” (هزینه‌ها یا مخارج) استفاده می‌شود تا تعادل مالی را توصیف کند.

44
Q

هزینه زندگی

A

واژه “Lebensunterhalt” در زبان آلمانی به معنای “معاش” یا “هزینه‌های زندگی” است. این واژه به درآمد یا منابع مالی اشاره دارد که فرد برای تأمین نیازهای اساسی زندگی مانند غذا، مسکن و پوشاک به آن نیاز دارد.

مثال‌ها:

  1. Er verdient seinen Lebensunterhalt als Lehrer.

او معاش خود را به‌عنوان معلم درمی‌آورد.

  1. Viele Menschen kämpfen darum, ihren Lebensunterhalt zu sichern.

بسیاری از افراد برای تأمین معاش خود در تلاش هستند.

  1. Die Landwirtschaft war früher die wichtigste Quelle für den Lebensunterhalt.

کشاورزی در گذشته مهم‌ترین منبع تأمین معاش بود.

  1. Ohne Arbeit ist es schwierig, den Lebensunterhalt zu bestreiten.

بدون کار، تأمین هزینه‌های زندگی دشوار است.

  1. Sie arbeitet hart, um den Lebensunterhalt ihrer Familie zu verdienen.

او سخت کار می‌کند تا معاش خانواده‌اش را تأمین کند.

نکته:

“Lebensunterhalt” اغلب با فعل‌های “verdienen” (درآوردن) یا “bestreiten” (تأمین کردن) استفاده می‌شود و معمولاً به وضعیت مالی فرد در زندگی اشاره دارد.

45
Q

هزینه زندگی

A

واژه “Lebensunterhalt” در زبان آلمانی به معنای “معاش” یا “هزینه‌های زندگی” است. این واژه به درآمد یا منابع مالی اشاره دارد که فرد برای تأمین نیازهای اساسی زندگی مانند غذا، مسکن و پوشاک به آن نیاز دارد.

مثال‌ها:

  1. Er verdient seinen Lebensunterhalt als Lehrer.

او معاش خود را به‌عنوان معلم درمی‌آورد.

  1. Viele Menschen kämpfen darum, ihren Lebensunterhalt zu sichern.

بسیاری از افراد برای تأمین معاش خود در تلاش هستند.

  1. Die Landwirtschaft war früher die wichtigste Quelle für den Lebensunterhalt.

کشاورزی در گذشته مهم‌ترین منبع تأمین معاش بود.

  1. Ohne Arbeit ist es schwierig, den Lebensunterhalt zu bestreiten.

بدون کار، تأمین هزینه‌های زندگی دشوار است.

  1. Sie arbeitet hart, um den Lebensunterhalt ihrer Familie zu verdienen.

او سخت کار می‌کند تا معاش خانواده‌اش را تأمین کند.

نکته:

“Lebensunterhalt” اغلب با فعل‌های “verdienen” (درآوردن) یا “bestreiten” (تأمین کردن) استفاده می‌شود و معمولاً به وضعیت مالی فرد در زندگی اشاره دارد.

46
Q

نسل های اینده

A

عبارت “kommenden Generationen” در زبان آلمانی به معنای “نسل‌های آینده” است. این عبارت برای اشاره به نسل‌هایی که پس از نسل کنونی می‌آیند، به کار می‌رود و معمولاً در مباحث مربوط به مسئولیت‌پذیری، محیط‌زیست، منابع طبیعی و توسعه پایدار استفاده می‌شود.

مثال‌ها:

  1. Wir müssen die Umwelt schützen, um kommenden Generationen eine lebenswerte Welt zu hinterlassen.

ما باید از محیط‌زیست محافظت کنیم تا جهانی قابل‌زیست برای نسل‌های آینده به جا بگذاریم.

  1. Die Entscheidungen von heute beeinflussen das Leben der kommenden Generationen.

تصمیمات امروز بر زندگی نسل‌های آینده تأثیر می‌گذارد.

  1. Es ist unsere Pflicht, kommenden Generationen eine bessere Zukunft zu ermöglichen.

وظیفه ما این است که آینده‌ای بهتر برای نسل‌های آینده فراهم کنیم.

  1. Ressourcen sollten nachhaltig genutzt werden, damit sie für die kommenden Generationen erhalten bleiben.

منابع باید به‌صورت پایدار استفاده شوند تا برای نسل‌های آینده حفظ شوند.

  1. Die kommenden Generationen verdienen es, saubere Luft und sauberes Wasser zu haben.

نسل‌های آینده حق دارند هوای پاک و آب تمیز داشته باشند.

نکته:

این عبارت غالباً در مباحث اخلاقی و اجتماعی به کار می‌رود تا بر اهمیت “پاسخگویی نسبت به آینده” و “حفظ منابع برای آیندگان” تأکید شود.