B2.3.2 Flashcards
Überein stimmen
موافق بودن، توافق کردن
Das Weltgeschehen
وقایع جهانی
Einfluss haben auf ( Akk)
تاثیر داشتن بر
عبارت “Einfluss haben auf (Akk)” به معنای “تأثیر داشتن بر” یا “نفوذ داشتن بر” است و برای توصیف تأثیرگذاری یا نفوذ یک شخص، عامل، یا شرایط بر چیزی یا کسی به کار میرود.
مثالها:
- Die Medien haben großen Einfluss auf die öffentliche Meinung.
رسانهها تأثیر زیادی بر افکار عمومی دارند. - Seine Entscheidungen haben Einfluss auf das ganze Team.
تصمیمات او بر کل تیم تأثیر میگذارد. - Das Wetter hat einen Einfluss auf meine Stimmung.
هوا بر حال و هوای من تأثیر دارد. - Eltern haben oft einen starken Einfluss auf die Werte ihrer Kinder.
والدین اغلب تأثیر زیادی بر ارزشهای فرزندانشان دارند. - Kulturelle Unterschiede haben Einfluss auf die Kommunikation.
تفاوتهای فرهنگی بر ارتباطات تأثیر میگذارند.
( kein) Verständnis aufbring für
عبارت “(kein) Verständnis aufbringen für” به معنای “(نداشتن) درک یا همدلی با” است. این عبارت وقتی به کار میرود که کسی میخواهد بیان کند که میتواند یا نمیتواند وضعیت یا رفتار کسی دیگر را درک یا قبول کند.
مثالها:
- Ich kann kein Verständnis für sein Verhalten aufbringen.
نمیتوانم رفتار او را درک کنم. - Sie bringt viel Verständnis für die Sorgen ihrer Freunde auf.
او درک زیادی نسبت به نگرانیهای دوستانش دارد. - Wir müssen Verständnis für andere Kulturen aufbringen.
ما باید فرهنگهای دیگر را درک کنیم. - Er konnte kein Verständnis für ihre Entscheidung aufbringen.
او نتوانست تصمیم او را درک کند. - Lehrer sollten Verständnis für die Schwierigkeiten der Schüler aufbringen.
معلمان باید مشکلات دانشآموزان را درک کنند.
Die Anforderung
درخواست/ دعوت
weiterleitung
واژه “Weiterleitung” در زبان آلمانی به معنای “ارسال مجدد” یا “فوروارد کردن” است. این اصطلاح معمولاً در زمینههای ارتباطی، به ویژه در ارسال ایمیلها، پیامها یا تماسهای تلفنی به کار میرود.
مثالها:
- Die Weiterleitung der E-Mails funktioniert automatisch.
ارسال مجدد ایمیلها بهطور خودکار انجام میشود. - Bitte senden Sie mir die Weiterleitung der wichtigen Dokumente.
لطفاً ارسال مجدد مدارک مهم را برای من انجام دهید. - Er hat die Weiterleitung des Anrufs an sein Handy aktiviert.
او فوروارد کردن تماس به موبایلش را فعال کرده است. - Die Weiterleitung der Informationen an alle Beteiligten ist notwendig.
ارسال مجدد اطلاعات به همهی افراد درگیر ضروری است. - Nach der Weiterleitung der Nachricht erhielt ich sofort eine Antwort.
پس از ارسال مجدد پیام، بلافاصله پاسخی دریافت
benachteiligt
واژه “benachteiligt” در زبان آلمانی به معنای “مورد بیتوجهی” یا “محروم” است. این واژه معمولاً برای توصیف افرادی استفاده میشود که به دلیل شرایط خاصی (مانند نژاد، جنسیت، سن، وضعیت اقتصادی و غیره) از فرصتها یا حقوق برابر برخوردار نیستند و به نوعی تحت فشار یا تبعیض قرار دارند.
مثالها:
- Benachteiligte Gruppen benötigen besondere Unterstützung.
گروههای محروم به حمایت ویژهای نیاز دارند. - In der Gesellschaft sind oft Frauen benachteiligt.
در جامعه، زنان اغلب مورد بیتوجهی قرار میگیرند. - Er fühlt sich in der Schule benachteiligt, weil er neu ist.
او در مدرسه احساس میکند که به خاطر تازهوارد بودن، مورد بیتوجهی قرار گرفته است. - Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um benachteiligten Kindern zu helfen.
دولت اقداماتی انجام داده است تا به کودکان محروم کمک کند. - Es ist wichtig, benachteiligte Menschen zu unterstützen.
حمایت از افراد محروم اهمیت زیادی
Von etwas profitieren
از چیزی سود بردن
Wir würden davon profitieren, wenn…
Einleuchten
Das leuchtet mir ein
فعل “einleuchten” در زبان آلمانی به معنای “واضح شدن” یا “فهمیده شدن” است و به حالتی اشاره دارد که یک مفهوم یا ایده برای کسی قابل درک و روشن میشود. این فعل معمولاً در جملاتی استفاده میشود که نشاندهندهی درک یا آگاهی از یک موضوع است.
مثالها:
- Es leuchtet mir ein, warum wir diese Entscheidung getroffen haben.
برایم واضح است که چرا این تصمیم را گرفتهایم. - Die Erklärung hat mir sehr eingeleuchtet.
توضیح به من خیلی واضح شد. - Er versucht, seine Argumente so zu formulieren, dass sie jedem einleuchten.
او سعی میکند استدلالهایش را طوری بیان کند که برای همه قابل فهم باشد. - Nachdem ich das Beispiel gehört habe, leuchtet mir das Konzept ein.
بعد از اینکه مثال را شنیدم، مفهوم برایم واضح شد. - Die Zusammenhänge zwischen den verschiedenen Themen leuchten ein.
ارتباطات بین موضوعات مختلف برایم روشن
Einer Meinung sein
Da bin ich deiner Meinung
هم عقیده بودن
در این من با تو هم نظرم
Der Kompromiss
مصالحه، سازش
واژه “Kompromiss” در زبان آلمانی به معنای “توافق” یا “مصالحه” است. این واژه به حالتی اشاره دارد که دو یا چند طرف در یک بحث یا مذاکره، با هم به یک توافق یا نتیجهای میرسند که هر یک از آنها برای رسیدن به آن برخی از خواستههای خود را کنار میگذارد.
مثالها:
- Die Parteien haben einen Kompromiss gefunden, um den Konflikt zu lösen.
طرفین یک مصالحه پیدا کردهاند تا منازعه را حل کنند. - Es ist wichtig, einen Kompromiss zu schließen, wenn man unterschiedliche Meinungen hat.
این مهم است که وقتی نظرات متفاوتی دارید، یک توافق حاصل شود. - Sie hat den Kompromiss akzeptiert, obwohl sie nicht ganz einverstanden war.
او مصالحه را قبول کرد، هرچند که کاملاً موافق نبود. - Ein Kompromiss kann oft die beste Lösung für beide Seiten sein.
یک توافق میتواند معمولاً بهترین راهحل برای هر دو طرف باشد. - Manchmal müssen wir Kompromisse eingehen, um voranzukommen.
گاهی اوقات باید مصالحه کنیم تا پیشرفت
Der Kompromiss
مصالحه، سازش
واژه “Kompromiss” در زبان آلمانی به معنای “توافق” یا “مصالحه” است. این واژه به حالتی اشاره دارد که دو یا چند طرف در یک بحث یا مذاکره، با هم به یک توافق یا نتیجهای میرسند که هر یک از آنها برای رسیدن به آن برخی از خواستههای خود را کنار میگذارد.
مثالها:
- Die Parteien haben einen Kompromiss gefunden, um den Konflikt zu lösen.
طرفین یک مصالحه پیدا کردهاند تا منازعه را حل کنند. - Es ist wichtig, einen Kompromiss zu schließen, wenn man unterschiedliche Meinungen hat.
این مهم است که وقتی نظرات متفاوتی دارید، یک توافق حاصل شود. - Sie hat den Kompromiss akzeptiert, obwohl sie nicht ganz einverstanden war.
او مصالحه را قبول کرد، هرچند که کاملاً موافق نبود. - Ein Kompromiss kann oft die beste Lösung für beide Seiten sein.
یک توافق میتواند معمولاً بهترین راهحل برای هر دو طرف باشد. - Manchmal müssen wir Kompromisse eingehen, um voranzukommen.
گاهی اوقات باید مصالحه کنیم تا پیشرفت
Der zweifel
واژه “Zweifel” در زبان آلمانی به معنای “شک” یا “تردید” است. این واژه به حالتی اشاره دارد که شخص نسبت به یک موضوع، ایده یا وضعیت خاص، اطمینان کامل ندارد و ممکن است سوالاتی در ذهنش ایجاد شود.
مثالها:
- Ich habe Zweifel an seiner Ehrlichkeit.
من نسبت به صداقت او شک دارم. - In schwierigen Situationen kommen oft Zweifel auf.
در شرایط دشوار اغلب شک و تردید به وجود میآید. - Sie äußerte ihre Zweifel über den Erfolg des Projekts.
او شک و تردیدهایش را دربارهی موفقیت پروژه بیان کرد. - Es gibt keinen Grund, an dieser Entscheidung zu zweifeln.
هیچ دلیلی برای شک کردن به این تصمیم وجود ندارد. - Er kämpft mit seinen Zweifeln, bevor er eine Entscheidung trifft.
او قبل از اینکه تصمیم بگیرد، با شک و تردیدهایش میجنگد.
Die Ablehnung
واژه “Ablehnung” در زبان آلمانی به معنای “رد” یا “انکار” است. این واژه به حالتی اشاره دارد که یک درخواست، پیشنهاد یا نظر بهطور رسمی یا غیررسمی پذیرفته نمیشود و طرف مقابل از قبول آن خودداری میکند.
مثالها:
- Die Ablehnung seines Vorschlags hat ihn enttäuscht.
رد پیشنهاد او او را ناامید کرد. - Wir haben eine schriftliche Ablehnung von der Behörde erhalten.
ما یک رد کتبی از اداره دریافت کردیم. - Die Ablehnung der Anfrage kam überraschend.
رد درخواست بهطور ناگهانی بود. - Sie hat die Ablehnung der Bewerbung akzeptiert.
او رد درخواست استخدام را پذیرفت. - Die Ablehnung der neuen Regeln führte zu Protesten.
رد قوانین جدید به اعتراضات منجر
Etwas nachvollziehen ( vollzieht nach, vollzog nach, hat nachvollziehen)
فعل “nachvollziehen” در زبان آلمانی به معنای “درک کردن” یا “پیگیری کردن” است. این فعل به حالتی اشاره دارد که فرد بتواند بهخوبی روند فکر، استدلال یا احساسات دیگری را درک کند و از آن آگاه باشد.
مثالها:
- Ich kann deinen Standpunkt nachvollziehen.
من میتوانم دیدگاه تو را درک کنم. - Es ist wichtig, die Gründe für diese Entscheidung nachvollziehen zu können.
مهم است که بتوانیم دلایل این تصمیم را درک کنیم. - Die Lehrerin erklärte die Aufgabe so, dass die Schüler sie nachvollziehen konnten.
معلم وظیفه را طوری توضیح داد که دانشآموزان بتوانند آن را درک کنند. - Er hat mir seinen Gedankenprozess erklärt, und ich konnte ihm gut nachvollziehen.
او فرآیند تفکرش را برای من توضیح داد و من توانستم بهخوبی درک کنم. - Manchmal ist es schwierig, das Verhalten anderer Menschen nachzuvollziehen.
گاهی اوقات درک رفتار دیگران دشوار است.