16 Flashcards
ab (präp m.dat)
ab به معنای “از” یا “از زمان” است و به عنوان یک حرف اضافه با داتیو استفاده میشود. این واژه برای نشان دادن نقطه شروع یک زمان یا مکان استفاده میشود. در مواردی که از زمان استفاده میشود، میتواند به معنای شروع یک دوره زمانی از یک لحظه خاص باشد.
برای نشان دادن نقطه شروع زمان:
★★★
Der Kurs beginnt ab nächsten Montag.
دوره از دوشنبه آینده شروع میشود.
★★★
Ab diesem Jahr wird alles anders.
از امسال همه چیز تغییر خواهد کرد.
★★★
Die Ausstellung ist ab morgen geöffnet.
نمایشگاه از فردا باز است.
★★★
Ab sofort gilt eine neue Regelung.
از این به بعد یک مقررات جدید اعمال میشود.
برای نشان دادن نقطه شروع مکان:
★★★
Der Zug fährt ab Berlin nach Hamburg.
قطار از برلین به هامبورگ میرود.
★★★
Wir fliegen ab Frankfurt.
ما از فرانکفورت پرواز میکنیم.
★★★
Der Bus fährt ab der nächsten Haltestelle.
اتوبوس از ایستگاه بعدی حرکت میکند.
★★★
Ab der Brücke biegen wir nach rechts ab.
از پل به سمت راست میپیچیم.
★ استفادههای رایج
ab + Zeit: از زمان مشخصی
Der Kurs beginnt ab nächsten Montag. (دوره از دوشنبه آینده شروع میشود.)
★ ab + Ort: از مکان مشخصی
Der Zug fährt ab Berlin nach Hamburg. (قطار از برلین به هامبورگ میرود.)
★تفاوتهای مفهومی
ab: به معنای “از” یا “از زمان” است و به عنوان یک حرف اضافه با داتیو استفاده میشود. این واژه نقطه شروع زمانی یا مکانی را نشان میدهد.
مثال: Ab diesem Jahr wird alles anders. (از امسال همه چیز تغییر خواهد کرد.)
مثال: Wir fliegen ab Frankfurt. (ما از فرانکفورت پرواز میکنیم.)
★مقایسه
ab: نشاندهنده نقطه شروع زمانی یا مکانی
Der Kurs beginnt ab nächsten Montag. (دوره از دوشنبه آینده شروع میشود.)
Der Zug fährt ab Berlin nach Hamburg. (قطار از برلین به هامبورگ میرود.)
außerhalb
außerhalb به معنای “خارج از” یا “بیرون از” است و به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف موقعیت مکانی یا زمانی چیزی که در خارج از یک مکان یا بازه زمانی خاص قرار دارد، به کار میرود.
🥬🥬 به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):
★★★
Wir wohnen außerhalb der Stadt.
ما خارج از شهر زندگی میکنیم.
★★★
Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten.
خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.
★★★
Das Lager befindet sich außerhalb des Dorfes.
انبار در خارج از روستا قرار دارد.
★★★
Außerhalb der Öffnungszeiten ist das Museum geschlossen.
موزه خارج از ساعات بازدید بسته است.
🥬🥬 به عنوان قید (موقعیت مکانی):
★★★
Die Firma liegt außerhalb.
شرکت در خارج قرار دارد.
★★★
Außerhalb gibt es mehr Platz.
در بیرون جا بیشتر است.
★★★
Sie arbeitet außerhalb und kommt nur am Wochenende nach Hause.
او در خارج کار میکند و فقط آخر هفته به خانه میآید.
★★★ استفادههای رایج
🍎 außerhalb + Genitiv: خارج از مکان یا بازه زمانی مشخص
Wir wohnen außerhalb der Stadt. (ما خارج از شهر زندگی میکنیم.)
🍎 Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten. (خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.)
als Adverb (قید): بیرون از یک مکان مشخص
Die Firma liegt außerhalb. (شرکت در خارج قرار دارد.)
Außerhalb gibt es mehr Platz. (در بیرون جا بیشتر است.)
★★★تفاوتهای مفهومی
außerhalb: به معنای “خارج از” یا “بیرون از” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو یا به عنوان قید استفاده شود. این واژه موقعیت مکانی یا زمانی را که در خارج از محدوده مشخصی قرار دارد، توصیف میکند.
مثال: Das Lager befindet sich außerhalb des Dorfes.
(انبار در خارج از روستا قرار دارد.)
مثال: Sie arbeitet außerhalb und kommt nur am Wochenende nach Hause.
(او در خارج کار میکند و فقط آخر هفته به خانه میآید.)
★★★ مقایسه
außerhalb + Genitiv: حرف اضافه با ژنیتیو، نشاندهنده موقعیت مکانی یا زمانی در خارج از محدوده مشخص
Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten. (خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.)
Außerhalb der Öffnungszeiten ist das Museum geschlossen. (موزه خارج از ساعات بازدید بسته است.)
außerhalb (Adverb): قید، نشاندهنده موقعیت مکانی در خارج از محدوده مشخص
Die Firma liegt außerhalb. (شرکت در خارج قرار دارد.)
Außerhalb gibt es mehr Platz. (در بیرون جا بیشتر است.)
bald (ADV)
bald به معنای “به زودی” یا “نزدیک” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در آینده نزدیک اتفاق میافتد، به کار میرود.
🌟🌟 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich werde bald nach Hause gehen.
من به زودی به خانه میروم.
★★★
Bald ist Weihnachten.
کریسمس به زودی است.
★★★
Wir sehen uns bald wieder.
ما به زودی دوباره همدیگر را میبینیم.
★★★
Der Film fängt bald an.
فیلم به زودی شروع میشود.
🌟🌟 استفادههای رایج
🍎 bald: به زودی، در آینده نزدیک
Ich werde bald nach Hause gehen. (من به زودی به خانه میروم.)
🍎 Bald ist Weihnachten. (کریسمس به زودی است.)
als Adverb (قید): توصیف زمان در آینده نزدیک
Der Film fängt bald an. (فیلم به زودی شروع میشود.)
Wir sehen uns bald wieder. (ما به زودی دوباره همدیگر را میبینیم.)
★★★تفاوتهای مفهومی
bald: به معنای “به زودی” یا “نزدیک” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی در آینده نزدیک اتفاق میافتد.
مثال: Wir sehen uns bald wieder.
(ما به زودی دوباره همدیگر را میبینیم.)
مثال: Der Film fängt bald an.
(فیلم به زودی شروع میشود.)
★★★ مقایسه
bald: قید، نشاندهنده زمانی که چیزی در آینده نزدیک اتفاق میافتد
Ich werde bald nach Hause gehen. (من به زودی به خانه میروم.)
Bald ist Weihnachten. (کریسمس به زودی است.)
bald (Adverb): قید، توصیف زمان در آینده نزدیک
Der Film fängt bald an. (فیلم به زودی شروع میشود.)
Wir sehen uns bald wieder. (ما به زودی دوباره همدیگر را میبینیم.)
bereits (ADV)
bereits به معنای “قبلاً” یا “هماکنون” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی قبلاً اتفاق افتاده یا اکنون در حال انجام است، به کار میرود.
⏳⏳ به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe das Buch bereits gelesen.
من قبلاً این کتاب را خواندهام.
★★★
Der Zug ist bereits abgefahren.
قطار قبلاً حرکت کرده است.
★★★
Sie haben bereits bezahlt.
آنها قبلاً پرداخت کردهاند.
★★★
Es ist bereits spät.
هماکنون دیر است.
⏳⏳ استفادههای رایج
🍎 bereits: قبلاً، هماکنون
Ich habe das Buch bereits gelesen. (من قبلاً این کتاب را خواندهام.)
🍎 Der Zug ist bereits abgefahren. (قطار قبلاً حرکت کرده است.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی قبلاً اتفاق افتاده یا هماکنون در حال انجام است
Es ist bereits spät. (هماکنون دیر است.)
Sie haben bereits bezahlt. (آنها قبلاً پرداخت کردهاند.)
★★★تفاوتهای مفهومی
bereits: به معنای “قبلاً” یا “هماکنون” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی قبلاً اتفاق افتاده یا اکنون در حال انجام است.
مثال: Der Zug ist bereits abgefahren.
(قطار قبلاً حرکت کرده است.)
مثال: Es ist bereits spät.
(هماکنون دیر است.)
bisher (ADV)
bisher به معنای “تا کنون” یا “تاکنون” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است، به کار میرود.
🔄🔄 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe bisher nichts davon gehört.
من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهام.
★★★
Bisher hat er gute Arbeit geleistet.
تا کنون او کار خوبی انجام داده است.
★★★
Wir sind bisher zufrieden.
ما تا کنون راضی بودهایم.
★★★
Das Wetter war bisher gut.
هوا تا کنون خوب بوده است.
🔄🔄 استفادههای رایج
🍎 bisher: تا کنون، تاکنون
Ich habe bisher nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهام.)
🍎 Bisher hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است
Wir sind bisher zufrieden. (ما تا کنون راضی بودهایم.)
Das Wetter war bisher gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)
★★★تفاوتهای مفهومی
bisher: به معنای “تا کنون” یا “تاکنون” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است.
مثال: Bisher hat er gute Arbeit geleistet.
(تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
مثال: Wir sind bisher zufrieden.
(ما تا کنون راضی بودهایم.)
★★★ مقایسه
bisher: قید، نشاندهنده زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است
Ich habe bisher nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهام.)
Bisher hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
bisher (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است
Wir sind bisher zufrieden. (ما تا کنون راضی بودهایم.)
Das Wetter war bisher gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)
bisherig (ADV)
bisherig به معنای “قبلی” یا “پیشین” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته، به کار میرود.
🔄🔄 به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Meine bisherige Arbeit war sehr anspruchsvoll.
کار قبلی من بسیار چالشبرانگیز بود.
★★★
Er hat seine bisherigen Erfolge erwähnt.
او موفقیتهای قبلی خود را ذکر کرد.
★★★
Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt.
دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.
★★★
Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern.
من میخواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.
🔄🔄 استفادههای رایج
🍎 bisherig: قبلی، پیشین
Meine bisherige Arbeit war sehr anspruchsvoll. (کار قبلی من بسیار چالشبرانگیز بود.)
🍎 Er hat seine bisherigen Erfolge erwähnt. (او موفقیتهای قبلی خود را ذکر کرد.)
als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است
Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt. (دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.)
Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern. (من میخواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.)
★★★تفاوتهای مفهومی
bisherig: به معنای “قبلی” یا “پیشین” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه چیزی را توصیف میکند که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است.
مثال: Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt.
(دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.)
مثال: Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern.
(من میخواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.)
★★★ مقایسه
bisherig: صفت، نشاندهنده چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است
Meine bisherige Arbeit war sehr anspruchsvoll. (کار قبلی من بسیار چالشبرانگیز بود.)
Er hat seine bisherigen Erfolge erwähnt. (او موفقیتهای قبلی خود را ذکر کرد.)
bisherig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است
Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt. (دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.)
Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern. (من میخواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.)
bislang (ADV)
bislang به معنای “تا کنون” یا “تا به حال” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است، به کار میرود.
📅📅 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe bislang nichts davon gehört.
من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهام.
★★★
Bislang hat er gute Arbeit geleistet.
تا کنون او کار خوبی انجام داده است.
★★★
Wir sind bislang zufrieden.
ما تا کنون راضی بودهایم.
★★★
Das Wetter war bislang gut.
هوا تا کنون خوب بوده است.
📅📅 استفادههای رایج
🍎 bislang: تا کنون، تا به حال
Ich habe bislang nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهام.)
🍎 Bislang hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است
Wir sind bislang zufrieden. (ما تا کنون راضی بودهایم.)
Das Wetter war bislang gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
bislang: به معنای “تا کنون” یا “تا به حال” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است.
مثال: Bislang hat er gute Arbeit geleistet.
(تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
مثال: Wir sind bislang zufrieden.
(ما تا کنون راضی بودهایم.)
★★★ مقایسه
bislang: قید، نشاندهنده زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است
Ich habe bislang nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیدهام.)
Bislang hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
bislang (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است
Wir sind bislang zufrieden. (ما تا کنون راضی بودهایم.)
Das Wetter war bislang gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)
damalig
(ADV)
damalig به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است، به کار میرود.
📜📜 به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Der damalige Präsident war sehr beliebt.
رئیسجمهور آن زمان بسیار محبوب بود.
★★★
Meine damalige Wohnung war sehr klein.
آپارتمان آن زمان من بسیار کوچک بود.
★★★
Die damaligen Umstände waren schwierig.
شرایط آن زمان سخت بود.
★★★
Der damalige Preis war viel niedriger.
قیمت آن زمان خیلی پایینتر بود.
📜📜 استفادههای رایج
🍎 damalig: در آن زمان، آن موقع
Der damalige Präsident war sehr beliebt. (رئیسجمهور آن زمان بسیار محبوب بود.)
🍎 Meine damalige Wohnung war sehr klein. (آپارتمان آن زمان من بسیار کوچک بود.)
als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است
Die damaligen Umstände waren schwierig. (شرایط آن زمان سخت بود.)
Der damalige Preis war viel niedriger. (قیمت آن زمان خیلی پایینتر بود.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
damalig: به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه چیزی را توصیف میکند که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است.
مثال: Der damalige Präsident war sehr beliebt.
(رئیسجمهور آن زمان بسیار محبوب بود.)
مثال: Die damaligen Umstände waren schwierig.
(شرایط آن زمان سخت بود.)
★★★ مقایسه
damalig: صفت، نشاندهنده چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است
Der damalige Präsident war sehr beliebt. (رئیسجمهور آن زمان بسیار محبوب بود.)
Meine damalige Wohnung war sehr klein. (آپارتمان آن زمان من بسیار کوچک بود.)
damalig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است
Die damaligen Umstände waren schwierig. (شرایط آن زمان سخت بود.)
Der damalige Preis war viel niedriger. (قیمت آن زمان خیلی پایینتر بود.)
damals
(ADV)
damals به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده، به کار میرود.
📆📆 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich war damals noch ein Kind.
من در آن زمان هنوز کودک بودم.
★★★
Damals hatte ich kein Auto.
آن موقع من ماشین نداشتم.
★★★
Wir haben uns damals kennengelernt.
ما در آن زمان همدیگر را شناختیم.
★★★
Damals war alles anders.
در آن زمان همه چیز متفاوت بود.
📆📆 استفادههای رایج
🍎 damals: در آن زمان، آن موقع
Ich war damals noch ein Kind. (من در آن زمان هنوز کودک بودم.)
🍎 Damals hatte ich kein Auto. (آن موقع من ماشین نداشتم.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده
Wir haben uns damals kennengelernt. (ما در آن زمان همدیگر را شناختیم.)
Damals war alles anders. (در آن زمان همه چیز متفاوت بود.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
damals: به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی در گذشته اتفاق افتاده.
مثال: Ich war damals noch ein Kind.
(من در آن زمان هنوز کودک بودم.)
مثال: Damals hatte ich kein Auto.
(آن موقع من ماشین نداشتم.)
★★★ مقایسه
damals: قید، نشاندهنده زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده
Ich war damals noch ein Kind. (من در آن زمان هنوز کودک بودم.)
Damals hatte ich kein Auto. (آن موقع من ماشین نداشتم.)
damals (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده
Wir haben uns damals kennengelernt. (ما در آن زمان همدیگر را شناختیم.)
Damals war alles anders. (در آن زمان همه چیز متفاوت بود.)
derzeit
(ADV)
derzeit به معنای “در حال حاضر” یا “اکنون” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در زمان حال اتفاق میافتد یا وضعیت کنونی است، به کار میرود.
⏰⏰ به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich bin derzeit sehr beschäftigt.
من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.
★★★
Derzeit gibt es keine neuen Informationen.
در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.
★★★
Wir haben derzeit keine freien Zimmer.
ما در حال حاضر اتاق خالی نداریم.
★★★
Derzeit läuft eine wichtige Konferenz.
در حال حاضر یک کنفرانس مهم در حال برگزاری است.
⏰⏰ استفادههای رایج
🍎 derzeit: در حال حاضر، اکنون
Ich bin derzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
🍎 Derzeit gibt es keine neuen Informationen. (در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
als Adverb (قید): توصیف چیزی که در زمان حال اتفاق میافتد یا وضعیت کنونی
Wir haben derzeit keine freien Zimmer. (ما در حال حاضر اتاق خالی نداریم.)
Derzeit läuft eine wichtige Konferenz. (در حال حاضر یک کنفرانس مهم در حال برگزاری است.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
derzeit: به معنای “در حال حاضر” یا “اکنون” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی در زمان حال اتفاق میافتد یا وضعیت کنونی را بیان میکند.
مثال: Ich bin derzeit sehr beschäftigt.
(من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
مثال: Derzeit gibt es keine neuen Informationen.
(در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
★★★ مقایسه
derzeit: قید، نشاندهنده چیزی که در زمان حال اتفاق میافتد یا وضعیت کنونی
Ich bin derzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
Derzeit gibt es keine neuen Informationen. (در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
derzeit (Adverb): قید، توصیف چیزی که در زمان حال اتفاق میافتد یا وضعیت کنونی
Wir haben derzeit keine freien Zimmer. (ما در حال حاضر اتاق خالی نداریم.)
Derzeit läuft eine wichtige Konferenz. (در حال حاضر یک کنفرانس مهم در حال برگزاری است.)
diesmal
(ADV)
diesmal به معنای “این بار” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق میافتد، به کار میرود.
🔁🔁 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich werde diesmal pünktlich sein.
این بار سر وقت خواهم بود.
★★★
Diesmal haben wir alles richtig gemacht.
این بار همه چیز را درست انجام دادیم.
★★★
Wir müssen diesmal besser vorbereitet sein.
این بار باید بهتر آماده باشیم.
★★★
Diesmal möchte ich keine Fehler machen.
این بار نمیخواهم اشتباهی مرتکب شوم.
🔁🔁 استفادههای رایج
🍎 diesmal: این بار
Ich werde diesmal pünktlich sein. (این بار سر وقت خواهم بود.)
🍎 Diesmal haben wir alles richtig gemacht. (این بار همه چیز را درست انجام دادیم.)
als Adverb (قید): توصیف یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق میافتد
Wir müssen diesmal besser vorbereitet sein. (این بار باید بهتر آماده باشیم.)
Diesmal möchte ich keine Fehler machen. (این بار نمیخواهم اشتباهی مرتکب شوم.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
diesmal: به معنای “این بار” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که یک رویداد یا موقعیت خاص در این مرتبه اتفاق میافتد.
مثال: Ich werde diesmal pünktlich sein.
(این بار سر وقت خواهم بود.)
مثال: Diesmal haben wir alles richtig gemacht.
(این بار همه چیز را درست انجام دادیم.)
★★★ مقایسه
diesmal: قید، نشاندهنده یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق میافتد
Ich werde diesmal pünktlich sein. (این بار سر وقت خواهم بود.)
Diesmal haben wir alles richtig gemacht. (این بار همه چیز را درست انجام دادیم.)
diesmal (Adverb): قید، توصیف یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق میافتد
Wir müssen diesmal besser vorbereitet sein. (این بار باید بهتر آماده باشیم.)
Diesmal möchte ich keine Fehler machen. (این بار نمیخواهم اشتباهی مرتکب شوم.)
ehemalig
(ADV)
ehemalig به معنای “سابق” یا “پیشین” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است، به کار میرود.
🔙🔙 به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich.
رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.
★★★
Das ist meine ehemalige Schule.
این مدرسه سابق من است.
★★★
Er ist ein ehemaliger Kollege.
او یک همکار سابق است.
★★★
Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt.
کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.
🔙🔙 استفادههای رایج
🍎 ehemalig: سابق، پیشین
Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich. (رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.)
🍎 Das ist meine ehemalige Schule. (این مدرسه سابق من است.)
als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است
Er ist ein ehemaliger Kollege. (او یک همکار سابق است.)
Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt. (کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
ehemalig: به معنای “سابق” یا “پیشین” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه چیزی را توصیف میکند که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است.
مثال: Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich.
(رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.)
مثال: Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt.
(کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.)
★★★ مقایسه
ehemalig: صفت، نشاندهنده چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است
Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich. (رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.)
Das ist meine ehemalige Schule. (این مدرسه سابق من است.)
ehemalig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است
Er ist ein ehemaliger Kollege. (او یک همکار سابق است.)
Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt. (کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.)
einst
(ADV)
einst به معنای “روزی” یا “یک زمان” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد، به کار میرود.
🔮🔮 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt.
روزی این سرزمین پوشیده از جنگلها بود.
★★★
Einst werde ich meinen Traum verwirklichen.
روزی من رویاهایم را محقق خواهم کرد.
★★★
Er war einst ein berühmter Musiker.
او روزی یک موسیقیدان مشهور بود.
★★★
Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen.
روزی، در آیندهای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.
🔮🔮 استفادههای رایج
🍎 einst: روزی، یک زمان
Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt. (روزی این سرزمین پوشیده از جنگلها بود.)
🍎 Einst werde ich meinen Traum verwirklichen. (روزی من رویاهایم را محقق خواهم کرد.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد
Er war einst ein berühmter Musiker. (او روزی یک موسیقیدان مشهور بود.)
Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen. (روزی، در آیندهای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.)
★★★ تفاوتهای مفهومی
einst: به معنای “روزی” یا “یک زمان” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که در گذشته یا آینده نامشخص رخ داده یا خواهد داد.
مثال: Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt.
(روزی این سرزمین پوشیده از جنگلها بود.)
مثال: Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen.
(روزی، در آیندهای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.)
★★★ مقایسه
einst: قید، نشاندهنده زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد
Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt. (روزی این سرزمین پوشیده از جنگلها بود.)
Einst werde ich meinen Traum verwirklichen. (روزی من رویاهایم را محقق خواهم کرد.)
einst (Adverb): قید، توصیف زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد
Er war einst ein berühmter Musiker. (او روزی یک موسیقیدان مشهور بود.)
Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen. (روزی، در آیندهای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.)
erstmals
(ADV)
erstmals به معنای “برای اولین بار” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen.
من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.
★★★
Der Film wurde erstmals 1990 gezeigt.
فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ به نمایش درآمد.
★★★
Sie hat erstmals in diesem Jahr an dem Wettbewerb teilgenommen.
او برای اولین بار امسال در مسابقه شرکت کرد.
★★★
Die Technologie wurde erstmals in den 80er Jahren entwickelt.
این فناوری برای اولین بار در دهه ۸۰ توسعه یافت.
استفادههای رایج:
🍎 erstmals: برای اولین بار، به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق میافتد
Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen. (من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.)
🍎 erstmals: قید برای توصیف اولین وقوع یک رویداد
Der Film wurde erstmals 1990 gezeigt. (فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ به نمایش درآمد.)
تفاوتهای مفهومی:
erstmals: به معنای “برای اولین بار” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف میکند که چیزی برای اولین بار اتفاق میافتد.
مثال: Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen.
(من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.)
مثال: Die Technologie wurde erstmals in den 80er Jahren entwickelt.
(این فناوری برای اولین بار در دهه ۸۰ توسعه یافت.)
مقایسه:
🍎 erstmals: قید، نشاندهنده زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق میافتد
Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen. (من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.)
Der Film wurde erstmals 1990 gezeigt. (فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ به نمایش درآمد.)
🍎 erstmals (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق میافتد
Sie hat erstmals in diesem Jahr an dem Wettbewerb teilgenommen. (او برای اولین بار امسال در مسابقه شرکت کرد.)
Die Technologie wurde erstmals in den 80er Jahren entwickelt. (این فناوری برای اولین بار در دهه ۸۰ توسعه یافت.)
gerade
(adv)
gerade
به معنای “همین حالا” یا “در حال حاضر” و همچنین “مستقیم” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.
🥬 ۱. برای نشان دادن زمان حاضر (همین حالا یا در حال حاضر):
★★★
Ich bin gerade beschäftigt.
من همین حالا مشغول هستم.
★★★
Sie telefoniert gerade.
او در حال حاضر تلفن میزند.
★★★
Wir essen gerade.
ما همین حالا در حال خوردن هستیم.
★★★
Er ist gerade nach Hause gekommen.
او همین حالا به خانه آمده است.
🥬 ۲. برای نشان دادن حالت مستقیم یا صاف:
★★★
Gehen Sie geradeaus.
مستقیم بروید.
★★★
Die Linie ist nicht gerade.
خط صاف نیست.
★★★
Er sitzt gerade.
او مستقیم نشسته است.
★★★
Bitte halten Sie den Kopf gerade.
لطفاً سر را مستقیم نگه دارید.
استفادههای رایج:
🍎 gerade: همین حالا، به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی در حال حاضر اتفاق میافتد
Ich bin gerade beschäftigt. (من همین حالا مشغول هستم.)
🍎 gerade: مستقیم، به عنوان قید برای توصیف حالت صاف یا مستقیم
Gehen Sie geradeaus. (مستقیم بروید.)
تفاوتهای مفهومی:
gerade: به معنای “همین حالا” یا “در حال حاضر” و همچنین “مستقیم” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.
مثال: Ich bin gerade beschäftigt.
(من همین حالا مشغول هستم.)
مثال: Gehen Sie geradeaus.
(مستقیم بروید.)
مقایسه:
🍎 gerade: قید، نشاندهنده زمان حاضر یا حالت مستقیم
Ich bin gerade beschäftigt. (من همین حالا مشغول هستم.)
Gehen Sie geradeaus. (مستقیم بروید.)
🍎 gerade (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی در حال حاضر اتفاق میافتد یا حالت صاف یا مستقیم
Sie telefoniert gerade. (او در حال حاضر تلفن میزند.)
Er sitzt gerade. (او مستقیم نشسته است.)
ewig
ewig به معنای “ابدی” یا “همیشگی” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که همیشه ادامه دارد یا بیپایان است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die ewige Liebe.
عشق ابدی.
★★★
Er hat ein ewiges Lächeln auf den Lippen.
او همیشه لبخندی بر لب دارد.
★★★
Das ewige Leben.
زندگی ابدی.
★★★
Eine ewige Freundschaft.
دوستی ابدی.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er wird ewig in unseren Herzen bleiben.
او همیشه در قلبهای ما خواهد ماند.
★★★
Die Diskussion dauerte ewig.
بحث برای همیشه طول کشید.
★★★
Es scheint, als ob der Regen ewig dauert.
به نظر میرسد که باران همیشه ادامه دارد.
★★★
Wir müssen nicht ewig warten.
ما نباید برای همیشه منتظر بمانیم.
استفادههای رایج:
🍎 ewig: ابدی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که همیشه ادامه دارد
Die ewige Liebe. (عشق ابدی.)
🍎 ewig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که برای همیشه ادامه دارد
Er wird ewig in unseren Herzen bleiben. (او همیشه در قلبهای ما خواهد ماند.)
تفاوتهای مفهومی:
ewig: به معنای “ابدی” یا “همیشگی” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که همیشه ادامه دارد یا بیپایان است، به کار میرود.
مثال: Die ewige Liebe.
(عشق ابدی.)
مثال: Er wird ewig in unseren Herzen bleiben.
(او همیشه در قلبهای ما خواهد ماند.)
مقایسه:
🍎 ewig: صفت، نشاندهنده چیزی که همیشه ادامه دارد یا بیپایان است
Die ewige Liebe. (عشق ابدی.)
Das ewige Leben. (زندگی ابدی.)
🍎 ewig (Adverb): قید، توصیف چیزی که برای همیشه ادامه دارد
Er wird ewig in unseren Herzen bleiben. (او همیشه در قلبهای ما خواهد ماند.)
Die Diskussion dauerte ewig. (بحث برای همیشه طول کشید.)
früh
früh به معنای “زود” یا “اولیه” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در اوایل زمان یا زودتر از انتظار اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich stehe früh auf.
من زود بیدار میشوم.
★★★
Wir müssen früh losfahren.
ما باید زود راه بیفتیم.
★★★
Er kommt immer früh zur Arbeit.
او همیشه زود به سر کار میآید.
★★★
Der Zug fährt früh am Morgen ab.
قطار صبح زود حرکت میکند.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die frühen Jahre seiner Karriere.
سالهای اولیهی دوران کاری او.
★★★
Ein frühes Frühstück.
یک صبحانهی زودهنگام.
★★★
Frühe Blüten im Garten.
شکوفههای زودرس در باغ.
★★★
Eine frühe Entscheidung.
یک تصمیم زودهنگام.
استفادههای رایج:
🍎 früh: زود، به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی زودتر از انتظار اتفاق میافتد
Ich stehe früh auf. (من زود بیدار میشوم.)
🍎 früh: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در اوایل زمان اتفاق میافتد
Die frühen Jahre seiner Karriere. (سالهای اولیهی دوران کاری او.)
تفاوتهای مفهومی:
früh: به معنای “زود” یا “اولیه” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در اوایل زمان یا زودتر از انتظار اتفاق میافتد، به کار میرود.
مثال: Ich stehe früh auf.
(من زود بیدار میشوم.)
مثال: Die frühen Jahre seiner Karriere.
(سالهای اولیهی دوران کاری او.)
مقایسه:
🍎 früh: قید، نشاندهنده زمانی که چیزی زودتر از انتظار اتفاق میافتد
Ich stehe früh auf. (من زود بیدار میشوم.)
Er kommt immer früh zur Arbeit. (او همیشه زود به سر کار میآید.)
🍎 früh (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف زمانی که چیزی زودتر از انتظار یا در اوایل زمان اتفاق میافتد
Wir müssen früh losfahren. (ما باید زود راه بیفتیم.)
Die frühen Jahre seiner Karriere. (سالهای اولیهی دوران کاری او.)
gegenwärtig
gegenwärtig به معنای “کنونی” یا “در حال حاضر” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die gegenwärtige Situation ist schwierig.
وضعیت کنونی سخت است.
★★★
Das gegenwärtige Klima ist mild.
آب و هوای کنونی معتدل است.
★★★
Er ist mit den gegenwärtigen Bedingungen zufrieden.
او از شرایط کنونی راضی است.
★★★
Die gegenwärtige Regierung hat viele Reformen durchgeführt.
دولت کنونی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er ist gegenwärtig im Büro.
او در حال حاضر در دفتر است.
★★★
Die Firma hat gegenwärtig 200 Mitarbeiter.
شرکت در حال حاضر ۲۰۰ کارمند دارد.
★★★
Wir arbeiten gegenwärtig an einem neuen Projekt.
ما در حال حاضر روی یک پروژه جدید کار میکنیم.
★★★
Gegenwärtig gibt es viele Herausforderungen.
در حال حاضر چالشهای زیادی وجود دارد.
استفادههای رایج:
🍎 gegenwärtig: کنونی، به عنوان صفت برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Die gegenwärtige Situation ist schwierig. (وضعیت کنونی سخت است.)
🍎 gegenwärtig: به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که در حال حاضر وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است
Er ist gegenwärtig im Büro. (او در حال حاضر در دفتر است.)
تفاوتهای مفهومی:
gegenwärtig: به معنای “کنونی” یا “در حال حاضر” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار میرود.
مثال: Die gegenwärtige Situation ist schwierig.
(وضعیت کنونی سخت است.)
مثال: Wir arbeiten gegenwärtig an einem neuen Projekt.
(ما در حال حاضر روی یک پروژه جدید کار میکنیم.)
مقایسه:
🍎 gegenwärtig: صفت، نشاندهنده وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Die gegenwärtige Situation ist schwierig. (وضعیت کنونی سخت است.)
Das gegenwärtige Klima ist mild. (آب و هوای کنونی معتدل است.)
🍎 gegenwärtig (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است
Er ist gegenwärtig im Büro. (او در حال حاضر در دفتر است.)
Wir arbeiten gegenwärtig an einem neuen Projekt. (ما در حال حاضر روی یک پروژه جدید کار میکنیم.)
langfristig
langfristig به معنای “بلندمدت” یا “طولانیمدت” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد یا برنامهریزی شده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Wir haben eine langfristige Strategie entwickelt.
ما یک استراتژی بلندمدت توسعه دادهایم.
★★★
Die langfristigen Ziele des Unternehmens sind klar definiert.
اهداف بلندمدت شرکت به وضوح تعریف شدهاند.
★★★
Er plant eine langfristige Investition.
او یک سرمایهگذاری بلندمدت را برنامهریزی میکند.
★★★
Langfristige Beziehungen sind wichtig für den Erfolg.
روابط بلندمدت برای موفقیت مهم هستند.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Wir müssen langfristig denken.
ما باید به صورت بلندمدت فکر کنیم.
★★★
Langfristig gesehen wird sich die Investition auszahlen.
در بلندمدت، این سرمایهگذاری نتیجه خواهد داد.
★★★
Das Projekt wird langfristig positive Auswirkungen haben.
این پروژه در بلندمدت تاثیرات مثبتی خواهد داشت.
★★★
Langfristig ist eine nachhaltige Lösung notwendig.
در بلندمدت، یک راهحل پایدار ضروری است.
استفادههای رایج:
🍎 langfristig: بلندمدت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد
Wir haben eine langfristige Strategie entwickelt. (ما یک استراتژی بلندمدت توسعه دادهایم.)
🍎 langfristig: به عنوان قید برای توصیف دیدگاه یا برنامهریزی بلندمدت
Wir müssen langfristig denken. (ما باید به صورت بلندمدت فکر کنیم.)
تفاوتهای مفهومی:
langfristig: به معنای “بلندمدت” یا “طولانیمدت” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد یا برنامهریزی شده است، به کار میرود.
مثال: Die langfristigen Ziele des Unternehmens sind klar definiert.
(اهداف بلندمدت شرکت به وضوح تعریف شدهاند.)
مثال: Langfristig gesehen wird sich die Investition auszahlen.
(در بلندمدت، این سرمایهگذاری نتیجه خواهد داد.)
مقایسه:
🍎 langfristig: صفت، نشاندهنده چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد
Wir haben eine langfristige Strategie entwickelt. (ما یک استراتژی بلندمدت توسعه دادهایم.)
Die langfristigen Ziele des Unternehmens sind klar definiert. (اهداف بلندمدت شرکت به وضوح تعریف شدهاند.)
🍎 langfristig (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف دیدگاه یا برنامهریزی بلندمدت
Wir müssen langfristig denken. (ما باید به صورت بلندمدت فکر کنیم.)
Langfristig ist eine nachhaltige Lösung notwendig. (در بلندمدت، یک راهحل پایدار ضروری است.)
innerhalb (präp m.gen)
innerhalb به معنای “در داخل” یا “درون” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) با حالت اسمی ژنیتیو (Genitiv) استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در داخل یا در محدودهی مکانی یا زمانی خاصی قرار دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):
★★★
Innerhalb des Hauses ist es sehr gemütlich.
در داخل خانه بسیار راحت است.
★★★
Innerhalb der Stadt gibt es viele Restaurants.
در داخل شهر رستورانهای زیادی وجود دارد.
★★★
Der Park liegt innerhalb des Dorfes.
پارک در داخل روستا قرار دارد.
★★★
Innerhalb des Gebäudes gibt es mehrere Büros.
در داخل ساختمان چندین دفتر وجود دارد.
🥬 ۲. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت زمانی):
★★★
Wir müssen das Projekt innerhalb einer Woche abschließen.
ما باید پروژه را در عرض یک هفته به پایان برسانیم.
★★★
Innerhalb des letzten Jahres hat sich viel verändert.
در طول سال گذشته چیزهای زیادی تغییر کرده است.
★★★
Die Lieferung erfolgt innerhalb von drei Tagen.
تحویل در عرض سه روز انجام میشود.
★★★
Innerhalb eines Monats werden wir Ergebnisse sehen.
در عرض یک ماه نتایج را خواهیم دید.
استفادههای رایج:
🍎 innerhalb + Genitiv: در داخل یا در محدوده مکانی خاص
Innerhalb des Hauses ist es sehr gemütlich. (در داخل خانه بسیار راحت است.)
🍎 innerhalb + Genitiv: در داخل یا در محدوده زمانی خاص
Wir müssen das Projekt innerhalb einer Woche abschließen. (ما باید پروژه را در عرض یک هفته به پایان برسانیم.)
تفاوتهای مفهومی:
innerhalb: به معنای “در داخل” یا “درون” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در داخل یا در محدوده مکانی یا زمانی خاصی قرار دارد، به کار میرود.
مثال: Innerhalb des Hauses ist es sehr gemütlich.
(در داخل خانه بسیار راحت است.)
مثال: Wir müssen das Projekt innerhalb einer Woche abschließen.
(ما باید پروژه را در عرض یک هفته به پایان برسانیم.)
مقایسه:
🍎 innerhalb + Genitiv: حرف اضافه، نشاندهنده موقعیت مکانی در داخل یا در محدوده مکانی خاص
Innerhalb der Stadt gibt es viele Restaurants. (در داخل شهر رستورانهای زیادی وجود دارد.)
Der Park liegt innerhalb des Dorfes. (پارک در داخل روستا قرار دارد.)
🍎 innerhalb + Genitiv (Präposition): حرف اضافه، توصیف موقعیت زمانی در داخل یا در محدوده زمانی خاص
Innerhalb des letzten Jahres hat sich viel verändert. (در طول سال گذشته چیزهای زیادی تغییر کرده است.)
Die Lieferung erfolgt innerhalb von drei Tagen. (تحویل در عرض سه روز انجام میشود.)
inzwischen
(ADV)
inzwischen به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden.
او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.
★★★
Inzwischen ist viel passiert.
در این بین اتفاقات زیادی رخ داده است.
★★★
Wir haben inzwischen die Lösung gefunden.
ما در این بین راهحل را پیدا کردهایم.
★★★
Das Kind ist inzwischen gewachsen.
کودک در این مدت رشد کرده است.
استفادههای رایج:
🍎 inzwischen: در این بین، به عنوان قید برای توصیف چیزی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق میافتد
Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)
🍎 inzwischen: قید برای توصیف تغییرات یا اتفاقاتی که در طول زمان مشخصی رخ دادهاند
Inzwischen ist viel passiert. (در این بین اتفاقات زیادی رخ داده است.)
تفاوتهای مفهومی:
inzwischen: به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق میافتد، به کار میرود.
مثال: Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden.
(او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)
مثال: Wir haben inzwischen die Lösung gefunden.
(ما در این بین راهحل را پیدا کردهایم.)
مقایسه:
🍎 inzwischen: قید، نشاندهنده چیزی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق میافتد
Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)
Das Kind ist inzwischen gewachsen. (کودک در این مدت رشد کرده است.)
🍎 inzwischen (Adverb): قید، توصیف تغییرات یا اتفاقاتی که در طول زمان مشخصی رخ دادهاند
Inzwischen ist viel passiert. (در این بین اتفاقات زیادی رخ داده است.)
Wir haben inzwischen die Lösung gefunden. (ما در این بین راهحل را پیدا کردهایم.)
irgendwann
(ADV)
irgendwann به معنای “یک زمانی” یا “در زمانی نامشخص” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich werde dich irgendwann besuchen.
من یک زمانی به تو سر خواهم زد.
★★★
Irgendwann in der Zukunft wird es möglich sein.
یک زمانی در آینده ممکن خواهد بود.
★★★
Er hat mir versprochen, dass er es irgendwann erledigen wird.
او به من قول داده که یک زمانی آن را انجام خواهد داد.
★★★
Wir müssen uns irgendwann treffen.
ما باید یک زمانی همدیگر را ملاقات کنیم.
استفادههای رایج:
🍎 irgendwann: یک زمانی، به عنوان قید برای توصیف زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق میافتد
Ich werde dich irgendwann besuchen. (من یک زمانی به تو سر خواهم زد.)
🍎 irgendwann: قید برای توصیف رویدادی در زمانی نامشخص
Irgendwann in der Zukunft wird es möglich sein. (یک زمانی در آینده ممکن خواهد بود.)
تفاوتهای مفهومی:
irgendwann: به معنای “یک زمانی” یا “در زمانی نامشخص” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق میافتد، به کار میرود.
مثال: Ich werde dich irgendwann besuchen.
(من یک زمانی به تو سر خواهم زد.)
مثال: Er hat mir versprochen, dass er es irgendwann erledigen wird.
(او به من قول داده که یک زمانی آن را انجام خواهد داد.)
مقایسه:
🍎 irgendwann: قید، نشاندهنده زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق میافتد
Ich werde dich irgendwann besuchen. (من یک زمانی به تو سر خواهم زد.)
Wir müssen uns irgendwann treffen. (ما باید یک زمانی همدیگر را ملاقات کنیم.)
🍎 irgendwann (Adverb): قید، توصیف رویدادی در زمانی نامشخص
Irgendwann in der Zukunft wird es möglich sein. (یک زمانی در آینده ممکن خواهد بود.)
Er hat mir versprochen, dass er es irgendwann erledigen wird. (او به من قول داده که یک زمانی آن را انجام خواهد داد.)
nun
(ADV)
nun به معنای “اکنون” یا “حالا” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق میافتد یا برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Was machst du nun?
حالا چه میکنی؟
★★★
Ich bin nun bereit.
اکنون آمادهام.
★★★
Wir müssen nun gehen.
ما حالا باید برویم.
★★★
Er hat nun endlich die Wahrheit gesagt.
او بالاخره حقیقت را گفت.
🥬 ۲. برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید:
★★★
Nun, da wir alle hier sind, können wir anfangen.
حالا که همه اینجا هستیم، میتوانیم شروع کنیم.
★★★
Nun, was denkst du darüber?
خب، در این باره چه فکر میکنی؟
★★★
Nun gut, lasst uns fortfahren.
خوب، بیایید ادامه دهیم.
★★★
Nun, ich glaube, das ist alles.
حالا، فکر میکنم این همهی آن چیزی بود.
استفادههای رایج:
🍎 nun: اکنون، به عنوان قید برای توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق میافتد
Was machst du nun? (حالا چه میکنی؟)
🍎 nun: به عنوان قید برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن
Nun, da wir alle hier sind, können wir anfangen. (حالا که همه اینجا هستیم، میتوانیم شروع کنیم.)
تفاوتهای مفهومی:
nun: به معنای “اکنون” یا “حالا” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق میافتد یا برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن به کار میرود.
مثال: Was machst du nun?
(حالا چه میکنی؟)
مثال: Nun, was denkst du darüber?
(خب، در این باره چه فکر میکنی؟)
مقایسه:
🍎 nun: قید، نشاندهنده زمانی که در حال حاضر اتفاق میافتد
Ich bin nun bereit. (اکنون آمادهام.)
Er hat nun endlich die Wahrheit gesagt. (او بالاخره حقیقت را گفت.)
🍎 nun (Adverb):
قید، توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق میافتد یا برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن
Nun, da wir alle hier sind, können wir anfangen. (حالا که همه اینجا هستیم، میتوانیم شروع کنیم.)
Nun, ich glaube, das ist alles. (حالا، فکر میکنم این همهی آن چیزی بود.)
zurzeit
(ADV)
zurzeit به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich bin zurzeit sehr beschäftigt.
من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.
★★★
Er lebt zurzeit in Berlin.
او در حال حاضر در برلین زندگی میکند.
★★★
Zurzeit gibt es keine neuen Informationen.
فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.
★★★
Wir arbeiten zurzeit an einem großen Projekt.
ما در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار میکنیم.
استفادههای رایج:
🍎 zurzeit: در حال حاضر، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Ich bin zurzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
🍎 zurzeit: به عنوان قید برای توصیف چیزی که در حال اتفاق افتادن است
Er lebt zurzeit in Berlin. (او در حال حاضر در برلین زندگی میکند.)
تفاوتهای مفهومی:
zurzeit: به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار میرود.
مثال: Ich bin zurzeit sehr beschäftigt.
(من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
مثال: Zurzeit gibt es keine neuen Informationen.
(فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
مقایسه:
🍎 zurzeit: قید، نشاندهنده وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Ich bin zurzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
Wir arbeiten zurzeit an einem großen Projekt. (ما در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار میکنیم.)
🍎 zurzeit (Adverb): قید، توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است
Er lebt zurzeit in Berlin. (او در حال حاضر در برلین زندگی میکند.)
Zurzeit gibt es keine neuen Informationen. (فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
längs
längs به معنای “در امتداد” یا “به موازات” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) استفاده میشود.
این واژه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه (موقعیت مکانی):
★★★
Wir spazieren längs des Flusses.
ما در امتداد رودخانه قدم میزنیم.
★★★
Das Haus liegt längs der Straße.
خانه در امتداد خیابان قرار دارد.
★★★
Längs des Weges wachsen viele Bäume.
در امتداد مسیر درختان زیادی رشد میکنند.
★★★
Die Wanderung führte uns längs der Küste.
پیادهروی ما را در امتداد ساحل هدایت کرد.
استفادههای رایج:
🍎 längs + Genitiv: در امتداد، به عنوان حرف اضافه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد
Wir spazieren längs des Flusses. (ما در امتداد رودخانه قدم میزنیم.)
🍎 längs + Genitiv: به عنوان حرف اضافه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد
Das Haus liegt längs der Straße. (خانه در امتداد خیابان قرار دارد.)
تفاوتهای مفهومی:
längs: به معنای “در امتداد” یا “به موازات” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد، به کار میرود.
مثال: Wir spazieren längs des Flusses.
(ما در امتداد رودخانه قدم میزنیم.)
مثال: Längs des Weges wachsen viele Bäume.
(در امتداد مسیر درختان زیادی رشد میکنند.)
مقایسه:
🍎 längs + Genitiv: حرف اضافه، نشاندهنده موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد
Das Haus liegt längs der Straße. (خانه در امتداد خیابان قرار دارد.)
Die Wanderung führte uns längs der Küste. (پیادهروی ما را در امتداد ساحل هدایت کرد.)
🍎 längs (Präposition): حرف اضافه، توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد
Wir spazieren längs des Flusses. (ما در امتداد رودخانه قدم میزنیم.)
Längs des Weges wachsen viele Bäume. (در امتداد مسیر درختان زیادی رشد میکنند.)
künftig
künftig به معنای “آینده” یا “در آینده” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامهریزی شده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die künftigen Generationen werden davon profitieren.
نسلهای آینده از آن بهرهمند خواهند شد.
★★★
Unsere künftigen Pläne sind sehr ehrgeizig.
برنامههای آیندهی ما بسیار بلندپروازانه هستند.
★★★
Er ist der künftige Geschäftsführer der Firma.
او مدیرعامل آینده شرکت است.
★★★
Die künftige Entwicklung des Projekts ist ungewiss.
توسعهی آیندهی پروژه نامعلوم است.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Künftig werde ich mehr Sport treiben.
از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.
★★★
Wir müssen künftig besser zusammenarbeiten.
ما باید در آینده بهتر با هم کار کنیم.
★★★
Das Unternehmen plant, künftig nachhaltiger zu wirtschaften.
شرکت برنامه دارد که در آینده به طور پایدارتر عمل کند.
★★★
Künftig wird es strengere Regeln geben.
در آینده قوانین سختگیرانهتری وجود خواهد داشت.
استفادههای رایج:
🍎 künftig: آینده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد
Die künftigen Generationen werden davon profitieren. (نسلهای آینده از آن بهرهمند خواهند شد.)
🍎 künftig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامهریزی شده است
Künftig werde ich mehr Sport treiben. (از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.)
تفاوتهای مفهومی:
künftig: به معنای “آینده” یا “در آینده” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامهریزی شده است، به کار میرود.
مثال: Die künftigen Generationen werden davon profitieren.
(نسلهای آینده از آن بهرهمند خواهند شد.)
مثال: Künftig werde ich mehr Sport treiben.
(از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.)
مقایسه:
🍎 künftig: صفت، نشاندهنده چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامهریزی شده است
Die künftigen Generationen werden davon profitieren. (نسلهای آینده از آن بهرهمند خواهند شد.)
Er ist der künftige Geschäftsführer der Firma. (او مدیرعامل آینده شرکت است.)
🍎 künftig (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامهریزی شده است
Künftig werde ich mehr Sport treiben. (از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.)
Wir müssen künftig besser zusammenarbeiten. (ما باید در آینده بهتر با هم کار کنیم.)
mittleweile
(ADV)
mittlerweile به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden.
او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.
★★★
Mittlerweile sind alle Gäste eingetroffen.
در این بین همه مهمانان رسیدهاند.
★★★
Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen.
این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.
★★★
Sie hat mittlerweile viele neue Freunde gefunden.
او در این مدت دوستان جدید زیادی پیدا کرده است.
استفادههای رایج:
🍎 mittlerweile: در این بین، به عنوان قید برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است
Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)
🍎 mittlerweile: قید برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است
Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen. (این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.)
تفاوتهای مفهومی:
mittlerweile: به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است، به کار میرود.
مثال: Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden.
(او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)
مثال: Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen.
(این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.)
مقایسه:
🍎 mittlerweile: قید، نشاندهنده تغییری که در طول زمان رخ داده است
Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)
Mittlerweile sind alle Gäste eingetroffen. (در این بین همه مهمانان رسیدهاند.)
🍎 mittlerweile (Adverb): قید، توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است
Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen. (این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.)
Sie hat mittlerweile viele neue Freunde gefunden. (او در این مدت دوستان جدید زیادی پیدا کرده است.)
nach
(präp m.dat)
nach به معنای “به” یا “بعد از” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) با حالت داتیو (Dativ) استفاده میشود.
این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.
🥬 ۱. برای نشان دادن جهت یا مقصد:
★★★
Wir fahren nach Berlin.
ما به برلین میرویم.
★★★
Ich gehe nach Hause.
من به خانه میروم.
★★★
Er fliegt nach Spanien.
او به اسپانیا پرواز میکند.
★★★
Sie reisen nach Italien.
آنها به ایتالیا سفر میکنند.
🥬 ۲. برای نشان دادن زمان (بعد از):
★★★
Nach dem Essen machen wir einen Spaziergang.
بعد از غذا یک قدمزنی میکنیم.
★★★
Nach der Arbeit gehe ich ins Fitnessstudio.
بعد از کار به باشگاه میروم.
★★★
Nach der Schule trifft er seine Freunde.
بعد از مدرسه او دوستانش را ملاقات میکند.
★★★
Wir sehen uns nach dem Film.
بعد از فیلم همدیگر را میبینیم.
🥬 ۳. برای نشان دادن ترتیب یا اولویت:
★★★
Er ist nach seinem Vater der beste Spieler.
او بعد از پدرش بهترین بازیکن است.
★★★
Nach dir kommt er an die Reihe.
بعد از تو نوبت او است.
★★★
Das ist das zweitbeste Ergebnis nach dem ersten Platz.
این دومین نتیجه برتر بعد از رتبه اول است.
استفادههای رایج:
🍎 nach + Dativ: به، برای نشان دادن جهت یا مقصد
Wir fahren nach Berlin. (ما به برلین میرویم.)
🍎 nach + Dativ: بعد از، برای نشان دادن زمان
Nach dem Essen machen wir einen Spaziergang. (بعد از غذا یک قدمزنی میکنیم.)
تفاوتهای مفهومی:
nach: به معنای “به” یا “بعد از” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با حالت داتیو استفاده شود. این واژه برای نشان دادن جهت یا مقصد، زمان، یا ترتیب به کار میرود.
مثال: Wir fahren nach Berlin.
(ما به برلین میرویم.)
مثال: Nach der Arbeit gehe ich ins Fitnessstudio.
(بعد از کار به باشگاه میروم.)
مقایسه:
🍎 nach + Dativ: حرف اضافه، نشاندهنده جهت یا مقصد
Wir fahren nach Berlin. (ما به برلین میرویم.)
Ich gehe nach Hause. (من به خانه میروم.)
🍎 nach + Dativ (Präposition): حرف اضافه، توصیف زمان یا ترتیب
Nach dem Essen machen wir einen Spaziergang. (بعد از غذا یک قدمزنی میکنیم.)
Er ist nach seinem Vater der beste Spieler. (او بعد از پدرش بهترین بازیکن است.)
heuer
(ADV)
heuer به معنای “امسال” یا “در این سال” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در طول سال جاری اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Heuer haben wir viel Schnee.
امسال برف زیادی داریم.
★★★
Die Ernte ist heuer besonders gut.
محصول امسال بهویژه خوب است.
★★★
Heuer feiern wir unser 10-jähriges Jubiläum.
امسال دهمین سالگرد خود را جشن میگیریم.
★★★
Er plant, heuer nach Italien zu reisen.
او برنامه دارد امسال به ایتالیا سفر کند.
استفادههای رایج:
🍎 heuer: امسال، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در طول سال جاری اتفاق میافتد
Heuer haben wir viel Schnee. (امسال برف زیادی داریم.)
🍎 heuer: قید برای توصیف رویدادها یا شرایطی که در طول سال جاری رخ میدهند
Die Ernte ist heuer besonders gut. (محصول امسال بهویژه خوب است.)
تفاوتهای مفهومی:
heuer: به معنای “امسال” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در طول سال جاری اتفاق میافتد، به کار میرود.
مثال: Heuer haben wir viel Schnee.
(امسال برف زیادی داریم.)
مثال: Heuer feiern wir unser 10-jähriges Jubiläum.
(امسال دهمین سالگرد خود را جشن میگیریم.)
مقایسه:
🍎 heuer: قید، نشاندهنده چیزی که در طول سال جاری اتفاق میافتد
Heuer haben wir viel Schnee. (امسال برف زیادی داریم.)
Die Ernte ist heuer besonders gut. (محصول امسال بهویژه خوب است.)
🍎 heuer (Adverb): قید، توصیف رویدادها یا شرایطی که در طول سال جاری رخ میدهند
Heuer feiern wir unser 10-jähriges Jubiläum. (امسال دهمین سالگرد خود را جشن میگیریم.)
Er plant, heuer nach Italien zu reisen. (او برنامه دارد امسال به ایتالیا سفر کند.)
seitdem
(ADV)
seitdem به معنای “از آن زمان” یا “از آن به بعد” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار میرود.
🥬 به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen.
از آن زمان او را ندیدهام.
★★★
Seitdem sie umgezogen sind, haben wir keinen Kontakt mehr.
از زمانی که آنها نقل مکان کردهاند، دیگر تماسی نداریم.
★★★
Er hat viel gelernt, seitdem er in der neuen Schule ist.
از زمانی که او در مدرسه جدید است، خیلی چیزها یاد گرفته است.
★★★
Seitdem es regnet, sind die Straßen leer.
از زمانی که باران میبارد، خیابانها خالی شدهاند.
استفادههای رایج:
🍎 seitdem: از آن زمان، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen. (از آن زمان او را ندیدهام.)
🍎 seitdem: قید برای توصیف تغییری که از یک زمان خاص در گذشته رخ داده و تا حال ادامه دارد
Seitdem sie umgezogen sind, haben wir keinen Kontakt mehr. (از زمانی که آنها نقل مکان کردهاند، دیگر تماسی نداریم.)
تفاوتهای مفهومی:
seitdem: به معنای “از آن زمان” یا “از آن به بعد” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار میرود.
مثال: Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen.
(از آن زمان او را ندیدهام.)
مثال: Seitdem es regnet, sind die Straßen leer.
(از زمانی که باران میبارد، خیابانها خالی شدهاند.)
مقایسه:
🍎 seitdem: قید، نشاندهنده وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen. (از آن زمان او را ندیدهام.)
Seitdem sie umgezogen sind, haben wir keinen Kontakt mehr. (از زمانی که آنها نقل مکان کردهاند، دیگر تماسی نداریم.)
🍎 seitdem (Adverb): قید، توصیف تغییری که از یک زمان خاص در گذشته رخ داده و تا حال ادامه دارد
Er hat viel gelernt, seitdem er in der neuen Schule ist. (از زمانی که او در مدرسه جدید است، خیلی چیزها یاد گرفته است.)
Seitdem es regnet, sind die Straßen leer. (از زمانی که باران میبارد، خیابانها خالی شدهاند.)
soweit
soweit به معنای “تا حدی” یا “به اندازهای که” است و به عنوان قید و حرف ربط استفاده میشود.
این واژه برای توصیف حدی که چیزی اتفاق میافتد یا وضعیتی که به یک نقطه خاص میرسد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Soweit ich weiß, kommt er heute nicht.
تا جایی که من میدانم، او امروز نمیآید.
★★★
Alles ist soweit bereit für die Party.
همه چیز تا حدی برای مهمانی آماده است.
★★★
Soweit es mich betrifft, habe ich keine Einwände.
تا جایی که به من مربوط میشود، هیچ اعتراضی ندارم.
★★★
Das Projekt ist soweit abgeschlossen.
پروژه تا اینجا به پایان رسیده است.
🥬 ۲. به عنوان حرف ربط (شرطی):
★★★
Soweit ich informiert bin, ist das Meeting um 10 Uhr.
تا جایی که من اطلاع دارم، جلسه ساعت ۱۰ است.
★★★
Soweit es mir möglich ist, werde ich helfen.
تا جایی که ممکن است، کمک خواهم کرد.
★★★
Soweit alles in Ordnung ist, können wir anfangen.
تا زمانی که همه چیز مرتب است، میتوانیم شروع کنیم.
★★★
Soweit ich sehen kann, gibt es keine Probleme.
تا جایی که من میتوانم ببینم، هیچ مشکلی وجود ندارد.
استفادههای رایج:
🍎 soweit: تا حدی، به عنوان قید برای توصیف حدی که چیزی اتفاق میافتد
Soweit ich weiß, kommt er heute nicht. (تا جایی که من میدانم، او امروز نمیآید.)
🍎 soweit: به عنوان حرف ربط برای توصیف شرایط یا وضعیتی که به یک نقطه خاص میرسد
Soweit ich informiert bin, ist das Meeting um 10 Uhr. (تا جایی که من اطلاع دارم، جلسه ساعت ۱۰ است.)
تفاوتهای مفهومی:
soweit: به معنای “تا حدی” یا “به اندازهای که” است و میتواند به عنوان قید یا حرف ربط استفاده شود. این واژه برای توصیف حدی که چیزی اتفاق میافتد یا وضعیتی که به یک نقطه خاص میرسد، به کار میرود.
مثال: Soweit ich weiß, kommt er heute nicht.
(تا جایی که من میدانم، او امروز نمیآید.)
مثال: Soweit ich sehen kann, gibt es keine Probleme.
(تا جایی که من میتوانم ببینم، هیچ مشکلی وجود ندارد.)
مقایسه:
🍎 soweit: قید، نشاندهنده حدی که چیزی اتفاق میافتد
Alles ist soweit bereit für die Party. (همه چیز تا حدی برای مهمانی آماده است.)
Das Projekt ist soweit abgeschlossen. (پروژه تا اینجا به پایان رسیده است.)
🍎 soweit (Adverb/Konjunktion): قید/حرف ربط، توصیف شرایط یا وضعیتی که به یک نقطه خاص میرسد
Soweit ich informiert bin, ist das Meeting um 10 Uhr. (تا جایی که من اطلاع دارم، جلسه ساعت ۱۰ است.)
Soweit ich sehen kann, gibt es keine Probleme. (تا جایی که من میتوانم ببینم، هیچ مشکلی وجود ندارد.)
noch
(ADV)
noch به معنای “هنوز” یا “همچنان” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد یا همچنان برقرار است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich bin noch nicht fertig.
من هنوز تمام نکردهام.
★★★
Er schläft noch.
او هنوز خواب است.
★★★
Hast du noch Fragen?
آیا هنوز سوالی داری؟
★★★
Wir haben noch Zeit.
ما هنوز وقت داریم.
🥬 ۲. برای تاکید یا افزودن چیزی (افزایشی):
★★★
Es ist noch besser als vorher.
این حتی بهتر از قبل است.
★★★
Sie ist noch jünger als ich dachte.
او حتی جوانتر از آن است که فکر میکردم.
★★★
Wir brauchen noch mehr Informationen.
ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
★★★
Kannst du mir noch etwas Wasser geben?
میتوانی به من کمی آب بیشتری بدهی؟
استفادههای رایج:
🍎 noch: هنوز، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد
Ich bin noch nicht fertig. (من هنوز تمام نکردهام.)
🍎 noch: به عنوان قید برای تاکید یا افزودن چیزی
Es ist noch besser als vorher. (این حتی بهتر از قبل است.)
تفاوتهای مفهومی:
noch: به معنای “هنوز” یا “همچنان” و همچنین “حتی” یا “بیشتر” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد یا برای تاکید یا افزودن چیزی به کار میرود.
مثال: Ich bin noch nicht fertig.
(من هنوز تمام نکردهام.)
مثال: Es ist noch besser als vorher.
(این حتی بهتر از قبل است.)
مقایسه:
🍎 noch: قید، نشاندهنده وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد
Er schläft noch. (او هنوز خواب است.)
Wir haben noch Zeit. (ما هنوز وقت داریم.)
🍎 noch (Adverb): قید، توصیف شرایطی که همچنان ادامه دارد یا برای تاکید یا افزودن چیزی
Hast du noch Fragen? (آیا هنوز سوالی داری؟)
Sie ist noch jünger als ich dachte. (او حتی جوانتر از آن است که فکر میکردم.)
während
während به معنای “در طول” یا “هنگام” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) و حرف ربط (Konjunktion) استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق میافتند، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو (Präposition mit Genitiv):
★★★
Während des Essens haben wir über den Urlaub gesprochen.
در طول غذا در مورد تعطیلات صحبت کردیم.
★★★
Während der Konferenz darf man nicht telefonieren.
در طول کنفرانس نباید تلفن زد.
★★★
Während des Unterrichts soll man aufmerksam zuhören.
در طول کلاس باید با دقت گوش داد.
★★★
Während der Nacht hat es stark geregnet.
در طول شب باران شدید بارید.
🥬 ۲. به عنوان حرف ربط (Konjunktion):
★★★
Während ich lese, höre ich Musik.
هنگام خواندن کتاب، موسیقی گوش میدهم.
★★★
Er arbeitet, während seine Kinder spielen.
او کار میکند، در حالی که بچههایش بازی میکنند.
★★★
Während sie kochte, telefonierte sie mit ihrer Freundin.
هنگام آشپزی، با دوستش تلفنی صحبت میکرد.
★★★
Während es draußen regnet, bleiben wir drinnen.
هنگام بارش باران بیرون، ما داخل میمانیم.
استفادههای رایج:
🍎 während + Genitiv: در طول، به عنوان حرف اضافه برای توصیف زمانی که یک رویداد در طول مدت زمان دیگری اتفاق میافتد
Während des Essens haben wir über den Urlaub gesprochen. (در طول غذا در مورد تعطیلات صحبت کردیم.)
🍎 während: به عنوان حرف ربط برای توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق میافتند
Während ich lese, höre ich Musik. (هنگام خواندن کتاب، موسیقی گوش میدهم.)
تفاوتهای مفهومی:
während: به معنای “در طول” یا “هنگام” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو یا حرف ربط استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق میافتند، به کار میرود.
مثال: Während des Essens haben wir über den Urlaub gesprochen.
(در طول غذا در مورد تعطیلات صحبت کردیم.)
مثال: Während ich lese, höre ich Musik.
(هنگام خواندن کتاب، موسیقی گوش میدهم.)
مقایسه:
🍎 während + Genitiv: حرف اضافه، نشاندهنده زمانی که یک رویداد در طول مدت زمان دیگری اتفاق میافتد
Während der Konferenz darf man nicht telefonieren. (در طول کنفرانس نباید تلفن زد.)
Während der Nacht hat es stark geregnet. (در طول شب باران شدید بارید.)
🍎 während (Konjunktion): حرف ربط، توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق میافتند
Während sie kochte, telefonierte sie mit ihrer Freundin. (هنگام آشپزی، با دوستش تلفنی صحبت میکرد.)
Während es draußen regnet, bleiben wir drinnen. (هنگام بارش باران بیرون، ما داخل میمانیم.)
seit
seit به معنای “از زمان” یا “از وقتی که” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) با حالت داتیو (Dativ) و حرف ربط (Konjunktion) استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با حالت داتیو (Präposition mit Dativ):
★★★
Seit dem Unfall fährt er kein Auto mehr.
از زمان تصادف، او دیگر ماشین نمیراند.
★★★
Ich lebe seit einem Jahr in Berlin.
من یک سال است که در برلین زندگی میکنم.
★★★
Seit der Trennung hat er sie nicht mehr gesehen.
از زمان جدایی، او دیگر او را ندیده است.
★★★
Seit dem letzten Sommer ist das Wetter ungewöhnlich heiß.
از تابستان گذشته، هوا به طور غیرعادی گرم بوده است.
🥬 ۲. به عنوان حرف ربط (Konjunktion):
★★★
Seit ich hier arbeite, bin ich glücklicher.
از وقتی که اینجا کار میکنم، خوشحالتر هستم.
★★★
Seit du gegangen bist, ist alles anders.
از وقتی که تو رفتی، همه چیز تغییر کرده است.
★★★
Er hat sich verändert, seit er im Ausland war.
او از وقتی که در خارج بوده، تغییر کرده است.
★★★
Seit wir uns kennen, sind wir beste Freunde.
از وقتی که همدیگر را میشناسیم، بهترین دوستان هستیم.
استفادههای رایج:
🍎 seit + Dativ: از زمان، به عنوان حرف اضافه برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich lebe seit einem Jahr in Berlin. (من یک سال است که در برلین زندگی میکنم.)
🍎 seit: به عنوان حرف ربط برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Seit ich hier arbeite, bin ich glücklicher. (از وقتی که اینجا کار میکنم، خوشحالتر هستم.)
تفاوتهای مفهومی:
seit: به معنای “از زمان” یا “از وقتی که” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با حالت داتیو یا حرف ربط استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار میرود.
مثال: Seit dem Unfall fährt er kein Auto mehr.
(از زمان تصادف، او دیگر ماشین نمیراند.)
مثال: Seit ich hier arbeite, bin ich glücklicher.
(از وقتی که اینجا کار میکنم، خوشحالتر هستم.)
مقایسه:
🍎 seit + Dativ: حرف اضافه، نشاندهنده زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich lebe seit einem Jahr in Berlin. (من یک سال است که در برلین زندگی میکنم.)
Seit der Trennung hat er sie nicht mehr gesehen. (از زمان جدایی، او دیگر او را ندیده است.)
🍎 seit (Konjunktion): حرف ربط، توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Seit du gegangen bist, ist alles anders. (از وقتی که تو رفتی، همه چیز تغییر کرده است.)
Seit wir uns kennen, sind wir beste Freunde. (از وقتی که همدیگر را میشناسیم، بهترین دوستان هستیم.)
demnächst
(ADV)
demnächst به معنای “به زودی” یا “در آینده نزدیک” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف زمانی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Wir werden demnächst umziehen.
ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.
★★★
Er wird demnächst eine neue Arbeit beginnen.
او به زودی یک کار جدید را شروع خواهد کرد.
★★★
Das Meeting findet demnächst statt.
جلسه به زودی برگزار خواهد شد.
★★★
Demnächst im Kino: Ein neuer spannender Film.
به زودی در سینما: یک فیلم هیجانانگیز جدید.
استفادههای رایج:
🍎 demnächst: به زودی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد
Wir werden demnächst umziehen. (ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.)
🍎 demnächst: قید برای توصیف زمانی که چیزی به زودی اتفاق خواهد افتاد
Er wird demnächst eine neue Arbeit beginnen. (او به زودی یک کار جدید را شروع خواهد کرد.)
تفاوتهای مفهومی:
demnächst: به معنای “به زودی” یا “در آینده نزدیک” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد، به کار میرود.
مثال: Wir werden demnächst umziehen.
(ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.)
مثال: Das Meeting findet demnächst statt.
(جلسه به زودی برگزار خواهد شد.)
مقایسه:
🍎 demnächst: قید، نشاندهنده زمانی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد
Er wird demnächst eine neue Arbeit beginnen. (او به زودی یک کار جدید را شروع خواهد کرد.)
Demnächst im Kino: Ein neuer spannender Film. (به زودی در سینما: یک فیلم هیجانانگیز جدید.)
🍎 demnächst (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی به زودی اتفاق خواهد افتاد
Wir werden demnächst umziehen. (ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.)
Das Meeting findet demnächst statt. (جلسه به زودی برگزار خواهد شد.)
derzeitig
derzeitig به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die derzeitige Situation ist schwierig.
وضعیت فعلی سخت است.
★★★
Der derzeitige Präsident hat viele Reformen eingeführt.
رئیسجمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.
★★★
Die derzeitigen Bedingungen sind ungünstig.
شرایط فعلی نامساعد هستند.
★★★
Der derzeitige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
وضعیت فعلی پروژه رضایتبخش است.
استفادههای رایج:
🍎 derzeitige: فعلی، به عنوان صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Die derzeitige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)
🍎 derzeitige: صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Der derzeitige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیسجمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)
تفاوتهای مفهومی:
derzeitig: به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Die derzeitige Situation ist schwierig.
(وضعیت فعلی سخت است.)
مثال: Der derzeitige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
(وضعیت فعلی پروژه رضایتبخش است.)
مقایسه:
🍎 derzeitig: صفت، نشاندهنده وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Die derzeitige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)
Die derzeitigen Bedingungen sind ungünstig. (شرایط فعلی نامساعد هستند.)
🍎 derzeitig (Adjektiv): صفت، توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Der derzeitige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیسجمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)
Der derzeitige Stand des Projekts ist zufriedenstellend. (وضعیت فعلی پروژه رضایتبخش است.)
jemals
(ADV)
jemals به معنای “تا به حال” یا “هیچ وقت” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتاده باشد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Hast du jemals von ihm gehört?
آیا تا به حال چیزی از او شنیدهای؟
★★★
Warst du jemals in Paris?
آیا تا به حال به پاریس رفتهای؟
★★★
Hat sie jemals so etwas gesagt?
آیا او تا به حال چنین چیزی گفته است؟
★★★
Wirst du jemals zurückkommen?
آیا هیچ وقت باز خواهی گشت؟
استفادههای رایج:
🍎 jemals: تا به حال، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد
Hast du jemals von ihm gehört? (آیا تا به حال چیزی از او شنیدهای؟)
🍎 jemals: قید برای توصیف سوال یا نگرانی درباره وقوع یک رویداد در هر زمان
Warst du jemals in Paris? (آیا تا به حال به پاریس رفتهای؟)
تفاوتهای مفهومی:
jemals: به معنای “تا به حال” یا “هیچ وقت” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتاده باشد، به کار میرود.
مثال: Hast du jemals von ihm gehört?
(آیا تا به حال چیزی از او شنیدهای؟)
مثال: Wirst du jemals zurückkommen?
(آیا هیچ وقت باز خواهی گشت؟)
مقایسه:
🍎 jemals: قید، نشاندهنده چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد
Hat sie jemals so etwas gesagt? (آیا او تا به حال چنین چیزی گفته است؟)
Warst du jemals in Paris? (آیا تا به حال به پاریس رفتهای؟)
🍎 jemals (Adverb): قید، توصیف سوال یا نگرانی درباره وقوع یک رویداد در هر زمان
Hast du jemals von ihm gehört? (آیا تا به حال چیزی از او شنیدهای؟)
Wirst du jemals zurückkommen? (آیا هیچ وقت باز خواهی گشت؟)
einstig
einstig به معنای “سابق” یا “قبلی” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Sein einstiger Beruf war Lehrer.
شغل قبلی او معلم بود.
★★★
Die einstige Hauptstadt des Landes war Bonn.
پایتخت سابق کشور بن بود.
★★★
Ihr einstiger Ruhm ist verblasst.
شکوه و عظمت قبلی او کمرنگ شده است.
★★★
Der einstige Besitzer des Hauses hat es verkauft.
مالک سابق خانه آن را فروخته است.
استفادههای رایج:
🍎 einstig: سابق، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است
Sein einstiger Beruf war Lehrer. (شغل قبلی او معلم بود.)
🍎 einstig: صفت برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است
Die einstige Hauptstadt des Landes war Bonn. (پایتخت سابق کشور بن بود.)
تفاوتهای مفهومی:
einstig: به معنای “سابق” یا “قبلی” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است، به کار میرود.
مثال: Sein einstiger Beruf war Lehrer.
(شغل قبلی او معلم بود.)
مثال: Der einstige Besitzer des Hauses hat es verkauft.
(مالک سابق خانه آن را فروخته است.)
مقایسه:
🍎 einstig: صفت، نشاندهنده چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است
Sein einstiger Beruf war Lehrer. (شغل قبلی او معلم بود.)
Ihr einstiger Ruhm ist verblasst. (شکوه و عظمت قبلی او کمرنگ شده است.)
🍎 einstig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است
Die einstige Hauptstadt des Landes war Bonn. (پایتخت سابق کشور بن بود.)
Der einstige Besitzer des Hauses hat es verkauft. (مالک سابق خانه آن را فروخته است.)
endlos
endlos به معنای “بیپایان” یا “بیانتها” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر میرسد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die Wüste scheint endlos zu sein.
بیابان به نظر بیپایان میآید.
★★★
Wir hatten eine endlose Diskussion über das Thema.
ما یک بحث بیپایان درباره آن موضوع داشتیم.
★★★
Das endlose Warten machte uns müde.
انتظار بیپایان ما را خسته کرد.
★★★
Er erzählte endlose Geschichten aus seiner Kindheit.
او داستانهای بیپایان از دوران کودکیاش تعریف کرد.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Der Weg zieht sich endlos hin.
مسیر بیپایان به نظر میرسد.
★★★
Sie redeten endlos über ihre Pläne.
آنها بیپایان درباره برنامههایشان صحبت کردند.
★★★
Der Film schien endlos zu dauern.
فیلم به نظر میرسید که بیپایان ادامه دارد.
★★★
Das Warten auf den Zug fühlte sich endlos an.
انتظار برای قطار بیپایان به نظر میرسید.
استفادههای رایج:
🍎 endlos: بیپایان، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر میرسد
Die Wüste scheint endlos zu sein. (بیابان به نظر بیپایان میآید.)
🍎 endlos: به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی بسیار طولانی به نظر میرسد
Der Weg zieht sich endlos hin. (مسیر بیپایان به نظر میرسد.)
تفاوتهای مفهومی:
endlos: به معنای “بیپایان” یا “بیانتها” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر میرسد، به کار میرود.
مثال: Die Wüste scheint endlos zu sein.
(بیابان به نظر بیپایان میآید.)
مثال: Der Film schien endlos zu dauern.
(فیلم به نظر میرسید که بیپایان ادامه دارد.)
مقایسه:
🍎 endlos: صفت، نشاندهنده چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر میرسد
Die Wüste scheint endlos zu sein. (بیابان به نظر بیپایان میآید.)
Wir hatten eine endlose Diskussion über das Thema. (ما یک بحث بیپایان درباره آن موضوع داشتیم.)
🍎 endlos (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر میرسد
Das Warten auf den Zug fühlte sich endlos an. (انتظار برای قطار بیپایان به نظر میرسید.)
Er erzählte endlose Geschichten aus seiner Kindheit. (او داستانهای بیپایان از دوران کودکیاش تعریف کرد.)
jahrelang
jahrelang به معنای “سالها” یا “به مدت سالها” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Er hatte eine jahrelange Karriere im Journalismus.
او یک حرفهی چندین ساله در روزنامهنگاری داشت.
★★★
Die beiden haben eine jahrelange Freundschaft.
آن دو یک دوستی چندین ساله دارند.
★★★
Das jahrelange Training hat sich ausgezahlt.
تمرینات چندین ساله نتیجه داد.
★★★
Sie war jahrelang in diesem Unternehmen tätig.
او سالها در این شرکت مشغول به کار بود.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er hat jahrelang im Ausland gelebt.
او سالها در خارج از کشور زندگی کرده است.
★★★
Wir haben jahrelang auf dieses Ziel hingearbeitet.
ما سالها برای رسیدن به این هدف تلاش کردهایم.
★★★
Das Projekt wurde jahrelang geplant.
این پروژه برای سالها برنامهریزی شده بود.
★★★
Jahrelang gab es keine Fortschritte.
سالها هیچ پیشرفتی وجود نداشت.
استفادههای رایج:
🍎 jahrelang: سالها، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Er hatte eine jahrelange Karriere im Journalismus. (او یک حرفهی چندین ساله در روزنامهنگاری داشت.)
🍎 jahrelang: به عنوان قید برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Er hat jahrelang im Ausland gelebt. (او سالها در خارج از کشور زندگی کرده است.)
تفاوتهای مفهومی:
jahrelang: به معنای “سالها” یا “به مدت سالها” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است، به کار میرود.
مثال: Er hatte eine jahrelange Karriere im Journalismus.
(او یک حرفهی چندین ساله در روزنامهنگاری داشت.)
مثال: Wir haben jahrelang auf dieses Ziel hingearbeitet.
(ما سالها برای رسیدن به این هدف تلاش کردهایم.)
مقایسه:
🍎 jahrelang: صفت، نشاندهنده چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Die beiden haben eine jahrelange Freundschaft. (آن دو یک دوستی چندین ساله دارند.)
Das jahrelange Training hat sich ausgezahlt. (تمرینات چندین ساله نتیجه داد.)
🍎 jahrelang (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Er hat jahrelang im Ausland gelebt. (او سالها در خارج از کشور زندگی کرده است.)
Jahrelang gab es keine Fortschritte. (سالها هیچ پیشرفتی وجود نداشت.)
indes
(ADV)
indes به معنای “در عین حال” یا “در همین حین” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد بین دو جمله به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er arbeitete hart, indes seine Familie Urlaub machte.
او سخت کار میکرد، در حالی که خانوادهاش در تعطیلات بودند.
★★★
Die Sonne schien, indes es im Westen regnete.
آفتاب میتابید، در حالی که در غرب باران میبارید.
★★★
Sie kochte das Abendessen, indes die Kinder spielten.
او شام میپخت، در حالی که بچهها بازی میکردند.
★★★
Indes er las, klingelte das Telefon.
در حالی که او کتاب میخواند، تلفن زنگ زد.
🥬 ۲. به عنوان قید (تقابلی):
★★★
Die Lage schien ruhig, indes war die Gefahr noch nicht gebannt.
وضعیت آرام به نظر میرسید، در عین حال خطر هنوز برطرف نشده بود.
★★★
Er war müde, indes setzte er die Arbeit fort.
او خسته بود، اما کار را ادامه داد.
★★★
Indes sie viel Zeit hatte, fühlte sie sich immer noch gestresst.
در عین حال که وقت زیادی داشت، هنوز احساس استرس میکرد.
★★★
Die Regierung versprach Verbesserungen, indes änderte sich nichts.
دولت بهبودهایی را وعده داد، اما هیچ چیز تغییر نکرد.
استفادههای رایج:
🍎 indes: در عین حال، به عنوان قید برای توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل
Er arbeitete hart, indes seine Familie Urlaub machte. (او سخت کار میکرد، در حالی که خانوادهاش در تعطیلات بودند.)
🍎 indes: به عنوان قید برای بیان تقابل یا تضاد بین دو جمله
Die Lage schien ruhig, indes war die Gefahr noch nicht gebannt. (وضعیت آرام به نظر میرسید، در عین حال خطر هنوز برطرف نشده بود.)
تفاوتهای مفهومی:
indes: به معنای “در عین حال” یا “در همین حین” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد بین دو جمله به کار میرود.
مثال: Er arbeitete hart, indes seine Familie Urlaub machte.
(او سخت کار میکرد، در حالی که خانوادهاش در تعطیلات بودند.)
مثال: Die Lage schien ruhig, indes war die Gefahr noch nicht gebannt.
(وضعیت آرام به نظر میرسید، در عین حال خطر هنوز برطرف نشده بود.)
مقایسه:
🍎 indes: قید، نشاندهنده وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد
Sie kochte das Abendessen, indes die Kinder spielten. (او شام میپخت، در حالی که بچهها بازی میکردند.)
Indes er las, klingelte das Telefon. (در حالی که او کتاب میخواند، تلفن زنگ زد.)
🍎 indes (Adverb): قید، توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد
Er war müde, indes setzte er die Arbeit fort. (او خسته بود، اما کار را ادامه داد.)
Die Regierung versprach Verbesserungen, indes änderte sich nichts. (دولت بهبودهایی را وعده داد، اما هیچ چیز تغییر نکرد.)
jetzig
jetzig به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die jetzige Situation ist schwierig.
وضعیت فعلی سخت است.
★★★
Der jetzige Präsident hat viele Reformen eingeführt.
رئیسجمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.
★★★
Die jetzigen Bedingungen sind ungünstig.
شرایط فعلی نامساعد هستند.
★★★
Der jetzige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
وضعیت فعلی پروژه رضایتبخش است.
استفادههای رایج:
🍎 jetzige: فعلی، به عنوان صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Die jetzige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)
🍎 jetzige: صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Der jetzige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیسجمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)
تفاوتهای مفهومی:
jetzig: به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Die jetzige Situation ist schwierig.
(وضعیت فعلی سخت است.)
مثال: Der jetzige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
(وضعیت فعلی پروژه رضایتبخش است.)
مقایسه:
🍎 jetzig: صفت، نشاندهنده وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Die jetzige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)
Die jetzigen Bedingungen sind ungünstig. (شرایط فعلی نامساعد هستند.)
🍎 jetzig (Adjektiv): صفت، توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Der jetzige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیسجمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)
Der jetzige Stand des Projekts ist zufriedenstellend. (وضعیت فعلی پروژه رضایتبخش است.)
kürzlich
kürzlich به معنای “اخیراً” یا “به تازگی” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe ihn kürzlich getroffen.
من او را به تازگی ملاقات کردهام.
★★★
Kürzlich habe ich einen interessanten Artikel gelesen.
اخیراً یک مقاله جالب خواندهام.
★★★
Wir sind kürzlich umgezogen.
ما به تازگی نقل مکان کردهایم.
★★★
Sie hat kürzlich eine neue Stelle angefangen.
او به تازگی یک شغل جدید را شروع کرده است.
استفادههای رایج:
🍎 kürzlich: اخیراً، به عنوان قید برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است
Ich habe ihn kürzlich getroffen. (من او را به تازگی ملاقات کردهام.)
🍎 kürzlich: قید برای توصیف رویدادی که به تازگی اتفاق افتاده است
Wir sind kürzlich umgezogen. (ما به تازگی نقل مکان کردهایم.)
تفاوتهای مفهومی:
kürzlich: به معنای “اخیراً” یا “به تازگی” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار میرود.
مثال: Ich habe ihn kürzlich getroffen.
(من او را به تازگی ملاقات کردهام.)
مثال: Sie hat kürzlich eine neue Stelle angefangen.
(او به تازگی یک شغل جدید را شروع کرده است.)
مقایسه:
🍎 kürzlich: قید، نشاندهنده رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است
Kürzlich habe ich einen interessanten Artikel gelesen. (اخیراً یک مقاله جالب خواندهام.)
Wir sind kürzlich umgezogen. (ما به تازگی نقل مکان کردهایم.)
🍎 kürzlich (Adverb): قید، توصیف رویدادی که به تازگی اتفاق افتاده است
Ich habe ihn kürzlich getroffen. (من او را به تازگی ملاقات کردهام.)
Sie hat kürzlich eine neue Stelle angefangen. (او به تازگی یک شغل جدید را شروع کرده است.)
rechtzeitig
rechtzeitig به معنای “به موقع” یا “در زمان مناسب” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen.
ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.
★★★
Sie haben die Aufgabe rechtzeitig abgeschlossen.
آنها وظیفه را به موقع به پایان رساندند.
★★★
Ich hoffe, dass ich rechtzeitig komme.
امیدوارم که به موقع برسم.
★★★
Bitte sei rechtzeitig zur Besprechung da.
لطفاً به موقع در جلسه حضور داشته باش.
استفادههای رایج:
🍎 rechtzeitig: به موقع، به عنوان قید برای توصیف انجام کاری در زمان مناسب
Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen. (ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.)
🍎 rechtzeitig: قید برای توصیف رسیدن یا انجام کاری در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر
Sie haben die Aufgabe rechtzeitig abgeschlossen. (آنها وظیفه را به موقع به پایان رساندند.)
تفاوتهای مفهومی:
rechtzeitig: به معنای “به موقع” یا “در زمان مناسب” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر به کار میرود.
مثال: Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen.
(ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.)
مثال: Bitte sei rechtzeitig zur Besprechung da.
(لطفاً به موقع در جلسه حضور داشته باش.)
مقایسه:
🍎 rechtzeitig: قید، نشاندهنده انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب
Ich hoffe, dass ich rechtzeitig komme. (امیدوارم که به موقع برسم.)
Sie haben die Aufgabe rechtzeitig abgeschlossen. (آنها وظیفه را به موقع به پایان رساندند.)
🍎 rechtzeitig (Adverb): قید، توصیف انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر
Bitte sei rechtzeitig zur Besprechung da. (لطفاً به موقع در جلسه حضور داشته باش.)
Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen. (ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.)
seither
(ADV)
seither به معنای “از آن زمان تاکنون” یا “از آن به بعد” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen.
از آن زمان تاکنون او را ندیدهام.
★★★
Sie hat seither viel gelernt.
او از آن به بعد چیزهای زیادی یاد گرفته است.
★★★
Das Geschäft läuft seither sehr gut.
از آن زمان تاکنون کسبوکار خیلی خوب پیش میرود.
★★★
Seither hat sich vieles verändert.
از آن زمان تاکنون خیلی چیزها تغییر کرده است.
استفادههای رایج:
🍎 seither: از آن زمان تاکنون، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen. (از آن زمان تاکنون او را ندیدهام.)
🍎 seither: قید برای توصیف تغییرات یا وقایعی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا حال ادامه دارد
Seither hat sich vieles verändert. (از آن زمان تاکنون خیلی چیزها تغییر کرده است.)
تفاوتهای مفهومی:
seither: به معنای “از آن زمان تاکنون” یا “از آن به بعد” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار میرود.
مثال: Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen.
(از آن زمان تاکنون او را ندیدهام.)
مثال: Das Geschäft läuft seither sehr gut.
(از آن زمان تاکنون کسبوکار خیلی خوب پیش میرود.)
مقایسه:
🍎 seither: قید، نشاندهنده وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen. (از آن زمان تاکنون او را ندیدهام.)
Das Geschäft läuft seither sehr gut. (از آن زمان تاکنون کسبوکار خیلی خوب پیش میرود.)
🍎 seither (Adverb): قید، توصیف تغییرات یا وقایعی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا حال ادامه دارد
Sie hat seither viel gelernt. (او از آن به بعد چیزهای زیادی یاد گرفته است.)
Seither hat sich vieles verändert. (از آن زمان تاکنون خیلی چیزها تغییر کرده است.)
momentan
momentan به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich bin momentan sehr beschäftigt.
در حال حاضر بسیار مشغول هستم.
★★★
Er wohnt momentan bei seinen Eltern.
او در حال حاضر با والدینش زندگی میکند.
★★★
Momentan gibt es keine neuen Informationen.
فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.
★★★
Wir arbeiten momentan an einem großen Projekt.
در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار میکنیم.
استفادههای رایج:
🍎 momentan: در حال حاضر، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Ich bin momentan sehr beschäftigt. (در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
🍎 momentan: قید برای توصیف وضعیتی که فعلاً وجود دارد
Er wohnt momentan bei seinen Eltern. (او در حال حاضر با والدینش زندگی میکند.)
تفاوتهای مفهومی:
momentan: به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا اتفاق میافتد، به کار میرود.
مثال: Ich bin momentan sehr beschäftigt.
(در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
مثال: Momentan gibt es keine neuen Informationen.
(فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
مقایسه:
🍎 momentan: قید، نشاندهنده وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Ich bin momentan sehr beschäftigt. (در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)
Er wohnt momentan bei seinen Eltern. (او در حال حاضر با والدینش زندگی میکند.)
🍎 momentan (Adverb): قید، توصیف وضعیتی که فعلاً وجود دارد
Momentan gibt es keine neuen Informationen. (فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
Wir arbeiten momentan an einem großen Projekt. (در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار میکنیم.)
kurzfristig
kurzfristig به معنای “کوتاهمدت” یا “در مدت کوتاه” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد یا برنامهریزی شده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Wir haben eine kurzfristige Lösung gefunden.
ما یک راهحل کوتاهمدت پیدا کردهایم.
★★★
Die kurzfristigen Ziele des Projekts sind klar definiert.
اهداف کوتاهمدت پروژه به وضوح تعریف شدهاند.
★★★
Er hat eine kurzfristige Arbeit angenommen.
او یک کار کوتاهمدت را قبول کرده است.
★★★
Eine kurzfristige Entscheidung war notwendig.
یک تصمیم کوتاهمدت ضروری بود.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Wir müssen kurzfristig reagieren.
ما باید به صورت کوتاهمدت واکنش نشان دهیم.
★★★
Die Veranstaltung wurde kurzfristig abgesagt.
رویداد به صورت کوتاهمدت لغو شد.
★★★
Er hat mich kurzfristig informiert.
او به من به صورت کوتاهمدت اطلاع داد.
★★★
Kurzfristig ist eine Änderung notwendig.
در کوتاهمدت، یک تغییر ضروری است.
استفادههای رایج:
🍎 kurzfristig: کوتاهمدت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد
Wir haben eine kurzfristige Lösung gefunden. (ما یک راهحل کوتاهمدت پیدا کردهایم.)
🍎 kurzfristig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کوتاهمدت اتفاق میافتد یا برنامهریزی شده است
Wir müssen kurzfristig reagieren. (ما باید به صورت کوتاهمدت واکنش نشان دهیم.)
تفاوتهای مفهومی:
kurzfristig: به معنای “کوتاهمدت” یا “در مدت کوتاه” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد یا برنامهریزی شده است، به کار میرود.
مثال: Wir haben eine kurzfristige Lösung gefunden.
(ما یک راهحل کوتاهمدت پیدا کردهایم.)
مثال: Die Veranstaltung wurde kurzfristig abgesagt.
(رویداد به صورت کوتاهمدت لغو شد.)
مقایسه:
🍎 kurzfristig: صفت، نشاندهنده چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد
Die kurzfristigen Ziele des Projekts sind klar definiert. (اهداف کوتاهمدت پروژه به وضوح تعریف شدهاند.)
Er hat eine kurzfristige Arbeit angenommen. (او یک کار کوتاهمدت را قبول کرده است.)
🍎 kurzfristig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به صورت کوتاهمدت اتفاق میافتد یا برنامهریزی شده است
Wir müssen kurzfristig reagieren. (ما باید به صورت کوتاهمدت واکنش نشان دهیم.)
Kurzfristig ist eine Änderung notwendig. (در کوتاهمدت، یک تغییر ضروری است.)
langjährig
langjährig به معنای “چندین ساله” یا “بلندمدت” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Er ist ein langjähriger Freund von mir.
او یک دوست چندین ساله من است.
★★★
Sie hat langjährige Erfahrung in diesem Bereich.
او تجربه چندین ساله در این زمینه دارد.
★★★
Unsere langjährige Zusammenarbeit war sehr erfolgreich.
همکاری چندین ساله ما بسیار موفقیتآمیز بود.
★★★
Das Unternehmen hat langjährige Kunden, die immer wieder zurückkehren.
شرکت مشتریان چندین ساله دارد که همیشه برمیگردند.
استفادههای رایج:
🍎 langjährig: چندین ساله، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است
Er ist ein langjähriger Freund von mir. (او یک دوست چندین ساله من است.)
🍎 langjährig: صفت برای توصیف تجربه یا همکاری که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است
Sie hat langjährige Erfahrung in diesem Bereich. (او تجربه چندین ساله در این زمینه دارد.)
تفاوتهای مفهومی:
langjährig: به معنای “چندین ساله” یا “بلندمدت” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است، به کار میرود.
مثال: Er ist ein langjähriger Freund von mir.
(او یک دوست چندین ساله من است.)
مثال: Unsere langjährige Zusammenarbeit war sehr erfolgreich.
(همکاری چندین ساله ما بسیار موفقیتآمیز بود.)
مقایسه:
🍎 langjährig: صفت، نشاندهنده چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Sie hat langjährige Erfahrung in diesem Bereich. (او تجربه چندین ساله در این زمینه دارد.)
Das Unternehmen hat langjährige Kunden, die immer wieder zurückkehren. (شرکت مشتریان چندین ساله دارد که همیشه برمیگردند.)
🍎 langjährig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است
Er ist ein langjähriger Freund von mir. (او یک دوست چندین ساله من است.)
Unsere langjährige Zusammenarbeit war sehr erfolgreich. (همکاری چندین ساله ما بسیار موفقیتآمیز بود.)
sogleich
(ADV)
sogleich به معنای “بلافاصله” یا “فوراً” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er kam sogleich, als ich ihn rief.
او بلافاصله آمد وقتی که او را صدا زدم.
★★★
Sie antwortete sogleich auf meine E-Mail.
او بلافاصله به ایمیل من پاسخ داد.
★★★
Wir müssen sogleich handeln, um das Problem zu lösen.
ما باید بلافاصله عمل کنیم تا مشکل را حل کنیم.
★★★
Der Arzt kam sogleich, nachdem er den Notruf erhalten hatte.
پزشک بلافاصله آمد وقتی که تماس اضطراری را دریافت کرد.
استفادههای رایج:
🍎 sogleich: بلافاصله، به عنوان قید برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر
Er kam sogleich, als ich ihn rief. (او بلافاصله آمد وقتی که او را صدا زدم.)
🍎 sogleich: قید برای توصیف انجام کاری فوراً یا بدون تأخیر
Sie antwortete sogleich auf meine E-Mail. (او بلافاصله به ایمیل من پاسخ داد.)
تفاوتهای مفهومی:
sogleich: به معنای “بلافاصله” یا “فوراً” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر به کار میرود.
مثال: Wir müssen sogleich handeln, um das Problem zu lösen.
(ما باید بلافاصله عمل کنیم تا مشکل را حل کنیم.)
مثال: Der Arzt kam sogleich, nachdem er den Notruf erhalten hatte.
(پزشک بلافاصله آمد وقتی که تماس اضطراری را دریافت کرد.)
مقایسه:
🍎 sogleich: قید، نشاندهنده انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر
Er kam sogleich, als ich ihn rief. (او بلافاصله آمد وقتی که او را صدا زدم.)
Wir müssen sogleich handeln, um das Problem zu lösen. (ما باید بلافاصله عمل کنیم تا مشکل را حل کنیم.)
🍎 sogleich (Adverb): قید، توصیف انجام کاری فوراً یا بدون تأخیر
Sie antwortete sogleich auf meine E-Mail. (او بلافاصله به ایمیل من پاسخ داد.)
Der Arzt kam sogleich, nachdem er den Notruf erhalten hatte. (پزشک بلافاصله آمد وقتی که تماس اضطراری را دریافت کرد.)
spätestens
(ADV)
spätestens به معنای “حداکثر تا” یا “در آخرین مهلت” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای تعیین زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein.
ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.
★★★
Spätestens nächste Woche müssen wir das Projekt abschließen.
حداکثر تا هفته آینده باید پروژه را به پایان برسانیم.
★★★
Bitte kommen Sie spätestens bis zum 15. Juli vorbei.
لطفاً حداکثر تا ۱۵ ژوئیه مراجعه کنید.
★★★
Er will spätestens in zwei Jahren sein Studium beenden.
او میخواهد حداکثر تا دو سال دیگر تحصیلاتش را به پایان برساند.
استفادههای رایج:
🍎 spätestens: حداکثر تا، به عنوان قید برای تعیین زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود
Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein. (ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.)
🍎 spätestens: قید برای تعیین مهلت نهایی انجام کاری
Spätestens nächste Woche müssen wir das Projekt abschließen. (حداکثر تا هفته آینده باید پروژه را به پایان برسانیم.)
تفاوتهای مفهومی:
spätestens: به معنای “حداکثر تا” یا “در آخرین مهلت” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای تعیین زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود، به کار میرود.
مثال: Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein.
(ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.)
مثال: Bitte kommen Sie spätestens bis zum 15. Juli vorbei.
(لطفاً حداکثر تا ۱۵ ژوئیه مراجعه کنید.)
مقایسه:
🍎 spätestens: قید، نشاندهنده مهلت نهایی برای انجام کاری
Spätestens nächste Woche müssen wir das Projekt abschließen. (حداکثر تا هفته آینده باید پروژه را به پایان برسانیم.)
Er will spätestens in zwei Jahren sein Studium beenden. (او میخواهد حداکثر تا دو سال دیگر تحصیلاتش را به پایان برساند.)
🍎 spätestens (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود
Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein. (ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.)
Bitte kommen Sie spätestens bis zum 15. Juli vorbei. (لطفاً حداکثر تا ۱۵ ژوئیه مراجعه کنید.)
unterdessen
(ADV)
unterdessen به معنای “در همین حین” یا “در این بین” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر یا در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten.
او شام میپخت، در حالی که بچهها بازی میکردند.
★★★
Er arbeitete an seinem Projekt, unterdessen hörte er Musik.
او روی پروژهاش کار میکرد، در حالی که موسیقی گوش میداد.
★★★
Wir warteten auf den Bus, unterdessen begann es zu regnen.
ما منتظر اتوبوس بودیم، در حالی که باران شروع به باریدن کرد.
★★★
Unterdessen vergingen die Stunden wie im Flug.
در همین حین، ساعتها به سرعت گذشتند.
استفادههای رایج:
🍎 unterdessen: در همین حین، به عنوان قید برای توصیف وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر
Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten. (او شام میپخت، در حالی که بچهها بازی میکردند.)
🍎 unterdessen: قید برای توصیف وقوع رویدادی در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است
Wir warteten auf den Bus, unterdessen begann es zu regnen. (ما منتظر اتوبوس بودیم، در حالی که باران شروع به باریدن کرد.)
تفاوتهای مفهومی:
unterdessen: به معنای “در همین حین” یا “در این بین” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر یا در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است، به کار میرود.
مثال: Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten.
(او شام میپخت، در حالی که بچهها بازی میکردند.)
مثال: Unterdessen vergingen die Stunden wie im Flug.
(در همین حین، ساعتها به سرعت گذشتند.)
مقایسه:
🍎 unterdessen: قید، نشاندهنده وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر
Er arbeitete an seinem Projekt, unterdessen hörte er Musik. (او روی پروژهاش کار میکرد، در حالی که موسیقی گوش میداد.)
Unterdessen vergingen die Stunden wie im Flug. (در همین حین، ساعتها به سرعت گذشتند.)
🍎 unterdessen (Adverb): قید، توصیف وقوع رویدادی در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است
Wir warteten auf den Bus, unterdessen begann es zu regnen. (ما منتظر اتوبوس بودیم، در حالی که باران شروع به باریدن کرد.)
Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten. (او شام میپخت، در حالی که بچهها بازی میکردند.)
unverzüglich
unverzüglich به معنای “فوراً” یا “بدون تأخیر” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Bitte antworten Sie unverzüglich.
لطفاً فوراً پاسخ دهید.
★★★
Der Patient muss unverzüglich operiert werden.
بیمار باید بدون تأخیر جراحی شود.
★★★
Sie verließ den Raum unverzüglich nach dem Meeting.
او بلافاصله بعد از جلسه اتاق را ترک کرد.
★★★
Der Alarm wurde ausgelöst und die Feuerwehr kam unverzüglich.
آلارم به صدا درآمد و آتشنشانی فوراً آمد.
استفادههای رایج:
🍎 unverzüglich: فوراً، به عنوان قید برای توصیف انجام کاری بدون تأخیر
Bitte antworten Sie unverzüglich. (لطفاً فوراً پاسخ دهید.)
🍎 unverzüglich: قید برای توصیف وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر
Der Patient muss unverzüglich operiert werden. (بیمار باید بدون تأخیر جراحی شود.)
تفاوتهای مفهومی:
unverzüglich: به معنای “فوراً” یا “بدون تأخیر” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر به کار میرود.
مثال: Bitte antworten Sie unverzüglich.
(لطفاً فوراً پاسخ دهید.)
مثال: Der Alarm wurde ausgelöst und die Feuerwehr kam unverzüglich.
(آلارم به صدا درآمد و آتشنشانی فوراً آمد.)
مقایسه:
🍎 unverzüglich: قید، نشاندهنده انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر
Der Patient muss unverzüglich operiert werden. (بیمار باید بدون تأخیر جراحی شود.)
Sie verließ den Raum unverzüglich nach dem Meeting. (او بلافاصله بعد از جلسه اتاق را ترک کرد.)
🍎 unverzüglich (Adverb): قید، توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر
Bitte antworten Sie unverzüglich. (لطفاً فوراً پاسخ دهید.)
Der Alarm wurde ausgelöst und die Feuerwehr kam unverzüglich. (آلارم به صدا درآمد و آتشنشانی فوراً آمد.)
vorerst
(ADV)
vorerst به معنای “فعلاً” یا “برای حال حاضر” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert.
ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.
★★★
Das Projekt wird vorerst auf Eis gelegt.
پروژه فعلاً متوقف شده است.
★★★
Er bleibt vorerst bei seinen Eltern.
او فعلاً با والدینش میماند.
★★★
Vorerst gibt es keine weiteren Informationen.
فعلاً اطلاعات بیشتری وجود ندارد.
استفادههای رایج:
🍎 vorerst: فعلاً، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد
Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert. (ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.)
🍎 vorerst: قید برای توصیف وضعیتی که موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد
Das Projekt wird vorerst auf Eis gelegt. (پروژه فعلاً متوقف شده است.)
تفاوتهای مفهومی:
vorerst: به معنای “فعلاً” یا “برای حال حاضر” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت، به کار میرود.
مثال: Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert.
(ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.)
مثال: Vorerst gibt es keine weiteren Informationen.
(فعلاً اطلاعات بیشتری وجود ندارد.)
مقایسه:
🍎 vorerst: قید، نشاندهنده وضعیتی که موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد
Er bleibt vorerst bei seinen Eltern. (او فعلاً با والدینش میماند.)
Vorerst gibt es keine weiteren Informationen. (فعلاً اطلاعات بیشتری وجود ندارد.)
🍎 vorerst (Adverb): قید، توصیف وضعیتی که در زمان حال موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت
Das Projekt wird vorerst auf Eis gelegt. (پروژه فعلاً متوقف شده است.)
Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert. (ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.)
voraus
(ADV)
voraus به معنای “پیش” یا “قبل از” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در زمان یا مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Danke im Voraus für Ihre Hilfe.
پیشاپیش از کمک شما سپاسگزارم.
★★★
Wir müssen alles im Voraus planen.
ما باید همه چیز را از قبل برنامهریزی کنیم.
★★★
Er hat den Termin lange im Voraus vereinbart.
او قرار ملاقات را خیلی قبلتر تنظیم کرده است.
★★★
Bitte informieren Sie uns im Voraus.
لطفاً از قبل ما را مطلع کنید.
🥬 ۲. به عنوان قید (مکانی):
★★★
Gehen Sie schon voraus, ich komme nach.
شما پیش بروید، من میآیم.
★★★
Die Kinder liefen voraus.
بچهها جلوتر دویدند.
★★★
Der Guide ging voraus, um den Weg zu zeigen.
راهنما جلوتر رفت تا مسیر را نشان دهد.
★★★
Er war uns immer einen Schritt voraus.
او همیشه یک قدم از ما جلوتر بود.
استفادههای رایج:
🍎 im Voraus: پیشاپیش، به عنوان قید برای توصیف چیزی که قبل از زمان مقرر انجام میشود
Danke im Voraus für Ihre Hilfe. (پیشاپیش از کمک شما سپاسگزارم.)
🍎 voraus: جلوتر، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد
Gehen Sie schon voraus, ich komme nach. (شما پیش بروید، من میآیم.)
تفاوتهای مفهومی:
voraus: به معنای “پیش” یا “قبل از” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در زمان یا مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد، به کار میرود.
مثال: Danke im Voraus für Ihre Hilfe.
(پیشاپیش از کمک شما سپاسگزارم.)
مثال: Die Kinder liefen voraus.
(بچهها جلوتر دویدند.)
مقایسه:
🍎 im Voraus: قید، نشاندهنده انجام کاری قبل از زمان مقرر
Wir müssen alles im Voraus planen. (ما باید همه چیز را از قبل برنامهریزی کنیم.)
Bitte informieren Sie uns im Voraus. (لطفاً از قبل ما را مطلع کنید.)
🍎 voraus (Adverb): قید، توصیف چیزی که در مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد
Gehen Sie schon voraus, ich komme nach. (شما پیش بروید، من میآیم.)
Der Guide ging voraus, um den Weg zu zeigen. (راهنما جلوتر رفت تا مسیر را نشان دهد.)
vorhin
(ADV)
vorhin به معنای “کمی پیش” یا “چند لحظه قبل” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe ihn vorhin gesehen.
من او را چند لحظه پیش دیدم.
★★★
Vorhin hat es noch geregnet.
کمی پیش هنوز باران میبارید.
★★★
Sie hat mich vorhin angerufen.
او چند لحظه پیش با من تماس گرفت.
★★★
Wir haben vorhin darüber gesprochen.
ما چند لحظه پیش در این باره صحبت کردیم.
استفادههای رایج:
🍎 vorhin: کمی پیش، به عنوان قید برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است
Ich habe ihn vorhin gesehen. (من او را چند لحظه پیش دیدم.)
🍎 vorhin: قید برای توصیف چیزی که لحظاتی قبل رخ داده است
Vorhin hat es noch geregnet. (کمی پیش هنوز باران میبارید.)
تفاوتهای مفهومی:
vorhin: به معنای “کمی پیش” یا “چند لحظه قبل” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار میرود.
مثال: Ich habe ihn vorhin gesehen.
(من او را چند لحظه پیش دیدم.)
مثال: Sie hat mich vorhin angerufen.
(او چند لحظه پیش با من تماس گرفت.)
مقایسه:
🍎 vorhin: قید، نشاندهنده رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است
Vorhin hat es noch geregnet. (کمی پیش هنوز باران میبارید.)
Wir haben vorhin darüber gesprochen. (ما چند لحظه پیش در این باره صحبت کردیم.)
🍎 vorhin (Adverb): قید، توصیف چیزی که لحظاتی قبل رخ داده است
Ich habe ihn vorhin gesehen. (من او را چند لحظه پیش دیدم.)
Sie hat mich vorhin angerufen. (او چند لحظه پیش با من تماس گرفت.)
vorzeitig
vorzeitig به معنای “زودتر از موعد” یا “پیش از وقت مقرر” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق میافتد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Er hat das Meeting vorzeitig verlassen.
او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.
★★★
Die Prüfung wurde vorzeitig beendet.
امتحان زودتر از وقت مقرر به پایان رسید.
★★★
Wir sind vorzeitig angekommen.
ما زودتر از موعد رسیدیم.
★★★
Das Projekt wurde vorzeitig abgeschlossen.
پروژه زودتر از موعد به پایان رسید.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Sein vorzeitiger Rücktritt war überraschend.
استعفای زودهنگام او غافلگیرکننده بود.
★★★
Der vorzeitige Abbruch des Programms war notwendig.
قطع زودهنگام برنامه ضروری بود.
★★★
Vorzeitige Kündigungen sind selten.
اخراجهای زودهنگام نادر هستند.
★★★
Ihre vorzeitige Rückkehr hat uns gefreut.
بازگشت زودهنگام او ما را خوشحال کرد.
استفادههای رایج:
🍎 vorzeitig: زودتر از موعد، به عنوان قید برای توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق میافتد
Er hat das Meeting vorzeitig verlassen. (او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.)
🍎 vorzeitig: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که قبل از زمان مقرر اتفاق میافتد
Sein vorzeitiger Rücktritt war überraschend. (استعفای زودهنگام او غافلگیرکننده بود.)
تفاوتهای مفهومی:
vorzeitig: به معنای “زودتر از موعد” یا “پیش از وقت مقرر” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق میافتد، به کار میرود.
مثال: Er hat das Meeting vorzeitig verlassen.
(او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.)
مثال: Der vorzeitige Abbruch des Programms war notwendig.
(قطع زودهنگام برنامه ضروری بود.)
مقایسه:
🍎 vorzeitig: قید، نشاندهنده وقوع چیزی قبل از زمان تعیین شده
Die Prüfung wurde vorzeitig beendet. (امتحان زودتر از وقت مقرر به پایان رسید.)
Wir sind vorzeitig angekommen. (ما زودتر از موعد رسیدیم.)
🍎 vorzeitig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق میافتد
Sein vorzeitiger Rücktritt war überraschend. (استعفای زودهنگام او غافلگیرکننده بود.)
Das Projekt wurde vorzeitig abgeschlossen. (پروژه زودتر از موعد به پایان رسید.)
zufällig
zufällig به معنای “تصادفی” یا “اتفاقی” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که بدون برنامهریزی یا پیشبینی قبلی رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Das war ein zufälliges Treffen.
این یک ملاقات تصادفی بود.
★★★
Eine zufällige Entdeckung führte zur Lösung des Problems.
یک کشف تصادفی منجر به حل مشکل شد.
★★★
Wir haben zufällige Gemeinsamkeiten entdeckt.
ما شباهتهای تصادفی پیدا کردیم.
★★★
Sie hatte eine zufällige Begegnung mit einem alten Freund.
او یک برخورد تصادفی با یک دوست قدیمی داشت.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی و مکانی):
★★★
Ich habe ihn zufällig im Supermarkt getroffen.
من او را تصادفاً در سوپرمارکت دیدم.
★★★
Sie haben zufällig das gleiche Hobby.
آنها تصادفاً همان سرگرمی را دارند.
★★★
Ich habe das Buch zufällig gefunden.
من کتاب را تصادفاً پیدا کردم.
★★★
Er ist zufällig zur gleichen Zeit wie ich angekommen.
او تصادفاً در همان زمان با من رسید.
استفادههای رایج:
🍎 zufällig: تصادفی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بدون برنامهریزی یا پیشبینی قبلی رخ میدهد
Das war ein zufälliges Treffen. (این یک ملاقات تصادفی بود.)
🍎 zufällig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که اتفاقی رخ میدهد
Ich habe ihn zufällig im Supermarkt getroffen. (من او را تصادفاً در سوپرمارکت دیدم.)
تفاوتهای مفهومی:
zufällig: به معنای “تصادفی” یا “اتفاقی” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون برنامهریزی یا پیشبینی قبلی رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Das war ein zufälliges Treffen.
(این یک ملاقات تصادفی بود.)
مثال: Ich habe das Buch zufällig gefunden.
(من کتاب را تصادفاً پیدا کردم.)
مقایسه:
🍎 zufällig: صفت، نشاندهنده چیزی که بدون برنامهریزی یا پیشبینی قبلی رخ میدهد
Eine zufällige Entdeckung führte zur Lösung des Problems. (یک کشف تصادفی منجر به حل مشکل شد.)
Sie hatte eine zufällige Begegnung mit einem alten Freund. (او یک برخورد تصادفی با یک دوست قدیمی داشت.)
🍎 zufällig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که اتفاقی رخ میدهد
Ich habe ihn zufällig im Supermarkt getroffen. (من او را تصادفاً در سوپرمارکت دیدم.)
Er ist zufällig zur gleichen Zeit wie ich angekommen. (او تصادفاً در همان زمان با من رسید.)
zwischendurch
(ADV)
zwischendurch به معنای “در بین” یا “گاهبهگاه” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف وقوع یک فعالیت یا رویداد بهطور متناوب در میان فعالیتهای دیگر به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):
★★★
Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht.
من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.
★★★
Zwischendurch habe ich etwas gelesen.
در بین کارهایم کمی مطالعه کردم.
★★★
Wir haben zwischendurch immer wieder telefoniert.
ما در بین کارهایمان گاهبهگاه تلفنی صحبت میکردیم.
★★★
Er isst zwischendurch gerne Snacks.
او در بین وعدههای غذایی دوست دارد میانوعده بخورد.
استفادههای رایج:
🍎 zwischendurch: در بین، به عنوان قید برای توصیف وقوع یک فعالیت یا رویداد بهطور متناوب در میان فعالیتهای دیگر
Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht. (من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.)
🍎 zwischendurch: به عنوان قید برای توصیف وقوع یک فعالیت بهطور متناوب
Zwischendurch habe ich etwas gelesen. (در بین کارهایم کمی مطالعه کردم.)
تفاوتهای مفهومی:
zwischendurch: به معنای “در بین” یا “گاهبهگاه” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک فعالیت یا رویداد بهطور متناوب در میان فعالیتهای دیگر به کار میرود.
مثال: Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht.
(من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.)
مثال: Er isst zwischendurch gerne Snacks.
(او در بین وعدههای غذایی دوست دارد میانوعده بخورد.)
مقایسه:
🍎 zwischendurch: قید، نشاندهنده وقوع یک فعالیت یا رویداد بهطور متناوب در میان فعالیتهای دیگر
Wir haben zwischendurch immer wieder telefoniert. (ما در بین کارهایمان گاهبهگاه تلفنی صحبت میکردیم.)
Er isst zwischendurch gerne Snacks. (او در بین وعدههای غذایی دوست دارد میانوعده بخورد.)
🍎 zwischendurch (Adverb): قید، توصیف وقوع یک فعالیت بهطور متناوب در میان فعالیتهای دیگر
Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht. (من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.)
Zwischendurch habe ich etwas gelesen. (در بین کارهایم کمی مطالعه کردم.)
ausschließlich
ausschließlich به معنای “منحصراً” یا “فقط” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر میگیرد و هیچ چیز دیگری را شامل نمیشود، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Dieser Raum ist ausschließlich für Mitarbeiter.
این اتاق منحصراً برای کارکنان است.
★★★
Er isst ausschließlich vegetarische Gerichte.
او فقط غذاهای گیاهی میخورد.
★★★
Die Produkte sind ausschließlich online erhältlich.
محصولات فقط به صورت آنلاین موجود هستند.
★★★
Wir haben uns ausschließlich auf dieses Thema konzentriert.
ما منحصراً بر روی این موضوع تمرکز کردهایم.
استفادههای رایج:
🍎 ausschließlich: منحصراً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر میگیرد
Dieser Raum ist ausschließlich für Mitarbeiter. (این اتاق منحصراً برای کارکنان است.)
🍎 ausschließlich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را شامل میشود
Die Produkte sind ausschließlich online erhältlich. (محصولات فقط به صورت آنلاین موجود هستند.)
تفاوتهای مفهومی:
ausschließlich: به معنای “منحصراً” یا “فقط” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر میگیرد و هیچ چیز دیگری را شامل نمیشود، به کار میرود.
مثال: Er isst ausschließlich vegetarische Gerichte.
(او فقط غذاهای گیاهی میخورد.)
مثال: Wir haben uns ausschließlich auf dieses Thema konzentriert.
(ما منحصراً بر روی این موضوع تمرکز کردهایم.)
مقایسه:
🍎 ausschließlich: قید، نشاندهنده چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر میگیرد
Dieser Raum ist ausschließlich für Mitarbeiter. (این اتاق منحصراً برای کارکنان است.)
Er isst ausschließlich vegetarische Gerichte. (او فقط غذاهای گیاهی میخورد.)
🍎 ausschließlich (Adverb): قید، توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را شامل میشود
Die Produkte sind ausschließlich online erhältlich. (محصولات فقط به صورت آنلاین موجود هستند.)
Wir haben uns ausschließlich auf dieses Thema konzentriert. (ما منحصراً بر روی این موضوع تمرکز کردهایم.)
allzu
(ADV)
allzu به معنای “بیش از حد” یا “خیلی” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Sei nicht allzu streng mit dir selbst.
با خودت بیش از حد سختگیر نباش.
★★★
Das war allzu offensichtlich.
این خیلی واضح بود.
★★★
Er hat allzu viel gearbeitet und ist jetzt erschöpft.
او بیش از حد کار کرده و حالا خسته است.
★★★
Wir sollten nicht allzu lange warten.
ما نباید خیلی منتظر بمانیم.
استفادههای رایج:
🍎 allzu: بیش از حد، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ میدهد
Sei nicht allzu streng mit dir selbst. (با خودت بیش از حد سختگیر نباش.)
🍎 allzu: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ میدهد
Er hat allzu viel gearbeitet und ist jetzt erschöpft. (او بیش از حد کار کرده و حالا خسته است.)
تفاوتهای مفهومی:
allzu: به معنای “بیش از حد” یا “خیلی” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Das war allzu offensichtlich.
(این خیلی واضح بود.)
مثال: Wir sollten nicht allzu lange warten.
(ما نباید خیلی منتظر بمانیم.)
مقایسه:
🍎 allzu: قید، نشاندهنده چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ میدهد
Das war allzu offensichtlich. (این خیلی واضح بود.)
Sei nicht allzu streng mit dir selbst. (با خودت بیش از حد سختگیر نباش.)
🍎 allzu (Adverb): قید، توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ میدهد
Er hat allzu viel gearbeitet und ist jetzt erschöpft. (او بیش از حد کار کرده و حالا خسته است.)
Wir sollten nicht allzu lange warten. (ما نباید خیلی منتظر بمانیم.)
bloß
(ADV)
bloß به معنای “فقط” یا “تنها” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی بهتنهایی یا بدون چیز دیگری است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich wollte bloß helfen.
من فقط میخواستم کمک کنم.
★★★
Es ist bloß ein kleiner Fehler.
این تنها یک اشتباه کوچک است.
★★★
Hör bloß auf damit!
فقط دست از این کار بردار!
★★★
Ich habe bloß fünf Minuten Zeit.
من فقط پنج دقیقه وقت دارم.
🥬 ۲. برای بیان تأکید یا هشدار:
★★★
Pass bloß auf!
فقط مواظب باش!
★★★
Sag bloß nichts darüber!
فقط در این باره چیزی نگو!
★★★
Komm bloß nicht zu spät!
فقط دیر نکن!
★★★
Tu bloß das nicht!
فقط این کار را نکن!
استفادههای رایج:
🍎 bloß: فقط، به عنوان قید برای تأکید بر اینکه چیزی بهتنهایی یا بدون چیز دیگری است
Ich wollte bloß helfen. (من فقط میخواستم کمک کنم.)
🍎 bloß: به عنوان قید برای بیان تأکید یا هشدار
Pass bloß auf! (فقط مواظب باش!)
تفاوتهای مفهومی:
bloß: به معنای “فقط” یا “تنها” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی بهتنهایی یا بدون چیز دیگری است، به کار میرود.
مثال: Es ist bloß ein kleiner Fehler.
(این تنها یک اشتباه کوچک است.)
مثال: Sag bloß nichts darüber!
(فقط در این باره چیزی نگو!)
مقایسه:
🍎 bloß: قید، نشاندهنده چیزی که بهتنهایی یا بدون چیز دیگری است
Ich habe bloß fünf Minuten Zeit. (من فقط پنج دقیقه وقت دارم.)
Es ist bloß ein kleiner Fehler. (این تنها یک اشتباه کوچک است.)
🍎 bloß (Adverb): قید، تأکید بر چیزی یا هشدار
Pass bloß auf! (فقط مواظب باش!)
Komm bloß nicht zu spät! (فقط دیر نکن!)
ganz
ganz به معنای “کاملاً” یا “تماماً” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی انجام شده یا موجود است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich bin ganz zufrieden mit dem Ergebnis.
من کاملاً از نتیجه راضی هستم.
★★★
Das ist ganz einfach.
این کاملاً ساده است.
★★★
Er hat ganz vergessen, dass wir ein Treffen haben.
او کاملاً فراموش کرده بود که ما یک ملاقات داریم.
★★★
Wir sind ganz begeistert von der neuen Idee.
ما کاملاً از ایده جدید هیجانزدهایم.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet.
من تمام روز را کار کردهام.
★★★
Das ganze Team hat hart gearbeitet.
تمام تیم سخت کار کردهاند.
★★★
Er hat die ganze Wahrheit gesagt.
او تمام حقیقت را گفت.
★★★
Wir haben das ganze Wochenende verbracht.
ما تمام آخر هفته را سپری کردیم.
استفادههای رایج:
🍎 ganz: کاملاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کامل انجام شده است
Ich bin ganz zufrieden mit dem Ergebnis. (من کاملاً از نتیجه راضی هستم.)
🍎 ganz: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی موجود است
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet. (من تمام روز را کار کردهام.)
تفاوتهای مفهومی:
ganz: به معنای “کاملاً” یا “تماماً” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی انجام شده یا موجود است، به کار میرود.
مثال: Er hat ganz vergessen, dass wir ein Treffen haben.
(او کاملاً فراموش کرده بود که ما یک ملاقات داریم.)
مثال: Er hat die ganze Wahrheit gesagt.
(او تمام حقیقت را گفت.)
مقایسه:
🍎 ganz: قید، نشاندهنده چیزی که به صورت کامل انجام شده است
Das ist ganz einfach. (این کاملاً ساده است.)
Wir sind ganz begeistert von der neuen Idee. (ما کاملاً از ایده جدید هیجانزدهایم.)
🍎 ganz (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی موجود است
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet. (من تمام روز را کار کردهام.)
Das ganze Team hat hart gearbeitet. (تمام تیم سخت کار کردهاند.)
gesamt
gesamt به معنای “کل” یا “تمام” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet.
تمام تیم سخت کار کرده است.
★★★
Das gesamte Gebäude wurde renoviert.
کل ساختمان بازسازی شد.
★★★
Er hat die gesamte Geschichte erzählt.
او کل داستان را تعریف کرد.
★★★
Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen.
کل هزینهها توسط شرکت پوشش داده میشود.
استفادههای رایج:
🍎 gesamte: کل، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet. (تمام تیم سخت کار کرده است.)
🍎 gesamte: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است
Das gesamte Gebäude wurde renoviert. (کل ساختمان بازسازی شد.)
تفاوتهای مفهومی:
gesamt: به معنای “کل” یا “تمام” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است، به کار میرود.
مثال: Er hat die gesamte Geschichte erzählt.
(او کل داستان را تعریف کرد.)
مثال: Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen.
(کل هزینهها توسط شرکت پوشش داده میشود.)
مقایسه:
🍎 gesamt: صفت، نشاندهنده چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet. (تمام تیم سخت کار کرده است.)
Das gesamte Gebäude wurde renoviert. (کل ساختمان بازسازی شد.)
🍎 gesamt (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است
Er hat die gesamte Geschichte erzählt. (او کل داستان را تعریف کرد.)
Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen. (کل هزینهها توسط شرکت پوشش داده میشود.)
gesamt vs. ganz تفاوت کاربردی؟
فاوتهای مفهومی و کاربردی بین “gesamt” و “ganz” در زبان آلمانی وجود دارد. هر دو به معنای “کل” یا “تمام” هستند، اما در موقعیتهای خاص و با تفاوتهای جزئی به کار میروند.
🍎 ganz:
معنای کلیتر و رایجتر:
“ganz” برای توصیف چیزی که کامل و بینقص است، استفاده میشود.
میتواند به عنوان قید هم استفاده شود (به معنای “کاملاً”).
در مورد اعداد و واحدها برای تاکید بر کل بودن چیزی استفاده میشود.
مثالها:
Der Film war ganz gut. (فیلم کاملاً خوب بود.)
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet. (من تمام روز کار کردم.)
Sie hat den ganzen Kuchen gegessen. (او کل کیک را خورد.)
🍎 gesamt:
استفاده رسمیتر و خاصتر:
“gesamt” بیشتر در موقعیتهای رسمی یا فنی برای تاکید بر کل یک مجموعه یا سیستم استفاده میشود.
معمولاً در ترکیب با اسمها به کار میرود تا به کل یک واحد، سیستم، یا مجموعه اشاره کند.
مثالها:
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet. (کل تیم سخت کار کرد.)
Das gesamte Gebäude wurde renoviert. (کل ساختمان بازسازی شد.)
Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen. (کل هزینهها توسط شرکت پوشش داده میشود.)
★★★ تفاوتها:
🥬 سطح رسمیبودن:
“gesamt” رسمیتر است و در زبان نوشتاری و فنی بیشتر به کار میرود.
“ganz” در محاوره و زبان روزمره بیشتر استفاده میشود.
🥬 تاکید بر کل یا تمامی اجزاء:
“gesamt” بیشتر برای تاکید بر کل یک سیستم یا مجموعه به کار میرود.
“ganz” میتواند هم برای کل یک چیز و هم برای تاکید بر کامل بودن آن استفاده شود.
★★★ مثالها برای مقایسه:
🥬 ganz:
Ich habe den ganzen Film gesehen. (من کل فیلم را دیدم.)
Sie hat den ganzen Tag gelernt. (او تمام روز درس خواند.)
🥬 gesamt:
Die gesamte Bevölkerung war betroffen. (کل جمعیت متاثر شده بود.)
Die gesamten Kosten wurden von der Versicherung gedeckt. (کل هزینهها توسط بیمه پوشش داده شد.)
erheblich
erheblich به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Der Schaden war erheblich.
خسارت قابل توجه بود.
★★★
Es gab eine erhebliche Verzögerung.
یک تأخیر بسیار وجود داشت.
★★★
Die Kosten sind erheblich gestiegen.
هزینهها به طور قابل توجهی افزایش یافتهاند.
★★★
Er hat eine erhebliche Menge an Erfahrung.
او مقدار زیادی تجربه دارد.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی و مکانی):
★★★
Die Situation hat sich erheblich verbessert.
وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.
★★★
Er war erheblich schneller als die anderen.
او به طور قابل توجهی سریعتر از بقیه بود.
★★★
Der Lärm war erheblich störend.
سر و صدا بسیار مزاحم بود.
★★★
Das Wetter hat sich erheblich verschlechtert.
آب و هوا به طور قابل توجهی بدتر شده است.
استفادههای رایج:
🍎 erheblich: قابل توجه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان زیادی رخ میدهد
Der Schaden war erheblich. (خسارت قابل توجه بود.)
🍎 erheblich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شکلی چشمگیر رخ میدهد
Die Situation hat sich erheblich verbessert. (وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)
تفاوتهای مفهومی:
erheblich: به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Der Schaden war erheblich.
(خسارت قابل توجه بود.)
مثال: Die Situation hat sich erheblich verbessert.
(وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)
مقایسه:
🍎 erheblich: صفت، نشاندهنده چیزی که به میزان زیادی رخ میدهد
Der Schaden war erheblich. (خسارت قابل توجه بود.)
Es gab eine erhebliche Verzögerung. (یک تأخیر بسیار وجود داشت.)
🍎 erheblich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به شکلی چشمگیر رخ میدهد
Die Kosten sind erheblich gestiegen. (هزینهها به طور قابل توجهی افزایش یافتهاند.)
Die Situation hat sich erheblich verbessert. (وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)
insgesamt
(ADV)
insgesamt به معنای “به طور کلی” یا “در مجموع” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان جمعبندی یا نتیجهگیری کلی از چندین مورد یا وضعیت به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Insgesamt hat das Projekt drei Jahre gedauert.
در مجموع پروژه سه سال طول کشید.
★★★
Insgesamt waren 50 Personen anwesend.
به طور کلی 50 نفر حضور داشتند.
★★★
Die Kosten belaufen sich insgesamt auf 10.000 Euro.
هزینهها در مجموع به 10,000 یورو میرسد.
★★★
Insgesamt bin ich mit dem Ergebnis zufrieden.
به طور کلی از نتیجه راضی هستم.
استفادههای رایج:
🍎 insgesamt: به طور کلی، به عنوان قید برای بیان جمعبندی یا نتیجهگیری کلی
Insgesamt hat das Projekt drei Jahre gedauert. (در مجموع پروژه سه سال طول کشید.)
🍎 insgesamt: به عنوان قید برای بیان نتیجه یا جمعبندی از چندین مورد
Die Kosten belaufen sich insgesamt auf 10.000 Euro. (هزینهها در مجموع به 10,000 یورو میرسد.)
تفاوتهای مفهومی:
insgesamt: به معنای “به طور کلی” یا “در مجموع” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان جمعبندی یا نتیجهگیری کلی از چندین مورد یا وضعیت به کار میرود.
مثال: Insgesamt waren 50 Personen anwesend.
(به طور کلی 50 نفر حضور داشتند.)
مثال: Insgesamt bin ich mit dem Ergebnis zufrieden.
(به طور کلی از نتیجه راضی هستم.)
مقایسه:
🍎 insgesamt: قید، نشاندهنده جمعبندی یا نتیجهگیری کلی از چندین مورد
Die Kosten belaufen sich insgesamt auf 10.000 Euro. (هزینهها در مجموع به 10,000 یورو میرسد.)
Insgesamt hat das Projekt drei Jahre gedauert. (در مجموع پروژه سه سال طول کشید.)
🍎 insgesamt (Adverb): قید، توصیف جمعبندی یا نتیجهگیری کلی
Insgesamt waren 50 Personen anwesend. (به طور کلی 50 نفر حضور داشتند.)
Insgesamt bin ich mit dem Ergebnis zufrieden. (به طور کلی از نتیجه راضی هستم.)
gering
gering به معنای “کم” یا “جزئی” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان کمی وجود دارد یا از اهمیت کمی برخوردار است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die Kosten sind gering.
هزینهها کم هستند.
★★★
Er hat nur geringe Fortschritte gemacht.
او فقط پیشرفت کمی داشته است.
★★★
Die Wahrscheinlichkeit eines Fehlers ist gering.
احتمال خطا کم است.
★★★
Das Risiko ist sehr gering.
ریسک بسیار کم است.
استفادههای رایج:
🍎 gering: کم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان کمی وجود دارد
Die Kosten sind gering. (هزینهها کم هستند.)
🍎 gering: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که از اهمیت کمی برخوردار است
Die Wahrscheinlichkeit eines Fehlers ist gering. (احتمال خطا کم است.)
تفاوتهای مفهومی:
gering: به معنای “کم” یا “جزئی” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان کمی وجود دارد یا از اهمیت کمی برخوردار است، به کار میرود.
مثال: Er hat nur geringe Fortschritte gemacht.
(او فقط پیشرفت کمی داشته است.)
مثال: Das Risiko ist sehr gering.
(ریسک بسیار کم است.)
مقایسه:
🍎 gering: صفت، نشاندهنده چیزی که به میزان کمی وجود دارد
Die Kosten sind gering. (هزینهها کم هستند.)
Das Risiko ist sehr gering. (ریسک بسیار کم است.)
🍎 gering (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که از اهمیت کمی برخوردار است
Die Wahrscheinlichkeit eines Fehlers ist gering. (احتمال خطا کم است.)
Er hat nur geringe Fortschritte gemacht. (او فقط پیشرفت کمی داشته است.)
höchstens
(ADV)
höchstens به معنای “حداکثر” یا “بیشتر از این نمیشود” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان حداکثر مقدار یا تعداد چیزی به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Wir können höchstens zwei Stunden bleiben.
ما حداکثر میتوانیم دو ساعت بمانیم.
★★★
Es dauert höchstens zehn Minuten.
این حداکثر ده دقیقه طول میکشد.
★★★
Der Raum bietet Platz für höchstens 50 Personen.
این اتاق حداکثر برای ۵۰ نفر جا دارد.
★★★
Ich habe höchstens 20 Euro bei mir.
من حداکثر ۲۰ یورو با خودم دارم.
استفادههای رایج:
🍎 höchstens: حداکثر، به عنوان قید برای بیان حداکثر مقدار یا تعداد چیزی
Wir können höchstens zwei Stunden bleiben. (ما حداکثر میتوانیم دو ساعت بمانیم.)
🍎 höchstens: به عنوان قید برای بیان حداکثر مدت زمان یا تعداد
Es dauert höchstens zehn Minuten. (این حداکثر ده دقیقه طول میکشد.)
تفاوتهای مفهومی:
höchstens: به معنای “حداکثر” یا “بیشتر از این نمیشود” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان حداکثر مقدار یا تعداد چیزی به کار میرود.
مثال: Der Raum bietet Platz für höchstens 50 Personen.
(این اتاق حداکثر برای ۵۰ نفر جا دارد.)
مثال: Ich habe höchstens 20 Euro bei mir.
(من حداکثر ۲۰ یورو با خودم دارم.)
مقایسه:
🍎 höchstens: قید، نشاندهنده حداکثر مقدار یا تعداد
Wir können höchstens zwei Stunden bleiben. (ما حداکثر میتوانیم دو ساعت بمانیم.)
Es dauert höchstens zehn Minuten. (این حداکثر ده دقیقه طول میکشد.)
🍎 höchstens (Adverb): قید، بیان حداکثر مدت زمان یا تعداد
Der Raum bietet Platz für höchstens 50 Personen. (این اتاق حداکثر برای ۵۰ نفر جا دارد.)
Ich habe höchstens 20 Euro bei mir. (من حداکثر ۲۰ یورو با خودم دارم.)
je
(ADV)
je به معنای “هر” یا “تا به حال” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه میتواند در جملات مختلف به معانی متفاوتی به کار رود و معمولاً با ترکیبهای مختلفی استفاده میشود.
🥬 ۱. به عنوان قید (برای بیان تناوب یا تکرار):
★★★
Jeder Mitarbeiter erhält je zwei Tickets.
هر کارمند دو بلیط دریافت میکند.
★★★
Die Gruppe wurde in je fünf Personen aufgeteilt.
گروه به پنج نفر تقسیم شد.
★★★
Je schneller wir arbeiten, desto früher sind wir fertig.
هرچه سریعتر کار کنیم، زودتر تمام میشویم.
★★★
Je mehr, desto besser.
هرچه بیشتر، بهتر.
🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان تجربه یا حادثهای که تا به حال رخ داده است):
★★★
Hast du je von diesem Ort gehört?
آیا تا به حال از این مکان شنیدهای؟
★★★
Ich habe so etwas noch nie je erlebt.
من هرگز چنین چیزی را تجربه نکردهام.
★★★
Warst du je in Berlin?
آیا تا به حال در برلین بودهای؟
★★★
Ich habe noch nie je einen so schönen Sonnenuntergang gesehen.
من هرگز تا به حال چنین غروب خورشیدی زیبا ندیدهام.
استفادههای رایج:
🍎 je: هر، به عنوان قید برای بیان تکرار یا تناوب
Jeder Mitarbeiter erhält je zwei Tickets. (هر کارمند دو بلیط دریافت میکند.)
🍎 je: تا به حال، به عنوان قید برای بیان تجربه یا حادثهای که تاکنون رخ داده است
Hast du je von diesem Ort gehört? (آیا تا به حال از این مکان شنیدهای؟)
تفاوتهای مفهومی:
je: به معنای “هر” یا “تا به حال” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه در جملات مختلف به معانی متفاوتی به کار میرود و معمولاً با ترکیبهای مختلفی استفاده میشود.
مثال: Die Gruppe wurde in je fünf Personen aufgeteilt.
(گروه به پنج نفر تقسیم شد.)
مثال: Warst du je in Berlin?
(آیا تا به حال در برلین بودهای؟)
مقایسه:
🍎 je: قید، نشاندهنده تکرار یا تناوب
Je schneller wir arbeiten, desto früher sind wir fertig. (هرچه سریعتر کار کنیم، زودتر تمام میشویم.)
Die Gruppe wurde in je fünf Personen aufgeteilt. (گروه به پنج نفر تقسیم شد.)
🍎 je (Adverb): قید، بیان تجربه یا حادثهای که تا به حال رخ داده است
Hast du je von diesem Ort gehört? (آیا تا به حال از این مکان شنیدهای؟)
Ich habe so etwas noch nie je erlebt. (من هرگز چنین چیزی را تجربه نکردهام.)
kaum
(ADV)
kaum به معنای “به سختی” یا “به ندرت” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich habe kaum geschlafen.
من به سختی خوابیدهام.
★★★
Er hat kaum etwas gesagt.
او به سختی چیزی گفت.
★★★
Sie ist kaum zu erkennen.
او به سختی قابل تشخیص است.
★★★
Wir hatten kaum Zeit zum Essen.
ما به سختی وقت برای غذا خوردن داشتیم.
🥬 ۲. برای بیان عدم وقوع یا وقوع به مقدار بسیار کم:
★★★
Das Buch ist so schwer, dass ich es kaum tragen kann.
کتاب آنقدر سنگین است که من به سختی میتوانم آن را حمل کنم.
★★★
Kaum jemand wusste von dem Plan.
به ندرت کسی از این طرح اطلاع داشت.
★★★
Es war so laut, dass man kaum etwas hören konnte.
آنقدر صدا بلند بود که به سختی میشد چیزی شنید.
★★★
Ich kann mich kaum an ihn erinnern.
من به سختی میتوانم او را به یاد بیاورم.
استفادههای رایج:
🍎 kaum: به سختی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ میدهد
Ich habe kaum geschlafen. (من به سختی خوابیدهام.)
🍎 kaum: به عنوان قید برای بیان عدم وقوع یا وقوع به مقدار بسیار کم
Kaum jemand wusste von dem Plan. (به ندرت کسی از این طرح اطلاع داشت.)
تفاوتهای مفهومی:
kaum: به معنای “به سختی” یا “به ندرت” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Das Buch ist so schwer, dass ich es kaum tragen kann.
(کتاب آنقدر سنگین است که من به سختی میتوانم آن را حمل کنم.)
مثال: Es war so laut, dass man kaum etwas hören konnte.
(آنقدر صدا بلند بود که به سختی میشد چیزی شنید.)
مقایسه:
🍎 kaum: قید، نشاندهنده چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ میدهد
Ich habe kaum geschlafen. (من به سختی خوابیدهام.)
Er hat kaum etwas gesagt. (او به سختی چیزی گفت.)
🍎 kaum (Adverb): قید، بیان عدم وقوع یا وقوع به مقدار بسیار کم
Kaum jemand wusste von dem Plan. (به ندرت کسی از این طرح اطلاع داشت.)
Ich kann mich kaum an ihn erinnern. (من به سختی میتوانم او را به یاد بیاورم.)
lediglich
(ADV)
lediglich به معنای “تنها” یا “فقط” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی تنها به یک مورد یا تعداد محدود محدود میشود، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich wollte lediglich helfen.
من تنها میخواستم کمک کنم.
★★★
Es handelt sich lediglich um ein Missverständnis.
این تنها یک سوءتفاهم است.
★★★
Wir haben lediglich eine Stunde Zeit.
ما فقط یک ساعت وقت داریم.
★★★
Sie ist lediglich eine Bekannte, keine Freundin.
او تنها یک آشناست، نه دوست.
🥬 ۲. برای بیان محدودیت یا کاهش دامنه:
★★★
Das Problem betrifft lediglich einen kleinen Teil der Bevölkerung.
مشکل تنها یک بخش کوچک از جمعیت را تحت تأثیر قرار میدهد.
★★★
Die Kosten sind lediglich geringfügig gestiegen.
هزینهها تنها به مقدار کمی افزایش یافتهاند.
★★★
Lediglich zehn Prozent der Teilnehmer haben bestanden.
فقط ده درصد از شرکتکنندگان قبول شدهاند.
★★★
Er hat lediglich gesagt, dass er später kommen wird.
او تنها گفت که دیرتر خواهد آمد.
استفادههای رایج:
🍎 lediglich: تنها، به عنوان قید برای تأکید بر محدودیت یا کاهش دامنه چیزی
Ich wollte lediglich helfen.
(من تنها میخواستم کمک کنم.)
🍎 lediglich: به عنوان قید برای بیان محدودیت یا کاهش دامنه
Das Problem betrifft lediglich einen kleinen Teil der Bevölkerung.
(مشکل تنها یک بخش کوچک از جمعیت را تحت تأثیر قرار میدهد.)
تفاوتهای مفهومی:
lediglich: به معنای “تنها” یا “فقط” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی تنها به یک مورد یا تعداد محدود محدود میشود، به کار میرود.
مثال: Es handelt sich lediglich um ein Missverständnis.
(این تنها یک سوءتفاهم است.)
مثال: Wir haben lediglich eine Stunde Zeit.
(ما فقط یک ساعت وقت داریم.)
مقایسه:
🍎 lediglich: قید، نشاندهنده محدودیت یا کاهش دامنه چیزی
Ich wollte lediglich helfen.
(من تنها میخواستم کمک کنم.)
Die Kosten sind lediglich geringfügig gestiegen.
(هزینهها تنها به مقدار کمی افزایش یافتهاند.)
🍎 lediglich (Adverb): قید، بیان محدودیت یا کاهش دامنه
Das Problem betrifft lediglich einen kleinen Teil der Bevölkerung.
(مشکل تنها یک بخش کوچک از جمعیت را تحت تأثیر قرار میدهد.)
Lediglich zehn Prozent der Teilnehmer haben bestanden.
(فقط ده درصد از شرکتکنندگان قبول شدهاند.)
meist
meist به معنای “اغلب” یا “بیشتر اوقات” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich esse meist zu Hause.
من بیشتر اوقات در خانه غذا میخورم.
★★★
Er kommt meist pünktlich.
او اغلب وقتشناس است.
★★★
Meist regnet es im Herbst.
بیشتر اوقات در پاییز باران میبارد.
★★★
Sie ist meist freundlich und hilfsbereit.
او اغلب دوستانه و کمکرسان است.
🥬 ۲. برای بیان فراوانی یا تکرار:
★★★
Die meisten Menschen mögen Schokolade.
بیشتر مردم شکلات دوست دارند.
★★★
Meist verbringe ich meine Wochenenden mit meiner Familie.
بیشتر اوقات آخر هفتههایم را با خانوادهام میگذرانم.
★★★
Die Aufgaben sind meist einfach zu lösen.
وظایف اغلب آسان حل میشوند.
★★★
Meistens lese ich abends ein Buch.
بیشتر اوقات شبها کتاب میخوانم.
استفادههای رایج:
🍎 meist: اغلب، به عنوان قید برای توصیف چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ میدهد
Ich esse meist zu Hause. (من بیشتر اوقات در خانه غذا میخورم.)
🍎 meist: به عنوان قید برای بیان فراوانی یا تکرار
Meist verbringe ich meine Wochenenden mit meiner Familie. (بیشتر اوقات آخر هفتههایم را با خانوادهام میگذرانم.)
تفاوتهای مفهومی:
meist: به معنای “اغلب” یا “بیشتر اوقات” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Er kommt meist pünktlich.
(او اغلب وقتشناس است.)
مثال: Die Aufgaben sind meist einfach zu lösen.
(وظایف اغلب آسان حل میشوند.)
مقایسه:
🍎 meist: قید، نشاندهنده چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ میدهد
Ich esse meist zu Hause. (من بیشتر اوقات در خانه غذا میخورم.)
Meist regnet es im Herbst. (بیشتر اوقات در پاییز باران میبارد.)
🍎 meist (Adverb): قید، بیان فراوانی یا تکرار
Die meisten Menschen mögen Schokolade. (بیشتر مردم شکلات دوست دارند.)
Meistens lese ich abends ein Buch. (بیشتر اوقات شبها کتاب میخوانم.)
mindestens
mindestens به معنای “حداقل” یا “دستکم” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان مقدار یا تعدادی که کمتر از آن قابل قبول نیست، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Wir brauchen mindestens zwei Stunden.
ما حداقل دو ساعت زمان نیاز داریم.
★★★
Sie sollten mindestens zehn Seiten lesen.
شما باید حداقل ده صفحه بخوانید.
★★★
Der Preis beträgt mindestens 50 Euro.
قیمت حداقل 50 یورو است.
★★★
Es waren mindestens 100 Leute bei der Veranstaltung.
حداقل 100 نفر در این رویداد حضور داشتند.
🥬 ۲. برای بیان حداقل مقدار یا تعداد:
★★★
Du solltest mindestens acht Stunden schlafen.
تو باید حداقل هشت ساعت بخوابی.
★★★
Mindestens einmal pro Woche sollten wir uns treffen.
حداقل یک بار در هفته باید همدیگر را ببینیم.
★★★
Die Strecke beträgt mindestens 20 Kilometer.
مسافت حداقل 20 کیلومتر است.
★★★
Er muss mindestens fünf Aufgaben erledigen.
او باید حداقل پنج وظیفه را انجام دهد.
استفادههای رایج:
🍎 mindestens: حداقل، به عنوان قید برای بیان مقدار یا تعدادی که کمتر از آن قابل قبول نیست
Wir brauchen mindestens zwei Stunden. (ما حداقل دو ساعت زمان نیاز داریم.)
🍎 mindestens: به عنوان قید برای بیان حداقل مقدار یا تعداد
Du solltest mindestens acht Stunden schlafen. (تو باید حداقل هشت ساعت بخوابی.)
تفاوتهای مفهومی:
mindestens: به معنای “حداقل” یا “دستکم” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقدار یا تعدادی که کمتر از آن قابل قبول نیست، به کار میرود.
مثال: Der Preis beträgt mindestens 50 Euro.
(قیمت حداقل 50 یورو است.)
مثال: Mindestens einmal pro Woche sollten wir uns treffen.
(حداقل یک بار در هفته باید همدیگر را ببینیم.)
مقایسه:
🍎 mindestens: قید، نشاندهنده حداقل مقدار یا تعداد
Wir brauchen mindestens zwei Stunden. (ما حداقل دو ساعت زمان نیاز داریم.)
Es waren mindestens 100 Leute bei der Veranstaltung. (حداقل 100 نفر در این رویداد حضور داشتند.)
🍎 mindestens (Adverb): قید، بیان حداقل مقدار یا تعداد
Du solltest mindestens acht Stunden schlafen. (تو باید حداقل هشت ساعت بخوابی.)
Die Strecke beträgt mindestens 20 Kilometer. (مسافت حداقل 20 کیلومتر است.)
überwiegend
überwiegend به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و به عنوان قید و صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر مواقع یا به میزان زیادی رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Die Teilnehmer waren überwiegend aus Deutschland.
شرکتکنندگان عمدتاً از آلمان بودند.
★★★
Er arbeitet überwiegend von zu Hause.
او عمدتاً از خانه کار میکند.
★★★
Das Publikum bestand überwiegend aus jungen Menschen.
جمعیت عمدتاً از افراد جوان تشکیل شده بود.
★★★
Wir haben überwiegend positive Rückmeldungen erhalten.
ما عمدتاً بازخوردهای مثبت دریافت کردهایم.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Das überwiegende Interesse der Besucher lag bei den neuen Technologien.
علاقه عمده بازدیدکنندگان به فناوریهای جدید بود.
★★★
Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt.
اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت میکنند.
★★★
Die überwiegenden Gründe für die Verzögerung wurden erklärt.
دلایل عمده برای تأخیر توضیح داده شد.
★★★
Das Klima in dieser Region ist überwiegend mild.
آب و هوا در این منطقه عمدتاً ملایم است.
استفادههای رایج:
🍎 überwiegend: عمدتاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در بیشتر مواقع رخ میدهد یا وجود دارد
Die Teilnehmer waren überwiegend aus Deutschland. (شرکتکنندگان عمدتاً از آلمان بودند.)
🍎 überwiegend: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان زیادی رخ میدهد یا وجود دارد
Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt. (اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت میکنند.)
تفاوتهای مفهومی:
überwiegend: به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و میتواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر مواقع یا به میزان زیادی رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Er arbeitet überwiegend von zu Hause.
(او عمدتاً از خانه کار میکند.)
مثال: Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt.
(اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت میکنند.)
مقایسه:
🍎 überwiegend: قید، نشاندهنده چیزی که در بیشتر مواقع رخ میدهد یا وجود دارد
Das Publikum bestand überwiegend aus jungen Menschen.
جمعیت عمدتاً از افراد جوان تشکیل شده بود.
Wir haben überwiegend positive Rückmeldungen erhalten.
ما عمدتاً بازخوردهای مثبت دریافت کردهایم.
überwiegend (Adverb): قید، توصیف چیزی که در بیشتر مواقع یا به میزان زیادی رخ میدهد
Die Teilnehmer waren überwiegend aus Deutschland.
شرکتکنندگان عمدتاً از آلمان بودند.
Er arbeitet überwiegend von zu Hause.
او عمدتاً از خانه کار میکند.
🍎 überwiegend (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که به میزان زیادی رخ میدهد یا وجود دارد
Das überwiegende Interesse der Besucher lag bei den neuen Technologien.
علاقه عمده بازدیدکنندگان به فناوریهای جدید بود.
Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt.
اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت میکنند.
Das Klima in dieser Region ist überwiegend mild.
آب و هوا در این منطقه عمدتاً ملایم است.
Die überwiegenden Gründe für die Verzögerung wurden erklärt.
دلایل عمده برای تأخیر توضیح داده شد.
nur vs. bloß
nur و bloß هر دو به معنای “فقط” هستند، اما در کاربرد و معنا تفاوتهای جزئی دارند که بسته به زمینه و لحن استفاده میشود. در زیر به تفاوتهای کاربردی و معنایی این دو کلمه میپردازیم:
🍎 nur:
معنای اصلی: فقط، تنها
کاربرد: در جملات ساده و معمولی استفاده میشود و بیشتر برای بیان محدودیت یا انحصار به کار میرود.
🥔 مثالها:
Ich habe nur fünf Euro. (من فقط پنج یورو دارم.)
Sie ist nur eine Bekannte, keine Freundin. (او فقط یک آشناست، نه دوست.)
Er wollte nur helfen. (او فقط میخواست کمک کند.)
🍎 bloß:
معنای اصلی: فقط، تنها
کاربرد: معمولاً در جملات با لحن غیررسمیتر و محاورهایتر به کار میرود و اغلب با احساسات یا تأکید بیشتری همراه است. همچنین میتواند در معنای هشدار یا تاکید بر محدودیت استفاده شود.
🥔 مثالها:
Es ist bloß ein Missverständnis. (این تنها یک سوءتفاهم است.)
Hör bloß auf damit! (فقط دست از این کار بردار!)
Was bloß tun? (چه باید کرد؟)
مقایسه و تفاوتها:
🍒 لحن و سطح رسمی بودن:
nur: بیشتر در زبان رسمی و نوشتاری استفاده میشود.
bloß: بیشتر در زبان محاورهای و غیررسمی استفاده میشود و میتواند احساسات بیشتری را منتقل کند.
🍒 تأکید و احساسات:
nur: بیان ساده و مستقیم محدودیت یا انحصار.
bloß: میتواند تأکید بیشتری داشته باشد و گاهی اوقات به عنوان هشدار یا برای بیان نگرانی به کار میرود.
🍒 مثالهای مشابه برای تفاوت در کاربرد:
nur: Ich habe nur fünf Minuten Zeit. (من فقط پنج دقیقه وقت دارم.)
bloß: Ich habe bloß fünf Minuten Zeit! (من فقط پنج دقیقه وقت دارم! - با تأکید بیشتر و شاید کمی نگرانی.)
🍒 کاربرد در جملات سوالی و دستوری:
nur: Kannst du nur kommen? (آیا فقط میتوانی بیایی؟)
bloß: Komm bloß nicht zu spät! (فقط دیر نکن! - با هشدار)
🍒 خلاصه:
nur برای بیان ساده و مستقیم محدودیت یا انحصار به کار میرود و بیشتر در زبان رسمی و نوشتاری استفاده میشود.
bloß معمولاً در زبان محاورهای و غیررسمی به کار میرود و میتواند تأکید بیشتری داشته باشد و اغلب با احساسات یا هشدار همراه است.
der Rest
der Rest به معنای “باقیمانده” یا “باقیجزء” است و به عنوان اسم استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Der Rest des Kuchens wurde aufbewahrt.
باقیمانده کیک نگهداری شد.
★★★
Ich habe den Rest des Tages frei.
من بقیه روز را آزاد دارم.
★★★
Die Schüler haben den Rest der Hausaufgaben gemacht.
دانشآموزان بقیه تکالیف را انجام دادند.
★★★
Der Rest der Gruppe folgte dem Führer.
باقیمانده گروه به راهنما پیوست.
🥬 ۲. برای بیان باقیمانده از یک کل:
★★★
Der Rest des Geldes wurde gespendet.
باقیمانده پول اهدا شد.
★★★
Wir haben den Rest der Woche frei.
ما بقیه هفته را آزاد داریم.
★★★
Sie hat den Rest der Arbeit alleine erledigt.
او بقیه کار را به تنهایی انجام داد.
★★★
Der Rest des Films war nicht so interessant.
باقیمانده فیلم چندان جالب نبود.
استفادههای رایج:
🍎 der Rest: باقیمانده، به عنوان اسم برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است
Der Rest des Kuchens wurde aufbewahrt. (باقیمانده کیک نگهداری شد.)
🍎 der Rest: به عنوان اسم برای بیان باقیمانده از یک کل
Der Rest des Geldes wurde gespendet. (باقیمانده پول اهدا شد.)
🍒 تفاوتهای مفهومی:
der Rest: به معنای “باقیمانده” یا “باقیجزء” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است، به کار میرود.
مثال: Ich habe den Rest des Tages frei.
(من بقیه روز را آزاد دارم.)
مثال: Sie hat den Rest der Arbeit alleine erledigt.
(او بقیه کار را به تنهایی انجام داد.)
مقایسه:
🍎 der Rest: اسم، نشاندهنده چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است
Die Schüler haben den Rest der Hausaufgaben gemacht. (دانشآموزان بقیه تکالیف را انجام دادند.)
Der Rest des Films war nicht so interessant. (باقیمانده فیلم چندان جالب نبود.)
🍎 der Rest (Nomen): اسم، توصیف باقیمانده از یک کل
Der Rest des Kuchens wurde aufbewahrt. (باقیمانده کیک نگهداری شد.)
Der Rest der Gruppe folgte dem Führer. (باقیمانده گروه به راهنما پیوست.)
sonstig
sonstig به معنای “دیگر” یا “سایر” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد و در دستهبندیهای مختلف قرار میگیرد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Hast du sonstige Fragen?
آیا سوالات دیگری داری؟
★★★
Sonstige Kosten sind nicht enthalten.
هزینههای دیگر شامل نمیشوند.
★★★
Die sonstigen Teilnehmer sind bereits eingetroffen.
سایر شرکتکنندگان قبلاً رسیدهاند.
★★★
Wir haben sonstige Verpflichtungen.
ما تعهدات دیگری داریم.
🥬 ۲. برای اشاره به موارد غیرمشخص یا متفرقه:
★★★
Bitte geben Sie Ihre sonstigen Erfahrungen an.
لطفاً تجربیات دیگر خود را ذکر کنید.
★★★
Sonstige Bemerkungen können hier eingetragen werden.
نظرات دیگر را میتوانید اینجا وارد کنید.
★★★
Es gibt keine sonstigen Probleme.
مشکل دیگری وجود ندارد.
★★★
Die sonstigen Ergebnisse werden später veröffentlicht.
نتایج دیگر بعداً منتشر خواهند شد.
استفادههای رایج:
🍎 sonstig: دیگر، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد
Hast du sonstige Fragen? (آیا سوالات دیگری داری؟)
🍎 sonstig: به عنوان صفت برای اشاره به موارد غیرمشخص یا متفرقه
Sonstige Kosten sind nicht enthalten. (هزینههای دیگر شامل نمیشوند.)
تفاوتهای مفهومی:
sonstig: به معنای “دیگر” یا “سایر” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد و در دستهبندیهای مختلف قرار میگیرد، به کار میرود.
مثال: Die sonstigen Teilnehmer sind bereits eingetroffen.
(سایر شرکتکنندگان قبلاً رسیدهاند.)
مثال: Bitte geben Sie Ihre sonstigen Erfahrungen an.
(لطفاً تجربیات دیگر خود را ذکر کنید.)
مقایسه:
🍎 sonstig: صفت، نشاندهنده چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد
Hast du sonstige Fragen? (آیا سوالات دیگری داری؟)
Wir haben sonstige Verpflichtungen. (ما تعهدات دیگری داریم.)
🍎 sonstig (Adjektiv): صفت، اشاره به موارد غیرمشخص یا متفرقه
Sonstige Kosten sind nicht enthalten. (هزینههای دیگر شامل نمیشوند.)
Es gibt keine sonstigen Probleme. (مشکل دیگری وجود ندارد.)
zirka, ca
(ADV)
zirka (یا به صورت اختصاری ca.) به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Es dauert zirka zwei Stunden.
این تقریباً دو ساعت طول میکشد.
★★★
Wir haben zirka 50 Gäste erwartet.
ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.
★★★
Das Gebäude ist zirka 100 Jahre alt.
این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.
★★★
Die Entfernung beträgt zirka 10 Kilometer.
فاصله حدوداً 10 کیلومتر است.
🥬 ۲. به عنوان قید (اختصاری: ca.):
★★★
Das Buch kostet ca. 20 Euro.
این کتاب حدوداً 20 یورو قیمت دارد.
★★★
Die Veranstaltung beginnt ca. um 18 Uhr.
رویداد تقریباً ساعت 18 شروع میشود.
★★★
Es gibt ca. 1000 Teilnehmer.
حدوداً 1000 شرکتکننده وجود دارد.
★★★
Der Zug fährt ca. alle 30 Minuten.
قطار تقریباً هر 30 دقیقه حرکت میکند.
استفادههای رایج:
🍎 zirka: تقریباً، به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Es dauert zirka zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول میکشد.)
🍎 ca.: اختصاری برای “zirka”، به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Das Buch kostet ca. 20 Euro. (این کتاب حدوداً 20 یورو قیمت دارد.)
تفاوتهای مفهومی:
zirka: به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار میرود.
مثال: Das Gebäude ist zirka 100 Jahre alt.
(این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.)
مثال: Die Entfernung beträgt zirka 10 Kilometer.
(فاصله حدوداً 10 کیلومتر است.)
مقایسه:
🍎 zirka: قید، نشاندهنده مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Es dauert zirka zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول میکشد.)
Wir haben zirka 50 Gäste erwartet. (ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.)
🍎 ca. (Abkürzung von zirka): قید، بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Das Buch kostet ca. 20 Euro. (این کتاب حدوداً 20 یورو قیمت دارد.)
Die Veranstaltung beginnt ca. um 18 Uhr. (رویداد تقریباً ساعت 18 شروع میشود.)
teilweise
teilweise به معنای “تا حدی” یا “به طور جزئی” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Die Arbeit ist teilweise erledigt.
کار تا حدی انجام شده است.
★★★
Das Wetter war teilweise sonnig.
هوا تا حدی آفتابی بود.
★★★
Ich stimme dir teilweise zu.
من تا حدی با تو موافقم.
★★★
Der Film war teilweise langweilig.
فیلم تا حدی خستهکننده بود.
🥬 ۲. برای بیان وضعیت جزئی یا ناکامل:
★★★
Die Straße ist teilweise gesperrt.
جاده تا حدی بسته است.
★★★
Das Gebäude ist teilweise renoviert worden.
ساختمان به طور جزئی بازسازی شده است.
★★★
Er spricht teilweise Deutsch.
او تا حدی آلمانی صحبت میکند.
★★★
Die Lösung ist nur teilweise richtig.
راهحل فقط تا حدی درست است.
استفادههای رایج:
🍎 teilweise: تا حدی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است
Die Arbeit ist teilweise erledigt. (کار تا حدی انجام شده است.)
🍎 teilweise: به عنوان قید برای بیان وضعیت جزئی یا ناکامل
Das Wetter war teilweise sonnig. (هوا تا حدی آفتابی بود.)
تفاوتهای مفهومی:
teilweise: به معنای “تا حدی” یا “به طور جزئی” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است، به کار میرود.
مثال: Ich stimme dir teilweise zu.
(من تا حدی با تو موافقم.)
مثال: Der Film war teilweise langweilig.
(فیلم تا حدی خستهکننده بود.)
مقایسه:
🍎 teilweise: قید، نشاندهنده چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است
Die Arbeit ist teilweise erledigt. (کار تا حدی انجام شده است.)
Das Wetter war teilweise sonnig. (هوا تا حدی آفتابی بود.)
🍎 teilweise (Adverb): قید، بیان وضعیت جزئی یا ناکامل
Die Straße ist teilweise gesperrt. (جاده تا حدی بسته است.)
Das Gebäude ist teilweise renoviert worden. (ساختمان به طور جزئی بازسازی شده است.)
ungefähr
ungefähr به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Es dauert ungefähr zwei Stunden.
این تقریباً دو ساعت طول میکشد.
★★★
Wir haben ungefähr 50 Gäste erwartet.
ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.
★★★
Das Gebäude ist ungefähr 100 Jahre alt.
این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.
★★★
Die Entfernung beträgt ungefähr 10 Kilometer.
فاصله حدوداً 10 کیلومتر است.
🥬 ۲. برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است:
★★★
Ungefähr die Hälfte der Schüler war anwesend.
تقریباً نیمی از دانشآموزان حضور داشتند.
★★★
Es waren ungefähr 100 Leute bei der Veranstaltung.
حدوداً 100 نفر در این رویداد حضور داشتند.
★★★
Der Preis beträgt ungefähr 20 Euro.
قیمت حدوداً 20 یورو است.
★★★
Ungefähr ein Drittel der Mitarbeiter ist im Homeoffice.
حدوداً یک سوم از کارکنان در خانه کار میکنند.
استفادههای رایج:
🍎 ungefähr: تقریباً، به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Es dauert ungefähr zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول میکشد.)
🍎 ungefähr: به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Ungefähr die Hälfte der Schüler war anwesend. (تقریباً نیمی از دانشآموزان حضور داشتند.)
تفاوتهای مفهومی:
ungefähr: به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار میرود.
مثال: Das Gebäude ist ungefähr 100 Jahre alt.
(این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.)
مثال: Der Preis beträgt ungefähr 20 Euro.
(قیمت حدوداً 20 یورو است.)
مقایسه:
🍎 ungefähr: قید، نشاندهنده مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Es dauert ungefähr zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول میکشد.)
Wir haben ungefähr 50 Gäste erwartet. (ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.)
🍎 ungefähr (Adverb): قید، بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Ungefähr die Hälfte der Schüler war anwesend. (تقریباً نیمی از دانشآموزان حضور داشتند.)
Der Preis beträgt ungefähr 20 Euro. (قیمت حدوداً 20 یورو است.)
wenigstens
(ADV)
wenigstens به معنای “حداقل” یا “دستکم” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است یا چیزی که با وجود شرایط نامطلوب همچنان مثبت تلقی میشود، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich brauche wenigstens eine Stunde Ruhe.
من حداقل یک ساعت آرامش نیاز دارم.
★★★
Er hat wenigstens die Wahrheit gesagt.
او حداقل حقیقت را گفت.
★★★
Es war nicht perfekt, aber wenigstens haben wir es versucht.
این کامل نبود، اما حداقل ما تلاش کردیم.
★★★
Kannst du mir wenigstens helfen?
میتوانی حداقل به من کمک کنی؟
🥬 ۲. برای بیان حداقل مقدار یا وضعیت مثبت در شرایط منفی:
★★★
Wenigstens hat es heute nicht geregnet.
حداقل امروز باران نبارید.
★★★
Wir haben nicht gewonnen, aber wenigstens hatten wir Spaß.
ما برنده نشدیم، اما حداقل خوش گذراندیم.
★★★
Sie konnte wenigstens ein bisschen Deutsch sprechen.
او حداقل کمی آلمانی صحبت میکرد.
★★★
Ich habe wenig Zeit, aber wenigstens kann ich kurz vorbeischauen.
من وقت کمی دارم، اما حداقل میتوانم یک لحظه سر بزنم.
استفادههای رایج:
🍎 wenigstens: حداقل، به عنوان قید برای بیان مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است
Ich brauche wenigstens eine Stunde Ruhe. (من حداقل یک ساعت آرامش نیاز دارم.)
🍎 wenigstens: به عنوان قید برای بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی
Wenigstens hat es heute nicht geregnet. (حداقل امروز باران نبارید.)
تفاوتهای مفهومی:
wenigstens: به معنای “حداقل” یا “دستکم” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است یا چیزی که با وجود شرایط نامطلوب همچنان مثبت تلقی میشود، به کار میرود.
مثال: Er hat wenigstens die Wahrheit gesagt.
(او حداقل حقیقت را گفت.)
مثال: Es war nicht perfekt, aber wenigstens haben wir es versucht.
(این کامل نبود، اما حداقل ما تلاش کردیم.)
مقایسه:
🍎 wenigstens: قید، نشاندهنده مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است
Ich brauche wenigstens eine Stunde Ruhe. (من حداقل یک ساعت آرامش نیاز دارم.)
Kannst du mir wenigstens helfen? (میتوانی حداقل به من کمک کنی؟)
🍎 wenigstens (Adverb): قید، بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی
Wenigstens hat es heute nicht geregnet. (حداقل امروز باران نبارید.)
Wir haben nicht gewonnen, aber wenigstens hatten wir Spaß. (ما برنده نشدیم، اما حداقل خوش گذراندیم.)
zahlreich
zahlreich به معنای “زیاد” یا “پرشمار” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Es gab zahlreiche Teilnehmer bei der Konferenz.
شرکتکنندگان زیادی در کنفرانس حضور داشتند.
★★★
Sie hat zahlreiche Bücher in ihrer Sammlung.
او کتابهای زیادی در مجموعهاش دارد.
★★★
Zahlreiche Besucher kamen zur Ausstellung.
بازدیدکنندگان زیادی به نمایشگاه آمدند.
★★★
Wir haben zahlreiche Anfragen erhalten.
ما درخواستهای زیادی دریافت کردهایم.
🥬 ۲. برای بیان تعداد زیاد یا فراوانی:
★★★
Er hat zahlreiche Freunde auf der ganzen Welt.
او دوستان زیادی در سراسر جهان دارد.
★★★
Zahlreiche Studien zeigen, dass Bewegung wichtig für die Gesundheit ist.
مطالعات زیادی نشان میدهند که ورزش برای سلامتی مهم است.
★★★
In den letzten Jahren gab es zahlreiche Veränderungen in der Stadt.
در سالهای اخیر تغییرات زیادی در شهر رخ داده است.
★★★
Die Firma hat zahlreiche Preise gewonnen.
شرکت جوایز زیادی کسب کرده است.
استفادههای رایج:
🍎 zahlreich: زیاد، به عنوان صفت برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Es gab zahlreiche Teilnehmer bei der Konferenz. (شرکتکنندگان زیادی در کنفرانس حضور داشتند.)
🍎 zahlreich: به عنوان صفت برای بیان تعداد زیاد یا فراوانی
Sie hat zahlreiche Bücher in ihrer Sammlung. (او کتابهای زیادی در مجموعهاش دارد.)
تفاوتهای مفهومی:
zahlreich: به معنای “زیاد” یا “پرشمار” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار میرود.
مثال: Zahlreiche Besucher kamen zur Ausstellung.
(بازدیدکنندگان زیادی به نمایشگاه آمدند.)
مثال: Zahlreiche Studien zeigen, dass Bewegung wichtig für die Gesundheit ist.
(مطالعات زیادی نشان میدهند که ورزش برای سلامتی مهم است.)
مقایسه:
🍎 zahlreich: صفت، نشاندهنده تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Es gab zahlreiche Teilnehmer bei der Konferenz. (شرکتکنندگان زیادی در کنفرانس حضور داشتند.)
Wir haben zahlreiche Anfragen erhalten. (ما درخواستهای زیادی دریافت کردهایم.)
🍎 zahlreich (Adjektiv): صفت، بیان تعداد زیاد یا فراوانی
Zahlreiche Studien zeigen, dass Bewegung wichtig für die Gesundheit ist. (مطالعات زیادی نشان میدهند که ورزش برای سلامتی مهم است.)
Die Firma hat zahlreiche Preise gewonnen. (شرکت جوایز زیادی کسب کرده است.)
zumindest
(ADV)
zumindest به معنای “حداقل” یا “دستکم” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان حداقل مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich werde zumindest versuchen, pünktlich zu sein.
من حداقل تلاش خواهم کرد وقتشناس باشم.
★★★
Er hat zumindest die Hausaufgaben gemacht.
او حداقل تکالیفش را انجام داده است.
★★★
Wir sollten zumindest darüber nachdenken.
ما باید حداقل به این موضوع فکر کنیم.
★★★
Zumindest haben wir es versucht.
حداقل ما تلاشمان را کردیم.
🥬 ۲. برای بیان حداقل مقدار یا وضعیت مثبت در شرایط منفی:
★★★
Es war nicht perfekt, aber zumindest war es ehrlich.
این کامل نبود، اما حداقل صادقانه بود.
★★★
Zumindest sind wir gesund.
حداقل ما سالم هستیم.
★★★
Sie konnte zumindest einen Teil der Arbeit erledigen.
او حداقل توانست بخشی از کار را انجام دهد.
★★★
Zumindest hat er sich entschuldigt.
حداقل او عذرخواهی کرد.
استفادههای رایج:
🍎 zumindest: حداقل، به عنوان قید برای بیان مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است
Ich werde zumindest versuchen, pünktlich zu sein. (من حداقل تلاش خواهم کرد وقتشناس باشم.)
🍎 zumindest: به عنوان قید برای بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی
Es war nicht perfekt, aber zumindest war es ehrlich. (این کامل نبود، اما حداقل صادقانه بود.)
تفاوتهای مفهومی:
zumindest: به معنای “حداقل” یا “دستکم” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان حداقل مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است، به کار میرود.
مثال: Wir sollten zumindest darüber nachdenken.
(ما باید حداقل به این موضوع فکر کنیم.)
مثال: Sie konnte zumindest einen Teil der Arbeit erledigen.
(او حداقل توانست بخشی از کار را انجام دهد.)
مقایسه:
🍎 zumindest: قید، نشاندهنده حداقل مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است
Ich werde zumindest versuchen, pünktlich zu sein. (من حداقل تلاش خواهم کرد وقتشناس باشم.)
Wir sollten zumindest darüber nachdenken. (ما باید حداقل به این موضوع فکر کنیم.)
🍎 zumindest (Adverb): قید، بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی
Es war nicht perfekt, aber zumindest war es ehrlich. (این کامل نبود، اما حداقل صادقانه بود.)
Zumindest hat er sich entschuldigt. (حداقل او عذرخواهی کرد.)
beliebig
beliebig به معنای “هر” یا “دلخواه” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که بدون محدودیت انتخاب میشود و به انتخاب یا سلیقه فرد بستگی دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Sie können einen beliebigen Sitzplatz wählen.
شما میتوانید هر جای دلخواه خود را انتخاب کنید.
★★★
Nimm dir beliebig viele Kekse.
هر تعداد بیسکویت که میخواهی بردار.
★★★
Sie können beliebig lange bleiben.
شما میتوانید هر چقدر که میخواهید بمانید.
★★★
Beliebige Änderungen sind möglich.
هر نوع تغییر دلخواه ممکن است.
🥬 ۲. برای بیان آزادی در انتخاب یا عدم محدودیت:
★★★
Die Teilnehmer können beliebige Fragen stellen.
شرکتکنندگان میتوانند هر سوال دلخواهی بپرسند.
★★★
Es gibt keine festen Regeln, du kannst es beliebig machen.
هیچ قانون ثابتی وجود ندارد، میتوانی آن را به دلخواه انجام دهی.
★★★
Man kann die Reihenfolge der Aufgaben beliebig ändern.
میتوان ترتیب وظایف را به دلخواه تغییر داد.
★★★
Wählen Sie ein beliebiges Datum für Ihr Treffen.
یک تاریخ دلخواه برای ملاقات خود انتخاب کنید.
استفادههای رایج:
🍎 beliebig: هر، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بدون محدودیت انتخاب میشود
Sie können einen beliebigen Sitzplatz wählen. (شما میتوانید هر جای دلخواه خود را انتخاب کنید.)
🍎 beliebig: به عنوان صفت برای بیان آزادی در انتخاب یا عدم محدودیت
Es gibt keine festen Regeln, du kannst es beliebig machen. (هیچ قانون ثابتی وجود ندارد، میتوانی آن را به دلخواه انجام دهی.)
تفاوتهای مفهومی:
beliebig: به معنای “هر” یا “دلخواه” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون محدودیت انتخاب میشود و به انتخاب یا سلیقه فرد بستگی دارد، به کار میرود.
مثال: Sie können beliebig lange bleiben.
(شما میتوانید هر چقدر که میخواهید بمانید.)
مثال: Man kann die Reihenfolge der Aufgaben beliebig ändern.
(میتوان ترتیب وظایف را به دلخواه تغییر داد.)
مقایسه:
🍎 beliebig: صفت، نشاندهنده چیزی که بدون محدودیت انتخاب میشود
Sie können einen beliebigen Sitzplatz wählen. (شما میتوانید هر جای دلخواه خود را انتخاب کنید.)
Nimm dir beliebig viele Kekse. (هر تعداد بیسکویت که میخواهی بردار.)
🍎 beliebig (Adjektiv): صفت، بیان آزادی در انتخاب یا عدم محدودیت
Es gibt keine festen Regeln, du kannst es beliebig machen. (هیچ قانون ثابتی وجود ندارد، میتوانی آن را به دلخواه انجام دهی.)
Die Teilnehmer können beliebige Fragen stellen. (شرکتکنندگان میتوانند هر سوال دلخواهی بپرسند.)
beträchtlich
beträchtlich به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Er hat eine beträchtliche Summe Geld gespart.
او مبلغ قابل توجهی پول پسانداز کرده است.
★★★
Die Kosten sind beträchtlich gestiegen.
هزینهها به طور قابل توجهی افزایش یافتهاند.
★★★
Sie hat beträchtliche Fortschritte gemacht.
او پیشرفتهای قابل توجهی کرده است.
★★★
Der Unterschied ist beträchtlich.
تفاوت بسیار زیاد است.
🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی و مکانی):
★★★
Die Leistung hat sich beträchtlich verbessert.
عملکرد به طور قابل توجهی بهبود یافته است.
★★★
Er war beträchtlich schneller als die anderen.
او به طور قابل توجهی سریعتر از دیگران بود.
★★★
Der Lärm war beträchtlich störend.
سر و صدا بسیار مزاحم بود.
★★★
Das Wetter hat sich beträchtlich verschlechtert.
آب و هوا به طور قابل توجهی بدتر شده است.
استفادههای رایج:
🍎 beträchtlich: قابل توجه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد
Er hat eine beträchtliche Summe Geld gespart. (او مبلغ قابل توجهی پول پسانداز کرده است.)
🍎 beträchtlich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شکلی چشمگیر رخ میدهد یا وجود دارد
Die Leistung hat sich beträchtlich verbessert. (عملکرد به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)
تفاوتهای مفهومی:
beträchtlich: به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Die Kosten sind beträchtlich gestiegen.
(هزینهها به طور قابل توجهی افزایش یافتهاند.)
مثال: Der Unterschied ist beträchtlich.
(تفاوت بسیار زیاد است.)
مقایسه:
🍎 beträchtlich: صفت، نشاندهنده چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد
Er hat eine beträchtliche Summe Geld gespart. (او مبلغ قابل توجهی پول پسانداز کرده است.)
Sie hat beträchtliche Fortschritte gemacht. (او پیشرفتهای قابل توجهی کرده است.)
🍎 beträchtlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ میدهد یا وجود دارد
Die Leistung hat sich beträchtlich verbessert. (عملکرد به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)
Das Wetter hat sich beträchtlich verschlechtert. (آب و هوا به طور قابل توجهی بدتر شده است.)
einschließlich
einschließlich به معنای “شامل” یا “به همراه” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) با حالت ژنیتیو (Genitiv) استفاده میشود.
این واژه برای بیان این که چیزی به همراه یا شامل چیز دیگری است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو (موقعیت مکانی یا زمانی):
★★★
Der Preis beträgt 100 Euro einschließlich Steuern.
قیمت شامل 100 یورو به همراه مالیات است.
★★★
Alle Teilnehmer, einschließlich der Lehrer, müssen anwesend sein.
همه شرکتکنندگان، شامل معلمان، باید حضور داشته باشند.
★★★
Das Haus wurde einschließlich des Gartens verkauft.
خانه به همراه باغ فروخته شد.
★★★
Die Lieferung erfolgt einschließlich der Verpackung.
تحویل شامل بستهبندی میشود.
🥬 ۲. برای بیان شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی:
★★★
Wir haben alle, einschließlich der neuen Kollegen, eingeladen.
ما همه، شامل همکاران جدید، را دعوت کردیم.
★★★
Die Veranstaltung dauert drei Tage, einschließlich der Vorbereitungszeit.
رویداد سه روز طول میکشد، شامل زمان آمادهسازی.
★★★
Der Vertrag wurde einschließlich aller Bedingungen unterzeichnet.
قرارداد به همراه تمامی شرایط امضا شد.
★★★
Das Angebot gilt einschließlich der Feiertage.
پیشنهاد شامل روزهای تعطیل میشود.
استفادههای رایج:
🍎 einschließlich: شامل، به عنوان حرف اضافه برای بیان شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی
Der Preis beträgt 100 Euro einschließlich Steuern. (قیمت شامل 100 یورو به همراه مالیات است.)
🍎 einschließlich: به عنوان حرف اضافه برای بیان شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی
Alle Teilnehmer, einschließlich der Lehrer, müssen anwesend sein. (همه شرکتکنندگان، شامل معلمان، باید حضور داشته باشند.)
تفاوتهای مفهومی:
einschließlich: به معنای “شامل” یا “به همراه” است و میتواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو (Genitiv) استفاده شود. این واژه برای بیان این که چیزی به همراه یا شامل چیز دیگری است، به کار میرود.
مثال: Das Haus wurde einschließlich des Gartens verkauft.
(خانه به همراه باغ فروخته شد.)
مثال: Die Lieferung erfolgt einschließlich der Verpackung.
(تحویل شامل بستهبندی میشود.)
مقایسه:
🍎 einschließlich: حرف اضافه، نشاندهنده شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی
Der Preis beträgt 100 Euro einschließlich Steuern. (قیمت شامل 100 یورو به همراه مالیات است.)
Wir haben alle, einschließlich der neuen Kollegen, eingeladen. (ما همه، شامل همکاران جدید، را دعوت کردیم.)
🍎 einschließlich (Präposition mit Genitiv): حرف اضافه، توصیف شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی
Das Haus wurde einschließlich des Gartens verkauft. (خانه به همراه باغ فروخته شد.)
Der Vertrag wurde einschließlich aller Bedingungen unterzeichnet. (قرارداد به همراه تمامی شرایط امضا شد.)
die Fülle
die Fülle به معنای “فراوانی” یا “انبوه” است و به عنوان اسم استفاده میشود.
این واژه برای توصیف مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گستردهای از چیزها به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Die Fülle an Informationen war überwältigend.
فراوانی اطلاعات خیرهکننده بود.
★★★
Er genießt die Fülle des Lebens.
او از فراوانی و انبوهی زندگی لذت میبرد.
★★★
Die Fülle der Farben im Herbst ist beeindruckend.
فراوانی رنگها در پاییز بسیار تأثیرگذار است.
★★★
Eine Fülle von Möglichkeiten steht Ihnen offen.
انبوهی از امکانات در اختیار شماست.
🥬 ۲. برای بیان مقدار زیاد یا تنوع گسترده:
★★★
Wir haben eine Fülle von Erfahrungen gesammelt.
ما انبوهی از تجربهها را جمعآوری کردهایم.
★★★
Die Fülle an Angeboten ist erstaunlich.
فراوانی پیشنهادها شگفتآور است.
★★★
Eine Fülle an Blumen bedeckte den Garten.
انبوهی از گلها باغ را پوشانده بودند.
★★★
Die Fülle der Auswahl macht die Entscheidung schwierig.
فراوانی انتخابها تصمیمگیری را دشوار میکند.
استفادههای رایج:
🍎 die Fülle: فراوانی، به عنوان اسم برای توصیف مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گستردهای از چیزها
Die Fülle an Informationen war überwältigend. (فراوانی اطلاعات خیرهکننده بود.)
🍎 die Fülle: به عنوان اسم برای بیان مقدار زیاد یا تنوع گسترده
Eine Fülle von Möglichkeiten steht Ihnen offen. (انبوهی از امکانات در اختیار شماست.)
تفاوتهای مفهومی:
die Fülle: به معنای “فراوانی” یا “انبوه” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گستردهای از چیزها به کار میرود.
مثال: Er genießt die Fülle des Lebens.
(او از فراوانی و انبوهی زندگی لذت میبرد.)
مثال: Die Fülle der Farben im Herbst ist beeindruckend.
(فراوانی رنگها در پاییز بسیار تأثیرگذار است.)
مقایسه:
🍎 die Fülle: اسم، نشاندهنده مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گستردهای از چیزها
Die Fülle an Informationen war überwältigend. (فراوانی اطلاعات خیرهکننده بود.)
Eine Fülle von Erfahrungen steht Ihnen offen. (انبوهی از تجربهها در اختیار شماست.)
🍎 die Fülle (Nomen): اسم، توصیف مقدار زیاد یا تنوع گسترده
Die Fülle der Auswahl macht die Entscheidung schwierig. (فراوانی انتخابها تصمیمگیری را دشوار میکند.)
Die Fülle an Angeboten ist erstaunlich. (فراوانی پیشنهادها شگفتآور است.)
gänzlich
gänzlich به معنای “کاملاً” یا “به طور کامل” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Die Idee war gänzlich neu.
این ایده کاملاً جدید بود.
★★★
Das Problem wurde gänzlich gelöst.
مشکل به طور کامل حل شد.
★★★
Er hat die Aufgabe gänzlich verstanden.
او وظیفه را کاملاً درک کرده است.
★★★
Das Gebäude wurde gänzlich renoviert.
ساختمان به طور کامل بازسازی شد.
🥬 ۲. برای بیان انجام یا وجود چیزی به صورت کامل:
★★★
Die Stadt wurde gänzlich zerstört.
شهر به طور کامل ویران شد.
★★★
Das Konzept ist gänzlich anders als zuvor.
این مفهوم کاملاً متفاوت از قبل است.
★★★
Sie hat ihre Meinung gänzlich geändert.
او نظرش را کاملاً تغییر داده است.
★★★
Die Ausstellung war gänzlich beeindruckend.
نمایشگاه کاملاً تأثیرگذار بود.
استفادههای رایج:
🍎 gänzlich: کاملاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده است
Die Idee war gänzlich neu. (این ایده کاملاً جدید بود.)
🍎 gänzlich: به عنوان قید برای بیان انجام یا وجود چیزی به صورت کامل
Das Problem wurde gänzlich gelöst. (مشکل به طور کامل حل شد.)
تفاوتهای مفهومی:
gänzlich: به معنای “کاملاً” یا “به طور کامل” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Er hat die Aufgabe gänzlich verstanden.
(او وظیفه را کاملاً درک کرده است.)
مثال: Die Ausstellung war gänzlich beeindruckend.
(نمایشگاه کاملاً تأثیرگذار بود.)
مقایسه:
🍎 gänzlich: قید، نشاندهنده چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده است
Die Idee war gänzlich neu. (این ایده کاملاً جدید بود.)
Das Gebäude wurde gänzlich renoviert. (ساختمان به طور کامل بازسازی شد.)
🍎 gänzlich (Adverb): قید، بیان انجام یا وجود چیزی به صورت کامل
Das Problem wurde gänzlich gelöst. (مشکل به طور کامل حل شد.)
Sie hat ihre Meinung gänzlich geändert. (او نظرش را کاملاً تغییر داده است.)
lauter (adj)
lauter به معنای “پر از” یا “فقط” است و به عنوان صفت استفاده میشود. این واژه برای توصیف چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها یا پر از آن چیزها است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Der Raum war mit lauter Blumen geschmückt.
اتاق پر از گلها تزئین شده بود.
★★★
Er hat lauter gute Ideen.
او فقط ایدههای خوب دارد.
★★★
Die Schachtel war mit lauter Süßigkeiten gefüllt.
جعبه پر از شیرینی بود.
★★★
Lauter Menschen standen vor dem Eingang.
فقط مردم جلوی ورودی ایستاده بودند.
🥬 ۲. برای بیان اینکه چیزی تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است:
★★★
Das Buch enthält lauter interessante Geschichten.
کتاب فقط شامل داستانهای جالب است.
★★★
Sie hatte lauter gute Noten im Zeugnis.
او فقط نمرات خوب در کارنامه داشت.
★★★
Das Fest war lauter Freude und Spaß.
جشن پر از شادی و لذت بود.
★★★
Im Garten wachsen lauter Rosen.
در باغ فقط گلهای رز رشد میکنند.
استفادههای رایج:
🍎 lauter: پر از، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است
Der Raum war mit lauter Blumen geschmückt. (اتاق پر از گلها تزئین شده بود.)
🍎 lauter: به عنوان صفت برای بیان اینکه چیزی تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است
Das Buch enthält lauter interessante Geschichten. (کتاب فقط شامل داستانهای جالب است.)
تفاوتهای مفهومی:
lauter: به معنای “پر از” یا “فقط” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها یا پر از آن چیزها است، به کار میرود.
مثال: Sie hatte lauter gute Noten im Zeugnis.
(او فقط نمرات خوب در کارنامه داشت.)
مثال: Im Garten wachsen lauter Rosen.
(در باغ فقط گلهای رز رشد میکنند.)
مقایسه:
🍎 lauter: صفت، نشاندهنده چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها یا پر از آن چیزها است
Der Raum war mit lauter Blumen geschmückt. (اتاق پر از گلها تزئین شده بود.)
Er hat lauter gute Ideen. (او فقط ایدههای خوب دارد.)
🍎 lauter (Adjektiv): صفت، بیان اینکه چیزی تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است
Das Buch enthält lauter interessante Geschichten. (کتاب فقط شامل داستانهای جالب است.)
Sie hatte lauter gute Noten im Zeugnis. (او فقط نمرات خوب در کارنامه داشت.)
mehrmals
mehrmals به معنای “چندین بار” یا “بارها” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف انجام شدن یک عمل یا رخ دادن یک رویداد در چندین نوبت مختلف به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich habe ihn mehrmals angerufen, aber er hat nicht geantwortet.
من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.
★★★
Das Problem ist mehrmals aufgetreten.
این مشکل چندین بار رخ داده است.
★★★
Wir haben uns mehrmals getroffen, um das Projekt zu besprechen.
ما چندین بار ملاقات کردیم تا درباره پروژه صحبت کنیم.
★★★
Sie hat mehrmals versucht, das Passwort zu ändern.
او چندین بار تلاش کرد که رمز عبور را تغییر دهد.
🥬 ۲. برای بیان تعداد نوبتهای انجام شدن یک عمل:
★★★
Der Film wurde mehrmals gezeigt.
فیلم چندین بار نمایش داده شد.
★★★
Ich habe mehrmals darüber nachgedacht.
من چندین بار درباره آن فکر کردم.
★★★
Er hat mehrmals betont, wie wichtig das ist.
او چندین بار تأکید کرد که چقدر این موضوع مهم است.
★★★
Das Buch wurde mehrmals gelesen.
کتاب چندین بار خوانده شده است.
استفادههای رایج:
🍎 mehrmals: چندین بار، به عنوان قید برای توصیف انجام شدن یک عمل در چندین نوبت مختلف
Ich habe ihn mehrmals angerufen, aber er hat nicht geantwortet. (من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.)
🍎 mehrmals: به عنوان قید برای بیان تعداد نوبتهای انجام شدن یک عمل
Der Film wurde mehrmals gezeigt. (فیلم چندین بار نمایش داده شد.)
تفاوتهای مفهومی:
mehrmals: به معنای “چندین بار” یا “بارها” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام شدن یک عمل یا رخ دادن یک رویداد در چندین نوبت مختلف به کار میرود.
مثال: Wir haben uns mehrmals getroffen, um das Projekt zu besprechen.
(ما چندین بار ملاقات کردیم تا درباره پروژه صحبت کنیم.)
مثال: Sie hat mehrmals versucht, das Passwort zu ändern.
(او چندین بار تلاش کرد که رمز عبور را تغییر دهد.)
مقایسه:
🍎 mehrmals: قید، نشاندهنده انجام شدن یک عمل در چندین نوبت مختلف
Ich habe mehrmals darüber nachgedacht. (من چندین بار درباره آن فکر کردم.)
Er hat mehrmals betont, wie wichtig das ist. (او چندین بار تأکید کرد که چقدر این موضوع مهم است.)
🍎 mehrmals (Adverb): قید، بیان تعداد نوبتهای انجام شدن یک عمل
Der Film wurde mehrmals gezeigt. (فیلم چندین بار نمایش داده شد.)
Das Buch wurde mehrmals gelesen. (کتاب چندین بار خوانده شده است.)
mehrfach
mehrfach به معنای “چندین بار” یا “چندگانه” است و به عنوان قید و صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به دفعات تکرار شده یا دارای چندین بخش یا جزء است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich habe ihn mehrfach angerufen, aber er hat nicht geantwortet.
من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.
★★★
Das Problem ist mehrfach aufgetreten.
این مشکل چندین بار رخ داده است.
★★★
Sie hat es mir mehrfach erklärt.
او چندین بار آن را برای من توضیح داد.
★★★
Die Warnung wurde mehrfach ignoriert.
هشدار چندین بار نادیده گرفته شد.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Wir haben mehrfachen Erfolg erzielt.
ما موفقیتهای چندگانهای کسب کردهایم.
★★★
Der Vertrag besteht aus mehrfachen Klauseln.
قرارداد شامل چندین بند است.
★★★
Die Aufgabe erfordert mehrfaches Überprüfen.
وظیفه نیاز به بررسیهای مکرر دارد.
★★★
Er hat mehrfachen Zugriff auf die Datenbank.
او دسترسیهای چندگانه به پایگاه داده دارد.
استفادههای رایج:
🍎 mehrfach: چندین بار، به عنوان قید برای توصیف تکرار یک عمل
Ich habe ihn mehrfach angerufen, aber er hat nicht geantwortet. (من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.)
🍎 mehrfach: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای چندین بخش یا جزء است
Der Vertrag besteht aus mehrfachen Klauseln. (قرارداد شامل چندین بند است.)
تفاوتهای مفهومی:
mehrfach: به معنای “چندین بار” یا “چندگانه” است و میتواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به دفعات تکرار شده یا دارای چندین بخش یا جزء است، به کار میرود.
مثال: Das Problem ist mehrfach aufgetreten.
(این مشکل چندین بار رخ داده است.)
مثال: Die Aufgabe erfordert mehrfaches Überprüfen.
(وظیفه نیاز به بررسیهای مکرر دارد.)
مقایسه:
🍎 mehrfach: قید، نشاندهنده تکرار یک عمل
Ich habe ihn mehrfach angerufen, aber er hat nicht geantwortet. (من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.)
Die Warnung wurde mehrfach ignoriert. (هشدار چندین بار نادیده گرفته شد.)
🍎 mehrfach (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف چیزی که دارای چندین بخش یا جزء است یا به دفعات تکرار شده است
Wir haben mehrfachen Erfolg erzielt. (ما موفقیتهای چندگانهای کسب کردهایم.)
Der Vertrag besteht aus mehrfachen Klauseln. (قرارداد شامل چندین بند است.)
samt
samt به معنای “همراه با” یا “به همراه” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده میشود. این واژه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری به کار میرود و معمولاً با حالت داتیو (Dativ) یا حالت اسمی (Nominativ) استفاده میشود.
🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه (توصیفی):
★★★
Er kam samt seiner Familie.
او همراه با خانوادهاش آمد.
★★★
Das Paket wurde samt Inhalt geliefert.
بسته همراه با محتویاتش تحویل داده شد.
★★★
Sie reiste samt Gepäck.
او همراه با چمدانهایش سفر کرد.
★★★
Die Wohnung wird samt Möbeln vermietet.
آپارتمان به همراه مبلمان اجاره داده میشود.
🥬 ۲. برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری:
★★★
Das Buch samt Lesezeichen lag auf dem Tisch.
کتاب به همراه نشانک روی میز قرار داشت.
★★★
Sie trug den Ring samt Kette.
او انگشتر را به همراه گردنبند به دست داشت.
★★★
Die Einladung kam samt einer kleinen Überraschung.
دعوتنامه همراه با یک سورپرایز کوچک آمد.
★★★
Er erschien samt Hut und Mantel.
او همراه با کلاه و پالتو ظاهر شد.
استفادههای رایج:
🍎 samt: همراه با، به عنوان حرف اضافه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری
Er kam samt seiner Familie. (او همراه با خانوادهاش آمد.)
🍎 samt: به عنوان حرف اضافه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری
Das Paket wurde samt Inhalt geliefert. (بسته همراه با محتویاتش تحویل داده شد.)
تفاوتهای مفهومی:
samt: به معنای “همراه با” یا “به همراه” است و میتواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری به کار میرود.
مثال: Sie reiste samt Gepäck.
(او همراه با چمدانهایش سفر کرد.)
مثال: Die Wohnung wird samt Möbeln vermietet.
(آپارتمان به همراه مبلمان اجاره داده میشود.)
مقایسه:
🍎 samt: حرف اضافه، نشاندهنده همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری
Er kam samt seiner Familie. (او همراه با خانوادهاش آمد.)
Das Buch samt Lesezeichen lag auf dem Tisch. (کتاب به همراه نشانک روی میز قرار داشت.)
🍎 samt (Präposition): حرف اضافه، بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری
Das Paket wurde samt Inhalt geliefert. (بسته همراه با محتویاتش تحویل داده شد.)
Sie trug den Ring samt Kette. (او انگشتر را به همراه گردنبند به دست داشت.)
restlich
restlich به معنای “باقیمانده” یا “باقیمانده” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقیمانده است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Die restlichen Aufgaben müssen bis morgen erledigt werden.
وظایف باقیمانده باید تا فردا انجام شوند.
★★★
Er hat die restliche Zeit mit Lesen verbracht.
او باقیمانده زمان را به خواندن کتاب گذراند.
★★★
Die restlichen Gäste sind schon gegangen.
مهمانان باقیمانده قبلاً رفتهاند.
★★★
Wir haben die restlichen Lebensmittel gespendet.
ما باقیمانده مواد غذایی را اهدا کردیم.
🥬 ۲. برای بیان باقیمانده از یک کل:
★★★
Ich habe die restlichen Seiten des Buches gestern gelesen.
من دیروز صفحات باقیمانده کتاب را خواندم.
★★★
Das restliche Geld wurde für wohltätige Zwecke gespendet.
پول باقیمانده برای امور خیریه اهدا شد.
★★★
Die restlichen Plätze im Flugzeug sind bereits ausgebucht.
صندلیهای باقیمانده در هواپیما قبلاً رزرو شدهاند.
★★★
Er verbrachte den restlichen Tag am Strand.
او باقیمانده روز را در ساحل گذراند.
استفادههای رایج:
🍎 restlich: باقیمانده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقیمانده است
Die restlichen Aufgaben müssen bis morgen erledigt werden. (وظایف باقیمانده باید تا فردا انجام شوند.)
🍎 restlich: به عنوان صفت برای بیان باقیمانده از یک کل
Ich habe die restlichen Seiten des Buches gestern gelesen. (من دیروز صفحات باقیمانده کتاب را خواندم.)
تفاوتهای مفهومی:
restlich: به معنای “باقیمانده” یا “باقیمانده” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقیمانده است، به کار میرود.
مثال: Die restlichen Gäste sind schon gegangen.
(مهمانان باقیمانده قبلاً رفتهاند.)
مثال: Wir haben die restlichen Lebensmittel gespendet.
(ما باقیمانده مواد غذایی را اهدا کردیم.)
مقایسه:
🍎 restlich: صفت، نشاندهنده چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقیمانده است
Er hat die restliche Zeit mit Lesen verbracht. (او باقیمانده زمان را به خواندن کتاب گذراند.)
Das restliche Geld wurde für wohltätige Zwecke gespendet. (پول باقیمانده برای امور خیریه اهدا شد.)
🍎 restlich (Adjektiv): صفت، بیان باقیمانده از یک کل
Die restlichen Plätze im Flugzeug sind bereits ausgebucht. (صندلیهای باقیمانده در هواپیما قبلاً رزرو شدهاند.)
Er verbrachte den restlichen Tag am Strand. (او باقیمانده روز را در ساحل گذراند.)
teils
teils به معنای “تا حدی” یا “بعضاً” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای بیان اینکه چیزی به صورت جزئی یا ناتمام رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Teils hat er recht, teils irrt er sich.
او تا حدی حق دارد و تا حدی اشتباه میکند.
★★★
Das Wetter war teils sonnig, teils bewölkt.
هوا تا حدی آفتابی و تا حدی ابری بود.
★★★
Die Meinungen sind teils positiv, teils negativ.
نظرات تا حدی مثبت و تا حدی منفی هستند.
★★★
Teils war die Aufgabe einfach, teils schwierig.
وظیفه تا حدی آسان و تا حدی دشوار بود.
🥬 ۲. برای بیان وجود جزئیات مختلف یا ناتمامی:
★★★
Der Bericht ist teils fertiggestellt.
گزارش تا حدی تکمیل شده است.
★★★
Die Stadt ist teils modern, teils traditionell.
شهر تا حدی مدرن و تا حدی سنتی است.
★★★
Das Buch war teils interessant, teils langweilig.
کتاب تا حدی جالب و تا حدی خستهکننده بود.
★★★
Er hat teils zugestimmt, teils abgelehnt.
او تا حدی موافقت کرده و تا حدی رد کرده است.
استفادههای رایج:
🍎 teils: تا حدی، به عنوان قید برای بیان اینکه چیزی به صورت جزئی یا ناتمام رخ میدهد یا وجود دارد
Teils hat er recht, teils irrt er sich. (او تا حدی حق دارد و تا حدی اشتباه میکند.)
🍎 teils: به عنوان قید برای بیان وجود جزئیات مختلف یا ناتمامی
Das Wetter war teils sonnig, teils bewölkt. (هوا تا حدی آفتابی و تا حدی ابری بود.)
تفاوتهای مفهومی:
teils: به معنای “تا حدی” یا “بعضاً” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان اینکه چیزی به صورت جزئی یا ناتمام رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Die Meinungen sind teils positiv, teils negativ.
(نظرات تا حدی مثبت و تا حدی منفی هستند.)
مثال: Das Buch war teils interessant, teils langweilig.
(کتاب تا حدی جالب و تا حدی خستهکننده بود.)
مقایسه:
🍎 teils: قید، نشاندهنده چیزی که به صورت جزئی یا ناتمام رخ میدهد یا وجود دارد
Teils hat er recht, teils irrt er sich. (او تا حدی حق دارد و تا حدی اشتباه میکند.)
Teils war die Aufgabe einfach, teils schwierig. (وظیفه تا حدی آسان و تا حدی دشوار بود.)
🍎 teils (Adverb): قید، بیان وجود جزئیات مختلف یا ناتمامی
Das Wetter war teils sonnig, teils bewölkt. (هوا تا حدی آفتابی و تا حدی ابری بود.)
Die Stadt ist teils modern, teils traditionell. (شهر تا حدی مدرن و تا حدی سنتی است.)
überflüssig
überflüssig به معنای “اضافی” یا “غیرضروری” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Diese Informationen sind überflüssig.
این اطلاعات اضافی هستند.
★★★
Es ist überflüssig, sich darüber Sorgen zu machen.
نگران بودن در این مورد غیرضروری است.
★★★
Die Diskussion war überflüssig.
بحث اضافی بود.
★★★
Er hat viele überflüssige Dinge gekauft.
او چیزهای زیادی که اضافی بودند خرید.
🥬 ۲. برای بیان چیزی که فاقد اهمیت یا کارایی است:
★★★
Die letzten Seiten des Berichts waren überflüssig.
صفحات آخر گزارش اضافی بودند.
★★★
Ein weiteres Meeting wäre überflüssig.
یک جلسه دیگر اضافی خواهد بود.
★★★
Es ist überflüssig, das noch einmal zu wiederholen.
تکرار دوباره این موضوع غیرضروری است.
★★★
Viele der Dekorationen sind überflüssig.
بسیاری از تزئینات اضافی هستند.
استفادههای رایج:
🍎 überflüssig: اضافی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است
Diese Informationen sind überflüssig. (این اطلاعات اضافی هستند.)
🍎 überflüssig: به عنوان صفت برای بیان چیزی که فاقد اهمیت یا کارایی است
Die letzten Seiten des Berichts waren überflüssig. (صفحات آخر گزارش اضافی بودند.)
تفاوتهای مفهومی:
überflüssig: به معنای “اضافی” یا “غیرضروری” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است، به کار میرود.
مثال: Es ist überflüssig, sich darüber Sorgen zu machen.
(نگران بودن در این مورد غیرضروری است.)
مثال: Viele der Dekorationen sind überflüssig.
(بسیاری از تزئینات اضافی هستند.)
مقایسه:
🍎 überflüssig: صفت، نشاندهنده چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است
Es ist überflüssig, das noch einmal zu wiederholen. (تکرار دوباره این موضوع غیرضروری است.)
Ein weiteres Meeting wäre überflüssig. (یک جلسه دیگر اضافی خواهد بود.)
🍎 überflüssig (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که فاقد اهمیت یا کارایی است
Diese Informationen sind überflüssig. (این اطلاعات اضافی هستند.)
Die Diskussion war überflüssig. (بحث اضافی بود.)
unendlich
unendlich به معنای “بینهایت” یا “نامحدود” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Der Himmel scheint unendlich.
آسمان به نظر بینهایت میرسد.
★★★
Er hat unendliche Geduld.
او صبر بینهایت دارد.
★★★
Die Möglichkeiten sind unendlich.
امکانات بینهایت هستند.
★★★
Das Universum ist unendlich groß.
جهان بینهایت بزرگ است.
🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich bin dir unendlich dankbar.
من بینهایت از تو سپاسگزارم.
★★★
Das Warten schien unendlich lang.
انتظار به نظر بینهایت طولانی میرسید.
★★★
Sie liebt ihn unendlich.
او بینهایت او را دوست دارد.
★★★
Das Buch war unendlich spannend.
کتاب بینهایت هیجانانگیز بود.
استفادههای رایج:
🍎 unendlich: بینهایت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد
Der Himmel scheint unendlich. (آسمان به نظر بینهایت میرسد.)
🍎 unendlich: به عنوان قید برای توصیف چیزی به میزان بسیار زیاد
Ich bin dir unendlich dankbar. (من بینهایت از تو سپاسگزارم.)
تفاوتهای مفهومی:
unendlich: به معنای “بینهایت” یا “نامحدود” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Er hat unendliche Geduld.
(او صبر بینهایت دارد.)
مثال: Sie liebt ihn unendlich.
(او بینهایت او را دوست دارد.)
مقایسه:
🍎 unendlich: صفت، نشاندهنده چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد
Die Möglichkeiten sind unendlich. (امکانات بینهایت هستند.)
Das Universum ist unendlich groß. (جهان بینهایت بزرگ است.)
🍎 unendlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان چیزی به میزان بسیار زیاد
Ich bin dir unendlich dankbar. (من بینهایت از تو سپاسگزارم.)
Das Warten schien unendlich lang. (انتظار به نظر بینهایت طولانی میرسید.)
unzählig
unzählig به معنای “بیشمار” یا “بیحد و حصر” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Es gibt unzählige Sterne am Himmel.
بیشمار ستاره در آسمان وجود دارد.
★★★
Wir haben unzählige Male versucht, ihn zu erreichen.
ما بیشمار بار تلاش کردیم با او تماس بگیریم.
★★★
Sie hat unzählige Bücher in ihrer Sammlung.
او بیشمار کتاب در مجموعه خود دارد.
★★★
Unzählige Menschen besuchten die Ausstellung.
بیشمار نفر از نمایشگاه بازدید کردند.
🥬 ۲. برای بیان تعداد بسیار زیاد:
★★★
Die unzähligen Möglichkeiten machen die Entscheidung schwer.
بیشمار امکانات تصمیمگیری را دشوار میکند.
★★★
Unzählige Erinnerungen verbinden mich mit diesem Ort.
بیشمار خاطره مرا به این مکان متصل میکند.
★★★
Er erzählte unzählige Geschichten aus seiner Kindheit.
او بیشمار داستان از دوران کودکیاش تعریف کرد.
★★★
Unzählige Insekten flogen um das Licht.
بیشمار حشره اطراف چراغ پرواز میکردند.
استفادههای رایج:
🍎 unzählig: بیشمار، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست
Es gibt unzählige Sterne am Himmel. (بیشمار ستاره در آسمان وجود دارد.)
🍎 unzählig: به عنوان صفت برای بیان تعداد بسیار زیاد
Die unzähligen Möglichkeiten machen die Entscheidung schwer. (بیشمار امکانات تصمیمگیری را دشوار میکند.)
تفاوتهای مفهومی:
unzählig: به معنای “بیشمار” یا “بیحد و حصر” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست، به کار میرود.
مثال: Wir haben unzählige Male versucht, ihn zu erreichen.
(ما بیشمار بار تلاش کردیم با او تماس بگیریم.)
مثال: Unzählige Menschen besuchten die Ausstellung.
(بیشمار نفر از نمایشگاه بازدید کردند.)
مقایسه:
🍎 unzählig: صفت، نشاندهنده چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست
Sie hat unzählige Bücher in ihrer Sammlung. (او بیشمار کتاب در مجموعه خود دارد.)
Unzählige Insekten flogen um das Licht. (بیشمار حشره اطراف چراغ پرواز میکردند.)
🍎 unzählig (Adjektiv): صفت، بیان تعداد بسیار زیاد
Unzählige Erinnerungen verbinden mich mit diesem Ort. (بیشمار خاطره مرا به این مکان متصل میکند.)
Die unzähligen Möglichkeiten machen die Entscheidung schwer. (بیشمار امکانات تصمیمگیری را دشوار میکند.)
verdoppeln
verdoppeln به معنای “دو برابر کردن” یا “دو برابر شدن” است و به عنوان فعل استفاده میشود.
این واژه برای بیان افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):
★★★
Wir müssen unsere Anstrengungen verdoppeln.
ما باید تلاشهای خود را دو برابر کنیم.
★★★
Die Produktion hat sich in den letzten Jahren verdoppelt.
تولید در سالهای اخیر دو برابر شده است.
★★★
Er hat sein Einkommen verdoppelt.
او درآمد خود را دو برابر کرده است.
★★★
Die Anzahl der Teilnehmer hat sich verdoppelt.
تعداد شرکتکنندگان دو برابر شده است.
🥬 ۲. برای بیان افزایش یا افزایش یافتن به دو برابر مقدار اولیه:
★★★
Die Firma plant, ihre Kapazität zu verdoppeln.
شرکت برنامهریزی کرده است که ظرفیت خود را دو برابر کند.
★★★
Die Kosten haben sich in kurzer Zeit verdoppelt.
هزینهها در مدت کوتاهی دو برابر شدهاند.
★★★
Das Ziel ist, den Umsatz zu verdoppeln.
هدف این است که فروش را دو برابر کنیم.
★★★
Sie hoffen, die Besucherzahlen zu verdoppeln.
آنها امیدوارند تعداد بازدیدکنندگان را دو برابر کنند.
استفادههای رایج:
🍎 verdoppeln: دو برابر کردن، به عنوان فعل برای بیان افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه
Wir müssen unsere Anstrengungen verdoppeln. (ما باید تلاشهای خود را دو برابر کنیم.)
🍎 verdoppeln: به عنوان فعل برای بیان افزایش یا افزایش یافتن به دو برابر مقدار اولیه
Die Produktion hat sich in den letzten Jahren verdoppelt. (تولید در سالهای اخیر دو برابر شده است.)
تفاوتهای مفهومی:
verdoppeln: به معنای “دو برابر کردن” یا “دو برابر شدن” است و میتواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه به کار میرود.
مثال: Er hat sein Einkommen verdoppelt.
(او درآمد خود را دو برابر کرده است.)
مثال: Die Anzahl der Teilnehmer hat sich verdoppelt.
(تعداد شرکتکنندگان دو برابر شده است.)
مقایسه:
🍎 verdoppeln: فعل، نشاندهنده افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه
Die Firma plant, ihre Kapazität zu verdoppeln. (شرکت برنامهریزی کرده است که ظرفیت خود را دو برابر کند.)
Die Kosten haben sich in kurzer Zeit verdoppelt. (هزینهها در مدت کوتاهی دو برابر شدهاند.)
🍎 verdoppeln (Verb): فعل، بیان افزایش یا افزایش یافتن به دو برابر مقدار اولیه
Das Ziel ist, den Umsatz zu verdoppeln. (هدف این است که فروش را دو برابر کنیم.)
Sie hoffen, die Besucherzahlen zu verdoppeln. (آنها امیدوارند تعداد بازدیدکنندگان را دو برابر کنند.)
vergrößern
vergrößern به معنای “بزرگ کردن” یا “افزایش دادن” است و به عنوان فعل استفاده میشود.
این واژه برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد چیزی به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):
★★★
Wir möchten unser Büro vergrößern.
ما میخواهیم دفتر خود را بزرگتر کنیم.
★★★
Die Firma hat ihre Produktion vergrößert.
شرکت تولید خود را افزایش داده است.
★★★
Er hat das Bild vergrößert, um die Details besser zu sehen.
او تصویر را بزرگتر کرد تا جزئیات را بهتر ببیند.
★★★
Die Stadt plant, das Straßennetz zu vergrößern.
شهر برنامهریزی کرده است که شبکه خیابانها را گسترش دهد.
🥬 ۲. برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد:
★★★
Der Bildschirm kann vergrößert werden, um mehr Platz zu bieten.
صفحه نمایش میتواند بزرگتر شود تا فضای بیشتری فراهم کند.
★★★
Sie haben die Anzahl der Mitarbeiter vergrößert.
آنها تعداد کارکنان را افزایش دادهاند.
★★★
Die Kapazität des Speichers wurde vergrößert.
ظرفیت حافظه افزایش یافته است.
★★★
Das Unternehmen plant, seine Marktanteile zu vergrößern.
شرکت برنامهریزی کرده است که سهم بازار خود را افزایش دهد.
استفادههای رایج:
🍎 vergrößern: بزرگ کردن، به عنوان فعل برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد چیزی
Wir möchten unser Büro vergrößern. (ما میخواهیم دفتر خود را بزرگتر کنیم.)
🍎 vergrößern: به عنوان فعل برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد
Die Firma hat ihre Produktion vergrößert. (شرکت تولید خود را افزایش داده است.)
تفاوتهای مفهومی:
vergrößern: به معنای “بزرگ کردن” یا “افزایش دادن” است و میتواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد چیزی به کار میرود.
مثال: Er hat das Bild vergrößert, um die Details besser zu sehen.
(او تصویر را بزرگتر کرد تا جزئیات را بهتر ببیند.)
مثال: Die Stadt plant, das Straßennetz zu vergrößern.
(شهر برنامهریزی کرده است که شبکه خیابانها را گسترش دهد.)
مقایسه:
🍎 vergrößern: فعل، نشاندهنده افزایش اندازه، مقدار یا تعداد
Der Bildschirm kann vergrößert werden, um mehr Platz zu bieten. (صفحه نمایش میتواند بزرگتر شود تا فضای بیشتری فراهم کند.)
Sie haben die Anzahl der Mitarbeiter vergrößert. (آنها تعداد کارکنان را افزایش دادهاند.)
🍎 vergrößern (Verb): فعل، بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد
Die Kapazität des Speichers wurde vergrößert. (ظرفیت حافظه افزایش یافته است.)
Das Unternehmen plant, seine Marktanteile zu vergrößern. (شرکت برنامهریزی کرده است که سهم بازار خود را افزایش دهد.)
vermehrt
vermehrt به معنای “افزایش یافته” یا “به تعداد بیشتری” است و به عنوان قید و صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری رخ داده یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
In letzter Zeit hat es vermehrt geregnet.
در این اواخر بیشتر باران باریده است.
★★★
Vermehrt treten gesundheitliche Probleme auf.
مشکلات سلامتی بیشتر رخ میدهند.
★★★
Die Beschwerden wurden vermehrt gemeldet.
شکایات بیشتری گزارش شدهاند.
★★★
Er hat vermehrt versucht, das Problem zu lösen.
او بیشتر تلاش کرده است که مشکل را حل کند.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Wir beobachten vermehrte Aktivität in diesem Bereich.
ما فعالیت بیشتری در این منطقه مشاهده میکنیم.
★★★
Es gab vermehrte Anfragen nach dem neuen Produkt.
درخواستهای بیشتری برای محصول جدید وجود داشت.
★★★
Die vermehrte Nutzung von Technologie beeinflusst den Alltag.
استفاده بیشتر از فناوری بر زندگی روزمره تأثیر میگذارد.
★★★
Vermehrte Kontrollen wurden durchgeführt.
کنترلهای بیشتری انجام شده است.
استفادههای رایج:
🍎 vermehrt: افزایش یافته، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری رخ داده است
In letzter Zeit hat es vermehrt geregnet. (در این اواخر بیشتر باران باریده است.)
🍎 vermehrt: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری وجود دارد
Wir beobachten vermehrte Aktivität in diesem Bereich. (ما فعالیت بیشتری در این منطقه مشاهده میکنیم.)
تفاوتهای مفهومی:
vermehrt: به معنای “افزایش یافته” یا “به تعداد بیشتری” است و میتواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری رخ داده یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Vermehrt treten gesundheitliche Probleme auf.
(مشکلات سلامتی بیشتر رخ میدهند.)
مثال: Es gab vermehrte Anfragen nach dem neuen Produkt.
(درخواستهای بیشتری برای محصول جدید وجود داشت.)
مقایسه:
🍎 vermehrt: قید، نشاندهنده افزایش تعداد یا مقدار چیزی
Er hat vermehrt versucht, das Problem zu lösen. (او بیشتر تلاش کرده است که مشکل را حل کند.)
Die Beschwerden wurden vermehrt gemeldet. (شکایات بیشتری گزارش شدهاند.)
🍎 vermehrt (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، بیان افزایش تعداد یا مقدار چیزی
Wir beobachten vermehrte Aktivität in diesem Bereich. (ما فعالیت بیشتری در این منطقه مشاهده میکنیم.)
Vermehrte Kontrollen wurden durchgeführt. (کنترلهای بیشتری انجام شده است.)
vermindern
vermindern به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و به عنوان فعل استفاده میشود.
این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):
★★★
Wir müssen die Kosten vermindern.
ما باید هزینهها را کاهش دهیم.
★★★
Der Lärm wurde deutlich vermindert.
سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.
★★★
Er hat seine Ausgaben vermindert, um Geld zu sparen.
او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پسانداز کند.
★★★
Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen vermindert.
سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.
🥬 ۲. برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت:
★★★
Der Schmerz hat sich nach der Behandlung vermindert.
درد پس از درمان کاهش یافته است.
★★★
Das Unternehmen hat die Produktion vermindert.
شرکت تولید را کاهش داده است.
★★★
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr vermindert.
تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.
★★★
Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung vermindert.
از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.
استفادههای رایج:
🍎 vermindern: کاهش دادن، به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی
Wir müssen die Kosten vermindern. (ما باید هزینهها را کاهش دهیم.)
🍎 vermindern: به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت
Der Lärm wurde deutlich vermindert. (سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.)
تفاوتهای مفهومی:
vermindern: به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و میتواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار میرود.
مثال: Er hat seine Ausgaben vermindert, um Geld zu sparen.
(او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پسانداز کند.)
مثال: Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen vermindert.
(سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.)
مقایسه:
🍎 vermindern: فعل، نشاندهنده کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی
Der Schmerz hat sich nach der Behandlung vermindert. (درد پس از درمان کاهش یافته است.)
Das Unternehmen hat die Produktion vermindert. (شرکت تولید را کاهش داده است.)
🍎 vermindern (Verb): فعل، بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr vermindert. (تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.)
Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung vermindert. (از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.)
verringern
verringern به معنای “کاهش دادن” یا “کاهش یافتن” است و به عنوان فعل استفاده میشود.
این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):
★★★
Wir müssen die Kosten verringern.
ما باید هزینهها را کاهش دهیم.
★★★
Der Lärm wurde deutlich verringert.
سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.
★★★
Er hat seine Ausgaben verringert, um Geld zu sparen.
او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پسانداز کند.
★★★
Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen verringert.
سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.
🥬 ۲. برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت:
★★★
Der Schmerz hat sich nach der Behandlung verringert.
درد پس از درمان کاهش یافته است.
★★★
Das Unternehmen hat die Produktion verringert.
شرکت تولید را کاهش داده است.
★★★
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr verringert.
تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.
★★★
Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung verringert.
از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.
استفادههای رایج:
🍎 verringern: کاهش دادن، به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی
Wir müssen die Kosten verringern. (ما باید هزینهها را کاهش دهیم.)
🍎 verringern: به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت
Der Lärm wurde deutlich verringert. (سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.)
تفاوتهای مفهومی:
verringern: به معنای “کاهش دادن” یا “کاهش یافتن” است و میتواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار میرود.
مثال: Er hat seine Ausgaben verringert, um Geld zu sparen.
(او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پسانداز کند.)
مثال: Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen verringert.
(سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.)
مقایسه:
🍎 verringern: فعل، نشاندهنده کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی
Der Schmerz hat sich nach der Behandlung verringert. (درد پس از درمان کاهش یافته است.)
Das Unternehmen hat die Produktion verringert. (شرکت تولید را کاهش داده است.)
🍎 verringern (Verb): فعل، بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr verringert. (تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.)
Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung verringert. (از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.)
vermindern vs. verringern
vermindern و verringern هر دو به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” هستند و به عنوان افعال استفاده میشوند، اما در برخی موارد تفاوتهای ظریفی در کاربرد و معنای آنها وجود دارد. هر دو فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار میروند، اما ممکن است در زمینهها و موقعیتهای مختلف ترجیح داده شوند.
🍎🍎🍎 vermindern
به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و بیشتر در زمینههای عمومی و روزمره استفاده میشود.
این فعل معمولاً برای کاهش چیزی به کار میرود که قابل اندازهگیری است، مانند هزینهها، خطرات، و غیره.
مثالها:
★★★
Wir müssen die Kosten vermindern.
ما باید هزینهها را کاهش دهیم.
★★★
Der Lärm wurde deutlich vermindert.
سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.
★★★
Er hat seine Ausgaben vermindert, um Geld zu sparen.
او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پسانداز کند.
★★★
Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen vermindert.
سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.
🍎🍎🍎 verringern
نیز به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و میتواند در مواردی که کاهش اندازه، مقدار، تعداد یا شدت چیزی مورد نظر است، استفاده شود. این فعل معمولاً در زمینههای فنیتر و رسمیتر به کار میرود.
مثالها:
★★★
Wir müssen die Risiken verringern.
ما باید خطرات را کاهش دهیم.
★★★
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr verringert.
تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.
★★★
Die Firma plant, ihre Emissionen zu verringern.
شرکت برنامهریزی کرده است که انتشار گازهای خود را کاهش دهد.
★★★
Die Umweltverschmutzung muss verringert werden.
آلودگی محیط زیست باید کاهش یابد.
مقایسه و تفاوتها:
🍎1. زمینه استفاده:
vermindern بیشتر در زمینههای عمومی و روزمره به کار میرود.
verringern بیشتر در زمینههای فنی، رسمی و علمی استفاده میشود.
🍎2. شدت و تأثیر:
vermindern اغلب به معنای کاهش کلی و عمومی است.
verringern میتواند به معنای کاهش دقیقتر و اندازهگیری شدهتر باشد.
🍎3. کاربرد:
vermindern برای کاهش هزینهها، سر و صدا، سرعت و غیره استفاده میشود.
verringern برای کاهش خطرات، تعداد تصادفات، انتشار گازها و آلودگی محیط زیست به کار میرود.
vielfach
vielfach به معنای “چندین بار”، “به دفعات متعدد” یا “در بسیاری موارد” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Diese Methode wurde vielfach getestet.
این روش چندین بار آزمایش شده است.
★★★
Er hat vielfach betont, wie wichtig dieses Projekt ist.
او چندین بار تأکید کرده است که این پروژه چقدر مهم است.
★★★
Das Problem tritt vielfach auf.
این مشکل در بسیاری از موارد رخ میدهد.
★★★
Vielfach wurde berichtet, dass die Lösung funktioniert.
در بسیاری از موارد گزارش شده است که راهحل کار میکند.
🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Das vielfache Erscheinen des Fehlers war beunruhigend.
ظهور مکرر خطا نگرانکننده بود.
★★★
Die vielfache Nutzung von Technologie hat unser Leben verändert.
استفاده چندگانه از فناوری زندگی ما را تغییر داده است.
★★★
Vielfache Beschwerden wurden von den Bürgern eingereicht.
شکایات متعددی توسط شهروندان ثبت شده است.
★★★
Die vielfachen Verbesserungen haben das System stabiler gemacht.
بهبودهای متعدد سیستم را پایدارتر کردهاند.
استفادههای رایج:
🍎 vielfach: چندین بار، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ میدهد
Diese Methode wurde vielfach getestet. (این روش چندین بار آزمایش شده است.)
🍎 vielfach: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به دفعات متعدد یا در بسیاری از موارد رخ میدهد
Die vielfache Nutzung von Technologie hat unser Leben verändert. (استفاده چندگانه از فناوری زندگی ما را تغییر داده است.)
تفاوتهای مفهومی:
vielfach: به معنای “چندین بار”، “به دفعات متعدد” یا “در بسیاری موارد” است و میتواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Er hat vielfach betont, wie wichtig dieses Projekt ist.
(او چندین بار تأکید کرده است که این پروژه چقدر مهم است.)
مثال: Das Problem tritt vielfach auf.
(این مشکل در بسیاری از موارد رخ میدهد.)
مقایسه:
🍎 vielfach: قید، نشاندهنده چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ میدهد
Das Problem tritt vielfach auf. (این مشکل در بسیاری از موارد رخ میدهد.)
Vielfach wurde berichtet, dass die Lösung funktioniert. (در بسیاری از موارد گزارش شده است که راهحل کار میکند.)
🍎 vielfach (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان چیزی که به دفعات متعدد یا در بسیاری از موارد رخ میدهد
Die vielfache Nutzung von Technologie hat unser Leben verändert. (استفاده چندگانه از فناوری زندگی ما را تغییر داده است.)
Vielfache Beschwerden wurden von den Bürgern eingereicht. (شکایات متعددی توسط شهروندان ثبت شده است.)
die Vielzahl
die Vielzahl به معنای “تعداد زیاد” یا “فراوانی” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Eine Vielzahl von Menschen besuchte die Ausstellung.
تعداد زیادی از افراد از نمایشگاه بازدید کردند.
★★★
Die Vielzahl der Möglichkeiten ist beeindruckend.
تعداد زیاد امکانات چشمگیر است.
★★★
Er hat eine Vielzahl von Büchern in seiner Sammlung.
او تعداد زیادی کتاب در مجموعه خود دارد.
★★★
Die Vielzahl an Informationen war überwältigend.
تعداد زیاد اطلاعات خیرهکننده بود.
🥬 ۲. برای بیان فراوانی یا تعداد زیاد:
★★★
Es gibt eine Vielzahl von Gründen, warum das Projekt gescheitert ist.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا پروژه شکست خورده است.
★★★
Die Vielzahl der Farben in diesem Bild ist erstaunlich.
تعداد زیاد رنگها در این تصویر شگفتآور است.
★★★
Eine Vielzahl an Aktivitäten wird angeboten.
تعداد زیادی فعالیت ارائه میشود.
★★★
Die Vielzahl der Optionen macht die Entscheidung schwierig.
تعداد زیاد گزینهها تصمیمگیری را دشوار میکند.
استفادههای رایج:
🍎 die Vielzahl: تعداد زیاد، به عنوان اسم برای توصیف تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد
Eine Vielzahl von Menschen besuchte die Ausstellung. (تعداد زیادی از افراد از نمایشگاه بازدید کردند.)
🍎 die Vielzahl: به عنوان اسم برای بیان فراوانی یا تعداد زیاد
Die Vielzahl der Möglichkeiten ist beeindruckend. (تعداد زیاد امکانات چشمگیر است.)
تفاوتهای مفهومی:
die Vielzahl: به معنای “تعداد زیاد” یا “فراوانی” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد به کار میرود.
مثال: Er hat eine Vielzahl von Büchern in seiner Sammlung.
(او تعداد زیادی کتاب در مجموعه خود دارد.)
مثال: Die Vielzahl an Informationen war überwältigend.
(تعداد زیاد اطلاعات خیرهکننده بود.)
مقایسه:
🍎 die Vielzahl: اسم، نشاندهنده تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد
Es gibt eine Vielzahl von Gründen, warum das Projekt gescheitert ist. (دلایل زیادی وجود دارد که چرا پروژه شکست خورده است.)
Die Vielzahl der Farben in diesem Bild ist erstaunlich. (تعداد زیاد رنگها در این تصویر شگفتآور است.)
🍎 die Vielzahl (Nomen): اسم، بیان فراوانی یا تعداد زیاد
Eine Vielzahl an Aktivitäten wird angeboten. (تعداد زیادی فعالیت ارائه میشود.)
Die Vielzahl der Optionen macht die Entscheidung schwierig. (تعداد زیاد گزینهها تصمیمگیری را دشوار میکند.)
vorwiegend
(adv)
vorwiegend
به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و به عنوان قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Die Teilnehmer der Konferenz waren vorwiegend Wissenschaftler.
شرکتکنندگان در کنفرانس عمدتاً دانشمندان بودند.
★★★
Er arbeitet vorwiegend von zu Hause.
او بیشتر از خانه کار میکند.
★★★
Die Gegend ist vorwiegend landwirtschaftlich geprägt.
این منطقه عمدتاً کشاورزی است.
★★★
Das Wetter ist vorwiegend sonnig.
هوا عمدتاً آفتابی است.
🥬 ۲. برای بیان بیشتر یا عمدتاً:
★★★
Die Diskussion drehte sich vorwiegend um wirtschaftliche Themen.
بحث عمدتاً حول موضوعات اقتصادی بود.
★★★
Vorwiegend junge Leute besuchen dieses Café.
بیشتر جوانان از این کافه بازدید میکنند.
★★★
Die Ausstellung zeigt vorwiegend moderne Kunst.
نمایشگاه عمدتاً هنر مدرن را به نمایش میگذارد.
★★★
Wir verwenden vorwiegend regionale Produkte.
ما عمدتاً از محصولات محلی استفاده میکنیم.
استفادههای رایج:
🍎 vorwiegend: عمدتاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ میدهد
Die Teilnehmer der Konferenz waren vorwiegend Wissenschaftler. (شرکتکنندگان در کنفرانس عمدتاً دانشمندان بودند.)
🍎 vorwiegend: به عنوان قید برای بیان بیشتر یا عمدتاً
Er arbeitet vorwiegend von zu Hause. (او بیشتر از خانه کار میکند.)
تفاوتهای مفهومی:
vorwiegend: به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و میتواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ میدهد یا وجود دارد، به کار میرود.
مثال: Die Gegend ist vorwiegend landwirtschaftlich geprägt.
(این منطقه عمدتاً کشاورزی است.)
مثال: Das Wetter ist vorwiegend sonnig.
(هوا عمدتاً آفتابی است.)
مقایسه:
🍎 vorwiegend: قید، نشاندهنده چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ میدهد
Die Diskussion drehte sich vorwiegend um wirtschaftliche Themen. (بحث عمدتاً حول موضوعات اقتصادی بود.)
Vorwiegend junge Leute besuchen dieses Café. (بیشتر جوانان از این کافه بازدید میکنند.)
🍎 vorwiegend (Adverb): قید، بیان بیشتر یا عمدتاً
Die Ausstellung zeigt vorwiegend moderne Kunst. (نمایشگاه عمدتاً هنر مدرن را به نمایش میگذارد.)
Wir verwenden vorwiegend regionale Produkte. (ما عمدتاً از محصولات محلی استفاده میکنیم.)
winzig
winzig
به معنای “بسیار کوچک” یا “ریز” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Das Insekt ist winzig.
این حشره بسیار کوچک است.
★★★
Sie wohnen in einem winzigen Apartment.
آنها در یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی میکنند.
★★★
Die Schrift auf dem Zettel war winzig.
نوشته روی برگه بسیار ریز بود.
★★★
Der Unterschied ist winzig.
تفاوت بسیار کوچک است.
🥬 ۲. برای بیان اندازه بسیار کوچک:
★★★
Ein winziger Tropfen fiel auf den Boden.
یک قطره بسیار کوچک روی زمین افتاد.
★★★
Er hat nur eine winzige Portion gegessen.
او فقط یک قسمت بسیار کوچک غذا خورد.
★★★
Das winzige Fenster lässt kaum Licht herein.
پنجره بسیار کوچک به سختی نور را وارد میکند.
★★★
Ein winziger Fehler kann große Folgen haben.
یک اشتباه بسیار کوچک میتواند عواقب بزرگی داشته باشد.
استفادههای رایج:
🍎 winzig: بسیار کوچک، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد
Das Insekt ist winzig. (این حشره بسیار کوچک است.)
🍎 winzig: به عنوان صفت برای بیان اندازه بسیار کوچک
Ein winziger Tropfen fiel auf den Boden. (یک قطره بسیار کوچک روی زمین افتاد.)
تفاوتهای مفهومی:
winzig: به معنای “بسیار کوچک” یا “ریز” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد، به کار میرود.
مثال: Sie wohnen in einem winzigen Apartment.
(آنها در یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی میکنند.)
مثال: Die Schrift auf dem Zettel war winzig.
(نوشته روی برگه بسیار ریز بود.)
مقایسه:
🍎 winzig: صفت، نشاندهنده چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد
Der Unterschied ist winzig. (تفاوت بسیار کوچک است.)
Das winzige Fenster lässt kaum Licht herein. (پنجره بسیار کوچک به سختی نور را وارد میکند.)
🍎 winzig (Adjektiv): صفت، بیان اندازه بسیار کوچک
Ein winziger Fehler kann große Folgen haben. (یک اشتباه بسیار کوچک میتواند عواقب بزرگی داشته باشد.)
Er hat nur eine winzige Portion gegessen. (او فقط یک قسمت بسیار کوچک غذا خورد.)
bisschen
bisschen
به معنای “کمی” یا “اندکی” است و به عنوان قید و اسم استفاده میشود.
این واژه برای توصیف مقدار کمی از چیزی به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Ich habe nur ein bisschen Zeit.
من فقط کمی وقت دارم.
★★★
Kannst du ein bisschen warten?
میتوانی کمی صبر کنی؟
★★★
Er spricht ein bisschen Deutsch.
او کمی آلمانی صحبت میکند.
★★★
Ich bin ein bisschen müde.
من کمی خسته هستم.
🥬 ۲. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Möchtest du ein bisschen Kuchen?
میخواهی کمی کیک بخوری؟
★★★
Ich brauche ein bisschen Hilfe.
من کمی کمک نیاز دارم.
★★★
Gib mir bitte ein bisschen Wasser.
لطفاً کمی آب به من بده.
★★★
Sie hat nur ein bisschen Geld.
او فقط کمی پول دارد.
استفادههای رایج:
🍎 bisschen: کمی، به عنوان قید برای توصیف مقدار کمی از چیزی
Ich habe nur ein bisschen Zeit. (من فقط کمی وقت دارم.)
🍎 bisschen: به عنوان اسم برای بیان مقدار کمی از چیزی
Möchtest du ein bisschen Kuchen? (میخواهی کمی کیک بخوری؟)
تفاوتهای مفهومی:
bisschen: به معنای “کمی” یا “اندکی” است و میتواند به عنوان قید یا اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف مقدار کمی از چیزی به کار میرود.
مثال: Kannst du ein bisschen warten?
(میتوانی کمی صبر کنی؟)
مثال: Gib mir bitte ein bisschen Wasser.
(لطفاً کمی آب به من بده.)
مقایسه:
🍎 bisschen: قید، نشاندهنده مقدار کمی از چیزی
Ich bin ein bisschen müde. (من کمی خسته هستم.)
Er spricht ein bisschen Deutsch. (او کمی آلمانی صحبت میکند.)
🍎 bisschen (Nomen/Adverb): اسم/قید، بیان مقدار کمی از چیزی
Möchtest du ein bisschen Kuchen? (میخواهی کمی کیک بخوری؟)
Sie hat nur ein bisschen Geld. (او فقط کمی پول دارد.)
das Drittel
das Drittel به معنای “یکسوم” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف یک بخش از سه بخش مساوی یک کل به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Ein Drittel der Schüler hat die Prüfung bestanden.
یکسوم از دانشآموزان آزمون را گذراندهاند.
★★★
Wir haben ein Drittel des Kuchens gegessen.
ما یکسوم از کیک را خوردیم.
★★★
Das Projekt ist zu einem Drittel fertig.
پروژه یکسوم تکمیل شده است.
★★★
Er hat ein Drittel seines Gehalts gespart.
او یکسوم از حقوقش را پسانداز کرده است.
🥬 ۲. برای بیان یک بخش از سه بخش مساوی:
★★★
Ein Drittel der Bevölkerung lebt in der Stadt.
یکسوم از جمعیت در شهر زندگی میکنند.
★★★
Ich habe nur ein Drittel der Aufgaben erledigt.
من فقط یکسوم از وظایف را انجام دادهام.
★★★
Das Buch besteht aus drei Teilen, und ich habe das erste Drittel gelesen.
کتاب از سه بخش تشکیل شده و من بخش اول را خواندهام.
★★★
Die Sitzung dauerte zwei Stunden, und wir haben ein Drittel der Zeit diskutiert.
جلسه دو ساعت طول کشید و ما یکسوم از زمان را بحث کردیم.
استفادههای رایج:
🍎 das Drittel: یکسوم، به عنوان اسم برای توصیف یک بخش از سه بخش مساوی یک کل
Ein Drittel der Schüler hat die Prüfung bestanden. (یکسوم از دانشآموزان آزمون را گذراندهاند.)
🍎 das Drittel: به عنوان اسم برای بیان یک بخش از سه بخش مساوی
Wir haben ein Drittel des Kuchens gegessen. (ما یکسوم از کیک را خوردیم.)
تفاوتهای مفهومی:
das Drittel: به معنای “یکسوم” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف یک بخش از سه بخش مساوی یک کل به کار میرود.
مثال: Das Projekt ist zu einem Drittel fertig.
(پروژه یکسوم تکمیل شده است.)
مثال: Ein Drittel der Bevölkerung lebt in der Stadt.
(یکسوم از جمعیت در شهر زندگی میکنند.)
مقایسه:
🍎 das Drittel: اسم، نشاندهنده یک بخش از سه بخش مساوی یک کل
Er hat ein Drittel seines Gehalts gespart. (او یکسوم از حقوقش را پسانداز کرده است.)
Ich habe nur ein Drittel der Aufgaben erledigt. (من فقط یکسوم از وظایف را انجام دادهام.)
🍎 das Drittel (Nomen): اسم، بیان یک بخش از سه بخش مساوی
Das Buch besteht aus drei Teilen, und ich habe das erste Drittel gelesen. (کتاب از سه بخش تشکیل شده و من بخش اول را خواندهام.)
Die Sitzung dauerte zwei Stunden, und wir haben ein Drittel der Zeit diskutiert. (جلسه دو ساعت طول کشید و ما یکسوم از زمان را بحث کردیم.)
einzeln
einzeln به معنای “تکی” یا “منفرد” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد یا رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Jeder einzelne Schüler hat ein Buch bekommen.
هر دانشآموز به تنهایی یک کتاب دریافت کرده است.
★★★
Die einzelnen Teile des Puzzles passen perfekt zusammen.
قطعات منفرد پازل به خوبی به هم میچسبند.
★★★
Er hat jedes einzelne Problem gelöst.
او هر مشکل را به صورت جداگانه حل کرده است.
★★★
Die einzelnen Schritte des Verfahrens sind einfach.
مراحل منفرد فرایند ساده هستند.
🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Die Teilnehmer wurden einzeln geprüft.
شرکتکنندگان به صورت تکی امتحان شدند.
★★★
Die Blumen wurden einzeln in Vasen gestellt.
گلها به صورت تکی در گلدانها قرار داده شدند.
★★★
Er hat die Punkte einzeln erklärt.
او نکات را به صورت تکی توضیح داد.
★★★
Wir haben die Gäste einzeln begrüßt.
ما به صورت تکی از مهمانان استقبال کردیم.
استفادههای رایج:
🍎 einzeln: تکی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد یا رخ میدهد
Jeder einzelne Schüler hat ein Buch bekommen. (هر دانشآموز به تنهایی یک کتاب دریافت کرده است.)
🍎 einzeln: به عنوان قید برای بیان انجام یا وجود چیزی به صورت جداگانه
Die Teilnehmer wurden einzeln geprüft. (شرکتکنندگان به صورت تکی امتحان شدند.)
تفاوتهای مفهومی:
einzeln: به معنای “تکی” یا “منفرد” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد یا رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Die einzelnen Teile des Puzzles passen perfekt zusammen.
(قطعات منفرد پازل به خوبی به هم میچسبند.)
مثال: Die Blumen wurden einzeln in Vasen gestellt.
(گلها به صورت تکی در گلدانها قرار داده شدند.)
مقایسه:
🍎 einzeln: صفت، نشاندهنده چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد
Er hat jedes einzelne Problem gelöst. (او هر مشکل را به صورت جداگانه حل کرده است.)
Die einzelnen Schritte des Verfahrens sind einfach. (مراحل منفرد فرایند ساده هستند.)
🍎 einzeln (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام یا وجود چیزی به صورت جداگانه
Die Teilnehmer wurden einzeln geprüft. (شرکتکنندگان به صورت تکی امتحان شدند.)
Er hat die Punkte einzeln erklärt. (او نکات را به صورت تکی توضیح داد.)
sämtlich
sämtlich به معنای “تمام” یا “همه” است و به عنوان صفت استفاده میشود. این واژه برای تأکید بر جامعیت و کامل بودن مجموعهای از افراد یا اشیاء به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Er hat sämtliche Bücher gelesen.
او تمام کتابها را خوانده است.
★★★
Sämtliche Mitarbeiter wurden zur Besprechung eingeladen.
تمام کارکنان به جلسه دعوت شدند.
★★★
Die Veranstaltung wurde aufgrund sämtlicher Probleme abgesagt.
این رویداد به دلیل تمام مشکلات لغو شد.
★★★
Wir haben sämtliche Unterlagen überprüft.
ما تمام مدارک را بررسی کردهایم.
🥬 ۲. برای بیان جامعیت و کامل بودن:
★★★
Sämtliche Türen und Fenster wurden geschlossen.
تمام درها و پنجرهها بسته شدند.
★★★
Sie haben sämtliche Anforderungen erfüllt.
آنها تمام الزامات را برآورده کردهاند.
★★★
Sämtliche Teilnehmer erhielten eine Urkunde.
تمام شرکتکنندگان یک گواهینامه دریافت کردند.
★★★
Der Chef hat sämtliche Anweisungen gegeben.
رئیس تمام دستورالعملها را داده است.
استفادههای رایج:
🍎 sämtlich: تمام، به عنوان صفت برای تأکید بر جامعیت و کامل بودن مجموعهای از افراد یا اشیاء
Er hat sämtliche Bücher gelesen. (او تمام کتابها را خوانده است.)
🍎 sämtlich: به عنوان صفت برای بیان جامعیت و کامل بودن
Sämtliche Mitarbeiter wurden zur Besprechung eingeladen. (تمام کارکنان به جلسه دعوت شدند.)
تفاوتهای مفهومی:
sämtlich: به معنای “تمام” یا “همه” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای تأکید بر جامعیت و کامل بودن مجموعهای از افراد یا اشیاء به کار میرود.
مثال: Die Veranstaltung wurde aufgrund sämtlicher Probleme abgesagt.
(این رویداد به دلیل تمام مشکلات لغو شد.)
مثال: Sämtliche Türen und Fenster wurden geschlossen.
(تمام درها و پنجرهها بسته شدند.)
مقایسه:
🍎 sämtlich: صفت، نشاندهنده جامعیت و کامل بودن مجموعهای از افراد یا اشیاء
Wir haben sämtliche Unterlagen überprüft. (ما تمام مدارک را بررسی کردهایم.)
Sie haben sämtliche Anforderungen erfüllt. (آنها تمام الزامات را برآورده کردهاند.)
🍎 sämtlich (Adjektiv): صفت، بیان جامعیت و کامل بودن
Sämtliche Teilnehmer erhielten eine Urkunde. (تمام شرکتکنندگان یک گواهینامه دریافت کردند.)
Der Chef hat sämtliche Anweisungen gegeben. (رئیس تمام دستورالعملها را داده است.)
das Stück
das Stück به معنای “قطعه” یا “تکه” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف یک بخش یا تکهای از چیزی بزرگتر یا به عنوان واحد شمارش برای اشیاء به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Ich möchte ein Stück Kuchen.
من یک تکه کیک میخواهم.
★★★
Er hat ein Stück Papier genommen.
او یک تکه کاغذ برداشت.
★★★
Das Theaterstück war sehr beeindruckend.
نمایش تئاتر بسیار تاثیرگذار بود.
★★★
Sie fand ein altes Stück Holz im Garten.
او یک تکه چوب قدیمی در باغ پیدا کرد.
🥬 ۲. به عنوان واحد شمارش:
★★★
Ich brauche fünf Stück Eier.
من پنج عدد تخممرغ نیاز دارم.
★★★
Die Schachtel enthält zehn Stück Pralinen.
جعبه شامل ده عدد شکلات است.
★★★
Er kaufte ein Stück Brot.
او یک عدد نان خرید.
★★★
Wir haben drei Stücke Koffer.
ما سه عدد چمدان داریم.
استفادههای رایج:
🍎 das Stück: قطعه، به عنوان اسم برای توصیف یک بخش یا تکهای از چیزی بزرگتر
Ich möchte ein Stück Kuchen. (من یک تکه کیک میخواهم.)
🍎 das Stück: به عنوان واحد شمارش برای اشیاء
Ich brauche fünf Stück Eier. (من پنج عدد تخممرغ نیاز دارم.)
تفاوتهای مفهومی:
das Stück: به معنای “قطعه” یا “تکه” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف یک بخش یا تکهای از چیزی بزرگتر یا به عنوان واحد شمارش برای اشیاء به کار میرود.
مثال: Er hat ein Stück Papier genommen.
(او یک تکه کاغذ برداشت.)
مثال: Die Schachtel enthält zehn Stück Pralinen.
(جعبه شامل ده عدد شکلات است.)
مقایسه:
🍎 das Stück: اسم، نشاندهنده یک بخش یا تکهای از چیزی بزرگتر
Ich möchte ein Stück Kuchen. (من یک تکه کیک میخواهم.)
Das Theaterstück war sehr beeindruckend. (نمایش تئاتر بسیار تاثیرگذار بود.)
🍎 das Stück (Nomen): اسم، به عنوان واحد شمارش برای اشیاء
Ich brauche fünf Stück Eier. (من پنج عدد تخممرغ نیاز دارم.)
Er kaufte ein Stück Brot. (او یک عدد نان خرید.)
anderthalb
anderthalb به معنای “یک و نیم” است و به عنوان عدد استفاده میشود. این واژه برای توصیف مقداری که یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان عدد (توصیفی):
★★★
Die Reise dauert anderthalb Stunden.
سفر یک و نیم ساعت طول میکشد.
★★★
Er hat anderthalb Jahre im Ausland gelebt.
او یک و نیم سال در خارج از کشور زندگی کرده است.
★★★
Ich brauche anderthalb Kilo Äpfel.
من یک و نیم کیلو سیب نیاز دارم.
★★★
Das Buch hat anderthalb Kapitel über dieses Thema.
کتاب یک و نیم فصل در مورد این موضوع دارد.
🥬 ۲. برای بیان مقدار یک و نیم واحد:
★★★
Die Sitzung dauerte anderthalb Stunden.
جلسه یک و نیم ساعت طول کشید.
★★★
Wir haben anderthalb Flaschen Wein getrunken.
ما یک و نیم بطری شراب نوشیدیم.
★★★
Sie arbeitete anderthalb Jahre in dieser Firma.
او یک و نیم سال در این شرکت کار کرد.
★★★
Das Rezept benötigt anderthalb Tassen Zucker.
دستور پخت به یک و نیم فنجان شکر نیاز دارد.
استفادههای رایج:
🍎 anderthalb: یک و نیم، به عنوان عدد برای توصیف مقداری که یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد است
Die Reise dauert anderthalb Stunden. (سفر یک و نیم ساعت طول میکشد.)
🍎 anderthalb: به عنوان عدد برای بیان مقدار یک و نیم واحد
Ich brauche anderthalb Kilo Äpfel. (من یک و نیم کیلو سیب نیاز دارم.)
تفاوتهای مفهومی:
anderthalb: به معنای “یک و نیم” است و میتواند به عنوان عدد استفاده شود. این واژه برای توصیف مقداری که یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد است، به کار میرود.
مثال: Er hat anderthalb Jahre im Ausland gelebt.
(او یک و نیم سال در خارج از کشور زندگی کرده است.)
مثال: Das Buch hat anderthalb Kapitel über dieses Thema.
(کتاب یک و نیم فصل در مورد این موضوع دارد.)
مقایسه:
🍎 anderthalb: عدد، نشاندهنده مقدار یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد
Die Sitzung dauerte anderthalb Stunden. (جلسه یک و نیم ساعت طول کشید.)
Wir haben anderthalb Flaschen Wein getrunken. (ما یک و نیم بطری شراب نوشیدیم.)
🍎 anderthalb (Zahlwort): عدد، بیان مقدار یک و نیم واحد
Sie arbeitete anderthalb Jahre in dieser Firma. (او یک و نیم سال در این شرکت کار کرد.)
Das Rezept benötigt anderthalb Tassen Zucker. (دستور پخت به یک و نیم فنجان شکر نیاز دارد
das Dutzend
das Dutzend به معنای “دوجین” یا “دوازدهتا” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف مجموعهای از دوازده واحد از چیزی به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Ich habe ein Dutzend Eier gekauft.
من یک دوجین تخممرغ خریدهام.
★★★
Sie bestellte ein Dutzend Rosen.
او یک دوجین گل رز سفارش داد.
★★★
Ein Dutzend Bücher stehen im Regal.
یک دوجین کتاب در قفسه قرار دارد.
★★★
Das Dutzend beträgt zwölf Stück.
دوجین برابر با دوازده عدد است.
🥬 ۲. برای بیان تعداد دوازده واحد از چیزی:
★★★
Wir brauchen ein Dutzend Stühle für die Veranstaltung.
ما به یک دوجین صندلی برای رویداد نیاز داریم.
★★★
Er hat ein Dutzend Hemden gekauft.
او یک دوجین پیراهن خریده است.
★★★
Das Rezept erfordert ein Dutzend Eier.
دستور پخت به یک دوجین تخممرغ نیاز دارد.
★★★
Ein Dutzend Teilnehmer haben sich für den Kurs angemeldet.
یک دوجین شرکتکننده برای دوره ثبتنام کردهاند.
استفادههای رایج:
🍎 das Dutzend: دوجین، به عنوان اسم برای توصیف مجموعهای از دوازده واحد از چیزی
Ich habe ein Dutzend Eier gekauft. (من یک دوجین تخممرغ خریدهام.)
🍎 das Dutzend: به عنوان اسم برای بیان تعداد دوازده واحد از چیزی
Wir brauchen ein Dutzend Stühle für die Veranstaltung. (ما به یک دوجین صندلی برای رویداد نیاز داریم.)
تفاوتهای مفهومی:
das Dutzend: به معنای “دوجین” یا “دوازدهتا” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف مجموعهای از دوازده واحد از چیزی به کار میرود.
مثال: Sie bestellte ein Dutzend Rosen.
(او یک دوجین گل رز سفارش داد.)
مثال: Ein Dutzend Bücher stehen im Regal.
(یک دوجین کتاب در قفسه قرار دارد.)
مقایسه:
🍎 das Dutzend: اسم، نشاندهنده مجموعهای از دوازده واحد از چیزی
Das Dutzend beträgt zwölf Stück. (دوجین برابر با دوازده عدد است.)
Er hat ein Dutzend Hemden gekauft. (او یک دوجین پیراهن خریده است.)
🍎 das Dutzend (Nomen): اسم، بیان تعداد دوازده واحد از چیزی
Das Rezept erfordert ein Dutzend Eier. (دستور پخت به یک دوجین تخممرغ نیاز دارد.)
Ein Dutzend Teilnehmer haben sich für den Kurs angemeldet. (یک دوجین شرکتکننده برای دوره ثبتنام کردهاند.)
etliche
etliche به معنای “چندین” یا “تعداد زیادی” است و به عنوان صفت استفاده میشود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار میرود، اما معمولاً به معنای یک عدد دقیق نیست بلکه بیشتر به معنای “تعدادی قابل توجه” است.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Etliche Menschen kamen zur Veranstaltung.
چندین نفر به رویداد آمدند.
★★★
Sie hat etliche Bücher gelesen.
او چندین کتاب خوانده است.
★★★
Es gab etliche Probleme während der Reise.
چندین مشکل در طول سفر وجود داشت.
★★★
Er hat etliche Male versucht, sie zu erreichen.
او چندین بار تلاش کرده است که با او تماس بگیرد.
🥬 ۲. برای بیان تعداد زیادی از افراد یا اشیاء:
★★★
Etliche Schüler haben die Prüfung bestanden.
چندین دانشآموز امتحان را گذراندهاند.
★★★
Etliche Male hat er diesen Fehler gemacht.
او چندین بار این اشتباه را مرتکب شده است.
★★★
Etliche Autos standen im Stau.
چندین خودرو در ترافیک ایستاده بودند.
★★★
Wir haben etliche Möglichkeiten in Betracht gezogen.
ما چندین گزینه را در نظر گرفتهایم.
استفادههای رایج:
🍎 etliche: چندین، به عنوان صفت برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Etliche Menschen kamen zur Veranstaltung. (چندین نفر به رویداد آمدند.)
🍎 etliche: به عنوان صفت برای بیان تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Etliche Schüler haben die Prüfung bestanden. (چندین دانشآموز امتحان را گذراندهاند.)
تفاوتهای مفهومی:
etliche: به معنای “چندین” یا “تعداد زیادی” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار میرود، اما معمولاً به معنای یک عدد دقیق نیست بلکه بیشتر به معنای “تعدادی قابل توجه” است.
مثال: Es gab etliche Probleme während der Reise.
(چندین مشکل در طول سفر وجود داشت.)
مثال: Er hat etliche Male versucht, sie zu erreichen.
(او چندین بار تلاش کرده است که با او تماس بگیرد.)
مقایسه:
🍎 etliche: صفت، نشاندهنده تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Sie hat etliche Bücher gelesen. (او چندین کتاب خوانده است.)
Etliche Autos standen im Stau. (چندین خودرو در ترافیک ایستاده بودند.)
🍎 etliche (Adjektiv): صفت، بیان تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Etliche Male hat er diesen Fehler gemacht. (او چندین بار این اشتباه را مرتکب شده است.)
Wir haben etliche Möglichkeiten in Betracht gezogen. (ما چندین گزینه را در نظر گرفتهایم.)
der Grenzwert
der Grenzwert به معنای “حد” یا “مقدار مرزی” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند یا باید به آن نزدیک شود، به کار میرود. معمولاً در زمینههای علمی، ریاضی و مهندسی استفاده میشود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Der Grenzwert für die Geschwindigkeit auf dieser Straße beträgt 50 km/h.
حد سرعت در این خیابان 50 کیلومتر در ساعت است.
★★★
Der Grenzwert für Schadstoffe wurde überschritten.
حد مجاز آلایندهها تجاوز شده است.
★★★
Der mathematische Grenzwert dieser Funktion ist 3.
حد ریاضی این تابع 3 است.
★★★
Die Grenzwerte müssen regelmäßig überprüft werden.
حدود باید به طور منظم بررسی شوند.
🥬 ۲. برای بیان مقدار مشخص که نباید از آن تجاوز شود:
★★★
Die Temperatur hat den Grenzwert erreicht.
دمای هوا به حد مجاز رسیده است.
★★★
Der Lärmpegel darf den festgelegten Grenzwert nicht überschreiten.
سطح سر و صدا نباید از حد تعیینشده تجاوز کند.
★★★
Der Grenzwert für die Belastung wurde festgelegt.
حد مجاز برای بارگذاری تعیین شده است.
★★★
Es gibt Grenzwerte für den Einsatz von Chemikalien.
حدود مجازی برای استفاده از مواد شیمیایی وجود دارد.
استفادههای رایج:
🍎 der Grenzwert: حد، به عنوان اسم برای توصیف یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند
Der Grenzwert für die Geschwindigkeit auf dieser Straße beträgt 50 km/h. (حد سرعت در این خیابان 50 کیلومتر در ساعت است.)
🍎 der Grenzwert: به عنوان اسم برای بیان مقدار مشخص که نباید از آن تجاوز شود
Der mathematische Grenzwert dieser Funktion ist 3. (حد ریاضی این تابع 3 است.)
تفاوتهای مفهومی:
der Grenzwert: به معنای “حد” یا “مقدار مرزی” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند یا باید به آن نزدیک شود، به کار میرود.
مثال: Der Grenzwert für Schadstoffe wurde überschritten.
(حد مجاز آلایندهها تجاوز شده است.)
مثال: Die Grenzwerte müssen regelmäßig überprüft werden.
(حدود باید به طور منظم بررسی شوند.)
مقایسه:
🍎 der Grenzwert: اسم، نشاندهنده یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند
Die Temperatur hat den Grenzwert erreicht. (دمای هوا به حد مجاز رسیده است.)
Der Lärmpegel darf den festgelegten Grenzwert nicht überschreiten. (سطح سر و صدا نباید از حد تعیینشده تجاوز کند.)
🍎 der Grenzwert (Nomen): اسم، بیان مقدار مشخص که نباید از آن تجاوز شود
Der Grenzwert für die Belastung wurde festgelegt. (حد مجاز برای بارگذاری تعیین شده است.)
Es gibt Grenzwerte für den Einsatz von Chemikalien. (حدود مجازی برای استفاده از مواد شیمیایی وجود دارد.)
der Großteil
der Großteil
به معنای “بخش عمده” یا “بیشتر” است و به عنوان اسم استفاده میشود.
این واژه برای توصیف قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Der Großteil der Bevölkerung unterstützt die Maßnahme.
بخش عمدهای از جمعیت از این اقدام حمایت میکنند.
★★★
Ich habe den Großteil meiner Hausaufgaben erledigt.
من بخش عمدهای از تکالیفم را انجام دادهام.
★★★
Der Großteil des Kuchens wurde schon gegessen.
بخش عمدهای از کیک خورده شده است.
★★★
Der Großteil der Arbeit ist bereits erledigt.
بخش عمدهای از کار قبلاً انجام شده است.
🥬 ۲. برای بیان قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل:
★★★
Der Großteil der Teilnehmer kam pünktlich.
بخش عمدهای از شرکتکنندگان به موقع آمدند.
★★★
Der Großteil der Fragen wurde beantwortet.
بخش عمدهای از سوالات پاسخ داده شد.
★★★
Der Großteil des Budgets wurde für Bildung ausgegeben.
بخش عمدهای از بودجه صرف آموزش شد.
★★★
Der Großteil des Publikums war begeistert.
بخش عمدهای از تماشاگران هیجانزده بودند.
استفادههای رایج:
🍎 der Großteil: بخش عمده، به عنوان اسم برای توصیف قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل
Der Großteil der Bevölkerung unterstützt die Maßnahme. (بخش عمدهای از جمعیت از این اقدام حمایت میکنند.)
🍎 der Großteil: به عنوان اسم برای بیان قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل
Ich habe den Großteil meiner Hausaufgaben erledigt. (من بخش عمدهای از تکالیفم را انجام دادهام.)
تفاوتهای مفهومی:
der Großteil: به معنای “بخش عمده” یا “بیشتر” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل به کار میرود.
مثال: Der Großteil des Kuchens wurde schon gegessen.
(بخش عمدهای از کیک خورده شده است.)
مثال: Der Großteil der Arbeit ist bereits erledigt.
(بخش عمدهای از کار قبلاً انجام شده است.)
مقایسه:
🍎 der Großteil: اسم، نشاندهنده قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل
Der Großteil der Teilnehmer kam pünktlich. (بخش عمدهای از شرکتکنندگان به موقع آمدند.)
Der Großteil der Fragen wurde beantwortet. (بخش عمدهای از سوالات پاسخ داده شد.)
🍎 der Großteil (Nomen): اسم، بیان قسمت بزرگتر یا اکثریت یک کل
Der Großteil des Budgets wurde für Bildung ausgegeben. (بخش عمدهای از بودجه صرف آموزش شد.)
Der Großteil des Publikums war begeistert. (بخش عمدهای از تماشاگران هیجانزده بودند.)
der Maßstab
der Maßstab به معنای “مقیاس” یا “معیار” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود، استفاده میشود و میتواند در زمینههای مختلفی از جمله نقشهکشی، مدلسازی و ارزیابی به کار رود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Der Maßstab auf dieser Landkarte beträgt 1:50.000.
مقیاس روی این نقشه 1 به 50,000 است.
★★★
Dieses Modellauto wurde im Maßstab 1:18 gebaut.
این ماشین مدل در مقیاس 1 به 18 ساخته شده است.
★★★
Die Bewertung erfolgt nach einem festen Maßstab.
ارزیابی بر اساس یک معیار ثابت انجام میشود.
★★★
Er setzte hohe Maßstäbe für seine Arbeit.
او معیارهای بالایی برای کار خود تعیین کرد.
🥬 ۲. برای بیان نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود:
★★★
Im Maßstab der Karte sind 1 cm gleich 1 km.
در مقیاس نقشه، 1 سانتیمتر برابر با 1 کیلومتر است.
★★★
Der Maßstab des Projekts war beeindruckend.
مقیاس پروژه تاثیرگذار بود.
★★★
Diese Ergebnisse setzen neue Maßstäbe in der Forschung.
این نتایج معیارهای جدیدی در پژوهش تعیین میکنند.
★★★
Ein einheitlicher Maßstab erleichtert den Vergleich.
یک معیار واحد مقایسه را آسانتر میکند.
استفادههای رایج:
🍎 der Maßstab: مقیاس، به عنوان اسم برای توصیف نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود
Der Maßstab auf dieser Landkarte beträgt 1:50.000. (مقیاس روی این نقشه 1 به 50,000 است.)
🍎 der Maßstab: به عنوان اسم برای بیان نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود
Dieses Modellauto wurde im Maßstab 1:18 gebaut. (این ماشین مدل در مقیاس 1 به 18 ساخته شده است.)
تفاوتهای مفهومی:
der Maßstab: به معنای “مقیاس” یا “معیار” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود، استفاده میشود و میتواند در زمینههای مختلفی از جمله نقشهکشی، مدلسازی و ارزیابی به کار رود.
مثال: Die Bewertung erfolgt nach einem festen Maßstab.
(ارزیابی بر اساس یک معیار ثابت انجام میشود.)
مثال: Er setzte hohe Maßstäbe für seine Arbeit.
(او معیارهای بالایی برای کار خود تعیین کرد.)
مقایسه:
🍎 der Maßstab: اسم، نشاندهنده نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود
Im Maßstab der Karte sind 1 cm gleich 1 km. (در مقیاس نقشه، 1 سانتیمتر برابر با 1 کیلومتر است.)
Diese Ergebnisse setzen neue Maßstäbe in der Forschung. (این نتایج معیارهای جدیدی در پژوهش تعیین میکنند.)
🍎 der Maßstab (Nomen): اسم، بیان نسبت یا اندازهای که برای اندازهگیری و مقایسه به کار میرود
Der Maßstab des Projekts war beeindruckend. (مقیاس پروژه تاثیرگذار بود.)
Ein einheitlicher Maßstab erleichtert den Vergleich. (یک معیار واحد مقایسه را آسانتر میکند.)
besondere( r,s)
vs.
besonders (adv)
🍎🍎🍎 1. besondere (r, s) (ویژه، خاص)
به عنوان صفت استفاده میشود و به معنای “ویژه” یا “خاص” است.
این واژه برای توصیف چیزی استفاده میشود که از دیگران متمایز است یا اهمیت خاصی دارد.
★★★
Das ist ein besonderer Tag für uns.
این روز ویژهای برای ما است.
★★★
Sie hat eine besondere Fähigkeit, die andere nicht haben.
او یک توانایی خاص دارد که دیگران ندارند.
★★★
Er schenkte ihr ein besonderes Geschenk.
او یک هدیه خاص به او داد.
★★★
Die Veranstaltung hatte eine besondere Atmosphäre.
این رویداد جو خاصی داشت.
🍎🍎🍎 2. besonders (قید) (به ویژه، به طور خاص)
به عنوان قید استفاده میشود و به معنای “به ویژه” یا “به طور خاص” است.
این واژه برای توصیف یک حالت یا ویژگی به شکلی برجستهتر استفاده میشود.
★★★
Dieses Buch ist besonders interessant.
این کتاب به طور خاص جالب است.
★★★
Er hat sich besonders viel Mühe gegeben.
او به طور ویژهای تلاش کرد.
★★★
Sie ist besonders talentiert im Zeichnen.
او به ویژه در نقاشی با استعداد است.
★★★
Das Essen war besonders lecker.
غذا به طور خاص خوشمزه بود.
★★★ تفاوتهای کلیدی
🍒 besondere (r, s):
به عنوان صفت استفاده میشود و به معنای “ویژه” یا “خاص” است.
این واژه برای توصیف یک اسم و نشان دادن تمایز آن از دیگران استفاده میشود.
مثال: Das ist ein besonderer Tag für uns. (این روز ویژهای برای ما است.)
مثال: Er schenkte ihr ein besonderes Geschenk. (او یک هدیه خاص به او داد.)
🍒 besonders:
به عنوان قید استفاده میشود و به معنای “به ویژه” یا “به طور خاص” است. این واژه برای توصیف یک فعل، صفت یا قید دیگر استفاده میشود تا برجستگی یا اهمیت بیشتری به آن بدهد.
مثال: Dieses Buch ist besonders interessant. (این کتاب به طور خاص جالب است.)
مثال: Das Essen war besonders lecker. (غذا به طور خاص خوشمزه بود.)
★★★ مقایسه
🍋 besondere (r, s): صفت، استفاده برای توصیف اسم.
Sie hat eine besondere Fähigkeit. (او یک توانایی خاص دارد.)
🍋 besonders: قید، استفاده برای توصیف فعل، صفت یا قید دیگر.
Dieses Buch ist besonders interessant. (این کتاب به طور خاص جالب است.)
dicht
به معنای “فشرده”، “تراکم” یا “ضدآب” است و به عنوان صفت استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که به هم فشرده یا نزدیک به هم است،
یا چیزی که آب یا هوا نمیتواند از آن عبور کند، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Der Wald ist sehr dicht.
جنگل بسیار فشرده است.
★★★
Die Straßen sind dicht befahren.
خیابانها پر ترافیک هستند.
★★★
Das Material ist wasser- und luftdicht.
این ماده ضدآب و ضدهوا است.
★★★
Die Fenster sind dicht verschlossen.
پنجرهها به خوبی بسته شدهاند.
🥬 ۲. برای بیان تراکم یا نزدیکی:
★★★
Die Häuser stehen dicht beieinander.
خانهها به هم نزدیک هستند.
★★★
Es gibt eine dichte Wolkendecke am Himmel.
یک لایه ابر فشرده در آسمان وجود دارد.
★★★
Das Netz ist dicht gewebt.
شبکه به صورت فشرده بافته شده است.
★★★
Die Menschen standen dicht gedrängt.
مردم به هم فشرده ایستاده بودند.
استفادههای رایج:
🍎 dicht: فشرده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به هم فشرده یا نزدیک به هم است
Der Wald ist sehr dicht. (جنگل بسیار فشرده است.)
🍎 dicht: به عنوان صفت برای بیان تراکم یا نزدیکی
Die Häuser stehen dicht beieinander. (خانهها به هم نزدیک هستند.)
تفاوتهای مفهومی:
dicht: به معنای “فشرده”، “تراکم” یا “ضدآب” است و میتواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به هم فشرده یا نزدیک به هم است، یا چیزی که آب یا هوا نمیتواند از آن عبور کند، به کار میرود.
مثال: Das Material ist wasser- und luftdicht.
(این ماده ضدآب و ضدهوا است.)
مثال: Die Menschen standen dicht gedrängt.
(مردم به هم فشرده ایستاده بودند.)
مقایسه:
🍎 dicht: صفت، نشاندهنده فشردگی یا تراکم
Die Straßen sind dicht befahren. (خیابانها پر ترافیک هستند.)
Es gibt eine dichte Wolkendecke am Himmel. (یک لایه ابر فشرده در آسمان وجود دارد.)
🍎 dicht (Adjektiv): صفت، بیان نزدیکی یا فشردگی
Die Häuser stehen dicht beieinander. (خانهها به هم نزدیک هستند.)
Das Netz ist dicht gewebt. (شبکه به صورت فشرده بافته شده است.)
die Eigenschaft
die Eigenschaft به معنای “ویژگی” یا “خصوصیت” است و به عنوان اسم استفاده میشود. این واژه برای توصیف خصوصیات یا ویژگیهای مشخص یک فرد، شیء یا مفهوم به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):
★★★
Freundlichkeit ist eine wichtige Eigenschaft.
دوستی یک ویژگی مهم است.
★★★
Diese Pflanze hat heilende Eigenschaften.
این گیاه دارای خصوصیات درمانی است.
★★★
Geduld ist eine bewundernswerte Eigenschaft.
صبوری یک ویژگی قابل تحسین است.
★★★
Die chemischen Eigenschaften dieses Materials sind einzigartig.
ویژگیهای شیمیایی این ماده منحصر به فرد است.
🥬 ۲. برای بیان خصوصیات یا ویژگیهای مشخص:
★★★
Er hat viele gute Eigenschaften.
او دارای بسیاری از ویژگیهای خوب است.
★★★
Eine der wichtigsten Eigenschaften eines guten Lehrers ist Geduld.
یکی از مهمترین ویژگیهای یک معلم خوب صبوری است.
★★★
Die Eigenschaften des Produkts wurden ausführlich beschrieben.
ویژگیهای محصول به طور مفصل توضیح داده شد.
★★★
Diese Eigenschaft macht das Metall besonders wertvoll.
این ویژگی فلز را به طور خاص ارزشمند میکند.
استفادههای رایج:
🍎 die Eigenschaft: ویژگی، به عنوان اسم برای توصیف خصوصیات یا ویژگیهای مشخص یک فرد، شیء یا مفهوم
Freundlichkeit ist eine wichtige Eigenschaft. (دوستی یک ویژگی مهم است.)
🍎 die Eigenschaft: به عنوان اسم برای بیان خصوصیات یا ویژگیهای مشخص
Diese Pflanze hat heilende Eigenschaften. (این گیاه دارای خصوصیات درمانی است.)
تفاوتهای مفهومی:
die Eigenschaft: به معنای “ویژگی” یا “خصوصیت” است و میتواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف خصوصیات یا ویژگیهای مشخص یک فرد، شیء یا مفهوم به کار میرود.
مثال: Geduld ist eine bewundernswerte Eigenschaft.
(صبوری یک ویژگی قابل تحسین است.)
مثال: Die chemischen Eigenschaften dieses Materials sind einzigartig.
(ویژگیهای شیمیایی این ماده منحصر به فرد است.)
مقایسه:
🍎 die Eigenschaft: اسم، نشاندهنده خصوصیات یا ویژگیهای مشخص
Er hat viele gute Eigenschaften. (او دارای بسیاری از ویژگیهای خوب است.)
Eine der wichtigsten Eigenschaften eines guten Lehrers ist Geduld. (یکی از مهمترین ویژگیهای یک معلم خوب صبوری است.)
🍎 die Eigenschaft (Nomen): اسم، بیان خصوصیات یا ویژگیهای مشخص
Die Eigenschaften des Produkts wurden ausführlich beschrieben. (ویژگیهای محصول به طور مفصل توضیح داده شد.)
Diese Eigenschaft macht das Metall besonders wertvoll. (این ویژگی فلز را به طور خاص ارزشمند میکند.)
geraten
geraten به معنای “حدس زدن”، “پیش آمدن” یا “موفق شدن” است و به عنوان فعل استفاده میشود. این واژه بسته به بافت جمله میتواند معانی مختلفی داشته باشد، از جمله “پیشنهاد کردن” و “دچار شدن”.
🥬 ۱. به عنوان فعل برای “حدس زدن” (raten):
★★★
Ich habe richtig geraten.
من درست حدس زدم.
★★★
Kannst du das Ergebnis raten?
میتوانی نتیجه را حدس بزنی؟
★★★
Sie hat die Antwort auf die Frage geraten.
او جواب سؤال را حدس زد.
★★★
Er hat geraten, welches Geschenk ich bekomme.
او حدس زد که من چه هدیهای میگیرم.
🥬 ۲. به عنوان فعل برای “پیش آمدن” یا “دچار شدن” (geraten in):
★★★
Er ist in Schwierigkeiten geraten.
او دچار مشکلات شده است.
★★★
Das Auto ist ins Schleudern geraten.
ماشین به حالت لغزش در آمد.
★★★
Wir sind in einen Stau geraten.
ما در ترافیک گیر افتادیم.
★★★
Sie ist in Panik geraten.
او دچار وحشت شد.
🥬 ۳. به عنوان فعل برای “موفق شدن” یا “خوب شدن” (gelingen, geraten):
★★★
Der Kuchen ist gut geraten.
کیک خوب درآمده است.
★★★
Das Bild ist dir wirklich gut geraten.
تصویر واقعاً خوب از کار درآمده است.
★★★
Der Plan ist uns gelungen.
برنامه موفقیتآمیز بود.
★★★
Der Versuch ist gut geraten.
تجربه خوب پیش رفت.
استفادههای رایج:
🍎 geraten: حدس زدن، به عنوان فعل برای بیان تلاش برای پیدا کردن پاسخ چیزی بدون داشتن همه اطلاعات
Ich habe richtig geraten. (من درست حدس زدم.)
🍎 geraten in: دچار شدن، به عنوان فعل برای بیان ورود به یک وضعیت یا شرایط خاص
Er ist in Schwierigkeiten geraten. (او دچار مشکلات شده است.)
تفاوتهای مفهومی:
geraten: به معنای “حدس زدن”، “پیش آمدن” یا “موفق شدن” است و میتواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه بسته به بافت جمله معانی مختلفی دارد.
مثال: Er ist in Panik geraten.
(او دچار وحشت شد.)
مثال: Der Kuchen ist gut geraten.
(کیک خوب درآمده است.)
مقایسه:
🍎 geraten (raten): حدس زدن، نشاندهنده تلاش برای پیدا کردن پاسخ چیزی بدون داشتن همه اطلاعات
Kannst du das Ergebnis raten? (میتوانی نتیجه را حدس بزنی؟)
Sie hat die Antwort auf die Frage geraten. (او جواب سؤال را حدس زد.)
🍎 geraten in (Verb): دچار شدن، بیان ورود به یک وضعیت یا شرایط خاص
Wir sind in einen Stau geraten. (ما در ترافیک گیر افتادیم.)
Das Auto ist ins Schleudern geraten. (ماشین به حالت لغزش در آمد.)
🍎 geraten (gelingen): موفق شدن، نشاندهنده خوب پیش رفتن یا موفقیتآمیز بودن
Der Plan ist uns gelungen. (برنامه موفقیتآمیز بود.)
Das Bild ist dir wirklich gut geraten. (تصویر واقعاً خوب از کار درآمده است.)
gewaltig
gewaltig
به معنای “عظیم”، “بزرگ” یا “قدرتمند” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Der Berg ist gewaltig.
کوه عظیم است.
★★★
Sie hat eine gewaltige Menge an Arbeit erledigt.
او مقدار زیادی از کار را انجام داده است.
★★★
Das Gebäude ist gewaltig und beeindruckend.
ساختمان بزرگ و تاثیرگذار است.
★★★
Er hat eine gewaltige Stimme.
او صدای بسیار قدرتمندی دارد.
🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Er hat sich gewaltig geirrt.
او بسیار اشتباه کرده است.
★★★
Die Preise sind gewaltig gestiegen.
قیمتها به شدت افزایش یافتهاند.
★★★
Das Konzert war gewaltig gut.
کنسرت فوقالعاده خوب بود.
★★★
Sie hat sich gewaltig über den Erfolg gefreut.
او بسیار از موفقیت خوشحال شد.
استفادههای رایج:
🍎 gewaltig: عظیم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است
Der Berg ist gewaltig. (کوه عظیم است.)
🍎 gewaltig: به عنوان قید برای بیان شدت یا بزرگی چیزی
Er hat sich gewaltig geirrt. (او بسیار اشتباه کرده است.)
تفاوتهای مفهومی:
gewaltig: به معنای “عظیم”، “بزرگ” یا “قدرتمند” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است، به کار میرود.
مثال: Sie hat eine gewaltige Menge an Arbeit erledigt.
(او مقدار زیادی از کار را انجام داده است.)
مثال: Die Preise sind gewaltig gestiegen.
(قیمتها به شدت افزایش یافتهاند.)
مقایسه:
🍎 gewaltig: صفت، نشاندهنده چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است
Das Gebäude ist gewaltig und beeindruckend. (ساختمان بزرگ و تاثیرگذار است.)
Er hat eine gewaltige Stimme. (او صدای بسیار قدرتمندی دارد.)
🍎 gewaltig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان شدت یا بزرگی
Er hat sich gewaltig geirrt. (او بسیار اشتباه کرده است.)
Sie hat sich gewaltig über den Erfolg gefreut. (او بسیار از موفقیت خوشحال شد.)
kennzeichnen
kennzeichnen به معنای “علامتگذاری کردن”، “مشخص کردن” یا “نشانهگذاری کردن” است و به عنوان فعل استفاده میشود. این واژه برای توصیف عملی که چیزی را با علامت یا نشانهای مشخص میکند، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):
★★★
Bitte kennzeichnen Sie die wichtigen Informationen im Text.
لطفاً اطلاعات مهم در متن را علامتگذاری کنید.
★★★
Er hat die Kisten mit unterschiedlichen Farben gekennzeichnet.
او جعبهها را با رنگهای مختلف نشانهگذاری کرد.
★★★
Die Produkte sind eindeutig gekennzeichnet.
محصولات به وضوح مشخص شدهاند.
★★★
Die Grenzen des Parks sind durch Schilder gekennzeichnet.
مرزهای پارک با تابلوها مشخص شدهاند.
🥬 ۲. برای بیان عمل علامتگذاری یا مشخص کردن چیزی:
★★★
Die gefährlichen Stellen auf der Straße wurden gekennzeichnet.
نقاط خطرناک در جاده علامتگذاری شدهاند.
★★★
Jeder Teilnehmer erhielt eine Nummer, um ihn zu kennzeichnen.
به هر شرکتکننده یک شماره داده شد تا او را مشخص کند.
★★★
Die Dokumente müssen mit einem Stempel gekennzeichnet werden.
اسناد باید با مهر مشخص شوند.
★★★
Der Weg zum Gipfel ist gut gekennzeichnet.
راه به سمت قله به خوبی نشانهگذاری شده است.
استفادههای رایج:
🍎 kennzeichnen: علامتگذاری کردن، به عنوان فعل برای توصیف عملی که چیزی را با علامت یا نشانهای مشخص میکند
Bitte kennzeichnen Sie die wichtigen Informationen im Text. (لطفاً اطلاعات مهم در متن را علامتگذاری کنید.)
🍎 kennzeichnen: به عنوان فعل برای بیان عمل علامتگذاری یا مشخص کردن چیزی
Die gefährlichen Stellen auf der Straße wurden gekennzeichnet. (نقاط خطرناک در جاده علامتگذاری شدهاند.)
تفاوتهای مفهومی:
kennzeichnen: به معنای “علامتگذاری کردن”، “مشخص کردن” یا “نشانهگذاری کردن” است و میتواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای توصیف عملی که چیزی را با علامت یا نشانهای مشخص میکند، به کار میرود.
مثال: Er hat die Kisten mit unterschiedlichen Farben gekennzeichnet.
(او جعبهها را با رنگهای مختلف نشانهگذاری کرد.)
مثال: Die Dokumente müssen mit einem Stempel gekennzeichnet werden.
(اسناد باید با مهر مشخص شوند.)
مقایسه:
🍎 kennzeichnen: فعل، نشاندهنده عملی که چیزی را با علامت یا نشانهای مشخص میکند
Die Produkte sind eindeutig gekennzeichnet. (محصولات به وضوح مشخص شدهاند.)
Die Grenzen des Parks sind durch Schilder gekennzeichnet. (مرزهای پارک با تابلوها مشخص شدهاند.)
🍎 kennzeichnen (Verb): فعل، بیان عمل علامتگذاری یا مشخص کردن چیزی
Jeder Teilnehmer erhielt eine Nummer, um ihn zu kennzeichnen. (به هر شرکتکننده یک شماره داده شد تا او را مشخص کند.)
Der Weg zum Gipfel ist gut gekennzeichnet. (راه به سمت قله به خوبی نشانهگذاری شده است.)
rasch
rasch
به معنای “سریع” یا “با سرعت” است و به عنوان صفت و قید استفاده میشود.
این واژه برای توصیف چیزی که با سرعت یا به سرعت رخ میدهد، به کار میرود.
🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):
★★★
Er ist ein rascher Läufer.
او یک دونده سریع است.
★★★
Die rasche Antwort hat uns überrascht.
پاسخ سریع ما را شگفتزده کرد.
★★★
Wir brauchen eine rasche Lösung für dieses Problem.
ما به یک راهحل سریع برای این مشکل نیاز داریم.
★★★
Der rasche Wetterwechsel hat alle überrascht.
تغییر سریع هوا همه را شگفتزده کرد.
🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):
★★★
Bitte erledigen Sie diese Aufgabe rasch.
لطفاً این کار را به سرعت انجام دهید.
★★★
Er hat sich rasch entschieden.
او به سرعت تصمیم گرفت.
★★★
Die Arbeit wurde rasch abgeschlossen.
کار به سرعت به پایان رسید.
★★★
Sie hat rasch auf die E-Mail geantwortet.
او به سرعت به ایمیل پاسخ داد.
استفادههای رایج:
🍎 rasch: سریع، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که با سرعت رخ میدهد
Er ist ein rascher Läufer. (او یک دونده سریع است.)
🍎 rasch: به عنوان قید برای بیان انجام کاری با سرعت
Bitte erledigen Sie diese Aufgabe rasch. (لطفاً این کار را به سرعت انجام دهید.)
تفاوتهای مفهومی:
rasch: به معنای “سریع” یا “با سرعت” است و میتواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که با سرعت یا به سرعت رخ میدهد، به کار میرود.
مثال: Die rasche Antwort hat uns überrascht.
(پاسخ سریع ما را شگفتزده کرد.)
مثال: Er hat sich rasch entschieden.
(او به سرعت تصمیم گرفت.)
مقایسه:
🍎 rasch: صفت، نشاندهنده چیزی که با سرعت رخ میدهد
Wir brauchen eine rasche Lösung für dieses Problem. (ما به یک راهحل سریع برای این مشکل نیاز داریم.)
Der rasche Wetterwechsel hat alle überrascht. (تغییر سریع هوا همه را شگفتزده کرد.)
🍎 rasch (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام کاری با سرعت
Die Arbeit wurde rasch abgeschlossen. (کار به سرعت به پایان رسید.)
Sie hat rasch auf die E-Mail geantwortet. (او به سرعت به ایمیل پاسخ داد.)