9 Flashcards

1
Q

ablehnen

A

رد کردن

کلمه “ablehnen” در زبان آلمانی به معنای “رد کردن” یا “نپذیرفتن” است. این فعل برای بیان نپذیرفتن پیشنهادها، دعوت‌ها، ایده‌ها، یا حتی نظرات استفاده می‌شود. اغلب در موقعیت‌های رسمی یا غیررسمی کاربرد دارد که فرد تمایل ندارد پیشنهادی را قبول کند.

مثال به زبان آلمانی:

•	“Er lehnte das Jobangebot ab, weil es nicht seinen Erwartungen entsprach.”

ترجمه به فارسی:

•	او پیشنهاد شغلی را رد کرد، چرا که با انتظاراتش مطابقت نداشت.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

auslösen

A

سبب شدن

کلمه “auslösen” در زبان آلمانی به معنای “موجب شدن”، “باعث شدن”، یا “فعال کردن” است. این فعل برای توصیف اقدامی که باعث بروز واکنش، رویداد یا تغییر می‌شود به کار می‌رود. “Auslösen” در زمینه‌های مختلفی مانند بیولوژی، پزشکی، فناوری، و عکاسی استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه عکاسی:
    • “Der Fotograf löste die Kamera aus, um das Foto zu machen.”
    • عکاس دوربین را فعال کرد تا عکس بگیرد.
  2. در زمینه فیزیولوژی:
    • “Bestimmte Nahrungsmittel können eine allergische Reaktion auslösen.”
    • برخی مواد غذایی ممکن است سبب واکنش آلرژیک شوند.
  3. در زمینه تکنولوژی:
    • “Ein Sensor löste den Alarm aus, als er Bewegung erkannte.”
    • یک سنسور زنگ هشدار را فعال کرد، وقتی حرکتی را تشخیص داد.

این استفاده‌ها نشان می‌دهند که “auslösen” چگونه برای بیان عمل فعال‌سازی یا موجب شدن یک واکنش یا رویداد به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

beeinflussen

A

تحت تاثیر قرار دادن

تاثیر گذاشتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

belasten

A

باعث زحمت شدن
سنگین کردن
متهم کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

beschleunigen

A

تسریع کردن| شتاب دادن

کلمه “beschleunigen” به زبان آلمانی به معنای “تسریع کردن” یا “سرعت بخشیدن” است. این فعل برای توصیف عملی که باعث افزایش سرعت یا تسریع یک فرایند، حرکت یا رویداد می‌شود به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	تسریع حرکت:
•	“Der Fahrer beschleunigte das Auto, um die rote Ampel noch zu erreichen.” ‎	•	راننده سرعت ماشین را افزایش داد تا به چراغ قرمز برسد.
2.	تسریع یک فرایند:
•	“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um die wirtschaftliche Erholung zu beschleunigen.” ‎	•	دولت اقداماتی را انجام داده است تا بهبود اقتصادی را تسریع کند.
3.	تسریع تولید:
•	“Neue Technologien können die Produktion erheblich beschleunigen.” ‎	•	فناوری‌های جدید می‌توانند تولید را به طور قابل توجهی تسریع کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “beschleunigen” چگونه در زمینه‌های مختلف برای بیان افزایش سرعت یا تسریع یک عمل یا فرایند استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

durchatmen

A

تنفس عمیق کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

entstehen

A

به وجود آمدن

کلمه “entstehen” به زبان آلمانی به معنای “پدیدار شدن”، “به وجود آمدن” یا “شکل گرفتن” است. این فعل برای توصیف فرایندی است که در آن چیزی جدید ساخته می‌شود، شروع به کار می‌کند، یا به طور طبیعی رخ می‌دهد. این کلمه در موقعیت‌های مختلفی استفاده می‌شود، از توصیف پدیده‌های طبیعی گرفته تا توسعه مفاهیم یا محصولات.

  • “Aus dem Nichts entstand eine neue Idee.”
  • یک ایده جدید از هیچ پدیدار شد.
  1. پدیدار شدن یک شهر
    • “Nach dem Krieg entstand auf den Ruinen eine neue Stadt.”
    ‎ • پس از جنگ، شهر جدیدی بر روی ویرانه‌ها به وجود آمد.
  2. شکل‌گیری یک جنبش
    • “Aus der Unzufriedenheit der Bevölkerung entstand eine starke politische Bewegung.”
    ‎ • از نارضایتی مردم، یک جنبش سیاسی قوی شکل گرفت.
  3. توسعه یک تکنولوژی
    • “Durch Innovation und Forschung entstand eine revolutionäre neue Technologie.”
    ‎ • از طریق نوآوری و تحقیق، یک تکنولوژی انقلابی جدید به وجود آمد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

erledigen

A

انجام دادن
به اتمام رساندن
رسیدگی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

sämtlich

A

تمام - بدون استثنا - همه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Ich habe sämtliche Aufträge erledigt.

A

من تمام سفارش‌ها را انجام دادم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

erreichen

A

دست پیدا کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

gefährden

A

به خطر انداحتن

1.	به خطر انداختن سلامتی:
•	“Rauchen kann Ihre Gesundheit ernsthaft gefährden.” ‎	•	سیگار کشیدن می‌تواند سلامتی شما را به طور جدی به خطر بیندازد.
  1. به خطر انداختن امنیت:
    • “Hohe Geschwindigkeiten gefährden die Sicherheit auf den Straßen.”
    ‎ • سرعت‌های بالا امنیت در جاده‌ها را به خطر می‌اندازد.
  2. به خطر انداختن موفقیت پروژه:
    • “Mangelnde Planung kann den Erfolg des Projekts gefährden.”
    ‎ • برنامه‌ریزی ناکافی می‌تواند موفقیت پروژه را به خطر بیندازد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

genießen

A

لذت بردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

gestalten

A

طراحی کردن

شکل دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

heilen

A

معالجه کردن

التیام یافتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

rasten

A

استراحت کردن

کلمه “rasten” در زبان آلمانی به معنای “استراحت کردن” یا “توقف کوتاه مدت” است. این فعل بیشتر برای توصیف توقفی کوتاه در طول سفر یا فعالیتی طولانی به کار می‌رود تا فرصتی برای بازیابی انرژی فراهم شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه سفر:
    • “Wir müssen bald rasten, um etwas zu essen.”
    • ما باید به زودی برای خوردن چیزی استراحت کنیم.
  2. در زمینه ورزش:
    • “Die Wanderer rasteten am Gipfel, um die Aussicht zu genießen.”
    • کوهنوردان برای لذت بردن از منظره در قله استراحت کردند.
  3. در زمینه کار:
    • “Nach vier Stunden intensiver Arbeit ist es Zeit zu rasten.”
    • پس از چهار ساعت کار شدید، وقت آن است که استراحت کنیم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “rasten” چگونه می‌تواند برای توصیف استراحت‌های کوتاه مدت در طول فعالیت‌های مختلف به کار رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

rosten

A

زنگ زدن| مثل زنگ آهن

1.	در مورد خودروها:
•	“Das Auto begann zu rosten, nachdem es mehrere Jahre im Freien geparkt wurde.” ‎	•	خودرو پس از چند سال پارک در فضای باز شروع به زنگ زدن کرد.
2.	در مورد ساختمان‌ها:
•	“Die Eisenstangen im Fundament des Gebäudes rosten.” ‎	•	میلگردهای موجود در پایه ساختمان دارند زنگ می‌زنند.
3.	در مورد پیشگیری از زنگ‌زدگی:
•	“Um das Rosten zu verhindern, sollten Metalle richtig behandelt und geschützt werden.” ‎	•	برای جلوگیری از زنگ زدن، باید فلزات به درستی درمان و محافظت شوند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

senken

A

کاهش دادن

این فعل برای توصیف عملیاتی است که در آن سطح، میزان یا شدت چیزی پایین می‌آید. “Senken” در زمینه‌های مختلفی از جمله اقتصاد، پزشکی، مهندسی و محیط زیست کاربرد دارد.

1.	کاهش دما:
•	“Wir müssen die Heizung senken, um Energie zu sparen.” ‎	•	ما باید دمای گرمایش را کاهش دهیم تا انرژی صرفه‌جویی کنیم.
2.	کاهش قیمت:
•	“Das Geschäft hat die Preise gesenkt, um mehr Kunden anzulocken.” ‎	•	مغازه قیمت‌ها را کاهش داده است تا مشتریان بیشتری جذب کند.
3.	کاهش فشار خون:
•	“Er muss seinen Blutdruck senken, um gesundheitliche Risiken zu minimieren.” ‎	•	او باید فشار خون خود را کاهش دهد تا خطرات سلامتی را به حداقل برساند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه “senken” برای بیان کاهش در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

sich bessern

A

بهتر کردن

  1. در زمینه سلامتی:
    • “Sein Gesundheitszustand hat sich nach der Behandlung erheblich gebessert.”
    • وضعیت سلامتی او پس از درمان به طور قابل توجهی بهبود یافته است.
  2. در زمینه تحصیلی یا شغلی:
    • “Ihre Leistungen in der Schule haben sich im letzten Semester deutlich gebessert.”
    • عملکرد او در مدرسه در ترم گذشته به طور مشخص بهبود یافته است.
  3. در زمینه روابط شخصی:
    • “Die Beziehung zwischen den beiden hat sich in den letzten Monaten gebessert.”
    • رابطه بین آن دو در ماه‌های اخیر بهبود یافته است.
  4. در زمینه مهارت‌ها یا هنرها:
    • “Seine Fähigkeiten am Klavier haben sich mit viel Übung gebessert.”
    • مهارت‌های او در نواختن پیانو با تمرین زیاد بهبود یافته است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sich bessern” چگونه برای توصیف بهبودی در جنبه‌های مختلف زندگی و فعالیت‌های انسانی به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

sich bewegen

A

حرکت کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

(sich) entspannen

A

تمدد اعصاب کردن| آرامش پیدا کردن

ین فعل برای بیان اقداماتی که به کاهش تنش‌ها و استرس‌های جسمی یا روحی منجر می‌شوند، استفاده می‌شود. “Entspannen” همچنین می‌تواند به زمانی اشاره کند که فرد وقت خود را صرف فعالیت‌هایی می‌کند که احساس آرامش می‌بخشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه آرامش فردی:
•	“Am Wochenende entspanne ich mich gerne im Garten.” ‎	•	من در آخر هفته‌ها دوست دارم در باغ آرامش بگیرم.
2.	در زمینه استفاده از تکنیک‌های آرام‌سازی:
•	“Sie macht Yoga, um sich zu entspannen.” ‎	•	او یوگا انجام می‌دهد تا ریلکس شود.
3.	در زمینه استراحت پس از کار:
•	“Nach der Arbeit entspannt er sich gerne mit einem guten Buch.” ‎	•	او پس از کار دوست دارد با خواندن یک کتاب خوب آرامش بگیرد.

این استفاده‌ها نشان می‌دهند که “entspannen” به فعالیت‌های مختلفی اشاره دارد که به آرام‌سازی و کاهش تنش‌ها کمک می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

sich ernähren

A

تغذیه کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

sich etwas gönnen

A

روا دانستن

“Nach einer langen Arbeitswoche habe ich mir ein entspannendes Spa-Wochenende gegönnt.”

به خودتان چیز خوبی هدیه دادن

عبارت “sich etwas gönnen” به زبان آلمانی به معنای “به خود چیزی پاداش دادن” یا “از چیزی لذت بردن” است. این اصطلاح زمانی به کار می‌رود که فرد تصمیم می‌گیرد به خودش اجازه دهد که از چیزی خوشایند، اغلب به عنوان یک پاداش یا تسکین دهنده، لذت ببرد، بدون احساس گناه یا نگرانی.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه استراحت و تفریح:
    • “Nach einer langen Arbeitswoche gönne ich mir gerne einen entspannenden Tag im Spa.”
    • پس از یک هفته کاری طولانی، من دوست دارم به خودم یک روز آرامش‌بخش در اسپا پاداش دهم.
  2. در زمینه خرید و تجمل:
    • “Sie gönnte sich ein neues Kleid für die Party.”
    • او به خودش یک لباس جدید برای مهمانی پاداش داد.
  3. در زمینه غذایی و خوراکی:
    • “Manchmal muss man sich auch etwas Süßes gönnen.”
    • گاهی اوقات باید به خودت اجازه دهی که از چیز شیرینی لذت ببری.
  4. در زمینه ورزش و تناسب اندام:
    • “Nach dem Marathon gönnte er sich eine Woche Pause vom Training.”
    • پس از ماراتون، او به خودش یک هفته استراحت از تمرین پاداش داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “sich etwas gönnen” چگونه برای توصیف اقداماتی که فرد برای پاداش دادن به خود یا لذت بردن از لحظات خوشایند انجام می‌دهد، استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

verbergen

A

پنهان کردن

“Er verbarg seine wahren Gefühle, um niemanden zu verletzen.”
ترجمه به فارسی: او احساسات واقعی‌اش را پنهان
کرد تا کسی را آزرده خاطر نکند.

1.	پنهان کردن اشیا:
•	“Er verbarg das Geschenk unter dem Bett, damit niemand es findet.” ‎	•	او هدیه را زیر تخت پنهان کرد تا کسی آن را پیدا نکند.
2.	پنهان کردن احساسات:
•	“Sie konnte ihre Enttäuschung nicht verbergen.” ‎	•	او نتوانست ناامیدی‌اش را پنهان کند.
3.	پنهان کردن حقیقت:
•	“Er versuchte, die Wahrheit zu verbergen, aber es gelang ihm nicht.” ‎	•	او سعی کرد حقیقت را پنهان کند، اما موفق نشد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

strampeln

A

دست و پا زدن
پا زدن

“Die Radfahrer strampelten heftig den steilen Berg hinauf.”

ترجمه‌ی این جمله به فارسی: “دوچرخه‌سواران با شدت زیادی در حال پا زدن بودند تا از کوه تند بالا بروند.”

“Das Baby strampelte fröhlich mit den Beinen, als es seine Mutter sah.”

ترجمه‌ی این جمله به فارسی: “نوزاد وقتی مادرش را دید، شادمانه با پاهایش تلاش کرد.”

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

etw. umwandeln in + akk

A

تبدیل کردن

عبارت “etwas umwandeln in + Akkusativ” به زبان آلمانی به معنی “چیزی را به چیز دیگری تبدیل کردن” است. این اصطلاح برای بیان تغییر یا تبدیل یک شیء، حالت، یا مفهوم به شکل دیگری استفاده می‌شود. در این عبارت، “umwandeln” فعل است و “in” حرف اضافه‌ای است که همراه با مفعول به کار می‌رود و باید با کلمه‌ای در حالت آکوزاتیو (مفعولی) همراه باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	تبدیل مکانی به چیزی دیگر:
•	“Sie haben die alte Fabrik in ein modernes Bürogebäude umgewandelt.” ‎	•	آنها کارخانه قدیمی را به یک ساختمان دفتری مدرن تبدیل کردند.
2.	تبدیل انرژی:
•	“Das Kraftwerk wandelt kinetische Energie in elektrische Energie um.” ‎	•	نیروگاه انرژی جنبشی را به انرژی الکتریکی تبدیل می‌کند.
3.	تبدیل شکل اطلاعات:
•	“Der Computer wandelt die digitalen Daten in visuelle Darstellungen um.” ‎	•	کامپیوتر داده‌های دیجیتال را به نمایش‌های بصری تبدیل می‌کند.

این عبارت در زبان آلمانی راهی مفید برای بیان انواع تغییرات و تبدیل‌ها در زمینه‌های مختلف است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

vermeiden

A

اجتناب کردن

دوری کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

verursachen

A

باعث شدن

سبب شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

Schaden verursachen

A

باعث‌آسیب شدن

1.	آسیب فیزیکی:
•	“Der Sturm hat erheblichen Schaden verursacht.” ‎	•	طوفان خسارت قابل توجهی وارد کرد.
2.	آسیب مالی:
•	“Ein Fehler im System verursachte großen finanziellen Schaden.” ‎	•	یک خطا در سیستم باعث خسارت مالی بزرگی شد.
3.	آسیب زیست محیطی:
•	“Die Ölverschmutzung hat schweren Schaden an der Meeresumwelt verursacht.” ‎	•	آلودگی نفتی خسارت شدیدی به محیط زیست دریایی وارد کرده است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

verschwinden

A

ناپدید شدن

1.	ناپدید شدن فیزیکی:
•	“Der Nebel verschwand schnell, als die Sonne aufging.” ‎	•	مه سریع ناپدید شد وقتی که خورشید طلوع کرد.
2.	محو شدن یک شخص:
•	“Er verschwand aus dem Zimmer, ohne ein Wort zu sagen.” ‎	•	او بدون گفتن حتی یک کلمه از اتاق ناپدید شد.
3.	از بین رفتن یک مفهوم یا حالت:
•	“Ihre Angst verschwand, nachdem sie die Prüfung bestanden hatte.” ‎	•	ترس او پس از قبولی در امتحان ناپدید شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “verschwinden” چگونه در زمینه‌های مختلف برای بیان ناپدید شدن یا محو شدن چیزها، افراد یا حالات به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

vorbeugen

A

پیش‌گیری کردن

1.	پیشگیری کردن: این معنی اشاره به اقداماتی دارد که برای جلوگیری از بروز یک مشکل یا بیماری انجام می‌شود.
•	Beispiel (مثال): “Regelmäßiges Händewaschen kann der Verbreitung von Krankheiten vorbeugen.” ‎	•	ترجمه: شستن مرتب دست‌ها می‌تواند از شیوع بیماری‌ها پیشگیری کند.
2.	خم کردن (به سمت جلو): در این زمینه، vorbeugen به معنای فیزیکی خم شدن یا خم کردن بدن به سمت جلو است.
•	Beispiel (مثال): “Sie beugte sich vor, um das Buch aufzuheben.” ‎	•	ترجمه: او برای برداشتن کتاب خم شد.

این فعل به شکل‌های مختلفی برای بیان ایده‌های مربوط به پیشگیری یا اقدامات احتیاطی و همچنین حرکات فیزیکی استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

wirken

A

اثر کردن

تاثیر گذاشتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

zubereiten

A

آماده کردن| پختن

این فعل بیشتر برای توصیف فرآیند آماده‌سازی غذا به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	آماده کردن غذا:
•	“Ich werde das Abendessen zubereiten.” ‎	•	من شام را آماده خواهم کرد.
2.	پختن یک کیک:
•	“Sie hat einen köstlichen Kuchen zubereitet.” ‎	•	او یک کیک خوشمزه پخته است.
3.	آماده کردن سالاد:
•	“Er bereitet einen frischen Salat zu.” ‎	•	او یک سالاد تازه آماده می‌کند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

jd. zwingen zu + dat.

A

مجبور کردن| وادار کردن

1.	در زمینه حرفه‌ای:
•	“Der Chef zwang ihn, Überstunden zu machen.” ‎	•	رئیس او را مجبور کرد که ساعات اضافه کار کند.
2.	در زمینه قانونی:
•	“Die Polizei zwang den Verdächtigen, das Auto anzuhalten.” ‎	•	پلیس مظنون را مجبور کرد که ماشین را متوقف کند.
3.	در زمینه تعلیماتی:
•	“Die Lehrerin zwang die Schüler, ihre Hausaufgaben zu machen.” ‎	•	معلم دانش‌آموزان را مجبور کرد که تکالیف خود را انجام دهند.
4.	در زمینه روابط خانوادگی:
•	“Sie zwang ihre Kinder, früher ins Bett zu gehen.” ‎	•	او بچه‌های خود را مجبور کرد که زودتر به رختخواب بروند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

das Argument

A

دلیل

این کلمه برای اشاره به دلایل یا مدارکی که در حمایت یا رد یک ایده، نظریه، یا موضع مطرح می‌شود به کار می‌رود. “Argument” معمولاً در مکالمات، بحث‌ها، نوشتارهای علمی یا هر نوع تبادل نظری که نیاز به توجیه و دفاع از یک نظر دارد، استفاده می‌شود.

•	“Er präsentierte starke Argumente, um seine Theorie zu unterstützen.”

•	او استدلال‌های قوی‌ای را ارائه داد تا نظریه‌اش را پشتیبانی کند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

die Atmung

A

تنفس

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

der Auslöser

A

کلمه “der Auslöser” به زبان آلمانی به معنای “ماشه”، “عامل محرک”، یا “علت ایجادکننده” است. این کلمه برای توصیف چیزی که باعث بروز واکنش یا رویدادی می‌شود استفاده می‌گردد. “Auslöser” در زمینه‌های مختلفی مانند روانشناسی، فنی، عکاسی، و علوم به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه روانشناسی:
    • “Ein bestimmtes Ereignis kann als Auslöser für eine Angstreaktion dienen.”
    • یک رویداد خاص می‌تواند به عنوان عامل محرک برای واکنش ترس عمل کند.
  2. در زمینه عکاسی:
    • “Der Fotograf drückte den Auslöser, um das perfekte Bild einzufangen.”
    • عکاس برای گرفتن تصویری کامل، ماشه دوربین را فشار داد.
  3. در زمینه فنی یا مکانیکی:
    • “Ein technischer Defekt war der Auslöser für die Panne.”
    • یک نقص فنی عامل ایجاد خرابی بود.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Auslöser” چگونه به عنوان یک عامل یا مکانیزم که موجب شروع یک فرایند یا واکنش می‌شود، استفاده می‌گردد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

das Bedürfnis

A

نیاز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

die Befriedigung

A

رضایت

1.	در زمینه روانشناسی و خودیاری:
•	“Er erlebt große Befriedigung, nachdem er seine Ziele erreicht hat.” ‎	•	او پس از رسیدن به اهدافش، احساس رضایت زیادی می‌کند.
2.	در زمینه حقوقی (مثلا در مورد ادای دین یا تعهدات):


2.	در زمینه شخصی و روابط:
•	“Sie fand große Befriedigung darin, anderen zu helfen.” ‎	•	او رضایت زیادی از کمک به دیگران می‌یافت.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

die Behandlung

A

رفتار، درمان

کلمه “die Behandlung” به زبان آلمانی به معنای “درمان” است. این اصطلاح عموماً برای توصیف فرایند پزشکی یا روانشناختی استفاده می‌شود که در آن بیماری‌ها یا مشکلات به منظور بهبودی درمان می‌شوند. همچنین، می‌توان از آن برای بیان نحوه برخورد یا رسیدگی به موضوعات غیرپزشکی نیز استفاده کرد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه پزشکی:
    • “Die Behandlung der Krankheit dauerte mehrere Monate.”
    • درمان بیماری چندین ماه طول کشید.
  2. در زمینه روانشناسی:
    • “Psychotherapeutische Behandlung kann bei Depressionen sehr wirksam sein.”
    • درمان روان‌درمانی می‌تواند در مورد افسردگی بسیار مؤثر باشد.
  3. در زمینه رفتاری:
    • “Die Behandlung von Kunden mit Respekt ist für den Erfolg des Unternehmens entscheidend.”
    • رفتار با مشتریان با احترام برای موفقیت شرکت حیاتی است.

این کاربردها نشان می‌دهند که “Behandlung” چگونه می‌تواند به معنای روش‌های درمانی و همچنین نحوه برخورد یا رفتار در زمینه‌های مختلف به کار رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

die ambulante Behandlung

A

درمان سرپایی

1.	در زمینه پزشکی:
•	“Nach der ambulanten Behandlung konnte der Patient noch am selben Tag nach Hause gehen.” ‎	•	پس از درمان سرپایی، بیمار توانست همان روز به خانه برگردد.
2.	در زمینه جراحی:
•	“Viele kleinere Eingriffe werden heutzutage ambulant durchgeführt.” ‎	•	بسیاری از جراحی‌های کوچک امروزه به صورت سرپایی انجام می‌شوند.
3.	در زمینه مراقبت‌های ویژه:
•	“Die ambulante Behandlung ermöglicht es Patienten, ihre gewohnte Umgebung nicht verlassen zu müssen.” ‎	•	درمان سرپایی به بیماران اجازه می‌دهد که محیط عادی خود را ترک نکنند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

Beilage

A

مخلفات همراه غذا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

die Belastung

A

فشار

. این واژه می‌تواند به فشارهای فیزیکی، روانی یا مالی اشاره داشته باشد و در زمینه‌های مختلفی مانند سلامتی، کار، محیط زیست و اقتصاد استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	فشار روانی:
•	“Die hohe Arbeitsbelastung führt zu Stress und Erschöpfung.” ‎	•	فشار کاری زیاد منجر به استرس و خستگی می‌شود.
2.	بار مالی:
•	“Die steigenden Lebenshaltungskosten sind eine große finanzielle Belastung für viele Familien.” ‎	•	افزایش هزینه‌های زندگی بار مالی بزرگی برای بسیاری از خانواده‌هاست.
3.	بار فیزیکی:
•	“Das Tragen schwerer Lasten ist eine große körperliche Belastung.” ‎	•	حمل بارهای سنگین یک فشار فیزیکی بزرگ است.
4.	محیط زیست:
•	“Die Umweltbelastung durch Plastikmüll ist ein ernstes Problem.” ‎	•	فشار زیست‌محیطی ناشی از زباله‌های پلاستیکی یک مشکل جدی است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

der Strafregisterauszug

A

گواهی عدم سوپیشینه

•	“Für die Bewerbung auf die Stelle benötigen Sie einen Strafregisterauszug.”

ترجمه به فارسی:

•	برای درخواست این شغل، شما به یک گواهی عدم سوء پیشینه نیاز دارید.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

die Beschwerde

A

شکایت

1.	در زمینه خدمات مشتری:
•	“Er reichte eine Beschwerde beim Kundenservice ein, weil das Produkt defekt war.” ‎	•	او به خاطر خراب بودن محصول، شکایتی را به خدمات مشتری ارائه داد.
2.	در زمینه حقوقی:
•	“Die Beschwerde gegen die Entscheidung wurde abgelehnt.” ‎	•	شکایت علیه تصمیم رد شد.
3.	در زمینه پزشکی:
•	“Der Patient äußerte mehrere Beschwerden über chronische Schmerzen.” ‎	•	بیمار چندین شکایت در مورد دردهای مزمن مطرح کرد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

Beschwerde einlegen

A

اعتراض کردن| شکایت کردن

عبارت “Beschwerde einlegen” به زبان آلمانی به معنای “شکایت کردن” یا “اعتراض رسمی ارائه دادن” است. این عبارت به ویژه در موارد قانونی و اداری برای بیان فرآیند رسمی شکایت یا اعتراض به یک تصمیم، عمل یا وضعیت خاص به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه قانونی:
•	“Er legte Beschwerde gegen das Gerichtsurteil ein.” ‎	•	او شکایتی علیه حکم دادگاه مطرح کرد.
2.	در محل کار:
•	“Die Angestellten legten Beschwerde bei der Geschäftsleitung ein wegen der neuen Arbeitszeiten.” ‎	•	کارمندان به دلیل ساعات کاری جدید، شکایتی به مدیریت شرکت ارائه دادند.
3.	در زمینه خدمات مشتری:
•	“Wenn Sie mit einem Produkt unzufrieden sind, können Sie eine Beschwerde beim Kundendienst einlegen.” ‎	•	اگر از یک محصول ناراضی هستید، می‌توانید شکایتی به خدمات مشتری ارائه دهید.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

Bindung

A

رابطه

کلمه “Bindung” به زبان آلمانی به معنای “پیوستگی”، “اتصال” یا “رابطه” است. این اصطلاح می‌تواند به روابط بین افراد، اتصالات فیزیکی بین اشیاء، یا حتی روابط عاطفی یا قراردادی اشاره کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه روابط شخصی:
    • “Die Bindung zwischen Mutter und Kind ist sehr stark.”
    • پیوند بین مادر و کودک بسیار قوی است.
  2. در زمینه مواد و محصولات:
    • “Diese Chemikalie fördert die Bindung zwischen den Materialien.”
    • این ماده شیمیایی پیوستگی بین مواد را تقویت می‌کند.
  3. در زمینه اسکی:
    • “Die Bindung am Skischuh muss sicher sein, um Verletzungen zu vermeiden.”
    • اتصال روی کفش اسکی باید ایمن باشد تا از آسیب‌ها جلوگیری کند.
  4. در زمینه روانشناسی:
    • “Emotionale Bindung kann die Entscheidungsfindung beeinflussen.”
    • اتصال عاطفی می‌تواند بر تصمیم‌گیری تأثیر بگذارد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Bindung” چگونه برای توصیف انواع مختلفی از پیوندها یا ارتباطات در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

Bevor man was Neues anfängt, muss man sich von alten Bindungen lösen.

A

آدم قبل از آنکه چیز جدیدی را شروع کند، باید خودش را از وابستگی‌های قبلی رها کند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

der Blutdruck

A

فشار خون

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

das Dampfbad

A

حمام بخار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

der Discounter

A

فروشگاه تخفیفی

کلمه “der Discounter” به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه تخفیفی” یا “مغازه ارزان‌فروشی” است. این نوع فروشگاه‌ها بر ارائه محصولات با قیمت‌های پایین‌تر از حد معمول تمرکز دارند، معمولاً با کاهش هزینه‌های عملیاتی و بدون تزئینات اضافی در فروشگاه.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه خرده‌فروشی:
•	“Viele Verbraucher kaufen bevorzugt bei Discountern, um Geld zu sparen.” ‎	•	بسیاری از مصرف‌کنندگان ترجیحا برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها از فروشگاه‌های تخفیفی خرید کنند.
2.	در زمینه محبوبیت:
•	“Discounter wie Aldi und Lidl sind wegen ihrer niedrigen Preise sehr beliebt.” ‎	•	فروشگاه‌های تخفیفی مانند آلدی و لیدل به دلیل قیمت‌های پایین‌شان بسیار محبوب هستند.
3.	در زمینه استراتژی بازاریابی:
•	“Discounter setzen oft auf große Mengen und geringe Margen, um ihre Preise niedrig zu halten.” ‎	•	فروشگاه‌های تخفیفی اغلب بر روی حجم‌های بزرگ و حاشیه‌های کم سود تمرکز می‌کنند تا قیمت‌های خود را پایین نگه دارند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

das Eiweiß

A

پروتئین

سفیده تخم مرغ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

die Entspannung

A

آرامش و آسایش

تمدد اعصاب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

die Spannung

A

هیجان

کلمه “die Spannung” به زبان آلمانی به معنای “تنش”، “استرس” یا “هیجان” است. این واژه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی به کار رود و بسته به زمینه، معانی مختلفی دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه فیزیکی:
    • “Die Spannung im Seil ist zu hoch, es könnte reißen.”
    • تنش در طناب خیلی زیاد است، ممکن است پاره شود.
  2. در زمینه روانشناختی:
    • “Vor der Prüfung war die Spannung in der Luft spürbar.”
    • قبل از امتحان، تنش در هوا قابل احساس بود.
  3. در زمینه سرگرمی (مانند فیلم یا کتاب):
    • “Die Spannung steigt, als der Detektiv dem Mörder näher kommt.”
    • هیجان زمانی که کارآگاه به قاتل نزدیک‌تر می‌شود، افزایش می‌یابد.
  4. در زمینه الکتریکی:
    • “Die Spannung in dieser Schaltung ist nicht stabil.”
    • تنش در این مدار پایدار نیست.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Spannung” چگونه در موقعیت‌های مختلف برای توصیف حالات تنش، استرس یا هیجان به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

die Erholung

A

تجدید قوا| بهبودی

1.	در زمینه سلامت:
•	“Nach der Operation brauchte er einige Wochen für die vollständige Erholung.” ‎	•	پس از عمل جراحی، او چند هفته برای بهبودی کامل نیاز داشت.
2.	در زمینه تعطیلات و استراحت:
•	“Ein Wochenende in den Bergen sorgt für die nötige Erholung vom stressigen Alltag.” ‎	•	یک آخر هفته در کوه‌ها باعث استراحت لازم از زندگی پرتنش روزمره می‌شود.
3.	در زمینه اقتصادی:
•	“Nach der Rezession zeigte die Wirtschaft erste Anzeichen der Erholung.” ‎	•	پس از رکود، اقتصاد اولین نشانه‌های بهبود را نشان داد.
56
Q

die Ernährung

A

تغذیه

57
Q

die Fertiggericht

A

وعده های غذایی پخته شده آماده

•	“Ich habe keine Zeit zu kochen, also kaufe ich oft Fertiggerichte.”
58
Q

die Geborgenheit

A

اطمینان خاطر

کلمه “die Geborgenheit” به زبان آلمانی به معنای “امنیت”، “حفاظت”، یا “احساس امان” است. این اصطلاح برای توصیف حالتی است که در آن فرد احساس امنیت، آرامش، و محافظت می‌کند، چه به لحاظ عاطفی و چه فیزیکی.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه خانوادگی:
•	“In seinem Elternhaus fühlt er eine tiefe Geborgenheit.” ‎	•	او در خانه والدینش احساس عمیقی از امنیت می‌کند.
2.	در زمینه روابط:
•	“Sie bietet ihm Geborgenheit und Unterstützung in schweren Zeiten.” ‎	•	او در زمان‌های سخت به او امنیت و پشتیبانی می‌دهد.
3.	در زمینه محیط زندگی:
•	“Das gemütliche Zimmer vermittelt ein Gefühl von Geborgenheit.” ‎	•	اتاق دنج احساس امنیت را منتقل می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Geborgenheit” چگونه برای بیان حس امنیت و آرامش در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

59
Q

Napoleon wuchs in einer Atmosphäre der Liebe und Geborgenheit auf.

A

ناپولئون در محیطی همراه با عشق و اطمینان خاطر رشد کرد.

60
Q

der Genuss

A

لذت

1.	در زمینه غذایی:
•	“Der Genuss von Schokolade macht viele Menschen glücklich.” ‎	•	لذت بردن از خوردن شکلات بسیاری از افراد را خوشحال می‌کند.
2.	در زمینه فعالیت‌های فراغتی:
•	“Ein gutes Buch zu lesen, ist ein wahrer Genuss.” ‎	•	خواندن یک کتاب خوب، لذت واقعی است.
3.	در زمینه استفاده از محصولات با کیفیت:
•	“Qualitätsweine bieten einen besonderen Genuss für Kenner.” ‎	•	شراب‌های باکیفیت لذت خاصی را برای دوستداران فراهم می‌کنند.
61
Q

der Geschmack

A

طعم و مزه

1.	در زمینه غذایی:
•	“Dieses Gericht hat einen ausgezeichneten Geschmack.” ‎	•	این غذا طعم فوق‌العاده‌ای دارد.
2.	در زمینه سلیقه شخصی:
•	“Ihr Geschmack in der Mode ist wirklich einzigartig.” ‎	•	سلیقه او در مد واقعاً منحصر به فرد است.
3.	در زمینه توصیف نوشیدنی‌ها:
•	“Der Wein hat einen bitteren Geschmack.” ‎	•	این شراب طعم تلخی دارد.
4.	در زمینه بحث‌های فرهنگی:
•	“Über Geschmack lässt sich streiten.” ‎	•	در مورد سلیقه می‌توان بحث کرد.
62
Q

das Gesundheitsbewusstsein

A

آگاهی بهداشت

•	“Durch die Pandemie ist das Gesundheitsbewusstsein in der Bevölkerung gestiegen.”


•	در طی همه‌گیری، آگاهی سلامتی در بین مردم افزایش یافته است.
63
Q

das Heilverfahren

A

روش درمانی
فرایند درمانی

•	“Physiotherapie ist ein wichtiges Heilverfahren bei der Rehabilitation von Sportverletzungen.”

ترجمه به فارسی:

•	فیزیوتراپی یک روش درمانی مهم در توانبخشی آسیب‌های ورزشی است.
64
Q

der Herzinfarkt

A

سکته قلبی

65
Q

die Homöopathie

A

هومیوپاتی

66
Q

das Kohlenhydrat

A

هیدرات کربن

67
Q

die Lebensweise

A

سبک زندگی

کلمه “die Lebensweise” به زبان آلمانی به معنای “سبک زندگی” یا “طرز زندگی” است. این اصطلاح به روشی اشاره دارد که فرد یا گروهی از افراد زندگی روزمره خود را برنامه‌ریزی و اجرا می‌کنند، از جمله عادات غذایی، فعالیت‌های بدنی، سرگرمی‌ها، و عموماً نحوه تعامل آنها با دیگران و محیط اطراف‌شان.

مثال به زبان آلمانی:

•	“Eine gesunde Lebensweise kann das Risiko vieler Krankheiten verringern.”

•	یک سبک زندگی سالم می‌تواند خطر بسیاری از بیماری‌ها را کاهش دهد.
68
Q

die Leistung

A

راندمان و کارایی

69
Q

der Mineralstoff

A

ماده معدنی

70
Q

der Reiz

A

کلمه “Reiz” به زبان آلمانی معانی متعددی دارد که بسته به زمینه استفاده می‌شود. این کلمه می‌تواند به معنای “تحریک”، “جذابیت”، یا “محرک” باشد. “Reiz” در زمینه‌های پزشکی، روانشناسی، و در بیان جذابیت ظاهری یا فرهنگی کاربرد دارد.

مثال‌ها به زبان آلمانی:

1.	در زمینه روانشناسی یا علم اعصاب:
•	“Licht ist ein visueller Reiz, der unsere Augen erreicht.” ‎	•	نور یک محرک بصری است که به چشمان ما می‌رسد.
2.	در بیان جذابیت:
•	“Die exotische Kultur dieses Landes hat einen besonderen Reiz für Touristen.” ‎	•	فرهنگ اگزوتیک این کشور جذابیت خاصی برای توریست‌ها دارد.
3.	در زمینه پزشکی یا فیزیولوژیک:
•	“Ein starker Reiz kann manchmal zu einer schnellen Reaktion führen.” ‎	•	یک تحریک قوی گاهی اوقات می‌تواند منجر به واکنش سریع شود.
71
Q

der Schwung

A

شتاب

کلمه “der Schwung” به زبان آلمانی به معانی مختلفی استفاده می‌شود که می‌تواند به “شتاب”، “انرژی”، یا “تحرک” اشاره داشته باشد. همچنین، می‌تواند به حرکت فیزیکی خاصی اشاره کند که شامل تغییر جهت دایره‌ای یا ارسال یک شی به فضا با حرکتی سریع و قوی است. در زمینه‌های ورزشی، هنری و حتی در زندگی روزمره برای بیان حرکت پویا و انرژی‌بخش استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه ورزشی:
•	“Der Golfer holte weit aus, um dem Ball den nötigen Schwung zu geben.” ‎	•	گلف‌باز برای دادن شتاب لازم به توپ، دور خودش حرکت کرد.
2.	در زمینه رقص یا هنر:
•	“Sie tanzte mit so viel Schwung und Leidenschaft.” ‎	•	او با شتاب و شور زیادی رقصید.
3.	در زمینه کاری یا تحصیلی:
•	“Mit neuem Schwung startete er in das Projekt.” ‎	•	او با انرژی تازه‌ای به پروژه شروع کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Schwung” چگونه می‌تواند به مفاهیم مختلفی از حرکت و انرژی اشاره کند.

72
Q

streben

A

تلاش کردن

1.	در زمینه حرفه‌ای:
•	“Sie strebt danach, in ihrer Karriere die Spitze zu erreichen.” ‎	•	او در پی رسیدن به قله موفقیت در حرفه خود است.
2.	در زمینه تحصیلی:
•	“Er strebt einen Abschluss in Ingenieurwissenschaften an.” ‎	•	او به دنبال کسب مدرک در رشته مهندسی است.
3.	در زمینه شخصی و اخلاقی:
•	“Wir streben danach, ein gerechteres Gesellschaftssystem zu schaffen.” ‎	•	ما به دنبال ایجاد یک نظام اجتماعی عادلانه‌تر هستیم.
73
Q

der Stress

A

استرس

74
Q

das Symptom

A

نشانه و علامت| نشانه بیماری

1.	در زمینه پزشکی:
•	“Fieber ist ein häufiges Symptom vieler Infektionskrankheiten.” ‎	•	تب یک علامت رایج برای بسیاری از بیماری‌های عفونی است.
2.	در زمینه روانشناسی:
•	“Angstzustände können ein Symptom für psychische Erkrankungen sein.” ‎	•	اضطراب می‌تواند نشانه‌ای از بیماری‌های روانی باشد.
3.	در زمینه توصیف عمومی‌تر:
•	“Hohe Arbeitslosigkeit kann ein Symptom für wirtschaftliche Probleme sein.” ‎	•	بیکاری بالا می‌تواند نشانه‌ای از مشکلات اقتصادی باشد.
75
Q

der umgang

A

برخورد، تعامل، رابطه

کلمه “Umgang” به زبان آلمانی به معنای “تعامل”، “برخورد” یا “رابطه” است. این واژه برای توصیف نحوه برخورد و ارتباط افراد با یکدیگر یا با موضوعات مختلف به کار می‌رود. “Umgang” می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند اجتماعی، کاری، آموزشی و غیره استفاده شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه اجتماعی:
•	“Der respektvolle Umgang mit anderen ist sehr wichtig.” ‎	•	برخورد محترمانه با دیگران بسیار مهم است.
2.	در محیط کاری:
•	“Guter Umgang mit Kollegen trägt zu einem positiven Arbeitsklima bei.” ‎	•	برخورد خوب با همکاران به ایجاد یک محیط کاری مثبت کمک می‌کند.
3.	در زمینه آموزشی:
•	“Lehrer sollten einen freundlichen Umgang mit ihren Schülern pflegen.” ‎	•	معلمان باید با دانش‌آموزان خود برخورد دوستانه‌ای داشته باشند.
4.	در زمینه مدیریت مشکلات:
•	“Der richtige Umgang mit Stress ist entscheidend für die Gesundheit.” ‎	•	مدیریت صحیح استرس برای سلامتی بسیار مهم است.
76
Q

der Verbraucher

A

مصرف کننده

‏. “Verbraucher” در زمینه‌های اقتصادی، بازاریابی و حقوق مصرف‌کنندگان بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه حقوق مصرف‌کنندگان:
•	“Verbraucherrechte müssen geschützt werden, um faire Marktbedingungen zu gewährleisten.” ‎	•	حقوق مصرف‌کنندگان باید محافظت شوند تا شرایط بازار عادلانه‌ای تضمین شود.
2.	در زمینه تحلیل بازار:
•	“Die Präferenzen der Verbraucher haben einen großen Einfluss auf die Produktentwicklung.” ‎	•	ترجیحات مصرف‌کنندگان تأثیر زیادی بر توسعه محصول دارند.
3.	در زمینه بازاریابی:
•	“Unternehmen müssen die Bedürfnisse der Verbraucher verstehen, um erfolgreich zu sein.” ‎	•	شرکت‌ها برای موفقیت باید نیازهای مصرف‌کنندگان را درک کنند.
77
Q

der Verbrauchermarkt

A

بازار مصرف

کلمه “der Verbrauchermarkt” به زبان آلمانی به معنای “بازار مصرف‌کننده” است.

این اصطلاح معمولاً برای توصیف نوعی فروشگاه بزرگ است که طیف وسیعی از کالاهای مصرفی، از جمله مواد غذایی، لوازم خانگی، پوشاک و سایر اقلام
مورد نیاز روزمره را به فروش می‌رساند.

Verbrauchermarkt ها معمولاً به دلیل قیمت‌های رقابتی و تنوع بالا در محصولات، محبوب هستند و برای خانواده‌ها و مصرف‌کنندگانی که به دنبال خرید یکجای مختلف کالاها هستند، ایده‌آل می‌باشند.

مثال به زبان آلمانی:

•	“Wir gehen einmal pro Woche in den Verbrauchermarkt, um alle notwendigen Lebensmittel und Haushaltswaren zu kaufen.”

ترجمه به فارسی:

•	ما یک بار در هفته به بازار مصرف‌کننده می‌رویم تا تمام مواد غذایی و کالاهای مورد نیاز خانه را خریداری کنیم.

این مثال نشان می‌دهد که چگونه “Verbrauchermarkt” به عنوان یک مکان مرکزی برای خریدهای خانوادگی و روزمره مورد استفاده قرار می‌گیرد.

78
Q

der Verein

A

انجمن| باشگاه

1.	ورزشی:
•	“Er ist Mitglied in einem Fußballverein.” ‎	•	او عضو یک باشگاه فوتبال است.
2.	فرهنگی:
•	“Der Verein organisiert kulturelle Veranstaltungen in der Stadt.” ‎	•	این انجمن رویدادهای فرهنگی را در شهر برگزار می‌کند.
3.	خیریه:
•	“Sie arbeiten ehrenamtlich für einen Wohltätigkeitsverein.” ‎	•	آنها به صورت داوطلبانه برای یک تشکل خیریه کار می‌کنند.
79
Q

die Voraussetzung

A

پیش نیاز
شرط لازم

1.	در زمینه آموزشی:
•	“Ein abgeschlossenes Studium ist die Voraussetzung für diese Position.” ‎	•	یک مدرک دانشگاهی کامل‌شده پیش‌نیاز این موقعیت شغلی است.
2.	در زمینه شغلی:
•	“Gute Sprachkenntnisse sind eine wichtige Voraussetzung für die Arbeit im Ausland.” ‎	•	دانش خوب زبان یک پیش‌نیاز مهم برای کار در خارج از کشور است.
3.	در زمینه فنی:
•	“Die Installation der Software hat einige technische Voraussetzungen.” ‎	•	نصب نرم‌افزار چند پیش‌نیاز فنی دارد.
80
Q

der Wachzustand

A

هشیاری
حالت بیداری

‏“Wachzustand” معمولاً در زمینه‌های، روانشناسی و علوم اعصاب استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه پزشکی:
•	“Nach der Operation dauerte es eine Weile, bis er wieder in den Wachzustand zurückkehrte.” ‎	•	پس از عمل جراحی، مدتی طول کشید تا او به حالت بیداری بازگردد.
2.	در زمینه روانشناسی:
•	“Der Wachzustand ist notwendig, um komplexe kognitive Aufgaben zu erledigen.” ‎	•	حالت بیداری برای انجام وظایف شناختی پیچیده ضروری است.
3.	در زندگی روزمره:
•	“Kaffee hilft vielen Menschen, morgens schneller in den Wachzustand zu gelangen.” ‎	•	قهوه به بسیاری از افراد کمک می‌کند تا صبح‌ها سریع‌تر به حالت بیداری برسند.
81
Q

die Wirkung

A

تاثیر

1.	در زمینه دارویی:
•	“Die Wirkung des Medikaments beginnt nach etwa einer Stunde.” ‎	•	اثر دارو پس از حدود یک ساعت آغاز می‌شود.
2.	در زمینه روانشناسی:
•	“Die positive Wirkung von regelmäßigem Sport auf die Gesundheit ist gut dokumentiert.” ‎	•	تأثیر مثبت ورزش منظم بر سلامتی به خوبی مستند شده است.
3.	در زمینه اجتماعی و فرهنگی:
•	“Die Wirkung seiner Worte auf die Zuhörer war sofort spürbar.” ‎	•	تأثیر سخنان او بر شنوندگان بلافاصله قابل احساس بود.
4.	در زمینه فیزیکی و علمی:
•	“Die Wirkung der Schwerkraft ist auf allen Objekten auf der Erde gleich.” ‎	•	تأثیر جاذبه بر تمام اشیاء روی زمین یکسان است.
82
Q

das Wohlbefinden

A

سلامتی و رفاه

کلمه “das Wohlbefinden” به زبان آلمانی به معنای “رفاه” یا “خوش‌بختی” است. این اصطلاح به حالت عمومی سلامتی و آسایش جسمی و روانی یک فرد اشاره می‌کند و می‌تواند شامل جنبه‌های مختلفی از سلامتی، از جمله روحی، جسمی، احساسی و اجتماعی باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه سلامت جسمی:
•	“Regelmäßige Bewegung kann das Wohlbefinden erheblich verbessern.” ‎	•	ورزش منظم می‌تواند رفاه عمومی را به طور قابل توجهی بهبود بخشد.
2.	در زمینه سلامت روانی:
•	“Psychische Gesundheit ist ein wichtiger Bestandteil des Wohlbefindens.” ‎	•	سلامت روانی جزء مهمی از رفاه عمومی است.
3.	در محل کار:
•	“Das Unternehmen legt großen Wert auf das Wohlbefinden seiner Mitarbeiter.” ‎	•	شرکت به رفاه کارمندانش اهمیت زیادی می‌دهد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Wohlbefinden” چگونه در زمینه‌های مختلف برای بیان سطح آسایش و خوشبختی افراد به کار می‌رود و تأکید بر اهمیت حفظ سلامت جسمی و روانی دارد.

83
Q

die Zubereitung

A

تهیه

کلمه “Zubereitung” به زبان آلمانی به معنای “آماده‌سازی” یا “تهیه” است. این کلمه به ویژه در زمینه آشپزی و غذا به کار می‌رود و به فرآیند آماده کردن و پختن مواد غذایی اشاره دارد.

مثال به زبان آلمانی:

•	“Die Zubereitung dieses Gerichts dauert etwa eine Stunde.”

ترجمه به فارسی:

•	آماده‌سازی این غذا تقریباً یک ساعت طول می‌کشد.

این کلمه معمولاً در دستورالعمل‌های آشپزی و متون مربوط به تهیه غذا استفاده می‌شود.

84
Q

der Zusatz

A

افزودنی، مکمل

کلمه “der Zusatz” به زبان آلمانی به معنای “افزودنی” یا “مکمل” است. این کلمه برای توصیف موادی به کار می‌رود که به چیزی دیگر اضافه می‌شوند تا ویژگی‌های خاصی را بهبود بخشند یا تغییر دهند. “Zusatz” می‌تواند در زمینه‌های مختلفی مانند غذا، دارو، صنایع و غیره استفاده شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه غذایی:
•	“Dieses Lebensmittel enthält keine künstlichen Zusätze.” ‎	•	این ماده غذایی هیچ افزودنی مصنوعی ندارد.
2.	در زمینه دارویی:
•	“Der Zusatz von Vitaminen macht das Präparat noch gesünder.” ‎	•	افزودن ویتامین‌ها این محصول را سالم‌تر می‌کند.
3.	در زمینه صنعتی:
•	“Der Zusatz von speziellen Chemikalien verbessert die Haltbarkeit des Produkts.” ‎	•	افزودن مواد شیمیایی خاص ماندگاری محصول را بهبود می‌بخشد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Zusatz” چگونه می‌تواند به انواع مختلفی از موادی که به منظور بهبود یا تغییر ویژگی‌های اصلی چیزی اضافه می‌شوند، اشاره کند.

85
Q

anhaltend

A

مداوم و پیوسته

کلمه “anhaltend” به زبان آلمانی به معنای “مداوم”، “پایدار”، یا “طولانی مدت” است. این صفت برای توصیف چیزی که برای مدت طولانی ادامه دارد یا به صورت مستمر رخ می‌دهد به کار می‌رود. “Anhaltend” معمولاً برای توصیف شرایط آب و هوایی، تأثیرات اقتصادی، وضعیت‌های سلامتی و دیگر پدیده‌هایی که زمان بر هستند استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه آب و هوا:
    • “Die anhaltende Dürre hat die Ernten schwer beschädigt.”
    • خشکسالی مداوم محصولات کشاورزی را به شدت آسیب زده است.
  2. در زمینه اقتصادی:
    • “Wir erleben eine anhaltende Wirtschaftskrise.”
    • ما شاهد یک بحران اقتصادی طولانی مدت هستیم.
  3. در زمینه سلامتی:
    • “Anhaltende Schmerzen sollten von einem Arzt untersucht werden.”
    • دردهای مداوم باید توسط پزشک بررسی شوند.

این استفاده‌ها نشان می‌دهند که “anhaltend” چگونه برای بیان وضعیت‌هایی که به طور مستمر یا طولانی مدت ادامه دارند، به کار می‌رود.

86
Q

anhalten

A

ادامه داشتن| نگه داشتن

کلمه “anhalten” به زبان آلمانی به معنای “توقف کردن”، “ادامه دادن” یا “نگه داشتن” است. این فعل چندین معنی دارد که بسته به زمینه جمله می‌تواند متفاوت باشد. در اینجا به چند مورد از کاربردهای مختلف آن اشاره می‌کنم:

  1. توقف کردن:
    • “Der Bus hält an der nächsten Haltestelle an.”
    • اتوبوس در ایستگاه بعدی توقف می‌کند.
  2. ادامه دادن (در زمینه شرایط یا وضعیت‌ها):
    • “Das schöne Wetter hält noch eine Woche an.”
    • هوای خوب یک هفته دیگر ادامه خواهد داشت.
  3. نگه داشتن یا متوقف کردن کسی یا چیزی:
    • “Er hielt das Auto an, um die Landschaft zu betrachten.”
    • او ماشین را متوقف کرد تا مناظر را ببیند.
  4. در زمینه توصیه‌ها یا هشدارها:
    • “Halte dich an die Regeln, um sicher zu bleiben.”
    • به قوانین پایبند باش تا ایمن بمانی.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “anhalten” چگونه می‌تواند به معانی مختلفی مانند توقف کردن، ادامه دادن یا نگه داشتن در زمینه‌های مختلف استفاده شود.

87
Q

verachten

A

نفرت داشتن

کلمه “verachten” به زبان آلمانی به معنای “تحقیر کردن” یا “از نظر انداختن” است. این فعل برای بیان احساس بی‌احترامی شدید یا نفرت نسبت به کسی یا چیزی استفاده می‌شود. اغلب برای توصیف نگاهی منفی که به دلیل برخی ویژگی‌ها یا رفتارها ایجاد شده، به کار برده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه شخصی:
    • “Er verachtet Lügen und Unehrlichkeit.”
    • او دروغ و بی‌صداقتی را تحقیر می‌کند.
  2. در زمینه اجتماعی:
    • “Sie verachtet Menschen, die keine Toleranz zeigen.”
    • او افرادی که تحمل ندارند را از نظر می‌اندازد.
  3. Sie wurde wegen ihrer Ansichten verachtet. (او به خاطر نظراتش مورد تحقیر قرار گرفت
    این فعل بیانگر یک احساس قوی و منفی است و بیان می‌کند که فرد چگونه برخی خصوصیات یا افراد را به شدت ناپسند می‌داند.
88
Q

das Gedächtnis

A

حافظه

1.	در زمینه روانشناسی و مغز:
•	“Ein gutes Gedächtnis ist entscheidend für erfolgreiches Lernen.” ‎	•	داشتن حافظه خوب برای یادگیری موفقیت‌آمیز حیاتی است.
2.	در زمینه بیماری‌ها:
•	“Alzheimer ist eine Krankheit, die das Gedächtnis stark beeinträchtigt.” ‎	•	آلزایمر بیماری است که به شدت بر حافظه تأثیر می‌گذارد.
3.	در زمینه فعالیت‌های تقویت کننده حافظه:
•	“Regelmäßiges Gedächtnistraining kann helfen, die geistige Leistungsfähigkeit zu verbessern.” ‎	•	تمرین منظم حافظه می‌تواند به بهبود عملکرد ذهنی کمک کند.
4.	در زمینه توصیف فرآیندهای مغزی:
•	“Das Gedächtnis spielt eine wichtige Rolle bei der Speicherung von Erinnerungen.” ‎	•	حافظه نقش مهمی در ذخیره‌سازی خاطرات دارد.


1.	استعاری برای فناوری:
•	“Das Gedächtnis des Computers wurde erweitert.” ‎	•	حافظه کامپیوتر افزایش یافته است.
2.	ادبی یا تشبیهی:
•	“Das Gedächtnis der Stadt, bewahrt in ihren historischen Gebäuden.” ‎	•	حافظه شهر، که در ساختمان‌های تاریخی‌اش نگهداری می‌شود.
89
Q

ausgeglichen (adj)

A

متعادل

کلمه “ausgeglichen” به زبان آلمانی به معنای “متعادل” یا “متوازن” است. این صفت برای توصیف حالتی به کار می‌رود که در آن چیزها به طور برابر و هماهنگ تنظیم شده‌اند، یا برای توصیف افرادی که آرام و کنترل‌شده رفتار می‌کنند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه رفتاری:
    • “Er ist eine sehr ausgeglichene Person, die selten ärgerlich wird.”
    • او شخصی بسیار متعادل است که به ندرت عصبانی می‌شود.
  2. در زمینه مالی:
    • “Das Budget ist gut ausgeglichen, Einnahmen und Ausgaben sind gleich.”
    • بودجه خوب متعادل است، درآمدها و هزینه‌ها برابر هستند.
  3. در زمینه ورزشی:
    • “Ein ausgeglichenes Training umfasst sowohl Kraft- als auch Ausdauerübungen.”
    • تمرین متعادل شامل هم تمرینات قدرتی و هم تمرینات استقامتی است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “ausgeglichen” چگونه می‌تواند در زمینه‌های مختلف برای توصیف تعادل و هماهنگی به کار رود.

90
Q

ausgeprägt

A

برجسته

کلمه “ausgeprägt” به زبان آلمانی به معنای “مشخص”، “برجسته” یا “واضح” است. این صفت برای توصیف چیزهایی استفاده می‌شود که به طور قابل توجهی نمایان یا معین هستند، یا ویژگی‌هایی که به خوبی تعریف شده و قابل تشخیص هستند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه شخصیتی:
    • “Er hat eine ausgeprägte Persönlichkeit, die schwer zu übersehen ist.”
    • او شخصیتی برجسته دارد که سخت است نادیده گرفته شود.
  2. در زمینه فیزیکی:
    • “Die ausgeprägten Muskeln des Athleten sind das Ergebnis jahrelangen Trainings.”
    • عضلات برجسته این ورزشکار نتیجه سال‌ها تمرین است.
  3. در زمینه مهارت‌ها:
    • “Sie hat ausgeprägte Fähigkeiten im Bereich der Softwareentwicklung.”
    • او توانایی‌های برجسته‌ای در زمینه توسعه نرم‌افزار دارد.

این کلمه برای تأکید بر شدت یا وضوح ویژگی‌های خاصی که کسی یا چیزی دارد، به کار می‌رود و نشان دهنده داشتن خصوصیاتی است که به طور قابل ملاحظه‌ای متمایز هستند.

91
Q

ausreichend

A

به اندازه کافی

کلمه “ausreichend” به زبان آلمانی به معنای “کافی” یا “مناسب” است. این صفت برای توصیف چیزی که به اندازه لازم یا مورد نیاز است به کار می‌رود، چه در مقدار، چه در کیفیت.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه آموزشی:
•	“Für die Prüfung ist ausreichend Vorbereitung notwendig.” ‎	•	برای امتحان، آمادگی کافی ضروری است.
2.	در زمینه مواد غذایی:
•	“Wir haben ausreichend Lebensmittel für die Woche eingekauft.” ‎	•	ما مواد غذایی کافی برای هفته خریداری کرده‌ایم.
3.	در زمینه مالی:
•	“Das Budget ist ausreichend, um alle geplanten Projekte zu finanzieren.” ‎	•	بودجه برای تامین مالی تمام پروژه‌های برنامه‌ریزی‌شده کافی است.
92
Q

beschleunigen

A

سرعت دادن
تسریع کردن
شتاب دادن

کلمه “beschleunigen” به زبان آلمانی به معنای “تسریع کردن” یا “سرعت بخشیدن” است. این فعل برای توصیف عملی که باعث افزایش سرعت یا تسریع یک فرایند، حرکت یا رویداد می‌شود به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	تسریع حرکت:
•	“Der Fahrer beschleunigte das Auto, um rechtzeitig anzukommen.” ‎	•	راننده سرعت ماشین را افزایش داد تا به موقع برسد.
2.	تسریع یک فرایند:
•	“Die Regierung hat Maßnahmen ergriffen, um die wirtschaftliche Erholung zu beschleunigen.” ‎	•	دولت اقداماتی را انجام داده است تا بهبود اقتصادی را تسریع کند.
3.	تسریع تولید:
•	“Neue Technologien können die Produktion erheblich beschleunigen.” ‎	•	فناوری‌های جدید می‌توانند تولید را به طور قابل توجهی تسریع کنند.
93
Q

beschleunigt

A

سریع و با شتاب

1.	در زمینه علمی:
•	“Die beschleunigte Partikel erreichen fast die Lichtgeschwindigkeit.” ‎	•	ذرات تسریع شده تقریباً به سرعت نور می‌رسند.
2.	در زمینه روندهای محیطی:
•	“Der Klimawandel hat zu einer beschleunigten Erosion der Küstenlinien geführt.” ‎	•	تغییرات آب و هوایی به فرسایش تسریع شده خطوط ساحلی منجر شده است.
3.	در زمینه توسعه شهری:
•	“Beschleunigte Urbanisierung stellt neue Herausforderungen für Städteplaner dar.” ‎	•	شهرنشینی تسریع شده چالش‌های جدیدی برای برنامه‌ریزان شهری ایجاد می‌کند.
94
Q

beweglich

A

قابل حرکت و سیار

95
Q

deftig

A

Essen (یک غذای مقوی)
Ein deftiges Bier (یک آبجو دلچسب)
Ein deftiges Haus (یک خانه محکم)
Ein deftiger Schlag (یک ضربه محکم)
Eine deftige Rede (یک سخنرانی پرشور)

1.	در زمینه غذایی:
•	“Nach einem langen Arbeitstag freue ich mich auf ein deftiges Abendessen.” ‎	•	پس از یک روز کاری طولانی، منتظر یک شام سنگین هستم.
2.	در توصیف وعده‌های غذایی خاص:
•	“Ein deftiges Frühstück gibt dir genug Energie für den ganzen Tag.” ‎	•	یک صبحانه سنگین به تو انرژی کافی برای تمام روز می‌دهد.
3.	در زمینه پخت و پز:
•	“Diese deftige Suppe ist perfekt für kalte Wintertage.” ‎	•	این سوپ سنگین برای روزهای سرد زمستانی عالی است.
96
Q

einheimisch

A

بومی و محلی

1.	در زمینه بیولوژیکی و طبیعت:
•	“Einheimische Pflanzen sind oft besser an das lokale Klima angepasst.” ‎	•	گیاهان بومی اغلب به آب و هوای محلی بهتر سازگار هستند.
2.	در زمینه فرهنگی:
•	“Viele Touristen interessieren sich für einheimische Kunsthandwerke.” ‎	•	بسیاری از گردشگران به هنرهای دستی بومی علاقه دارند.
3.	در زمینه اجتماعی:
•	“Er ist in dieser Stadt einheimisch und kennt alle versteckten Ecken.” ‎	•	او بومی این شهر است و تمام گوشه‌های پنهان آن را می‌شناسد.
97
Q

enttäuscht

A

ناامید

98
Q

enttäuschen

A

ناامید و مایوس کردن

99
Q

Du hast mich enttäuscht!

A

ناامیدم کردی!ازت انتظار نداشتم

100
Q

erreichbar

A

در دسترس

دست یافتی

101
Q

erschöpft

A

خسته و کوفته

1.	پس از یک روز کاری طولانی:
•	“Nach einem langen Arbeitstag fühlte sie sich völlig erschöpft.” ‎	•	پس از یک روز کاری طولانی، او کاملاً فرسوده احساس می‌کرد.
2.	پس از ورزش:
•	“Die Läufer waren nach dem Marathon erschöpft.” ‎	•	دوندگان پس از ماراتون خسته بودند.
3.	پس از مطالعه زیاد:
•	“Er war nach der Prüfungsvorbereitung geistig erschöpft.” ‎	•	او پس از آماده‌سازی برای امتحان، ذهنی خسته بود.
102
Q

erschöpfen

A

تماما مصرف کردن

کلمه “erschöpfen” به زبان آلمانی به معنای “خسته کردن” یا “فرسوده کردن” است. این فعل برای توصیف عملی به کار می‌رود که باعث می‌شود فرد یا چیزی کاملاً خسته یا تهی شود، چه از نظر فیزیکی چه از نظر ذهنی.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه ورزش:
    • “Die lange Wanderung hat die Gruppe völlig erschöpft.”
    • پیاده‌روی طولانی گروه را کاملاً خسته کرد.
  2. در زمینه کار:
    • “Stundenlanges Arbeiten ohne Pause kann einen schnell erschöpfen.”
    • کار کردن برای ساعت‌ها بدون استراحت می‌تواند فرد را به سرعت خسته کند.
  3. در زمینه منابع طبیعی:
    • “Übermäßige Nutzung kann die natürlichen Ressourcen schnell erschöpfen.”
    • استفاده بیش از حد می‌تواند منابع طبیعی را به سرعت تهی کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “erschöpfen” چگونه برای بیان فرسودگی یا تهی شدن فرد، گروه یا منابع به کار می‌رود.

103
Q

Meine Geduld ist erschöpft.

A

صبر من به آخر رسیده است.

104
Q

Unsere Ölreserven werden eines Tages erschöpft sein.

A

ذخایر نفتی ما روزی به آخر خواهند رسید.

105
Q

gesundheitsfördernd

A

سالم
مفید برای سلامتی
healthy
good for one’s health

کلمه “gesundheitsfördernd” به زبان آلمانی به معنای “مفید برای سلامتی” است. این صفت برای توصیف فعالیت‌ها، مواد غذایی، یا شیوه‌های زندگی استفاده می‌شود که به طور مثبت بر سلامت جسمی یا روانی افراد تأثیر می‌گذارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه تغذیه:
    • “Frisches Obst und Gemüse sind gesundheitsfördernd.”
    • میوه‌ها و سبزیجات تازه برای سلامتی مفید هستند.
  2. در زمینه فعالیت بدنی:
    • “Regelmäßige Bewegung ist gesundheitsfördernd und verbessert die Lebensqualität.”
    • فعالیت بدنی منظم برای سلامتی مفید است و کیفیت زندگی را بهبود می‌بخشد.
  3. در زمینه سلامت روانی:
    • “Achtsamkeitsübungen sind gesundheitsfördernd und helfen, Stress abzubauen.”
    • تمرین‌های آگاهی برای سلامتی مفیدند و به کاهش استرس کمک می‌کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “gesundheitsfördernd” چگونه برای توصیف اقدامات یا عواملی استفاده می‌شود که به طور مستقیم بر بهبود سلامتی و پیشگیری از بیماری‌ها تأثیر می‌گذارند.

106
Q

lebenswichtig

A

حیاتی| لازمه زندگی

1.	در زمینه پزشکی:
•	“Wasser ist für den menschlichen Körper lebenswichtig.” ‎	•	آب برای بدن انسان حیاتی است.
2.	در زمینه زیست‌محیطی:
•	“Die Erhaltung der Biodiversität ist lebenswichtig für das ökologische Gleichgewicht unseres Planeten.” ‎	•	حفظ تنوع زیستی برای تعادل زیست‌محیطی سیاره ما حیاتی است.
3.	در زمینه اجتماعی:
•	“Gesunde Ernährung und saubere Luft sind lebenswichtig für eine gute Lebensqualität.” ‎	•	تغذیه سالم و هوای پاک برای کیفیت زندگی خوب ضروری هستند.
107
Q

leistungsfähig

A

کارامد| کارا

کلمه “leistungsfähig” به زبان آلمانی به معنای “کارآمد” یا “قابل اتکا” است. این صفت برای توصیف افراد، ماشین‌آلات، یا سیستم‌هایی به کار می‌رود که توانایی انجام کارها یا تولید نتایج بالا را در مقایسه با استانداردها یا انتظارات دارند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه شغلی و کاری:
•	“Er ist ein sehr leistungsfähiger Mitarbeiter, der immer seine Ziele erreicht.” ‎	•	او یک کارمند بسیار کارآمد است که همیشه به اهداف خود می‌رسد.
2.	در زمینه تکنولوژی:
•	“Dieser neue Computer ist äußerst leistungsfähig und kann komplexe Berechnungen schnell durchführen.” ‎	•	این کامپیوتر جدید بسیار کارآمد است و می‌تواند محاسبات پیچیده را به سرعت انجام دهد.
3.	در زمینه ورزشی:
•	“Die Athletin ist bekannt für ihre leistungsfähige Ausdauer und Geschwindigkeit.” ‎	•	این ورزشکار برای استقامت و سرعت کارآمدش شناخته شده است.
4.	در زمینه محصولات:
•	“Wir benötigen leistungsfähige Maschinen, um die Produktionsziele zu erreichen.” ‎	•	ما به ماشین‌های کارآمد نیاز داریم تا به اهداف تولید برسیم.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “leistungsfähig” چگونه برای توصیف بالاترین سطوح کارآیی و قابلیت اتکا در افراد و تکنولوژی به کار می‌رود.

108
Q

mittelfristig

A

میان مدت

کلمه “mittelfristig” به زبان آلمانی به معنای “میان‌مدت” است. این صفت برای توصیف بازه زمانی استفاده می‌شود که نه خیلی کوتاه‌مدت و نه خیلی بلندمدت است، معمولاً در حدود چند ماه تا چند سال.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه برنامه‌ریزی مالی:
    • “Wir müssen mittelfristig unsere Schulden abbauen.”
    • ما باید در میان‌مدت بدهی‌های خود را کاهش دهیم.
  2. در زمینه اقتصادی:
    • “Die mittelfristigen Aussichten für das Wirtschaftswachstum sind positiv.”
    • چشم‌اندازهای میان‌مدت برای رشد اقتصادی مثبت هستند.
  3. در زمینه شغلی:
    • “Mittelfristig plant er, eine Führungsposition zu übernehmen.”
    • او در میان‌مدت قصد دارد یک موقعیت مدیریتی را به دست آورد.
  4. در زمینه پروژه‌ها:
    • “Das Projekt wird mittelfristig abgeschlossen sein.”
    • پروژه در میان‌مدت به پایان خواهد رسید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “mittelfristig” چگونه برای توصیف برنامه‌ها، پیش‌بینی‌ها، و اهدافی که در بازه زمانی میان‌مدت تحقق می‌یابند، به کار می‌رود.

109
Q

naturbelassen

A

طبیعی

کلمه “naturbelassen” به زبان آلمانی به معنای “طبیعی” یا “بدون تغییر از طبیعت” است. این صفت برای توصیف محصولات یا موادی به کار می‌رود که به حالت اصلی و طبیعی خود باقی مانده‌اند و تغییرات کمی یا بدون تغییر از طرف انسان داشته‌اند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه محیط زیست:
    • “Dieser Wald ist noch vollkommen naturbelassen.”
    • این جنگل هنوز کاملاً طبیعی باقی مانده است.
  2. در زمینه مواد غذایی:
    • “Wir bevorzugen naturbelassene Produkte ohne künstliche Zusätze.”
    • ما محصولات طبیعی بدون افزودنی‌های مصنوعی را ترجیح می‌دهیم.
  3. در زمینه مصالح ساختمانی:
    • “Die Möbel sind aus naturbelassenem Holz gefertigt.”
    • مبلمان از چوب طبیعی ساخته شده است.
  4. در زمینه لباس:
    • “Sie trägt gerne Kleidung aus naturbelassenen Stoffen.”
    • او دوست دارد لباس‌هایی از پارچه‌های طبیعی بپوشد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “naturbelassen” چگونه در زمینه‌های مختلف برای توصیف چیزهایی که به حالت طبیعی خود باقی مانده‌اند، استفاده می‌شود.

110
Q

stärkehaltig

A

دارای نشاسته| آهاری و آهاردار

کلمه “stärkehaltig” به زبان آلمانی به معنای “نشاسته‌دار” است. این صفت برای توصیف مواد غذایی یا محصولاتی به کار می‌رود که حاوی میزان قابل توجهی نشاسته هستند. نشاسته یک کربوهیدرات پیچیده است که در بسیاری از مواد غذایی، به ویژه در غلات، سیب‌زمینی و حبوبات، یافت می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه تغذیه:
    • “Kartoffeln und Reis sind stärkehaltige Lebensmittel.”
    • سیب‌زمینی و برنج مواد غذایی نشاسته‌دار هستند.
  2. در زمینه تهیه غذا:
    • “Stärkehaltige Beilagen sättigen gut und liefern Energie.”
    • غذاهای کناری نشاسته‌دار خوب سیر کننده هستند و انرژی فراهم می‌کنند.
  3. در زمینه خصوصیات غذایی:
    • “Die stärkehaltige Kost sollte in einer ausgewogenen Diät moderat verzehrt werden.”
    • غذاهای نشاسته‌دار باید در یک رژیم غذایی متعادل به طور معتدل مصرف شوند.
  4. در زمینه توصیف خواص نشاسته:
    • “Stärkehaltige Produkte können dazu beitragen, das Gefühl der Völle länger zu bewahren.”
    • محصولات نشاسته‌دار می‌توانند به حفظ حس سیری برای مدت طولانی‌تر کمک کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “stärkehaltig” چگونه برای توصیف محتوای نشاسته در مواد غذایی و اهمیت آن در رژیم‌های غذایی استفاده می‌شود.

111
Q

auffällig

A

چشمگیر| توی چشم

کلمه “auffällig” به زبان آلمانی به معنای “چشمگیر”، “بارز” یا “قابل توجه” است. این صفت برای توصیف چیزهایی به کار می‌رود که به راحتی جلب توجه می‌کنند یا به دلیل ویژگی‌های خاصی که دارند، برجسته هستند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه ظاهری:
    • “Sie trägt immer auffällige Kleidung, die viele Farben und Muster hat.”
    • او همیشه لباس‌های چشمگیری می‌پوشد که دارای رنگ‌ها و طرح‌های زیادی است.
  2. در زمینه رفتاری:
    • “Sein auffälliges Verhalten in der Schule zog die Aufmerksamkeit der Lehrer auf sich.”
    • رفتار بارز او در مدرسه توجه معلمان را به خود جلب کرد.
  3. در زمینه تبلیغات:
    • “Die auffällige Werbung an der Straße ist nicht zu übersehen.”
    • تبلیغات چشمگیر در کنار جاده قابل چشم‌پوشی نیست.
  4. در زمینه طراحی:
    • “Das neue Gebäude hat ein auffälliges Design, das moderne und traditionelle Elemente kombiniert.”
    • ساختمان جدید طراحی چشمگیری دارد که عناصر مدرن و سنتی را ترکیب می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “auffällig” چگونه برای توصیف اشیا، افراد، یا اعمالی که به طور خاص جلب توجه می‌کنند به کار می‌رود.

112
Q

unauffällig

A

غیر محسوس و ناپیدا

کلمه “unauffällig” به زبان آلمانی به معنای “نامحسوس” یا “غیر جلب توجه کننده” است. این صفت برای توصیف چیزی به کار می‌رود که به راحتی به چشم نمی‌آید و توجه زیادی را جلب نمی‌کند.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه ظاهر شخصی:
    • “Er trägt lieber unauffällige Kleidung, um nicht aufzufallen.”
    • او ترجیح می‌دهد لباس‌های نامحسوس بپوشد تا جلب توجه نکند.
  2. در زمینه رفتار:
    • “Sie benahm sich unauffällig, um keinen Verdacht zu erregen.”
    • او به طور نامحسوس رفتار کرد تا هیچ شکی برانگیخته نشود.
  3. در زمینه طراحی:
    • “Das Gebäude fügt sich unauffällig in die Umgebung ein.”
    • ساختمان به طور نامحسوس با محیط اطراف ترکیب شده است.
  4. در زمینه تبلیغات:
    • “Die Werbung war so unauffällig, dass viele Leute sie gar nicht bemerkten.”
    • تبلیغ آن‌قدر نامحسوس بود که بسیاری از مردم آن را اصلاً متوجه نشدند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “unauffällig” چگونه برای توصیف چیزهایی که به راحتی جلب توجه نمی‌کنند و به طور کلی نامحسوس هستند، به کار می‌رود.

113
Q

behandelt

A

درمان شده، بررسی شده، مورد بررسی قرار گرفته

کلمه “behandelt” در زبان آلمانی فرم گذشته و حالت مفعولی (Passiv) فعل “behandeln” است، به معنای “درمان شده”، “مورد بررسی قرار گرفته”، یا “رفتار شده” است. این فعل می‌تواند در زمینه‌های پزشکی، علمی، اخلاقی و بسیاری دیگر از موقعیت‌ها به کار رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه پزشکی:
    • “Der Patient wurde für mehrere Wochen im Krankenhaus behandelt.”
    • بیمار برای چندین هفته در بیمارستان درمان شده است.
  2. در زمینه روابط و اخلاق:
    • “Sie fühlte sich unfair behandelt.”
    • او احساس کرد به شکل ناعادلانه‌ای رفتار شده است.
  3. در زمینه مواد و محصولات:
    • “Das Holz wurde speziell behandelt, um es wasserfest zu machen.”
    • چوب به طور خاصی مورد درمان قرار گرفت تا ضد آب شود.
  4. در زمینه مطالعات و تحقیقات:
    • “Das Thema wird im nächsten Kapitel ausführlich behandelt.”
    • این موضوع در فصل بعدی به طور مفصل مورد بررسی قرار می‌گیرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “behandelt” چگونه در موقعیت‌های مختلف برای توصیف چگونگی درمان، رفتار یا بررسی چیزی به کار می‌رود.

114
Q

zügig

A

سریع

کلمه “zügig” به زبان آلمانی به معنای “سریع”، “بی‌وقفه” یا “بدون تاخیر” است. این صفت برای توصیف کارها یا حرکاتی به کار می‌رود که به طور مؤثر و بدون توقف انجام می‌شوند، نشان‌دهنده سرعت و کارآمدی است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه حمل و نقل:
    • “Der Zug fährt zügig durch die Landschaft.”
    • قطار به سرعت از منظره عبور می‌کند.
  2. در زمینه کاری:
    • “Wir müssen diese Aufgabe zügig abschließen.”
    • ما باید این کار را به سرعت تمام کنیم.
  3. در زمینه تصمیم‌گیری و عمل:
    • “Die Entscheidung wurde zügig getroffen.”
    • تصمیم به سرعت گرفته شد.
  4. در زمینه ورزش:
    • “Er absolvierte das Training zügig und effizient.”
    • او تمرینات را به سرعت و به طور کارآمد انجام داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “zügig” چگونه برای توصیف فعالیت‌هایی استفاده می‌شود که به طور مؤثر و بدون تاخیر انجام می‌شوند، نشان‌دهنده سرعت و کارآمدی در اجرا است.

115
Q

allerdings

A

با این وجود
البته

کلمه “allerdings” در زبان آلمانی یک قید است که بسته به زمینه می‌تواند به معنای “البته”، “با این حال”، یا “قطعاً” باشد. این کلمه اغلب برای تأکید بر یک نکته‌ی متضاد یا برای تقویت یک استدلال استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه تقویت استدلال:
    • “Das Auto ist sehr teuer; allerdings ist es auch sehr zuverlässig.”
    • این ماشین خیلی گران است؛ البته، بسیار مطمئن نیز هست.
  2. در زمینه تأکید بر نکته متضاد:
    • “Ich würde gerne kommen, allerdings habe ich schon andere Pläne.”
    • من دوست دارم بیایم، با این حال، برنامه‌های دیگری دارم.
  3. در زمینه موافقت با تاکید:
    • “Er ist nicht der schnellste Läufer, allerdings immer noch sehr schnell.”
    • او سریع‌ترین دونده نیست، اما هنوز هم خیلی سریع است.
  4. در زمینه پذیرش با قید و شرط:
    • “Sie können diesen Kurs belegen, allerdings müssen Sie zuerst die Grundlagen lernen.”
    • شما می‌توانید این دوره را بگذرانید، البته باید ابتدا مبانی را یاد بگیرید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه “allerdings” برای ارائه تأکید یا متضاد در جملات به کار می‌رود و به ایجاد توازن در بیان ایده‌ها کمک می‌کند.

116
Q

Allerdings ist die Gefahr einer Weiterverbreitung des Virus durch Katzen nicht hoch.

A

با این حال، خطر گسترش ویروس از طریق گربه‌ها زیاد نیست.

117
Q

ausschließlich

A

منحصر
تنها و فقط

کلمه “ausschließlich” به زبان آلمانی به معنای “فقط”، “تنها”، یا “به طور انحصاری” است. این قید برای تأکید بر حصریت یا انحصاری بودن شیء، فرد، یا فعالیت به کار می‌رود و نشان می‌دهد که چیزی به طور کامل به یک حالت یا شرایط خاص محدود است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه دسترسی یا استفاده:
    • “Der Club ist ausschließlich für Mitglieder.”
    • این باشگاه فقط برای اعضا است.
  2. در زمینه توضیح یا تأکید بیشتر:
    • “Wir verwenden ausschließlich natürliche Zutaten in unseren Produkten.”
    • ما فقط از مواد طبیعی در محصولات خود استفاده می‌کنیم.
  3. در زمینه حقوقی یا قراردادی:
    • “Diese Bedingungen gelten ausschließlich für Verträge, die nach diesem Datum geschlossen werden.”
    • این شرایط فقط برای قراردادهایی که پس از این تاریخ بسته شده‌اند، معتبر است.
  4. در زمینه اظهارنظر یا بیانیه‌ها:
    • “Das Angebot gilt ausschließlich bis Ende des Monats.”
    • این پیشنهاد فقط تا پایان ماه معتبر است.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “ausschließlich” چگونه برای تأکید بر انحصاری بودن یا محدود بودن چیزی در موقعیت‌های مختلف به کار می‌رود و بیانگر حصریت و تمایز است.

118
Q

dadurch

A

کلمه “dadurch” به زبان آلمانی به معنای “از این طریق”، “به این وسیله”، یا “به این ترتیب” است. این قید برای نشان دادن نتیجه یا روشی که چیزی به واسطه آن اتفاق می‌افتد به کار می‌رود و اغلب برای ایجاد ارتباط معنایی بین دو جمله یا عبارت استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه توضیح فرآیندها یا رویدادها:
    • “Sie verbesserte ihre Deutschkenntnisse, dadurch konnte sie besser in der Klasse mitmachen.”
    • او مهارت‌های زبان آلمانی خود را بهبود داد، به این ترتیب توانست بهتر در کلاس مشارکت کند.
  2. در زمینه توضیح علت و معلول:
    • “Dadurch, dass er täglich übte, wurde er ein besserer Musiker.”
    • به این وسیله که او روزانه تمرین می‌کرد، موسیقیدان بهتری شد.
  3. در زمینه بیان نتایج:
    • “Das System wurde aktualisiert, dadurch erhöhte sich die Sicherheit.”
    • سیستم به‌روزرسانی شد، از این طریق امنیت افزایش یافت.
  4. در زمینه معرفی روش‌ها یا راه‌حل‌ها:
    • “Wir haben die Kommunikation verbessert, dadurch wurden viele Missverständnisse vermieden.”
    • ما ارتباطات را بهبود بخشیدیم، به این وسیله بسیاری از سوء تفاهم‌ها اجتناب شد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه “dadurch” برای بیان تأثیرات، نتایج، یا روش‌هایی که از اقدامات خاص ناشی می‌شوند، به کار می‌رود و چگونه به برقراری ارتباط معنایی بین عناصر مختلف در جمله کمک می‌کند.

119
Q

hauptsächlich

A

اصلی| عمدتا

کلمه “hauptsächlich” به زبان آلمانی به معنای “عمدتاً”، “بیشتر”، یا “اصلی” است. این قید برای بیان اصلی‌ترین یا مهم‌ترین جنبه، عنصر، یا عامل در یک موقعیت خاص به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه توصیف تمرکز یا اولویت‌ها:
    • “Die Diskussion konzentrierte sich hauptsächlich auf Umweltfragen.”
    • بحث عمدتاً بر روی مسائل محیط‌زیست متمرکز بود.
  2. در زمینه توصیف ترکیبات یا محتوا:
    • “Das Produkt besteht hauptsächlich aus natürlichen Inhaltsstoffen.”
    • این محصول عمدتاً از مواد طبیعی تشکیل شده است.
  3. در زمینه توصیف علایق یا فعالیت‌ها:
    • “Sie interessiert sich hauptsächlich für Kunst und Kultur.”
    • او عمدتاً به هنر و فرهنگ علاقه‌مند است.
  4. در زمینه توصیف جغرافیایی یا جمعیت‌شناختی:
    • “Die Bevölkerung der Stadt lebt hauptsächlich im Zentrum.”
    • جمعیت شهر عمدتاً در مرکز زندگی می‌کند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “hauptsächlich” چگونه برای بیان اهمیت نسبی یا اولویت چیزی در مقایسه با دیگر جوانب موقعیت‌های مختلف به کار می‌رود و به تاکید بر جنبه‌های مهم یا برجسته کمک می‌کند.

120
Q

indem

A

در حالیکه
در حین
توسطby (doing sth)

کلمه “indem” به زبان آلمانی یک قید است که به معنای “با اینکه” یا “به وسیله‌ی” است. این کلمه برای بیان روش یا طریقه‌ای استفاده می‌شود که چیزی به واسطه‌ی آن انجام می‌شود. “Indem” برای معرفی جملات فرعی استفاده می‌شود که نشان می‌دهند چگونه یک اقدام به نتیجه‌ی دیگری می‌انجامد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه توضیح فرآیندها:
    • “Er sparte Geld, indem er weniger ausging.”
    • او با کمتر بیرون رفتن پول پس‌انداز کرد.
  2. در زمینه توضیح اقدامات مؤثر:
    • “Sie verbesserte ihre Deutschkenntnisse, indem sie täglich übte.”
    • او مهارت‌های زبان آلمانی خود را با تمرین روزانه بهبود بخشید.
  3. در زمینه ایجاد تغییرات:
    • “Die Firma steigerte ihre Produktivität, indem sie neue Technologien einführte.”
    • شرکت بهره‌وری خود را با به کار گیری کردن فناوری‌های جدید افزایش داد.
  4. در زمینه توضیح روابط علت و معلولی:
    • “Sie baute eine starke Beziehung zu ihren Kunden auf, indem sie regelmäßig Feedback einholte.”
    • او با به طور منظم درخواست بازخورد، رابطه‌ی قوی با مشتریان خود برقرار کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “indem” چگونه برای بیان روش یا طریقه‌ای که یک فعالیت یا اقدام انجام می‌شود، به کار می‌رود و نشان‌دهنده‌ی ارتباط مستقیم بین عمل و نتیجه است.

121
Q

jedoch

A

اما

کلمه “jedoch” به زبان آلمانی به معنای “اما” یا “با این حال” است. این قید برای بیان یک تضاد یا مقابله با ایده‌ای که قبلاً بیان شده استفاده می‌شود. “Jedoch” معمولاً برای تاکید بر یک تفاوت یا استثنا در بحث یا توضیحات به کار می‌رود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه بحث یا توضیحات:
    • “Er wollte kommen, jedoch hatte er zu viel Arbeit.”
    • او می‌خواست بیاید، اما کار زیادی داشت.
  2. در زمینه نوشتاری یا سخنرانی:
    • “Die Idee ist gut, jedoch gibt es einige praktische Hindernisse.”
    • ایده خوبی است، با این حال چند مانع عملی وجود دارد.
  3. در زمینه استدلال یا منطق:
    • “Sie könnten recht haben; jedoch müssen wir alle Fakten berücksichtigen.”
    • شاید شما درست بگویید؛ اما باید تمام واقعیت‌ها را در نظر بگیریم.
  4. در زمینه توصیف تجربیات یا وقایع:

Das Wetter war schlecht, jedoch beeinträchtigte dies unsere Pläne nicht.”

هوا بد بود، با این حال این موضوع برنامه‌های ما را مختل نکرد

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “jedoch” چگونه برای نشان دادن تضاد یا مخالفت در جملات به کار می‌رود و به بیان دقیق‌تر نقاط مختلف در بحث‌ها کمک می‌کند.

122
Q

ich halte mich gesund, indem ich viel Sport treibe

A

من خودمو توسط ورزش کردن سالم نگه میدارم

by (doing sth)

123
Q

sämtlich

A

همه

بدون استثنا

124
Q

trotz

A

باوجود

کلمه “trotz” به زبان آلمانی به معنای “با وجود” است و به عنوان یک حرف اضافه برای بیان اینکه چیزی علی‌رغم موانع، مشکلات یا شرایط منفی رخ داده است، به کار می‌رود. “Trotz” معمولاً نشان‌دهنده تحمل یا استقامت در برابر شرایط دشوار است.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه تحمل شرایط دشوار:
•	“Trotz des Regens gingen wir spazieren.” ‎	•	با وجود باران، ما به پیاده‌روی رفتیم.
2.	در زمینه استقامت در برابر مشکلات:
•	“Trotz der Schwierigkeiten hat er das Projekt erfolgreich abgeschlossen.” ‎	•	با وجود مشکلات، او پروژه را با موفقیت به پایان رساند.
3.	در زمینه نشان دادن قدرت شخصیت:
•	“Trotz vieler Enttäuschungen verlor sie nie die Hoffnung.” ‎	•	با وجود ناامیدی‌های زیاد، او هرگز امید خود را از دست نداد.
4.	در زمینه بیان استقلال یا مقاومت:
•	“Trotz aller Kritik behielt er seine Meinung bei.” ‎	•	با وجود همه انتقادات، او نظر خود را حفظ کرد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه “trotz” برای توصیف ادامه دادن یا مقاومت در برابر شرایط دشوار به کار می‌رود و تاکید بر توانایی یک فرد یا گروه در حفظ موضع یا اهداف خود علی‌رغم چالش‌ها است.

125
Q

trotzdem

A

با وجود اینکه

126
Q

vor allem

A

مخصوصا، قبل از همه

کلمه “vor allem” به زبان آلمانی به معنای “به خصوص”، “مخصوصاً” یا “قبل از همه” است. این عبارت برای تأکید بر اهمیت یا اولویت بیشتر چیزی در مقایسه با سایر موارد به کار می‌رود و اغلب در توضیحات برای برجسته کردن یک نکته خاص استفاده می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه تأکید بر اولویت:
    • “Vor allem Sicherheit ist wichtig bei dieser Arbeit.”
    • مخصوصاً ایمنی در این کار مهم است.
  2. در زمینه توضیحات عمومی:
    • “Er mag viele Sportarten, vor allem Fußball.”
    • او بسیاری از ورزش‌ها را دوست دارد، به خصوص فوتبال.
  3. در زمینه تأکید بر نکته‌ای خاص در بحث:
    • “Vor allem möchte ich auf die Bedeutung der Teamarbeit hinweisen.”
    • مخصوصاً می‌خواهم به اهمیت کار تیمی اشاره کنم.
  4. در زمینه بیان اهمیت مسائل:
    • “Gesundheit ist wichtig, vor allem in diesen Zeiten.”
    • سلامتی مهم است، به خصوص در این زمان‌ها.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “vor allem” چگونه برای برجسته کردن اهمیت یک نکته خاص یا اولویت بخشیدن به یک موضوع در مقایسه با سایرین استفاده می‌شود.

127
Q

während

A

در حین| هنگام

1.	به عنوان حرف اضافه (بیان زمان):
•	“Während des Seminars haben wir viele interessante Themen besprochen.” ‎	•	در طول سمینار، ما درباره بسیاری از موضوعات جالب صحبت کردیم.
2.	به عنوان قید (همزمانی رویدادها):
•	“Er las, während sie fernsah.” ‎	•	او می‌خواند در حالی که او تلویزیون تماشا می‌کرد.
3.	بیان تضاد یا تفاوت در زمان:
•	“Während viele schliefen, arbeitete er noch an seinem Projekt.” ‎	•	در حالی که بسیاری خواب بودند، او هنوز روی پروژه‌اش کار می‌کرد.
4.	به عنوان ارتباط دهنده جملات برای نشان دادن مقایسه یا تفاوت:
•	“Während die Erwachsenen sprachen, spielten die Kinder im Garten.” ‎	•	در حالی که بزرگسالان صحبت می‌کردند، بچه‌ها در باغ بازی می‌کردند.
128
Q

ausgebrannt sein

A

keine Energie, erschöpft, überarbeitet sein

عبارت “ausgebrannt sein” به زبان آلمانی به معنای “خسته شدن کامل” یا “بی‌انگیزه شدن” است و معادل اصطلاح “burnout” به زبان انگلیسی است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل فشار زیاد کاری یا استرس‌های مداوم، احساس خستگی شدید، بی‌انگیزگی و کمبود انرژی را تجربه می‌کند. این حالت معمولاً در محیط‌های کاری شدید و طولانی‌مدت رخ می‌دهد و می‌تواند بر سلامت روانی و جسمی فرد تأثیر بگذارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	در زمینه حرفه‌ای:
•	“Nach Jahren harter Arbeit ohne ausreichende Pausen ist er völlig ausgebrannt.” ‎	•	پس از سال‌ها کار سخت بدون استراحت کافی، او کاملاً خسته شده است.
2.	در زمینه اجتماعی و خانوادگی:
•	“Sie fühlt sich ausgebrannt, weil sie ständig zwischen Beruf und Familie jonglieren muss.” ‎	•	او احساس خستگی می‌کند، زیرا باید به طور مداوم بین شغل و خانواده تعادل برقرار کند.
3.	در زمینه توصیف شخصی:
•	“Das ständige Streben nach Perfektion hat ihn ausgebrannt.” ‎	•	تلاش مداوم برای رسیدن به کمال او را خسته کرده است.
4.	در زمینه راهکارها و درمان:
•	“Um nicht ausgebrannt zu sein, ist es wichtig, regelmäßig Pausen einzulegen und auf die eigene Gesundheit zu achten.” ‎	•	برای اینکه خسته نشوید، مهم است که به طور منظم استراحت کنید و به سلامتی خود توجه داشته باشید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه عبارت “ausgebrannt sein” برای توصیف وضعیت‌های خستگی شدید و احساس بی‌انگیزگی به دلیل فشارهای مداوم استفاده می‌شود.

129
Q

Heißhunger haben

A

گرسنگی خیلی بزرگی داشتن

عبارت “Heißhunger haben” به زبان آلمانی به معنای داشتن اشتهای شدید یا ناگهانی است. این عبارت برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که در آن فرد تمایل فوری و قوی برای خوردن غذا، به خصوص غذاهای خاصی مانند شیرینی‌جات، چیپس یا سایر تنقلات دارد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه توضیح احساسات:
    • “Nach dem Training hatte ich plötzlich Heißhunger auf Schokolade.”
    • پس از تمرین، ناگهان اشتهای شدیدی به شکلات پیدا کردم.
  2. در زمینه رژیم غذایی:
    • “Wenn ich lange nichts esse, bekomme ich Heißhunger.”
    • وقتی مدت زیادی چیزی نخورم، اشتهای شدید پیدا می‌کنم.
  3. در زمینه بیان یک تجربه شخصی:
    • “Sie hatte oft Heißhunger während ihrer Schwangerschaft.”
    • او طی دوران بارداری‌اش اغلب دچار اشتهای شدید می‌شد.
  4. در زمینه راهنمایی برای مقابله با اشتها:
    • “Um Heißhunger zu vermeiden, empfehlen Ernährungsexperten regelmäßige Mahlzeiten.”
    • برای جلوگیری از اشتهای شدید، متخصصان تغذیه توصیه می‌کنند که وعده‌های غذایی منظم داشته باشید.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Heißhunger haben” چگونه برای توصیف تمایلات غذایی ناگهانی و قوی که ممکن است به دلایل مختلفی بروز کنند، استفاده می‌شود.

130
Q

der Mittelpunkt

A

کانون| نقطه مرکزی

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه فیزیکی یا جغرافیایی:
    • “Der Mittelpunkt des Kreises ist der Punkt, um den alle Radien gleich sind.”
    • مرکز دایره نقطه‌ای است که تمام شعاع‌ها نسبت به آن برابر هستند.
  2. در زمینه اجتماعی یا رویدادها:
    • “Auf der Party war er der Mittelpunkt der Aufmerksamkeit.”
    • در مهمانی، او مرکز توجه بود.
  3. در زمینه علمی یا تحقیقاتی:
    • “Unsere Forschung dreht sich um einen Mittelpunkt: die Auswirkungen des Klimawandels.”
    • تحقیقات ما حول یک مرکز می‌چرخد: تأثیرات تغییرات اقلیمی.
  4. در زمینه هنری یا طراحی:
    • “Der Künstler platzierte das Objekt im Mittelpunkt seines Gemäldes.”
    • هنرمند شیء را در مرکز نقاشی خود قرار داد.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “der Mittelpunkt” چگونه برای توصیف مرکز یا نقطه‌ای که حول آن فعالیت‌ها، توجه یا تحقیقات متمرکز می‌شوند، به کار می‌رود.

131
Q

zeit opfern

A

وقت گذاشتن برای کسی یا چیزی

عبارت “Zeit opfern” به زبان آلمانی به معنای “وقت گذاشتن” یا “زمان قربانی کردن” است. این اصطلاح برای توصیف اقدامی است که در آن فرد زمان خود را صرف کار، فعالیت، یا هدفی می‌کند، به ویژه زمانی که این کار به قیمت کمتر شدن زمان برای سایر فعالیت‌ها یا استراحت باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

  1. در زمینه شخصی یا خانوادگی:
    • “Sie opferte viel Zeit, um ihren Kindern zu helfen, ihre Hausaufgaben zu machen.”
    • او زمان زیادی را قربانی کرد تا به بچه‌هایش در انجام تکالیف‌شان کمک کند.
  2. در زمینه حرفه‌ای:
    • “Er opferte seine Freizeit, um an dem Projekt zu arbeiten.”
    • او اوقات فراغت خود را قربانی کرد تا روی پروژه کار کند.
  3. در زمینه تحصیلی یا آموزشی:
    • “Sie opferte viele Wochenenden, um sich auf die Prüfungen vorzubereiten.”
    • او بسیاری از آخر هفته‌ها را قربانی کرد تا برای امتحانات آماده شود.
  4. در زمینه داوطلبانه یا اجتماعی:
    • “Viele Freiwillige opfern ihre Zeit, um in der Gemeinde zu helfen.”
    • بسیاری از داوطلبان زمان خود را قربانی می‌کنند تا در جامعه کمک کنند.

این مثال‌ها نشان می‌دهند که “Zeit opfern” چگونه برای توصیف اختصاص دادن زمان به کارهای معنادار به کار می‌رود، حتی اگر این امر به معنای کم شدن زمان برای سایر جنبه‌های زندگی باشد.

132
Q

gelangen

A

کلمه “gelangen” به زبان آلمانی به معنای “رسیدن”، “دست یافتن” یا “موفق شدن” است. این فعل برای بیان رسیدن به یک مکان، حالت، یا نتیجه‌ای خاص به کار می‌رود و معمولاً برای توصیف فرایندی است که به نتیجه‌ای مطلوب منجر می‌شود.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	رسیدن به یک مکان:
•	“Nach einer langen Reise gelangten wir endlich nach Hause.” ‎	•	پس از یک سفر طولانی، سرانجام به خانه رسیدیم.
2.	دستیابی به یک هدف:
•	“Er hat hart gearbeitet und ist schließlich zu Wohlstand gelangt.” ‎	•	او سخت کار کرد و سرانجام به ثروت رسید.
3.	رسیدن به یک حالت:
•	“Durch Meditation gelangte sie zu innerem Frieden.” ‎	•	از طریق مدیتیشن، او به آرامش درونی دست یافت.
133
Q

aufgehen

A

کلمه “aufgehen” در زبان آلمانی چند معنی دارد و به شرایط مختلفی بستگی دارد. این کلمه می‌تواند به معنای “طلوع کردن” (مثل طلوع خورشید)، “ور آمدن” (مانند نان در حین پخت)، یا “موفقیت‌آمیز بودن” (مثلاً یک نقشه یا برنامه) باشد. همچنین می‌تواند به معنای کاملا درگیر شدن یا عمیقا مشغول شدن به چیزی باشد.

مثال‌هایی به زبان آلمانی:

1.	طلوع کردن:
•	“Jeden Morgen geht die Sonne im Osten auf.” ‎	•	هر صبح خورشید در شرق طلوع می‌کند.
2.	بالا رفتن (در آشپزی):
•	“Der Teig ist gut aufgegangen, der Kuchen wird perfekt.” ‎	•	خمیر خوب ور آمده، کیک عالی خواهد شد.
3.	موفقیت‌آمیز بودن:
•	“Sein Plan ist aufgegangen.” ‎	•	نقشه‌اش موفقیت‌آمیز بود.
4.	کاملا درگیر شدن:
•	“Sie geht ganz in ihrer Arbeit auf.” ‎	•	او کاملا در کارش غرق است.
134
Q

umfassen

A

فعل “umfassen” به زبان آلمانی به معنای “شامل شدن” یا “در بر گرفتن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که بخواهیم بگوییم چیزی یا کسی چندین مورد یا جنبه مختلف را در بر می‌گیرد.

“Das Buch umfasst mehrere Kapitel über die Geschichte Deutschlands.”
“این کتاب شامل چندین فصل درباره تاریخ آلمان است.”

“Das Projekt umfasst verschiedene Phasen von der Planung bis zur Umsetzung.”
“این پروژه مراحل مختلفی از برنامه‌ریزی تا اجرا را در بر می‌گیرد.”

“Das Trainingsprogramm umfasst sowohl theoretische als auch praktische Einheiten.”
“برنامه تمرینی شامل واحدهای نظری و عملی است.”

“Das Paket umfasst verschiedene Dienstleistungen.”
“این بسته شامل خدمات مختلفی است.”

#### شامل من
“Mein Aufgabenbereich umfasst viele verschiedene Tätigkeiten.”
“حوزه وظایف من شامل فعالیت‌های مختلفی است.”

“Ihre Arbeit umfasst auch die Kundenbetreuung.”
“کار او نیز شامل خدمات مشتریان می‌شود.”

“Ihre Verantwortlichkeiten umfassen mehrere Projekte.”
“مسئولیت‌های آن‌ها چندین پروژه را در بر می‌گیرد.”

### شامل دوره‌های آموزشی
“Das Programm umfasst mehrere Weiterbildungskurse.”
“این برنامه شامل چندین دوره آموزش پیشرفته است.”

“Das Sortiment umfasst verschiedene elektronische Geräte.”
“مجموعه شامل دستگاه‌های الکترونیکی مختلفی است.”

“Die Konferenz umfasst Themen wie Nachhaltigkeit und Innovation.”
“کنفرانس شامل موضوعاتی مانند پایداری و نوآوری است.”

“Die Software umfasst viele nützliche Funktionen.”
“این نرم‌افزار شامل ویژگی‌های مفید بسیاری است.”

“Das Geschäftsgebiet umfasst mehrere Städte.”
“حوزه تجاری شامل چندین شهر است.”

“Das Freizeitangebot umfasst Sport, Kultur und Erholung.”
“پیشنهادات اوقات فراغت شامل ورزش، فرهنگ و استراحت است.”

“Der Prozess umfasst mehrere Schritte.”
“این فرایند شامل چندین مرحله است.”

“Das Servicepaket umfasst alle notwendigen Leistungen.”
“بسته خدماتی شامل تمام خدمات ضروری است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “umfassen” برای توصیف شامل شدن یا در بر گرفتن موارد مختلف در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.

135
Q

Sowohl

A

قید “sowohl” به زبان آلمانی به معنای “هم… و هم…” است و معمولاً به همراه “als auch” استفاده می‌شود. این عبارت برای تأکید بر دو یا چند چیز یا جنبه مختلف استفاده می‌شود که هر دو به طور همزمان صحیح یا موجود هستند.

هم… و هم…

“Er spricht sowohl Deutsch als auch Englisch.”
“او هم آلمانی و هم انگلیسی صحبت می‌کند.”

هم این و هم آن

“Sie ist sowohl intelligent als auch fleißig.”
“او هم باهوش و هم سخت‌کوش است.”

در دو زمینه مختلف

“Das Restaurant bietet sowohl vegetarische als auch vegane Gerichte an.”
“رستوران هم غذاهای گیاهی و هم غذاهای وگان ارائه می‌دهد.”

هم در داخل و هم در خارج

“Das Gerät kann sowohl drinnen als auch draußen verwendet werden.”
“این دستگاه هم در داخل و هم در خارج قابل استفاده است.”

استفاده با ضمایر

هم این و هم آن در مورد من

“Ich interessiere mich sowohl für Kunst als auch für Wissenschaft.”
“من هم به هنر و هم به علم علاقه‌مند هستم.”

هم این و هم آن در مورد او (مونث)

“Sie arbeitet sowohl im Büro als auch von zu Hause.”
“او هم در دفتر و هم از خانه کار می‌کند.”

هم این و هم آن در مورد آن‌ها

“Sie reisen sowohl beruflich als auch privat.”
“آن‌ها هم به‌صورت شغلی و هم به‌صورت خصوصی سفر می‌کنند.”

مثال‌های بیشتر:

هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان

“Der Park ist sowohl für Erwachsene als auch für Kinder geeignet.”
“پارک هم برای بزرگسالان و هم برای کودکان مناسب است.”

هم در تابستان و هم در زمستان

“Dieses Haus ist sowohl im Sommer als auch im Winter bewohnbar.”
“این خانه هم در تابستان و هم در زمستان قابل سکونت است.”

هم در کتاب‌ها و هم در مقالات

“Die Informationen sind sowohl in Büchern als auch in Artikeln zu finden.”
“اطلاعات هم در کتاب‌ها و هم در مقالات یافت می‌شود.”

هم کیفیت و هم قیمت مناسب

“Das Produkt überzeugt sowohl durch Qualität als auch durch Preis.”
“این محصول هم از نظر کیفیت و هم از نظر قیمت قانع‌کننده است.”

هم از نظر نظری و هم از نظر عملی

“Die Ausbildung umfasst sowohl theoretische als auch praktische Teile.”
“آموزش هم بخش‌های نظری و هم بخش‌های عملی را شامل می‌شود.”

هم برای مبتدیان و هم برای پیشرفته‌ها

“Der Kurs ist sowohl für Anfänger als auch für Fortgeschrittene geeignet.”
“این دوره هم برای مبتدیان و هم برای پیشرفته‌ها مناسب است.”

هم در هنر و هم در علم

“Er ist sowohl in der Kunst als auch in der Wissenschaft erfolgreich.”
“او هم در هنر و هم در علم موفق است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “sowohl… als auch” برای تأکید بر دو یا چند چیز یا جنبه مختلف استفاده کرد.

136
Q

Sortiment

A

اسم “Sortiment” به زبان آلمانی به معنای “مجموعه” یا “دامنه محصولات” است. این کلمه برای توصیف انواع کالاها یا خدماتی که یک فروشگاه، شرکت یا کسب‌وکار ارائه می‌دهد، استفاده می‌شود.

“Das Sortiment des Supermarktes umfasst frische Lebensmittel, Getränke und Haushaltsartikel.”
“مجموعه محصولات سوپرمارکت شامل مواد غذایی تازه، نوشیدنی‌ها و لوازم خانگی است.”

“Der Online-Shop bietet ein breites Sortiment an Elektronikartikeln.”
“فروشگاه آنلاین مجموعه گسترده‌ای از لوازم الکترونیکی را ارائه می‌دهد.”

“Das Sortiment des Bekleidungsgeschäfts enthält sowohl Herren- als auch Damenmode.”
“مجموعه فروشگاه پوشاک شامل مد مردانه و زنانه است.”

“Die Kunden schätzen das vielfältige Sortiment des Buchladens.”
“مشتریان مجموعه متنوع کتابفروشی را تحسین می‌کنند.”

#### مجموعه من
“Mein Sortiment an Werkzeugen ist sehr umfangreich.”
“مجموعه ابزارهای من بسیار گسترده است.”

“Ihr Sortiment an Kosmetikprodukten ist beeindruckend.”
“مجموعه محصولات آرایشی او چشمگیر است.”

“Ihr Sortiment wird regelmäßig aktualisiert.”
“مجموعه آن‌ها به طور منظم به‌روزرسانی می‌شود.”

### مجموعه فصلی
“Das Geschäft präsentiert sein neues Sortiment für die Herbstsaison.”
“فروشگاه مجموعه جدید خود را برای فصل پاییز معرفی می‌کند.”

“Zum Jubiläum bietet der Laden ein exklusives Sortiment an.”
“به مناسبت سالگرد، فروشگاه مجموعه‌ای انحصاری ارائه می‌دهد.”

“Das Sortiment wird basierend auf Kundenfeedback angepasst.”
“مجموعه بر اساس بازخورد مشتریان تنظیم می‌شود.”

“Der Hersteller plant, sein Sortiment um umweltfreundliche Produkte zu erweitern.”
“تولیدکننده قصد دارد مجموعه خود را با محصولات دوستدار محیط زیست گسترش دهد.”

“Das Sortiment dieses Geschäfts ist größer als das des Konkurrenten.”
“مجموعه این فروشگاه بزرگتر از مجموعه رقیب است.”

“Das Sortiment an Lernmaterialien ist ideal für Schüler und Lehrer.”
“مجموعه مواد آموزشی برای دانش‌آموزان و معلمان ایده‌آل است.”

“Der Hersteller hat sein neues Sortiment auf der Messe vorgestellt.”
“تولیدکننده مجموعه جدید خود را در نمایشگاه معرفی کرد.”

“Das Sortiment des Marktes umfasst viele regionale Produkte.”
“مجموعه بازار شامل بسیاری از محصولات محلی است.”

این مثال‌ها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از کلمه “Sortiment” برای توصیف انواع مختلف مجموعه‌ها و دامنه‌های محصولات در زمینه‌های گوناگون استفاده کرد.