B211 Flashcards
Vorkommen ( kommt vor, kam vor, ist vorgekommen
اتفاق افتادن، رخ دادن
Das kommt mir komisch vor.
Überwindung kosten
نیاز به غلبه بر چیزی ( احساسات)
Es hat mich viel Überwindung gekostet vor so viel Leute zu sprechen.
برای من بسیار سخت بود ( نیاز بر غلبه برخود داشت ) که در مقابل این همه آدم صحبت کنم.
Es kostet mich immer Überwindung früh aufzustehen
برایم همیشه سخت هست که صبح زود بیدار شوم
Sich einleben
جا افتادن/ عادت کردن
- Nach dem Umzug hat er sich schnell in der neuen Wohnung eingelebt.
بعد از اسبابکشی، او به سرعت در آپارتمان جدید جا افتاد. - Es ist wichtig, dass sich die Kinder gut in der Schule einleben.
مهم است که بچهها به خوبی در مدرسه جا بیفتند. - Nach ein paar Monaten hat sie sich in ihrem neuen Job eingelebt.
بعد از چند ماه او در شغل جدیدش عادت کرد. - Es fällt ihm schwer, sich in einer fremden Kultur einzuleben.
برای او سخت است که در یک فرهنگ بیگانه جا بیفتد. - Ich brauche noch etwas Zeit, um mich in der neuen Umgebung einzuleben.
من هنوز کمی زمان لازم دارم تا در محیط جدید عادت کنم.
Der Stammgast _ Gäste
«Stammgast» (مشتری دائمی)
و جمع آن «Stammgäste» آورده شده است:
- Der Wirt begrüßt jeden Stammgast persönlich.
صاحب رستوران هر مشتری دائمی را شخصاً خوشامد میگوید. - Die Stammgäste sitzen immer am gleichen Tisch.
مشتریان دائمی همیشه روی همان میز مینشینند. - Er ist schon seit Jahren Stammgast in diesem Hotel.
او سالهاست که مشتری دائمی این هتل است. - Die Stammgäste lieben die familiäre Atmosphäre in diesem Restaurant.
مشتریان دائمی جو خانوادگی این رستوران را دوست دارند. - Als Stammgast bekommt man manchmal besondere Rabatte.
به عنوان مشتری دائمی، گاهی اوقات تخفیفهای ویژه دریافت میکنید.
Sich mit etwas auskennen ( kennt sich aus, kannte sich aus, hat sich ausgekannt
فعل «sich mit etwas auskennen» به معنای «در چیزی تخصص داشتن»، «آشنا بودن با چیزی» یا «مسلط بودن به موضوعی» است. این فعل انعکاسی است و به فردی اشاره دارد که در زمینهای خاص دانش یا تجربه دارد.
- Präsens (حال): kennt sich aus
معنی: مسلط است، آشنایی دارد
Er kennt sich gut mit Computern aus.
او به خوبی با کامپیوترها آشنایی دارد.
- Präteritum (گذشته ساده): kannte sich aus
معنی: مسلط بود، آشنایی داشت
Sie kannte sich in der Stadt sehr gut aus.
او به خوبی با شهر آشنایی داشت.
- Perfekt (گذشته کامل): hat sich ausgekannt
معنی: مسلط بوده است، آشنایی داشته است
Er hat sich immer mit den neuesten Technologien ausgekannt.
او همیشه با جدیدترین فناوریها آشنایی داشته است.
Stehenbleiben ( bleibt stehen, blieb stehen, ist stehengeblieben )
فعل «stehenbleiben» به معنای «ایستادن» یا «نگهداشتن» است و معمولاً به معنای توقف کردن در یک مکان مشخص به کار میرود. این فعل در موقعیتهای مختلف، مانند توقف در هنگام پیادهروی یا ایستادن در یک مکان مشخص، استفاده میشود.
زمانهای مختلف فعل:
- Präsens (حال): bleibt stehen
معنی: ایستادن، توقف کردن
Wenn das Licht rot wird, bleibt man stehen.
وقتی چراغ قرمز میشود، باید ایستاد.
- Präteritum (گذشته ساده): blieb stehen
معنی: ایستاد، توقف کرد
Er blieb plötzlich stehen, als er die schöne Aussicht sah.
او ناگهان ایستاد وقتی که منظره زیبایی را دید.
- Perfekt (گذشته کامل): ist stehengeblieben
معنی: ایستاده است، توقف کرده است
Die Maschine ist während des Tests stehen geblieben.
ماشین در حین آزمایش متوقف شده است.
Der/die gleichgesinnten
کلمهی «gleichgesinnten» به معنای «همفکر» یا «همنظر» است و معمولاً به افرادی اشاره دارد که نظرات، ایدهها یا ارزشهای مشابهی دارند. این واژه معمولاً در زمینههای اجتماعی یا فرهنگی استفاده میشود، جایی که افراد به دنبال همفکران خود میگردند.
- Es ist schön, sich mit gleichgesinnten Menschen zu umgeben.
خوب است که خود را در کنار افرادی با افکار مشابه قرار دهیم. - Die Gruppe der gleichgesinnten Aktivisten trifft sich einmal pro Woche.
گروه فعالان همفکر هر هفته یکبار ملاقات میکنند. - Er hat viele gleichgesinnte Freunde, die seine Interessen teilen.
او دوستان همفکر زیادی دارد که علایق او را به اشتراک میگذارند. - In diesem Forum können gleichgesinnte Menschen ihre Ideen austauschen.
در این انجمن، افراد همفکر میتوانند ایدههای خود را به اشتراک بگذارند.
نکته:
کلمهی «gleichgesinnten» به طور معمول در جمع و به صورت «gleichgesinnte» (بدون -n) استفاده میشود. این واژه بیشتر برای توصیف گروههایی از افراد با عقاید یا علایق مشترک به کار میرود.
Halten ( hält, hielt, hat gehalten)
فعل «halten» در زبان آلمانی معانی و کاربردهای متعددی دارد، از جمله «نگه داشتن»، «ایستادن»، «متوقف کردن» و «حفظ کردن». این فعل میتواند در زمینههای مختلفی استفاده شود.
زمانهای مختلف فعل:
- Präsens (حال): hält
معنی: نگه میدارد، ایستاده است
Er hält das Buch in der Hand.
او کتاب را در دست دارد.
- Präteritum (گذشته ساده): hielt
معنی: نگه داشت، ایستاد
Sie hielt einen interessanten Vortrag.
او یک سخنرانی جالب ارائه داد.
- Perfekt (گذشته کامل): hat gehalten
معنی: نگه داشته است، ایستاده است
Wir haben das Treffen pünktlich gehalten.
ما جلسه را به موقع برگزار کردیم
Der Neuankömmling_ e
کلمه «Neuankömmling» به معنای «مهاجر جدید» یا «آدم تازهوارد» است و معمولاً به افرادی اشاره دارد که به تازگی به یک مکان، کشور یا گروه جدیدی وارد شدهاند. جمع این واژه «Neuankömmlinge» میباشد.
- Der Neuankömmling wurde herzlich willkommen geheißen.
مهاجر جدید به گرمی خوشامد گفته شد. - Die Neuankömmlinge erhalten eine Einführung in die Stadt.
تازهواردان یک معرفی از شهر دریافت میکنند. - Als Neuankömmling fühlte ich mich anfangs etwas verloren.
به عنوان یک مهاجر جدید، در ابتدا احساس گمشدگی میکردم. - Die Organisation hilft Neuankömmlingen, sich in der neuen Umgebung einzuleben.
این سازمان به تازهواردان کمک میکند تا در محیط جدید جا بیفتند. - Neuankömmlinge bringen oft frische Ideen und Perspektiven mit.
تازهواردان معمولاً ایدهها و دیدگاههای تازهای به همراه می آورند
Hoch motiviert
«بسیار با انگیزه» یا «بسیار مشتاق»
- Die hoch motivierten Mitarbeiter bringen neue Ideen ins Team.
کارمندان بسیار با انگیزه ایدههای جدیدی را به تیم میآورند. - Er ist hoch motiviert, seine Ziele zu erreichen.
او بسیار با انگیزه است که به اهدافش برسد. - Die hoch motivierten Schüler haben an dem Wettbewerb teilgenommen.
دانشآموزان بسیار با انگیزه در این مسابقه شرکت کردند. - Wir suchen hoch motivierte Bewerber für die Stelle.
ما به دنبال متقاضیان بسیار با انگیزه برای این شغل هستیم.
Fuß fassen
جا افتادن، جای پا پیدا کردن
Ich habe in der neuen Stadt schnell Fuß gefasst
dazugehören
«به چیزی تعلق داشتن» یا «جزو چیزی بودن»
- Ich fühle mich in dieser Gruppe sehr wohl, weil ich dazugehöre.
من در این گروه احساس راحتی میکنم زیرا جزو آن هستم. - Familie ist wichtig, weil wir alle dazugehören.
خانواده مهم است، زیرا ما همه به آن تعلق داریم. - Er möchte zu den besten Spielern des Teams dazugehören.
او میخواهد جزو بهترین بازیکنان تیم باشد. - In dieser Gemeinschaft gehört jeder dazu.
در این جامعه هر کسی جزو آن است.
Ein neues Leben aufbauen
«یک زندگی جدید بنا کردن» یا «یک زندگی جدید ایجاد کردن»
- Nach der Trennung möchte sie ein neues Leben aufbauen.
بعد از جدایی، او میخواهد یک زندگی جدید بنا کند. - Er hat beschlossen, in einer anderen Stadt ein neues Leben aufzubauen.
او تصمیم گرفته که در یک شهر دیگر یک زندگی جدید ایجاد کند. - Die Unterstützung von Freunden hilft ihm, ein neues Leben aufzubauen.
حمایت دوستان به او کمک میکند تا یک زندگی جدید بسازد. - Nach dem Studium plant sie, ein neues Leben in einer fremden Stadt aufzubauen.
بعد از فارغالتحصیلی، او برنامهریزی کرده است که یک زندگی جدید در یک شهر غریبه بسازد. - Ein neues Leben aufzubauen erfordert Mut und Entschlossenheit.
بنا کردن یک زندگی جدید به شجاعت و اراده نیاز دارد.