16 Flashcards

1
Q

ab (präp m.dat)

A

ab به معنای “از” یا “از زمان” است و به عنوان یک حرف اضافه با داتیو استفاده می‌شود. این واژه برای نشان دادن نقطه شروع یک زمان یا مکان استفاده می‌شود. در مواردی که از زمان استفاده می‌شود، می‌تواند به معنای شروع یک دوره زمانی از یک لحظه خاص باشد.

برای نشان دادن نقطه شروع زمان:
★★★
Der Kurs beginnt ab nächsten Montag.
دوره از دوشنبه آینده شروع می‌شود.
★★★
Ab diesem Jahr wird alles anders.
از امسال همه چیز تغییر خواهد کرد.

★★★
Die Ausstellung ist ab morgen geöffnet.
نمایشگاه از فردا باز است.

★★★
Ab sofort gilt eine neue Regelung.
از این به بعد یک مقررات جدید اعمال می‌شود.

برای نشان دادن نقطه شروع مکان:
★★★
Der Zug fährt ab Berlin nach Hamburg.
قطار از برلین به هامبورگ می‌رود.

★★★
Wir fliegen ab Frankfurt.
ما از فرانکفورت پرواز می‌کنیم.

★★★
Der Bus fährt ab der nächsten Haltestelle.
اتوبوس از ایستگاه بعدی حرکت می‌کند.

★★★
Ab der Brücke biegen wir nach rechts ab.
از پل به سمت راست می‌پیچیم.

★ استفاده‌های رایج
ab + Zeit: از زمان مشخصی
Der Kurs beginnt ab nächsten Montag. (دوره از دوشنبه آینده شروع می‌شود.)

★ ab + Ort: از مکان مشخصی
Der Zug fährt ab Berlin nach Hamburg. (قطار از برلین به هامبورگ می‌رود.)

★تفاوت‌های مفهومی
ab: به معنای “از” یا “از زمان” است و به عنوان یک حرف اضافه با داتیو استفاده می‌شود. این واژه نقطه شروع زمانی یا مکانی را نشان می‌دهد.
مثال: Ab diesem Jahr wird alles anders. (از امسال همه چیز تغییر خواهد کرد.)
مثال: Wir fliegen ab Frankfurt. (ما از فرانکفورت پرواز می‌کنیم.)

★مقایسه
ab: نشان‌دهنده نقطه شروع زمانی یا مکانی
Der Kurs beginnt ab nächsten Montag. (دوره از دوشنبه آینده شروع می‌شود.)
Der Zug fährt ab Berlin nach Hamburg. (قطار از برلین به هامبورگ می‌رود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

außerhalb

A

außerhalb به معنای “خارج از” یا “بیرون از” است و به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف موقعیت مکانی یا زمانی چیزی که در خارج از یک مکان یا بازه زمانی خاص قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬🥬 به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):

★★★
Wir wohnen außerhalb der Stadt.
ما خارج از شهر زندگی می‌کنیم.

★★★
Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten.
خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.

★★★
Das Lager befindet sich außerhalb des Dorfes.
انبار در خارج از روستا قرار دارد.

★★★
Außerhalb der Öffnungszeiten ist das Museum geschlossen.
موزه خارج از ساعات بازدید بسته است.

🥬🥬 به عنوان قید (موقعیت مکانی):
★★★
Die Firma liegt außerhalb.
شرکت در خارج قرار دارد.
★★★
Außerhalb gibt es mehr Platz.
در بیرون جا بیشتر است.

★★★
Sie arbeitet außerhalb und kommt nur am Wochenende nach Hause.
او در خارج کار می‌کند و فقط آخر هفته به خانه می‌آید.

★★★ استفاده‌های رایج
🍎 außerhalb + Genitiv: خارج از مکان یا بازه زمانی مشخص
Wir wohnen außerhalb der Stadt. (ما خارج از شهر زندگی می‌کنیم.)

🍎 Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten. (خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.)
als Adverb (قید): بیرون از یک مکان مشخص

Die Firma liegt außerhalb. (شرکت در خارج قرار دارد.)
Außerhalb gibt es mehr Platz. (در بیرون جا بیشتر است.)

★★★تفاوت‌های مفهومی

außerhalb: به معنای “خارج از” یا “بیرون از” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو یا به عنوان قید استفاده شود. این واژه موقعیت مکانی یا زمانی را که در خارج از محدوده مشخصی قرار دارد، توصیف می‌کند.

مثال: Das Lager befindet sich außerhalb des Dorfes.
(انبار در خارج از روستا قرار دارد.)

مثال: Sie arbeitet außerhalb und kommt nur am Wochenende nach Hause.
(او در خارج کار می‌کند و فقط آخر هفته به خانه می‌آید.)

★★★ مقایسه
außerhalb + Genitiv: حرف اضافه با ژنیتیو، نشان‌دهنده موقعیت مکانی یا زمانی در خارج از محدوده مشخص

Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten. (خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.)

Außerhalb der Öffnungszeiten ist das Museum geschlossen. (موزه خارج از ساعات بازدید بسته است.)

außerhalb (Adverb): قید، نشان‌دهنده موقعیت مکانی در خارج از محدوده مشخص

Die Firma liegt außerhalb. (شرکت در خارج قرار دارد.)

Außerhalb gibt es mehr Platz. (در بیرون جا بیشتر است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

bald (ADV)

A

bald به معنای “به زودی” یا “نزدیک” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در آینده نزدیک اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🌟🌟 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich werde bald nach Hause gehen.
من به زودی به خانه می‌روم.

★★★
Bald ist Weihnachten.
کریسمس به زودی است.

★★★
Wir sehen uns bald wieder.
ما به زودی دوباره همدیگر را می‌بینیم.

★★★
Der Film fängt bald an.
فیلم به زودی شروع می‌شود.

🌟🌟 استفاده‌های رایج

🍎 bald: به زودی، در آینده نزدیک
Ich werde bald nach Hause gehen. (من به زودی به خانه می‌روم.)

🍎 Bald ist Weihnachten. (کریسمس به زودی است.)
als Adverb (قید): توصیف زمان در آینده نزدیک

Der Film fängt bald an. (فیلم به زودی شروع می‌شود.)
Wir sehen uns bald wieder. (ما به زودی دوباره همدیگر را می‌بینیم.)

★★★تفاوت‌های مفهومی

bald: به معنای “به زودی” یا “نزدیک” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی در آینده نزدیک اتفاق می‌افتد.

مثال: Wir sehen uns bald wieder.
(ما به زودی دوباره همدیگر را می‌بینیم.)

مثال: Der Film fängt bald an.
(فیلم به زودی شروع می‌شود.)

★★★ مقایسه
bald: قید، نشان‌دهنده زمانی که چیزی در آینده نزدیک اتفاق می‌افتد

Ich werde bald nach Hause gehen. (من به زودی به خانه می‌روم.)

Bald ist Weihnachten. (کریسمس به زودی است.)

bald (Adverb): قید، توصیف زمان در آینده نزدیک

Der Film fängt bald an. (فیلم به زودی شروع می‌شود.)

Wir sehen uns bald wieder. (ما به زودی دوباره همدیگر را می‌بینیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

bereits (ADV)

A

bereits به معنای “قبلاً” یا “هم‌اکنون” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی قبلاً اتفاق افتاده یا اکنون در حال انجام است، به کار می‌رود.

⏳⏳ به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe das Buch bereits gelesen.
من قبلاً این کتاب را خوانده‌ام.

★★★
Der Zug ist bereits abgefahren.
قطار قبلاً حرکت کرده است.

★★★
Sie haben bereits bezahlt.
آنها قبلاً پرداخت کرده‌اند.

★★★
Es ist bereits spät.
هم‌اکنون دیر است.

⏳⏳ استفاده‌های رایج

🍎 bereits: قبلاً، هم‌اکنون
Ich habe das Buch bereits gelesen. (من قبلاً این کتاب را خوانده‌ام.)

🍎 Der Zug ist bereits abgefahren. (قطار قبلاً حرکت کرده است.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی قبلاً اتفاق افتاده یا هم‌اکنون در حال انجام است

Es ist bereits spät. (هم‌اکنون دیر است.)
Sie haben bereits bezahlt. (آنها قبلاً پرداخت کرده‌اند.)

★★★تفاوت‌های مفهومی

bereits: به معنای “قبلاً” یا “هم‌اکنون” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی قبلاً اتفاق افتاده یا اکنون در حال انجام است.

مثال: Der Zug ist bereits abgefahren.
(قطار قبلاً حرکت کرده است.)

مثال: Es ist bereits spät.
(هم‌اکنون دیر است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

bisher (ADV)

A

bisher به معنای “تا کنون” یا “تاکنون” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است، به کار می‌رود.

🔄🔄 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe bisher nichts davon gehört.
من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیده‌ام.

★★★
Bisher hat er gute Arbeit geleistet.
تا کنون او کار خوبی انجام داده است.

★★★
Wir sind bisher zufrieden.
ما تا کنون راضی بوده‌ایم.

★★★
Das Wetter war bisher gut.
هوا تا کنون خوب بوده است.

🔄🔄 استفاده‌های رایج

🍎 bisher: تا کنون، تاکنون
Ich habe bisher nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیده‌ام.)

🍎 Bisher hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است

Wir sind bisher zufrieden. (ما تا کنون راضی بوده‌ایم.)
Das Wetter war bisher gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)

★★★تفاوت‌های مفهومی

bisher: به معنای “تا کنون” یا “تاکنون” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است.

مثال: Bisher hat er gute Arbeit geleistet.
(تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)

مثال: Wir sind bisher zufrieden.
(ما تا کنون راضی بوده‌ایم.)

★★★ مقایسه
bisher: قید، نشان‌دهنده زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است

Ich habe bisher nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیده‌ام.)

Bisher hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)

bisher (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است

Wir sind bisher zufrieden. (ما تا کنون راضی بوده‌ایم.)

Das Wetter war bisher gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

bisherig (ADV)

A

bisherig به معنای “قبلی” یا “پیشین” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته، به کار می‌رود.

🔄🔄 به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Meine bisherige Arbeit war sehr anspruchsvoll.
کار قبلی من بسیار چالش‌برانگیز بود.

★★★
Er hat seine bisherigen Erfolge erwähnt.
او موفقیت‌های قبلی خود را ذکر کرد.

★★★
Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt.
دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.

★★★
Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern.
من می‌خواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.

🔄🔄 استفاده‌های رایج

🍎 bisherig: قبلی، پیشین
Meine bisherige Arbeit war sehr anspruchsvoll. (کار قبلی من بسیار چالش‌برانگیز بود.)

🍎 Er hat seine bisherigen Erfolge erwähnt. (او موفقیت‌های قبلی خود را ذکر کرد.)
als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است

Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt. (دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.)
Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern. (من می‌خواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.)

★★★تفاوت‌های مفهومی

bisherig: به معنای “قبلی” یا “پیشین” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه چیزی را توصیف می‌کند که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است.

مثال: Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt.
(دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.)

مثال: Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern.
(من می‌خواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.)

★★★ مقایسه
bisherig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است

Meine bisherige Arbeit war sehr anspruchsvoll. (کار قبلی من بسیار چالش‌برانگیز بود.)

Er hat seine bisherigen Erfolge erwähnt. (او موفقیت‌های قبلی خود را ذکر کرد.)

bisherig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که تا زمان حال یا قبل از یک تغییر یا رویداد خاص وجود داشته است

Die bisherige Regierung hat viele Reformen durchgeführt. (دولت قبلی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.)

Ich möchte meine bisherigen Kenntnisse erweitern. (من می‌خواهم دانش قبلی خود را گسترش دهم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

bislang (ADV)

A

bislang به معنای “تا کنون” یا “تا به حال” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است، به کار می‌رود.

📅📅 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe bislang nichts davon gehört.
من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیده‌ام.

★★★
Bislang hat er gute Arbeit geleistet.
تا کنون او کار خوبی انجام داده است.

★★★
Wir sind bislang zufrieden.
ما تا کنون راضی بوده‌ایم.

★★★
Das Wetter war bislang gut.
هوا تا کنون خوب بوده است.

📅📅 استفاده‌های رایج

🍎 bislang: تا کنون، تا به حال
Ich habe bislang nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیده‌ام.)

🍎 Bislang hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است

Wir sind bislang zufrieden. (ما تا کنون راضی بوده‌ایم.)
Das Wetter war bislang gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

bislang: به معنای “تا کنون” یا “تا به حال” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است.

مثال: Bislang hat er gute Arbeit geleistet.
(تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)

مثال: Wir sind bislang zufrieden.
(ما تا کنون راضی بوده‌ایم.)

★★★ مقایسه
bislang: قید، نشان‌دهنده زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است

Ich habe bislang nichts davon gehört. (من تا کنون چیزی در مورد آن نشنیده‌ام.)

Bislang hat er gute Arbeit geleistet. (تا کنون او کار خوبی انجام داده است.)

bislang (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی از گذشته تا زمان حال ادامه داشته است

Wir sind bislang zufrieden. (ما تا کنون راضی بوده‌ایم.)

Das Wetter war bislang gut. (هوا تا کنون خوب بوده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

damalig
(ADV)

A

damalig به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است، به کار می‌رود.

📜📜 به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der damalige Präsident war sehr beliebt.
رئیس‌جمهور آن زمان بسیار محبوب بود.

★★★
Meine damalige Wohnung war sehr klein.
آپارتمان آن زمان من بسیار کوچک بود.

★★★
Die damaligen Umstände waren schwierig.
شرایط آن زمان سخت بود.

★★★
Der damalige Preis war viel niedriger.
قیمت آن زمان خیلی پایین‌تر بود.

📜📜 استفاده‌های رایج

🍎 damalig: در آن زمان، آن موقع
Der damalige Präsident war sehr beliebt. (رئیس‌جمهور آن زمان بسیار محبوب بود.)

🍎 Meine damalige Wohnung war sehr klein. (آپارتمان آن زمان من بسیار کوچک بود.)
als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است

Die damaligen Umstände waren schwierig. (شرایط آن زمان سخت بود.)
Der damalige Preis war viel niedriger. (قیمت آن زمان خیلی پایین‌تر بود.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

damalig: به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه چیزی را توصیف می‌کند که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است.

مثال: Der damalige Präsident war sehr beliebt.
(رئیس‌جمهور آن زمان بسیار محبوب بود.)

مثال: Die damaligen Umstände waren schwierig.
(شرایط آن زمان سخت بود.)

★★★ مقایسه
damalig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است

Der damalige Präsident war sehr beliebt. (رئیس‌جمهور آن زمان بسیار محبوب بود.)

Meine damalige Wohnung war sehr klein. (آپارتمان آن زمان من بسیار کوچک بود.)

damalig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در گذشته و در زمان خاصی اتفاق افتاده یا وجود داشته است

Die damaligen Umstände waren schwierig. (شرایط آن زمان سخت بود.)

Der damalige Preis war viel niedriger. (قیمت آن زمان خیلی پایین‌تر بود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

damals
(ADV)

A

damals به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده، به کار می‌رود.

📆📆 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich war damals noch ein Kind.
من در آن زمان هنوز کودک بودم.

★★★
Damals hatte ich kein Auto.
آن موقع من ماشین نداشتم.

★★★
Wir haben uns damals kennengelernt.
ما در آن زمان همدیگر را شناختیم.

★★★
Damals war alles anders.
در آن زمان همه چیز متفاوت بود.

📆📆 استفاده‌های رایج

🍎 damals: در آن زمان، آن موقع
Ich war damals noch ein Kind. (من در آن زمان هنوز کودک بودم.)

🍎 Damals hatte ich kein Auto. (آن موقع من ماشین نداشتم.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده

Wir haben uns damals kennengelernt. (ما در آن زمان همدیگر را شناختیم.)
Damals war alles anders. (در آن زمان همه چیز متفاوت بود.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

damals: به معنای “در آن زمان” یا “آن موقع” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی در گذشته اتفاق افتاده.

مثال: Ich war damals noch ein Kind.
(من در آن زمان هنوز کودک بودم.)

مثال: Damals hatte ich kein Auto.
(آن موقع من ماشین نداشتم.)

★★★ مقایسه
damals: قید، نشان‌دهنده زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده

Ich war damals noch ein Kind. (من در آن زمان هنوز کودک بودم.)

Damals hatte ich kein Auto. (آن موقع من ماشین نداشتم.)

damals (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی در گذشته اتفاق افتاده

Wir haben uns damals kennengelernt. (ما در آن زمان همدیگر را شناختیم.)

Damals war alles anders. (در آن زمان همه چیز متفاوت بود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

derzeit
(ADV)

A

derzeit به معنای “در حال حاضر” یا “اکنون” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در زمان حال اتفاق می‌افتد یا وضعیت کنونی است، به کار می‌رود.

⏰⏰ به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich bin derzeit sehr beschäftigt.
من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.

★★★
Derzeit gibt es keine neuen Informationen.
در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.

★★★
Wir haben derzeit keine freien Zimmer.
ما در حال حاضر اتاق خالی نداریم.

★★★
Derzeit läuft eine wichtige Konferenz.
در حال حاضر یک کنفرانس مهم در حال برگزاری است.

⏰⏰ استفاده‌های رایج

🍎 derzeit: در حال حاضر، اکنون
Ich bin derzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

🍎 Derzeit gibt es keine neuen Informationen. (در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)
als Adverb (قید): توصیف چیزی که در زمان حال اتفاق می‌افتد یا وضعیت کنونی

Wir haben derzeit keine freien Zimmer. (ما در حال حاضر اتاق خالی نداریم.)
Derzeit läuft eine wichtige Konferenz. (در حال حاضر یک کنفرانس مهم در حال برگزاری است.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

derzeit: به معنای “در حال حاضر” یا “اکنون” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی در زمان حال اتفاق می‌افتد یا وضعیت کنونی را بیان می‌کند.

مثال: Ich bin derzeit sehr beschäftigt.
(من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

مثال: Derzeit gibt es keine neuen Informationen.
(در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)

★★★ مقایسه
derzeit: قید، نشان‌دهنده چیزی که در زمان حال اتفاق می‌افتد یا وضعیت کنونی

Ich bin derzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

Derzeit gibt es keine neuen Informationen. (در حال حاضر هیچ اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)

derzeit (Adverb): قید، توصیف چیزی که در زمان حال اتفاق می‌افتد یا وضعیت کنونی

Wir haben derzeit keine freien Zimmer. (ما در حال حاضر اتاق خالی نداریم.)

Derzeit läuft eine wichtige Konferenz. (در حال حاضر یک کنفرانس مهم در حال برگزاری است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

diesmal
(ADV)

A

diesmal به معنای “این بار” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🔁🔁 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich werde diesmal pünktlich sein.
این بار سر وقت خواهم بود.

★★★
Diesmal haben wir alles richtig gemacht.
این بار همه چیز را درست انجام دادیم.

★★★
Wir müssen diesmal besser vorbereitet sein.
این بار باید بهتر آماده باشیم.

★★★
Diesmal möchte ich keine Fehler machen.
این بار نمی‌خواهم اشتباهی مرتکب شوم.

🔁🔁 استفاده‌های رایج

🍎 diesmal: این بار
Ich werde diesmal pünktlich sein. (این بار سر وقت خواهم بود.)

🍎 Diesmal haben wir alles richtig gemacht. (این بار همه چیز را درست انجام دادیم.)
als Adverb (قید): توصیف یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق می‌افتد

Wir müssen diesmal besser vorbereitet sein. (این بار باید بهتر آماده باشیم.)
Diesmal möchte ich keine Fehler machen. (این بار نمی‌خواهم اشتباهی مرتکب شوم.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

diesmal: به معنای “این بار” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که یک رویداد یا موقعیت خاص در این مرتبه اتفاق می‌افتد.

مثال: Ich werde diesmal pünktlich sein.
(این بار سر وقت خواهم بود.)

مثال: Diesmal haben wir alles richtig gemacht.
(این بار همه چیز را درست انجام دادیم.)

★★★ مقایسه
diesmal: قید، نشان‌دهنده یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق می‌افتد

Ich werde diesmal pünktlich sein. (این بار سر وقت خواهم بود.)

Diesmal haben wir alles richtig gemacht. (این بار همه چیز را درست انجام دادیم.)

diesmal (Adverb): قید، توصیف یک رویداد یا موقعیت که در این مرتبه خاص اتفاق می‌افتد

Wir müssen diesmal besser vorbereitet sein. (این بار باید بهتر آماده باشیم.)

Diesmal möchte ich keine Fehler machen. (این بار نمی‌خواهم اشتباهی مرتکب شوم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

ehemalig
(ADV)

A

ehemalig به معنای “سابق” یا “پیشین” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

🔙🔙 به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich.
رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.

★★★
Das ist meine ehemalige Schule.
این مدرسه سابق من است.

★★★
Er ist ein ehemaliger Kollege.
او یک همکار سابق است.

★★★
Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt.
کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.

🔙🔙 استفاده‌های رایج

🍎 ehemalig: سابق، پیشین
Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich. (رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.)

🍎 Das ist meine ehemalige Schule. (این مدرسه سابق من است.)

als Adjektiv (صفت): توصیف چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است

Er ist ein ehemaliger Kollege. (او یک همکار سابق است.)
Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt. (کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

ehemalig: به معنای “سابق” یا “پیشین” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه چیزی را توصیف می‌کند که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است.

مثال: Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich.
(رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.)

مثال: Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt.
(کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.)

★★★ مقایسه
ehemalig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است

Mein ehemaliger Chef war sehr freundlich. (رئیس سابق من بسیار دوستانه بود.)

Das ist meine ehemalige Schule. (این مدرسه سابق من است.)

ehemalig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در گذشته وجود داشته یا اتفاق افتاده است

Er ist ein ehemaliger Kollege. (او یک همکار سابق است.)

Die ehemalige Fabrik wurde in ein Museum umgewandelt. (کارخانه سابق به موزه تبدیل شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

einst
(ADV)

A

einst به معنای “روزی” یا “یک زمان” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد، به کار می‌رود.

🔮🔮 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt.
روزی این سرزمین پوشیده از جنگل‌ها بود.

★★★
Einst werde ich meinen Traum verwirklichen.
روزی من رویاهایم را محقق خواهم کرد.

★★★
Er war einst ein berühmter Musiker.
او روزی یک موسیقیدان مشهور بود.

★★★
Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen.
روزی، در آینده‌ای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.

🔮🔮 استفاده‌های رایج

🍎 einst: روزی، یک زمان
Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt. (روزی این سرزمین پوشیده از جنگل‌ها بود.)

🍎 Einst werde ich meinen Traum verwirklichen. (روزی من رویاهایم را محقق خواهم کرد.)
als Adverb (قید): توصیف زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد

Er war einst ein berühmter Musiker. (او روزی یک موسیقیدان مشهور بود.)
Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen. (روزی، در آینده‌ای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی

einst: به معنای “روزی” یا “یک زمان” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که در گذشته یا آینده نامشخص رخ داده یا خواهد داد.

مثال: Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt.
(روزی این سرزمین پوشیده از جنگل‌ها بود.)

مثال: Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen.
(روزی، در آینده‌ای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.)

★★★ مقایسه
einst: قید، نشان‌دهنده زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد

Einst war dieses Land von Wäldern bedeckt. (روزی این سرزمین پوشیده از جنگل‌ها بود.)

Einst werde ich meinen Traum verwirklichen. (روزی من رویاهایم را محقق خواهم کرد.)

einst (Adverb): قید، توصیف زمانی در گذشته یا آینده نامشخص که اتفاقی رخ داده یا خواهد داد

Er war einst ein berühmter Musiker. (او روزی یک موسیقیدان مشهور بود.)

Einst, in ferner Zukunft, werden wir die Sterne erreichen. (روزی، در آینده‌ای دور، ما به ستارگان خواهیم رسید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

erstmals
(ADV)

A

erstmals به معنای “برای اولین بار” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen.
من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.

★★★
Der Film wurde erstmals 1990 gezeigt.
فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ به نمایش درآمد.

★★★
Sie hat erstmals in diesem Jahr an dem Wettbewerb teilgenommen.
او برای اولین بار امسال در مسابقه شرکت کرد.

★★★
Die Technologie wurde erstmals in den 80er Jahren entwickelt.
این فناوری برای اولین بار در دهه ۸۰ توسعه یافت.

استفاده‌های رایج:

🍎 erstmals: برای اولین بار، به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق می‌افتد
Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen. (من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.)

🍎 erstmals: قید برای توصیف اولین وقوع یک رویداد
Der Film wurde erstmals 1990 gezeigt. (فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ به نمایش درآمد.)

تفاوت‌های مفهومی:

erstmals: به معنای “برای اولین بار” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه زمانی را توصیف می‌کند که چیزی برای اولین بار اتفاق می‌افتد.

مثال: Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen.
(من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.)

مثال: Die Technologie wurde erstmals in den 80er Jahren entwickelt.
(این فناوری برای اولین بار در دهه ۸۰ توسعه یافت.)

مقایسه:

🍎 erstmals: قید، نشان‌دهنده زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق می‌افتد

Ich habe ihn erstmals vor einem Jahr getroffen. (من او را برای اولین بار یک سال پیش ملاقات کردم.)

Der Film wurde erstmals 1990 gezeigt. (فیلم برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ به نمایش درآمد.)

🍎 erstmals (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی برای اولین بار اتفاق می‌افتد

Sie hat erstmals in diesem Jahr an dem Wettbewerb teilgenommen. (او برای اولین بار امسال در مسابقه شرکت کرد.)

Die Technologie wurde erstmals in den 80er Jahren entwickelt. (این فناوری برای اولین بار در دهه ۸۰ توسعه یافت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

gerade
(adv)

A

gerade
به معنای “همین حالا” یا “در حال حاضر” و همچنین “مستقیم” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.

🥬 ۱. برای نشان دادن زمان حاضر (همین حالا یا در حال حاضر):

★★★
Ich bin gerade beschäftigt.
من همین حالا مشغول هستم.

★★★
Sie telefoniert gerade.
او در حال حاضر تلفن می‌زند.

★★★
Wir essen gerade.
ما همین حالا در حال خوردن هستیم.

★★★
Er ist gerade nach Hause gekommen.
او همین حالا به خانه آمده است.

🥬 ۲. برای نشان دادن حالت مستقیم یا صاف:

★★★
Gehen Sie geradeaus.
مستقیم بروید.

★★★
Die Linie ist nicht gerade.
خط صاف نیست.

★★★
Er sitzt gerade.
او مستقیم نشسته است.

★★★
Bitte halten Sie den Kopf gerade.
لطفاً سر را مستقیم نگه دارید.

استفاده‌های رایج:

🍎 gerade: همین حالا، به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی در حال حاضر اتفاق می‌افتد
Ich bin gerade beschäftigt. (من همین حالا مشغول هستم.)

🍎 gerade: مستقیم، به عنوان قید برای توصیف حالت صاف یا مستقیم
Gehen Sie geradeaus. (مستقیم بروید.)

تفاوت‌های مفهومی:

gerade: به معنای “همین حالا” یا “در حال حاضر” و همچنین “مستقیم” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.

مثال: Ich bin gerade beschäftigt.
(من همین حالا مشغول هستم.)

مثال: Gehen Sie geradeaus.
(مستقیم بروید.)

مقایسه:

🍎 gerade: قید، نشان‌دهنده زمان حاضر یا حالت مستقیم

Ich bin gerade beschäftigt. (من همین حالا مشغول هستم.)

Gehen Sie geradeaus. (مستقیم بروید.)

🍎 gerade (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی در حال حاضر اتفاق می‌افتد یا حالت صاف یا مستقیم

Sie telefoniert gerade. (او در حال حاضر تلفن می‌زند.)

Er sitzt gerade. (او مستقیم نشسته است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

ewig

A

ewig به معنای “ابدی” یا “همیشگی” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که همیشه ادامه دارد یا بی‌پایان است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die ewige Liebe.
عشق ابدی.

★★★
Er hat ein ewiges Lächeln auf den Lippen.
او همیشه لبخندی بر لب دارد.

★★★
Das ewige Leben.
زندگی ابدی.

★★★
Eine ewige Freundschaft.
دوستی ابدی.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er wird ewig in unseren Herzen bleiben.
او همیشه در قلب‌های ما خواهد ماند.

★★★
Die Diskussion dauerte ewig.
بحث برای همیشه طول کشید.

★★★
Es scheint, als ob der Regen ewig dauert.
به نظر می‌رسد که باران همیشه ادامه دارد.

★★★
Wir müssen nicht ewig warten.
ما نباید برای همیشه منتظر بمانیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 ewig: ابدی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که همیشه ادامه دارد
Die ewige Liebe. (عشق ابدی.)

🍎 ewig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که برای همیشه ادامه دارد
Er wird ewig in unseren Herzen bleiben. (او همیشه در قلب‌های ما خواهد ماند.)

تفاوت‌های مفهومی:

ewig: به معنای “ابدی” یا “همیشگی” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که همیشه ادامه دارد یا بی‌پایان است، به کار می‌رود.

مثال: Die ewige Liebe.
(عشق ابدی.)

مثال: Er wird ewig in unseren Herzen bleiben.
(او همیشه در قلب‌های ما خواهد ماند.)

مقایسه:

🍎 ewig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که همیشه ادامه دارد یا بی‌پایان است

Die ewige Liebe. (عشق ابدی.)

Das ewige Leben. (زندگی ابدی.)

🍎 ewig (Adverb): قید، توصیف چیزی که برای همیشه ادامه دارد

Er wird ewig in unseren Herzen bleiben. (او همیشه در قلب‌های ما خواهد ماند.)

Die Diskussion dauerte ewig. (بحث برای همیشه طول کشید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

früh

A

früh به معنای “زود” یا “اولیه” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در اوایل زمان یا زودتر از انتظار اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich stehe früh auf.
من زود بیدار می‌شوم.

★★★
Wir müssen früh losfahren.
ما باید زود راه بیفتیم.

★★★
Er kommt immer früh zur Arbeit.
او همیشه زود به سر کار می‌آید.

★★★
Der Zug fährt früh am Morgen ab.
قطار صبح زود حرکت می‌کند.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die frühen Jahre seiner Karriere.
سال‌های اولیه‌ی دوران کاری او.

★★★
Ein frühes Frühstück.
یک صبحانه‌ی زودهنگام.

★★★
Frühe Blüten im Garten.
شکوفه‌های زودرس در باغ.

★★★
Eine frühe Entscheidung.
یک تصمیم زودهنگام.

استفاده‌های رایج:

🍎 früh: زود، به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی زودتر از انتظار اتفاق می‌افتد
Ich stehe früh auf. (من زود بیدار می‌شوم.)

🍎 früh: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در اوایل زمان اتفاق می‌افتد
Die frühen Jahre seiner Karriere. (سال‌های اولیه‌ی دوران کاری او.)

تفاوت‌های مفهومی:

früh: به معنای “زود” یا “اولیه” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که چیزی در اوایل زمان یا زودتر از انتظار اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Ich stehe früh auf.
(من زود بیدار می‌شوم.)

مثال: Die frühen Jahre seiner Karriere.
(سال‌های اولیه‌ی دوران کاری او.)

مقایسه:

🍎 früh: قید، نشان‌دهنده زمانی که چیزی زودتر از انتظار اتفاق می‌افتد

Ich stehe früh auf. (من زود بیدار می‌شوم.)

Er kommt immer früh zur Arbeit. (او همیشه زود به سر کار می‌آید.)

🍎 früh (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف زمانی که چیزی زودتر از انتظار یا در اوایل زمان اتفاق می‌افتد

Wir müssen früh losfahren. (ما باید زود راه بیفتیم.)

Die frühen Jahre seiner Karriere. (سال‌های اولیه‌ی دوران کاری او.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

gegenwärtig

A

gegenwärtig به معنای “کنونی” یا “در حال حاضر” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die gegenwärtige Situation ist schwierig.
وضعیت کنونی سخت است.

★★★
Das gegenwärtige Klima ist mild.
آب و هوای کنونی معتدل است.

★★★
Er ist mit den gegenwärtigen Bedingungen zufrieden.
او از شرایط کنونی راضی است.

★★★
Die gegenwärtige Regierung hat viele Reformen durchgeführt.
دولت کنونی بسیاری از اصلاحات را انجام داده است.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er ist gegenwärtig im Büro.
او در حال حاضر در دفتر است.

★★★
Die Firma hat gegenwärtig 200 Mitarbeiter.
شرکت در حال حاضر ۲۰۰ کارمند دارد.

★★★
Wir arbeiten gegenwärtig an einem neuen Projekt.
ما در حال حاضر روی یک پروژه جدید کار می‌کنیم.

★★★
Gegenwärtig gibt es viele Herausforderungen.
در حال حاضر چالش‌های زیادی وجود دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 gegenwärtig: کنونی، به عنوان صفت برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Die gegenwärtige Situation ist schwierig. (وضعیت کنونی سخت است.)

🍎 gegenwärtig: به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که در حال حاضر وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است
Er ist gegenwärtig im Büro. (او در حال حاضر در دفتر است.)

تفاوت‌های مفهومی:

gegenwärtig: به معنای “کنونی” یا “در حال حاضر” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار می‌رود.

مثال: Die gegenwärtige Situation ist schwierig.
(وضعیت کنونی سخت است.)

مثال: Wir arbeiten gegenwärtig an einem neuen Projekt.
(ما در حال حاضر روی یک پروژه جدید کار می‌کنیم.)

مقایسه:

🍎 gegenwärtig: صفت، نشان‌دهنده وضعیتی که در زمان حال وجود دارد

Die gegenwärtige Situation ist schwierig. (وضعیت کنونی سخت است.)

Das gegenwärtige Klima ist mild. (آب و هوای کنونی معتدل است.)

🍎 gegenwärtig (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است

Er ist gegenwärtig im Büro. (او در حال حاضر در دفتر است.)

Wir arbeiten gegenwärtig an einem neuen Projekt. (ما در حال حاضر روی یک پروژه جدید کار می‌کنیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

langfristig

A

langfristig به معنای “بلندمدت” یا “طولانی‌مدت” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد یا برنامه‌ریزی شده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Wir haben eine langfristige Strategie entwickelt.
ما یک استراتژی بلندمدت توسعه داده‌ایم.

★★★
Die langfristigen Ziele des Unternehmens sind klar definiert.
اهداف بلندمدت شرکت به وضوح تعریف شده‌اند.

★★★
Er plant eine langfristige Investition.
او یک سرمایه‌گذاری بلندمدت را برنامه‌ریزی می‌کند.

★★★
Langfristige Beziehungen sind wichtig für den Erfolg.
روابط بلندمدت برای موفقیت مهم هستند.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Wir müssen langfristig denken.
ما باید به صورت بلندمدت فکر کنیم.

★★★
Langfristig gesehen wird sich die Investition auszahlen.
در بلندمدت، این سرمایه‌گذاری نتیجه خواهد داد.

★★★
Das Projekt wird langfristig positive Auswirkungen haben.
این پروژه در بلندمدت تاثیرات مثبتی خواهد داشت.

★★★
Langfristig ist eine nachhaltige Lösung notwendig.
در بلندمدت، یک راه‌حل پایدار ضروری است.

استفاده‌های رایج:

🍎 langfristig: بلندمدت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد
Wir haben eine langfristige Strategie entwickelt. (ما یک استراتژی بلندمدت توسعه داده‌ایم.)

🍎 langfristig: به عنوان قید برای توصیف دیدگاه یا برنامه‌ریزی بلندمدت
Wir müssen langfristig denken. (ما باید به صورت بلندمدت فکر کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

langfristig: به معنای “بلندمدت” یا “طولانی‌مدت” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد یا برنامه‌ریزی شده است، به کار می‌رود.

مثال: Die langfristigen Ziele des Unternehmens sind klar definiert.
(اهداف بلندمدت شرکت به وضوح تعریف شده‌اند.)

مثال: Langfristig gesehen wird sich die Investition auszahlen.
(در بلندمدت، این سرمایه‌گذاری نتیجه خواهد داد.)

مقایسه:

🍎 langfristig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه دارد

Wir haben eine langfristige Strategie entwickelt. (ما یک استراتژی بلندمدت توسعه داده‌ایم.)

Die langfristigen Ziele des Unternehmens sind klar definiert. (اهداف بلندمدت شرکت به وضوح تعریف شده‌اند.)

🍎 langfristig (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف دیدگاه یا برنامه‌ریزی بلندمدت

Wir müssen langfristig denken. (ما باید به صورت بلندمدت فکر کنیم.)

Langfristig ist eine nachhaltige Lösung notwendig. (در بلندمدت، یک راه‌حل پایدار ضروری است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

innerhalb (präp m.gen)

A

innerhalb به معنای “در داخل” یا “درون” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) با حالت اسمی ژنیتیو (Genitiv) استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در داخل یا در محدوده‌ی مکانی یا زمانی خاصی قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):

★★★
Innerhalb des Hauses ist es sehr gemütlich.
در داخل خانه بسیار راحت است.

★★★
Innerhalb der Stadt gibt es viele Restaurants.
در داخل شهر رستوران‌های زیادی وجود دارد.

★★★
Der Park liegt innerhalb des Dorfes.
پارک در داخل روستا قرار دارد.

★★★
Innerhalb des Gebäudes gibt es mehrere Büros.
در داخل ساختمان چندین دفتر وجود دارد.

🥬 ۲. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت زمانی):

★★★
Wir müssen das Projekt innerhalb einer Woche abschließen.
ما باید پروژه را در عرض یک هفته به پایان برسانیم.

★★★
Innerhalb des letzten Jahres hat sich viel verändert.
در طول سال گذشته چیزهای زیادی تغییر کرده است.

★★★
Die Lieferung erfolgt innerhalb von drei Tagen.
تحویل در عرض سه روز انجام می‌شود.

★★★
Innerhalb eines Monats werden wir Ergebnisse sehen.
در عرض یک ماه نتایج را خواهیم دید.

استفاده‌های رایج:

🍎 innerhalb + Genitiv: در داخل یا در محدوده مکانی خاص
Innerhalb des Hauses ist es sehr gemütlich. (در داخل خانه بسیار راحت است.)

🍎 innerhalb + Genitiv: در داخل یا در محدوده زمانی خاص
Wir müssen das Projekt innerhalb einer Woche abschließen. (ما باید پروژه را در عرض یک هفته به پایان برسانیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

innerhalb: به معنای “در داخل” یا “درون” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در داخل یا در محدوده مکانی یا زمانی خاصی قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Innerhalb des Hauses ist es sehr gemütlich.
(در داخل خانه بسیار راحت است.)

مثال: Wir müssen das Projekt innerhalb einer Woche abschließen.
(ما باید پروژه را در عرض یک هفته به پایان برسانیم.)

مقایسه:

🍎 innerhalb + Genitiv: حرف اضافه، نشان‌دهنده موقعیت مکانی در داخل یا در محدوده مکانی خاص

Innerhalb der Stadt gibt es viele Restaurants. (در داخل شهر رستوران‌های زیادی وجود دارد.)

Der Park liegt innerhalb des Dorfes. (پارک در داخل روستا قرار دارد.)

🍎 innerhalb + Genitiv (Präposition): حرف اضافه، توصیف موقعیت زمانی در داخل یا در محدوده زمانی خاص

Innerhalb des letzten Jahres hat sich viel verändert. (در طول سال گذشته چیزهای زیادی تغییر کرده است.)

Die Lieferung erfolgt innerhalb von drei Tagen. (تحویل در عرض سه روز انجام می‌شود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

inzwischen
(ADV)

A

inzwischen به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden.
او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.

★★★
Inzwischen ist viel passiert.
در این بین اتفاقات زیادی رخ داده است.

★★★
Wir haben inzwischen die Lösung gefunden.
ما در این بین راه‌حل را پیدا کرده‌ایم.

★★★
Das Kind ist inzwischen gewachsen.
کودک در این مدت رشد کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 inzwischen: در این بین، به عنوان قید برای توصیف چیزی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق می‌افتد
Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)

🍎 inzwischen: قید برای توصیف تغییرات یا اتفاقاتی که در طول زمان مشخصی رخ داده‌اند
Inzwischen ist viel passiert. (در این بین اتفاقات زیادی رخ داده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

inzwischen: به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden.
(او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)

مثال: Wir haben inzwischen die Lösung gefunden.
(ما در این بین راه‌حل را پیدا کرده‌ایم.)

مقایسه:

🍎 inzwischen: قید، نشان‌دهنده چیزی که بین دو رویداد یا در طول مدت زمان مشخصی اتفاق می‌افتد

Er hat inzwischen eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)

Das Kind ist inzwischen gewachsen. (کودک در این مدت رشد کرده است.)

🍎 inzwischen (Adverb): قید، توصیف تغییرات یا اتفاقاتی که در طول زمان مشخصی رخ داده‌اند

Inzwischen ist viel passiert. (در این بین اتفاقات زیادی رخ داده است.)

Wir haben inzwischen die Lösung gefunden. (ما در این بین راه‌حل را پیدا کرده‌ایم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

irgendwann
(ADV)

A

irgendwann به معنای “یک زمانی” یا “در زمانی نامشخص” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich werde dich irgendwann besuchen.
من یک زمانی به تو سر خواهم زد.

★★★
Irgendwann in der Zukunft wird es möglich sein.
یک زمانی در آینده ممکن خواهد بود.

★★★
Er hat mir versprochen, dass er es irgendwann erledigen wird.
او به من قول داده که یک زمانی آن را انجام خواهد داد.

★★★
Wir müssen uns irgendwann treffen.
ما باید یک زمانی همدیگر را ملاقات کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 irgendwann: یک زمانی، به عنوان قید برای توصیف زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق می‌افتد
Ich werde dich irgendwann besuchen. (من یک زمانی به تو سر خواهم زد.)

🍎 irgendwann: قید برای توصیف رویدادی در زمانی نامشخص
Irgendwann in der Zukunft wird es möglich sein. (یک زمانی در آینده ممکن خواهد بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

irgendwann: به معنای “یک زمانی” یا “در زمانی نامشخص” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Ich werde dich irgendwann besuchen.
(من یک زمانی به تو سر خواهم زد.)

مثال: Er hat mir versprochen, dass er es irgendwann erledigen wird.
(او به من قول داده که یک زمانی آن را انجام خواهد داد.)

مقایسه:

🍎 irgendwann: قید، نشان‌دهنده زمانی که دقیقاً مشخص نیست چه موقع اتفاق می‌افتد

Ich werde dich irgendwann besuchen. (من یک زمانی به تو سر خواهم زد.)

Wir müssen uns irgendwann treffen. (ما باید یک زمانی همدیگر را ملاقات کنیم.)

🍎 irgendwann (Adverb): قید، توصیف رویدادی در زمانی نامشخص

Irgendwann in der Zukunft wird es möglich sein. (یک زمانی در آینده ممکن خواهد بود.)

Er hat mir versprochen, dass er es irgendwann erledigen wird. (او به من قول داده که یک زمانی آن را انجام خواهد داد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

nun
(ADV)

A

nun به معنای “اکنون” یا “حالا” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق می‌افتد یا برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Was machst du nun?
حالا چه می‌کنی؟

★★★
Ich bin nun bereit.
اکنون آماده‌ام.

★★★
Wir müssen nun gehen.
ما حالا باید برویم.

★★★
Er hat nun endlich die Wahrheit gesagt.
او بالاخره حقیقت را گفت.

🥬 ۲. برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید:

★★★
Nun, da wir alle hier sind, können wir anfangen.
حالا که همه اینجا هستیم، می‌توانیم شروع کنیم.

★★★
Nun, was denkst du darüber?
خب، در این باره چه فکر می‌کنی؟

★★★
Nun gut, lasst uns fortfahren.
خوب، بیایید ادامه دهیم.

★★★
Nun, ich glaube, das ist alles.
حالا، فکر می‌کنم این همه‌ی آن چیزی بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 nun: اکنون، به عنوان قید برای توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق می‌افتد
Was machst du nun? (حالا چه می‌کنی؟)

🍎 nun: به عنوان قید برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن
Nun, da wir alle hier sind, können wir anfangen. (حالا که همه اینجا هستیم، می‌توانیم شروع کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

nun: به معنای “اکنون” یا “حالا” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق می‌افتد یا برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن به کار می‌رود.

مثال: Was machst du nun?
(حالا چه می‌کنی؟)

مثال: Nun, was denkst du darüber?
(خب، در این باره چه فکر می‌کنی؟)

مقایسه:

🍎 nun: قید، نشان‌دهنده زمانی که در حال حاضر اتفاق می‌افتد

Ich bin nun bereit. (اکنون آماده‌ام.)

Er hat nun endlich die Wahrheit gesagt. (او بالاخره حقیقت را گفت.)

🍎 nun (Adverb):
قید، توصیف زمانی که در حال حاضر اتفاق می‌افتد یا برای شروع یا انتقال به یک بخش جدید در گفتگو یا متن

Nun, da wir alle hier sind, können wir anfangen. (حالا که همه اینجا هستیم، می‌توانیم شروع کنیم.)

Nun, ich glaube, das ist alles. (حالا، فکر می‌کنم این همه‌ی آن چیزی بود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

zurzeit
(ADV)

A

zurzeit به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich bin zurzeit sehr beschäftigt.
من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.

★★★
Er lebt zurzeit in Berlin.
او در حال حاضر در برلین زندگی می‌کند.

★★★
Zurzeit gibt es keine neuen Informationen.
فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.

★★★
Wir arbeiten zurzeit an einem großen Projekt.
ما در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار می‌کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 zurzeit: در حال حاضر، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Ich bin zurzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

🍎 zurzeit: به عنوان قید برای توصیف چیزی که در حال اتفاق افتادن است
Er lebt zurzeit in Berlin. (او در حال حاضر در برلین زندگی می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

zurzeit: به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است، به کار می‌رود.

مثال: Ich bin zurzeit sehr beschäftigt.
(من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

مثال: Zurzeit gibt es keine neuen Informationen.
(فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)

مقایسه:

🍎 zurzeit: قید، نشان‌دهنده وضعیتی که در زمان حال وجود دارد

Ich bin zurzeit sehr beschäftigt. (من در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

Wir arbeiten zurzeit an einem großen Projekt. (ما در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار می‌کنیم.)

🍎 zurzeit (Adverb): قید، توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا در حال اتفاق افتادن است

Er lebt zurzeit in Berlin. (او در حال حاضر در برلین زندگی می‌کند.)

Zurzeit gibt es keine neuen Informationen. (فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

längs

A

längs به معنای “در امتداد” یا “به موازات” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه (موقعیت مکانی):

★★★
Wir spazieren längs des Flusses.
ما در امتداد رودخانه قدم می‌زنیم.

★★★
Das Haus liegt längs der Straße.
خانه در امتداد خیابان قرار دارد.

★★★
Längs des Weges wachsen viele Bäume.
در امتداد مسیر درختان زیادی رشد می‌کنند.

★★★
Die Wanderung führte uns längs der Küste.
پیاده‌روی ما را در امتداد ساحل هدایت کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 längs + Genitiv: در امتداد، به عنوان حرف اضافه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد
Wir spazieren längs des Flusses. (ما در امتداد رودخانه قدم می‌زنیم.)

🍎 längs + Genitiv: به عنوان حرف اضافه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد
Das Haus liegt längs der Straße. (خانه در امتداد خیابان قرار دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

längs: به معنای “در امتداد” یا “به موازات” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Wir spazieren längs des Flusses.
(ما در امتداد رودخانه قدم می‌زنیم.)

مثال: Längs des Weges wachsen viele Bäume.
(در امتداد مسیر درختان زیادی رشد می‌کنند.)

مقایسه:

🍎 längs + Genitiv: حرف اضافه، نشان‌دهنده موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد

Das Haus liegt längs der Straße. (خانه در امتداد خیابان قرار دارد.)

Die Wanderung führte uns längs der Küste. (پیاده‌روی ما را در امتداد ساحل هدایت کرد.)

🍎 längs (Präposition): حرف اضافه، توصیف موقعیتی که چیزی در امتداد یا به موازات چیزی دیگر قرار دارد

Wir spazieren längs des Flusses. (ما در امتداد رودخانه قدم می‌زنیم.)

Längs des Weges wachsen viele Bäume. (در امتداد مسیر درختان زیادی رشد می‌کنند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

künftig

A

künftig به معنای “آینده” یا “در آینده” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامه‌ریزی شده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die künftigen Generationen werden davon profitieren.
نسل‌های آینده از آن بهره‌مند خواهند شد.

★★★
Unsere künftigen Pläne sind sehr ehrgeizig.
برنامه‌های آینده‌ی ما بسیار بلندپروازانه هستند.

★★★
Er ist der künftige Geschäftsführer der Firma.
او مدیرعامل آینده شرکت است.

★★★
Die künftige Entwicklung des Projekts ist ungewiss.
توسعه‌ی آینده‌ی پروژه نامعلوم است.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Künftig werde ich mehr Sport treiben.
از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.

★★★
Wir müssen künftig besser zusammenarbeiten.
ما باید در آینده بهتر با هم کار کنیم.

★★★
Das Unternehmen plant, künftig nachhaltiger zu wirtschaften.
شرکت برنامه دارد که در آینده به طور پایدارتر عمل کند.

★★★
Künftig wird es strengere Regeln geben.
در آینده قوانین سختگیرانه‌تری وجود خواهد داشت.

استفاده‌های رایج:

🍎 künftig: آینده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد
Die künftigen Generationen werden davon profitieren. (نسل‌های آینده از آن بهره‌مند خواهند شد.)

🍎 künftig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامه‌ریزی شده است
Künftig werde ich mehr Sport treiben. (از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

künftig: به معنای “آینده” یا “در آینده” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامه‌ریزی شده است، به کار می‌رود.

مثال: Die künftigen Generationen werden davon profitieren.
(نسل‌های آینده از آن بهره‌مند خواهند شد.)

مثال: Künftig werde ich mehr Sport treiben.
(از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.)

مقایسه:

🍎 künftig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامه‌ریزی شده است

Die künftigen Generationen werden davon profitieren. (نسل‌های آینده از آن بهره‌مند خواهند شد.)

Er ist der künftige Geschäftsführer der Firma. (او مدیرعامل آینده شرکت است.)

🍎 künftig (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف چیزی که در آینده اتفاق خواهد افتاد یا برنامه‌ریزی شده است

Künftig werde ich mehr Sport treiben. (از این به بعد بیشتر ورزش خواهم کرد.)

Wir müssen künftig besser zusammenarbeiten. (ما باید در آینده بهتر با هم کار کنیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

mittleweile
(ADV)

A

mittlerweile به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden.
او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.

★★★
Mittlerweile sind alle Gäste eingetroffen.
در این بین همه مهمانان رسیده‌اند.

★★★
Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen.
این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.

★★★
Sie hat mittlerweile viele neue Freunde gefunden.
او در این مدت دوستان جدید زیادی پیدا کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 mittlerweile: در این بین، به عنوان قید برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است
Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)

🍎 mittlerweile: قید برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است
Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen. (این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

mittlerweile: به معنای “در این بین” یا “در این مدت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden.
(او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)

مثال: Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen.
(این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.)

مقایسه:

🍎 mittlerweile: قید، نشان‌دهنده تغییری که در طول زمان رخ داده است

Er hat mittlerweile eine neue Arbeit gefunden. (او در این مدت یک کار جدید پیدا کرده است.)

Mittlerweile sind alle Gäste eingetroffen. (در این بین همه مهمانان رسیده‌اند.)

🍎 mittlerweile (Adverb): قید، توصیف تغییری که در طول زمان رخ داده است

Das Projekt ist mittlerweile abgeschlossen. (این پروژه در این مدت به پایان رسیده است.)

Sie hat mittlerweile viele neue Freunde gefunden. (او در این مدت دوستان جدید زیادی پیدا کرده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

nach
(präp m.dat)

A

nach به معنای “به” یا “بعد از” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) با حالت داتیو (Dativ) استفاده می‌شود.
این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.

🥬 ۱. برای نشان دادن جهت یا مقصد:

★★★
Wir fahren nach Berlin.
ما به برلین می‌رویم.

★★★
Ich gehe nach Hause.
من به خانه می‌روم.

★★★
Er fliegt nach Spanien.
او به اسپانیا پرواز می‌کند.

★★★
Sie reisen nach Italien.
آنها به ایتالیا سفر می‌کنند.

🥬 ۲. برای نشان دادن زمان (بعد از):

★★★
Nach dem Essen machen wir einen Spaziergang.
بعد از غذا یک قدم‌زنی می‌کنیم.

★★★
Nach der Arbeit gehe ich ins Fitnessstudio.
بعد از کار به باشگاه می‌روم.

★★★
Nach der Schule trifft er seine Freunde.
بعد از مدرسه او دوستانش را ملاقات می‌کند.

★★★
Wir sehen uns nach dem Film.
بعد از فیلم همدیگر را می‌بینیم.

🥬 ۳. برای نشان دادن ترتیب یا اولویت:

★★★
Er ist nach seinem Vater der beste Spieler.
او بعد از پدرش بهترین بازیکن است.

★★★
Nach dir kommt er an die Reihe.
بعد از تو نوبت او است.

★★★
Das ist das zweitbeste Ergebnis nach dem ersten Platz.
این دومین نتیجه برتر بعد از رتبه اول است.

استفاده‌های رایج:

🍎 nach + Dativ: به، برای نشان دادن جهت یا مقصد
Wir fahren nach Berlin. (ما به برلین می‌رویم.)

🍎 nach + Dativ: بعد از، برای نشان دادن زمان
Nach dem Essen machen wir einen Spaziergang. (بعد از غذا یک قدم‌زنی می‌کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

nach: به معنای “به” یا “بعد از” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با حالت داتیو استفاده شود. این واژه برای نشان دادن جهت یا مقصد، زمان، یا ترتیب به کار می‌رود.

مثال: Wir fahren nach Berlin.
(ما به برلین می‌رویم.)

مثال: Nach der Arbeit gehe ich ins Fitnessstudio.
(بعد از کار به باشگاه می‌روم.)

مقایسه:

🍎 nach + Dativ: حرف اضافه، نشان‌دهنده جهت یا مقصد

Wir fahren nach Berlin. (ما به برلین می‌رویم.)

Ich gehe nach Hause. (من به خانه می‌روم.)

🍎 nach + Dativ (Präposition): حرف اضافه، توصیف زمان یا ترتیب

Nach dem Essen machen wir einen Spaziergang. (بعد از غذا یک قدم‌زنی می‌کنیم.)

Er ist nach seinem Vater der beste Spieler. (او بعد از پدرش بهترین بازیکن است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

heuer
(ADV)

A

heuer به معنای “امسال” یا “در این سال” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در طول سال جاری اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Heuer haben wir viel Schnee.
امسال برف زیادی داریم.

★★★
Die Ernte ist heuer besonders gut.
محصول امسال به‌ویژه خوب است.

★★★
Heuer feiern wir unser 10-jähriges Jubiläum.
امسال دهمین سالگرد خود را جشن می‌گیریم.

★★★
Er plant, heuer nach Italien zu reisen.
او برنامه دارد امسال به ایتالیا سفر کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 heuer: امسال، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در طول سال جاری اتفاق می‌افتد
Heuer haben wir viel Schnee. (امسال برف زیادی داریم.)

🍎 heuer: قید برای توصیف رویدادها یا شرایطی که در طول سال جاری رخ می‌دهند
Die Ernte ist heuer besonders gut. (محصول امسال به‌ویژه خوب است.)

تفاوت‌های مفهومی:

heuer: به معنای “امسال” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در طول سال جاری اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Heuer haben wir viel Schnee.
(امسال برف زیادی داریم.)

مثال: Heuer feiern wir unser 10-jähriges Jubiläum.
(امسال دهمین سالگرد خود را جشن می‌گیریم.)

مقایسه:

🍎 heuer: قید، نشان‌دهنده چیزی که در طول سال جاری اتفاق می‌افتد

Heuer haben wir viel Schnee. (امسال برف زیادی داریم.)

Die Ernte ist heuer besonders gut. (محصول امسال به‌ویژه خوب است.)

🍎 heuer (Adverb): قید، توصیف رویدادها یا شرایطی که در طول سال جاری رخ می‌دهند

Heuer feiern wir unser 10-jähriges Jubiläum. (امسال دهمین سالگرد خود را جشن می‌گیریم.)

Er plant, heuer nach Italien zu reisen. (او برنامه دارد امسال به ایتالیا سفر کند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

seitdem
(ADV)

A

seitdem به معنای “از آن زمان” یا “از آن به بعد” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار می‌رود.

🥬 به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen.
از آن زمان او را ندیده‌ام.

★★★
Seitdem sie umgezogen sind, haben wir keinen Kontakt mehr.
از زمانی که آنها نقل مکان کرده‌اند، دیگر تماسی نداریم.

★★★
Er hat viel gelernt, seitdem er in der neuen Schule ist.
از زمانی که او در مدرسه جدید است، خیلی چیزها یاد گرفته است.

★★★
Seitdem es regnet, sind die Straßen leer.
از زمانی که باران می‌بارد، خیابان‌ها خالی شده‌اند.

استفاده‌های رایج:

🍎 seitdem: از آن زمان، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen. (از آن زمان او را ندیده‌ام.)

🍎 seitdem: قید برای توصیف تغییری که از یک زمان خاص در گذشته رخ داده و تا حال ادامه دارد
Seitdem sie umgezogen sind, haben wir keinen Kontakt mehr. (از زمانی که آنها نقل مکان کرده‌اند، دیگر تماسی نداریم.)

تفاوت‌های مفهومی:

seitdem: به معنای “از آن زمان” یا “از آن به بعد” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار می‌رود.

مثال: Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen.
(از آن زمان او را ندیده‌ام.)

مثال: Seitdem es regnet, sind die Straßen leer.
(از زمانی که باران می‌بارد، خیابان‌ها خالی شده‌اند.)

مقایسه:

🍎 seitdem: قید، نشان‌دهنده وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد

Ich habe ihn seitdem nicht mehr gesehen. (از آن زمان او را ندیده‌ام.)

Seitdem sie umgezogen sind, haben wir keinen Kontakt mehr. (از زمانی که آنها نقل مکان کرده‌اند، دیگر تماسی نداریم.)

🍎 seitdem (Adverb): قید، توصیف تغییری که از یک زمان خاص در گذشته رخ داده و تا حال ادامه دارد

Er hat viel gelernt, seitdem er in der neuen Schule ist. (از زمانی که او در مدرسه جدید است، خیلی چیزها یاد گرفته است.)

Seitdem es regnet, sind die Straßen leer. (از زمانی که باران می‌بارد، خیابان‌ها خالی شده‌اند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

soweit

A

soweit به معنای “تا حدی” یا “به اندازه‌ای که” است و به عنوان قید و حرف ربط استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف حدی که چیزی اتفاق می‌افتد یا وضعیتی که به یک نقطه خاص می‌رسد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Soweit ich weiß, kommt er heute nicht.
تا جایی که من می‌دانم، او امروز نمی‌آید.

★★★
Alles ist soweit bereit für die Party.
همه چیز تا حدی برای مهمانی آماده است.

★★★
Soweit es mich betrifft, habe ich keine Einwände.
تا جایی که به من مربوط می‌شود، هیچ اعتراضی ندارم.

★★★
Das Projekt ist soweit abgeschlossen.
پروژه تا اینجا به پایان رسیده است.

🥬 ۲. به عنوان حرف ربط (شرطی):

★★★
Soweit ich informiert bin, ist das Meeting um 10 Uhr.
تا جایی که من اطلاع دارم، جلسه ساعت ۱۰ است.

★★★
Soweit es mir möglich ist, werde ich helfen.
تا جایی که ممکن است، کمک خواهم کرد.

★★★
Soweit alles in Ordnung ist, können wir anfangen.
تا زمانی که همه چیز مرتب است، می‌توانیم شروع کنیم.

★★★
Soweit ich sehen kann, gibt es keine Probleme.
تا جایی که من می‌توانم ببینم، هیچ مشکلی وجود ندارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 soweit: تا حدی، به عنوان قید برای توصیف حدی که چیزی اتفاق می‌افتد
Soweit ich weiß, kommt er heute nicht. (تا جایی که من می‌دانم، او امروز نمی‌آید.)

🍎 soweit: به عنوان حرف ربط برای توصیف شرایط یا وضعیتی که به یک نقطه خاص می‌رسد
Soweit ich informiert bin, ist das Meeting um 10 Uhr. (تا جایی که من اطلاع دارم، جلسه ساعت ۱۰ است.)

تفاوت‌های مفهومی:

soweit: به معنای “تا حدی” یا “به اندازه‌ای که” است و می‌تواند به عنوان قید یا حرف ربط استفاده شود. این واژه برای توصیف حدی که چیزی اتفاق می‌افتد یا وضعیتی که به یک نقطه خاص می‌رسد، به کار می‌رود.

مثال: Soweit ich weiß, kommt er heute nicht.
(تا جایی که من می‌دانم، او امروز نمی‌آید.)

مثال: Soweit ich sehen kann, gibt es keine Probleme.
(تا جایی که من می‌توانم ببینم، هیچ مشکلی وجود ندارد.)

مقایسه:

🍎 soweit: قید، نشان‌دهنده حدی که چیزی اتفاق می‌افتد

Alles ist soweit bereit für die Party. (همه چیز تا حدی برای مهمانی آماده است.)

Das Projekt ist soweit abgeschlossen. (پروژه تا اینجا به پایان رسیده است.)

🍎 soweit (Adverb/Konjunktion): قید/حرف ربط، توصیف شرایط یا وضعیتی که به یک نقطه خاص می‌رسد

Soweit ich informiert bin, ist das Meeting um 10 Uhr. (تا جایی که من اطلاع دارم، جلسه ساعت ۱۰ است.)

Soweit ich sehen kann, gibt es keine Probleme. (تا جایی که من می‌توانم ببینم، هیچ مشکلی وجود ندارد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

noch
(ADV)

A

noch به معنای “هنوز” یا “همچنان” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد یا همچنان برقرار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich bin noch nicht fertig.
من هنوز تمام نکرده‌ام.

★★★
Er schläft noch.
او هنوز خواب است.

★★★
Hast du noch Fragen?
آیا هنوز سوالی داری؟

★★★
Wir haben noch Zeit.
ما هنوز وقت داریم.

🥬 ۲. برای تاکید یا افزودن چیزی (افزایشی):

★★★
Es ist noch besser als vorher.
این حتی بهتر از قبل است.

★★★
Sie ist noch jünger als ich dachte.
او حتی جوان‌تر از آن است که فکر می‌کردم.

★★★
Wir brauchen noch mehr Informationen.
ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.

★★★
Kannst du mir noch etwas Wasser geben?
می‌توانی به من کمی آب بیشتری بدهی؟

استفاده‌های رایج:

🍎 noch: هنوز، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد
Ich bin noch nicht fertig. (من هنوز تمام نکرده‌ام.)

🍎 noch: به عنوان قید برای تاکید یا افزودن چیزی
Es ist noch besser als vorher. (این حتی بهتر از قبل است.)

تفاوت‌های مفهومی:

noch: به معنای “هنوز” یا “همچنان” و همچنین “حتی” یا “بیشتر” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد یا برای تاکید یا افزودن چیزی به کار می‌رود.

مثال: Ich bin noch nicht fertig.
(من هنوز تمام نکرده‌ام.)

مثال: Es ist noch besser als vorher.
(این حتی بهتر از قبل است.)

مقایسه:

🍎 noch: قید، نشان‌دهنده وضعیتی که تا زمان حال ادامه دارد

Er schläft noch. (او هنوز خواب است.)

Wir haben noch Zeit. (ما هنوز وقت داریم.)

🍎 noch (Adverb): قید، توصیف شرایطی که همچنان ادامه دارد یا برای تاکید یا افزودن چیزی

Hast du noch Fragen? (آیا هنوز سوالی داری؟)

Sie ist noch jünger als ich dachte. (او حتی جوان‌تر از آن است که فکر می‌کردم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

während

A

während به معنای “در طول” یا “هنگام” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) و حرف ربط (Konjunktion) استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق می‌افتند، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو (Präposition mit Genitiv):

★★★
Während des Essens haben wir über den Urlaub gesprochen.
در طول غذا در مورد تعطیلات صحبت کردیم.

★★★
Während der Konferenz darf man nicht telefonieren.
در طول کنفرانس نباید تلفن زد.

★★★
Während des Unterrichts soll man aufmerksam zuhören.
در طول کلاس باید با دقت گوش داد.

★★★
Während der Nacht hat es stark geregnet.
در طول شب باران شدید بارید.

🥬 ۲. به عنوان حرف ربط (Konjunktion):

★★★
Während ich lese, höre ich Musik.
هنگام خواندن کتاب، موسیقی گوش می‌دهم.

★★★
Er arbeitet, während seine Kinder spielen.
او کار می‌کند، در حالی که بچه‌هایش بازی می‌کنند.

★★★
Während sie kochte, telefonierte sie mit ihrer Freundin.
هنگام آشپزی، با دوستش تلفنی صحبت می‌کرد.

★★★
Während es draußen regnet, bleiben wir drinnen.
هنگام بارش باران بیرون، ما داخل می‌مانیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 während + Genitiv: در طول، به عنوان حرف اضافه برای توصیف زمانی که یک رویداد در طول مدت زمان دیگری اتفاق می‌افتد
Während des Essens haben wir über den Urlaub gesprochen. (در طول غذا در مورد تعطیلات صحبت کردیم.)

🍎 während: به عنوان حرف ربط برای توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق می‌افتند
Während ich lese, höre ich Musik. (هنگام خواندن کتاب، موسیقی گوش می‌دهم.)

تفاوت‌های مفهومی:

während: به معنای “در طول” یا “هنگام” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو یا حرف ربط استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق می‌افتند، به کار می‌رود.

مثال: Während des Essens haben wir über den Urlaub gesprochen.
(در طول غذا در مورد تعطیلات صحبت کردیم.)

مثال: Während ich lese, höre ich Musik.
(هنگام خواندن کتاب، موسیقی گوش می‌دهم.)

مقایسه:

🍎 während + Genitiv: حرف اضافه، نشان‌دهنده زمانی که یک رویداد در طول مدت زمان دیگری اتفاق می‌افتد

Während der Konferenz darf man nicht telefonieren. (در طول کنفرانس نباید تلفن زد.)

Während der Nacht hat es stark geregnet. (در طول شب باران شدید بارید.)

🍎 während (Konjunktion): حرف ربط، توصیف زمانی که دو رویداد به طور همزمان اتفاق می‌افتند

Während sie kochte, telefonierte sie mit ihrer Freundin. (هنگام آشپزی، با دوستش تلفنی صحبت می‌کرد.)

Während es draußen regnet, bleiben wir drinnen. (هنگام بارش باران بیرون، ما داخل می‌مانیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

seit

A

seit به معنای “از زمان” یا “از وقتی که” است و به عنوان حرف اضافه (Präposition) با حالت داتیو (Dativ) و حرف ربط (Konjunktion) استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با حالت داتیو (Präposition mit Dativ):

★★★
Seit dem Unfall fährt er kein Auto mehr.
از زمان تصادف، او دیگر ماشین نمی‌راند.

★★★
Ich lebe seit einem Jahr in Berlin.
من یک سال است که در برلین زندگی می‌کنم.

★★★
Seit der Trennung hat er sie nicht mehr gesehen.
از زمان جدایی، او دیگر او را ندیده است.

★★★
Seit dem letzten Sommer ist das Wetter ungewöhnlich heiß.
از تابستان گذشته، هوا به طور غیرعادی گرم بوده است.

🥬 ۲. به عنوان حرف ربط (Konjunktion):

★★★
Seit ich hier arbeite, bin ich glücklicher.
از وقتی که اینجا کار می‌کنم، خوشحال‌تر هستم.

★★★
Seit du gegangen bist, ist alles anders.
از وقتی که تو رفتی، همه چیز تغییر کرده است.

★★★
Er hat sich verändert, seit er im Ausland war.
او از وقتی که در خارج بوده، تغییر کرده است.

★★★
Seit wir uns kennen, sind wir beste Freunde.
از وقتی که همدیگر را می‌شناسیم، بهترین دوستان هستیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 seit + Dativ: از زمان، به عنوان حرف اضافه برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich lebe seit einem Jahr in Berlin. (من یک سال است که در برلین زندگی می‌کنم.)

🍎 seit: به عنوان حرف ربط برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Seit ich hier arbeite, bin ich glücklicher. (از وقتی که اینجا کار می‌کنم، خوشحال‌تر هستم.)

تفاوت‌های مفهومی:

seit: به معنای “از زمان” یا “از وقتی که” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با حالت داتیو یا حرف ربط استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار می‌رود.

مثال: Seit dem Unfall fährt er kein Auto mehr.
(از زمان تصادف، او دیگر ماشین نمی‌راند.)

مثال: Seit ich hier arbeite, bin ich glücklicher.
(از وقتی که اینجا کار می‌کنم، خوشحال‌تر هستم.)

مقایسه:

🍎 seit + Dativ: حرف اضافه، نشان‌دهنده زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد

Ich lebe seit einem Jahr in Berlin. (من یک سال است که در برلین زندگی می‌کنم.)

Seit der Trennung hat er sie nicht mehr gesehen. (از زمان جدایی، او دیگر او را ندیده است.)

🍎 seit (Konjunktion): حرف ربط، توصیف زمانی که یک رویداد در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد

Seit du gegangen bist, ist alles anders. (از وقتی که تو رفتی، همه چیز تغییر کرده است.)

Seit wir uns kennen, sind wir beste Freunde. (از وقتی که همدیگر را می‌شناسیم، بهترین دوستان هستیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

demnächst
(ADV)

A

demnächst به معنای “به زودی” یا “در آینده نزدیک” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف زمانی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Wir werden demnächst umziehen.
ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.

★★★
Er wird demnächst eine neue Arbeit beginnen.
او به زودی یک کار جدید را شروع خواهد کرد.

★★★
Das Meeting findet demnächst statt.
جلسه به زودی برگزار خواهد شد.

★★★
Demnächst im Kino: Ein neuer spannender Film.
به زودی در سینما: یک فیلم هیجان‌انگیز جدید.

استفاده‌های رایج:

🍎 demnächst: به زودی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد
Wir werden demnächst umziehen. (ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.)

🍎 demnächst: قید برای توصیف زمانی که چیزی به زودی اتفاق خواهد افتاد
Er wird demnächst eine neue Arbeit beginnen. (او به زودی یک کار جدید را شروع خواهد کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

demnächst: به معنای “به زودی” یا “در آینده نزدیک” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد، به کار می‌رود.

مثال: Wir werden demnächst umziehen.
(ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.)

مثال: Das Meeting findet demnächst statt.
(جلسه به زودی برگزار خواهد شد.)

مقایسه:

🍎 demnächst: قید، نشان‌دهنده زمانی که در آینده نزدیک اتفاق خواهد افتاد

Er wird demnächst eine neue Arbeit beginnen. (او به زودی یک کار جدید را شروع خواهد کرد.)

Demnächst im Kino: Ein neuer spannender Film. (به زودی در سینما: یک فیلم هیجان‌انگیز جدید.)

🍎 demnächst (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی به زودی اتفاق خواهد افتاد

Wir werden demnächst umziehen. (ما به زودی نقل مکان خواهیم کرد.)

Das Meeting findet demnächst statt. (جلسه به زودی برگزار خواهد شد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

derzeitig

A

derzeitig به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die derzeitige Situation ist schwierig.
وضعیت فعلی سخت است.

★★★
Der derzeitige Präsident hat viele Reformen eingeführt.
رئیس‌جمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.

★★★
Die derzeitigen Bedingungen sind ungünstig.
شرایط فعلی نامساعد هستند.

★★★
Der derzeitige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
وضعیت فعلی پروژه رضایت‌بخش است.

استفاده‌های رایج:

🍎 derzeitige: فعلی، به عنوان صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Die derzeitige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)

🍎 derzeitige: صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Der derzeitige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیس‌جمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

derzeitig: به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die derzeitige Situation ist schwierig.
(وضعیت فعلی سخت است.)

مثال: Der derzeitige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
(وضعیت فعلی پروژه رضایت‌بخش است.)

مقایسه:

🍎 derzeitig: صفت، نشان‌دهنده وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد

Die derzeitige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)

Die derzeitigen Bedingungen sind ungünstig. (شرایط فعلی نامساعد هستند.)

🍎 derzeitig (Adjektiv): صفت، توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد

Der derzeitige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیس‌جمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)

Der derzeitige Stand des Projekts ist zufriedenstellend. (وضعیت فعلی پروژه رضایت‌بخش است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

jemals
(ADV)

A

jemals به معنای “تا به حال” یا “هیچ وقت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتاده باشد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Hast du jemals von ihm gehört?
آیا تا به حال چیزی از او شنیده‌ای؟

★★★
Warst du jemals in Paris?
آیا تا به حال به پاریس رفته‌ای؟

★★★
Hat sie jemals so etwas gesagt?
آیا او تا به حال چنین چیزی گفته است؟

★★★
Wirst du jemals zurückkommen?
آیا هیچ وقت باز خواهی گشت؟

استفاده‌های رایج:

🍎 jemals: تا به حال، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد
Hast du jemals von ihm gehört? (آیا تا به حال چیزی از او شنیده‌ای؟)

🍎 jemals: قید برای توصیف سوال یا نگرانی درباره وقوع یک رویداد در هر زمان
Warst du jemals in Paris? (آیا تا به حال به پاریس رفته‌ای؟)

تفاوت‌های مفهومی:

jemals: به معنای “تا به حال” یا “هیچ وقت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتاده باشد، به کار می‌رود.

مثال: Hast du jemals von ihm gehört?
(آیا تا به حال چیزی از او شنیده‌ای؟)

مثال: Wirst du jemals zurückkommen?
(آیا هیچ وقت باز خواهی گشت؟)

مقایسه:

🍎 jemals: قید، نشان‌دهنده چیزی که در گذشته، حال یا آینده ممکن است اتفاق بیفتد

Hat sie jemals so etwas gesagt? (آیا او تا به حال چنین چیزی گفته است؟)

Warst du jemals in Paris? (آیا تا به حال به پاریس رفته‌ای؟)

🍎 jemals (Adverb): قید، توصیف سوال یا نگرانی درباره وقوع یک رویداد در هر زمان

Hast du jemals von ihm gehört? (آیا تا به حال چیزی از او شنیده‌ای؟)

Wirst du jemals zurückkommen? (آیا هیچ وقت باز خواهی گشت؟)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

einstig

A

einstig به معنای “سابق” یا “قبلی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Sein einstiger Beruf war Lehrer.
شغل قبلی او معلم بود.

★★★
Die einstige Hauptstadt des Landes war Bonn.
پایتخت سابق کشور بن بود.

★★★
Ihr einstiger Ruhm ist verblasst.
شکوه و عظمت قبلی او کم‌رنگ شده است.

★★★
Der einstige Besitzer des Hauses hat es verkauft.
مالک سابق خانه آن را فروخته است.

استفاده‌های رایج:

🍎 einstig: سابق، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است
Sein einstiger Beruf war Lehrer. (شغل قبلی او معلم بود.)

🍎 einstig: صفت برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است
Die einstige Hauptstadt des Landes war Bonn. (پایتخت سابق کشور بن بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

einstig: به معنای “سابق” یا “قبلی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

مثال: Sein einstiger Beruf war Lehrer.
(شغل قبلی او معلم بود.)

مثال: Der einstige Besitzer des Hauses hat es verkauft.
(مالک سابق خانه آن را فروخته است.)

مقایسه:

🍎 einstig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است

Sein einstiger Beruf war Lehrer. (شغل قبلی او معلم بود.)

Ihr einstiger Ruhm ist verblasst. (شکوه و عظمت قبلی او کم‌رنگ شده است.)

🍎 einstig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در گذشته بوده یا اتفاق افتاده است

Die einstige Hauptstadt des Landes war Bonn. (پایتخت سابق کشور بن بود.)

Der einstige Besitzer des Hauses hat es verkauft. (مالک سابق خانه آن را فروخته است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

endlos

A

endlos به معنای “بی‌پایان” یا “بی‌انتها” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر می‌رسد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Wüste scheint endlos zu sein.
بیابان به نظر بی‌پایان می‌آید.

★★★
Wir hatten eine endlose Diskussion über das Thema.
ما یک بحث بی‌پایان درباره آن موضوع داشتیم.

★★★
Das endlose Warten machte uns müde.
انتظار بی‌پایان ما را خسته کرد.

★★★
Er erzählte endlose Geschichten aus seiner Kindheit.
او داستان‌های بی‌پایان از دوران کودکی‌اش تعریف کرد.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Der Weg zieht sich endlos hin.
مسیر بی‌پایان به نظر می‌رسد.

★★★
Sie redeten endlos über ihre Pläne.
آنها بی‌پایان درباره برنامه‌هایشان صحبت کردند.

★★★
Der Film schien endlos zu dauern.
فیلم به نظر می‌رسید که بی‌پایان ادامه دارد.

★★★
Das Warten auf den Zug fühlte sich endlos an.
انتظار برای قطار بی‌پایان به نظر می‌رسید.

استفاده‌های رایج:

🍎 endlos: بی‌پایان، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر می‌رسد
Die Wüste scheint endlos zu sein. (بیابان به نظر بی‌پایان می‌آید.)

🍎 endlos: به عنوان قید برای توصیف زمانی که چیزی بسیار طولانی به نظر می‌رسد
Der Weg zieht sich endlos hin. (مسیر بی‌پایان به نظر می‌رسد.)

تفاوت‌های مفهومی:

endlos: به معنای “بی‌پایان” یا “بی‌انتها” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر می‌رسد، به کار می‌رود.

مثال: Die Wüste scheint endlos zu sein.
(بیابان به نظر بی‌پایان می‌آید.)

مثال: Der Film schien endlos zu dauern.
(فیلم به نظر می‌رسید که بی‌پایان ادامه دارد.)

مقایسه:

🍎 endlos: صفت، نشان‌دهنده چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر می‌رسد

Die Wüste scheint endlos zu sein. (بیابان به نظر بی‌پایان می‌آید.)

Wir hatten eine endlose Diskussion über das Thema. (ما یک بحث بی‌پایان درباره آن موضوع داشتیم.)

🍎 endlos (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که هیچ پایانی ندارد یا بسیار طولانی به نظر می‌رسد

Das Warten auf den Zug fühlte sich endlos an. (انتظار برای قطار بی‌پایان به نظر می‌رسید.)

Er erzählte endlose Geschichten aus seiner Kindheit. (او داستان‌های بی‌پایان از دوران کودکی‌اش تعریف کرد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

jahrelang

A

jahrelang به معنای “سال‌ها” یا “به مدت سال‌ها” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hatte eine jahrelange Karriere im Journalismus.
او یک حرفه‌ی چندین ساله در روزنامه‌نگاری داشت.

★★★
Die beiden haben eine jahrelange Freundschaft.
آن دو یک دوستی چندین ساله دارند.

★★★
Das jahrelange Training hat sich ausgezahlt.
تمرینات چندین ساله نتیجه داد.

★★★
Sie war jahrelang in diesem Unternehmen tätig.
او سال‌ها در این شرکت مشغول به کار بود.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er hat jahrelang im Ausland gelebt.
او سال‌ها در خارج از کشور زندگی کرده است.

★★★
Wir haben jahrelang auf dieses Ziel hingearbeitet.
ما سال‌ها برای رسیدن به این هدف تلاش کرده‌ایم.

★★★
Das Projekt wurde jahrelang geplant.
این پروژه برای سال‌ها برنامه‌ریزی شده بود.

★★★
Jahrelang gab es keine Fortschritte.
سال‌ها هیچ پیشرفتی وجود نداشت.

استفاده‌های رایج:

🍎 jahrelang: سال‌ها، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Er hatte eine jahrelange Karriere im Journalismus. (او یک حرفه‌ی چندین ساله در روزنامه‌نگاری داشت.)

🍎 jahrelang: به عنوان قید برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است
Er hat jahrelang im Ausland gelebt. (او سال‌ها در خارج از کشور زندگی کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

jahrelang: به معنای “سال‌ها” یا “به مدت سال‌ها” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است، به کار می‌رود.

مثال: Er hatte eine jahrelange Karriere im Journalismus.
(او یک حرفه‌ی چندین ساله در روزنامه‌نگاری داشت.)

مثال: Wir haben jahrelang auf dieses Ziel hingearbeitet.
(ما سال‌ها برای رسیدن به این هدف تلاش کرده‌ایم.)

مقایسه:

🍎 jahrelang: صفت، نشان‌دهنده چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است

Die beiden haben eine jahrelange Freundschaft. (آن دو یک دوستی چندین ساله دارند.)

Das jahrelange Training hat sich ausgezahlt. (تمرینات چندین ساله نتیجه داد.)

🍎 jahrelang (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است

Er hat jahrelang im Ausland gelebt. (او سال‌ها در خارج از کشور زندگی کرده است.)

Jahrelang gab es keine Fortschritte. (سال‌ها هیچ پیشرفتی وجود نداشت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

indes
(ADV)

A

indes به معنای “در عین حال” یا “در همین حین” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد بین دو جمله به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er arbeitete hart, indes seine Familie Urlaub machte.
او سخت کار می‌کرد، در حالی که خانواده‌اش در تعطیلات بودند.

★★★
Die Sonne schien, indes es im Westen regnete.
آفتاب می‌تابید، در حالی که در غرب باران می‌بارید.

★★★
Sie kochte das Abendessen, indes die Kinder spielten.
او شام می‌پخت، در حالی که بچه‌ها بازی می‌کردند.

★★★
Indes er las, klingelte das Telefon.
در حالی که او کتاب می‌خواند، تلفن زنگ زد.

🥬 ۲. به عنوان قید (تقابلی):

★★★
Die Lage schien ruhig, indes war die Gefahr noch nicht gebannt.
وضعیت آرام به نظر می‌رسید، در عین حال خطر هنوز برطرف نشده بود.

★★★
Er war müde, indes setzte er die Arbeit fort.
او خسته بود، اما کار را ادامه داد.

★★★
Indes sie viel Zeit hatte, fühlte sie sich immer noch gestresst.
در عین حال که وقت زیادی داشت، هنوز احساس استرس می‌کرد.

★★★
Die Regierung versprach Verbesserungen, indes änderte sich nichts.
دولت بهبودهایی را وعده داد، اما هیچ چیز تغییر نکرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 indes: در عین حال، به عنوان قید برای توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل
Er arbeitete hart, indes seine Familie Urlaub machte. (او سخت کار می‌کرد، در حالی که خانواده‌اش در تعطیلات بودند.)

🍎 indes: به عنوان قید برای بیان تقابل یا تضاد بین دو جمله
Die Lage schien ruhig, indes war die Gefahr noch nicht gebannt. (وضعیت آرام به نظر می‌رسید، در عین حال خطر هنوز برطرف نشده بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

indes: به معنای “در عین حال” یا “در همین حین” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد بین دو جمله به کار می‌رود.

مثال: Er arbeitete hart, indes seine Familie Urlaub machte.
(او سخت کار می‌کرد، در حالی که خانواده‌اش در تعطیلات بودند.)

مثال: Die Lage schien ruhig, indes war die Gefahr noch nicht gebannt.
(وضعیت آرام به نظر می‌رسید، در عین حال خطر هنوز برطرف نشده بود.)

مقایسه:

🍎 indes: قید، نشان‌دهنده وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد

Sie kochte das Abendessen, indes die Kinder spielten. (او شام می‌پخت، در حالی که بچه‌ها بازی می‌کردند.)

Indes er las, klingelte das Telefon. (در حالی که او کتاب می‌خواند، تلفن زنگ زد.)

🍎 indes (Adverb): قید، توصیف وقوع دو یا چند رویداد همزمان یا بیان تقابل یا تضاد

Er war müde, indes setzte er die Arbeit fort. (او خسته بود، اما کار را ادامه داد.)

Die Regierung versprach Verbesserungen, indes änderte sich nichts. (دولت بهبودهایی را وعده داد، اما هیچ چیز تغییر نکرد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

jetzig

A

jetzig به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die jetzige Situation ist schwierig.
وضعیت فعلی سخت است.

★★★
Der jetzige Präsident hat viele Reformen eingeführt.
رئیس‌جمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.

★★★
Die jetzigen Bedingungen sind ungünstig.
شرایط فعلی نامساعد هستند.

★★★
Der jetzige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
وضعیت فعلی پروژه رضایت‌بخش است.

استفاده‌های رایج:

🍎 jetzige: فعلی، به عنوان صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Die jetzige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)

🍎 jetzige: صفت برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد
Der jetzige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیس‌جمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

jetzig: به معنای “فعلی” یا “کنونی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die jetzige Situation ist schwierig.
(وضعیت فعلی سخت است.)

مثال: Der jetzige Stand des Projekts ist zufriedenstellend.
(وضعیت فعلی پروژه رضایت‌بخش است.)

مقایسه:

🍎 jetzig: صفت، نشان‌دهنده وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد

Die jetzige Situation ist schwierig. (وضعیت فعلی سخت است.)

Die jetzigen Bedingungen sind ungünstig. (شرایط فعلی نامساعد هستند.)

🍎 jetzig (Adjektiv): صفت، توصیف وضعیت یا شرایطی که در زمان حاضر وجود دارد

Der jetzige Präsident hat viele Reformen eingeführt. (رئیس‌جمهور فعلی بسیاری از اصلاحات را معرفی کرده است.)

Der jetzige Stand des Projekts ist zufriedenstellend. (وضعیت فعلی پروژه رضایت‌بخش است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

kürzlich

A

kürzlich به معنای “اخیراً” یا “به تازگی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe ihn kürzlich getroffen.
من او را به تازگی ملاقات کرده‌ام.

★★★
Kürzlich habe ich einen interessanten Artikel gelesen.
اخیراً یک مقاله جالب خوانده‌ام.

★★★
Wir sind kürzlich umgezogen.
ما به تازگی نقل مکان کرده‌ایم.

★★★
Sie hat kürzlich eine neue Stelle angefangen.
او به تازگی یک شغل جدید را شروع کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 kürzlich: اخیراً، به عنوان قید برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است
Ich habe ihn kürzlich getroffen. (من او را به تازگی ملاقات کرده‌ام.)

🍎 kürzlich: قید برای توصیف رویدادی که به تازگی اتفاق افتاده است
Wir sind kürzlich umgezogen. (ما به تازگی نقل مکان کرده‌ایم.)

تفاوت‌های مفهومی:

kürzlich: به معنای “اخیراً” یا “به تازگی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

مثال: Ich habe ihn kürzlich getroffen.
(من او را به تازگی ملاقات کرده‌ام.)

مثال: Sie hat kürzlich eine neue Stelle angefangen.
(او به تازگی یک شغل جدید را شروع کرده است.)

مقایسه:

🍎 kürzlich: قید، نشان‌دهنده رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است

Kürzlich habe ich einen interessanten Artikel gelesen. (اخیراً یک مقاله جالب خوانده‌ام.)

Wir sind kürzlich umgezogen. (ما به تازگی نقل مکان کرده‌ایم.)

🍎 kürzlich (Adverb): قید، توصیف رویدادی که به تازگی اتفاق افتاده است

Ich habe ihn kürzlich getroffen. (من او را به تازگی ملاقات کرده‌ام.)

Sie hat kürzlich eine neue Stelle angefangen. (او به تازگی یک شغل جدید را شروع کرده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

rechtzeitig

A

rechtzeitig به معنای “به موقع” یا “در زمان مناسب” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen.
ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.

★★★
Sie haben die Aufgabe rechtzeitig abgeschlossen.
آنها وظیفه را به موقع به پایان رساندند.

★★★
Ich hoffe, dass ich rechtzeitig komme.
امیدوارم که به موقع برسم.

★★★
Bitte sei rechtzeitig zur Besprechung da.
لطفاً به موقع در جلسه حضور داشته باش.

استفاده‌های رایج:

🍎 rechtzeitig: به موقع، به عنوان قید برای توصیف انجام کاری در زمان مناسب
Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen. (ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.)

🍎 rechtzeitig: قید برای توصیف رسیدن یا انجام کاری در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر
Sie haben die Aufgabe rechtzeitig abgeschlossen. (آنها وظیفه را به موقع به پایان رساندند.)

تفاوت‌های مفهومی:

rechtzeitig: به معنای “به موقع” یا “در زمان مناسب” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر به کار می‌رود.

مثال: Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen.
(ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.)

مثال: Bitte sei rechtzeitig zur Besprechung da.
(لطفاً به موقع در جلسه حضور داشته باش.)

مقایسه:

🍎 rechtzeitig: قید، نشان‌دهنده انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب

Ich hoffe, dass ich rechtzeitig komme. (امیدوارم که به موقع برسم.)

Sie haben die Aufgabe rechtzeitig abgeschlossen. (آنها وظیفه را به موقع به پایان رساندند.)

🍎 rechtzeitig (Adverb): قید، توصیف انجام کاری یا رسیدن به مکانی در زمان مناسب یا قبل از موعد مقرر

Bitte sei rechtzeitig zur Besprechung da. (لطفاً به موقع در جلسه حضور داشته باش.)

Wir müssen rechtzeitig losfahren, um den Zug zu erreichen. (ما باید به موقع راه بیفتیم تا به قطار برسیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

seither
(ADV)

A

seither به معنای “از آن زمان تاکنون” یا “از آن به بعد” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen.
از آن زمان تاکنون او را ندیده‌ام.

★★★
Sie hat seither viel gelernt.
او از آن به بعد چیزهای زیادی یاد گرفته است.

★★★
Das Geschäft läuft seither sehr gut.
از آن زمان تاکنون کسب‌وکار خیلی خوب پیش می‌رود.

★★★
Seither hat sich vieles verändert.
از آن زمان تاکنون خیلی چیزها تغییر کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 seither: از آن زمان تاکنون، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد
Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen. (از آن زمان تاکنون او را ندیده‌ام.)

🍎 seither: قید برای توصیف تغییرات یا وقایعی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا حال ادامه دارد
Seither hat sich vieles verändert. (از آن زمان تاکنون خیلی چیزها تغییر کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

seither: به معنای “از آن زمان تاکنون” یا “از آن به بعد” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد، به کار می‌رود.

مثال: Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen.
(از آن زمان تاکنون او را ندیده‌ام.)

مثال: Das Geschäft läuft seither sehr gut.
(از آن زمان تاکنون کسب‌وکار خیلی خوب پیش می‌رود.)

مقایسه:

🍎 seither: قید، نشان‌دهنده وضعیتی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا زمان حال ادامه دارد

Ich habe ihn seither nicht mehr gesehen. (از آن زمان تاکنون او را ندیده‌ام.)

Das Geschäft läuft seither sehr gut. (از آن زمان تاکنون کسب‌وکار خیلی خوب پیش می‌رود.)

🍎 seither (Adverb): قید، توصیف تغییرات یا وقایعی که از یک زمان خاص در گذشته شروع شده و تا حال ادامه دارد

Sie hat seither viel gelernt. (او از آن به بعد چیزهای زیادی یاد گرفته است.)

Seither hat sich vieles verändert. (از آن زمان تاکنون خیلی چیزها تغییر کرده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

momentan

A

momentan به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich bin momentan sehr beschäftigt.
در حال حاضر بسیار مشغول هستم.

★★★
Er wohnt momentan bei seinen Eltern.
او در حال حاضر با والدینش زندگی می‌کند.

★★★
Momentan gibt es keine neuen Informationen.
فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.

★★★
Wir arbeiten momentan an einem großen Projekt.
در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار می‌کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 momentan: در حال حاضر، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد
Ich bin momentan sehr beschäftigt. (در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

🍎 momentan: قید برای توصیف وضعیتی که فعلاً وجود دارد
Er wohnt momentan bei seinen Eltern. (او در حال حاضر با والدینش زندگی می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

momentan: به معنای “در حال حاضر” یا “فعلاً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال وجود دارد یا اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Ich bin momentan sehr beschäftigt.
(در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

مثال: Momentan gibt es keine neuen Informationen.
(فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)

مقایسه:

🍎 momentan: قید، نشان‌دهنده وضعیتی که در زمان حال وجود دارد

Ich bin momentan sehr beschäftigt. (در حال حاضر بسیار مشغول هستم.)

Er wohnt momentan bei seinen Eltern. (او در حال حاضر با والدینش زندگی می‌کند.)

🍎 momentan (Adverb): قید، توصیف وضعیتی که فعلاً وجود دارد

Momentan gibt es keine neuen Informationen. (فعلاً اطلاعات جدیدی وجود ندارد.)

Wir arbeiten momentan an einem großen Projekt. (در حال حاضر روی یک پروژه بزرگ کار می‌کنیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

kurzfristig

A

kurzfristig به معنای “کوتاه‌مدت” یا “در مدت کوتاه” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد یا برنامه‌ریزی شده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Wir haben eine kurzfristige Lösung gefunden.
ما یک راه‌حل کوتاه‌مدت پیدا کرده‌ایم.

★★★
Die kurzfristigen Ziele des Projekts sind klar definiert.
اهداف کوتاه‌مدت پروژه به وضوح تعریف شده‌اند.

★★★
Er hat eine kurzfristige Arbeit angenommen.
او یک کار کوتاه‌مدت را قبول کرده است.

★★★
Eine kurzfristige Entscheidung war notwendig.
یک تصمیم کوتاه‌مدت ضروری بود.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Wir müssen kurzfristig reagieren.
ما باید به صورت کوتاه‌مدت واکنش نشان دهیم.

★★★
Die Veranstaltung wurde kurzfristig abgesagt.
رویداد به صورت کوتاه‌مدت لغو شد.

★★★
Er hat mich kurzfristig informiert.
او به من به صورت کوتاه‌مدت اطلاع داد.

★★★
Kurzfristig ist eine Änderung notwendig.
در کوتاه‌مدت، یک تغییر ضروری است.

استفاده‌های رایج:

🍎 kurzfristig: کوتاه‌مدت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد
Wir haben eine kurzfristige Lösung gefunden. (ما یک راه‌حل کوتاه‌مدت پیدا کرده‌ایم.)

🍎 kurzfristig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کوتاه‌مدت اتفاق می‌افتد یا برنامه‌ریزی شده است
Wir müssen kurzfristig reagieren. (ما باید به صورت کوتاه‌مدت واکنش نشان دهیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

kurzfristig: به معنای “کوتاه‌مدت” یا “در مدت کوتاه” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد یا برنامه‌ریزی شده است، به کار می‌رود.

مثال: Wir haben eine kurzfristige Lösung gefunden.
(ما یک راه‌حل کوتاه‌مدت پیدا کرده‌ایم.)

مثال: Die Veranstaltung wurde kurzfristig abgesagt.
(رویداد به صورت کوتاه‌مدت لغو شد.)

مقایسه:

🍎 kurzfristig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که برای مدت زمان کوتاه ادامه دارد

Die kurzfristigen Ziele des Projekts sind klar definiert. (اهداف کوتاه‌مدت پروژه به وضوح تعریف شده‌اند.)

Er hat eine kurzfristige Arbeit angenommen. (او یک کار کوتاه‌مدت را قبول کرده است.)

🍎 kurzfristig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به صورت کوتاه‌مدت اتفاق می‌افتد یا برنامه‌ریزی شده است

Wir müssen kurzfristig reagieren. (ما باید به صورت کوتاه‌مدت واکنش نشان دهیم.)

Kurzfristig ist eine Änderung notwendig. (در کوتاه‌مدت، یک تغییر ضروری است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

langjährig

A

langjährig به معنای “چندین ساله” یا “بلندمدت” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er ist ein langjähriger Freund von mir.
او یک دوست چندین ساله من است.

★★★
Sie hat langjährige Erfahrung in diesem Bereich.
او تجربه چندین ساله در این زمینه دارد.

★★★
Unsere langjährige Zusammenarbeit war sehr erfolgreich.
همکاری چندین ساله ما بسیار موفقیت‌آمیز بود.

★★★
Das Unternehmen hat langjährige Kunden, die immer wieder zurückkehren.
شرکت مشتریان چندین ساله دارد که همیشه برمی‌گردند.

استفاده‌های رایج:

🍎 langjährig: چندین ساله، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است
Er ist ein langjähriger Freund von mir. (او یک دوست چندین ساله من است.)

🍎 langjährig: صفت برای توصیف تجربه یا همکاری که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است
Sie hat langjährige Erfahrung in diesem Bereich. (او تجربه چندین ساله در این زمینه دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

langjährig: به معنای “چندین ساله” یا “بلندمدت” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است، به کار می‌رود.

مثال: Er ist ein langjähriger Freund von mir.
(او یک دوست چندین ساله من است.)

مثال: Unsere langjährige Zusammenarbeit war sehr erfolgreich.
(همکاری چندین ساله ما بسیار موفقیت‌آمیز بود.)

مقایسه:

🍎 langjährig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که برای مدت زمان طولانی، یعنی چندین سال، ادامه داشته است

Sie hat langjährige Erfahrung in diesem Bereich. (او تجربه چندین ساله در این زمینه دارد.)

Das Unternehmen hat langjährige Kunden, die immer wieder zurückkehren. (شرکت مشتریان چندین ساله دارد که همیشه برمی‌گردند.)

🍎 langjährig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه داشته است

Er ist ein langjähriger Freund von mir. (او یک دوست چندین ساله من است.)

Unsere langjährige Zusammenarbeit war sehr erfolgreich. (همکاری چندین ساله ما بسیار موفقیت‌آمیز بود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

sogleich
(ADV)

A

sogleich به معنای “بلافاصله” یا “فوراً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er kam sogleich, als ich ihn rief.
او بلافاصله آمد وقتی که او را صدا زدم.

★★★
Sie antwortete sogleich auf meine E-Mail.
او بلافاصله به ایمیل من پاسخ داد.

★★★
Wir müssen sogleich handeln, um das Problem zu lösen.
ما باید بلافاصله عمل کنیم تا مشکل را حل کنیم.

★★★
Der Arzt kam sogleich, nachdem er den Notruf erhalten hatte.
پزشک بلافاصله آمد وقتی که تماس اضطراری را دریافت کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 sogleich: بلافاصله، به عنوان قید برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر
Er kam sogleich, als ich ihn rief. (او بلافاصله آمد وقتی که او را صدا زدم.)

🍎 sogleich: قید برای توصیف انجام کاری فوراً یا بدون تأخیر
Sie antwortete sogleich auf meine E-Mail. (او بلافاصله به ایمیل من پاسخ داد.)

تفاوت‌های مفهومی:

sogleich: به معنای “بلافاصله” یا “فوراً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر به کار می‌رود.

مثال: Wir müssen sogleich handeln, um das Problem zu lösen.
(ما باید بلافاصله عمل کنیم تا مشکل را حل کنیم.)

مثال: Der Arzt kam sogleich, nachdem er den Notruf erhalten hatte.
(پزشک بلافاصله آمد وقتی که تماس اضطراری را دریافت کرد.)

مقایسه:

🍎 sogleich: قید، نشان‌دهنده انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر

Er kam sogleich, als ich ihn rief. (او بلافاصله آمد وقتی که او را صدا زدم.)

Wir müssen sogleich handeln, um das Problem zu lösen. (ما باید بلافاصله عمل کنیم تا مشکل را حل کنیم.)

🍎 sogleich (Adverb): قید، توصیف انجام کاری فوراً یا بدون تأخیر

Sie antwortete sogleich auf meine E-Mail. (او بلافاصله به ایمیل من پاسخ داد.)

Der Arzt kam sogleich, nachdem er den Notruf erhalten hatte. (پزشک بلافاصله آمد وقتی که تماس اضطراری را دریافت کرد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

spätestens
(ADV)

A

spätestens به معنای “حداکثر تا” یا “در آخرین مهلت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای تعیین زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein.
ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.

★★★
Spätestens nächste Woche müssen wir das Projekt abschließen.
حداکثر تا هفته آینده باید پروژه را به پایان برسانیم.

★★★
Bitte kommen Sie spätestens bis zum 15. Juli vorbei.
لطفاً حداکثر تا ۱۵ ژوئیه مراجعه کنید.

★★★
Er will spätestens in zwei Jahren sein Studium beenden.
او می‌خواهد حداکثر تا دو سال دیگر تحصیلاتش را به پایان برساند.

استفاده‌های رایج:

🍎 spätestens: حداکثر تا، به عنوان قید برای تعیین زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود
Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein. (ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.)

🍎 spätestens: قید برای تعیین مهلت نهایی انجام کاری
Spätestens nächste Woche müssen wir das Projekt abschließen. (حداکثر تا هفته آینده باید پروژه را به پایان برسانیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

spätestens: به معنای “حداکثر تا” یا “در آخرین مهلت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای تعیین زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود، به کار می‌رود.

مثال: Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein.
(ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.)

مثال: Bitte kommen Sie spätestens bis zum 15. Juli vorbei.
(لطفاً حداکثر تا ۱۵ ژوئیه مراجعه کنید.)

مقایسه:

🍎 spätestens: قید، نشان‌دهنده مهلت نهایی برای انجام کاری

Spätestens nächste Woche müssen wir das Projekt abschließen. (حداکثر تا هفته آینده باید پروژه را به پایان برسانیم.)

Er will spätestens in zwei Jahren sein Studium beenden. (او می‌خواهد حداکثر تا دو سال دیگر تحصیلاتش را به پایان برساند.)

🍎 spätestens (Adverb): قید، توصیف زمانی که چیزی باید حتماً تا آن زمان انجام شود

Wir müssen spätestens um 10 Uhr dort sein. (ما باید حداکثر تا ساعت ۱۰ آنجا باشیم.)

Bitte kommen Sie spätestens bis zum 15. Juli vorbei. (لطفاً حداکثر تا ۱۵ ژوئیه مراجعه کنید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

unterdessen
(ADV)

A

unterdessen به معنای “در همین حین” یا “در این بین” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر یا در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten.
او شام می‌پخت، در حالی که بچه‌ها بازی می‌کردند.

★★★
Er arbeitete an seinem Projekt, unterdessen hörte er Musik.
او روی پروژه‌اش کار می‌کرد، در حالی که موسیقی گوش می‌داد.

★★★
Wir warteten auf den Bus, unterdessen begann es zu regnen.
ما منتظر اتوبوس بودیم، در حالی که باران شروع به باریدن کرد.

★★★
Unterdessen vergingen die Stunden wie im Flug.
در همین حین، ساعت‌ها به سرعت گذشتند.

استفاده‌های رایج:

🍎 unterdessen: در همین حین، به عنوان قید برای توصیف وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر
Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten. (او شام می‌پخت، در حالی که بچه‌ها بازی می‌کردند.)

🍎 unterdessen: قید برای توصیف وقوع رویدادی در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است
Wir warteten auf den Bus, unterdessen begann es zu regnen. (ما منتظر اتوبوس بودیم، در حالی که باران شروع به باریدن کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

unterdessen: به معنای “در همین حین” یا “در این بین” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر یا در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است، به کار می‌رود.

مثال: Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten.
(او شام می‌پخت، در حالی که بچه‌ها بازی می‌کردند.)

مثال: Unterdessen vergingen die Stunden wie im Flug.
(در همین حین، ساعت‌ها به سرعت گذشتند.)

مقایسه:

🍎 unterdessen: قید، نشان‌دهنده وقوع رویدادی همزمان با یک رویداد دیگر

Er arbeitete an seinem Projekt, unterdessen hörte er Musik. (او روی پروژه‌اش کار می‌کرد، در حالی که موسیقی گوش می‌داد.)

Unterdessen vergingen die Stunden wie im Flug. (در همین حین، ساعت‌ها به سرعت گذشتند.)

🍎 unterdessen (Adverb): قید، توصیف وقوع رویدادی در طول زمانی که اتفاق دیگری در حال رخ دادن است

Wir warteten auf den Bus, unterdessen begann es zu regnen. (ما منتظر اتوبوس بودیم، در حالی که باران شروع به باریدن کرد.)

Sie kochte das Abendessen, unterdessen die Kinder spielten. (او شام می‌پخت، در حالی که بچه‌ها بازی می‌کردند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

unverzüglich

A

unverzüglich به معنای “فوراً” یا “بدون تأخیر” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Bitte antworten Sie unverzüglich.
لطفاً فوراً پاسخ دهید.

★★★
Der Patient muss unverzüglich operiert werden.
بیمار باید بدون تأخیر جراحی شود.

★★★
Sie verließ den Raum unverzüglich nach dem Meeting.
او بلافاصله بعد از جلسه اتاق را ترک کرد.

★★★
Der Alarm wurde ausgelöst und die Feuerwehr kam unverzüglich.
آلارم به صدا درآمد و آتش‌نشانی فوراً آمد.

استفاده‌های رایج:

🍎 unverzüglich: فوراً، به عنوان قید برای توصیف انجام کاری بدون تأخیر
Bitte antworten Sie unverzüglich. (لطفاً فوراً پاسخ دهید.)

🍎 unverzüglich: قید برای توصیف وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر
Der Patient muss unverzüglich operiert werden. (بیمار باید بدون تأخیر جراحی شود.)

تفاوت‌های مفهومی:

unverzüglich: به معنای “فوراً” یا “بدون تأخیر” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر به کار می‌رود.

مثال: Bitte antworten Sie unverzüglich.
(لطفاً فوراً پاسخ دهید.)

مثال: Der Alarm wurde ausgelöst und die Feuerwehr kam unverzüglich.
(آلارم به صدا درآمد و آتش‌نشانی فوراً آمد.)

مقایسه:

🍎 unverzüglich: قید، نشان‌دهنده انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون تأخیر

Der Patient muss unverzüglich operiert werden. (بیمار باید بدون تأخیر جراحی شود.)

Sie verließ den Raum unverzüglich nach dem Meeting. (او بلافاصله بعد از جلسه اتاق را ترک کرد.)

🍎 unverzüglich (Adverb): قید، توصیف انجام کاری یا وقوع رویدادی بدون هیچ گونه تأخیر

Bitte antworten Sie unverzüglich. (لطفاً فوراً پاسخ دهید.)

Der Alarm wurde ausgelöst und die Feuerwehr kam unverzüglich. (آلارم به صدا درآمد و آتش‌نشانی فوراً آمد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

vorerst
(ADV)

A

vorerst به معنای “فعلاً” یا “برای حال حاضر” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert.
ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.

★★★
Das Projekt wird vorerst auf Eis gelegt.
پروژه فعلاً متوقف شده است.

★★★
Er bleibt vorerst bei seinen Eltern.
او فعلاً با والدینش می‌ماند.

★★★
Vorerst gibt es keine weiteren Informationen.
فعلاً اطلاعات بیشتری وجود ندارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorerst: فعلاً، به عنوان قید برای توصیف وضعیتی که موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد
Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert. (ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.)

🍎 vorerst: قید برای توصیف وضعیتی که موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد
Das Projekt wird vorerst auf Eis gelegt. (پروژه فعلاً متوقف شده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorerst: به معنای “فعلاً” یا “برای حال حاضر” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وضعیتی که در زمان حال موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت، به کار می‌رود.

مثال: Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert.
(ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.)

مثال: Vorerst gibt es keine weiteren Informationen.
(فعلاً اطلاعات بیشتری وجود ندارد.)

مقایسه:

🍎 vorerst: قید، نشان‌دهنده وضعیتی که موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد

Er bleibt vorerst bei seinen Eltern. (او فعلاً با والدینش می‌ماند.)

Vorerst gibt es keine weiteren Informationen. (فعلاً اطلاعات بیشتری وجود ندارد.)

🍎 vorerst (Adverb): قید، توصیف وضعیتی که در زمان حال موقت است یا تا اطلاع ثانوی ادامه خواهد داشت

Das Projekt wird vorerst auf Eis gelegt. (پروژه فعلاً متوقف شده است.)

Wir müssen vorerst abwarten und sehen, was passiert. (ما فعلاً باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

voraus
(ADV)

A

voraus به معنای “پیش” یا “قبل از” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در زمان یا مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Danke im Voraus für Ihre Hilfe.
پیشاپیش از کمک شما سپاسگزارم.

★★★
Wir müssen alles im Voraus planen.
ما باید همه چیز را از قبل برنامه‌ریزی کنیم.

★★★
Er hat den Termin lange im Voraus vereinbart.
او قرار ملاقات را خیلی قبل‌تر تنظیم کرده است.

★★★
Bitte informieren Sie uns im Voraus.
لطفاً از قبل ما را مطلع کنید.

🥬 ۲. به عنوان قید (مکانی):

★★★
Gehen Sie schon voraus, ich komme nach.
شما پیش بروید، من می‌آیم.

★★★
Die Kinder liefen voraus.
بچه‌ها جلوتر دویدند.

★★★
Der Guide ging voraus, um den Weg zu zeigen.
راهنما جلوتر رفت تا مسیر را نشان دهد.

★★★
Er war uns immer einen Schritt voraus.
او همیشه یک قدم از ما جلوتر بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 im Voraus: پیشاپیش، به عنوان قید برای توصیف چیزی که قبل از زمان مقرر انجام می‌شود
Danke im Voraus für Ihre Hilfe. (پیشاپیش از کمک شما سپاسگزارم.)

🍎 voraus: جلوتر، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد
Gehen Sie schon voraus, ich komme nach. (شما پیش بروید، من می‌آیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

voraus: به معنای “پیش” یا “قبل از” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در زمان یا مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Danke im Voraus für Ihre Hilfe.
(پیشاپیش از کمک شما سپاسگزارم.)

مثال: Die Kinder liefen voraus.
(بچه‌ها جلوتر دویدند.)

مقایسه:

🍎 im Voraus: قید، نشان‌دهنده انجام کاری قبل از زمان مقرر

Wir müssen alles im Voraus planen. (ما باید همه چیز را از قبل برنامه‌ریزی کنیم.)

Bitte informieren Sie uns im Voraus. (لطفاً از قبل ما را مطلع کنید.)

🍎 voraus (Adverb): قید، توصیف چیزی که در مکان جلوتر از چیز دیگری قرار دارد

Gehen Sie schon voraus, ich komme nach. (شما پیش بروید، من می‌آیم.)

Der Guide ging voraus, um den Weg zu zeigen. (راهنما جلوتر رفت تا مسیر را نشان دهد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
55
Q

vorhin
(ADV)

A

vorhin به معنای “کمی پیش” یا “چند لحظه قبل” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe ihn vorhin gesehen.
من او را چند لحظه پیش دیدم.

★★★
Vorhin hat es noch geregnet.
کمی پیش هنوز باران می‌بارید.

★★★
Sie hat mich vorhin angerufen.
او چند لحظه پیش با من تماس گرفت.

★★★
Wir haben vorhin darüber gesprochen.
ما چند لحظه پیش در این باره صحبت کردیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorhin: کمی پیش، به عنوان قید برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است
Ich habe ihn vorhin gesehen. (من او را چند لحظه پیش دیدم.)

🍎 vorhin: قید برای توصیف چیزی که لحظاتی قبل رخ داده است
Vorhin hat es noch geregnet. (کمی پیش هنوز باران می‌بارید.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorhin: به معنای “کمی پیش” یا “چند لحظه قبل” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است، به کار می‌رود.

مثال: Ich habe ihn vorhin gesehen.
(من او را چند لحظه پیش دیدم.)

مثال: Sie hat mich vorhin angerufen.
(او چند لحظه پیش با من تماس گرفت.)

مقایسه:

🍎 vorhin: قید، نشان‌دهنده رویدادی که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است

Vorhin hat es noch geregnet. (کمی پیش هنوز باران می‌بارید.)

Wir haben vorhin darüber gesprochen. (ما چند لحظه پیش در این باره صحبت کردیم.)

🍎 vorhin (Adverb): قید، توصیف چیزی که لحظاتی قبل رخ داده است

Ich habe ihn vorhin gesehen. (من او را چند لحظه پیش دیدم.)

Sie hat mich vorhin angerufen. (او چند لحظه پیش با من تماس گرفت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
56
Q

vorzeitig

A

vorzeitig به معنای “زودتر از موعد” یا “پیش از وقت مقرر” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Er hat das Meeting vorzeitig verlassen.
او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.

★★★
Die Prüfung wurde vorzeitig beendet.
امتحان زودتر از وقت مقرر به پایان رسید.

★★★
Wir sind vorzeitig angekommen.
ما زودتر از موعد رسیدیم.

★★★
Das Projekt wurde vorzeitig abgeschlossen.
پروژه زودتر از موعد به پایان رسید.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Sein vorzeitiger Rücktritt war überraschend.
استعفای زودهنگام او غافلگیرکننده بود.

★★★
Der vorzeitige Abbruch des Programms war notwendig.
قطع زودهنگام برنامه ضروری بود.

★★★
Vorzeitige Kündigungen sind selten.
اخراج‌های زودهنگام نادر هستند.

★★★
Ihre vorzeitige Rückkehr hat uns gefreut.
بازگشت زودهنگام او ما را خوشحال کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorzeitig: زودتر از موعد، به عنوان قید برای توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق می‌افتد
Er hat das Meeting vorzeitig verlassen. (او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.)

🍎 vorzeitig: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که قبل از زمان مقرر اتفاق می‌افتد
Sein vorzeitiger Rücktritt war überraschend. (استعفای زودهنگام او غافلگیرکننده بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorzeitig: به معنای “زودتر از موعد” یا “پیش از وقت مقرر” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat das Meeting vorzeitig verlassen.
(او جلسه را زودتر از موعد ترک کرد.)

مثال: Der vorzeitige Abbruch des Programms war notwendig.
(قطع زودهنگام برنامه ضروری بود.)

مقایسه:

🍎 vorzeitig: قید، نشان‌دهنده وقوع چیزی قبل از زمان تعیین شده

Die Prüfung wurde vorzeitig beendet. (امتحان زودتر از وقت مقرر به پایان رسید.)

Wir sind vorzeitig angekommen. (ما زودتر از موعد رسیدیم.)

🍎 vorzeitig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که قبل از زمان تعیین شده اتفاق می‌افتد

Sein vorzeitiger Rücktritt war überraschend. (استعفای زودهنگام او غافلگیرکننده بود.)

Das Projekt wurde vorzeitig abgeschlossen. (پروژه زودتر از موعد به پایان رسید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
57
Q

zufällig

A

zufällig به معنای “تصادفی” یا “اتفاقی” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که بدون برنامه‌ریزی یا پیش‌بینی قبلی رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das war ein zufälliges Treffen.
این یک ملاقات تصادفی بود.

★★★
Eine zufällige Entdeckung führte zur Lösung des Problems.
یک کشف تصادفی منجر به حل مشکل شد.

★★★
Wir haben zufällige Gemeinsamkeiten entdeckt.
ما شباهت‌های تصادفی پیدا کردیم.

★★★
Sie hatte eine zufällige Begegnung mit einem alten Freund.
او یک برخورد تصادفی با یک دوست قدیمی داشت.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی و مکانی):

★★★
Ich habe ihn zufällig im Supermarkt getroffen.
من او را تصادفاً در سوپرمارکت دیدم.

★★★
Sie haben zufällig das gleiche Hobby.
آنها تصادفاً همان سرگرمی را دارند.

★★★
Ich habe das Buch zufällig gefunden.
من کتاب را تصادفاً پیدا کردم.

★★★
Er ist zufällig zur gleichen Zeit wie ich angekommen.
او تصادفاً در همان زمان با من رسید.

استفاده‌های رایج:

🍎 zufällig: تصادفی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بدون برنامه‌ریزی یا پیش‌بینی قبلی رخ می‌دهد
Das war ein zufälliges Treffen. (این یک ملاقات تصادفی بود.)

🍎 zufällig: به عنوان قید برای توصیف چیزی که اتفاقی رخ می‌دهد
Ich habe ihn zufällig im Supermarkt getroffen. (من او را تصادفاً در سوپرمارکت دیدم.)

تفاوت‌های مفهومی:

zufällig: به معنای “تصادفی” یا “اتفاقی” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون برنامه‌ریزی یا پیش‌بینی قبلی رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Das war ein zufälliges Treffen.
(این یک ملاقات تصادفی بود.)

مثال: Ich habe das Buch zufällig gefunden.
(من کتاب را تصادفاً پیدا کردم.)

مقایسه:

🍎 zufällig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بدون برنامه‌ریزی یا پیش‌بینی قبلی رخ می‌دهد

Eine zufällige Entdeckung führte zur Lösung des Problems. (یک کشف تصادفی منجر به حل مشکل شد.)

Sie hatte eine zufällige Begegnung mit einem alten Freund. (او یک برخورد تصادفی با یک دوست قدیمی داشت.)

🍎 zufällig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که اتفاقی رخ می‌دهد

Ich habe ihn zufällig im Supermarkt getroffen. (من او را تصادفاً در سوپرمارکت دیدم.)

Er ist zufällig zur gleichen Zeit wie ich angekommen. (او تصادفاً در همان زمان با من رسید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
58
Q

zwischendurch
(ADV)

A

zwischendurch به معنای “در بین” یا “گاه‌به‌گاه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع یک فعالیت یا رویداد به‌طور متناوب در میان فعالیت‌های دیگر به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht.
من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.

★★★
Zwischendurch habe ich etwas gelesen.
در بین کارهایم کمی مطالعه کردم.

★★★
Wir haben zwischendurch immer wieder telefoniert.
ما در بین کارهایمان گاه‌به‌گاه تلفنی صحبت می‌کردیم.

★★★
Er isst zwischendurch gerne Snacks.
او در بین وعده‌های غذایی دوست دارد میان‌وعده بخورد.

استفاده‌های رایج:

🍎 zwischendurch: در بین، به عنوان قید برای توصیف وقوع یک فعالیت یا رویداد به‌طور متناوب در میان فعالیت‌های دیگر
Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht. (من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.)

🍎 zwischendurch: به عنوان قید برای توصیف وقوع یک فعالیت به‌طور متناوب
Zwischendurch habe ich etwas gelesen. (در بین کارهایم کمی مطالعه کردم.)

تفاوت‌های مفهومی:

zwischendurch: به معنای “در بین” یا “گاه‌به‌گاه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک فعالیت یا رویداد به‌طور متناوب در میان فعالیت‌های دیگر به کار می‌رود.

مثال: Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht.
(من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.)

مثال: Er isst zwischendurch gerne Snacks.
(او در بین وعده‌های غذایی دوست دارد میان‌وعده بخورد.)

مقایسه:

🍎 zwischendurch: قید، نشان‌دهنده وقوع یک فعالیت یا رویداد به‌طور متناوب در میان فعالیت‌های دیگر

Wir haben zwischendurch immer wieder telefoniert. (ما در بین کارهایمان گاه‌به‌گاه تلفنی صحبت می‌کردیم.)

Er isst zwischendurch gerne Snacks. (او در بین وعده‌های غذایی دوست دارد میان‌وعده بخورد.)

🍎 zwischendurch (Adverb): قید، توصیف وقوع یک فعالیت به‌طور متناوب در میان فعالیت‌های دیگر

Ich habe zwischendurch ein paar Pausen gemacht. (من در بین کارم چندین استراحت کوتاه کردم.)

Zwischendurch habe ich etwas gelesen. (در بین کارهایم کمی مطالعه کردم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
59
Q

ausschließlich

A

ausschließlich به معنای “منحصراً” یا “فقط” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر می‌گیرد و هیچ چیز دیگری را شامل نمی‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Dieser Raum ist ausschließlich für Mitarbeiter.
این اتاق منحصراً برای کارکنان است.

★★★
Er isst ausschließlich vegetarische Gerichte.
او فقط غذاهای گیاهی می‌خورد.

★★★
Die Produkte sind ausschließlich online erhältlich.
محصولات فقط به صورت آنلاین موجود هستند.

★★★
Wir haben uns ausschließlich auf dieses Thema konzentriert.
ما منحصراً بر روی این موضوع تمرکز کرده‌ایم.

استفاده‌های رایج:

🍎 ausschließlich: منحصراً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر می‌گیرد
Dieser Raum ist ausschließlich für Mitarbeiter. (این اتاق منحصراً برای کارکنان است.)

🍎 ausschließlich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را شامل می‌شود
Die Produkte sind ausschließlich online erhältlich. (محصولات فقط به صورت آنلاین موجود هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

ausschließlich: به معنای “منحصراً” یا “فقط” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر می‌گیرد و هیچ چیز دیگری را شامل نمی‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Er isst ausschließlich vegetarische Gerichte.
(او فقط غذاهای گیاهی می‌خورد.)

مثال: Wir haben uns ausschließlich auf dieses Thema konzentriert.
(ما منحصراً بر روی این موضوع تمرکز کرده‌ایم.)

مقایسه:

🍎 ausschließlich: قید، نشان‌دهنده چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را در بر می‌گیرد

Dieser Raum ist ausschließlich für Mitarbeiter. (این اتاق منحصراً برای کارکنان است.)

Er isst ausschließlich vegetarische Gerichte. (او فقط غذاهای گیاهی می‌خورد.)

🍎 ausschließlich (Adverb): قید، توصیف چیزی که تنها یک گزینه یا حالت خاص را شامل می‌شود

Die Produkte sind ausschließlich online erhältlich. (محصولات فقط به صورت آنلاین موجود هستند.)

Wir haben uns ausschließlich auf dieses Thema konzentriert. (ما منحصراً بر روی این موضوع تمرکز کرده‌ایم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
60
Q

allzu
(ADV)

A

allzu به معنای “بیش از حد” یا “خیلی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Sei nicht allzu streng mit dir selbst.
با خودت بیش از حد سختگیر نباش.

★★★
Das war allzu offensichtlich.
این خیلی واضح بود.

★★★
Er hat allzu viel gearbeitet und ist jetzt erschöpft.
او بیش از حد کار کرده و حالا خسته است.

★★★
Wir sollten nicht allzu lange warten.
ما نباید خیلی منتظر بمانیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 allzu: بیش از حد، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ می‌دهد
Sei nicht allzu streng mit dir selbst. (با خودت بیش از حد سختگیر نباش.)

🍎 allzu: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ می‌دهد
Er hat allzu viel gearbeitet und ist jetzt erschöpft. (او بیش از حد کار کرده و حالا خسته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

allzu: به معنای “بیش از حد” یا “خیلی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Das war allzu offensichtlich.
(این خیلی واضح بود.)

مثال: Wir sollten nicht allzu lange warten.
(ما نباید خیلی منتظر بمانیم.)

مقایسه:

🍎 allzu: قید، نشان‌دهنده چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ می‌دهد

Das war allzu offensichtlich. (این خیلی واضح بود.)

Sei nicht allzu streng mit dir selbst. (با خودت بیش از حد سختگیر نباش.)

🍎 allzu (Adverb): قید، توصیف چیزی که به شدت یا به مقدار زیادی رخ می‌دهد

Er hat allzu viel gearbeitet und ist jetzt erschöpft. (او بیش از حد کار کرده و حالا خسته است.)

Wir sollten nicht allzu lange warten. (ما نباید خیلی منتظر بمانیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
61
Q

bloß
(ADV)

A

bloß به معنای “فقط” یا “تنها” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی به‌تنهایی یا بدون چیز دیگری است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich wollte bloß helfen.
من فقط می‌خواستم کمک کنم.

★★★
Es ist bloß ein kleiner Fehler.
این تنها یک اشتباه کوچک است.

★★★
Hör bloß auf damit!
فقط دست از این کار بردار!

★★★
Ich habe bloß fünf Minuten Zeit.
من فقط پنج دقیقه وقت دارم.

🥬 ۲. برای بیان تأکید یا هشدار:

★★★
Pass bloß auf!
فقط مواظب باش!

★★★
Sag bloß nichts darüber!
فقط در این باره چیزی نگو!

★★★
Komm bloß nicht zu spät!
فقط دیر نکن!

★★★
Tu bloß das nicht!
فقط این کار را نکن!

استفاده‌های رایج:

🍎 bloß: فقط، به عنوان قید برای تأکید بر اینکه چیزی به‌تنهایی یا بدون چیز دیگری است
Ich wollte bloß helfen. (من فقط می‌خواستم کمک کنم.)

🍎 bloß: به عنوان قید برای بیان تأکید یا هشدار
Pass bloß auf! (فقط مواظب باش!)

تفاوت‌های مفهومی:

bloß: به معنای “فقط” یا “تنها” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی به‌تنهایی یا بدون چیز دیگری است، به کار می‌رود.

مثال: Es ist bloß ein kleiner Fehler.
(این تنها یک اشتباه کوچک است.)

مثال: Sag bloß nichts darüber!
(فقط در این باره چیزی نگو!)

مقایسه:

🍎 bloß: قید، نشان‌دهنده چیزی که به‌تنهایی یا بدون چیز دیگری است

Ich habe bloß fünf Minuten Zeit. (من فقط پنج دقیقه وقت دارم.)

Es ist bloß ein kleiner Fehler. (این تنها یک اشتباه کوچک است.)

🍎 bloß (Adverb): قید، تأکید بر چیزی یا هشدار

Pass bloß auf! (فقط مواظب باش!)

Komm bloß nicht zu spät! (فقط دیر نکن!)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
62
Q

ganz

A

ganz به معنای “کاملاً” یا “تماماً” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی انجام شده یا موجود است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich bin ganz zufrieden mit dem Ergebnis.
من کاملاً از نتیجه راضی هستم.

★★★
Das ist ganz einfach.
این کاملاً ساده است.

★★★
Er hat ganz vergessen, dass wir ein Treffen haben.
او کاملاً فراموش کرده بود که ما یک ملاقات داریم.

★★★
Wir sind ganz begeistert von der neuen Idee.
ما کاملاً از ایده جدید هیجان‌زده‌ایم.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet.
من تمام روز را کار کرده‌ام.

★★★
Das ganze Team hat hart gearbeitet.
تمام تیم سخت کار کرده‌اند.

★★★
Er hat die ganze Wahrheit gesagt.
او تمام حقیقت را گفت.

★★★
Wir haben das ganze Wochenende verbracht.
ما تمام آخر هفته را سپری کردیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 ganz: کاملاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کامل انجام شده است
Ich bin ganz zufrieden mit dem Ergebnis. (من کاملاً از نتیجه راضی هستم.)

🍎 ganz: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی موجود است
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet. (من تمام روز را کار کرده‌ام.)

تفاوت‌های مفهومی:

ganz: به معنای “کاملاً” یا “تماماً” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی انجام شده یا موجود است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat ganz vergessen, dass wir ein Treffen haben.
(او کاملاً فراموش کرده بود که ما یک ملاقات داریم.)

مثال: Er hat die ganze Wahrheit gesagt.
(او تمام حقیقت را گفت.)

مقایسه:

🍎 ganz: قید، نشان‌دهنده چیزی که به صورت کامل انجام شده است

Das ist ganz einfach. (این کاملاً ساده است.)

Wir sind ganz begeistert von der neuen Idee. (ما کاملاً از ایده جدید هیجان‌زده‌ایم.)

🍎 ganz (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به صورت کامل یا به تمامی موجود است

Ich habe den ganzen Tag gearbeitet. (من تمام روز را کار کرده‌ام.)

Das ganze Team hat hart gearbeitet. (تمام تیم سخت کار کرده‌اند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
63
Q

gesamt

A

gesamt به معنای “کل” یا “تمام” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet.
تمام تیم سخت کار کرده است.

★★★
Das gesamte Gebäude wurde renoviert.
کل ساختمان بازسازی شد.

★★★
Er hat die gesamte Geschichte erzählt.
او کل داستان را تعریف کرد.

★★★
Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen.
کل هزینه‌ها توسط شرکت پوشش داده می‌شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 gesamte: کل، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet. (تمام تیم سخت کار کرده است.)

🍎 gesamte: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است
Das gesamte Gebäude wurde renoviert. (کل ساختمان بازسازی شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

gesamt: به معنای “کل” یا “تمام” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat die gesamte Geschichte erzählt.
(او کل داستان را تعریف کرد.)

مثال: Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen.
(کل هزینه‌ها توسط شرکت پوشش داده می‌شود.)

مقایسه:

🍎 gesamt: صفت، نشان‌دهنده چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است

Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet. (تمام تیم سخت کار کرده است.)

Das gesamte Gebäude wurde renoviert. (کل ساختمان بازسازی شد.)

🍎 gesamt (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که شامل همه اجزاء یا کل یک مجموعه است

Er hat die gesamte Geschichte erzählt. (او کل داستان را تعریف کرد.)

Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen. (کل هزینه‌ها توسط شرکت پوشش داده می‌شود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
64
Q

gesamt vs. ganz تفاوت کاربردی؟

A

فاوت‌های مفهومی و کاربردی بین “gesamt” و “ganz” در زبان آلمانی وجود دارد. هر دو به معنای “کل” یا “تمام” هستند، اما در موقعیت‌های خاص و با تفاوت‌های جزئی به کار می‌روند.

🍎 ganz:
معنای کلی‌تر و رایج‌تر:
“ganz” برای توصیف چیزی که کامل و بی‌نقص است، استفاده می‌شود.
می‌تواند به عنوان قید هم استفاده شود (به معنای “کاملاً”).
در مورد اعداد و واحدها برای تاکید بر کل بودن چیزی استفاده می‌شود.

مثال‌ها:
Der Film war ganz gut. (فیلم کاملاً خوب بود.)
Ich habe den ganzen Tag gearbeitet. (من تمام روز کار کردم.)
Sie hat den ganzen Kuchen gegessen. (او کل کیک را خورد.)

🍎 gesamt:
استفاده رسمی‌تر و خاص‌تر:
“gesamt” بیشتر در موقعیت‌های رسمی یا فنی برای تاکید بر کل یک مجموعه یا سیستم استفاده می‌شود.
معمولاً در ترکیب با اسم‌ها به کار می‌رود تا به کل یک واحد، سیستم، یا مجموعه اشاره کند.

مثال‌ها:
Die gesamte Mannschaft hat hart gearbeitet. (کل تیم سخت کار کرد.)
Das gesamte Gebäude wurde renoviert. (کل ساختمان بازسازی شد.)
Die gesamten Kosten werden von der Firma übernommen. (کل هزینه‌ها توسط شرکت پوشش داده می‌شود.)

★★★ تفاوت‌ها:
🥬 سطح رسمی‌بودن:
“gesamt” رسمی‌تر است و در زبان نوشتاری و فنی بیشتر به کار می‌رود.

“ganz” در محاوره و زبان روزمره بیشتر استفاده می‌شود.

🥬 تاکید بر کل یا تمامی اجزاء:
“gesamt” بیشتر برای تاکید بر کل یک سیستم یا مجموعه به کار می‌رود.

“ganz” می‌تواند هم برای کل یک چیز و هم برای تاکید بر کامل بودن آن استفاده شود.

★★★ مثال‌ها برای مقایسه:
🥬 ganz:
Ich habe den ganzen Film gesehen. (من کل فیلم را دیدم.)
Sie hat den ganzen Tag gelernt. (او تمام روز درس خواند.)

🥬 gesamt:
Die gesamte Bevölkerung war betroffen. (کل جمعیت متاثر شده بود.)
Die gesamten Kosten wurden von der Versicherung gedeckt. (کل هزینه‌ها توسط بیمه پوشش داده شد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
65
Q

erheblich

A

erheblich به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Schaden war erheblich.
خسارت قابل توجه بود.

★★★
Es gab eine erhebliche Verzögerung.
یک تأخیر بسیار وجود داشت.

★★★
Die Kosten sind erheblich gestiegen.
هزینه‌ها به طور قابل توجهی افزایش یافته‌اند.

★★★
Er hat eine erhebliche Menge an Erfahrung.
او مقدار زیادی تجربه دارد.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی و مکانی):

★★★
Die Situation hat sich erheblich verbessert.
وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.

★★★
Er war erheblich schneller als die anderen.
او به طور قابل توجهی سریع‌تر از بقیه بود.

★★★
Der Lärm war erheblich störend.
سر و صدا بسیار مزاحم بود.

★★★
Das Wetter hat sich erheblich verschlechtert.
آب و هوا به طور قابل توجهی بدتر شده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 erheblich: قابل توجه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان زیادی رخ می‌دهد
Der Schaden war erheblich. (خسارت قابل توجه بود.)

🍎 erheblich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد
Die Situation hat sich erheblich verbessert. (وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

erheblich: به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Der Schaden war erheblich.
(خسارت قابل توجه بود.)

مثال: Die Situation hat sich erheblich verbessert.
(وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)

مقایسه:

🍎 erheblich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به میزان زیادی رخ می‌دهد

Der Schaden war erheblich. (خسارت قابل توجه بود.)

Es gab eine erhebliche Verzögerung. (یک تأخیر بسیار وجود داشت.)

🍎 erheblich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد

Die Kosten sind erheblich gestiegen. (هزینه‌ها به طور قابل توجهی افزایش یافته‌اند.)

Die Situation hat sich erheblich verbessert. (وضعیت به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
66
Q

insgesamt
(ADV)

A

insgesamt به معنای “به طور کلی” یا “در مجموع” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری کلی از چندین مورد یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Insgesamt hat das Projekt drei Jahre gedauert.
در مجموع پروژه سه سال طول کشید.

★★★
Insgesamt waren 50 Personen anwesend.
به طور کلی 50 نفر حضور داشتند.

★★★
Die Kosten belaufen sich insgesamt auf 10.000 Euro.
هزینه‌ها در مجموع به 10,000 یورو می‌رسد.

★★★
Insgesamt bin ich mit dem Ergebnis zufrieden.
به طور کلی از نتیجه راضی هستم.

استفاده‌های رایج:

🍎 insgesamt: به طور کلی، به عنوان قید برای بیان جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری کلی
Insgesamt hat das Projekt drei Jahre gedauert. (در مجموع پروژه سه سال طول کشید.)

🍎 insgesamt: به عنوان قید برای بیان نتیجه یا جمع‌بندی از چندین مورد
Die Kosten belaufen sich insgesamt auf 10.000 Euro. (هزینه‌ها در مجموع به 10,000 یورو می‌رسد.)

تفاوت‌های مفهومی:

insgesamt: به معنای “به طور کلی” یا “در مجموع” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری کلی از چندین مورد یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Insgesamt waren 50 Personen anwesend.
(به طور کلی 50 نفر حضور داشتند.)

مثال: Insgesamt bin ich mit dem Ergebnis zufrieden.
(به طور کلی از نتیجه راضی هستم.)

مقایسه:

🍎 insgesamt: قید، نشان‌دهنده جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری کلی از چندین مورد

Die Kosten belaufen sich insgesamt auf 10.000 Euro. (هزینه‌ها در مجموع به 10,000 یورو می‌رسد.)

Insgesamt hat das Projekt drei Jahre gedauert. (در مجموع پروژه سه سال طول کشید.)

🍎 insgesamt (Adverb): قید، توصیف جمع‌بندی یا نتیجه‌گیری کلی

Insgesamt waren 50 Personen anwesend. (به طور کلی 50 نفر حضور داشتند.)

Insgesamt bin ich mit dem Ergebnis zufrieden. (به طور کلی از نتیجه راضی هستم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
67
Q

gering

A

gering به معنای “کم” یا “جزئی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان کمی وجود دارد یا از اهمیت کمی برخوردار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Kosten sind gering.
هزینه‌ها کم هستند.

★★★
Er hat nur geringe Fortschritte gemacht.
او فقط پیشرفت کمی داشته است.

★★★
Die Wahrscheinlichkeit eines Fehlers ist gering.
احتمال خطا کم است.

★★★
Das Risiko ist sehr gering.
ریسک بسیار کم است.

استفاده‌های رایج:

🍎 gering: کم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان کمی وجود دارد
Die Kosten sind gering. (هزینه‌ها کم هستند.)

🍎 gering: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که از اهمیت کمی برخوردار است
Die Wahrscheinlichkeit eines Fehlers ist gering. (احتمال خطا کم است.)

تفاوت‌های مفهومی:

gering: به معنای “کم” یا “جزئی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان کمی وجود دارد یا از اهمیت کمی برخوردار است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat nur geringe Fortschritte gemacht.
(او فقط پیشرفت کمی داشته است.)

مثال: Das Risiko ist sehr gering.
(ریسک بسیار کم است.)

مقایسه:

🍎 gering: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به میزان کمی وجود دارد

Die Kosten sind gering. (هزینه‌ها کم هستند.)

Das Risiko ist sehr gering. (ریسک بسیار کم است.)

🍎 gering (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که از اهمیت کمی برخوردار است

Die Wahrscheinlichkeit eines Fehlers ist gering. (احتمال خطا کم است.)

Er hat nur geringe Fortschritte gemacht. (او فقط پیشرفت کمی داشته است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
68
Q

höchstens
(ADV)

A

höchstens به معنای “حداکثر” یا “بیشتر از این نمی‌شود” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان حداکثر مقدار یا تعداد چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Wir können höchstens zwei Stunden bleiben.
ما حداکثر می‌توانیم دو ساعت بمانیم.

★★★
Es dauert höchstens zehn Minuten.
این حداکثر ده دقیقه طول می‌کشد.

★★★
Der Raum bietet Platz für höchstens 50 Personen.
این اتاق حداکثر برای ۵۰ نفر جا دارد.

★★★
Ich habe höchstens 20 Euro bei mir.
من حداکثر ۲۰ یورو با خودم دارم.

استفاده‌های رایج:

🍎 höchstens: حداکثر، به عنوان قید برای بیان حداکثر مقدار یا تعداد چیزی
Wir können höchstens zwei Stunden bleiben. (ما حداکثر می‌توانیم دو ساعت بمانیم.)

🍎 höchstens: به عنوان قید برای بیان حداکثر مدت زمان یا تعداد
Es dauert höchstens zehn Minuten. (این حداکثر ده دقیقه طول می‌کشد.)

تفاوت‌های مفهومی:

höchstens: به معنای “حداکثر” یا “بیشتر از این نمی‌شود” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان حداکثر مقدار یا تعداد چیزی به کار می‌رود.

مثال: Der Raum bietet Platz für höchstens 50 Personen.
(این اتاق حداکثر برای ۵۰ نفر جا دارد.)

مثال: Ich habe höchstens 20 Euro bei mir.
(من حداکثر ۲۰ یورو با خودم دارم.)

مقایسه:

🍎 höchstens: قید، نشان‌دهنده حداکثر مقدار یا تعداد

Wir können höchstens zwei Stunden bleiben. (ما حداکثر می‌توانیم دو ساعت بمانیم.)

Es dauert höchstens zehn Minuten. (این حداکثر ده دقیقه طول می‌کشد.)

🍎 höchstens (Adverb): قید، بیان حداکثر مدت زمان یا تعداد

Der Raum bietet Platz für höchstens 50 Personen. (این اتاق حداکثر برای ۵۰ نفر جا دارد.)

Ich habe höchstens 20 Euro bei mir. (من حداکثر ۲۰ یورو با خودم دارم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
69
Q

je
(ADV)

A

je به معنای “هر” یا “تا به حال” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه می‌تواند در جملات مختلف به معانی متفاوتی به کار رود و معمولاً با ترکیب‌های مختلفی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید (برای بیان تناوب یا تکرار):

★★★
Jeder Mitarbeiter erhält je zwei Tickets.
هر کارمند دو بلیط دریافت می‌کند.

★★★
Die Gruppe wurde in je fünf Personen aufgeteilt.
گروه به پنج نفر تقسیم شد.

★★★
Je schneller wir arbeiten, desto früher sind wir fertig.
هرچه سریع‌تر کار کنیم، زودتر تمام می‌شویم.

★★★
Je mehr, desto besser.
هرچه بیشتر، بهتر.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان تجربه یا حادثه‌ای که تا به حال رخ داده است):

★★★
Hast du je von diesem Ort gehört?
آیا تا به حال از این مکان شنیده‌ای؟

★★★
Ich habe so etwas noch nie je erlebt.
من هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده‌ام.

★★★
Warst du je in Berlin?
آیا تا به حال در برلین بوده‌ای؟

★★★
Ich habe noch nie je einen so schönen Sonnenuntergang gesehen.
من هرگز تا به حال چنین غروب خورشیدی زیبا ندیده‌ام.

استفاده‌های رایج:

🍎 je: هر، به عنوان قید برای بیان تکرار یا تناوب
Jeder Mitarbeiter erhält je zwei Tickets. (هر کارمند دو بلیط دریافت می‌کند.)

🍎 je: تا به حال، به عنوان قید برای بیان تجربه یا حادثه‌ای که تاکنون رخ داده است
Hast du je von diesem Ort gehört? (آیا تا به حال از این مکان شنیده‌ای؟)

تفاوت‌های مفهومی:

je: به معنای “هر” یا “تا به حال” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه در جملات مختلف به معانی متفاوتی به کار می‌رود و معمولاً با ترکیب‌های مختلفی استفاده می‌شود.

مثال: Die Gruppe wurde in je fünf Personen aufgeteilt.
(گروه به پنج نفر تقسیم شد.)

مثال: Warst du je in Berlin?
(آیا تا به حال در برلین بوده‌ای؟)

مقایسه:

🍎 je: قید، نشان‌دهنده تکرار یا تناوب
Je schneller wir arbeiten, desto früher sind wir fertig. (هرچه سریع‌تر کار کنیم، زودتر تمام می‌شویم.)

Die Gruppe wurde in je fünf Personen aufgeteilt. (گروه به پنج نفر تقسیم شد.)

🍎 je (Adverb): قید، بیان تجربه یا حادثه‌ای که تا به حال رخ داده است
Hast du je von diesem Ort gehört? (آیا تا به حال از این مکان شنیده‌ای؟)

Ich habe so etwas noch nie je erlebt. (من هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده‌ام.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
70
Q

kaum
(ADV)

A

kaum به معنای “به سختی” یا “به ندرت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich habe kaum geschlafen.
من به سختی خوابیده‌ام.

★★★
Er hat kaum etwas gesagt.
او به سختی چیزی گفت.

★★★
Sie ist kaum zu erkennen.
او به سختی قابل تشخیص است.

★★★
Wir hatten kaum Zeit zum Essen.
ما به سختی وقت برای غذا خوردن داشتیم.

🥬 ۲. برای بیان عدم وقوع یا وقوع به مقدار بسیار کم:

★★★
Das Buch ist so schwer, dass ich es kaum tragen kann.
کتاب آن‌قدر سنگین است که من به سختی می‌توانم آن را حمل کنم.

★★★
Kaum jemand wusste von dem Plan.
به ندرت کسی از این طرح اطلاع داشت.

★★★
Es war so laut, dass man kaum etwas hören konnte.
آن‌قدر صدا بلند بود که به سختی می‌شد چیزی شنید.

★★★
Ich kann mich kaum an ihn erinnern.
من به سختی می‌توانم او را به یاد بیاورم.

استفاده‌های رایج:

🍎 kaum: به سختی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ می‌دهد
Ich habe kaum geschlafen. (من به سختی خوابیده‌ام.)

🍎 kaum: به عنوان قید برای بیان عدم وقوع یا وقوع به مقدار بسیار کم
Kaum jemand wusste von dem Plan. (به ندرت کسی از این طرح اطلاع داشت.)

تفاوت‌های مفهومی:

kaum: به معنای “به سختی” یا “به ندرت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Das Buch ist so schwer, dass ich es kaum tragen kann.
(کتاب آن‌قدر سنگین است که من به سختی می‌توانم آن را حمل کنم.)

مثال: Es war so laut, dass man kaum etwas hören konnte.
(آن‌قدر صدا بلند بود که به سختی می‌شد چیزی شنید.)

مقایسه:

🍎 kaum: قید، نشان‌دهنده چیزی که به مقدار بسیار کم یا به ندرت رخ می‌دهد

Ich habe kaum geschlafen. (من به سختی خوابیده‌ام.)

Er hat kaum etwas gesagt. (او به سختی چیزی گفت.)

🍎 kaum (Adverb): قید، بیان عدم وقوع یا وقوع به مقدار بسیار کم

Kaum jemand wusste von dem Plan. (به ندرت کسی از این طرح اطلاع داشت.)

Ich kann mich kaum an ihn erinnern. (من به سختی می‌توانم او را به یاد بیاورم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
71
Q

lediglich
(ADV)

A

lediglich به معنای “تنها” یا “فقط” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی تنها به یک مورد یا تعداد محدود محدود می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich wollte lediglich helfen.
من تنها می‌خواستم کمک کنم.

★★★
Es handelt sich lediglich um ein Missverständnis.
این تنها یک سوءتفاهم است.

★★★
Wir haben lediglich eine Stunde Zeit.
ما فقط یک ساعت وقت داریم.

★★★
Sie ist lediglich eine Bekannte, keine Freundin.
او تنها یک آشناست، نه دوست.

🥬 ۲. برای بیان محدودیت یا کاهش دامنه:

★★★
Das Problem betrifft lediglich einen kleinen Teil der Bevölkerung.
مشکل تنها یک بخش کوچک از جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

★★★
Die Kosten sind lediglich geringfügig gestiegen.
هزینه‌ها تنها به مقدار کمی افزایش یافته‌اند.

★★★
Lediglich zehn Prozent der Teilnehmer haben bestanden.
فقط ده درصد از شرکت‌کنندگان قبول شده‌اند.

★★★
Er hat lediglich gesagt, dass er später kommen wird.
او تنها گفت که دیرتر خواهد آمد.

استفاده‌های رایج:

🍎 lediglich: تنها، به عنوان قید برای تأکید بر محدودیت یا کاهش دامنه چیزی
Ich wollte lediglich helfen.
(من تنها می‌خواستم کمک کنم.)

🍎 lediglich: به عنوان قید برای بیان محدودیت یا کاهش دامنه
Das Problem betrifft lediglich einen kleinen Teil der Bevölkerung.
(مشکل تنها یک بخش کوچک از جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.)

تفاوت‌های مفهومی:

lediglich: به معنای “تنها” یا “فقط” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای تأکید بر اینکه چیزی تنها به یک مورد یا تعداد محدود محدود می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Es handelt sich lediglich um ein Missverständnis.
(این تنها یک سوءتفاهم است.)

مثال: Wir haben lediglich eine Stunde Zeit.
(ما فقط یک ساعت وقت داریم.)

مقایسه:

🍎 lediglich: قید، نشان‌دهنده محدودیت یا کاهش دامنه چیزی

Ich wollte lediglich helfen.
(من تنها می‌خواستم کمک کنم.)

Die Kosten sind lediglich geringfügig gestiegen.
(هزینه‌ها تنها به مقدار کمی افزایش یافته‌اند.)

🍎 lediglich (Adverb): قید، بیان محدودیت یا کاهش دامنه

Das Problem betrifft lediglich einen kleinen Teil der Bevölkerung.
(مشکل تنها یک بخش کوچک از جمعیت را تحت تأثیر قرار می‌دهد.)

Lediglich zehn Prozent der Teilnehmer haben bestanden.
(فقط ده درصد از شرکت‌کنندگان قبول شده‌اند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
72
Q

meist

A

meist به معنای “اغلب” یا “بیشتر اوقات” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich esse meist zu Hause.
من بیشتر اوقات در خانه غذا می‌خورم.

★★★
Er kommt meist pünktlich.
او اغلب وقت‌شناس است.

★★★
Meist regnet es im Herbst.
بیشتر اوقات در پاییز باران می‌بارد.

★★★
Sie ist meist freundlich und hilfsbereit.
او اغلب دوستانه و کمک‌رسان است.

🥬 ۲. برای بیان فراوانی یا تکرار:

★★★
Die meisten Menschen mögen Schokolade.
بیشتر مردم شکلات دوست دارند.

★★★
Meist verbringe ich meine Wochenenden mit meiner Familie.
بیشتر اوقات آخر هفته‌هایم را با خانواده‌ام می‌گذرانم.

★★★
Die Aufgaben sind meist einfach zu lösen.
وظایف اغلب آسان حل می‌شوند.

★★★
Meistens lese ich abends ein Buch.
بیشتر اوقات شب‌ها کتاب می‌خوانم.

استفاده‌های رایج:

🍎 meist: اغلب، به عنوان قید برای توصیف چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ می‌دهد
Ich esse meist zu Hause. (من بیشتر اوقات در خانه غذا می‌خورم.)

🍎 meist: به عنوان قید برای بیان فراوانی یا تکرار
Meist verbringe ich meine Wochenenden mit meiner Familie. (بیشتر اوقات آخر هفته‌هایم را با خانواده‌ام می‌گذرانم.)

تفاوت‌های مفهومی:

meist: به معنای “اغلب” یا “بیشتر اوقات” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Er kommt meist pünktlich.
(او اغلب وقت‌شناس است.)

مثال: Die Aufgaben sind meist einfach zu lösen.
(وظایف اغلب آسان حل می‌شوند.)

مقایسه:

🍎 meist: قید، نشان‌دهنده چیزی که بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ می‌دهد

Ich esse meist zu Hause. (من بیشتر اوقات در خانه غذا می‌خورم.)

Meist regnet es im Herbst. (بیشتر اوقات در پاییز باران می‌بارد.)

🍎 meist (Adverb): قید، بیان فراوانی یا تکرار

Die meisten Menschen mögen Schokolade. (بیشتر مردم شکلات دوست دارند.)

Meistens lese ich abends ein Buch. (بیشتر اوقات شب‌ها کتاب می‌خوانم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
73
Q

mindestens

A

mindestens به معنای “حداقل” یا “دست‌کم” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان مقدار یا تعدادی که کمتر از آن قابل قبول نیست، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Wir brauchen mindestens zwei Stunden.
ما حداقل دو ساعت زمان نیاز داریم.

★★★
Sie sollten mindestens zehn Seiten lesen.
شما باید حداقل ده صفحه بخوانید.

★★★
Der Preis beträgt mindestens 50 Euro.
قیمت حداقل 50 یورو است.

★★★
Es waren mindestens 100 Leute bei der Veranstaltung.
حداقل 100 نفر در این رویداد حضور داشتند.

🥬 ۲. برای بیان حداقل مقدار یا تعداد:

★★★
Du solltest mindestens acht Stunden schlafen.
تو باید حداقل هشت ساعت بخوابی.

★★★
Mindestens einmal pro Woche sollten wir uns treffen.
حداقل یک بار در هفته باید همدیگر را ببینیم.

★★★
Die Strecke beträgt mindestens 20 Kilometer.
مسافت حداقل 20 کیلومتر است.

★★★
Er muss mindestens fünf Aufgaben erledigen.
او باید حداقل پنج وظیفه را انجام دهد.

استفاده‌های رایج:

🍎 mindestens: حداقل، به عنوان قید برای بیان مقدار یا تعدادی که کمتر از آن قابل قبول نیست
Wir brauchen mindestens zwei Stunden. (ما حداقل دو ساعت زمان نیاز داریم.)

🍎 mindestens: به عنوان قید برای بیان حداقل مقدار یا تعداد
Du solltest mindestens acht Stunden schlafen. (تو باید حداقل هشت ساعت بخوابی.)

تفاوت‌های مفهومی:

mindestens: به معنای “حداقل” یا “دست‌کم” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقدار یا تعدادی که کمتر از آن قابل قبول نیست، به کار می‌رود.

مثال: Der Preis beträgt mindestens 50 Euro.
(قیمت حداقل 50 یورو است.)

مثال: Mindestens einmal pro Woche sollten wir uns treffen.
(حداقل یک بار در هفته باید همدیگر را ببینیم.)

مقایسه:

🍎 mindestens: قید، نشان‌دهنده حداقل مقدار یا تعداد

Wir brauchen mindestens zwei Stunden. (ما حداقل دو ساعت زمان نیاز داریم.)

Es waren mindestens 100 Leute bei der Veranstaltung. (حداقل 100 نفر در این رویداد حضور داشتند.)

🍎 mindestens (Adverb): قید، بیان حداقل مقدار یا تعداد

Du solltest mindestens acht Stunden schlafen. (تو باید حداقل هشت ساعت بخوابی.)

Die Strecke beträgt mindestens 20 Kilometer. (مسافت حداقل 20 کیلومتر است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
74
Q

überwiegend

A

überwiegend به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و به عنوان قید و صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر مواقع یا به میزان زیادی رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Die Teilnehmer waren überwiegend aus Deutschland.
شرکت‌کنندگان عمدتاً از آلمان بودند.

★★★
Er arbeitet überwiegend von zu Hause.
او عمدتاً از خانه کار می‌کند.

★★★
Das Publikum bestand überwiegend aus jungen Menschen.
جمعیت عمدتاً از افراد جوان تشکیل شده بود.

★★★
Wir haben überwiegend positive Rückmeldungen erhalten.
ما عمدتاً بازخوردهای مثبت دریافت کرده‌ایم.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das überwiegende Interesse der Besucher lag bei den neuen Technologien.
علاقه عمده بازدیدکنندگان به فناوری‌های جدید بود.

★★★
Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt.
اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت می‌کنند.

★★★
Die überwiegenden Gründe für die Verzögerung wurden erklärt.
دلایل عمده برای تأخیر توضیح داده شد.

★★★
Das Klima in dieser Region ist überwiegend mild.
آب و هوا در این منطقه عمدتاً ملایم است.

استفاده‌های رایج:

🍎 überwiegend: عمدتاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در بیشتر مواقع رخ می‌دهد یا وجود دارد
Die Teilnehmer waren überwiegend aus Deutschland. (شرکت‌کنندگان عمدتاً از آلمان بودند.)

🍎 überwiegend: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان زیادی رخ می‌دهد یا وجود دارد
Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt. (اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت می‌کنند.)

تفاوت‌های مفهومی:

überwiegend: به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و می‌تواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر مواقع یا به میزان زیادی رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Er arbeitet überwiegend von zu Hause.
(او عمدتاً از خانه کار می‌کند.)

مثال: Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt.
(اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت می‌کنند.)

مقایسه:

🍎 überwiegend: قید، نشان‌دهنده چیزی که در بیشتر مواقع رخ می‌دهد یا وجود دارد

Das Publikum bestand überwiegend aus jungen Menschen.
جمعیت عمدتاً از افراد جوان تشکیل شده بود.

Wir haben überwiegend positive Rückmeldungen erhalten.
ما عمدتاً بازخوردهای مثبت دریافت کرده‌ایم.

überwiegend (Adverb): قید، توصیف چیزی که در بیشتر مواقع یا به میزان زیادی رخ می‌دهد

Die Teilnehmer waren überwiegend aus Deutschland.
شرکت‌کنندگان عمدتاً از آلمان بودند.

Er arbeitet überwiegend von zu Hause.
او عمدتاً از خانه کار می‌کند.

🍎 überwiegend (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که به میزان زیادی رخ می‌دهد یا وجود دارد

Das überwiegende Interesse der Besucher lag bei den neuen Technologien.
علاقه عمده بازدیدکنندگان به فناوری‌های جدید بود.

Die überwiegende Mehrheit der Menschen unterstützt das Projekt.
اکثریت عمده مردم از پروژه حمایت می‌کنند.

Das Klima in dieser Region ist überwiegend mild.
آب و هوا در این منطقه عمدتاً ملایم است.

Die überwiegenden Gründe für die Verzögerung wurden erklärt.
دلایل عمده برای تأخیر توضیح داده شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
75
Q

nur vs. bloß

A

nur و bloß هر دو به معنای “فقط” هستند، اما در کاربرد و معنا تفاوت‌های جزئی دارند که بسته به زمینه و لحن استفاده می‌شود. در زیر به تفاوت‌های کاربردی و معنایی این دو کلمه می‌پردازیم:

🍎 nur:
معنای اصلی: فقط، تنها
کاربرد: در جملات ساده و معمولی استفاده می‌شود و بیشتر برای بیان محدودیت یا انحصار به کار می‌رود.

🥔 مثال‌ها:

Ich habe nur fünf Euro. (من فقط پنج یورو دارم.)
Sie ist nur eine Bekannte, keine Freundin. (او فقط یک آشناست، نه دوست.)
Er wollte nur helfen. (او فقط می‌خواست کمک کند.)

🍎 bloß:
معنای اصلی: فقط، تنها
کاربرد: معمولاً در جملات با لحن غیررسمی‌تر و محاوره‌ای‌تر به کار می‌رود و اغلب با احساسات یا تأکید بیشتری همراه است. همچنین می‌تواند در معنای هشدار یا تاکید بر محدودیت استفاده شود.

🥔 مثال‌ها:

Es ist bloß ein Missverständnis. (این تنها یک سوءتفاهم است.)
Hör bloß auf damit! (فقط دست از این کار بردار!)
Was bloß tun? (چه باید کرد؟)

مقایسه و تفاوت‌ها:

🍒 لحن و سطح رسمی بودن:
nur: بیشتر در زبان رسمی و نوشتاری استفاده می‌شود.
bloß: بیشتر در زبان محاوره‌ای و غیررسمی استفاده می‌شود و می‌تواند احساسات بیشتری را منتقل کند.

🍒 تأکید و احساسات:
nur: بیان ساده و مستقیم محدودیت یا انحصار.
bloß: می‌تواند تأکید بیشتری داشته باشد و گاهی اوقات به عنوان هشدار یا برای بیان نگرانی به کار می‌رود.

🍒 مثال‌های مشابه برای تفاوت در کاربرد:
nur: Ich habe nur fünf Minuten Zeit. (من فقط پنج دقیقه وقت دارم.)
bloß: Ich habe bloß fünf Minuten Zeit! (من فقط پنج دقیقه وقت دارم! - با تأکید بیشتر و شاید کمی نگرانی.)

🍒 کاربرد در جملات سوالی و دستوری:
nur: Kannst du nur kommen? (آیا فقط می‌توانی بیایی؟)
bloß: Komm bloß nicht zu spät! (فقط دیر نکن! - با هشدار)

🍒 خلاصه:
nur برای بیان ساده و مستقیم محدودیت یا انحصار به کار می‌رود و بیشتر در زبان رسمی و نوشتاری استفاده می‌شود.

bloß معمولاً در زبان محاوره‌ای و غیررسمی به کار می‌رود و می‌تواند تأکید بیشتری داشته باشد و اغلب با احساسات یا هشدار همراه است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
76
Q

der Rest

A

der Rest به معنای “باقی‌مانده” یا “باقی‌جزء” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Der Rest des Kuchens wurde aufbewahrt.
باقی‌مانده کیک نگهداری شد.

★★★
Ich habe den Rest des Tages frei.
من بقیه روز را آزاد دارم.

★★★
Die Schüler haben den Rest der Hausaufgaben gemacht.
دانش‌آموزان بقیه تکالیف را انجام دادند.

★★★
Der Rest der Gruppe folgte dem Führer.
باقی‌مانده گروه به راهنما پیوست.

🥬 ۲. برای بیان باقی‌مانده از یک کل:

★★★
Der Rest des Geldes wurde gespendet.
باقی‌مانده پول اهدا شد.

★★★
Wir haben den Rest der Woche frei.
ما بقیه هفته را آزاد داریم.

★★★
Sie hat den Rest der Arbeit alleine erledigt.
او بقیه کار را به تنهایی انجام داد.

★★★
Der Rest des Films war nicht so interessant.
باقی‌مانده فیلم چندان جالب نبود.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Rest: باقی‌مانده، به عنوان اسم برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است
Der Rest des Kuchens wurde aufbewahrt. (باقی‌مانده کیک نگهداری شد.)

🍎 der Rest: به عنوان اسم برای بیان باقی‌مانده از یک کل
Der Rest des Geldes wurde gespendet. (باقی‌مانده پول اهدا شد.)

🍒 تفاوت‌های مفهومی:

der Rest: به معنای “باقی‌مانده” یا “باقی‌جزء” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است، به کار می‌رود.

مثال: Ich habe den Rest des Tages frei.
(من بقیه روز را آزاد دارم.)

مثال: Sie hat den Rest der Arbeit alleine erledigt.
(او بقیه کار را به تنهایی انجام داد.)

مقایسه:

🍎 der Rest: اسم، نشان‌دهنده چیزی که پس از استفاده یا حذف بخش اصلی باقی مانده است

Die Schüler haben den Rest der Hausaufgaben gemacht. (دانش‌آموزان بقیه تکالیف را انجام دادند.)

Der Rest des Films war nicht so interessant. (باقی‌مانده فیلم چندان جالب نبود.)

🍎 der Rest (Nomen): اسم، توصیف باقی‌مانده از یک کل

Der Rest des Kuchens wurde aufbewahrt. (باقی‌مانده کیک نگهداری شد.)

Der Rest der Gruppe folgte dem Führer. (باقی‌مانده گروه به راهنما پیوست.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
77
Q

sonstig

A

sonstig به معنای “دیگر” یا “سایر” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد و در دسته‌بندی‌های مختلف قرار می‌گیرد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Hast du sonstige Fragen?
آیا سوالات دیگری داری؟

★★★
Sonstige Kosten sind nicht enthalten.
هزینه‌های دیگر شامل نمی‌شوند.

★★★
Die sonstigen Teilnehmer sind bereits eingetroffen.
سایر شرکت‌کنندگان قبلاً رسیده‌اند.

★★★
Wir haben sonstige Verpflichtungen.
ما تعهدات دیگری داریم.

🥬 ۲. برای اشاره به موارد غیرمشخص یا متفرقه:

★★★
Bitte geben Sie Ihre sonstigen Erfahrungen an.
لطفاً تجربیات دیگر خود را ذکر کنید.

★★★
Sonstige Bemerkungen können hier eingetragen werden.
نظرات دیگر را می‌توانید اینجا وارد کنید.

★★★
Es gibt keine sonstigen Probleme.
مشکل دیگری وجود ندارد.

★★★
Die sonstigen Ergebnisse werden später veröffentlicht.
نتایج دیگر بعداً منتشر خواهند شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 sonstig: دیگر، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد
Hast du sonstige Fragen? (آیا سوالات دیگری داری؟)

🍎 sonstig: به عنوان صفت برای اشاره به موارد غیرمشخص یا متفرقه
Sonstige Kosten sind nicht enthalten. (هزینه‌های دیگر شامل نمی‌شوند.)

تفاوت‌های مفهومی:

sonstig: به معنای “دیگر” یا “سایر” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد و در دسته‌بندی‌های مختلف قرار می‌گیرد، به کار می‌رود.

مثال: Die sonstigen Teilnehmer sind bereits eingetroffen.
(سایر شرکت‌کنندگان قبلاً رسیده‌اند.)

مثال: Bitte geben Sie Ihre sonstigen Erfahrungen an.
(لطفاً تجربیات دیگر خود را ذکر کنید.)

مقایسه:

🍎 sonstig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به جزء اصلی یا معمولی تعلق ندارد

Hast du sonstige Fragen? (آیا سوالات دیگری داری؟)

Wir haben sonstige Verpflichtungen. (ما تعهدات دیگری داریم.)

🍎 sonstig (Adjektiv): صفت، اشاره به موارد غیرمشخص یا متفرقه

Sonstige Kosten sind nicht enthalten. (هزینه‌های دیگر شامل نمی‌شوند.)

Es gibt keine sonstigen Probleme. (مشکل دیگری وجود ندارد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
78
Q

zirka, ca
(ADV)

A

zirka (یا به صورت اختصاری ca.) به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Es dauert zirka zwei Stunden.
این تقریباً دو ساعت طول می‌کشد.

★★★
Wir haben zirka 50 Gäste erwartet.
ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.

★★★
Das Gebäude ist zirka 100 Jahre alt.
این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.

★★★
Die Entfernung beträgt zirka 10 Kilometer.
فاصله حدوداً 10 کیلومتر است.

🥬 ۲. به عنوان قید (اختصاری: ca.):

★★★
Das Buch kostet ca. 20 Euro.
این کتاب حدوداً 20 یورو قیمت دارد.

★★★
Die Veranstaltung beginnt ca. um 18 Uhr.
رویداد تقریباً ساعت 18 شروع می‌شود.

★★★
Es gibt ca. 1000 Teilnehmer.
حدوداً 1000 شرکت‌کننده وجود دارد.

★★★
Der Zug fährt ca. alle 30 Minuten.
قطار تقریباً هر 30 دقیقه حرکت می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 zirka: تقریباً، به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Es dauert zirka zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول می‌کشد.)

🍎 ca.: اختصاری برای “zirka”، به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Das Buch kostet ca. 20 Euro. (این کتاب حدوداً 20 یورو قیمت دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

zirka: به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار می‌رود.

مثال: Das Gebäude ist zirka 100 Jahre alt.
(این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.)

مثال: Die Entfernung beträgt zirka 10 Kilometer.
(فاصله حدوداً 10 کیلومتر است.)

مقایسه:

🍎 zirka: قید، نشان‌دهنده مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است

Es dauert zirka zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول می‌کشد.)

Wir haben zirka 50 Gäste erwartet. (ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.)

🍎 ca. (Abkürzung von zirka): قید، بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است

Das Buch kostet ca. 20 Euro. (این کتاب حدوداً 20 یورو قیمت دارد.)

Die Veranstaltung beginnt ca. um 18 Uhr. (رویداد تقریباً ساعت 18 شروع می‌شود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
79
Q

teilweise

A

teilweise به معنای “تا حدی” یا “به طور جزئی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Die Arbeit ist teilweise erledigt.
کار تا حدی انجام شده است.

★★★
Das Wetter war teilweise sonnig.
هوا تا حدی آفتابی بود.

★★★
Ich stimme dir teilweise zu.
من تا حدی با تو موافقم.

★★★
Der Film war teilweise langweilig.
فیلم تا حدی خسته‌کننده بود.

🥬 ۲. برای بیان وضعیت جزئی یا ناکامل:

★★★
Die Straße ist teilweise gesperrt.
جاده تا حدی بسته است.

★★★
Das Gebäude ist teilweise renoviert worden.
ساختمان به طور جزئی بازسازی شده است.

★★★
Er spricht teilweise Deutsch.
او تا حدی آلمانی صحبت می‌کند.

★★★
Die Lösung ist nur teilweise richtig.
راه‌حل فقط تا حدی درست است.

استفاده‌های رایج:

🍎 teilweise: تا حدی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است
Die Arbeit ist teilweise erledigt. (کار تا حدی انجام شده است.)

🍎 teilweise: به عنوان قید برای بیان وضعیت جزئی یا ناکامل
Das Wetter war teilweise sonnig. (هوا تا حدی آفتابی بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

teilweise: به معنای “تا حدی” یا “به طور جزئی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است، به کار می‌رود.

مثال: Ich stimme dir teilweise zu.
(من تا حدی با تو موافقم.)

مثال: Der Film war teilweise langweilig.
(فیلم تا حدی خسته‌کننده بود.)

مقایسه:

🍎 teilweise: قید، نشان‌دهنده چیزی که به صورت کامل نیست و تنها بخشی از آن وجود دارد یا انجام شده است

Die Arbeit ist teilweise erledigt. (کار تا حدی انجام شده است.)

Das Wetter war teilweise sonnig. (هوا تا حدی آفتابی بود.)

🍎 teilweise (Adverb): قید، بیان وضعیت جزئی یا ناکامل

Die Straße ist teilweise gesperrt. (جاده تا حدی بسته است.)

Das Gebäude ist teilweise renoviert worden. (ساختمان به طور جزئی بازسازی شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
80
Q

ungefähr

A

ungefähr به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Es dauert ungefähr zwei Stunden.
این تقریباً دو ساعت طول می‌کشد.

★★★
Wir haben ungefähr 50 Gäste erwartet.
ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.

★★★
Das Gebäude ist ungefähr 100 Jahre alt.
این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.

★★★
Die Entfernung beträgt ungefähr 10 Kilometer.
فاصله حدوداً 10 کیلومتر است.

🥬 ۲. برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است:

★★★
Ungefähr die Hälfte der Schüler war anwesend.
تقریباً نیمی از دانش‌آموزان حضور داشتند.

★★★
Es waren ungefähr 100 Leute bei der Veranstaltung.
حدوداً 100 نفر در این رویداد حضور داشتند.

★★★
Der Preis beträgt ungefähr 20 Euro.
قیمت حدوداً 20 یورو است.

★★★
Ungefähr ein Drittel der Mitarbeiter ist im Homeoffice.
حدوداً یک سوم از کارکنان در خانه کار می‌کنند.

استفاده‌های رایج:

🍎 ungefähr: تقریباً، به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Es dauert ungefähr zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول می‌کشد.)

🍎 ungefähr: به عنوان قید برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است
Ungefähr die Hälfte der Schüler war anwesend. (تقریباً نیمی از دانش‌آموزان حضور داشتند.)

تفاوت‌های مفهومی:

ungefähr: به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است، به کار می‌رود.

مثال: Das Gebäude ist ungefähr 100 Jahre alt.
(این ساختمان تقریباً 100 سال قدمت دارد.)

مثال: Der Preis beträgt ungefähr 20 Euro.
(قیمت حدوداً 20 یورو است.)

مقایسه:

🍎 ungefähr: قید، نشان‌دهنده مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است

Es dauert ungefähr zwei Stunden. (این تقریباً دو ساعت طول می‌کشد.)

Wir haben ungefähr 50 Gäste erwartet. (ما حدوداً 50 مهمان انتظار داشتیم.)

🍎 ungefähr (Adverb): قید، بیان مقداری که دقیق نیست ولی به مقدار واقعی نزدیک است

Ungefähr die Hälfte der Schüler war anwesend. (تقریباً نیمی از دانش‌آموزان حضور داشتند.)

Der Preis beträgt ungefähr 20 Euro. (قیمت حدوداً 20 یورو است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
81
Q

wenigstens
(ADV)

A

wenigstens به معنای “حداقل” یا “دست‌کم” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است یا چیزی که با وجود شرایط نامطلوب همچنان مثبت تلقی می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich brauche wenigstens eine Stunde Ruhe.
من حداقل یک ساعت آرامش نیاز دارم.

★★★
Er hat wenigstens die Wahrheit gesagt.
او حداقل حقیقت را گفت.

★★★
Es war nicht perfekt, aber wenigstens haben wir es versucht.
این کامل نبود، اما حداقل ما تلاش کردیم.

★★★
Kannst du mir wenigstens helfen?
می‌توانی حداقل به من کمک کنی؟

🥬 ۲. برای بیان حداقل مقدار یا وضعیت مثبت در شرایط منفی:

★★★
Wenigstens hat es heute nicht geregnet.
حداقل امروز باران نبارید.

★★★
Wir haben nicht gewonnen, aber wenigstens hatten wir Spaß.
ما برنده نشدیم، اما حداقل خوش گذراندیم.

★★★
Sie konnte wenigstens ein bisschen Deutsch sprechen.
او حداقل کمی آلمانی صحبت می‌کرد.

★★★
Ich habe wenig Zeit, aber wenigstens kann ich kurz vorbeischauen.
من وقت کمی دارم، اما حداقل می‌توانم یک لحظه سر بزنم.

استفاده‌های رایج:

🍎 wenigstens: حداقل، به عنوان قید برای بیان مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است
Ich brauche wenigstens eine Stunde Ruhe. (من حداقل یک ساعت آرامش نیاز دارم.)

🍎 wenigstens: به عنوان قید برای بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی
Wenigstens hat es heute nicht geregnet. (حداقل امروز باران نبارید.)

تفاوت‌های مفهومی:

wenigstens: به معنای “حداقل” یا “دست‌کم” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است یا چیزی که با وجود شرایط نامطلوب همچنان مثبت تلقی می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Er hat wenigstens die Wahrheit gesagt.
(او حداقل حقیقت را گفت.)

مثال: Es war nicht perfekt, aber wenigstens haben wir es versucht.
(این کامل نبود، اما حداقل ما تلاش کردیم.)

مقایسه:

🍎 wenigstens: قید، نشان‌دهنده مقداری که به عنوان حداقل قابل قبول است

Ich brauche wenigstens eine Stunde Ruhe. (من حداقل یک ساعت آرامش نیاز دارم.)

Kannst du mir wenigstens helfen? (می‌توانی حداقل به من کمک کنی؟)

🍎 wenigstens (Adverb): قید، بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی

Wenigstens hat es heute nicht geregnet. (حداقل امروز باران نبارید.)

Wir haben nicht gewonnen, aber wenigstens hatten wir Spaß. (ما برنده نشدیم، اما حداقل خوش گذراندیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
82
Q

zahlreich

A

zahlreich به معنای “زیاد” یا “پرشمار” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Es gab zahlreiche Teilnehmer bei der Konferenz.
شرکت‌کنندگان زیادی در کنفرانس حضور داشتند.

★★★
Sie hat zahlreiche Bücher in ihrer Sammlung.
او کتاب‌های زیادی در مجموعه‌اش دارد.

★★★
Zahlreiche Besucher kamen zur Ausstellung.
بازدیدکنندگان زیادی به نمایشگاه آمدند.

★★★
Wir haben zahlreiche Anfragen erhalten.
ما درخواست‌های زیادی دریافت کرده‌ایم.

🥬 ۲. برای بیان تعداد زیاد یا فراوانی:

★★★
Er hat zahlreiche Freunde auf der ganzen Welt.
او دوستان زیادی در سراسر جهان دارد.

★★★
Zahlreiche Studien zeigen, dass Bewegung wichtig für die Gesundheit ist.
مطالعات زیادی نشان می‌دهند که ورزش برای سلامتی مهم است.

★★★
In den letzten Jahren gab es zahlreiche Veränderungen in der Stadt.
در سال‌های اخیر تغییرات زیادی در شهر رخ داده است.

★★★
Die Firma hat zahlreiche Preise gewonnen.
شرکت جوایز زیادی کسب کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 zahlreich: زیاد، به عنوان صفت برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Es gab zahlreiche Teilnehmer bei der Konferenz. (شرکت‌کنندگان زیادی در کنفرانس حضور داشتند.)

🍎 zahlreich: به عنوان صفت برای بیان تعداد زیاد یا فراوانی
Sie hat zahlreiche Bücher in ihrer Sammlung. (او کتاب‌های زیادی در مجموعه‌اش دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

zahlreich: به معنای “زیاد” یا “پرشمار” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار می‌رود.

مثال: Zahlreiche Besucher kamen zur Ausstellung.
(بازدیدکنندگان زیادی به نمایشگاه آمدند.)

مثال: Zahlreiche Studien zeigen, dass Bewegung wichtig für die Gesundheit ist.
(مطالعات زیادی نشان می‌دهند که ورزش برای سلامتی مهم است.)

مقایسه:

🍎 zahlreich: صفت، نشان‌دهنده تعداد زیادی از افراد یا اشیاء

Es gab zahlreiche Teilnehmer bei der Konferenz. (شرکت‌کنندگان زیادی در کنفرانس حضور داشتند.)

Wir haben zahlreiche Anfragen erhalten. (ما درخواست‌های زیادی دریافت کرده‌ایم.)

🍎 zahlreich (Adjektiv): صفت، بیان تعداد زیاد یا فراوانی

Zahlreiche Studien zeigen, dass Bewegung wichtig für die Gesundheit ist. (مطالعات زیادی نشان می‌دهند که ورزش برای سلامتی مهم است.)

Die Firma hat zahlreiche Preise gewonnen. (شرکت جوایز زیادی کسب کرده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
83
Q

zumindest
(ADV)

A

zumindest به معنای “حداقل” یا “دست‌کم” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان حداقل مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich werde zumindest versuchen, pünktlich zu sein.
من حداقل تلاش خواهم کرد وقت‌شناس باشم.

★★★
Er hat zumindest die Hausaufgaben gemacht.
او حداقل تکالیفش را انجام داده است.

★★★
Wir sollten zumindest darüber nachdenken.
ما باید حداقل به این موضوع فکر کنیم.

★★★
Zumindest haben wir es versucht.
حداقل ما تلاشمان را کردیم.

🥬 ۲. برای بیان حداقل مقدار یا وضعیت مثبت در شرایط منفی:

★★★
Es war nicht perfekt, aber zumindest war es ehrlich.
این کامل نبود، اما حداقل صادقانه بود.

★★★
Zumindest sind wir gesund.
حداقل ما سالم هستیم.

★★★
Sie konnte zumindest einen Teil der Arbeit erledigen.
او حداقل توانست بخشی از کار را انجام دهد.

★★★
Zumindest hat er sich entschuldigt.
حداقل او عذرخواهی کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 zumindest: حداقل، به عنوان قید برای بیان مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است
Ich werde zumindest versuchen, pünktlich zu sein. (من حداقل تلاش خواهم کرد وقت‌شناس باشم.)

🍎 zumindest: به عنوان قید برای بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی
Es war nicht perfekt, aber zumindest war es ehrlich. (این کامل نبود، اما حداقل صادقانه بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

zumindest: به معنای “حداقل” یا “دست‌کم” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان حداقل مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است، به کار می‌رود.

مثال: Wir sollten zumindest darüber nachdenken.
(ما باید حداقل به این موضوع فکر کنیم.)

مثال: Sie konnte zumindest einen Teil der Arbeit erledigen.
(او حداقل توانست بخشی از کار را انجام دهد.)

مقایسه:

🍎 zumindest: قید، نشان‌دهنده حداقل مقداری که در شرایط خاص قابل قبول است

Ich werde zumindest versuchen, pünktlich zu sein. (من حداقل تلاش خواهم کرد وقت‌شناس باشم.)

Wir sollten zumindest darüber nachdenken. (ما باید حداقل به این موضوع فکر کنیم.)

🍎 zumindest (Adverb): قید، بیان وضعیت مثبت در شرایط منفی

Es war nicht perfekt, aber zumindest war es ehrlich. (این کامل نبود، اما حداقل صادقانه بود.)

Zumindest hat er sich entschuldigt. (حداقل او عذرخواهی کرد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
84
Q

beliebig

A

beliebig به معنای “هر” یا “دلخواه” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که بدون محدودیت انتخاب می‌شود و به انتخاب یا سلیقه فرد بستگی دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Sie können einen beliebigen Sitzplatz wählen.
شما می‌توانید هر جای دلخواه خود را انتخاب کنید.

★★★
Nimm dir beliebig viele Kekse.
هر تعداد بیسکویت که می‌خواهی بردار.

★★★
Sie können beliebig lange bleiben.
شما می‌توانید هر چقدر که می‌خواهید بمانید.

★★★
Beliebige Änderungen sind möglich.
هر نوع تغییر دلخواه ممکن است.

🥬 ۲. برای بیان آزادی در انتخاب یا عدم محدودیت:

★★★
Die Teilnehmer können beliebige Fragen stellen.
شرکت‌کنندگان می‌توانند هر سوال دلخواهی بپرسند.

★★★
Es gibt keine festen Regeln, du kannst es beliebig machen.
هیچ قانون ثابتی وجود ندارد، می‌توانی آن را به دلخواه انجام دهی.

★★★
Man kann die Reihenfolge der Aufgaben beliebig ändern.
می‌توان ترتیب وظایف را به دلخواه تغییر داد.

★★★
Wählen Sie ein beliebiges Datum für Ihr Treffen.
یک تاریخ دلخواه برای ملاقات خود انتخاب کنید.

استفاده‌های رایج:

🍎 beliebig: هر، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بدون محدودیت انتخاب می‌شود
Sie können einen beliebigen Sitzplatz wählen. (شما می‌توانید هر جای دلخواه خود را انتخاب کنید.)

🍎 beliebig: به عنوان صفت برای بیان آزادی در انتخاب یا عدم محدودیت
Es gibt keine festen Regeln, du kannst es beliebig machen. (هیچ قانون ثابتی وجود ندارد، می‌توانی آن را به دلخواه انجام دهی.)

تفاوت‌های مفهومی:

beliebig: به معنای “هر” یا “دلخواه” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون محدودیت انتخاب می‌شود و به انتخاب یا سلیقه فرد بستگی دارد، به کار می‌رود.

مثال: Sie können beliebig lange bleiben.
(شما می‌توانید هر چقدر که می‌خواهید بمانید.)

مثال: Man kann die Reihenfolge der Aufgaben beliebig ändern.
(می‌توان ترتیب وظایف را به دلخواه تغییر داد.)

مقایسه:

🍎 beliebig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بدون محدودیت انتخاب می‌شود

Sie können einen beliebigen Sitzplatz wählen. (شما می‌توانید هر جای دلخواه خود را انتخاب کنید.)

Nimm dir beliebig viele Kekse. (هر تعداد بیسکویت که می‌خواهی بردار.)

🍎 beliebig (Adjektiv): صفت، بیان آزادی در انتخاب یا عدم محدودیت

Es gibt keine festen Regeln, du kannst es beliebig machen. (هیچ قانون ثابتی وجود ندارد، می‌توانی آن را به دلخواه انجام دهی.)

Die Teilnehmer können beliebige Fragen stellen. (شرکت‌کنندگان می‌توانند هر سوال دلخواهی بپرسند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
85
Q

beträchtlich

A

beträchtlich به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat eine beträchtliche Summe Geld gespart.
او مبلغ قابل توجهی پول پس‌انداز کرده است.

★★★
Die Kosten sind beträchtlich gestiegen.
هزینه‌ها به طور قابل توجهی افزایش یافته‌اند.

★★★
Sie hat beträchtliche Fortschritte gemacht.
او پیشرفت‌های قابل توجهی کرده است.

★★★
Der Unterschied ist beträchtlich.
تفاوت بسیار زیاد است.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی و مکانی):

★★★
Die Leistung hat sich beträchtlich verbessert.
عملکرد به طور قابل توجهی بهبود یافته است.

★★★
Er war beträchtlich schneller als die anderen.
او به طور قابل توجهی سریع‌تر از دیگران بود.

★★★
Der Lärm war beträchtlich störend.
سر و صدا بسیار مزاحم بود.

★★★
Das Wetter hat sich beträchtlich verschlechtert.
آب و هوا به طور قابل توجهی بدتر شده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 beträchtlich: قابل توجه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد
Er hat eine beträchtliche Summe Geld gespart. (او مبلغ قابل توجهی پول پس‌انداز کرده است.)

🍎 beträchtlich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد یا وجود دارد
Die Leistung hat sich beträchtlich verbessert. (عملکرد به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

beträchtlich: به معنای “قابل توجه” یا “بسیار” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die Kosten sind beträchtlich gestiegen.
(هزینه‌ها به طور قابل توجهی افزایش یافته‌اند.)

مثال: Der Unterschied ist beträchtlich.
(تفاوت بسیار زیاد است.)

مقایسه:

🍎 beträchtlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد

Er hat eine beträchtliche Summe Geld gespart. (او مبلغ قابل توجهی پول پس‌انداز کرده است.)

Sie hat beträchtliche Fortschritte gemacht. (او پیشرفت‌های قابل توجهی کرده است.)

🍎 beträchtlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، توصیف چیزی که به میزان زیادی یا به شکلی چشمگیر رخ می‌دهد یا وجود دارد

Die Leistung hat sich beträchtlich verbessert. (عملکرد به طور قابل توجهی بهبود یافته است.)

Das Wetter hat sich beträchtlich verschlechtert. (آب و هوا به طور قابل توجهی بدتر شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
86
Q

einschließlich

A

einschließlich به معنای “شامل” یا “به همراه” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) با حالت ژنیتیو (Genitiv) استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان این که چیزی به همراه یا شامل چیز دیگری است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو (موقعیت مکانی یا زمانی):

★★★
Der Preis beträgt 100 Euro einschließlich Steuern.
قیمت شامل 100 یورو به همراه مالیات است.

★★★
Alle Teilnehmer, einschließlich der Lehrer, müssen anwesend sein.
همه شرکت‌کنندگان، شامل معلمان، باید حضور داشته باشند.

★★★
Das Haus wurde einschließlich des Gartens verkauft.
خانه به همراه باغ فروخته شد.

★★★
Die Lieferung erfolgt einschließlich der Verpackung.
تحویل شامل بسته‌بندی می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی:

★★★
Wir haben alle, einschließlich der neuen Kollegen, eingeladen.
ما همه، شامل همکاران جدید، را دعوت کردیم.

★★★
Die Veranstaltung dauert drei Tage, einschließlich der Vorbereitungszeit.
رویداد سه روز طول می‌کشد، شامل زمان آماده‌سازی.

★★★
Der Vertrag wurde einschließlich aller Bedingungen unterzeichnet.
قرارداد به همراه تمامی شرایط امضا شد.

★★★
Das Angebot gilt einschließlich der Feiertage.
پیشنهاد شامل روزهای تعطیل می‌شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 einschließlich: شامل، به عنوان حرف اضافه برای بیان شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی
Der Preis beträgt 100 Euro einschließlich Steuern. (قیمت شامل 100 یورو به همراه مالیات است.)

🍎 einschließlich: به عنوان حرف اضافه برای بیان شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی
Alle Teilnehmer, einschließlich der Lehrer, müssen anwesend sein. (همه شرکت‌کنندگان، شامل معلمان، باید حضور داشته باشند.)

تفاوت‌های مفهومی:

einschließlich: به معنای “شامل” یا “به همراه” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با حالت ژنیتیو (Genitiv) استفاده شود. این واژه برای بیان این که چیزی به همراه یا شامل چیز دیگری است، به کار می‌رود.

مثال: Das Haus wurde einschließlich des Gartens verkauft.
(خانه به همراه باغ فروخته شد.)

مثال: Die Lieferung erfolgt einschließlich der Verpackung.
(تحویل شامل بسته‌بندی می‌شود.)

مقایسه:

🍎 einschließlich: حرف اضافه، نشان‌دهنده شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی

Der Preis beträgt 100 Euro einschließlich Steuern. (قیمت شامل 100 یورو به همراه مالیات است.)

Wir haben alle, einschließlich der neuen Kollegen, eingeladen. (ما همه، شامل همکاران جدید، را دعوت کردیم.)

🍎 einschließlich (Präposition mit Genitiv): حرف اضافه، توصیف شامل شدن یا در بر گرفتن چیزی

Das Haus wurde einschließlich des Gartens verkauft. (خانه به همراه باغ فروخته شد.)

Der Vertrag wurde einschließlich aller Bedingungen unterzeichnet. (قرارداد به همراه تمامی شرایط امضا شد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
87
Q

die Fülle

A

die Fülle به معنای “فراوانی” یا “انبوه” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گسترده‌ای از چیزها به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Die Fülle an Informationen war überwältigend.
فراوانی اطلاعات خیره‌کننده بود.

★★★
Er genießt die Fülle des Lebens.
او از فراوانی و انبوهی زندگی لذت می‌برد.

★★★
Die Fülle der Farben im Herbst ist beeindruckend.
فراوانی رنگ‌ها در پاییز بسیار تأثیرگذار است.

★★★
Eine Fülle von Möglichkeiten steht Ihnen offen.
انبوهی از امکانات در اختیار شماست.

🥬 ۲. برای بیان مقدار زیاد یا تنوع گسترده:

★★★
Wir haben eine Fülle von Erfahrungen gesammelt.
ما انبوهی از تجربه‌ها را جمع‌آوری کرده‌ایم.

★★★
Die Fülle an Angeboten ist erstaunlich.
فراوانی پیشنهادها شگفت‌آور است.

★★★
Eine Fülle an Blumen bedeckte den Garten.
انبوهی از گل‌ها باغ را پوشانده بودند.

★★★
Die Fülle der Auswahl macht die Entscheidung schwierig.
فراوانی انتخاب‌ها تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Fülle: فراوانی، به عنوان اسم برای توصیف مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گسترده‌ای از چیزها
Die Fülle an Informationen war überwältigend. (فراوانی اطلاعات خیره‌کننده بود.)

🍎 die Fülle: به عنوان اسم برای بیان مقدار زیاد یا تنوع گسترده
Eine Fülle von Möglichkeiten steht Ihnen offen. (انبوهی از امکانات در اختیار شماست.)

تفاوت‌های مفهومی:

die Fülle: به معنای “فراوانی” یا “انبوه” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گسترده‌ای از چیزها به کار می‌رود.

مثال: Er genießt die Fülle des Lebens.
(او از فراوانی و انبوهی زندگی لذت می‌برد.)

مثال: Die Fülle der Farben im Herbst ist beeindruckend.
(فراوانی رنگ‌ها در پاییز بسیار تأثیرگذار است.)

مقایسه:

🍎 die Fülle: اسم، نشان‌دهنده مقدار زیادی از چیزی یا تنوع گسترده‌ای از چیزها

Die Fülle an Informationen war überwältigend. (فراوانی اطلاعات خیره‌کننده بود.)

Eine Fülle von Erfahrungen steht Ihnen offen. (انبوهی از تجربه‌ها در اختیار شماست.)

🍎 die Fülle (Nomen): اسم، توصیف مقدار زیاد یا تنوع گسترده

Die Fülle der Auswahl macht die Entscheidung schwierig. (فراوانی انتخاب‌ها تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.)

Die Fülle an Angeboten ist erstaunlich. (فراوانی پیشنهادها شگفت‌آور است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
88
Q

gänzlich

A

gänzlich به معنای “کاملاً” یا “به طور کامل” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Die Idee war gänzlich neu.
این ایده کاملاً جدید بود.

★★★
Das Problem wurde gänzlich gelöst.
مشکل به طور کامل حل شد.

★★★
Er hat die Aufgabe gänzlich verstanden.
او وظیفه را کاملاً درک کرده است.

★★★
Das Gebäude wurde gänzlich renoviert.
ساختمان به طور کامل بازسازی شد.

🥬 ۲. برای بیان انجام یا وجود چیزی به صورت کامل:

★★★
Die Stadt wurde gänzlich zerstört.
شهر به طور کامل ویران شد.

★★★
Das Konzept ist gänzlich anders als zuvor.
این مفهوم کاملاً متفاوت از قبل است.

★★★
Sie hat ihre Meinung gänzlich geändert.
او نظرش را کاملاً تغییر داده است.

★★★
Die Ausstellung war gänzlich beeindruckend.
نمایشگاه کاملاً تأثیرگذار بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 gänzlich: کاملاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده است
Die Idee war gänzlich neu. (این ایده کاملاً جدید بود.)

🍎 gänzlich: به عنوان قید برای بیان انجام یا وجود چیزی به صورت کامل
Das Problem wurde gänzlich gelöst. (مشکل به طور کامل حل شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

gänzlich: به معنای “کاملاً” یا “به طور کامل” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat die Aufgabe gänzlich verstanden.
(او وظیفه را کاملاً درک کرده است.)

مثال: Die Ausstellung war gänzlich beeindruckend.
(نمایشگاه کاملاً تأثیرگذار بود.)

مقایسه:

🍎 gänzlich: قید، نشان‌دهنده چیزی که به صورت کامل یا تماماً انجام شده است

Die Idee war gänzlich neu. (این ایده کاملاً جدید بود.)

Das Gebäude wurde gänzlich renoviert. (ساختمان به طور کامل بازسازی شد.)

🍎 gänzlich (Adverb): قید، بیان انجام یا وجود چیزی به صورت کامل

Das Problem wurde gänzlich gelöst. (مشکل به طور کامل حل شد.)

Sie hat ihre Meinung gänzlich geändert. (او نظرش را کاملاً تغییر داده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
89
Q

lauter (adj)

A

lauter به معنای “پر از” یا “فقط” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها یا پر از آن چیزها است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Raum war mit lauter Blumen geschmückt.
اتاق پر از گل‌ها تزئین شده بود.

★★★
Er hat lauter gute Ideen.
او فقط ایده‌های خوب دارد.

★★★
Die Schachtel war mit lauter Süßigkeiten gefüllt.
جعبه پر از شیرینی بود.

★★★
Lauter Menschen standen vor dem Eingang.
فقط مردم جلوی ورودی ایستاده بودند.

🥬 ۲. برای بیان اینکه چیزی تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است:

★★★
Das Buch enthält lauter interessante Geschichten.
کتاب فقط شامل داستان‌های جالب است.

★★★
Sie hatte lauter gute Noten im Zeugnis.
او فقط نمرات خوب در کارنامه داشت.

★★★
Das Fest war lauter Freude und Spaß.
جشن پر از شادی و لذت بود.

★★★
Im Garten wachsen lauter Rosen.
در باغ فقط گل‌های رز رشد می‌کنند.

استفاده‌های رایج:

🍎 lauter: پر از، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است
Der Raum war mit lauter Blumen geschmückt. (اتاق پر از گل‌ها تزئین شده بود.)

🍎 lauter: به عنوان صفت برای بیان اینکه چیزی تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است
Das Buch enthält lauter interessante Geschichten. (کتاب فقط شامل داستان‌های جالب است.)

تفاوت‌های مفهومی:

lauter: به معنای “پر از” یا “فقط” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها یا پر از آن چیزها است، به کار می‌رود.

مثال: Sie hatte lauter gute Noten im Zeugnis.
(او فقط نمرات خوب در کارنامه داشت.)

مثال: Im Garten wachsen lauter Rosen.
(در باغ فقط گل‌های رز رشد می‌کنند.)

مقایسه:

🍎 lauter: صفت، نشان‌دهنده چیزی که تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها یا پر از آن چیزها است

Der Raum war mit lauter Blumen geschmückt. (اتاق پر از گل‌ها تزئین شده بود.)

Er hat lauter gute Ideen. (او فقط ایده‌های خوب دارد.)

🍎 lauter (Adjektiv): صفت، بیان اینکه چیزی تنها شامل یک نوع مشخص از چیزها است

Das Buch enthält lauter interessante Geschichten. (کتاب فقط شامل داستان‌های جالب است.)

Sie hatte lauter gute Noten im Zeugnis. (او فقط نمرات خوب در کارنامه داشت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
90
Q

mehrmals

A

mehrmals به معنای “چندین بار” یا “بارها” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف انجام شدن یک عمل یا رخ دادن یک رویداد در چندین نوبت مختلف به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich habe ihn mehrmals angerufen, aber er hat nicht geantwortet.
من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.

★★★
Das Problem ist mehrmals aufgetreten.
این مشکل چندین بار رخ داده است.

★★★
Wir haben uns mehrmals getroffen, um das Projekt zu besprechen.
ما چندین بار ملاقات کردیم تا درباره پروژه صحبت کنیم.

★★★
Sie hat mehrmals versucht, das Passwort zu ändern.
او چندین بار تلاش کرد که رمز عبور را تغییر دهد.

🥬 ۲. برای بیان تعداد نوبت‌های انجام شدن یک عمل:

★★★
Der Film wurde mehrmals gezeigt.
فیلم چندین بار نمایش داده شد.

★★★
Ich habe mehrmals darüber nachgedacht.
من چندین بار درباره آن فکر کردم.

★★★
Er hat mehrmals betont, wie wichtig das ist.
او چندین بار تأکید کرد که چقدر این موضوع مهم است.

★★★
Das Buch wurde mehrmals gelesen.
کتاب چندین بار خوانده شده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 mehrmals: چندین بار، به عنوان قید برای توصیف انجام شدن یک عمل در چندین نوبت مختلف
Ich habe ihn mehrmals angerufen, aber er hat nicht geantwortet. (من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.)

🍎 mehrmals: به عنوان قید برای بیان تعداد نوبت‌های انجام شدن یک عمل
Der Film wurde mehrmals gezeigt. (فیلم چندین بار نمایش داده شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

mehrmals: به معنای “چندین بار” یا “بارها” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف انجام شدن یک عمل یا رخ دادن یک رویداد در چندین نوبت مختلف به کار می‌رود.

مثال: Wir haben uns mehrmals getroffen, um das Projekt zu besprechen.
(ما چندین بار ملاقات کردیم تا درباره پروژه صحبت کنیم.)

مثال: Sie hat mehrmals versucht, das Passwort zu ändern.
(او چندین بار تلاش کرد که رمز عبور را تغییر دهد.)

مقایسه:

🍎 mehrmals: قید، نشان‌دهنده انجام شدن یک عمل در چندین نوبت مختلف

Ich habe mehrmals darüber nachgedacht. (من چندین بار درباره آن فکر کردم.)

Er hat mehrmals betont, wie wichtig das ist. (او چندین بار تأکید کرد که چقدر این موضوع مهم است.)

🍎 mehrmals (Adverb): قید، بیان تعداد نوبت‌های انجام شدن یک عمل

Der Film wurde mehrmals gezeigt. (فیلم چندین بار نمایش داده شد.)

Das Buch wurde mehrmals gelesen. (کتاب چندین بار خوانده شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
91
Q

mehrfach

A

mehrfach به معنای “چندین بار” یا “چندگانه” است و به عنوان قید و صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به دفعات تکرار شده یا دارای چندین بخش یا جزء است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich habe ihn mehrfach angerufen, aber er hat nicht geantwortet.
من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.

★★★
Das Problem ist mehrfach aufgetreten.
این مشکل چندین بار رخ داده است.

★★★
Sie hat es mir mehrfach erklärt.
او چندین بار آن را برای من توضیح داد.

★★★
Die Warnung wurde mehrfach ignoriert.
هشدار چندین بار نادیده گرفته شد.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Wir haben mehrfachen Erfolg erzielt.
ما موفقیت‌های چندگانه‌ای کسب کرده‌ایم.

★★★
Der Vertrag besteht aus mehrfachen Klauseln.
قرارداد شامل چندین بند است.

★★★
Die Aufgabe erfordert mehrfaches Überprüfen.
وظیفه نیاز به بررسی‌های مکرر دارد.

★★★
Er hat mehrfachen Zugriff auf die Datenbank.
او دسترسی‌های چندگانه به پایگاه داده دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 mehrfach: چندین بار، به عنوان قید برای توصیف تکرار یک عمل
Ich habe ihn mehrfach angerufen, aber er hat nicht geantwortet. (من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.)

🍎 mehrfach: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای چندین بخش یا جزء است
Der Vertrag besteht aus mehrfachen Klauseln. (قرارداد شامل چندین بند است.)

تفاوت‌های مفهومی:

mehrfach: به معنای “چندین بار” یا “چندگانه” است و می‌تواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به دفعات تکرار شده یا دارای چندین بخش یا جزء است، به کار می‌رود.

مثال: Das Problem ist mehrfach aufgetreten.
(این مشکل چندین بار رخ داده است.)

مثال: Die Aufgabe erfordert mehrfaches Überprüfen.
(وظیفه نیاز به بررسی‌های مکرر دارد.)

مقایسه:

🍎 mehrfach: قید، نشان‌دهنده تکرار یک عمل

Ich habe ihn mehrfach angerufen, aber er hat nicht geantwortet. (من چندین بار به او زنگ زدم، اما او پاسخ نداد.)

Die Warnung wurde mehrfach ignoriert. (هشدار چندین بار نادیده گرفته شد.)

🍎 mehrfach (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، توصیف چیزی که دارای چندین بخش یا جزء است یا به دفعات تکرار شده است

Wir haben mehrfachen Erfolg erzielt. (ما موفقیت‌های چندگانه‌ای کسب کرده‌ایم.)

Der Vertrag besteht aus mehrfachen Klauseln. (قرارداد شامل چندین بند است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
92
Q

samt

A

samt به معنای “همراه با” یا “به همراه” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری به کار می‌رود و معمولاً با حالت داتیو (Dativ) یا حالت اسمی (Nominativ) استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه (توصیفی):

★★★
Er kam samt seiner Familie.
او همراه با خانواده‌اش آمد.

★★★
Das Paket wurde samt Inhalt geliefert.
بسته همراه با محتویاتش تحویل داده شد.

★★★
Sie reiste samt Gepäck.
او همراه با چمدان‌هایش سفر کرد.

★★★
Die Wohnung wird samt Möbeln vermietet.
آپارتمان به همراه مبلمان اجاره داده می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری:

★★★
Das Buch samt Lesezeichen lag auf dem Tisch.
کتاب به همراه نشانک روی میز قرار داشت.

★★★
Sie trug den Ring samt Kette.
او انگشتر را به همراه گردنبند به دست داشت.

★★★
Die Einladung kam samt einer kleinen Überraschung.
دعوت‌نامه همراه با یک سورپرایز کوچک آمد.

★★★
Er erschien samt Hut und Mantel.
او همراه با کلاه و پالتو ظاهر شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 samt: همراه با، به عنوان حرف اضافه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری
Er kam samt seiner Familie. (او همراه با خانواده‌اش آمد.)

🍎 samt: به عنوان حرف اضافه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری
Das Paket wurde samt Inhalt geliefert. (بسته همراه با محتویاتش تحویل داده شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

samt: به معنای “همراه با” یا “به همراه” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه برای بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری به کار می‌رود.

مثال: Sie reiste samt Gepäck.
(او همراه با چمدان‌هایش سفر کرد.)

مثال: Die Wohnung wird samt Möbeln vermietet.
(آپارتمان به همراه مبلمان اجاره داده می‌شود.)

مقایسه:

🍎 samt: حرف اضافه، نشان‌دهنده همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری

Er kam samt seiner Familie. (او همراه با خانواده‌اش آمد.)

Das Buch samt Lesezeichen lag auf dem Tisch. (کتاب به همراه نشانک روی میز قرار داشت.)

🍎 samt (Präposition): حرف اضافه، بیان همراهی یا وجود چیزی به همراه چیز دیگری

Das Paket wurde samt Inhalt geliefert. (بسته همراه با محتویاتش تحویل داده شد.)

Sie trug den Ring samt Kette. (او انگشتر را به همراه گردنبند به دست داشت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
93
Q

restlich

A

restlich به معنای “باقیمانده” یا “باقی‌مانده” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقی‌مانده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die restlichen Aufgaben müssen bis morgen erledigt werden.
وظایف باقیمانده باید تا فردا انجام شوند.

★★★
Er hat die restliche Zeit mit Lesen verbracht.
او باقی‌مانده زمان را به خواندن کتاب گذراند.

★★★
Die restlichen Gäste sind schon gegangen.
مهمانان باقی‌مانده قبلاً رفته‌اند.

★★★
Wir haben die restlichen Lebensmittel gespendet.
ما باقی‌مانده مواد غذایی را اهدا کردیم.

🥬 ۲. برای بیان باقی‌مانده از یک کل:

★★★
Ich habe die restlichen Seiten des Buches gestern gelesen.
من دیروز صفحات باقی‌مانده کتاب را خواندم.

★★★
Das restliche Geld wurde für wohltätige Zwecke gespendet.
پول باقی‌مانده برای امور خیریه اهدا شد.

★★★
Die restlichen Plätze im Flugzeug sind bereits ausgebucht.
صندلی‌های باقی‌مانده در هواپیما قبلاً رزرو شده‌اند.

★★★
Er verbrachte den restlichen Tag am Strand.
او باقی‌مانده روز را در ساحل گذراند.

استفاده‌های رایج:

🍎 restlich: باقیمانده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقی‌مانده است
Die restlichen Aufgaben müssen bis morgen erledigt werden. (وظایف باقیمانده باید تا فردا انجام شوند.)

🍎 restlich: به عنوان صفت برای بیان باقی‌مانده از یک کل
Ich habe die restlichen Seiten des Buches gestern gelesen. (من دیروز صفحات باقی‌مانده کتاب را خواندم.)

تفاوت‌های مفهومی:

restlich: به معنای “باقیمانده” یا “باقی‌مانده” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقی‌مانده است، به کار می‌رود.

مثال: Die restlichen Gäste sind schon gegangen.
(مهمانان باقی‌مانده قبلاً رفته‌اند.)

مثال: Wir haben die restlichen Lebensmittel gespendet.
(ما باقی‌مانده مواد غذایی را اهدا کردیم.)

مقایسه:

🍎 restlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که پس از استفاده یا حذف بخشی از آن باقی‌مانده است

Er hat die restliche Zeit mit Lesen verbracht. (او باقی‌مانده زمان را به خواندن کتاب گذراند.)

Das restliche Geld wurde für wohltätige Zwecke gespendet. (پول باقی‌مانده برای امور خیریه اهدا شد.)

🍎 restlich (Adjektiv): صفت، بیان باقی‌مانده از یک کل

Die restlichen Plätze im Flugzeug sind bereits ausgebucht. (صندلی‌های باقی‌مانده در هواپیما قبلاً رزرو شده‌اند.)

Er verbrachte den restlichen Tag am Strand. (او باقی‌مانده روز را در ساحل گذراند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
94
Q

teils

A

teils به معنای “تا حدی” یا “بعضاً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان اینکه چیزی به صورت جزئی یا ناتمام رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Teils hat er recht, teils irrt er sich.
او تا حدی حق دارد و تا حدی اشتباه می‌کند.

★★★
Das Wetter war teils sonnig, teils bewölkt.
هوا تا حدی آفتابی و تا حدی ابری بود.

★★★
Die Meinungen sind teils positiv, teils negativ.
نظرات تا حدی مثبت و تا حدی منفی هستند.

★★★
Teils war die Aufgabe einfach, teils schwierig.
وظیفه تا حدی آسان و تا حدی دشوار بود.

🥬 ۲. برای بیان وجود جزئیات مختلف یا ناتمامی:

★★★
Der Bericht ist teils fertiggestellt.
گزارش تا حدی تکمیل شده است.

★★★
Die Stadt ist teils modern, teils traditionell.
شهر تا حدی مدرن و تا حدی سنتی است.

★★★
Das Buch war teils interessant, teils langweilig.
کتاب تا حدی جالب و تا حدی خسته‌کننده بود.

★★★
Er hat teils zugestimmt, teils abgelehnt.
او تا حدی موافقت کرده و تا حدی رد کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 teils: تا حدی، به عنوان قید برای بیان اینکه چیزی به صورت جزئی یا ناتمام رخ می‌دهد یا وجود دارد
Teils hat er recht, teils irrt er sich. (او تا حدی حق دارد و تا حدی اشتباه می‌کند.)

🍎 teils: به عنوان قید برای بیان وجود جزئیات مختلف یا ناتمامی
Das Wetter war teils sonnig, teils bewölkt. (هوا تا حدی آفتابی و تا حدی ابری بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

teils: به معنای “تا حدی” یا “بعضاً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان اینکه چیزی به صورت جزئی یا ناتمام رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die Meinungen sind teils positiv, teils negativ.
(نظرات تا حدی مثبت و تا حدی منفی هستند.)

مثال: Das Buch war teils interessant, teils langweilig.
(کتاب تا حدی جالب و تا حدی خسته‌کننده بود.)

مقایسه:

🍎 teils: قید، نشان‌دهنده چیزی که به صورت جزئی یا ناتمام رخ می‌دهد یا وجود دارد

Teils hat er recht, teils irrt er sich. (او تا حدی حق دارد و تا حدی اشتباه می‌کند.)

Teils war die Aufgabe einfach, teils schwierig. (وظیفه تا حدی آسان و تا حدی دشوار بود.)

🍎 teils (Adverb): قید، بیان وجود جزئیات مختلف یا ناتمامی

Das Wetter war teils sonnig, teils bewölkt. (هوا تا حدی آفتابی و تا حدی ابری بود.)

Die Stadt ist teils modern, teils traditionell. (شهر تا حدی مدرن و تا حدی سنتی است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
95
Q

überflüssig

A

überflüssig به معنای “اضافی” یا “غیرضروری” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Diese Informationen sind überflüssig.
این اطلاعات اضافی هستند.

★★★
Es ist überflüssig, sich darüber Sorgen zu machen.
نگران بودن در این مورد غیرضروری است.

★★★
Die Diskussion war überflüssig.
بحث اضافی بود.

★★★
Er hat viele überflüssige Dinge gekauft.
او چیزهای زیادی که اضافی بودند خرید.

🥬 ۲. برای بیان چیزی که فاقد اهمیت یا کارایی است:

★★★
Die letzten Seiten des Berichts waren überflüssig.
صفحات آخر گزارش اضافی بودند.

★★★
Ein weiteres Meeting wäre überflüssig.
یک جلسه دیگر اضافی خواهد بود.

★★★
Es ist überflüssig, das noch einmal zu wiederholen.
تکرار دوباره این موضوع غیرضروری است.

★★★
Viele der Dekorationen sind überflüssig.
بسیاری از تزئینات اضافی هستند.

استفاده‌های رایج:

🍎 überflüssig: اضافی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است
Diese Informationen sind überflüssig. (این اطلاعات اضافی هستند.)

🍎 überflüssig: به عنوان صفت برای بیان چیزی که فاقد اهمیت یا کارایی است
Die letzten Seiten des Berichts waren überflüssig. (صفحات آخر گزارش اضافی بودند.)

تفاوت‌های مفهومی:

überflüssig: به معنای “اضافی” یا “غیرضروری” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است، به کار می‌رود.

مثال: Es ist überflüssig, sich darüber Sorgen zu machen.
(نگران بودن در این مورد غیرضروری است.)

مثال: Viele der Dekorationen sind überflüssig.
(بسیاری از تزئینات اضافی هستند.)

مقایسه:

🍎 überflüssig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بیشتر از نیاز است یا فاقد اهمیت و کارایی است

Es ist überflüssig, das noch einmal zu wiederholen. (تکرار دوباره این موضوع غیرضروری است.)

Ein weiteres Meeting wäre überflüssig. (یک جلسه دیگر اضافی خواهد بود.)

🍎 überflüssig (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که فاقد اهمیت یا کارایی است

Diese Informationen sind überflüssig. (این اطلاعات اضافی هستند.)

Die Diskussion war überflüssig. (بحث اضافی بود.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
96
Q

unendlich

A

unendlich به معنای “بی‌نهایت” یا “نامحدود” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Himmel scheint unendlich.
آسمان به نظر بی‌نهایت می‌رسد.

★★★
Er hat unendliche Geduld.
او صبر بی‌نهایت دارد.

★★★
Die Möglichkeiten sind unendlich.
امکانات بی‌نهایت هستند.

★★★
Das Universum ist unendlich groß.
جهان بی‌نهایت بزرگ است.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich bin dir unendlich dankbar.
من بی‌نهایت از تو سپاسگزارم.

★★★
Das Warten schien unendlich lang.
انتظار به نظر بی‌نهایت طولانی می‌رسید.

★★★
Sie liebt ihn unendlich.
او بی‌نهایت او را دوست دارد.

★★★
Das Buch war unendlich spannend.
کتاب بی‌نهایت هیجان‌انگیز بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 unendlich: بی‌نهایت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد
Der Himmel scheint unendlich. (آسمان به نظر بی‌نهایت می‌رسد.)

🍎 unendlich: به عنوان قید برای توصیف چیزی به میزان بسیار زیاد
Ich bin dir unendlich dankbar. (من بی‌نهایت از تو سپاسگزارم.)

تفاوت‌های مفهومی:

unendlich: به معنای “بی‌نهایت” یا “نامحدود” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat unendliche Geduld.
(او صبر بی‌نهایت دارد.)

مثال: Sie liebt ihn unendlich.
(او بی‌نهایت او را دوست دارد.)

مقایسه:

🍎 unendlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که پایانی ندارد یا به میزان بسیار زیادی وجود دارد

Die Möglichkeiten sind unendlich. (امکانات بی‌نهایت هستند.)

Das Universum ist unendlich groß. (جهان بی‌نهایت بزرگ است.)

🍎 unendlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان چیزی به میزان بسیار زیاد

Ich bin dir unendlich dankbar. (من بی‌نهایت از تو سپاسگزارم.)

Das Warten schien unendlich lang. (انتظار به نظر بی‌نهایت طولانی می‌رسید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
97
Q

unzählig

A

unzählig به معنای “بی‌شمار” یا “بی‌حد و حصر” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Es gibt unzählige Sterne am Himmel.
بی‌شمار ستاره در آسمان وجود دارد.

★★★
Wir haben unzählige Male versucht, ihn zu erreichen.
ما بی‌شمار بار تلاش کردیم با او تماس بگیریم.

★★★
Sie hat unzählige Bücher in ihrer Sammlung.
او بی‌شمار کتاب در مجموعه خود دارد.

★★★
Unzählige Menschen besuchten die Ausstellung.
بی‌شمار نفر از نمایشگاه بازدید کردند.

🥬 ۲. برای بیان تعداد بسیار زیاد:

★★★
Die unzähligen Möglichkeiten machen die Entscheidung schwer.
بی‌شمار امکانات تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.

★★★
Unzählige Erinnerungen verbinden mich mit diesem Ort.
بی‌شمار خاطره مرا به این مکان متصل می‌کند.

★★★
Er erzählte unzählige Geschichten aus seiner Kindheit.
او بی‌شمار داستان از دوران کودکی‌اش تعریف کرد.

★★★
Unzählige Insekten flogen um das Licht.
بی‌شمار حشره اطراف چراغ پرواز می‌کردند.

استفاده‌های رایج:

🍎 unzählig: بی‌شمار، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست
Es gibt unzählige Sterne am Himmel. (بی‌شمار ستاره در آسمان وجود دارد.)

🍎 unzählig: به عنوان صفت برای بیان تعداد بسیار زیاد
Die unzähligen Möglichkeiten machen die Entscheidung schwer. (بی‌شمار امکانات تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

unzählig: به معنای “بی‌شمار” یا “بی‌حد و حصر” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست، به کار می‌رود.

مثال: Wir haben unzählige Male versucht, ihn zu erreichen.
(ما بی‌شمار بار تلاش کردیم با او تماس بگیریم.)

مثال: Unzählige Menschen besuchten die Ausstellung.
(بی‌شمار نفر از نمایشگاه بازدید کردند.)

مقایسه:

🍎 unzählig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که تعداد آن بسیار زیاد است و قابل شمارش نیست

Sie hat unzählige Bücher in ihrer Sammlung. (او بی‌شمار کتاب در مجموعه خود دارد.)

Unzählige Insekten flogen um das Licht. (بی‌شمار حشره اطراف چراغ پرواز می‌کردند.)

🍎 unzählig (Adjektiv): صفت، بیان تعداد بسیار زیاد

Unzählige Erinnerungen verbinden mich mit diesem Ort. (بی‌شمار خاطره مرا به این مکان متصل می‌کند.)

Die unzähligen Möglichkeiten machen die Entscheidung schwer. (بی‌شمار امکانات تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
98
Q

verdoppeln

A

verdoppeln به معنای “دو برابر کردن” یا “دو برابر شدن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):

★★★
Wir müssen unsere Anstrengungen verdoppeln.
ما باید تلاش‌های خود را دو برابر کنیم.

★★★
Die Produktion hat sich in den letzten Jahren verdoppelt.
تولید در سال‌های اخیر دو برابر شده است.

★★★
Er hat sein Einkommen verdoppelt.
او درآمد خود را دو برابر کرده است.

★★★
Die Anzahl der Teilnehmer hat sich verdoppelt.
تعداد شرکت‌کنندگان دو برابر شده است.

🥬 ۲. برای بیان افزایش یا افزایش یافتن به دو برابر مقدار اولیه:

★★★
Die Firma plant, ihre Kapazität zu verdoppeln.
شرکت برنامه‌ریزی کرده است که ظرفیت خود را دو برابر کند.

★★★
Die Kosten haben sich in kurzer Zeit verdoppelt.
هزینه‌ها در مدت کوتاهی دو برابر شده‌اند.

★★★
Das Ziel ist, den Umsatz zu verdoppeln.
هدف این است که فروش را دو برابر کنیم.

★★★
Sie hoffen, die Besucherzahlen zu verdoppeln.
آن‌ها امیدوارند تعداد بازدیدکنندگان را دو برابر کنند.

استفاده‌های رایج:

🍎 verdoppeln: دو برابر کردن، به عنوان فعل برای بیان افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه
Wir müssen unsere Anstrengungen verdoppeln. (ما باید تلاش‌های خود را دو برابر کنیم.)

🍎 verdoppeln: به عنوان فعل برای بیان افزایش یا افزایش یافتن به دو برابر مقدار اولیه
Die Produktion hat sich in den letzten Jahren verdoppelt. (تولید در سال‌های اخیر دو برابر شده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

verdoppeln: به معنای “دو برابر کردن” یا “دو برابر شدن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه به کار می‌رود.

مثال: Er hat sein Einkommen verdoppelt.
(او درآمد خود را دو برابر کرده است.)

مثال: Die Anzahl der Teilnehmer hat sich verdoppelt.
(تعداد شرکت‌کنندگان دو برابر شده است.)

مقایسه:

🍎 verdoppeln: فعل، نشان‌دهنده افزایش یا افزایش یافتن مقدار، تعداد یا اندازه چیزی به دو برابر مقدار اولیه

Die Firma plant, ihre Kapazität zu verdoppeln. (شرکت برنامه‌ریزی کرده است که ظرفیت خود را دو برابر کند.)

Die Kosten haben sich in kurzer Zeit verdoppelt. (هزینه‌ها در مدت کوتاهی دو برابر شده‌اند.)

🍎 verdoppeln (Verb): فعل، بیان افزایش یا افزایش یافتن به دو برابر مقدار اولیه

Das Ziel ist, den Umsatz zu verdoppeln. (هدف این است که فروش را دو برابر کنیم.)

Sie hoffen, die Besucherzahlen zu verdoppeln. (آن‌ها امیدوارند تعداد بازدیدکنندگان را دو برابر کنند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
99
Q

vergrößern

A

vergrößern به معنای “بزرگ کردن” یا “افزایش دادن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):

★★★
Wir möchten unser Büro vergrößern.
ما می‌خواهیم دفتر خود را بزرگتر کنیم.

★★★
Die Firma hat ihre Produktion vergrößert.
شرکت تولید خود را افزایش داده است.

★★★
Er hat das Bild vergrößert, um die Details besser zu sehen.
او تصویر را بزرگتر کرد تا جزئیات را بهتر ببیند.

★★★
Die Stadt plant, das Straßennetz zu vergrößern.
شهر برنامه‌ریزی کرده است که شبکه خیابان‌ها را گسترش دهد.

🥬 ۲. برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد:

★★★
Der Bildschirm kann vergrößert werden, um mehr Platz zu bieten.
صفحه نمایش می‌تواند بزرگتر شود تا فضای بیشتری فراهم کند.

★★★
Sie haben die Anzahl der Mitarbeiter vergrößert.
آن‌ها تعداد کارکنان را افزایش داده‌اند.

★★★
Die Kapazität des Speichers wurde vergrößert.
ظرفیت حافظه افزایش یافته است.

★★★
Das Unternehmen plant, seine Marktanteile zu vergrößern.
شرکت برنامه‌ریزی کرده است که سهم بازار خود را افزایش دهد.

استفاده‌های رایج:

🍎 vergrößern: بزرگ کردن، به عنوان فعل برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد چیزی
Wir möchten unser Büro vergrößern. (ما می‌خواهیم دفتر خود را بزرگتر کنیم.)

🍎 vergrößern: به عنوان فعل برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد
Die Firma hat ihre Produktion vergrößert. (شرکت تولید خود را افزایش داده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

vergrößern: به معنای “بزرگ کردن” یا “افزایش دادن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er hat das Bild vergrößert, um die Details besser zu sehen.
(او تصویر را بزرگتر کرد تا جزئیات را بهتر ببیند.)

مثال: Die Stadt plant, das Straßennetz zu vergrößern.
(شهر برنامه‌ریزی کرده است که شبکه خیابان‌ها را گسترش دهد.)

مقایسه:

🍎 vergrößern: فعل، نشان‌دهنده افزایش اندازه، مقدار یا تعداد

Der Bildschirm kann vergrößert werden, um mehr Platz zu bieten. (صفحه نمایش می‌تواند بزرگتر شود تا فضای بیشتری فراهم کند.)

Sie haben die Anzahl der Mitarbeiter vergrößert. (آن‌ها تعداد کارکنان را افزایش داده‌اند.)

🍎 vergrößern (Verb): فعل، بیان افزایش اندازه، مقدار یا تعداد

Die Kapazität des Speichers wurde vergrößert. (ظرفیت حافظه افزایش یافته است.)

Das Unternehmen plant, seine Marktanteile zu vergrößern. (شرکت برنامه‌ریزی کرده است که سهم بازار خود را افزایش دهد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
100
Q

vermehrt

A

vermehrt به معنای “افزایش یافته” یا “به تعداد بیشتری” است و به عنوان قید و صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری رخ داده یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
In letzter Zeit hat es vermehrt geregnet.
در این اواخر بیشتر باران باریده است.

★★★
Vermehrt treten gesundheitliche Probleme auf.
مشکلات سلامتی بیشتر رخ می‌دهند.

★★★
Die Beschwerden wurden vermehrt gemeldet.
شکایات بیشتری گزارش شده‌اند.

★★★
Er hat vermehrt versucht, das Problem zu lösen.
او بیشتر تلاش کرده است که مشکل را حل کند.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Wir beobachten vermehrte Aktivität in diesem Bereich.
ما فعالیت بیشتری در این منطقه مشاهده می‌کنیم.

★★★
Es gab vermehrte Anfragen nach dem neuen Produkt.
درخواست‌های بیشتری برای محصول جدید وجود داشت.

★★★
Die vermehrte Nutzung von Technologie beeinflusst den Alltag.
استفاده بیشتر از فناوری بر زندگی روزمره تأثیر می‌گذارد.

★★★
Vermehrte Kontrollen wurden durchgeführt.
کنترل‌های بیشتری انجام شده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 vermehrt: افزایش یافته، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری رخ داده است
In letzter Zeit hat es vermehrt geregnet. (در این اواخر بیشتر باران باریده است.)

🍎 vermehrt: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری وجود دارد
Wir beobachten vermehrte Aktivität in diesem Bereich. (ما فعالیت بیشتری در این منطقه مشاهده می‌کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

vermehrt: به معنای “افزایش یافته” یا “به تعداد بیشتری” است و می‌تواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به مقدار یا تعداد بیشتری رخ داده یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Vermehrt treten gesundheitliche Probleme auf.
(مشکلات سلامتی بیشتر رخ می‌دهند.)

مثال: Es gab vermehrte Anfragen nach dem neuen Produkt.
(درخواست‌های بیشتری برای محصول جدید وجود داشت.)

مقایسه:

🍎 vermehrt: قید، نشان‌دهنده افزایش تعداد یا مقدار چیزی

Er hat vermehrt versucht, das Problem zu lösen. (او بیشتر تلاش کرده است که مشکل را حل کند.)

Die Beschwerden wurden vermehrt gemeldet. (شکایات بیشتری گزارش شده‌اند.)

🍎 vermehrt (Adverb/Adjektiv): قید/صفت، بیان افزایش تعداد یا مقدار چیزی

Wir beobachten vermehrte Aktivität in diesem Bereich. (ما فعالیت بیشتری در این منطقه مشاهده می‌کنیم.)

Vermehrte Kontrollen wurden durchgeführt. (کنترل‌های بیشتری انجام شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
101
Q

vermindern

A

vermindern به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):

★★★
Wir müssen die Kosten vermindern.
ما باید هزینه‌ها را کاهش دهیم.

★★★
Der Lärm wurde deutlich vermindert.
سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.

★★★
Er hat seine Ausgaben vermindert, um Geld zu sparen.
او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پس‌انداز کند.

★★★
Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen vermindert.
سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.

🥬 ۲. برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت:

★★★
Der Schmerz hat sich nach der Behandlung vermindert.
درد پس از درمان کاهش یافته است.

★★★
Das Unternehmen hat die Produktion vermindert.
شرکت تولید را کاهش داده است.

★★★
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr vermindert.
تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.

★★★
Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung vermindert.
از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.

استفاده‌های رایج:

🍎 vermindern: کاهش دادن، به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی
Wir müssen die Kosten vermindern. (ما باید هزینه‌ها را کاهش دهیم.)

🍎 vermindern: به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت
Der Lärm wurde deutlich vermindert. (سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

vermindern: به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er hat seine Ausgaben vermindert, um Geld zu sparen.
(او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پس‌انداز کند.)

مثال: Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen vermindert.
(سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.)

مقایسه:

🍎 vermindern: فعل، نشان‌دهنده کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی

Der Schmerz hat sich nach der Behandlung vermindert. (درد پس از درمان کاهش یافته است.)

Das Unternehmen hat die Produktion vermindert. (شرکت تولید را کاهش داده است.)

🍎 vermindern (Verb): فعل، بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت

Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr vermindert. (تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.)

Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung vermindert. (از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
102
Q

verringern

A

verringern به معنای “کاهش دادن” یا “کاهش یافتن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):

★★★
Wir müssen die Kosten verringern.
ما باید هزینه‌ها را کاهش دهیم.

★★★
Der Lärm wurde deutlich verringert.
سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.

★★★
Er hat seine Ausgaben verringert, um Geld zu sparen.
او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پس‌انداز کند.

★★★
Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen verringert.
سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.

🥬 ۲. برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت:

★★★
Der Schmerz hat sich nach der Behandlung verringert.
درد پس از درمان کاهش یافته است.

★★★
Das Unternehmen hat die Produktion verringert.
شرکت تولید را کاهش داده است.

★★★
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr verringert.
تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.

★★★
Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung verringert.
از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.

استفاده‌های رایج:

🍎 verringern: کاهش دادن، به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی
Wir müssen die Kosten verringern. (ما باید هزینه‌ها را کاهش دهیم.)

🍎 verringern: به عنوان فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت
Der Lärm wurde deutlich verringert. (سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

verringern: به معنای “کاهش دادن” یا “کاهش یافتن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er hat seine Ausgaben verringert, um Geld zu sparen.
(او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پس‌انداز کند.)

مثال: Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen verringert.
(سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.)

مقایسه:

🍎 verringern: فعل، نشان‌دهنده کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی

Der Schmerz hat sich nach der Behandlung verringert. (درد پس از درمان کاهش یافته است.)

Das Unternehmen hat die Produktion verringert. (شرکت تولید را کاهش داده است.)

🍎 verringern (Verb): فعل، بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت

Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr verringert. (تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.)

Durch die Maßnahmen wurde die Umweltbelastung verringert. (از طریق اقدامات، آلودگی محیط زیست کاهش یافت.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
103
Q

vermindern vs. verringern

A

vermindern و verringern هر دو به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” هستند و به عنوان افعال استفاده می‌شوند، اما در برخی موارد تفاوت‌های ظریفی در کاربرد و معنای آنها وجود دارد. هر دو فعل برای بیان کاهش مقدار، تعداد یا شدت چیزی به کار می‌روند، اما ممکن است در زمینه‌ها و موقعیت‌های مختلف ترجیح داده شوند.

🍎🍎🍎 vermindern
به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و بیشتر در زمینه‌های عمومی و روزمره استفاده می‌شود.
این فعل معمولاً برای کاهش چیزی به کار می‌رود که قابل اندازه‌گیری است، مانند هزینه‌ها، خطرات، و غیره.

مثال‌ها:

★★★
Wir müssen die Kosten vermindern.
ما باید هزینه‌ها را کاهش دهیم.

★★★
Der Lärm wurde deutlich vermindert.
سر و صدا به طور قابل توجهی کاهش یافته است.

★★★
Er hat seine Ausgaben vermindert, um Geld zu sparen.
او مخارج خود را کاهش داده است تا پول پس‌انداز کند.

★★★
Die Geschwindigkeit wurde aus Sicherheitsgründen vermindert.
سرعت به دلایل ایمنی کاهش یافت.

🍎🍎🍎 verringern
نیز به معنای “کاهش دادن” یا “کم کردن” است و می‌تواند در مواردی که کاهش اندازه، مقدار، تعداد یا شدت چیزی مورد نظر است، استفاده شود. این فعل معمولاً در زمینه‌های فنی‌تر و رسمی‌تر به کار می‌رود.

مثال‌ها:

★★★
Wir müssen die Risiken verringern.
ما باید خطرات را کاهش دهیم.

★★★
Die Anzahl der Unfälle hat sich im letzten Jahr verringert.
تعداد تصادفات در سال گذشته کاهش یافته است.

★★★
Die Firma plant, ihre Emissionen zu verringern.
شرکت برنامه‌ریزی کرده است که انتشار گازهای خود را کاهش دهد.

★★★
Die Umweltverschmutzung muss verringert werden.
آلودگی محیط زیست باید کاهش یابد.

مقایسه و تفاوت‌ها:

🍎1. زمینه استفاده:
vermindern بیشتر در زمینه‌های عمومی و روزمره به کار می‌رود.
verringern بیشتر در زمینه‌های فنی، رسمی و علمی استفاده می‌شود.

🍎2. شدت و تأثیر:
vermindern اغلب به معنای کاهش کلی و عمومی است.
verringern می‌تواند به معنای کاهش دقیق‌تر و اندازه‌گیری شده‌تر باشد.

🍎3. کاربرد:
vermindern برای کاهش هزینه‌ها، سر و صدا، سرعت و غیره استفاده می‌شود.
verringern برای کاهش خطرات، تعداد تصادفات، انتشار گازها و آلودگی محیط زیست به کار می‌رود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
104
Q

vielfach

A

vielfach به معنای “چندین بار”، “به دفعات متعدد” یا “در بسیاری موارد” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Diese Methode wurde vielfach getestet.
این روش چندین بار آزمایش شده است.

★★★
Er hat vielfach betont, wie wichtig dieses Projekt ist.
او چندین بار تأکید کرده است که این پروژه چقدر مهم است.

★★★
Das Problem tritt vielfach auf.
این مشکل در بسیاری از موارد رخ می‌دهد.

★★★
Vielfach wurde berichtet, dass die Lösung funktioniert.
در بسیاری از موارد گزارش شده است که راه‌حل کار می‌کند.

🥬 ۲. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das vielfache Erscheinen des Fehlers war beunruhigend.
ظهور مکرر خطا نگران‌کننده بود.

★★★
Die vielfache Nutzung von Technologie hat unser Leben verändert.
استفاده چندگانه از فناوری زندگی ما را تغییر داده است.

★★★
Vielfache Beschwerden wurden von den Bürgern eingereicht.
شکایات متعددی توسط شهروندان ثبت شده است.

★★★
Die vielfachen Verbesserungen haben das System stabiler gemacht.
بهبودهای متعدد سیستم را پایدارتر کرده‌اند.

استفاده‌های رایج:

🍎 vielfach: چندین بار، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ می‌دهد
Diese Methode wurde vielfach getestet. (این روش چندین بار آزمایش شده است.)

🍎 vielfach: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به دفعات متعدد یا در بسیاری از موارد رخ می‌دهد
Die vielfache Nutzung von Technologie hat unser Leben verändert. (استفاده چندگانه از فناوری زندگی ما را تغییر داده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

vielfach: به معنای “چندین بار”، “به دفعات متعدد” یا “در بسیاری موارد” است و می‌تواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat vielfach betont, wie wichtig dieses Projekt ist.
(او چندین بار تأکید کرده است که این پروژه چقدر مهم است.)

مثال: Das Problem tritt vielfach auf.
(این مشکل در بسیاری از موارد رخ می‌دهد.)

مقایسه:

🍎 vielfach: قید، نشان‌دهنده چیزی که به طور مکرر یا در بسیاری از موارد رخ می‌دهد

Das Problem tritt vielfach auf. (این مشکل در بسیاری از موارد رخ می‌دهد.)

Vielfach wurde berichtet, dass die Lösung funktioniert. (در بسیاری از موارد گزارش شده است که راه‌حل کار می‌کند.)

🍎 vielfach (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان چیزی که به دفعات متعدد یا در بسیاری از موارد رخ می‌دهد

Die vielfache Nutzung von Technologie hat unser Leben verändert. (استفاده چندگانه از فناوری زندگی ما را تغییر داده است.)

Vielfache Beschwerden wurden von den Bürgern eingereicht. (شکایات متعددی توسط شهروندان ثبت شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
105
Q

die Vielzahl

A

die Vielzahl به معنای “تعداد زیاد” یا “فراوانی” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Eine Vielzahl von Menschen besuchte die Ausstellung.
تعداد زیادی از افراد از نمایشگاه بازدید کردند.

★★★
Die Vielzahl der Möglichkeiten ist beeindruckend.
تعداد زیاد امکانات چشمگیر است.

★★★
Er hat eine Vielzahl von Büchern in seiner Sammlung.
او تعداد زیادی کتاب در مجموعه خود دارد.

★★★
Die Vielzahl an Informationen war überwältigend.
تعداد زیاد اطلاعات خیره‌کننده بود.

🥬 ۲. برای بیان فراوانی یا تعداد زیاد:

★★★
Es gibt eine Vielzahl von Gründen, warum das Projekt gescheitert ist.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا پروژه شکست خورده است.

★★★
Die Vielzahl der Farben in diesem Bild ist erstaunlich.
تعداد زیاد رنگ‌ها در این تصویر شگفت‌آور است.

★★★
Eine Vielzahl an Aktivitäten wird angeboten.
تعداد زیادی فعالیت ارائه می‌شود.

★★★
Die Vielzahl der Optionen macht die Entscheidung schwierig.
تعداد زیاد گزینه‌ها تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Vielzahl: تعداد زیاد، به عنوان اسم برای توصیف تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد
Eine Vielzahl von Menschen besuchte die Ausstellung. (تعداد زیادی از افراد از نمایشگاه بازدید کردند.)

🍎 die Vielzahl: به عنوان اسم برای بیان فراوانی یا تعداد زیاد
Die Vielzahl der Möglichkeiten ist beeindruckend. (تعداد زیاد امکانات چشمگیر است.)

تفاوت‌های مفهومی:

die Vielzahl: به معنای “تعداد زیاد” یا “فراوانی” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد به کار می‌رود.

مثال: Er hat eine Vielzahl von Büchern in seiner Sammlung.
(او تعداد زیادی کتاب در مجموعه خود دارد.)

مثال: Die Vielzahl an Informationen war überwältigend.
(تعداد زیاد اطلاعات خیره‌کننده بود.)

مقایسه:

🍎 die Vielzahl: اسم، نشان‌دهنده تعداد زیادی از افراد، اشیاء یا موارد

Es gibt eine Vielzahl von Gründen, warum das Projekt gescheitert ist. (دلایل زیادی وجود دارد که چرا پروژه شکست خورده است.)

Die Vielzahl der Farben in diesem Bild ist erstaunlich. (تعداد زیاد رنگ‌ها در این تصویر شگفت‌آور است.)

🍎 die Vielzahl (Nomen): اسم، بیان فراوانی یا تعداد زیاد

Eine Vielzahl an Aktivitäten wird angeboten. (تعداد زیادی فعالیت ارائه می‌شود.)

Die Vielzahl der Optionen macht die Entscheidung schwierig. (تعداد زیاد گزینه‌ها تصمیم‌گیری را دشوار می‌کند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
106
Q

vorwiegend
(adv)

A

vorwiegend
به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Die Teilnehmer der Konferenz waren vorwiegend Wissenschaftler.
شرکت‌کنندگان در کنفرانس عمدتاً دانشمندان بودند.

★★★
Er arbeitet vorwiegend von zu Hause.
او بیشتر از خانه کار می‌کند.

★★★
Die Gegend ist vorwiegend landwirtschaftlich geprägt.
این منطقه عمدتاً کشاورزی است.

★★★
Das Wetter ist vorwiegend sonnig.
هوا عمدتاً آفتابی است.

🥬 ۲. برای بیان بیشتر یا عمدتاً:

★★★
Die Diskussion drehte sich vorwiegend um wirtschaftliche Themen.
بحث عمدتاً حول موضوعات اقتصادی بود.

★★★
Vorwiegend junge Leute besuchen dieses Café.
بیشتر جوانان از این کافه بازدید می‌کنند.

★★★
Die Ausstellung zeigt vorwiegend moderne Kunst.
نمایشگاه عمدتاً هنر مدرن را به نمایش می‌گذارد.

★★★
Wir verwenden vorwiegend regionale Produkte.
ما عمدتاً از محصولات محلی استفاده می‌کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorwiegend: عمدتاً، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ می‌دهد
Die Teilnehmer der Konferenz waren vorwiegend Wissenschaftler. (شرکت‌کنندگان در کنفرانس عمدتاً دانشمندان بودند.)

🍎 vorwiegend: به عنوان قید برای بیان بیشتر یا عمدتاً
Er arbeitet vorwiegend von zu Hause. (او بیشتر از خانه کار می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorwiegend: به معنای “عمدتاً” یا “بیشتر” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ می‌دهد یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die Gegend ist vorwiegend landwirtschaftlich geprägt.
(این منطقه عمدتاً کشاورزی است.)

مثال: Das Wetter ist vorwiegend sonnig.
(هوا عمدتاً آفتابی است.)

مقایسه:

🍎 vorwiegend: قید، نشان‌دهنده چیزی که در بیشتر موارد یا به طور عمده رخ می‌دهد

Die Diskussion drehte sich vorwiegend um wirtschaftliche Themen. (بحث عمدتاً حول موضوعات اقتصادی بود.)

Vorwiegend junge Leute besuchen dieses Café. (بیشتر جوانان از این کافه بازدید می‌کنند.)

🍎 vorwiegend (Adverb): قید، بیان بیشتر یا عمدتاً

Die Ausstellung zeigt vorwiegend moderne Kunst. (نمایشگاه عمدتاً هنر مدرن را به نمایش می‌گذارد.)

Wir verwenden vorwiegend regionale Produkte. (ما عمدتاً از محصولات محلی استفاده می‌کنیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
107
Q

winzig

A

winzig
به معنای “بسیار کوچک” یا “ریز” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Insekt ist winzig.
این حشره بسیار کوچک است.

★★★
Sie wohnen in einem winzigen Apartment.
آن‌ها در یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی می‌کنند.

★★★
Die Schrift auf dem Zettel war winzig.
نوشته روی برگه بسیار ریز بود.

★★★
Der Unterschied ist winzig.
تفاوت بسیار کوچک است.

🥬 ۲. برای بیان اندازه بسیار کوچک:

★★★
Ein winziger Tropfen fiel auf den Boden.
یک قطره بسیار کوچک روی زمین افتاد.

★★★
Er hat nur eine winzige Portion gegessen.
او فقط یک قسمت بسیار کوچک غذا خورد.

★★★
Das winzige Fenster lässt kaum Licht herein.
پنجره بسیار کوچک به سختی نور را وارد می‌کند.

★★★
Ein winziger Fehler kann große Folgen haben.
یک اشتباه بسیار کوچک می‌تواند عواقب بزرگی داشته باشد.

استفاده‌های رایج:

🍎 winzig: بسیار کوچک، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد
Das Insekt ist winzig. (این حشره بسیار کوچک است.)

🍎 winzig: به عنوان صفت برای بیان اندازه بسیار کوچک
Ein winziger Tropfen fiel auf den Boden. (یک قطره بسیار کوچک روی زمین افتاد.)

تفاوت‌های مفهومی:

winzig: به معنای “بسیار کوچک” یا “ریز” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد، به کار می‌رود.

مثال: Sie wohnen in einem winzigen Apartment.
(آن‌ها در یک آپارتمان بسیار کوچک زندگی می‌کنند.)

مثال: Die Schrift auf dem Zettel war winzig.
(نوشته روی برگه بسیار ریز بود.)

مقایسه:

🍎 winzig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که اندازه بسیار کوچکی دارد

Der Unterschied ist winzig. (تفاوت بسیار کوچک است.)

Das winzige Fenster lässt kaum Licht herein. (پنجره بسیار کوچک به سختی نور را وارد می‌کند.)

🍎 winzig (Adjektiv): صفت، بیان اندازه بسیار کوچک

Ein winziger Fehler kann große Folgen haben. (یک اشتباه بسیار کوچک می‌تواند عواقب بزرگی داشته باشد.)

Er hat nur eine winzige Portion gegessen. (او فقط یک قسمت بسیار کوچک غذا خورد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
108
Q

bisschen

A

bisschen
به معنای “کمی” یا “اندکی” است و به عنوان قید و اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف مقدار کمی از چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Ich habe nur ein bisschen Zeit.
من فقط کمی وقت دارم.

★★★
Kannst du ein bisschen warten?
می‌توانی کمی صبر کنی؟

★★★
Er spricht ein bisschen Deutsch.
او کمی آلمانی صحبت می‌کند.

★★★
Ich bin ein bisschen müde.
من کمی خسته هستم.

🥬 ۲. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Möchtest du ein bisschen Kuchen?
می‌خواهی کمی کیک بخوری؟

★★★
Ich brauche ein bisschen Hilfe.
من کمی کمک نیاز دارم.

★★★
Gib mir bitte ein bisschen Wasser.
لطفاً کمی آب به من بده.

★★★
Sie hat nur ein bisschen Geld.
او فقط کمی پول دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 bisschen: کمی، به عنوان قید برای توصیف مقدار کمی از چیزی
Ich habe nur ein bisschen Zeit. (من فقط کمی وقت دارم.)

🍎 bisschen: به عنوان اسم برای بیان مقدار کمی از چیزی
Möchtest du ein bisschen Kuchen? (می‌خواهی کمی کیک بخوری؟)

تفاوت‌های مفهومی:

bisschen: به معنای “کمی” یا “اندکی” است و می‌تواند به عنوان قید یا اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف مقدار کمی از چیزی به کار می‌رود.

مثال: Kannst du ein bisschen warten?
(می‌توانی کمی صبر کنی؟)

مثال: Gib mir bitte ein bisschen Wasser.
(لطفاً کمی آب به من بده.)

مقایسه:

🍎 bisschen: قید، نشان‌دهنده مقدار کمی از چیزی

Ich bin ein bisschen müde. (من کمی خسته هستم.)

Er spricht ein bisschen Deutsch. (او کمی آلمانی صحبت می‌کند.)

🍎 bisschen (Nomen/Adverb): اسم/قید، بیان مقدار کمی از چیزی

Möchtest du ein bisschen Kuchen? (می‌خواهی کمی کیک بخوری؟)

Sie hat nur ein bisschen Geld. (او فقط کمی پول دارد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
109
Q

das Drittel

A

das Drittel به معنای “یک‌سوم” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف یک بخش از سه بخش مساوی یک کل به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Ein Drittel der Schüler hat die Prüfung bestanden.
یک‌سوم از دانش‌آموزان آزمون را گذرانده‌اند.

★★★
Wir haben ein Drittel des Kuchens gegessen.
ما یک‌سوم از کیک را خوردیم.

★★★
Das Projekt ist zu einem Drittel fertig.
پروژه یک‌سوم تکمیل شده است.

★★★
Er hat ein Drittel seines Gehalts gespart.
او یک‌سوم از حقوقش را پس‌انداز کرده است.

🥬 ۲. برای بیان یک بخش از سه بخش مساوی:

★★★
Ein Drittel der Bevölkerung lebt in der Stadt.
یک‌سوم از جمعیت در شهر زندگی می‌کنند.

★★★
Ich habe nur ein Drittel der Aufgaben erledigt.
من فقط یک‌سوم از وظایف را انجام داده‌ام.

★★★
Das Buch besteht aus drei Teilen, und ich habe das erste Drittel gelesen.
کتاب از سه بخش تشکیل شده و من بخش اول را خوانده‌ام.

★★★
Die Sitzung dauerte zwei Stunden, und wir haben ein Drittel der Zeit diskutiert.
جلسه دو ساعت طول کشید و ما یک‌سوم از زمان را بحث کردیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Drittel: یک‌سوم، به عنوان اسم برای توصیف یک بخش از سه بخش مساوی یک کل
Ein Drittel der Schüler hat die Prüfung bestanden. (یک‌سوم از دانش‌آموزان آزمون را گذرانده‌اند.)

🍎 das Drittel: به عنوان اسم برای بیان یک بخش از سه بخش مساوی
Wir haben ein Drittel des Kuchens gegessen. (ما یک‌سوم از کیک را خوردیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

das Drittel: به معنای “یک‌سوم” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف یک بخش از سه بخش مساوی یک کل به کار می‌رود.

مثال: Das Projekt ist zu einem Drittel fertig.
(پروژه یک‌سوم تکمیل شده است.)

مثال: Ein Drittel der Bevölkerung lebt in der Stadt.
(یک‌سوم از جمعیت در شهر زندگی می‌کنند.)

مقایسه:

🍎 das Drittel: اسم، نشان‌دهنده یک بخش از سه بخش مساوی یک کل

Er hat ein Drittel seines Gehalts gespart. (او یک‌سوم از حقوقش را پس‌انداز کرده است.)

Ich habe nur ein Drittel der Aufgaben erledigt. (من فقط یک‌سوم از وظایف را انجام داده‌ام.)

🍎 das Drittel (Nomen): اسم، بیان یک بخش از سه بخش مساوی

Das Buch besteht aus drei Teilen, und ich habe das erste Drittel gelesen. (کتاب از سه بخش تشکیل شده و من بخش اول را خوانده‌ام.)

Die Sitzung dauerte zwei Stunden, und wir haben ein Drittel der Zeit diskutiert. (جلسه دو ساعت طول کشید و ما یک‌سوم از زمان را بحث کردیم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
110
Q

einzeln

A

einzeln به معنای “تکی” یا “منفرد” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد یا رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Jeder einzelne Schüler hat ein Buch bekommen.
هر دانش‌آموز به تنهایی یک کتاب دریافت کرده است.

★★★
Die einzelnen Teile des Puzzles passen perfekt zusammen.
قطعات منفرد پازل به خوبی به هم می‌چسبند.

★★★
Er hat jedes einzelne Problem gelöst.
او هر مشکل را به صورت جداگانه حل کرده است.

★★★
Die einzelnen Schritte des Verfahrens sind einfach.
مراحل منفرد فرایند ساده هستند.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Die Teilnehmer wurden einzeln geprüft.
شرکت‌کنندگان به صورت تکی امتحان شدند.

★★★
Die Blumen wurden einzeln in Vasen gestellt.
گل‌ها به صورت تکی در گلدان‌ها قرار داده شدند.

★★★
Er hat die Punkte einzeln erklärt.
او نکات را به صورت تکی توضیح داد.

★★★
Wir haben die Gäste einzeln begrüßt.
ما به صورت تکی از مهمانان استقبال کردیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 einzeln: تکی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد یا رخ می‌دهد
Jeder einzelne Schüler hat ein Buch bekommen. (هر دانش‌آموز به تنهایی یک کتاب دریافت کرده است.)

🍎 einzeln: به عنوان قید برای بیان انجام یا وجود چیزی به صورت جداگانه
Die Teilnehmer wurden einzeln geprüft. (شرکت‌کنندگان به صورت تکی امتحان شدند.)

تفاوت‌های مفهومی:

einzeln: به معنای “تکی” یا “منفرد” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد یا رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Die einzelnen Teile des Puzzles passen perfekt zusammen.
(قطعات منفرد پازل به خوبی به هم می‌چسبند.)

مثال: Die Blumen wurden einzeln in Vasen gestellt.
(گل‌ها به صورت تکی در گلدان‌ها قرار داده شدند.)

مقایسه:

🍎 einzeln: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به صورت جداگانه یا به تنهایی وجود دارد

Er hat jedes einzelne Problem gelöst. (او هر مشکل را به صورت جداگانه حل کرده است.)

Die einzelnen Schritte des Verfahrens sind einfach. (مراحل منفرد فرایند ساده هستند.)

🍎 einzeln (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام یا وجود چیزی به صورت جداگانه

Die Teilnehmer wurden einzeln geprüft. (شرکت‌کنندگان به صورت تکی امتحان شدند.)

Er hat die Punkte einzeln erklärt. (او نکات را به صورت تکی توضیح داد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
111
Q

sämtlich

A

sämtlich به معنای “تمام” یا “همه” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای تأکید بر جامعیت و کامل بودن مجموعه‌ای از افراد یا اشیاء به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat sämtliche Bücher gelesen.
او تمام کتاب‌ها را خوانده است.

★★★
Sämtliche Mitarbeiter wurden zur Besprechung eingeladen.
تمام کارکنان به جلسه دعوت شدند.

★★★
Die Veranstaltung wurde aufgrund sämtlicher Probleme abgesagt.
این رویداد به دلیل تمام مشکلات لغو شد.

★★★
Wir haben sämtliche Unterlagen überprüft.
ما تمام مدارک را بررسی کرده‌ایم.

🥬 ۲. برای بیان جامعیت و کامل بودن:

★★★
Sämtliche Türen und Fenster wurden geschlossen.
تمام درها و پنجره‌ها بسته شدند.

★★★
Sie haben sämtliche Anforderungen erfüllt.
آن‌ها تمام الزامات را برآورده کرده‌اند.

★★★
Sämtliche Teilnehmer erhielten eine Urkunde.
تمام شرکت‌کنندگان یک گواهینامه دریافت کردند.

★★★
Der Chef hat sämtliche Anweisungen gegeben.
رئیس تمام دستورالعمل‌ها را داده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 sämtlich: تمام، به عنوان صفت برای تأکید بر جامعیت و کامل بودن مجموعه‌ای از افراد یا اشیاء
Er hat sämtliche Bücher gelesen. (او تمام کتاب‌ها را خوانده است.)

🍎 sämtlich: به عنوان صفت برای بیان جامعیت و کامل بودن
Sämtliche Mitarbeiter wurden zur Besprechung eingeladen. (تمام کارکنان به جلسه دعوت شدند.)

تفاوت‌های مفهومی:

sämtlich: به معنای “تمام” یا “همه” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای تأکید بر جامعیت و کامل بودن مجموعه‌ای از افراد یا اشیاء به کار می‌رود.

مثال: Die Veranstaltung wurde aufgrund sämtlicher Probleme abgesagt.
(این رویداد به دلیل تمام مشکلات لغو شد.)

مثال: Sämtliche Türen und Fenster wurden geschlossen.
(تمام درها و پنجره‌ها بسته شدند.)

مقایسه:

🍎 sämtlich: صفت، نشان‌دهنده جامعیت و کامل بودن مجموعه‌ای از افراد یا اشیاء

Wir haben sämtliche Unterlagen überprüft. (ما تمام مدارک را بررسی کرده‌ایم.)

Sie haben sämtliche Anforderungen erfüllt. (آن‌ها تمام الزامات را برآورده کرده‌اند.)

🍎 sämtlich (Adjektiv): صفت، بیان جامعیت و کامل بودن

Sämtliche Teilnehmer erhielten eine Urkunde. (تمام شرکت‌کنندگان یک گواهینامه دریافت کردند.)

Der Chef hat sämtliche Anweisungen gegeben. (رئیس تمام دستورالعمل‌ها را داده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
112
Q

das Stück

A

das Stück به معنای “قطعه” یا “تکه” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف یک بخش یا تکه‌ای از چیزی بزرگ‌تر یا به عنوان واحد شمارش برای اشیاء به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Ich möchte ein Stück Kuchen.
من یک تکه کیک می‌خواهم.

★★★
Er hat ein Stück Papier genommen.
او یک تکه کاغذ برداشت.

★★★
Das Theaterstück war sehr beeindruckend.
نمایش تئاتر بسیار تاثیرگذار بود.

★★★
Sie fand ein altes Stück Holz im Garten.
او یک تکه چوب قدیمی در باغ پیدا کرد.

🥬 ۲. به عنوان واحد شمارش:

★★★
Ich brauche fünf Stück Eier.
من پنج عدد تخم‌مرغ نیاز دارم.

★★★
Die Schachtel enthält zehn Stück Pralinen.
جعبه شامل ده عدد شکلات است.

★★★
Er kaufte ein Stück Brot.
او یک عدد نان خرید.

★★★
Wir haben drei Stücke Koffer.
ما سه عدد چمدان داریم.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Stück: قطعه، به عنوان اسم برای توصیف یک بخش یا تکه‌ای از چیزی بزرگ‌تر
Ich möchte ein Stück Kuchen. (من یک تکه کیک می‌خواهم.)

🍎 das Stück: به عنوان واحد شمارش برای اشیاء
Ich brauche fünf Stück Eier. (من پنج عدد تخم‌مرغ نیاز دارم.)

تفاوت‌های مفهومی:

das Stück: به معنای “قطعه” یا “تکه” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف یک بخش یا تکه‌ای از چیزی بزرگ‌تر یا به عنوان واحد شمارش برای اشیاء به کار می‌رود.

مثال: Er hat ein Stück Papier genommen.
(او یک تکه کاغذ برداشت.)

مثال: Die Schachtel enthält zehn Stück Pralinen.
(جعبه شامل ده عدد شکلات است.)

مقایسه:

🍎 das Stück: اسم، نشان‌دهنده یک بخش یا تکه‌ای از چیزی بزرگ‌تر

Ich möchte ein Stück Kuchen. (من یک تکه کیک می‌خواهم.)

Das Theaterstück war sehr beeindruckend. (نمایش تئاتر بسیار تاثیرگذار بود.)

🍎 das Stück (Nomen): اسم، به عنوان واحد شمارش برای اشیاء

Ich brauche fünf Stück Eier. (من پنج عدد تخم‌مرغ نیاز دارم.)

Er kaufte ein Stück Brot. (او یک عدد نان خرید.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
113
Q

anderthalb

A

anderthalb به معنای “یک و نیم” است و به عنوان عدد استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف مقداری که یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان عدد (توصیفی):

★★★
Die Reise dauert anderthalb Stunden.
سفر یک و نیم ساعت طول می‌کشد.

★★★
Er hat anderthalb Jahre im Ausland gelebt.
او یک و نیم سال در خارج از کشور زندگی کرده است.

★★★
Ich brauche anderthalb Kilo Äpfel.
من یک و نیم کیلو سیب نیاز دارم.

★★★
Das Buch hat anderthalb Kapitel über dieses Thema.
کتاب یک و نیم فصل در مورد این موضوع دارد.

🥬 ۲. برای بیان مقدار یک و نیم واحد:

★★★
Die Sitzung dauerte anderthalb Stunden.
جلسه یک و نیم ساعت طول کشید.

★★★
Wir haben anderthalb Flaschen Wein getrunken.
ما یک و نیم بطری شراب نوشیدیم.

★★★
Sie arbeitete anderthalb Jahre in dieser Firma.
او یک و نیم سال در این شرکت کار کرد.

★★★
Das Rezept benötigt anderthalb Tassen Zucker.
دستور پخت به یک و نیم فنجان شکر نیاز دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 anderthalb: یک و نیم، به عنوان عدد برای توصیف مقداری که یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد است
Die Reise dauert anderthalb Stunden. (سفر یک و نیم ساعت طول می‌کشد.)

🍎 anderthalb: به عنوان عدد برای بیان مقدار یک و نیم واحد
Ich brauche anderthalb Kilo Äpfel. (من یک و نیم کیلو سیب نیاز دارم.)

تفاوت‌های مفهومی:

anderthalb: به معنای “یک و نیم” است و می‌تواند به عنوان عدد استفاده شود. این واژه برای توصیف مقداری که یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat anderthalb Jahre im Ausland gelebt.
(او یک و نیم سال در خارج از کشور زندگی کرده است.)

مثال: Das Buch hat anderthalb Kapitel über dieses Thema.
(کتاب یک و نیم فصل در مورد این موضوع دارد.)

مقایسه:

🍎 anderthalb: عدد، نشان‌دهنده مقدار یک و نیم برابر یا یک و نیم واحد

Die Sitzung dauerte anderthalb Stunden. (جلسه یک و نیم ساعت طول کشید.)

Wir haben anderthalb Flaschen Wein getrunken. (ما یک و نیم بطری شراب نوشیدیم.)

🍎 anderthalb (Zahlwort): عدد، بیان مقدار یک و نیم واحد

Sie arbeitete anderthalb Jahre in dieser Firma. (او یک و نیم سال در این شرکت کار کرد.)

Das Rezept benötigt anderthalb Tassen Zucker. (دستور پخت به یک و نیم فنجان شکر نیاز دارد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
114
Q

das Dutzend

A

das Dutzend به معنای “دوجین” یا “دوازده‌تا” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف مجموعه‌ای از دوازده واحد از چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Ich habe ein Dutzend Eier gekauft.
من یک دوجین تخم‌مرغ خریده‌ام.

★★★
Sie bestellte ein Dutzend Rosen.
او یک دوجین گل رز سفارش داد.

★★★
Ein Dutzend Bücher stehen im Regal.
یک دوجین کتاب در قفسه قرار دارد.

★★★
Das Dutzend beträgt zwölf Stück.
دوجین برابر با دوازده عدد است.

🥬 ۲. برای بیان تعداد دوازده واحد از چیزی:

★★★
Wir brauchen ein Dutzend Stühle für die Veranstaltung.
ما به یک دوجین صندلی برای رویداد نیاز داریم.

★★★
Er hat ein Dutzend Hemden gekauft.
او یک دوجین پیراهن خریده است.

★★★
Das Rezept erfordert ein Dutzend Eier.
دستور پخت به یک دوجین تخم‌مرغ نیاز دارد.

★★★
Ein Dutzend Teilnehmer haben sich für den Kurs angemeldet.
یک دوجین شرکت‌کننده برای دوره ثبت‌نام کرده‌اند.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Dutzend: دوجین، به عنوان اسم برای توصیف مجموعه‌ای از دوازده واحد از چیزی
Ich habe ein Dutzend Eier gekauft. (من یک دوجین تخم‌مرغ خریده‌ام.)

🍎 das Dutzend: به عنوان اسم برای بیان تعداد دوازده واحد از چیزی
Wir brauchen ein Dutzend Stühle für die Veranstaltung. (ما به یک دوجین صندلی برای رویداد نیاز داریم.)

تفاوت‌های مفهومی:

das Dutzend: به معنای “دوجین” یا “دوازده‌تا” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف مجموعه‌ای از دوازده واحد از چیزی به کار می‌رود.

مثال: Sie bestellte ein Dutzend Rosen.
(او یک دوجین گل رز سفارش داد.)

مثال: Ein Dutzend Bücher stehen im Regal.
(یک دوجین کتاب در قفسه قرار دارد.)

مقایسه:

🍎 das Dutzend: اسم، نشان‌دهنده مجموعه‌ای از دوازده واحد از چیزی

Das Dutzend beträgt zwölf Stück. (دوجین برابر با دوازده عدد است.)

Er hat ein Dutzend Hemden gekauft. (او یک دوجین پیراهن خریده است.)

🍎 das Dutzend (Nomen): اسم، بیان تعداد دوازده واحد از چیزی

Das Rezept erfordert ein Dutzend Eier. (دستور پخت به یک دوجین تخم‌مرغ نیاز دارد.)

Ein Dutzend Teilnehmer haben sich für den Kurs angemeldet. (یک دوجین شرکت‌کننده برای دوره ثبت‌نام کرده‌اند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
115
Q

etliche

A

etliche به معنای “چندین” یا “تعداد زیادی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار می‌رود، اما معمولاً به معنای یک عدد دقیق نیست بلکه بیشتر به معنای “تعدادی قابل توجه” است.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Etliche Menschen kamen zur Veranstaltung.
چندین نفر به رویداد آمدند.

★★★
Sie hat etliche Bücher gelesen.
او چندین کتاب خوانده است.

★★★
Es gab etliche Probleme während der Reise.
چندین مشکل در طول سفر وجود داشت.

★★★
Er hat etliche Male versucht, sie zu erreichen.
او چندین بار تلاش کرده است که با او تماس بگیرد.

🥬 ۲. برای بیان تعداد زیادی از افراد یا اشیاء:

★★★
Etliche Schüler haben die Prüfung bestanden.
چندین دانش‌آموز امتحان را گذرانده‌اند.

★★★
Etliche Male hat er diesen Fehler gemacht.
او چندین بار این اشتباه را مرتکب شده است.

★★★
Etliche Autos standen im Stau.
چندین خودرو در ترافیک ایستاده بودند.

★★★
Wir haben etliche Möglichkeiten in Betracht gezogen.
ما چندین گزینه را در نظر گرفته‌ایم.

استفاده‌های رایج:

🍎 etliche: چندین، به عنوان صفت برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Etliche Menschen kamen zur Veranstaltung. (چندین نفر به رویداد آمدند.)

🍎 etliche: به عنوان صفت برای بیان تعداد زیادی از افراد یا اشیاء
Etliche Schüler haben die Prüfung bestanden. (چندین دانش‌آموز امتحان را گذرانده‌اند.)

تفاوت‌های مفهومی:

etliche: به معنای “چندین” یا “تعداد زیادی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف تعداد زیادی از افراد یا اشیاء به کار می‌رود، اما معمولاً به معنای یک عدد دقیق نیست بلکه بیشتر به معنای “تعدادی قابل توجه” است.

مثال: Es gab etliche Probleme während der Reise.
(چندین مشکل در طول سفر وجود داشت.)

مثال: Er hat etliche Male versucht, sie zu erreichen.
(او چندین بار تلاش کرده است که با او تماس بگیرد.)

مقایسه:

🍎 etliche: صفت، نشان‌دهنده تعداد زیادی از افراد یا اشیاء

Sie hat etliche Bücher gelesen. (او چندین کتاب خوانده است.)

Etliche Autos standen im Stau. (چندین خودرو در ترافیک ایستاده بودند.)

🍎 etliche (Adjektiv): صفت، بیان تعداد زیادی از افراد یا اشیاء

Etliche Male hat er diesen Fehler gemacht. (او چندین بار این اشتباه را مرتکب شده است.)

Wir haben etliche Möglichkeiten in Betracht gezogen. (ما چندین گزینه را در نظر گرفته‌ایم.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
116
Q

der Grenzwert

A

der Grenzwert به معنای “حد” یا “مقدار مرزی” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند یا باید به آن نزدیک شود، به کار می‌رود. معمولاً در زمینه‌های علمی، ریاضی و مهندسی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Der Grenzwert für die Geschwindigkeit auf dieser Straße beträgt 50 km/h.
حد سرعت در این خیابان 50 کیلومتر در ساعت است.

★★★
Der Grenzwert für Schadstoffe wurde überschritten.
حد مجاز آلاینده‌ها تجاوز شده است.

★★★
Der mathematische Grenzwert dieser Funktion ist 3.
حد ریاضی این تابع 3 است.

★★★
Die Grenzwerte müssen regelmäßig überprüft werden.
حدود باید به طور منظم بررسی شوند.

🥬 ۲. برای بیان مقدار مشخص که نباید از آن تجاوز شود:

★★★
Die Temperatur hat den Grenzwert erreicht.
دمای هوا به حد مجاز رسیده است.

★★★
Der Lärmpegel darf den festgelegten Grenzwert nicht überschreiten.
سطح سر و صدا نباید از حد تعیین‌شده تجاوز کند.

★★★
Der Grenzwert für die Belastung wurde festgelegt.
حد مجاز برای بارگذاری تعیین شده است.

★★★
Es gibt Grenzwerte für den Einsatz von Chemikalien.
حدود مجازی برای استفاده از مواد شیمیایی وجود دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Grenzwert: حد، به عنوان اسم برای توصیف یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند
Der Grenzwert für die Geschwindigkeit auf dieser Straße beträgt 50 km/h. (حد سرعت در این خیابان 50 کیلومتر در ساعت است.)

🍎 der Grenzwert: به عنوان اسم برای بیان مقدار مشخص که نباید از آن تجاوز شود
Der mathematische Grenzwert dieser Funktion ist 3. (حد ریاضی این تابع 3 است.)

تفاوت‌های مفهومی:

der Grenzwert: به معنای “حد” یا “مقدار مرزی” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند یا باید به آن نزدیک شود، به کار می‌رود.

مثال: Der Grenzwert für Schadstoffe wurde überschritten.
(حد مجاز آلاینده‌ها تجاوز شده است.)

مثال: Die Grenzwerte müssen regelmäßig überprüft werden.
(حدود باید به طور منظم بررسی شوند.)

مقایسه:

🍎 der Grenzwert: اسم، نشان‌دهنده یک مقدار مشخص که یک متغیر یا پارامتر نباید از آن تجاوز کند

Die Temperatur hat den Grenzwert erreicht. (دمای هوا به حد مجاز رسیده است.)

Der Lärmpegel darf den festgelegten Grenzwert nicht überschreiten. (سطح سر و صدا نباید از حد تعیین‌شده تجاوز کند.)

🍎 der Grenzwert (Nomen): اسم، بیان مقدار مشخص که نباید از آن تجاوز شود

Der Grenzwert für die Belastung wurde festgelegt. (حد مجاز برای بارگذاری تعیین شده است.)

Es gibt Grenzwerte für den Einsatz von Chemikalien. (حدود مجازی برای استفاده از مواد شیمیایی وجود دارد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
117
Q

der Großteil

A

der Großteil
به معنای “بخش عمده” یا “بیشتر” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Der Großteil der Bevölkerung unterstützt die Maßnahme.
بخش عمده‌ای از جمعیت از این اقدام حمایت می‌کنند.

★★★
Ich habe den Großteil meiner Hausaufgaben erledigt.
من بخش عمده‌ای از تکالیفم را انجام داده‌ام.

★★★
Der Großteil des Kuchens wurde schon gegessen.
بخش عمده‌ای از کیک خورده شده است.

★★★
Der Großteil der Arbeit ist bereits erledigt.
بخش عمده‌ای از کار قبلاً انجام شده است.

🥬 ۲. برای بیان قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل:

★★★
Der Großteil der Teilnehmer kam pünktlich.
بخش عمده‌ای از شرکت‌کنندگان به موقع آمدند.

★★★
Der Großteil der Fragen wurde beantwortet.
بخش عمده‌ای از سوالات پاسخ داده شد.

★★★
Der Großteil des Budgets wurde für Bildung ausgegeben.
بخش عمده‌ای از بودجه صرف آموزش شد.

★★★
Der Großteil des Publikums war begeistert.
بخش عمده‌ای از تماشاگران هیجان‌زده بودند.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Großteil: بخش عمده، به عنوان اسم برای توصیف قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل
Der Großteil der Bevölkerung unterstützt die Maßnahme. (بخش عمده‌ای از جمعیت از این اقدام حمایت می‌کنند.)

🍎 der Großteil: به عنوان اسم برای بیان قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل
Ich habe den Großteil meiner Hausaufgaben erledigt. (من بخش عمده‌ای از تکالیفم را انجام داده‌ام.)

تفاوت‌های مفهومی:

der Großteil: به معنای “بخش عمده” یا “بیشتر” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل به کار می‌رود.

مثال: Der Großteil des Kuchens wurde schon gegessen.
(بخش عمده‌ای از کیک خورده شده است.)

مثال: Der Großteil der Arbeit ist bereits erledigt.
(بخش عمده‌ای از کار قبلاً انجام شده است.)

مقایسه:

🍎 der Großteil: اسم، نشان‌دهنده قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل

Der Großteil der Teilnehmer kam pünktlich. (بخش عمده‌ای از شرکت‌کنندگان به موقع آمدند.)

Der Großteil der Fragen wurde beantwortet. (بخش عمده‌ای از سوالات پاسخ داده شد.)

🍎 der Großteil (Nomen): اسم، بیان قسمت بزرگ‌تر یا اکثریت یک کل

Der Großteil des Budgets wurde für Bildung ausgegeben. (بخش عمده‌ای از بودجه صرف آموزش شد.)

Der Großteil des Publikums war begeistert. (بخش عمده‌ای از تماشاگران هیجان‌زده بودند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
118
Q

der Maßstab

A

der Maßstab به معنای “مقیاس” یا “معیار” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود، استفاده می‌شود و می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله نقشه‌کشی، مدل‌سازی و ارزیابی به کار رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Der Maßstab auf dieser Landkarte beträgt 1:50.000.
مقیاس روی این نقشه 1 به 50,000 است.

★★★
Dieses Modellauto wurde im Maßstab 1:18 gebaut.
این ماشین مدل در مقیاس 1 به 18 ساخته شده است.

★★★
Die Bewertung erfolgt nach einem festen Maßstab.
ارزیابی بر اساس یک معیار ثابت انجام می‌شود.

★★★
Er setzte hohe Maßstäbe für seine Arbeit.
او معیارهای بالایی برای کار خود تعیین کرد.

🥬 ۲. برای بیان نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود:

★★★
Im Maßstab der Karte sind 1 cm gleich 1 km.
در مقیاس نقشه، 1 سانتی‌متر برابر با 1 کیلومتر است.

★★★
Der Maßstab des Projekts war beeindruckend.
مقیاس پروژه تاثیرگذار بود.

★★★
Diese Ergebnisse setzen neue Maßstäbe in der Forschung.
این نتایج معیارهای جدیدی در پژوهش تعیین می‌کنند.

★★★
Ein einheitlicher Maßstab erleichtert den Vergleich.
یک معیار واحد مقایسه را آسان‌تر می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Maßstab: مقیاس، به عنوان اسم برای توصیف نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود
Der Maßstab auf dieser Landkarte beträgt 1:50.000. (مقیاس روی این نقشه 1 به 50,000 است.)

🍎 der Maßstab: به عنوان اسم برای بیان نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود
Dieses Modellauto wurde im Maßstab 1:18 gebaut. (این ماشین مدل در مقیاس 1 به 18 ساخته شده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

der Maßstab: به معنای “مقیاس” یا “معیار” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود، استفاده می‌شود و می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله نقشه‌کشی، مدل‌سازی و ارزیابی به کار رود.

مثال: Die Bewertung erfolgt nach einem festen Maßstab.
(ارزیابی بر اساس یک معیار ثابت انجام می‌شود.)

مثال: Er setzte hohe Maßstäbe für seine Arbeit.
(او معیارهای بالایی برای کار خود تعیین کرد.)

مقایسه:

🍎 der Maßstab: اسم، نشان‌دهنده نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود

Im Maßstab der Karte sind 1 cm gleich 1 km. (در مقیاس نقشه، 1 سانتی‌متر برابر با 1 کیلومتر است.)

Diese Ergebnisse setzen neue Maßstäbe in der Forschung. (این نتایج معیارهای جدیدی در پژوهش تعیین می‌کنند.)

🍎 der Maßstab (Nomen): اسم، بیان نسبت یا اندازه‌ای که برای اندازه‌گیری و مقایسه به کار می‌رود

Der Maßstab des Projekts war beeindruckend. (مقیاس پروژه تاثیرگذار بود.)

Ein einheitlicher Maßstab erleichtert den Vergleich. (یک معیار واحد مقایسه را آسان‌تر می‌کند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
119
Q

besondere( r,s)
vs.
besonders (adv)

A

🍎🍎🍎 1. besondere (r, s) (ویژه، خاص)
به عنوان صفت استفاده می‌شود و به معنای “ویژه” یا “خاص” است.
این واژه برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که از دیگران متمایز است یا اهمیت خاصی دارد.

★★★
Das ist ein besonderer Tag für uns.
این روز ویژه‌ای برای ما است.

★★★
Sie hat eine besondere Fähigkeit, die andere nicht haben.
او یک توانایی خاص دارد که دیگران ندارند.

★★★
Er schenkte ihr ein besonderes Geschenk.
او یک هدیه خاص به او داد.

★★★
Die Veranstaltung hatte eine besondere Atmosphäre.
این رویداد جو خاصی داشت.

🍎🍎🍎 2. besonders (قید) (به ویژه، به طور خاص)
به عنوان قید استفاده می‌شود و به معنای “به ویژه” یا “به طور خاص” است.
این واژه برای توصیف یک حالت یا ویژگی به شکلی برجسته‌تر استفاده می‌شود.

★★★
Dieses Buch ist besonders interessant.
این کتاب به طور خاص جالب است.

★★★
Er hat sich besonders viel Mühe gegeben.
او به طور ویژه‌ای تلاش کرد.

★★★
Sie ist besonders talentiert im Zeichnen.
او به ویژه در نقاشی با استعداد است.

★★★
Das Essen war besonders lecker.
غذا به طور خاص خوشمزه بود.

★★★ تفاوت‌های کلیدی

🍒 besondere (r, s):
به عنوان صفت استفاده می‌شود و به معنای “ویژه” یا “خاص” است.
این واژه برای توصیف یک اسم و نشان دادن تمایز آن از دیگران استفاده می‌شود.

مثال: Das ist ein besonderer Tag für uns. (این روز ویژه‌ای برای ما است.)
مثال: Er schenkte ihr ein besonderes Geschenk. (او یک هدیه خاص به او داد.)

🍒 besonders:
به عنوان قید استفاده می‌شود و به معنای “به ویژه” یا “به طور خاص” است. این واژه برای توصیف یک فعل، صفت یا قید دیگر استفاده می‌شود تا برجستگی یا اهمیت بیشتری به آن بدهد.

مثال: Dieses Buch ist besonders interessant. (این کتاب به طور خاص جالب است.)
مثال: Das Essen war besonders lecker. (غذا به طور خاص خوشمزه بود.)

★★★ مقایسه

🍋 besondere (r, s): صفت، استفاده برای توصیف اسم.

Sie hat eine besondere Fähigkeit. (او یک توانایی خاص دارد.)

🍋 besonders: قید، استفاده برای توصیف فعل، صفت یا قید دیگر.

Dieses Buch ist besonders interessant. (این کتاب به طور خاص جالب است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
120
Q

dicht

A

به معنای “فشرده”، “تراکم” یا “ضدآب” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به هم فشرده یا نزدیک به هم است،
یا چیزی که آب یا هوا نمی‌تواند از آن عبور کند، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Wald ist sehr dicht.
جنگل بسیار فشرده است.

★★★
Die Straßen sind dicht befahren.
خیابان‌ها پر ترافیک هستند.

★★★
Das Material ist wasser- und luftdicht.
این ماده ضدآب و ضدهوا است.

★★★
Die Fenster sind dicht verschlossen.
پنجره‌ها به خوبی بسته شده‌اند.

🥬 ۲. برای بیان تراکم یا نزدیکی:

★★★
Die Häuser stehen dicht beieinander.
خانه‌ها به هم نزدیک هستند.

★★★
Es gibt eine dichte Wolkendecke am Himmel.
یک لایه ابر فشرده در آسمان وجود دارد.

★★★
Das Netz ist dicht gewebt.
شبکه به صورت فشرده بافته شده است.

★★★
Die Menschen standen dicht gedrängt.
مردم به هم فشرده ایستاده بودند.

استفاده‌های رایج:

🍎 dicht: فشرده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به هم فشرده یا نزدیک به هم است
Der Wald ist sehr dicht. (جنگل بسیار فشرده است.)

🍎 dicht: به عنوان صفت برای بیان تراکم یا نزدیکی
Die Häuser stehen dicht beieinander. (خانه‌ها به هم نزدیک هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

dicht: به معنای “فشرده”، “تراکم” یا “ضدآب” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به هم فشرده یا نزدیک به هم است، یا چیزی که آب یا هوا نمی‌تواند از آن عبور کند، به کار می‌رود.

مثال: Das Material ist wasser- und luftdicht.
(این ماده ضدآب و ضدهوا است.)

مثال: Die Menschen standen dicht gedrängt.
(مردم به هم فشرده ایستاده بودند.)

مقایسه:

🍎 dicht: صفت، نشان‌دهنده فشردگی یا تراکم

Die Straßen sind dicht befahren. (خیابان‌ها پر ترافیک هستند.)

Es gibt eine dichte Wolkendecke am Himmel. (یک لایه ابر فشرده در آسمان وجود دارد.)

🍎 dicht (Adjektiv): صفت، بیان نزدیکی یا فشردگی

Die Häuser stehen dicht beieinander. (خانه‌ها به هم نزدیک هستند.)

Das Netz ist dicht gewebt. (شبکه به صورت فشرده بافته شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
121
Q

die Eigenschaft

A

die Eigenschaft به معنای “ویژگی” یا “خصوصیت” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص یک فرد، شیء یا مفهوم به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Freundlichkeit ist eine wichtige Eigenschaft.
دوستی یک ویژگی مهم است.

★★★
Diese Pflanze hat heilende Eigenschaften.
این گیاه دارای خصوصیات درمانی است.

★★★
Geduld ist eine bewundernswerte Eigenschaft.
صبوری یک ویژگی قابل تحسین است.

★★★
Die chemischen Eigenschaften dieses Materials sind einzigartig.
ویژگی‌های شیمیایی این ماده منحصر به فرد است.

🥬 ۲. برای بیان خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص:

★★★
Er hat viele gute Eigenschaften.
او دارای بسیاری از ویژگی‌های خوب است.

★★★
Eine der wichtigsten Eigenschaften eines guten Lehrers ist Geduld.
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک معلم خوب صبوری است.

★★★
Die Eigenschaften des Produkts wurden ausführlich beschrieben.
ویژگی‌های محصول به طور مفصل توضیح داده شد.

★★★
Diese Eigenschaft macht das Metall besonders wertvoll.
این ویژگی فلز را به طور خاص ارزشمند می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Eigenschaft: ویژگی، به عنوان اسم برای توصیف خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص یک فرد، شیء یا مفهوم
Freundlichkeit ist eine wichtige Eigenschaft. (دوستی یک ویژگی مهم است.)

🍎 die Eigenschaft: به عنوان اسم برای بیان خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص
Diese Pflanze hat heilende Eigenschaften. (این گیاه دارای خصوصیات درمانی است.)

تفاوت‌های مفهومی:

die Eigenschaft: به معنای “ویژگی” یا “خصوصیت” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص یک فرد، شیء یا مفهوم به کار می‌رود.

مثال: Geduld ist eine bewundernswerte Eigenschaft.
(صبوری یک ویژگی قابل تحسین است.)

مثال: Die chemischen Eigenschaften dieses Materials sind einzigartig.
(ویژگی‌های شیمیایی این ماده منحصر به فرد است.)

مقایسه:

🍎 die Eigenschaft: اسم، نشان‌دهنده خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص

Er hat viele gute Eigenschaften. (او دارای بسیاری از ویژگی‌های خوب است.)

Eine der wichtigsten Eigenschaften eines guten Lehrers ist Geduld. (یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک معلم خوب صبوری است.)

🍎 die Eigenschaft (Nomen): اسم، بیان خصوصیات یا ویژگی‌های مشخص

Die Eigenschaften des Produkts wurden ausführlich beschrieben. (ویژگی‌های محصول به طور مفصل توضیح داده شد.)

Diese Eigenschaft macht das Metall besonders wertvoll. (این ویژگی فلز را به طور خاص ارزشمند می‌کند.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
122
Q

geraten

A

geraten به معنای “حدس زدن”، “پیش آمدن” یا “موفق شدن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود. این واژه بسته به بافت جمله می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد، از جمله “پیشنهاد کردن” و “دچار شدن”.

🥬 ۱. به عنوان فعل برای “حدس زدن” (raten):

★★★
Ich habe richtig geraten.
من درست حدس زدم.

★★★
Kannst du das Ergebnis raten?
می‌توانی نتیجه را حدس بزنی؟

★★★
Sie hat die Antwort auf die Frage geraten.
او جواب سؤال را حدس زد.

★★★
Er hat geraten, welches Geschenk ich bekomme.
او حدس زد که من چه هدیه‌ای می‌گیرم.

🥬 ۲. به عنوان فعل برای “پیش آمدن” یا “دچار شدن” (geraten in):

★★★
Er ist in Schwierigkeiten geraten.
او دچار مشکلات شده است.

★★★
Das Auto ist ins Schleudern geraten.
ماشین به حالت لغزش در آمد.

★★★
Wir sind in einen Stau geraten.
ما در ترافیک گیر افتادیم.

★★★
Sie ist in Panik geraten.
او دچار وحشت شد.

🥬 ۳. به عنوان فعل برای “موفق شدن” یا “خوب شدن” (gelingen, geraten):

★★★
Der Kuchen ist gut geraten.
کیک خوب درآمده است.

★★★
Das Bild ist dir wirklich gut geraten.
تصویر واقعاً خوب از کار درآمده است.

★★★
Der Plan ist uns gelungen.
برنامه موفقیت‌آمیز بود.

★★★
Der Versuch ist gut geraten.
تجربه خوب پیش رفت.

استفاده‌های رایج:

🍎 geraten: حدس زدن، به عنوان فعل برای بیان تلاش برای پیدا کردن پاسخ چیزی بدون داشتن همه اطلاعات
Ich habe richtig geraten. (من درست حدس زدم.)

🍎 geraten in: دچار شدن، به عنوان فعل برای بیان ورود به یک وضعیت یا شرایط خاص
Er ist in Schwierigkeiten geraten. (او دچار مشکلات شده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

geraten: به معنای “حدس زدن”، “پیش آمدن” یا “موفق شدن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه بسته به بافت جمله معانی مختلفی دارد.

مثال: Er ist in Panik geraten.
(او دچار وحشت شد.)

مثال: Der Kuchen ist gut geraten.
(کیک خوب درآمده است.)

مقایسه:

🍎 geraten (raten): حدس زدن، نشان‌دهنده تلاش برای پیدا کردن پاسخ چیزی بدون داشتن همه اطلاعات

Kannst du das Ergebnis raten? (می‌توانی نتیجه را حدس بزنی؟)

Sie hat die Antwort auf die Frage geraten. (او جواب سؤال را حدس زد.)

🍎 geraten in (Verb): دچار شدن، بیان ورود به یک وضعیت یا شرایط خاص

Wir sind in einen Stau geraten. (ما در ترافیک گیر افتادیم.)

Das Auto ist ins Schleudern geraten. (ماشین به حالت لغزش در آمد.)

🍎 geraten (gelingen): موفق شدن، نشان‌دهنده خوب پیش رفتن یا موفقیت‌آمیز بودن

Der Plan ist uns gelungen. (برنامه موفقیت‌آمیز بود.)

Das Bild ist dir wirklich gut geraten. (تصویر واقعاً خوب از کار درآمده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
123
Q

gewaltig

A

gewaltig
به معنای “عظیم”، “بزرگ” یا “قدرتمند” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Berg ist gewaltig.
کوه عظیم است.

★★★
Sie hat eine gewaltige Menge an Arbeit erledigt.
او مقدار زیادی از کار را انجام داده است.

★★★
Das Gebäude ist gewaltig und beeindruckend.
ساختمان بزرگ و تاثیرگذار است.

★★★
Er hat eine gewaltige Stimme.
او صدای بسیار قدرتمندی دارد.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Er hat sich gewaltig geirrt.
او بسیار اشتباه کرده است.

★★★
Die Preise sind gewaltig gestiegen.
قیمت‌ها به شدت افزایش یافته‌اند.

★★★
Das Konzert war gewaltig gut.
کنسرت فوق‌العاده خوب بود.

★★★
Sie hat sich gewaltig über den Erfolg gefreut.
او بسیار از موفقیت خوشحال شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 gewaltig: عظیم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است
Der Berg ist gewaltig. (کوه عظیم است.)

🍎 gewaltig: به عنوان قید برای بیان شدت یا بزرگی چیزی
Er hat sich gewaltig geirrt. (او بسیار اشتباه کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

gewaltig: به معنای “عظیم”، “بزرگ” یا “قدرتمند” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است، به کار می‌رود.

مثال: Sie hat eine gewaltige Menge an Arbeit erledigt.
(او مقدار زیادی از کار را انجام داده است.)

مثال: Die Preise sind gewaltig gestiegen.
(قیمت‌ها به شدت افزایش یافته‌اند.)

مقایسه:

🍎 gewaltig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بسیار بزرگ، قدرتمند یا تاثیرگذار است

Das Gebäude ist gewaltig und beeindruckend. (ساختمان بزرگ و تاثیرگذار است.)

Er hat eine gewaltige Stimme. (او صدای بسیار قدرتمندی دارد.)

🍎 gewaltig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان شدت یا بزرگی

Er hat sich gewaltig geirrt. (او بسیار اشتباه کرده است.)

Sie hat sich gewaltig über den Erfolg gefreut. (او بسیار از موفقیت خوشحال شد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
124
Q

kennzeichnen

A

kennzeichnen به معنای “علامت‌گذاری کردن”، “مشخص کردن” یا “نشانه‌گذاری کردن” است و به عنوان فعل استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف عملی که چیزی را با علامت یا نشانه‌ای مشخص می‌کند، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان فعل (توصیفی):

★★★
Bitte kennzeichnen Sie die wichtigen Informationen im Text.
لطفاً اطلاعات مهم در متن را علامت‌گذاری کنید.

★★★
Er hat die Kisten mit unterschiedlichen Farben gekennzeichnet.
او جعبه‌ها را با رنگ‌های مختلف نشانه‌گذاری کرد.

★★★
Die Produkte sind eindeutig gekennzeichnet.
محصولات به وضوح مشخص شده‌اند.

★★★
Die Grenzen des Parks sind durch Schilder gekennzeichnet.
مرزهای پارک با تابلوها مشخص شده‌اند.

🥬 ۲. برای بیان عمل علامت‌گذاری یا مشخص کردن چیزی:

★★★
Die gefährlichen Stellen auf der Straße wurden gekennzeichnet.
نقاط خطرناک در جاده علامت‌گذاری شده‌اند.

★★★
Jeder Teilnehmer erhielt eine Nummer, um ihn zu kennzeichnen.
به هر شرکت‌کننده یک شماره داده شد تا او را مشخص کند.

★★★
Die Dokumente müssen mit einem Stempel gekennzeichnet werden.
اسناد باید با مهر مشخص شوند.

★★★
Der Weg zum Gipfel ist gut gekennzeichnet.
راه به سمت قله به خوبی نشانه‌گذاری شده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 kennzeichnen: علامت‌گذاری کردن، به عنوان فعل برای توصیف عملی که چیزی را با علامت یا نشانه‌ای مشخص می‌کند
Bitte kennzeichnen Sie die wichtigen Informationen im Text. (لطفاً اطلاعات مهم در متن را علامت‌گذاری کنید.)

🍎 kennzeichnen: به عنوان فعل برای بیان عمل علامت‌گذاری یا مشخص کردن چیزی
Die gefährlichen Stellen auf der Straße wurden gekennzeichnet. (نقاط خطرناک در جاده علامت‌گذاری شده‌اند.)

تفاوت‌های مفهومی:

kennzeichnen: به معنای “علامت‌گذاری کردن”، “مشخص کردن” یا “نشانه‌گذاری کردن” است و می‌تواند به عنوان فعل استفاده شود. این واژه برای توصیف عملی که چیزی را با علامت یا نشانه‌ای مشخص می‌کند، به کار می‌رود.

مثال: Er hat die Kisten mit unterschiedlichen Farben gekennzeichnet.
(او جعبه‌ها را با رنگ‌های مختلف نشانه‌گذاری کرد.)

مثال: Die Dokumente müssen mit einem Stempel gekennzeichnet werden.
(اسناد باید با مهر مشخص شوند.)

مقایسه:

🍎 kennzeichnen: فعل، نشان‌دهنده عملی که چیزی را با علامت یا نشانه‌ای مشخص می‌کند

Die Produkte sind eindeutig gekennzeichnet. (محصولات به وضوح مشخص شده‌اند.)

Die Grenzen des Parks sind durch Schilder gekennzeichnet. (مرزهای پارک با تابلوها مشخص شده‌اند.)

🍎 kennzeichnen (Verb): فعل، بیان عمل علامت‌گذاری یا مشخص کردن چیزی

Jeder Teilnehmer erhielt eine Nummer, um ihn zu kennzeichnen. (به هر شرکت‌کننده یک شماره داده شد تا او را مشخص کند.)

Der Weg zum Gipfel ist gut gekennzeichnet. (راه به سمت قله به خوبی نشانه‌گذاری شده است.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
125
Q

rasch

A

rasch
به معنای “سریع” یا “با سرعت” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که با سرعت یا به سرعت رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er ist ein rascher Läufer.
او یک دونده سریع است.

★★★
Die rasche Antwort hat uns überrascht.
پاسخ سریع ما را شگفت‌زده کرد.

★★★
Wir brauchen eine rasche Lösung für dieses Problem.
ما به یک راه‌حل سریع برای این مشکل نیاز داریم.

★★★
Der rasche Wetterwechsel hat alle überrascht.
تغییر سریع هوا همه را شگفت‌زده کرد.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Bitte erledigen Sie diese Aufgabe rasch.
لطفاً این کار را به سرعت انجام دهید.

★★★
Er hat sich rasch entschieden.
او به سرعت تصمیم گرفت.

★★★
Die Arbeit wurde rasch abgeschlossen.
کار به سرعت به پایان رسید.

★★★
Sie hat rasch auf die E-Mail geantwortet.
او به سرعت به ایمیل پاسخ داد.

استفاده‌های رایج:

🍎 rasch: سریع، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که با سرعت رخ می‌دهد
Er ist ein rascher Läufer. (او یک دونده سریع است.)

🍎 rasch: به عنوان قید برای بیان انجام کاری با سرعت
Bitte erledigen Sie diese Aufgabe rasch. (لطفاً این کار را به سرعت انجام دهید.)

تفاوت‌های مفهومی:

rasch: به معنای “سریع” یا “با سرعت” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که با سرعت یا به سرعت رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Die rasche Antwort hat uns überrascht.
(پاسخ سریع ما را شگفت‌زده کرد.)

مثال: Er hat sich rasch entschieden.
(او به سرعت تصمیم گرفت.)

مقایسه:

🍎 rasch: صفت، نشان‌دهنده چیزی که با سرعت رخ می‌دهد

Wir brauchen eine rasche Lösung für dieses Problem. (ما به یک راه‌حل سریع برای این مشکل نیاز داریم.)

Der rasche Wetterwechsel hat alle überrascht. (تغییر سریع هوا همه را شگفت‌زده کرد.)

🍎 rasch (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام کاری با سرعت

Die Arbeit wurde rasch abgeschlossen. (کار به سرعت به پایان رسید.)

Sie hat rasch auf die E-Mail geantwortet. (او به سرعت به ایمیل پاسخ داد.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
126
Q

rein

A

rein به معنای “خالص”، “پاک” یا “صرفاً” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون هیچ افزودنی یا ناخالصی است، یا برای بیان صرفاً و فقط به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Wasser ist rein und klar.
آب خالص و شفاف است.

★★★
Er hat eine reine Weste.
او سابقه‌ای پاک دارد.

★★★
Die Luft in den Bergen ist rein.
هوای کوهستان خالص است.

★★★
Sie trug ein reines Seidenkleid.
او یک لباس از جنس ابریشم خالص پوشیده بود.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Das ist rein zufällig passiert.
این کاملاً اتفاقی رخ داد.

★★★
Er arbeitet rein aus Interesse.
او صرفاً به خاطر علاقه کار می‌کند.

★★★
Sie hat es rein aus Freundlichkeit getan.
او این کار را فقط از روی مهربانی انجام داده است.

★★★
Das war eine rein technische Frage.
این صرفاً یک سوال فنی بود.

🥬 3. در معنای “داخل” (برای بیان حرکت به داخل):

★★★
Komm rein!
بیا داخل!

★★★
Er ging rein, um das Buch zu holen.
او رفت داخل تا کتاب را بیاورد.

★★★
Sie schauten neugierig rein.
آن‌ها با کنجکاوی به داخل نگاه کردند.

★★★
Ich lasse niemanden rein.
من کسی را داخل نمی‌گذارم.

استفاده‌های رایج:

🍎 rein: خالص، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بدون هیچ افزودنی یا ناخالصی است
Das Wasser ist rein und klar. (آب خالص و شفاف است.)

🍎 rein: به عنوان قید برای بیان صرفاً و فقط
Das ist rein zufällig passiert. (این کاملاً اتفاقی رخ داد.)

تفاوت‌های مفهومی:

rein: به معنای “خالص”، “پاک” یا “صرفاً” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون هیچ افزودنی یا ناخالصی است، یا برای بیان صرفاً و فقط به کار می‌رود.

مثال: Die Luft in den Bergen ist rein.
(هوای کوهستان خالص است.)

مثال: Er arbeitet rein aus Interesse.
(او صرفاً به خاطر علاقه کار می‌کند.)

مقایسه:

🍎 rein: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بدون هیچ افزودنی یا ناخالصی است

Das Wasser ist rein und klar. (آب خالص و شفاف است.)

Sie trug ein reines Seidenkleid. (او یک لباس از جنس ابریشم خالص پوشیده بود.)

🍎 rein (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان صرفاً و فقط

Das ist rein zufällig passiert. (این کاملاً اتفاقی رخ داد.)

Er arbeitet rein aus Interesse. (او صرفاً به خاطر علاقه کار می‌کند.)

🍎 rein (Verb): نشان‌دهنده حرکت به داخل

Komm rein! (بیا داخل!)

Er ging rein, um das Buch zu holen. (او رفت داخل تا کتاب را بیاورد.)

127
Q

sinnvoll

A

sinnvoll
به معنای “معنادار”، “مفید” یا “منطقی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که دارای معنا، هدف یا سودمندی است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Es ist sinnvoll, jeden Tag Sport zu treiben.
ورزش کردن روزانه مفید است.

★★★
Das Projekt hat sich als sehr sinnvoll erwiesen.
این پروژه بسیار مفید بوده است.

★★★
Es wäre sinnvoll, wenn wir die Arbeit aufteilen.
منطقی خواهد بود اگر کار را تقسیم کنیم.

★★★
Ihre Vorschläge waren immer sinnvoll und durchdacht.
پیشنهادات او همیشه معنادار و با دقت بودند.

🥬 ۲. برای بیان معنا، هدف یا سودمندی:

★★★
Eine sinnvolle Diskussion kann helfen, Probleme zu lösen.
یک بحث معنادار می‌تواند به حل مشکلات کمک کند.

★★★
Es ist sinnvoll, vor einer Entscheidung alle Optionen zu prüfen.
بررسی همه گزینه‌ها قبل از تصمیم‌گیری منطقی است.

★★★
Das Buch enthält viele sinnvolle Ratschläge.
کتاب حاوی بسیاری از نصایح مفید است.

★★★
Sinnvolle Investitionen können langfristig großen Nutzen bringen.
سرمایه‌گذاری‌های معنادار می‌توانند در درازمدت سود زیادی داشته باشند.

استفاده‌های رایج:

🍎 sinnvoll: معنادار، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای معنا، هدف یا سودمندی است
Es ist sinnvoll, jeden Tag Sport zu treiben. (ورزش کردن روزانه مفید است.)

🍎 sinnvoll: به عنوان صفت برای بیان معنا، هدف یا سودمندی
Eine sinnvolle Diskussion kann helfen, Probleme zu lösen. (یک بحث معنادار می‌تواند به حل مشکلات کمک کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

sinnvoll: به معنای “معنادار”، “مفید” یا “منطقی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که دارای معنا، هدف یا سودمندی است، به کار می‌رود.

مثال: Es wäre sinnvoll, wenn wir die Arbeit aufteilen.
(منطقی خواهد بود اگر کار را تقسیم کنیم.)

مثال: Ihre Vorschläge waren immer sinnvoll und durchdacht.
(پیشنهادات او همیشه معنادار و با دقت بودند.)

مقایسه:

🍎 sinnvoll: صفت، نشان‌دهنده چیزی که دارای معنا، هدف یا سودمندی است

Das Projekt hat sich als sehr sinnvoll erwiesen. (این پروژه بسیار مفید بوده است.)

Das Buch enthält viele sinnvolle Ratschläge. (کتاب حاوی بسیاری از نصایح مفید است.)

🍎 sinnvoll (Adjektiv): صفت، بیان معنا، هدف یا سودمندی

Es ist sinnvoll, vor einer Entscheidung alle Optionen zu prüfen. (بررسی همه گزینه‌ها قبل از تصمیم‌گیری منطقی است.)

Sinnvolle Investitionen können langfristig großen Nutzen bringen. (سرمایه‌گذاری‌های معنادار می‌توانند در درازمدت سود زیادی داشته باشند.)

128
Q

vielfältig

A

vielfältig به معنای “متنوع” یا “گوناگون” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که دارای تنوع زیادی است یا شامل مجموعه‌ای از عناصر مختلف است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Küche dieses Restaurants ist sehr vielfältig.
غذای این رستوران بسیار متنوع است.

★★★
Er hat vielfältige Interessen.
او علایق گوناگونی دارد.

★★★
Das Programm bietet vielfältige Aktivitäten für Kinder.
این برنامه فعالیت‌های متنوعی برای کودکان ارائه می‌دهد.

★★★
Die Landschaft in dieser Region ist sehr vielfältig.
منظره در این منطقه بسیار گوناگون است.

🥬 ۲. برای بیان تنوع یا گوناگونی:

★★★
Die Möglichkeiten sind vielfältig.
امکانات متنوع هستند.

★★★
Vielfältige Kulturen leben in dieser Stadt zusammen.
فرهنگ‌های متنوعی در این شهر با هم زندگی می‌کنند.

★★★
Das Buch behandelt vielfältige Themen.
کتاب به موضوعات گوناگونی می‌پردازد.

★★★
Er hat vielfältige Erfahrungen in verschiedenen Bereichen.
او تجربیات متنوعی در زمینه‌های مختلف دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 vielfältig: متنوع، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای تنوع زیادی است یا شامل مجموعه‌ای از عناصر مختلف است
Die Küche dieses Restaurants ist sehr vielfältig. (غذای این رستوران بسیار متنوع است.)

🍎 vielfältig: به عنوان صفت برای بیان تنوع یا گوناگونی
Die Möglichkeiten sind vielfältig. (امکانات متنوع هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

vielfältig: به معنای “متنوع” یا “گوناگون” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که دارای تنوع زیادی است یا شامل مجموعه‌ای از عناصر مختلف است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat vielfältige Interessen.
(او علایق گوناگونی دارد.)

مثال: Das Programm bietet vielfältige Aktivitäten für Kinder.
(این برنامه فعالیت‌های متنوعی برای کودکان ارائه می‌دهد.)

مقایسه:

🍎 vielfältig: صفت، نشان‌دهنده چیزی که دارای تنوع زیادی است یا شامل مجموعه‌ای از عناصر مختلف است

Die Landschaft in dieser Region ist sehr vielfältig. (منظره در این منطقه بسیار گوناگون است.)

Vielfältige Kulturen leben in dieser Stadt zusammen. (فرهنگ‌های متنوعی در این شهر با هم زندگی می‌کنند.)

🍎 vielfältig (Adjektiv): صفت، بیان تنوع یا گوناگونی

Das Buch behandelt vielfältige Themen. (کتاب به موضوعات گوناگونی می‌پردازد.)

Er hat vielfältige Erfahrungen in verschiedenen Bereichen. (او تجربیات متنوعی در زمینه‌های مختلف دارد.)

129
Q

unheimlich

A

unheimlich
به معنای “ترسناک”، “وحشت‌آور” یا “عجیب و غریب” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که باعث ترس یا احساس ناآرامی می‌شود، به کار می‌رود.
همچنین می‌تواند به معنای “بسیار” در نقش قید استفاده شود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das alte Haus sieht unheimlich aus.
خانه قدیمی ترسناک به نظر می‌رسد.

★★★
Er hat eine unheimliche Geschichte erzählt.
او یک داستان وحشت‌آور تعریف کرد.

★★★
Die Stille im Wald war unheimlich.
سکوت در جنگل ترسناک بود.

★★★
Ich habe ein unheimliches Gefühl in dieser Gegend.
در این منطقه احساس ناآرامی دارم.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان شدت):

★★★
Das ist unheimlich interessant.
این بسیار جالب است.

★★★
Sie ist unheimlich talentiert.
او بسیار با استعداد است.

★★★
Er hat sich unheimlich gefreut.
او بسیار خوشحال شد.

★★★
Es war unheimlich kalt draußen.
بیرون بسیار سرد بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 unheimlich: ترسناک، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که باعث ترس یا احساس ناآرامی می‌شود
Das alte Haus sieht unheimlich aus. (خانه قدیمی ترسناک به نظر می‌رسد.)

🍎 unheimlich: به عنوان قید برای بیان شدت
Das ist unheimlich interessant. (این بسیار جالب است.)

تفاوت‌های مفهومی:

unheimlich: به معنای “ترسناک”، “وحشت‌آور” یا “عجیب و غریب” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. همچنین می‌تواند به معنای “بسیار” در نقش قید استفاده شود.

مثال: Er hat eine unheimliche Geschichte erzählt.
(او یک داستان وحشت‌آور تعریف کرد.)

مثال: Sie ist unheimlich talentiert.
(او بسیار با استعداد است.)

مقایسه:

🍎 unheimlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که باعث ترس یا احساس ناآرامی می‌شود

Die Stille im Wald war unheimlich. (سکوت در جنگل ترسناک بود.)

Ich habe ein unheimliches Gefühl in dieser Gegend. (در این منطقه احساس ناآرامی دارم.)

🍎 unheimlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان شدت یا ترسناک بودن

Das ist unheimlich interessant. (این بسیار جالب است.)

Er hat sich unheimlich gefreut. (او بسیار خوشحال شد.)

130
Q

vorsichtig

A

vorsichtig به معنای “محتاط” یا “با دقت” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که با احتیاط و دقت انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Sei vorsichtig, wenn du die Straße überquerst.
وقتی خیابان را عبور می‌کنی، محتاط باش.

★★★
Er ist ein vorsichtiger Fahrer.
او یک راننده محتاط است.

★★★
Die vorsichtigen Schritte des Kindes waren bewundernswert.
گام‌های محتاطانه کودک قابل تحسین بودند.

★★★
Sie war sehr vorsichtig bei der Auswahl ihrer Worte.
او در انتخاب کلماتش بسیار محتاط بود.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Er hat die Vase vorsichtig bewegt.
او گلدان را با دقت حرکت داد.

★★★
Bitte öffnen Sie das Paket vorsichtig.
لطفاً بسته را با احتیاط باز کنید.

★★★
Sie ging vorsichtig über das Eis.
او با دقت روی یخ قدم زد.

★★★
Wir müssen vorsichtig sein, um keine Fehler zu machen.
ما باید محتاط باشیم تا اشتباهی نکنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorsichtig: محتاط، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که با احتیاط و دقت انجام می‌شود
Sei vorsichtig, wenn du die Straße überquerst. (وقتی خیابان را عبور می‌کنی، محتاط باش.)

🍎 vorsichtig: به عنوان قید برای بیان انجام کاری با احتیاط و دقت
Er hat die Vase vorsichtig bewegt. (او گلدان را با دقت حرکت داد.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorsichtig: به معنای “محتاط” یا “با دقت” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که با احتیاط و دقت انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Er ist ein vorsichtiger Fahrer.
(او یک راننده محتاط است.)

مثال: Bitte öffnen Sie das Paket vorsichtig.
(لطفاً بسته را با احتیاط باز کنید.)

مقایسه:

🍎 vorsichtig: صفت، نشان‌دهنده انجام کاری با احتیاط و دقت

Die vorsichtigen Schritte des Kindes waren bewundernswert. (گام‌های محتاطانه کودک قابل تحسین بودند.)

Sie war sehr vorsichtig bei der Auswahl ihrer Worte. (او در انتخاب کلماتش بسیار محتاط بود.)

🍎 vorsichtig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام کاری با احتیاط و دقت

Er hat die Vase vorsichtig bewegt. (او گلدان را با دقت حرکت داد.)

Wir müssen vorsichtig sein, um keine Fehler zu machen. (ما باید محتاط باشیم تا اشتباهی نکنیم.)

131
Q

die Weise

A

به معنای “روش”، “شیوه” یا “طریقه” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف نحوه انجام دادن یا رویکرد به چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Auf diese Weise können wir das Problem lösen.
به این روش می‌توانیم مشکل را حل کنیم.

★★★
Er hat auf seine eigene Weise gehandelt.
او به روش خودش عمل کرده است.

★★★
Die Weise, wie sie das gemacht hat, war beeindruckend.
روش او در انجام این کار تأثیرگذار بود.

★★★
Es gibt verschiedene Weisen, um dieses Ziel zu erreichen.
روش‌های مختلفی برای رسیدن به این هدف وجود دارد.

🥬 ۲. برای بیان نحوه یا رویکرد:

★★★
Sie hat mir auf liebevolle Weise geholfen.
او به روشی محبت‌آمیز به من کمک کرد.

★★★
Die Arbeit wurde auf effiziente Weise erledigt.
کار به شیوه‌ای کارآمد انجام شد.

★★★
Wir sollten eine neue Weise finden, um das Projekt voranzutreiben.
ما باید روشی جدید برای پیشبرد پروژه پیدا کنیم.

★★★
Er erklärte das Problem auf verständliche Weise.
او مشکل را به روشی قابل فهم توضیح داد.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Weise: روش، به عنوان اسم برای توصیف نحوه انجام دادن یا رویکرد به چیزی
Auf diese Weise können wir das Problem lösen. (به این روش می‌توانیم مشکل را حل کنیم.)

🍎 die Weise: به عنوان اسم برای بیان نحوه یا رویکرد
Sie hat mir auf liebevolle Weise geholfen. (او به روشی محبت‌آمیز به من کمک کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

die Weise: به معنای “روش”، “شیوه” یا “طریقه” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف نحوه انجام دادن یا رویکرد به چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er hat auf seine eigene Weise gehandelt.
(او به روش خودش عمل کرده است.)

مثال: Es gibt verschiedene Weisen, um dieses Ziel zu erreichen.
(روش‌های مختلفی برای رسیدن به این هدف وجود دارد.)

مقایسه:

🍎 die Weise: اسم، نشان‌دهنده نحوه انجام دادن یا رویکرد به چیزی

Die Weise, wie sie das gemacht hat, war beeindruckend. (روش او در انجام این کار تأثیرگذار بود.)

Die Arbeit wurde auf effiziente Weise erledigt. (کار به شیوه‌ای کارآمد انجام شد.)

🍎 die Weise (Nomen): اسم، بیان نحوه یا رویکرد

Wir sollten eine neue Weise finden, um das Projekt voranzutreiben. (ما باید روشی جدید برای پیشبرد پروژه پیدا کنیم.)

Er erklärte das Problem auf verständliche Weise. (او مشکل را به روشی قابل فهم توضیح داد.)

132
Q

anstrengend

A

به معنای “خسته‌کننده”، “طاقت‌فرسا” یا “پرفشار” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که نیاز به تلاش زیاد دارد و باعث خستگی یا فشار جسمی و روحی می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Arbeit im Garten war sehr anstrengend.
کار در باغ بسیار خسته‌کننده بود.

★★★
Er hatte einen anstrengenden Tag im Büro.
او یک روز طاقت‌فرسا در دفتر کار داشت.

★★★
Das Training war extrem anstrengend.
تمرین بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود.

★★★
Es ist anstrengend, den ganzen Tag auf den Beinen zu sein.
تمام روز روی پا بودن خسته‌کننده است.

🥬 ۲. برای بیان نیاز به تلاش زیاد و خستگی:

★★★
Die Wanderung war anstrengend, aber lohnenswert.
پیاده‌روی خسته‌کننده بود، اما ارزش داشت.

★★★
Die Prüfungsvorbereitung war sehr anstrengend.
آمادگی برای امتحان بسیار طاقت‌فرسا بود.

★★★
Das Projekt war anstrengend und zeitaufwendig.
پروژه خسته‌کننده و زمان‌بر بود.

★★★
Es ist anstrengend, mit kleinen Kindern zu reisen.
سفر با کودکان خردسال خسته‌کننده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 anstrengend: خسته‌کننده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که نیاز به تلاش زیاد دارد و باعث خستگی می‌شود
Die Arbeit im Garten war sehr anstrengend. (کار در باغ بسیار خسته‌کننده بود.)

🍎 anstrengend: به عنوان صفت برای بیان نیاز به تلاش زیاد و خستگی
Die Prüfungsvorbereitung war sehr anstrengend. (آمادگی برای امتحان بسیار طاقت‌فرسا بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

anstrengend: به معنای “خسته‌کننده”، “طاقت‌فرسا” یا “پرفشار” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که نیاز به تلاش زیاد دارد و باعث خستگی یا فشار جسمی و روحی می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Er hatte einen anstrengenden Tag im Büro.
(او یک روز طاقت‌فرسا در دفتر کار داشت.)

مثال: Das Training war extrem anstrengend.
(تمرین بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود.)

مقایسه:

🍎 anstrengend: صفت، نشان‌دهنده نیاز به تلاش زیاد و باعث خستگی

Die Wanderung war anstrengend, aber lohnenswert. (پیاده‌روی خسته‌کننده بود، اما ارزش داشت.)

Es ist anstrengend, mit kleinen Kindern zu reisen. (سفر با کودکان خردسال خسته‌کننده است.)

🍎 anstrengend (Adjektiv): صفت، بیان نیاز به تلاش زیاد و خستگی

Das Projekt war anstrengend und zeitaufwendig. (پروژه خسته‌کننده و زمان‌بر بود.)

Es ist anstrengend, den ganzen Tag auf den Beinen zu sein. (تمام روز روی پا بودن خسته‌کننده است.)

133
Q

außerordentlich

A

außerordentlich
به معنای “فوق‌العاده”، “استثنایی” یا “بسیار زیاد” است و
به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی
که به طرز چشم‌گیری خارج از معمول است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat eine außerordentliche Begabung.
او یک استعداد فوق‌العاده دارد.

★★★
Das ist eine außerordentliche Leistung.
این یک عملکرد استثنایی است.

★★★
Sie hat außerordentliche Fähigkeiten in Mathematik.
او توانایی‌های فوق‌العاده‌ای در ریاضیات دارد.

★★★
Das Gebäude ist von außerordentlicher Schönheit.
ساختمان از زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان شدت):

★★★
Er hat außerordentlich gut gearbeitet.
او فوق‌العاده خوب کار کرده است.

★★★
Die Aufgabe war außerordentlich schwierig.
وظیفه بسیار دشوار بود.

★★★
Sie war außerordentlich freundlich.
او بسیار دوستانه بود.

★★★
Das Wetter war außerordentlich schlecht.
هوا بسیار بد بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 außerordentlich: فوق‌العاده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به طرز چشم‌گیری خارج از معمول است
Er hat eine außerordentliche Begabung. (او یک استعداد فوق‌العاده دارد.)

🍎 außerordentlich: به عنوان قید برای بیان شدت
Er hat außerordentlich gut gearbeitet. (او فوق‌العاده خوب کار کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

außerordentlich: به معنای “فوق‌العاده”، “استثنایی” یا “بسیار زیاد” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طرز چشم‌گیری خارج از معمول است، به کار می‌رود.

مثال: Das ist eine außerordentliche Leistung.
(این یک عملکرد استثنایی است.)

مثال: Die Aufgabe war außerordentlich schwierig.
(وظیفه بسیار دشوار بود.)

مقایسه:

🍎 außerordentlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به طرز چشم‌گیری خارج از معمول است

Sie hat außerordentliche Fähigkeiten in Mathematik. (او توانایی‌های فوق‌العاده‌ای در ریاضیات دارد.)

Das Gebäude ist von außerordentlicher Schönheit. (ساختمان از زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار است.)

🍎 außerordentlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان شدت یا استثنایی بودن

Er hat außerordentlich gut gearbeitet. (او فوق‌العاده خوب کار کرده است.)

Das Wetter war außerordentlich schlecht. (هوا بسیار بد بود.)

134
Q

einigermaßen

A

einigermaßen
به معنای “تا حدی”، “نسبتاً” یا “کمی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به میزان قابل قبولی یا در حد متوسط انجام شده یا وجود دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Das Wetter war einigermaßen gut.
هوا تا حدی خوب بود.

★★★
Ich fühle mich einigermaßen besser.
حالم تا حدی بهتر است.

★★★
Die Aufgabe war einigermaßen einfach.
وظیفه نسبتاً آسان بود.

★★★
Er hat die Prüfung einigermaßen bestanden.
او آزمون را تا حدی قبول شد.

🥬 ۲. برای بیان نسبیت یا مقدار متوسط:

★★★
Das Ergebnis ist einigermaßen zufriedenstellend.
نتیجه تا حدی رضایت‌بخش است.

★★★
Sie spricht einigermaßen gut Deutsch.
او نسبتاً خوب آلمانی صحبت می‌کند.

★★★
Das Projekt ist einigermaßen erfolgreich verlaufen.
پروژه تا حدی موفقیت‌آمیز بود.

★★★
Ich bin mit der Arbeit einigermaßen zufrieden.
من از کار تا حدی راضی هستم.

استفاده‌های رایج:

🍎 einigermaßen: تا حدی، به عنوان قید برای توصیف چیزی که به میزان قابل قبولی یا در حد متوسط انجام شده یا وجود دارد
Das Wetter war einigermaßen gut. (هوا تا حدی خوب بود.)

🍎 einigermaßen: به عنوان قید برای بیان نسبیت یا مقدار متوسط
Sie spricht einigermaßen gut Deutsch. (او نسبتاً خوب آلمانی صحبت می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

einigermaßen: به معنای “تا حدی”، “نسبتاً” یا “کمی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به میزان قابل قبولی یا در حد متوسط انجام شده یا وجود دارد، به کار می‌رود.

مثال: Das Ergebnis ist einigermaßen zufriedenstellend.
(نتیجه تا حدی رضایت‌بخش است.)

مثال: Ich bin mit der Arbeit einigermaßen zufrieden.
(من از کار تا حدی راضی هستم.)

مقایسه:

🍎 einigermaßen: قید، نشان‌دهنده تا حدی یا نسبتاً

Das Wetter war einigermaßen gut. (هوا تا حدی خوب بود.)

Er hat die Prüfung einigermaßen bestanden. (او آزمون را تا حدی قبول شد.)

🍎 einigermaßen (Adverb): قید، بیان نسبیت یا مقدار متوسط

Sie spricht einigermaßen gut Deutsch. (او نسبتاً خوب آلمانی صحبت می‌کند.)

Das Projekt ist einigermaßen erfolgreich verlaufen. (پروژه تا حدی موفقیت‌آمیز بود.)

135
Q

mühsam

A

به معنای “پرزحمت”، “دشوار” یا “طاقت‌فرسا” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که نیاز به تلاش و کوشش زیاد دارد و باعث خستگی یا فشار می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Arbeit war sehr mühsam.
کار بسیار پرزحمت بود.

★★★
Der Weg zum Gipfel war mühsam und steil.
راه به سمت قله پرزحمت و شیب‌دار بود.

★★★
Es war eine mühsame Aufgabe, alle Daten manuell einzugeben.
این کار دشواری بود که همه داده‌ها را به صورت دستی وارد کنیم.

★★★
Der Prozess war lang und mühsam.
فرآیند طولانی و طاقت‌فرسا بود.

🥬 ۲. برای بیان نیاز به تلاش و کوشش زیاد:

★★★
Das Lernen einer neuen Sprache kann mühsam sein.
یادگیری یک زبان جدید می‌تواند دشوار باشد.

★★★
Die Verhandlungen waren mühsam und langwierig.
مذاکرات دشوار و طولانی بودند.

★★★
Das Entfernen des Flecks war eine mühsame Aufgabe.
پاک کردن لکه یک کار پرزحمت بود.

★★★
Die mühsame Arbeit hat sich am Ende gelohnt.
کار طاقت‌فرسا در نهایت ارزشش را داشت.

استفاده‌های رایج:

🍎 mühsam: پرزحمت، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که نیاز به تلاش و کوشش زیاد دارد و باعث خستگی می‌شود
Die Arbeit war sehr mühsam. (کار بسیار پرزحمت بود.)

🍎 mühsam: به عنوان صفت برای بیان نیاز به تلاش و کوشش زیاد
Das Lernen einer neuen Sprache kann mühsam sein. (یادگیری یک زبان جدید می‌تواند دشوار باشد.)

تفاوت‌های مفهومی:

mühsam: به معنای “پرزحمت”، “دشوار” یا “طاقت‌فرسا” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که نیاز به تلاش و کوشش زیاد دارد و باعث خستگی یا فشار می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Der Weg zum Gipfel war mühsam und steil.
(راه به سمت قله پرزحمت و شیب‌دار بود.)

مثال: Der Prozess war lang und mühsam.
(فرآیند طولانی و طاقت‌فرسا بود.)

مقایسه:

🍎 mühsam: صفت، نشان‌دهنده نیاز به تلاش و کوشش زیاد و باعث خستگی

Die Verhandlungen waren mühsam und langwierig. (مذاکرات دشوار و طولانی بودند.)

Das Entfernen des Flecks war eine mühsame Aufgabe. (پاک کردن لکه یک کار پرزحمت بود.)

🍎 mühsam (Adjektiv): صفت، بیان نیاز به تلاش و کوشش زیاد

Das Lernen einer neuen Sprache kann mühsam sein. (یادگیری یک زبان جدید می‌تواند دشوار باشد.)

Die mühsame Arbeit hat sich am Ende gelohnt. (کار طاقت‌فرسا در نهایت ارزشش را داشت.)

136
Q

furchtbar (adj)
vs.
schrecklich

A

🍎🍎🍎 1. furchtbar (وحشتناک، بسیار زیاد)

به معنای “وحشتناک” یا “خیلی زیاد” است و
می‌تواند برای توصیف چیزی که بسیار بد یا ناخوشایند است،
یا برای تقویت صفت یا حالت دیگری استفاده شود.

★★★
Das Wetter ist heute furchtbar.
هوا امروز وحشتناک است.

★★★
Ich habe furchtbare Kopfschmerzen.
من سردرد وحشتناکی دارم.

★★★
Der Film war furchtbar langweilig.
فیلم وحشتناک خسته‌کننده بود.

★★★
Es tut mir furchtbar leid.
خیلی متاسفم.

🍎🍎🍎 2. schrecklich (وحشتناک، ترسناک)

به معنای “وحشتناک” یا “ترسناک” است و
برای توصیف چیزی که بسیار بد، ناراحت‌کننده، یا ترسناک است استفاده می‌شود.
این واژه نیز می‌تواند برای تقویت صفت یا حالت دیگری استفاده شود.

★★★
Das Essen war schrecklich.
غذا وحشتناک بود.

★★★
Er hat sich schrecklich gefühlt nach dem Unfall.
او بعد از تصادف احساس وحشتناکی داشت.

★★★
Es war eine schreckliche Erfahrung.
این یک تجربه وحشتناک بود.

★★★
Die Nachrichten sind schrecklich.
اخبار وحشتناک هستند.

★★★ تفاوت‌های کلیدی
furchtbar و schrecklich هر دو به معنای “وحشتناک” یا “خیلی زیاد” هستند و
می‌توانند به صورت تقریباً مترادف استفاده شوند.
با این حال، در برخی موارد، یکی از آن‌ها ممکن است رایج‌تر یا مناسب‌تر باشد.

★★★ تفاوت‌های ظریف

🍒 furchtbar: بیشتر به معنای “خیلی زیاد” و “بد” است و می‌تواند به معنای ناخوشایند یا خیلی زیاد باشد.
مثال: Das Wetter ist heute furchtbar. (هوا امروز وحشتناک است.)
مثال: Es tut mir furchtbar leid. (خیلی متاسفم.)

🍒 schrecklich: بیشتر به معنای “ترسناک” یا “بسیار بد” است و می‌تواند به معنای وحشتناک یا ترسناک باشد.
مثال: Das Essen war schrecklich. (غذا وحشتناک بود.)
مثال: Es war eine schreckliche Erfahrung. (این یک تجربه وحشتناک بود.)

★★★ مقایسه
🍋furchtbar: وحشتناک، خیلی زیاد.

Ich habe furchtbare Kopfschmerzen. (من سردرد وحشتناکی دارم.)

🍋schrecklich: وحشتناک، ترسناک.

Die Nachrichten sind schrecklich. (اخبار وحشتناک هستند.)

137
Q

heimlich

A

heimlich به معنای “مخفیانه” یا “پنهانی” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به صورت مخفی و بدون آگاهی دیگران انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat einen heimlichen Plan.
او یک برنامه مخفیانه دارد.

★★★
Die heimliche Liebe wurde entdeckt.
عشق پنهانی کشف شد.

★★★
Sie führte ein heimliches Tagebuch.
او یک دفتر خاطرات مخفیانه داشت.

★★★
Er hat heimliche Treffen mit ihr arrangiert.
او قرارهای مخفیانه با او ترتیب داده است.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Er hat heimlich das Zimmer verlassen.
او مخفیانه اتاق را ترک کرد.

★★★
Sie haben sich heimlich getroffen.
آن‌ها به طور پنهانی ملاقات کردند.

★★★
Er hat heimlich das Geschenk vorbereitet.
او مخفیانه هدیه را آماده کرد.

★★★
Sie hat heimlich über das Thema recherchiert.
او به صورت مخفیانه در مورد موضوع تحقیق کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 heimlich: مخفیانه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به صورت مخفی و بدون آگاهی دیگران انجام می‌شود
Er hat einen heimlichen Plan. (او یک برنامه مخفیانه دارد.)

🍎 heimlich: به عنوان قید برای بیان انجام کاری به صورت مخفی و بدون آگاهی دیگران
Er hat heimlich das Zimmer verlassen. (او مخفیانه اتاق را ترک کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

heimlich: به معنای “مخفیانه” یا “پنهانی” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به صورت مخفی و بدون آگاهی دیگران انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Die heimliche Liebe wurde entdeckt.
(عشق پنهانی کشف شد.)

مثال: Sie haben sich heimlich getroffen.
(آن‌ها به طور پنهانی ملاقات کردند.)

مقایسه:

🍎 heimlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به صورت مخفی و بدون آگاهی دیگران انجام می‌شود

Sie führte ein heimliches Tagebuch. (او یک دفتر خاطرات مخفیانه داشت.)

Er hat heimliche Treffen mit ihr arrangiert. (او قرارهای مخفیانه با او ترتیب داده است.)

🍎 heimlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام کاری به صورت مخفی و بدون آگاهی دیگران

Er hat heimlich das Geschenk vorbereitet. (او مخفیانه هدیه را آماده کرد.)

Sie hat heimlich über das Thema recherchiert. (او به صورت مخفیانه در مورد موضوع تحقیق کرده است.)

138
Q

herkömmlich

A

herkömmlich به معنای “سنتی” یا “معمولی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das herkömmliche Rezept wurde von Generation zu Generation weitergegeben.
دستور پخت سنتی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.

★★★
Er bevorzugt herkömmliche Methoden im Unterricht.
او روش‌های سنتی در تدریس را ترجیح می‌دهد.

★★★
Das herkömmliche Telefon wurde durch Smartphones ersetzt.
تلفن‌های سنتی با گوشی‌های هوشمند جایگزین شده‌اند.

★★★
Diese herkömmliche Heilpflanze wird seit Jahrhunderten verwendet.
این گیاه دارویی سنتی قرن‌هاست که استفاده می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم:

★★★
Die herkömmliche Art der Kommunikation hat sich durch die Digitalisierung verändert.
روش سنتی ارتباطات با دیجیتالی شدن تغییر کرده است.

★★★
Er hat sich für ein herkömmliches Auto entschieden, statt ein Elektrofahrzeug zu kaufen.
او به جای خرید یک خودروی برقی، یک خودروی سنتی را انتخاب کرده است.

★★★
Das Unternehmen setzt auf herkömmliche Werbestrategien.
شرکت به استراتژی‌های تبلیغاتی سنتی متکی است.

★★★
Herkömmliche Glühbirnen verbrauchen mehr Energie als LED-Lampen.
لامپ‌های سنتی بیشتر از لامپ‌های ال‌ای‌دی انرژی مصرف می‌کنند.

استفاده‌های رایج:

🍎 herkömmlich: سنتی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم انجام می‌شود
Das herkömmliche Rezept wurde von Generation zu Generation weitergegeben. (دستور پخت سنتی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است.)

🍎 herkömmlich: به عنوان صفت برای بیان روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم
Die herkömmliche Art der Kommunikation hat sich durch die Digitalisierung verändert. (روش سنتی ارتباطات با دیجیتالی شدن تغییر کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

herkömmlich: به معنای “سنتی” یا “معمولی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Er bevorzugt herkömmliche Methoden im Unterricht.
(او روش‌های سنتی در تدریس را ترجیح می‌دهد.)

مثال: Diese herkömmliche Heilpflanze wird seit Jahrhunderten verwendet.
(این گیاه دارویی سنتی قرن‌هاست که استفاده می‌شود.)

مقایسه:

🍎 herkömmlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم انجام می‌شود

Das herkömmliche Telefon wurde durch Smartphones ersetzt. (تلفن‌های سنتی با گوشی‌های هوشمند جایگزین شده‌اند.)

Das Unternehmen setzt auf herkömmliche Werbestrategien. (شرکت به استراتژی‌های تبلیغاتی سنتی متکی است.)

🍎 herkömmlich (Adjektiv): صفت، بیان روش‌ها یا عادات سنتی و مرسوم

Herkömmliche Glühbirnen verbrauchen mehr Energie als LED-Lampen. (لامپ‌های سنتی بیشتر از لامپ‌های ال‌ای‌دی انرژی مصرف می‌کنند.)

Er hat sich für ein herkömmliches Auto entschieden, statt ein Elektrofahrzeug zu kaufen. (او به جای خرید یک خودروی برقی، یک خودروی سنتی را انتخاب کرده است.)

139
Q

seltsam

A

seltsam به معنای “عجیب” یا “غیرعادی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که غیرمعمول، غیرعادی یا عجیب به نظر می‌رسد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hatte ein seltsames Verhalten.
او رفتار عجیبی داشت.

★★★
Das ist eine seltsame Geschichte.
این یک داستان عجیب است.

★★★
Es war ein seltsames Gefühl.
یک حس عجیب بود.

★★★
Der seltsame Lärm kam aus dem Keller.
صدای عجیب از زیرزمین می‌آمد.

🥬 ۲. برای بیان غیرمعمول یا عجیب بودن چیزی:

★★★
Die Situation war sehr seltsam.
وضعیت بسیار عجیب بود.

★★★
Sie trug ein seltsames Kleid.
او یک لباس عجیب پوشیده بود.

★★★
Das Wetter verhielt sich seltsam.
هوا به طرز عجیبی تغییر کرد.

★★★
Er machte eine seltsame Bemerkung.
او یک نظر عجیب داد.

استفاده‌های رایج:

🍎 seltsam: عجیب، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که غیرمعمول، غیرعادی یا عجیب به نظر می‌رسد
Er hatte ein seltsames Verhalten. (او رفتار عجیبی داشت.)

🍎 seltsam: به عنوان صفت برای بیان غیرمعمول یا عجیب بودن چیزی
Die Situation war sehr seltsam. (وضعیت بسیار عجیب بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

seltsam: به معنای “عجیب” یا “غیرعادی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که غیرمعمول، غیرعادی یا عجیب به نظر می‌رسد، به کار می‌رود.

مثال: Das ist eine seltsame Geschichte.
(این یک داستان عجیب است.)

مثال: Er machte eine seltsame Bemerkung.
(او یک نظر عجیب داد.)

مقایسه:

🍎 seltsam: صفت، نشان‌دهنده چیزی که غیرمعمول، غیرعادی یا عجیب به نظر می‌رسد

Es war ein seltsames Gefühl. (یک حس عجیب بود.)

Der seltsame Lärm kam aus dem Keller. (صدای عجیب از زیرزمین می‌آمد.)

🍎 seltsam (Adjektiv): صفت، بیان غیرمعمول یا عجیب بودن چیزی

Sie trug ein seltsames Kleid. (او یک لباس عجیب پوشیده بود.)

Das Wetter verhielt sich seltsam. (هوا به طرز عجیبی تغییر کرد.)

140
Q

herrlich

A

herrlich به معنای “فوق‌العاده”، “عالی” یا “شگفت‌انگیز” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Ausblick von hier ist herrlich.
منظره از اینجا فوق‌العاده است.

★★★
Wir hatten einen herrlichen Tag am Strand.
ما یک روز عالی در ساحل داشتیم.

★★★
Das Essen war einfach herrlich.
غذا واقعاً شگفت‌انگیز بود.

★★★
Sie trug ein herrliches Kleid.
او یک لباس فوق‌العاده پوشیده بود.

🥬 ۲. برای بیان چیزی بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار:

★★★
Die Landschaft ist herrlich.
منظره بسیار زیبا است.

★★★
Es war ein herrliches Gefühl, die Prüfung bestanden zu haben.
قبول شدن در امتحان یک حس فوق‌العاده بود.

★★★
Die Musik klang herrlich in der Kirche.
موسیقی در کلیسا شگفت‌انگیز به نظر می‌رسید.

★★★
Wir haben herrliche Erinnerungen an diese Reise.
ما خاطرات فوق‌العاده‌ای از این سفر داریم.

استفاده‌های رایج:

🍎 herrlich: فوق‌العاده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار است
Der Ausblick von hier ist herrlich. (منظره از اینجا فوق‌العاده است.)

🍎 herrlich: به عنوان صفت برای بیان چیزی بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار
Die Landschaft ist herrlich. (منظره بسیار زیبا است.)

تفاوت‌های مفهومی:

herrlich: به معنای “فوق‌العاده”، “عالی” یا “شگفت‌انگیز” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار است، به کار می‌رود.

مثال: Das Essen war einfach herrlich.
(غذا واقعاً شگفت‌انگیز بود.)

مثال: Wir hatten einen herrlichen Tag am Strand.
(ما یک روز عالی در ساحل داشتیم.)

مقایسه:

🍎 herrlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار است

Sie trug ein herrliches Kleid. (او یک لباس فوق‌العاده پوشیده بود.)

Es war ein herrliches Gefühl, die Prüfung bestanden zu haben. (قبول شدن در امتحان یک حس فوق‌العاده بود.)

🍎 herrlich (Adjektiv): صفت، بیان چیزی بسیار زیبا، لذت‌بخش یا تاثیرگذار

Die Musik klang herrlich in der Kirche. (موسیقی در کلیسا شگفت‌انگیز به نظر می‌رسید.)

Wir haben herrliche Erinnerungen an diese Reise. (ما خاطرات فوق‌العاده‌ای از این سفر داریم.)

141
Q

schlicht

A

schlicht به معنای “ساده”، “بی‌تکلف” یا “بی‌پیرایه” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون زرق و برق، ساده و طبیعی است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Kleid war schlicht, aber elegant.
لباس ساده، اما شیک بود.

★★★
Er bevorzugt einen schlichten Lebensstil.
او یک سبک زندگی ساده را ترجیح می‌دهد.

★★★
Die Wohnung ist schlicht eingerichtet.
آپارتمان به سادگی مبله شده است.

★★★
Das Design des Hauses ist modern und schlicht.
طراحی خانه مدرن و ساده است.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان سادگی):

★★★
Er hat schlicht nein gesagt.
او به سادگی گفت نه.

★★★
Sie war schlicht gekleidet.
او به سادگی لباس پوشیده بود.

★★★
Die Feier war schlicht und intim.
جشن ساده و صمیمی بود.

★★★
Er lebt schlicht und bescheiden.
او ساده و فروتن زندگی می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 schlicht: ساده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بدون زرق و برق، ساده و طبیعی است
Das Kleid war schlicht, aber elegant. (لباس ساده، اما شیک بود.)

🍎 schlicht: به عنوان قید برای بیان سادگی
Er hat schlicht nein gesagt. (او به سادگی گفت نه.)

تفاوت‌های مفهومی:

schlicht: به معنای “ساده”، “بی‌تکلف” یا “بی‌پیرایه” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بدون زرق و برق، ساده و طبیعی است، به کار می‌رود.

مثال: Er bevorzugt einen schlichten Lebensstil.
(او یک سبک زندگی ساده را ترجیح می‌دهد.)

مثال: Sie war schlicht gekleidet.
(او به سادگی لباس پوشیده بود.)

مقایسه:

🍎 schlicht: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بدون زرق و برق، ساده و طبیعی است

Das Design des Hauses ist modern und schlicht. (طراحی خانه مدرن و ساده است.)

Die Wohnung ist schlicht eingerichtet. (آپارتمان به سادگی مبله شده است.)

🍎 schlicht (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان سادگی

Die Feier war schlicht und intim. (جشن ساده و صمیمی بود.)

Er lebt schlicht und bescheiden. (او ساده و فروتن زندگی می‌کند.)

142
Q

präzise

A

präzise
به معنای “دقیق” یا “با دقت” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به طور دقیق و بدون خطا انجام می‌شود یا مشخص می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er gab eine präzise Antwort.
او یک پاسخ دقیق داد.

★★★
Die präzise Messung ist wichtig für das Experiment.
اندازه‌گیری دقیق برای آزمایش مهم است.

★★★
Seine präzisen Anweisungen halfen uns sehr.
دستورالعمل‌های دقیق او بسیار به ما کمک کرد.

★★★
Die präzise Planung hat zum Erfolg des Projekts beigetragen.
برنامه‌ریزی دقیق به موفقیت پروژه کمک کرد.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان دقت):

★★★
Die Maschine arbeitet präzise.
ماشین با دقت کار می‌کند.

★★★
Er hat den Text präzise übersetzt.
او متن را به دقت ترجمه کرد.

★★★
Bitte füllen Sie das Formular präzise aus.
لطفاً فرم را با دقت پر کنید.

★★★
Der Chirurg führte die Operation präzise durch.
جراح عمل را به دقت انجام داد.

استفاده‌های رایج:

🍎 präzise: دقیق، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به طور دقیق و بدون خطا انجام می‌شود یا مشخص می‌شود
Er gab eine präzise Antwort. (او یک پاسخ دقیق داد.)

🍎 präzise: به عنوان قید برای بیان دقت
Die Maschine arbeitet präzise. (ماشین با دقت کار می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

präzise: به معنای “دقیق” یا “با دقت” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور دقیق و بدون خطا انجام می‌شود یا مشخص می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Die präzise Messung ist wichtig für das Experiment.
(اندازه‌گیری دقیق برای آزمایش مهم است.)

مثال: Er hat den Text präzise übersetzt.
(او متن را به دقت ترجمه کرد.)

مقایسه:

🍎 präzise: صفت، نشان‌دهنده چیزی که به طور دقیق و بدون خطا انجام می‌شود یا مشخص می‌شود

Seine präzisen Anweisungen halfen uns sehr. (دستورالعمل‌های دقیق او بسیار به ما کمک کرد.)

Die präzise Planung hat zum Erfolg des Projekts beigetragen. (برنامه‌ریزی دقیق به موفقیت پروژه کمک کرد.)

🍎 präzise (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان دقت

Die Maschine arbeitet präzise. (ماشین با دقت کار می‌کند.)

Bitte füllen Sie das Formular präzise aus. (لطفاً فرم را با دقت پر کنید.)

143
Q

umfangreich (adj)

A

umfangreich به معنای “گسترده”، “وسیع” یا “جامع” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که شامل بخش‌ها، جزئیات یا موضوعات زیادی است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Buch enthält umfangreiche Informationen über die Geschichte.
کتاب شامل اطلاعات گسترده‌ای درباره تاریخ است.

★★★
Er hat eine umfangreiche Sammlung von Briefmarken.
او یک مجموعه وسیع از تمبرها دارد.

★★★
Die Untersuchung war sehr umfangreich.
تحقیقات بسیار جامع بود.

★★★
Sie hat ein umfangreiches Wissen in diesem Bereich.
او دانش گسترده‌ای در این زمینه دارد.

🥬 ۲. برای بیان گستردگی یا جامعیت:

★★★
Das Projekt erfordert umfangreiche Planung.
پروژه نیاز به برنامه‌ریزی گسترده دارد.

★★★
Der Bericht ist sehr umfangreich und detailliert.
گزارش بسیار جامع و دقیق است.

★★★
Die Firma bietet ein umfangreiches Angebot an Dienstleistungen.
شرکت خدمات گسترده‌ای ارائه می‌دهد.

★★★
Das Seminar deckt ein umfangreiches Spektrum an Themen ab.
سمینار طیف وسیعی از موضوعات را پوشش می‌دهد.

استفاده‌های رایج:

🍎 umfangreich: گسترده، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که شامل بخش‌ها، جزئیات یا موضوعات زیادی است
Das Buch enthält umfangreiche Informationen über die Geschichte. (کتاب شامل اطلاعات گسترده‌ای درباره تاریخ است.)

🍎 umfangreich: به عنوان صفت برای بیان گستردگی یا جامعیت
Das Projekt erfordert umfangreiche Planung. (پروژه نیاز به برنامه‌ریزی گسترده دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

umfangreich: به معنای “گسترده”، “وسیع” یا “جامع” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که شامل بخش‌ها، جزئیات یا موضوعات زیادی است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat eine umfangreiche Sammlung von Briefmarken.
(او یک مجموعه وسیع از تمبرها دارد.)

مثال: Die Untersuchung war sehr umfangreich.
(تحقیقات بسیار جامع بود.)

مقایسه:

🍎 umfangreich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که شامل بخش‌ها، جزئیات یا موضوعات زیادی است

Sie hat ein umfangreiches Wissen in diesem Bereich. (او دانش گسترده‌ای در این زمینه دارد.)

Der Bericht ist sehr umfangreich und detailliert. (گزارش بسیار جامع و دقیق است.)

🍎 umfangreich (Adjektiv): صفت، بیان گستردگی یا جامعیت

Die Firma bietet ein umfangreiches Angebot an Dienstleistungen. (شرکت خدمات گسترده‌ای ارائه می‌دهد.)

Das Seminar deckt ein umfangreiches Spektrum an Themen ab. (سمینار طیف وسیعی از موضوعات را پوشش می‌دهد.)

144
Q

systematisch

A

systematisch به معنای “منظم”، “سیستماتیک” یا “منهجی” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که بر اساس یک روش یا سیستم مشخص و منطقی انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat eine systematische Herangehensweise an Probleme.
او یک رویکرد سیستماتیک برای حل مشکلات دارد.

★★★
Die Daten wurden systematisch analysiert.
داده‌ها به صورت سیستماتیک تجزیه و تحلیل شدند.

★★★
Wir müssen eine systematische Methode anwenden.
ما باید یک روش سیستماتیک را به کار بگیریم.

★★★
Die Forschung erfolgte auf systematische Weise.
تحقیقات به صورت منظم انجام شد.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Sie arbeitet systematisch und effizient.
او به صورت منظم و کارآمد کار می‌کند.

★★★
Die Aufgaben wurden systematisch erledigt.
وظایف به صورت سیستماتیک انجام شدند.

★★★
Er hat das Problem systematisch untersucht.
او مسئله را به صورت سیستماتیک بررسی کرد.

★★★
Die Informationen wurden systematisch geordnet.
اطلاعات به صورت منظم مرتب شدند.

استفاده‌های رایج:

🍎 systematisch: منظم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بر اساس یک روش یا سیستم مشخص و منطقی انجام می‌شود
Er hat eine systematische Herangehensweise an Probleme. (او یک رویکرد سیستماتیک برای حل مشکلات دارد.)

🍎 systematisch: به عنوان قید برای بیان انجام کاری به صورت منظم و سیستماتیک
Sie arbeitet systematisch und effizient. (او به صورت منظم و کارآمد کار می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

systematisch: به معنای “منظم”، “سیستماتیک” یا “منهجی” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بر اساس یک روش یا سیستم مشخص و منطقی انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Die Daten wurden systematisch analysiert.
(داده‌ها به صورت سیستماتیک تجزیه و تحلیل شدند.)

مثال: Die Aufgaben wurden systematisch erledigt.
(وظایف به صورت سیستماتیک انجام شدند.)

مقایسه:

🍎 systematisch: صفت، نشان‌دهنده انجام کاری بر اساس یک روش یا سیستم مشخص و منطقی

Wir müssen eine systematische Methode anwenden. (ما باید یک روش سیستماتیک را به کار بگیریم.)

Die Forschung erfolgte auf systematische Weise. (تحقیقات به صورت منظم انجام شد.)

🍎 systematisch (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان انجام کاری به صورت منظم و سیستماتیک

Er hat das Problem systematisch untersucht. (او مسئله را به صورت سیستماتیک بررسی کرد.)

Die Informationen wurden systematisch geordnet. (اطلاعات به صورت منظم مرتب شدند.)

145
Q

ungeheuer

A

ungeheuer به معنای “عظیم”، “فوق‌العاده”، “غیرعادی” یا “بسیار زیاد” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، تاثیرگذار یا شگفت‌انگیز است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Ausmaß des Schadens war ungeheuer.
ابعاد خسارت عظیم بود.

★★★
Er hat eine ungeheure Menge an Arbeit geleistet.
او مقدار فوق‌العاده زیادی کار انجام داده است.

★★★
Die Geschwindigkeit dieses Autos ist ungeheuer.
سرعت این خودرو بسیار زیاد است.

★★★
Das ist eine ungeheure Leistung.
این یک عملکرد فوق‌العاده است.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان شدت):

★★★
Er hat sich ungeheuer gefreut.
او بسیار خوشحال شد.

★★★
Die Aufgabe war ungeheuer schwierig.
وظیفه بسیار دشوار بود.

★★★
Das Haus war ungeheuer groß.
خانه بسیار بزرگ بود.

★★★
Er hat ungeheuer viel Energie.
او انرژی بسیار زیادی دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 ungeheuer: عظیم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، تاثیرگذار یا شگفت‌انگیز است
Das Ausmaß des Schadens war ungeheuer. (ابعاد خسارت عظیم بود.)

🍎 ungeheuer: به عنوان قید برای بیان شدت
Er hat sich ungeheuer gefreut. (او بسیار خوشحال شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

ungeheuer: به معنای “عظیم”، “فوق‌العاده”، “غیرعادی” یا “بسیار زیاد” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بسیار بزرگ، تاثیرگذار یا شگفت‌انگیز است، به کار می‌رود.

مثال: Die Geschwindigkeit dieses Autos ist ungeheuer.
(سرعت این خودرو بسیار زیاد است.)

مثال: Die Aufgabe war ungeheuer schwierig.
(وظیفه بسیار دشوار بود.)

مقایسه:

🍎 ungeheuer: صفت، نشان‌دهنده چیزی که بسیار بزرگ، تاثیرگذار یا شگفت‌انگیز است

Das ist eine ungeheure Leistung. (این یک عملکرد فوق‌العاده است.)

Das Haus war ungeheuer groß. (خانه بسیار بزرگ بود.)

🍎 ungeheuer (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان شدت

Er hat sich ungeheuer gefreut. (او بسیار خوشحال شد.)

Er hat ungeheuer viel Energie. (او انرژی بسیار زیادی دارد.)

146
Q

ab

A

ab به معنای “از”، “از … به بعد” یا “پایین” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) و قید استفاده می‌شود. این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه برای بیان زمان شروع:

★★★
Ab nächster Woche beginnt die neue Serie.
از هفته آینده سری جدید شروع می‌شود.

★★★
Der Kurs startet ab dem 1. September.
دوره آموزشی از اول سپتامبر شروع می‌شود.

★★★
Ab morgen werde ich mehr Sport treiben.
از فردا بیشتر ورزش خواهم کرد.

★★★
Ab sofort gelten neue Regeln.
از این لحظه قوانین جدید اجرا می‌شوند.

🥬 ۲. به عنوان حرف اضافه برای بیان مکان یا جهت:

★★★
Der Bus fährt ab dem Hauptbahnhof.
اتوبوس از ایستگاه اصلی حرکت می‌کند.

★★★
Ab hier müssen wir zu Fuß gehen.
از اینجا باید پیاده برویم.

★★★
Der Zug fährt ab Gleis 3.
قطار از سکوی 3 حرکت می‌کند.

★★★
Ab der nächsten Kreuzung biegen wir links ab.
از چهارراه بعدی به سمت چپ می‌پیچیم.

🥬 ۳. به عنوان قید برای بیان پایین یا خارج شدن:

★★★
Die Farbe blättert ab.
رنگ می‌ریزد.

★★★
Der Knopf ist ab.
دکمه کنده شده است.

★★★
Das Etikett lässt sich leicht abziehen.
برچسب به راحتی کنده می‌شود.

★★★
Das Wasser läuft ab.
آب می‌ریزد.

استفاده‌های رایج:

🍎 ab: از، به عنوان حرف اضافه برای بیان زمان شروع
Ab nächster Woche beginnt die neue Serie. (از هفته آینده سری جدید شروع می‌شود.)

🍎 ab: به عنوان حرف اضافه برای بیان مکان یا جهت
Der Bus fährt ab dem Hauptbahnhof. (اتوبوس از ایستگاه اصلی حرکت می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

ab: به معنای “از”، “از … به بعد” یا “پایین” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه یا قید استفاده شود. این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.

مثال: Ab morgen werde ich mehr Sport treiben.
(از فردا بیشتر ورزش خواهم کرد.)

مثال: Ab hier müssen wir zu Fuß gehen.
(از اینجا باید پیاده برویم.)

مقایسه:

🍎 ab: حرف اضافه، نشان‌دهنده زمان شروع

Ab dem 1. September startet der Kurs. (دوره آموزشی از اول سپتامبر شروع می‌شود.)

Ab sofort gelten neue Regeln. (از این لحظه قوانین جدید اجرا می‌شوند.)

🍎 ab: حرف اضافه، نشان‌دهنده مکان یا جهت

Der Zug fährt ab Gleis 3. (قطار از سکوی 3 حرکت می‌کند.)

Ab der nächsten Kreuzung biegen wir links ab. (از چهارراه بعدی به سمت چپ می‌پیچیم.)

🍎 ab (Adverb): قید، بیان پایین یا خارج شدن

Die Farbe blättert ab. (رنگ می‌ریزد.)

Das Wasser läuft ab. (آب می‌ریزد.)

147
Q

ungewöhnlich

A

ungewöhnlich به معنای “غیرعادی”، “عجیب” یا “فوق‌العاده” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که خارج از حد معمول، غیرمعمول یا به طرز شگفت‌انگیزی خاص است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat eine ungewöhnliche Fähigkeit.
او یک توانایی غیرعادی دارد.

★★★
Das Wetter ist heute ungewöhnlich warm.
هوا امروز غیرعادی گرم است.

★★★
Sie hat eine ungewöhnliche Haarfarbe.
او رنگ موی غیرمعمولی دارد.

★★★
Das war eine ungewöhnliche Entscheidung.
این یک تصمیم غیرمعمول بود.

🥬 ۲. به عنوان قید (برای بیان غیرمعمول بودن):

★★★
Die Stadt ist ungewöhnlich ruhig.
شهر به طرز غیرمعمولی آرام است.

★★★
Er hat sich ungewöhnlich benommen.
او به طور غیرعادی رفتار کرد.

★★★
Die Pflanze wächst ungewöhnlich schnell.
گیاه به طور غیرمعمولی سریع رشد می‌کند.

★★★
Sie ist ungewöhnlich talentiert.
او به طرز غیرعادی با استعداد است.

استفاده‌های رایج:

🍎 ungewöhnlich: غیرعادی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که خارج از حد معمول، غیرمعمول یا به طرز شگفت‌انگیزی خاص است
Er hat eine ungewöhnliche Fähigkeit. (او یک توانایی غیرعادی دارد.)

🍎 ungewöhnlich: به عنوان قید برای بیان غیرمعمول بودن
Die Stadt ist ungewöhnlich ruhig. (شهر به طرز غیرمعمولی آرام است.)

تفاوت‌های مفهومی:

ungewöhnlich: به معنای “غیرعادی”، “عجیب” یا “فوق‌العاده” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که خارج از حد معمول، غیرمعمول یا به طرز شگفت‌انگیزی خاص است، به کار می‌رود.

مثال: Das war eine ungewöhnliche Entscheidung.
(این یک تصمیم غیرمعمول بود.)

مثال: Sie ist ungewöhnlich talentiert.
(او به طرز غیرعادی با استعداد است.)

مقایسه:

🍎 ungewöhnlich: صفت، نشان‌دهنده چیزی که خارج از حد معمول، غیرمعمول یا به طرز شگفت‌انگیزی خاص است

Das Wetter ist heute ungewöhnlich warm. (هوا امروز غیرعادی گرم است.)

Sie hat eine ungewöhnliche Haarfarbe. (او رنگ موی غیرمعمولی دارد.)

🍎 ungewöhnlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان غیرمعمول بودن

Er hat sich ungewöhnlich benommen. (او به طور غیرعادی رفتار کرد.)

Die Pflanze wächst ungewöhnlich schnell. (گیاه به طور غیرمعمولی سریع رشد می‌کند.)

148
Q

außerhalb

A

außerhalb به معنای “خارج از” یا “بیرون از” است و به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیت مکانی یا زمانی چیزی که در خارج از یک مکان یا بازه زمانی خاص قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬🥬 به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):

★★★
Wir wohnen außerhalb der Stadt.
ما خارج از شهر زندگی می‌کنیم.

★★★
Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten.
خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.

★★★
Das Lager befindet sich außerhalb des Dorfes.
انبار در خارج از روستا قرار دارد.

★★★
Außerhalb der Öffnungszeiten ist das Museum geschlossen.
موزه خارج از ساعات بازدید بسته است.

🥬🥬 به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Die Firma liegt außerhalb.
شرکت در خارج قرار دارد.

★★★
Außerhalb gibt es mehr Platz.
در بیرون جا بیشتر است.

★★★
Sie arbeitet außerhalb und kommt nur am Wochenende nach Hause.
او در خارج کار می‌کند و فقط آخر هفته به خانه می‌آید.

★★★ استفاده‌های رایج:

🍎 außerhalb + Genitiv: خارج از مکان یا بازه زمانی مشخص
Wir wohnen außerhalb der Stadt. (ما خارج از شهر زندگی می‌کنیم.)

🍎 Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten. (خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.)

als Adverb (قید): بیرون از یک مکان مشخص

Die Firma liegt außerhalb. (شرکت در خارج قرار دارد.)

Außerhalb gibt es mehr Platz. (در بیرون جا بیشتر است.)

★★★ تفاوت‌های مفهومی:

außerhalb: به معنای “خارج از” یا “بیرون از” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو یا به عنوان قید استفاده شود. این واژه موقعیت مکانی یا زمانی را که در خارج از محدوده مشخصی قرار دارد، توصیف می‌کند.

مثال: Das Lager befindet sich außerhalb des Dorfes.
(انبار در خارج از روستا قرار دارد.)

مثال: Sie arbeitet außerhalb und kommt nur am Wochenende nach Hause.
(او در خارج کار می‌کند و فقط آخر هفته به خانه می‌آید.)

★★★ مقایسه:

🍎 außerhalb + Genitiv: حرف اضافه با ژنیتیو، نشان‌دهنده موقعیت مکانی یا زمانی در خارج از محدوده مشخص

Außerhalb des Hauses gibt es einen schönen Garten. (خارج از خانه یک باغ زیبا وجود دارد.)

Außerhalb der Öffnungszeiten ist das Museum geschlossen. (موزه خارج از ساعات بازدید بسته است.)

🍎 außerhalb (Adverb): قید، نشان‌دهنده موقعیت مکانی در خارج از محدوده مشخص

Die Firma liegt außerhalb. (شرکت در خارج قرار دارد.)

Außerhalb gibt es mehr Platz. (در بیرون جا بیشتر است.)

149
Q

äußere

A

äußere به معنای “خارجی” یا “بیرونی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در سطح یا بخش بیرونی یک شیء یا مکان قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die äußere Schicht des Gebäudes ist aus Glas.
لایه بیرونی ساختمان از شیشه است.

★★★
Das äußere Erscheinungsbild des Autos ist modern.
ظاهر بیرونی ماشین مدرن است.

★★★
Die äußere Hülle des Geräts ist beschädigt.
پوسته بیرونی دستگاه آسیب دیده است.

★★★
Die äußere Fassade des Hauses wurde renoviert.
نمای بیرونی خانه بازسازی شده است.

🥬 ۲. برای توصیف بخش بیرونی یا خارجی چیزی:

★★★
Die äußere Tür war verschlossen.
درِ بیرونی قفل بود.

★★★
Der äußere Kreis des Diagramms zeigt die Gesamtsumme.
دایره بیرونی نمودار مجموع کل را نشان می‌دهد.

★★★
Die äußeren Bedingungen beeinflussen das Experiment.
شرایط بیرونی بر آزمایش تأثیر می‌گذارد.

★★★
Die äußeren Einflüsse auf die Entscheidung waren erheblich.
تأثیرات بیرونی بر تصمیم‌گیری قابل توجه بودند.

استفاده‌های رایج:

🍎 äußere: خارجی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در سطح یا بخش بیرونی یک شیء یا مکان قرار دارد
Die äußere Schicht des Gebäudes ist aus Glas. (لایه بیرونی ساختمان از شیشه است.)

🍎 äußere: به عنوان صفت برای توصیف بخش بیرونی یا خارجی چیزی
Die äußere Tür war verschlossen. (درِ بیرونی قفل بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

äußere: به معنای “خارجی” یا “بیرونی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در سطح یا بخش بیرونی یک شیء یا مکان قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Das äußere Erscheinungsbild des Autos ist modern.
(ظاهر بیرونی ماشین مدرن است.)

مثال: Die äußere Hülle des Geräts ist beschädigt.
(پوسته بیرونی دستگاه آسیب دیده است.)

مقایسه:

🍎 äußere: صفت، نشان‌دهنده چیزی که در سطح یا بخش بیرونی یک شیء یا مکان قرار دارد

Die äußere Fassade des Hauses wurde renoviert. (نمای بیرونی خانه بازسازی شده است.)

Der äußere Kreis des Diagramms zeigt die Gesamtsumme. (دایره بیرونی نمودار مجموع کل را نشان می‌دهد.)

🍎 äußere (Adjektiv): صفت، توصیف بخش بیرونی یا خارجی چیزی

Die äußeren Bedingungen beeinflussen das Experiment. (شرایط بیرونی بر آزمایش تأثیر می‌گذارد.)

Die äußeren Einflüsse auf die Entscheidung waren erheblich. (تأثیرات بیرونی بر تصمیم‌گیری قابل توجه بودند.)

150
Q

an

A

an به معنای “به”، “روی” یا “در” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

🥬 ۱. برای بیان محل (موقعیت):

★★★
Das Bild hängt an der Wand.
تصویر به دیوار آویزان است.

★★★
Ich sitze an dem Tisch.
من پشت میز نشسته‌ام.

★★★
Wir treffen uns an der Ecke.
ما در گوشه ملاقات می‌کنیم.

★★★
Das Auto steht an der Ampel.
ماشین در چراغ راهنمایی ایستاده است.

🥬 ۲. برای بیان زمان (روز و بخش‌های روز):

★★★
Wir sehen uns an einem Montag.
ما یک روز دوشنبه ملاقات می‌کنیم.

★★★
Das Geschäft öffnet an den Feiertagen.
فروشگاه در روزهای تعطیل باز است.

★★★
Er kommt an diesem Abend.
او این شب می‌آید.

★★★
An Wochentagen arbeite ich lange.
در روزهای هفته من طولانی کار می‌کنم.

🥬 ۳. برای بیان حالت (داتیو و آکوزاتیو):

★★★
Ich denke oft an dich.
من اغلب به تو فکر می‌کنم. (آکوزاتیو)

★★★
Er erinnert sich an seine Kindheit.
او دوران کودکی خود را به یاد می‌آورد. (آکوزاتیو)

★★★
Ich arbeite an einem Projekt.
من روی یک پروژه کار می‌کنم. (داتیو)

★★★
Sie glaubt an ihre Fähigkeiten.
او به توانایی‌هایش ایمان دارد. (آکوزاتیو)

استفاده‌های رایج:

🍎 an: به، روی، یا در، به عنوان حرف اضافه برای بیان محل
Das Bild hängt an der Wand. (تصویر به دیوار آویزان است.)

🍎 an: به عنوان حرف اضافه برای بیان زمان
Wir sehen uns an einem Montag. (ما یک روز دوشنبه ملاقات می‌کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

an: به معنای “به”، “روی” یا “در” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

مثال: Ich denke oft an dich.
(من اغلب به تو فکر می‌کنم.)

مثال: Das Auto steht an der Ampel.
(ماشین در چراغ راهنمایی ایستاده است.)

مقایسه:

🍎 an: حرف اضافه، بیان محل
Ich sitze an dem Tisch. (من پشت میز نشسته‌ام.)

🍎 an: حرف اضافه، بیان زمان
Das Geschäft öffnet an den Feiertagen. (فروشگاه در روزهای تعطیل باز است.)

An Wochentagen arbeite ich lange. (در روزهای هفته من طولانی کار می‌کنم.)

🍎 an (Präposition): حرف اضافه، بیان حالت داتیو و آکوزاتیو
Ich arbeite an einem Projekt. (من روی یک پروژه کار می‌کنم.)

Er erinnert sich an seine Kindheit. (او دوران کودکی خود را به یاد می‌آورد.)

151
Q

auf

A

auf به معنای “روی”، “بر روی” یا “به” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و با حالت‌های داتیو و آکوزاتیو همراه است.

🥬 ۱. برای بیان محل (موقعیت) با آکوزاتیو (حرکت به سمت چیزی):

★★★
Ich lege das Buch auf den Tisch.
من کتاب را روی میز می‌گذارم.

★★★
Der Hund springt auf das Bett.
سگ روی تخت می‌پرد.

★★★
Sie geht auf den Balkon.
او به سمت بالکن می‌رود.

★★★
Er klettert auf den Baum.
او از درخت بالا می‌رود.

🥬 ۲. برای بیان محل (موقعیت) با داتیو (مکان ثابت):

★★★
Das Buch liegt auf dem Tisch.
کتاب روی میز است.

★★★
Der Hund schläft auf dem Sofa.
سگ روی مبل خوابیده است.

★★★
Die Lampe steht auf dem Schreibtisch.
لامپ روی میز تحریر قرار دارد.

★★★
Das Bild hängt auf der Wand.
تصویر روی دیوار آویزان است.

🥬 ۳. برای بیان زمان:

★★★
Auf dem Weg zur Arbeit habe ich ihn getroffen.
در مسیر کار او را ملاقات کردم.

★★★
Wir sehen uns auf der Party.
ما در مهمانی همدیگر را می‌بینیم.

★★★
Auf lange Sicht wird sich das lohnen.
در بلند مدت این ارزشش را خواهد داشت.

★★★
Auf den ersten Blick scheint alles in Ordnung zu sein.
در نگاه اول همه چیز به نظر خوب می‌آید.

🥬 4. برای بیان حالت یا وضعیت:

★★★
Ich freue mich auf das Wochenende.
من برای آخر هفته خوشحالم. (آکوزاتیو)

★★★
Er wartet auf den Bus.
او منتظر اتوبوس است. (آکوزاتیو)

★★★
Sie konzentriert sich auf die Aufgabe.
او روی وظیفه تمرکز می‌کند. (آکوزاتیو)

★★★
Er antwortet auf die Frage.
او به سوال پاسخ می‌دهد. (آکوزاتیو)

استفاده‌های رایج:

🍎 auf: روی، بر روی، به، به عنوان حرف اضافه برای بیان محل (حرکت به سمت چیزی با آکوزاتیو)
Ich lege das Buch auf den Tisch. (من کتاب را روی میز می‌گذارم.)

🍎 auf: به عنوان حرف اضافه برای بیان محل (مکان ثابت با داتیو)
Das Buch liegt auf dem Tisch. (کتاب روی میز است.)

تفاوت‌های مفهومی:

auf: به معنای “روی”، “بر روی” یا “به” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و با حالت‌های داتیو و آکوزاتیو همراه است.

مثال: Der Hund springt auf das Bett.
(سگ روی تخت می‌پرد. - آکوزاتیو)

مثال: Der Hund schläft auf dem Sofa.
(سگ روی مبل خوابیده است. - داتیو)

مقایسه:

🍎 auf: حرف اضافه، بیان محل (حرکت به سمت چیزی با آکوزاتیو)
Ich lege das Buch auf den Tisch. (من کتاب را روی میز می‌گذارم.)

Der Hund springt auf das Bett. (سگ روی تخت می‌پرد.)

🍎 auf: حرف اضافه، بیان محل (مکان ثابت با داتیو)
Das Buch liegt auf dem Tisch. (کتاب روی میز است.)

Die Lampe steht auf dem Schreibtisch. (لامپ روی میز تحریر قرار دارد.)

🍎 auf (Präposition): حرف اضافه، بیان زمان
Auf lange Sicht wird sich das lohnen. (در بلند مدت این ارزشش را خواهد داشت.)

Auf den ersten Blick scheint alles in Ordnung zu sein. (در نگاه اول همه چیز به نظر خوب می‌آید.)

🍎 auf (Präposition): حرف اضافه، بیان حالت یا وضعیت (آکوزاتیو)
Ich freue mich auf das Wochenende. (من برای آخر هفته خوشحالم.)

Er wartet auf den Bus. (او منتظر اتوبوس است.)

152
Q

aus

A

aus به معنای “از” یا “خارج از” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای بیان مبدأ، منبع، علت یا حالت خارج شدن به کار می‌رود و با حالت داتیو همراه است.

🥬 ۱. برای بیان مبدأ یا منبع:

★★★
Ich komme aus Deutschland.
من از آلمان آمده‌ام.

★★★
Das Buch ist aus der Bibliothek.
کتاب از کتابخانه است.

★★★
Der Tisch ist aus Holz gemacht.
میز از چوب ساخته شده است.

★★★
Sie trinkt Wasser aus der Flasche.
او از بطری آب می‌نوشد.

🥬 ۲. برای بیان حالت خارج شدن:

★★★
Er geht aus dem Haus.
او از خانه خارج می‌شود.

★★★
Die Katze sprang aus dem Fenster.
گربه از پنجره پرید.

★★★
Ich habe das Kleid aus dem Schrank genommen.
من لباس را از کمد برداشتم.

★★★
Sie kam aus dem Zimmer.
او از اتاق بیرون آمد.

🥬 ۳. برای بیان علت یا دلیل:

★★★
Er tat es aus Liebe.
او این کار را از روی عشق انجام داد.

★★★
Sie weinte aus Freude.
او از روی خوشحالی گریه کرد.

★★★
Aus Angst sagte er nichts.
او از ترس چیزی نگفت.

★★★
Das Geschenk ist aus Dankbarkeit.
هدیه از روی سپاسگزاری است.

🥬 ۴. برای بیان ماده یا ترکیب:

★★★
Der Ring ist aus Gold.
حلقه از طلا است.

★★★
Die Statue ist aus Stein gehauen.
مجسمه از سنگ تراشیده شده است.

★★★
Das Kleid ist aus Seide.
لباس از ابریشم است.

★★★
Der Kuchen ist aus frischen Zutaten gemacht.
کیک از مواد تازه درست شده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 aus: از، خارج از، به عنوان حرف اضافه برای بیان مبدأ یا منبع
Ich komme aus Deutschland. (من از آلمان آمده‌ام.)

🍎 aus: به عنوان حرف اضافه برای بیان حالت خارج شدن
Er geht aus dem Haus. (او از خانه خارج می‌شود.)

تفاوت‌های مفهومی:

aus: به معنای “از” یا “خارج از” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه برای بیان مبدأ، منبع، علت یا حالت خارج شدن به کار می‌رود و با حالت داتیو همراه است.

مثال: Sie weinte aus Freude.
(او از روی خوشحالی گریه کرد.)

مثال: Der Tisch ist aus Holz gemacht.
(میز از چوب ساخته شده است.)

مقایسه:

🍎 aus: حرف اضافه، بیان مبدأ یا منبع
Das Buch ist aus der Bibliothek. (کتاب از کتابخانه است.)

Der Tisch ist aus Holz gemacht. (میز از چوب ساخته شده است.)

🍎 aus: حرف اضافه، بیان حالت خارج شدن
Die Katze sprang aus dem Fenster. (گربه از پنجره پرید.)

Ich habe das Kleid aus dem Schrank genommen. (من لباس را از کمد برداشتم.)

🍎 aus: حرف اضافه، بیان علت یا دلیل
Er tat es aus Liebe. (او این کار را از روی عشق انجام داد.)

Aus Angst sagte er nichts. (او از ترس چیزی نگفت.)

🍎 aus: حرف اضافه، بیان ماده یا ترکیب
Der Ring ist aus Gold. (حلقه از طلا است.)

Die Statue ist aus Stein gehauen. (مجسمه از سنگ تراشیده شده است.)

153
Q

außen

A

außen به معنای “بیرون” یا “در خارج” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در خارج یا بر روی سطح بیرونی قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Das Haus ist außen weiß gestrichen.
خانه از بیرون سفید رنگ شده است.

★★★
Der Garten liegt außen um das Haus herum.
باغ در اطراف خانه قرار دارد.

★★★
Die Mauer ist außen mit Efeu bedeckt.
دیوار از بیرون با پیچک پوشیده شده است.

★★★
Das Auto war außen schmutzig, aber innen sauber.
ماشین از بیرون کثیف بود، اما داخل آن تمیز بود.

🥬 ۲. برای بیان موقعیت یا مکان بیرونی:

★★★
Die Temperatur ist außen kälter als innen.
دمای بیرون از داخل سردتر است.

★★★
Sie hat die Schuhe draußen gelassen.
او کفش‌ها را بیرون گذاشته است.

★★★
Die Fenster sollten von außen geputzt werden.
پنجره‌ها باید از بیرون تمیز شوند.

★★★
Außen am Gebäude befindet sich ein großes Schild.
در بیرون ساختمان یک تابلو بزرگ قرار دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 außen: بیرون، به عنوان قید برای توصیف چیزی که در خارج یا بر روی سطح بیرونی قرار دارد
Das Haus ist außen weiß gestrichen. (خانه از بیرون سفید رنگ شده است.)

🍎 außen: به عنوان قید برای بیان موقعیت یا مکان بیرونی
Die Temperatur ist außen kälter als innen. (دمای بیرون از داخل سردتر است.)

تفاوت‌های مفهومی:

außen: به معنای “بیرون” یا “در خارج” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در خارج یا بر روی سطح بیرونی قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Der Garten liegt außen um das Haus herum.
(باغ در اطراف خانه قرار دارد.)

مثال: Das Auto war außen schmutzig, aber innen sauber.
(ماشین از بیرون کثیف بود، اما داخل آن تمیز بود.)

مقایسه:

🍎 außen: قید، بیان موقعیت یا مکان بیرونی

Die Mauer ist außen mit Efeu bedeckt. (دیوار از بیرون با پیچک پوشیده شده است.)

Die Fenster sollten von außen geputzt werden. (پنجره‌ها باید از بیرون تمیز شوند.)

🍎 außen (Adverb): قید، توصیف چیزی که در خارج یا بر روی سطح بیرونی قرار دارد

Das Haus ist außen weiß gestrichen. (خانه از بیرون سفید رنگ شده است.)

Außen am Gebäude befindet sich ein großes Schild. (در بیرون ساختمان یک تابلو بزرگ قرار دارد.)

154
Q

bei

A

bei به معنای “نزد”، “کنار”، “در هنگام” یا “در نزدیکی” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و با حالت داتیو همراه است.

🥬 ۱. برای بیان موقعیت مکانی:

★★★
Ich wohne bei meinen Eltern.
من نزد والدینم زندگی می‌کنم.

★★★
Das Restaurant liegt bei der Kirche.
رستوران در نزدیکی کلیسا قرار دارد.

★★★
Sie arbeitet bei einer großen Firma.
او در یک شرکت بزرگ کار می‌کند.

★★★
Wir treffen uns bei der U-Bahn-Station.
ما کنار ایستگاه مترو ملاقات می‌کنیم.

🥬 ۲. برای بیان زمان یا مناسبت:

★★★
Bei schlechtem Wetter bleiben wir zu Hause.
در هنگام بد بودن هوا در خانه می‌مانیم.

★★★
Er hat sich bei der Arbeit verletzt.
او در حین کار مجروح شد.

★★★
Bei der Besprechung haben wir das Problem diskutiert.
در جلسه مشکل را بررسی کردیم.

★★★
Bei ihrem letzten Besuch brachte sie Geschenke mit.
در آخرین بازدیدش هدیه‌هایی آورد.

🥬 ۳. برای بیان شرایط یا حالت:

★★★
Bei genauer Betrachtung sieht man die Details.
با بررسی دقیق جزئیات را می‌بینید.

★★★
Bei dieser Gelegenheit möchte ich Ihnen danken.
در این فرصت می‌خواهم از شما تشکر کنم.

★★★
Bei solchen Problemen solltest du einen Arzt aufsuchen.
در مواجهه با چنین مشکلاتی باید به پزشک مراجعه کنی.

★★★
Bei Tageslicht sieht die Stadt anders aus.
در نور روز، شهر متفاوت به نظر می‌رسد.

استفاده‌های رایج:

🍎 bei: نزد، کنار، به عنوان حرف اضافه برای بیان موقعیت مکانی
Ich wohne bei meinen Eltern. (من نزد والدینم زندگی می‌کنم.)

🍎 bei: به عنوان حرف اضافه برای بیان زمان یا مناسبت
Bei schlechtem Wetter bleiben wir zu Hause. (در هنگام بد بودن هوا در خانه می‌مانیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

bei: به معنای “نزد”، “کنار”، “در هنگام” یا “در نزدیکی” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و با حالت داتیو همراه است.

مثال: Er hat sich bei der Arbeit verletzt.
(او در حین کار مجروح شد.)

مثال: Das Restaurant liegt bei der Kirche.
(رستوران در نزدیکی کلیسا قرار دارد.)

مقایسه:

🍎 bei: حرف اضافه، بیان موقعیت مکانی
Sie arbeitet bei einer großen Firma. (او در یک شرکت بزرگ کار می‌کند.)

Wir treffen uns bei der U-Bahn-Station. (ما کنار ایستگاه مترو ملاقات می‌کنیم.)

🍎 bei: حرف اضافه، بیان زمان یا مناسبت
Bei der Besprechung haben wir das Problem diskutiert. (در جلسه مشکل را بررسی کردیم.)

Bei ihrem letzten Besuch brachte sie Geschenke mit. (در آخرین بازدیدش هدیه‌هایی آورد.)

🍎 bei (Präposition): حرف اضافه، بیان شرایط یا حالت
Bei genauer Betrachtung sieht man die Details. (با بررسی دقیق جزئیات را می‌بینید.)

Bei solchen Problemen solltest du einen Arzt aufsuchen. (در مواجهه با چنین مشکلاتی باید به پزشک مراجعه کنی.)

155
Q

da

A

da به معنای “آنجا”، “در آنجا”، “اینک” یا “از آنجا که” است و به عنوان قید و حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Das Buch ist da drüben.
کتاب آنجاست.

★★★
Ich war noch nie da.
من هرگز آنجا نبوده‌ام.

★★★
Da ist ein Hund im Garten.
آنجا یک سگ در باغ است.

★★★
Sie wohnt nicht weit von da.
او دور از آنجا زندگی نمی‌کند.

🥬 ۲. به عنوان قید (زمانی):

★★★
Da kommt er!
اینک او می‌آید!

★★★
Ich war gerade da.
من همین الان اینجا بودم.

★★★
Wir sind seit einer Stunde da.
ما یک ساعت است که اینجا هستیم.

★★★
Da klingelte plötzlich das Telefon.
در همان لحظه تلفن ناگهان زنگ زد.

🥬 ۳. به عنوان حرف اضافه (علت):

★★★
Da es regnet, bleiben wir zu Hause.
چون باران می‌بارد، ما در خانه می‌مانیم.

★★★
Da du müde bist, solltest du dich ausruhen.
چون خسته‌ای، باید استراحت کنی.

★★★
Da sie keine Zeit hatte, konnte sie nicht kommen.
چون وقت نداشت، نتوانست بیاید.

★★★
Da es spät war, gingen wir nach Hause.
چون دیر شده بود، ما به خانه رفتیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 da: آنجا، به عنوان قید برای بیان موقعیت مکانی
Das Buch ist da drüben. (کتاب آنجاست.)

🍎 da: اینک، به عنوان قید برای بیان زمان
Da kommt er! (اینک او می‌آید!)

تفاوت‌های مفهومی:

da: به معنای “آنجا”، “در آنجا”، “اینک” یا “از آنجا که” است و می‌تواند به عنوان قید یا حرف اضافه استفاده شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

مثال: Da es regnet, bleiben wir zu Hause.
(چون باران می‌بارد، ما در خانه می‌مانیم.)

مثال: Ich war noch nie da.
(من هرگز آنجا نبوده‌ام.)

مقایسه:

🍎 da: قید، بیان موقعیت مکانی
Da ist ein Hund im Garten. (آنجا یک سگ در باغ است.)

Sie wohnt nicht weit von da. (او دور از آنجا زندگی نمی‌کند.)

🍎 da: قید، بیان زمانی
Da klingelte plötzlich das Telefon. (در همان لحظه تلفن ناگهان زنگ زد.)

Wir sind seit einer Stunde da. (ما یک ساعت است که اینجا هستیم.)

🍎 da (Präposition): حرف اضافه، بیان علت
Da du müde bist, solltest du dich ausruhen. (چون خسته‌ای، باید استراحت کنی.)

Da es spät war, gingen wir nach Hause. (چون دیر شده بود، ما به خانه رفتیم.)

156
Q

dahinter

A

dahinter به معنای “پشت آن” یا “پشت آنجا” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در پشت چیزی قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Das Auto steht dahinter.
ماشین پشت آن قرار دارد.

★★★
Der Hund versteckt sich dahinter.
سگ پشت آن پنهان شده است.

★★★
Das Haus dahinter ist sehr alt.
خانه‌ای که پشت آن است، بسیار قدیمی است.

★★★
Sie parkte ihr Fahrrad dahinter.
او دوچرخه‌اش را پشت آن پارک کرد.

🥬 ۲. برای بیان چیزی که در پس یا پشت یک موقعیت یا چیزی است:

★★★
Was steckt dahinter?
چه چیزی پشت آن است؟ (به معنای: انگیزه یا علت)

★★★
Ich frage mich, was dahinter steckt.
من از خودم می‌پرسم چه چیزی پشت آن است.

★★★
Das Geheimnis dahinter wurde nie gelüftet.
راز پشت آن هرگز فاش نشد.

★★★
Er wusste genau, was dahinter lag.
او دقیقاً می‌دانست که پشت آن چیست.

استفاده‌های رایج:

🍎 dahinter: پشت آن، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در پشت چیزی قرار دارد
Das Auto steht dahinter. (ماشین پشت آن قرار دارد.)

🍎 dahinter: برای بیان چیزی که در پس یا پشت یک موقعیت یا چیزی است
Was steckt dahinter? (چه چیزی پشت آن است؟)

تفاوت‌های مفهومی:

dahinter: به معنای “پشت آن” یا “پشت آنجا” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در پشت چیزی قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Der Hund versteckt sich dahinter.
(سگ پشت آن پنهان شده است.)

مثال: Das Geheimnis dahinter wurde nie gelüftet.
(راز پشت آن هرگز فاش نشد.)

مقایسه:

🍎 dahinter: قید، بیان موقعیت مکانی
Das Haus dahinter ist sehr alt. (خانه‌ای که پشت آن است، بسیار قدیمی است.)

Sie parkte ihr Fahrrad dahinter. (او دوچرخه‌اش را پشت آن پارک کرد.)

🍎 dahinter (Adverb): قید، بیان چیزی که در پس یا پشت یک موقعیت یا چیزی است
Ich frage mich, was dahinter steckt. (من از خودم می‌پرسم چه چیزی پشت آن است.)

Er wusste genau, was dahinter lag. (او دقیقاً می‌دانست که پشت آن چیست.)

157
Q

daneben

A

daneben
به معنای “در کنار آن”، “نزدیک آن” یا “به‌علاوه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف موقعیتی که در کنار چیزی قرار دارد یا بیان چیزی اضافه به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Das Haus ist groß, und daneben steht ein Garten.
خانه بزرگ است و در کنار آن یک باغ قرار دارد.

★★★
Er setzte sich daneben.
او کنار آن نشست.

★★★
Daneben befindet sich ein kleiner Laden.
در کنار آن یک فروشگاه کوچک قرار دارد.

★★★
Der Parkplatz ist voll, aber daneben gibt es noch Platz.
پارکینگ پر است، اما در کنار آن هنوز جا هست.

🥬 ۲. برای بیان چیزی اضافه یا علاوه بر آن:

★★★
Sie spricht Englisch und daneben auch Spanisch.
او انگلیسی صحبت می‌کند و علاوه بر آن اسپانیایی هم بلد است.

★★★
Er ist Arzt und daneben auch ein erfolgreicher Autor.
او پزشک است و علاوه بر آن یک نویسنده موفق هم هست.

★★★
Das Unternehmen bietet gute Produkte und daneben exzellenten Kundenservice.
شرکت محصولات خوبی ارائه می‌دهد و علاوه بر آن خدمات مشتریان عالی دارد.

★★★
Der Vortrag war interessant und daneben auch sehr informativ.
سخنرانی جالب بود و علاوه بر آن بسیار آموزنده.

استفاده‌های رایج:

🍎 daneben: در کنار آن، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در کنار چیزی قرار دارد
Das Haus ist groß, und daneben steht ein Garten. (خانه بزرگ است و در کنار آن یک باغ قرار دارد.)

🍎 daneben: برای بیان چیزی اضافه یا علاوه بر آن
Sie spricht Englisch und daneben auch Spanisch. (او انگلیسی صحبت می‌کند و علاوه بر آن اسپانیایی هم بلد است.)

تفاوت‌های مفهومی:

daneben: به معنای “در کنار آن”، “نزدیک آن” یا “به‌علاوه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در کنار چیزی قرار دارد یا بیان چیزی اضافه به کار می‌رود.

مثال: Er setzte sich daneben.
(او کنار آن نشست.)

مثال: Er ist Arzt und daneben auch ein erfolgreicher Autor.
(او پزشک است و علاوه بر آن یک نویسنده موفق هم هست.)

مقایسه:

🍎 daneben: قید، بیان موقعیت مکانی
Daneben befindet sich ein kleiner Laden. (در کنار آن یک فروشگاه کوچک قرار دارد.)

Der Parkplatz ist voll, aber daneben gibt es noch Platz. (پارکینگ پر است، اما در کنار آن هنوز جا هست.)

🍎 daneben (Adverb): قید، بیان چیزی اضافه یا علاوه بر آن
Das Unternehmen bietet gute Produkte und daneben exzellenten Kundenservice. (شرکت محصولات خوبی ارائه می‌دهد و علاوه بر آن خدمات مشتریان عالی دارد.)

Der Vortrag war interessant und daneben auch sehr informativ. (سخنرانی جالب بود و علاوه بر آن بسیار آموزنده.)

158
Q

darüber vs. drüber

A

🍎🍎🍎 1. darüber (در مورد آن، بالای آن)

به معنای “در مورد آن” یا “بالای آن” است و
می‌تواند در جملات مختلف بسته به زمینه معنایی متفاوتی داشته باشد.
این واژه رسمی‌تر از “drüber” است.

در مورد آن:
★★★
Wir müssen darüber sprechen.
ما باید در مورد آن صحبت کنیم.
★★★
Hast du schon mal darüber nachgedacht?
آیا تا به حال در مورد آن فکر کرده‌ای؟

بالای آن:
★★★
Das Bild hängt über dem Sofa. Es ist genau darüber.
تصویر بالای مبل آویزان است. دقیقاً بالای آن است.
★★★
Die Brücke führt über den Fluss. Wir sind darüber gegangen.
پل از روی رودخانه عبور می‌کند. ما از روی آن عبور کردیم.

🍎🍎🍎 2. drüber (در مورد آن، بالای آن - غیر رسمی)

drüber شکل کوتاه‌تر و غیر رسمی‌تر “darüber” است و در گفتار روزمره بیشتر استفاده می‌شود.

در مورد آن:
★★★
Hast du drüber nachgedacht?
آیا در مورد آن فکر کرده‌ای؟
★★★
Wir haben gestern drüber geredet.
ما دیروز در مورد آن صحبت کردیم.

بالای آن:
★★★
Der Ball ist auf das Dach gerollt. Jetzt liegt er drüber.
توپ روی پشت‌بام غلتید. حالا روی آن است.
★★★
Die Katze ist über den Zaun gesprungen. Jetzt sitzt sie drüber.
گربه از روی حصار پرید. حالا روی آن نشسته است.

★★★ تفاوت‌های کلیدی

🍒 darüber: رسمی‌تر و می‌تواند به معنای “در مورد آن” یا “بالای آن” باشد.

Wir müssen darüber sprechen. (ما باید در مورد آن صحبت کنیم.)
Das Bild hängt über dem Sofa. Es ist genau darüber. (تصویر بالای مبل آویزان است. دقیقاً بالای آن است.)

🍒 drüber: غیر رسمی‌تر و معمولاً در گفتار روزمره استفاده می‌شود.

Hast du drüber nachgedacht? (آیا در مورد آن فکر کرده‌ای؟)
Der Ball ist auf das Dach gerollt. Jetzt liegt er drüber. (توپ روی پشت‌بام غلتید. حالا روی آن است.)

★★★ مقایسه

🍋 darüber: رسمی‌تر.

Hast du schon mal darüber nachgedacht? (آیا تا به حال در مورد آن فکر کرده‌ای؟)

🍋 drüber: غیر رسمی‌تر.

Hast du drüber nachgedacht? (آیا در مورد آن فکر کرده‌ای؟)

159
Q

darunter

A

darunter به معنای “زیر آن”، “در زیر” یا “از جمله” است و به عنوان قید و حرف اضافه در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در زیر چیزی قرار دارد یا برای اشاره به چیزی به‌طور خاص در میان یک گروه یا دسته به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Das Buch liegt darunter.
کتاب زیر آن قرار دارد.

★★★
Der Hund versteckt sich darunter.
سگ زیر آن پنهان شده است.

★★★
Die Tasche ist auf dem Tisch und der Schlüssel ist darunter.
کیف روی میز است و کلید زیر آن قرار دارد.

★★★
Das Spielzeug fiel unter das Bett und blieb darunter.
اسباب‌بازی زیر تخت افتاد و همان‌جا ماند.

🥬 ۲. برای بیان چیزی خاص در میان یک گروه (به معنای “از جمله”):

★★★
Es gibt viele Aufgaben zu erledigen, darunter das Aufräumen des Zimmers.
بسیاری از کارها برای انجام دادن وجود دارد، از جمله مرتب کردن اتاق.

★★★
Viele Schüler haben bestanden, darunter auch meine Schwester.
بسیاری از دانش‌آموزان قبول شدند، از جمله خواهر من.

★★★
Er hat viele Hobbys, darunter Schwimmen und Radfahren.
او سرگرمی‌های زیادی دارد، از جمله شنا و دوچرخه‌سواری.

★★★
Es wurden mehrere Vorschläge gemacht, darunter auch dein Vorschlag.
چندین پیشنهاد داده شد، از جمله پیشنهاد تو.

استفاده‌های رایج:

🍎 darunter: زیر آن، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در زیر چیزی قرار دارد
Das Buch liegt darunter. (کتاب زیر آن قرار دارد.)

🍎 darunter: به عنوان قید برای بیان چیزی خاص در میان یک گروه (به معنای “از جمله”)
Viele Schüler haben bestanden, darunter auch meine Schwester. (بسیاری از دانش‌آموزان قبول شدند، از جمله خواهر من.)

تفاوت‌های مفهومی:

darunter: به معنای “زیر آن”، “در زیر” یا “از جمله” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در زیر چیزی قرار دارد یا برای اشاره به چیزی به‌طور خاص در میان یک گروه یا دسته به کار می‌رود.

مثال: Der Hund versteckt sich darunter.
(سگ زیر آن پنهان شده است.)

مثال: Er hat viele Hobbys, darunter Schwimmen und Radfahren.
(او سرگرمی‌های زیادی دارد، از جمله شنا و دوچرخه‌سواری.)

مقایسه:

🍎 darunter: قید، بیان موقعیت مکانی
Die Tasche ist auf dem Tisch und der Schlüssel ist darunter. (کیف روی میز است و کلید زیر آن قرار دارد.)

Das Spielzeug fiel unter das Bett und blieb darunter. (اسباب‌بازی زیر تخت افتاد و همان‌جا ماند.)

🍎 darunter (Adverb): قید، بیان چیزی خاص در میان یک گروه (به معنای “از جمله”)
Es gibt viele Aufgaben zu erledigen, darunter das Aufräumen des Zimmers. (بسیاری از کارها برای انجام دادن وجود دارد، از جمله مرتب کردن اتاق.)

Es wurden mehrere Vorschläge gemacht, darunter auch dein Vorschlag. (چندین پیشنهاد داده شد، از جمله پیشنهاد تو.)

160
Q

draußen

A

draußen به معنای “بیرون” یا “در فضای باز” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در خارج از یک مکان بسته یا در فضای باز قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Die Kinder spielen draußen im Garten.
بچه‌ها در باغ بازی می‌کنند.

★★★
Es ist kalt draußen.
بیرون هوا سرد است.

★★★
Wir haben das Picknick draußen im Park gemacht.
ما پیک‌نیک را در پارک برگزار کردیم.

★★★
Sie wartet draußen vor dem Gebäude.
او بیرون از ساختمان منتظر است.

🥬 ۲. برای بیان موقعیت یا فعالیت در فضای باز:

★★★
Wir verbringen viel Zeit draußen.
ما زمان زیادی را در فضای باز می‌گذرانیم.

★★★
Der Hund ist draußen und bellt.
سگ بیرون است و پارس می‌کند.

★★★
Draußen zu arbeiten kann sehr erfrischend sein.
کار کردن در بیرون می‌تواند بسیار تازه‌کننده باشد.

★★★
Ich gehe gerne draußen spazieren.
من دوست دارم بیرون قدم بزنم.

استفاده‌های رایج:

🍎 draußen: بیرون، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در خارج از یک مکان بسته یا در فضای باز قرار دارد
Die Kinder spielen draußen im Garten. (بچه‌ها در باغ بازی می‌کنند.)

🍎 draußen: به عنوان قید برای بیان موقعیت یا فعالیت در فضای باز
Wir verbringen viel Zeit draußen. (ما زمان زیادی را در فضای باز می‌گذرانیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

draußen: به معنای “بیرون” یا “در فضای باز” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در خارج از یک مکان بسته یا در فضای باز قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Es ist kalt draußen.
(بیرون هوا سرد است.)

مثال: Der Hund ist draußen und bellt.
(سگ بیرون است و پارس می‌کند.)

مقایسه:

🍎 draußen: قید، بیان موقعیت مکانی
Wir haben das Picknick draußen im Park gemacht. (ما پیک‌نیک را در پارک برگزار کردیم.)

Sie wartet draußen vor dem Gebäude. (او بیرون از ساختمان منتظر است.)

🍎 draußen (Adverb): قید، بیان موقعیت یا فعالیت در فضای باز
Draußen zu arbeiten kann sehr erfrischend sein. (کار کردن در بیرون می‌تواند بسیار تازه‌کننده باشد.)

Ich gehe gerne draußen spazieren. (من دوست دارم بیرون قدم بزنم.)

161
Q

drüben

A

drüben به معنای “آنجا”، “آن‌سوی” یا “در آن سمت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در سمت دیگر یا در جایی که از مکان فعلی دورتر است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Das Geschäft ist dort drüben.
فروشگاه آنجا قرار دارد.

★★★
Ich sehe ein Haus da drüben.
من یک خانه آن‌سوی می‌بینم.

★★★
Die Kinder spielen drüben im Park.
بچه‌ها در آن‌سوی پارک بازی می‌کنند.

★★★
Er wohnt auf der anderen Straßenseite, da drüben.
او در طرف دیگر خیابان، آن‌سوی زندگی می‌کند.

🥬 ۲. برای بیان موقعیت یا چیزی در سمت دیگر:

★★★
Kommst du mal rüber? Wir sind da drüben.
می‌آیی این طرف؟ ما آنجا هستیم.

★★★
Schau mal drüben, was passiert.
نگاه کن آن‌سوی چه اتفاقی می‌افتد.

★★★
Die Katze sitzt drüben auf der Mauer.
گربه روی دیوار آن‌سوی نشسته است.

★★★
Der Supermarkt ist gleich da drüben.
سوپرمارکت درست آن‌سوی است.

استفاده‌های رایج:

🍎 drüben: آنجا، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در سمت دیگر یا در جایی که از مکان فعلی دورتر است
Das Geschäft ist dort drüben. (فروشگاه آنجا قرار دارد.)

🍎 drüben: برای بیان موقعیت یا چیزی در سمت دیگر
Kommst du mal rüber? Wir sind da drüben. (می‌آیی این طرف؟ ما آنجا هستیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

drüben: به معنای “آنجا”، “آن‌سوی” یا “در آن سمت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در سمت دیگر یا در جایی که از مکان فعلی دورتر است، به کار می‌رود.

مثال: Ich sehe ein Haus da drüben.
(من یک خانه آن‌سوی می‌بینم.)

مثال: Die Kinder spielen drüben im Park.
(بچه‌ها در آن‌سوی پارک بازی می‌کنند.)

مقایسه:

🍎 drüben: قید، بیان موقعیت مکانی
Er wohnt auf der anderen Straßenseite, da drüben. (او در طرف دیگر خیابان، آن‌سوی زندگی می‌کند.)

Der Supermarkt ist gleich da drüben. (سوپرمارکت درست آن‌سوی است.)

🍎 drüben (Adverb): قید، بیان موقعیت یا چیزی در سمت دیگر
Schau mal drüben, was passiert. (نگاه کن آن‌سوی چه اتفاقی می‌افتد.)

Die Katze sitzt drüben auf der Mauer. (گربه روی دیوار آن‌سوی نشسته است.)

162
Q

——————-durch

A

durch
به معنای “از میان”، “از طریق” یا “به‌خاطر” است و
به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود.
این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و با حالت آکوزاتیو همراه است.

🥬 ۱. برای بیان حرکت از میان یا در طول:

★★★
Wir gehen durch den Park.
ما از میان پارک عبور می‌کنیم.

★★★
Der Zug fährt durch den Tunnel.
قطار از طریق تونل عبور می‌کند.

★★★
Das Licht scheint durch das Fenster.
نور از طریق پنجره می‌تابد.

★★★
Der Fluss fließt durch die Stadt.
رودخانه از میان شهر عبور می‌کند.

🥬 ۲. برای بیان وسیله یا واسطه:

★★★
Ich habe es durch einen Freund erfahren.
من از طریق یک دوست آن را متوجه شدم.

★★★
Die Nachricht wurde durch das Radio verbreitet.
خبر از طریق رادیو منتشر شد.

★★★
Das Paket wurde durch die Post geliefert.
بسته از طریق پست ارسال شد.

★★★
Sie hat durch harte Arbeit Erfolg gehabt.
او از طریق کار سخت موفق شده است.

🥬 ۳. برای بیان دلیل یا علت:

★★★
Er hat durch den Regen eine Erkältung bekommen.
او به خاطر باران سرما خورد.

★★★
Durch den Lärm konnte ich nicht schlafen.
به خاطر سر و صدا نتوانستم بخوابم.

★★★
Durch seine Hilfe konnten wir das Projekt abschließen.
به خاطر کمک او توانستیم پروژه را به پایان برسانیم.

★★★
Sie wurde durch die gute Note motiviert.
او به خاطر نمره خوب انگیزه گرفت.

استفاده‌های رایج:

🍎 durch: از میان، به عنوان حرف اضافه برای بیان حرکت از میان یا در طول
Wir gehen durch den Park. (ما از میان پارک عبور می‌کنیم.)

🍎 durch: به عنوان حرف اضافه برای بیان وسیله یا واسطه
Ich habe es durch einen Freund erfahren. (من از طریق یک دوست آن را متوجه شدم.)

تفاوت‌های مفهومی:

durch: به معنای “از میان”، “از طریق” یا “به‌خاطر” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه برای بیان حرکت از میان، وسیله یا واسطه و دلیل یا علت به کار می‌رود و با حالت آکوزاتیو همراه است.

مثال: Der Zug fährt durch den Tunnel.
(قطار از طریق تونل عبور می‌کند.)

مثال: Durch den Lärm konnte ich nicht schlafen.
(به خاطر سر و صدا نتوانستم بخوابم.)

مقایسه:

🍎 durch: حرف اضافه، بیان حرکت از میان یا در طول
Das Licht scheint durch das Fenster. (نور از طریق پنجره می‌تابد.)

Der Fluss fließt durch die Stadt. (رودخانه از میان شهر عبور می‌کند.)

🍎 durch: حرف اضافه، بیان وسیله یا واسطه
Die Nachricht wurde durch das Radio verbreitet. (خبر از طریق رادیو منتشر شد.)

Das Paket wurde durch die Post geliefert. (بسته از طریق پست ارسال شد.)

🍎 durch (Präposition): حرف اضافه، بیان دلیل یا علت
Er hat durch den Regen eine Erkältung bekommen. (او به خاطر باران سرما خورد.)

Durch seine Hilfe konnten wir das Projekt abschließen. (به خاطر کمک او توانستیم پروژه را به پایان برسانیم.)

163
Q

entlang

A

entlang به معنای “در امتداد” یا “همراه با” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه بسته به موقعیت می‌تواند قبل یا بعد از اسم بیاید و معمولاً با حالت آکوزاتیو همراه است، اما در مواردی با داتیو نیز می‌تواند استفاده شود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه (معمولاً با آکوزاتیو):

★★★
Wir gehen den Fluss entlang.
ما در امتداد رودخانه قدم می‌زنیم.

★★★
Er fuhr die Straße entlang.
او در امتداد خیابان رانندگی کرد.

★★★
Sie spazierten die Küste entlang.
آن‌ها در امتداد ساحل قدم زدند.

★★★
Das Auto parkte den Zaun entlang.
ماشین در امتداد حصار پارک شد.

🥬 ۲. به عنوان حرف اضافه (با داتیو، کمتر رایج):

★★★
Entlang der Straße stehen viele Bäume.
در امتداد خیابان درختان زیادی وجود دارد.

★★★
Entlang dem Fluss gibt es viele Restaurants.
در امتداد رودخانه رستوران‌های زیادی وجود دارد.

★★★
Entlang dem Weg fanden sie Blumen.
در امتداد راه گل‌ها را پیدا کردند.

استفاده‌های رایج:

🍎 entlang: در امتداد، به عنوان حرف اضافه برای بیان حرکت یا موقعیت در امتداد چیزی (معمولاً با آکوزاتیو)
Wir gehen den Fluss entlang. (ما در امتداد رودخانه قدم می‌زنیم.)

🍎 entlang: به عنوان حرف اضافه برای بیان موقعیت در امتداد چیزی (با داتیو، کمتر رایج)
Entlang der Straße stehen viele Bäume. (در امتداد خیابان درختان زیادی وجود دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

entlang: به معنای “در امتداد” یا “همراه با” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. بسته به موقعیت می‌تواند قبل یا بعد از اسم بیاید و معمولاً با حالت آکوزاتیو همراه است، اما در مواردی با داتیو نیز استفاده می‌شود.

مثال: Er fuhr die Straße entlang.
(او در امتداد خیابان رانندگی کرد.)

مثال: Entlang der Straße stehen viele Bäume.
(در امتداد خیابان درختان زیادی وجود دارد.)

مقایسه:

🍎 entlang: حرف اضافه، بیان حرکت یا موقعیت در امتداد چیزی (معمولاً با آکوزاتیو)
Sie spazierten die Küste entlang. (آن‌ها در امتداد ساحل قدم زدند.)

Das Auto parkte den Zaun entlang. (ماشین در امتداد حصار پارک شد.)

🍎 entlang (Präposition): حرف اضافه، بیان موقعیت در امتداد چیزی (با داتیو، کمتر رایج)
Entlang dem Fluss gibt es viele Restaurants. (در امتداد رودخانه رستوران‌های زیادی وجود دارد.)

Entlang dem Weg fanden sie Blumen. (در امتداد راه گل‌ها را پیدا کردند.)

164
Q

gegen

A

gegen
به معنای “بر خلاف”، “در برابر”، “مقابل” یا “حدود” است و
به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود.
این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و
معمولاً با حالت آکوزاتیو همراه است.

🥬 ۱. برای بیان مخالفت یا مقاومت:

★★★
Er ist gegen das neue Gesetz.
او مخالف قانون جدید است.

★★★
Wir kämpfen gegen den Klimawandel.
ما در برابر تغییرات آب و هوایی مبارزه می‌کنیم.

★★★
Das Medikament hilft gegen Kopfschmerzen.
دارو برای مقابله با سردرد کمک می‌کند.

★★★
Sie protestieren gegen die Entscheidung.
آن‌ها علیه این تصمیم اعتراض می‌کنند.

🥬 ۲. برای بیان مکان یا جهت (مقابل یا برخورد):

★★★
Das Auto fuhr gegen einen Baum.
ماشین به درخت برخورد کرد.

★★★
Er lehnte sich gegen die Wand.
او به دیوار تکیه داد.

★★★
Der Ball rollte gegen die Tür.
توپ به درب برخورد کرد.

★★★
Das Bild hängt gegen das Licht.
تصویر در مقابل نور آویزان است.

🥬 ۳. برای بیان زمان تقریبی:

★★★
Ich komme gegen 18 Uhr.
من حدود ساعت ۱۸ می‌آیم.

★★★
Wir treffen uns gegen Abend.
ما حدود عصر ملاقات می‌کنیم.

★★★
Das Konzert beginnt gegen 20 Uhr.
کنسرت حدود ساعت ۲۰ شروع می‌شود.

★★★
Sie wird gegen Mittag ankommen.
او حدود ظهر خواهد رسید.

استفاده‌های رایج:

🍎 gegen: بر خلاف، در برابر، به عنوان حرف اضافه برای بیان مخالفت یا مقاومت
Er ist gegen das neue Gesetz. (او مخالف قانون جدید است.)

🍎 gegen: به عنوان حرف اضافه برای بیان مکان یا جهت (مقابل یا برخورد)
Das Auto fuhr gegen einen Baum. (ماشین به درخت برخورد کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

gegen: به معنای “بر خلاف”، “در برابر”، “مقابل” یا “حدود” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و معمولاً با حالت آکوزاتیو همراه است.

مثال: Wir kämpfen gegen den Klimawandel.
(ما در برابر تغییرات آب و هوایی مبارزه می‌کنیم.)

مثال: Ich komme gegen 18 Uhr.
(من حدود ساعت ۱۸ می‌آیم.)

مقایسه:

🍎 gegen: حرف اضافه، بیان مخالفت یا مقاومت
Das Medikament hilft gegen Kopfschmerzen. (دارو برای مقابله با سردرد کمک می‌کند.)

Sie protestieren gegen die Entscheidung. (آن‌ها علیه این تصمیم اعتراض می‌کنند.)

🍎 gegen: حرف اضافه، بیان مکان یا جهت (مقابل یا برخورد)
Er lehnte sich gegen die Wand. (او به دیوار تکیه داد.)

Der Ball rollte gegen die Tür. (توپ به درب برخورد کرد.)

🍎 gegen (Präposition): حرف اضافه، بیان زمان تقریبی
Wir treffen uns gegen Abend. (ما حدود عصر ملاقات می‌کنیم.)

Das Konzert beginnt gegen 20 Uhr. (کنسرت حدود ساعت ۲۰ شروع می‌شود.)

165
Q

herum

A

herum به معنای “دور” یا “اطراف” است و به عنوان قید و حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف حرکت یا موقعیتی که در اطراف یا دور چیزی است، به کار می‌رود و معمولاً با حالت آکوزاتیو همراه است.

🥬 ۱. به عنوان قید (حرکت دور چیزی):

★★★
Wir gehen um den See herum.
ما دور دریاچه قدم می‌زنیم.

★★★
Der Hund läuft um den Baum herum.
سگ دور درخت می‌دود.

★★★
Er fuhr mit dem Auto um den Block herum.
او با ماشین دور بلوک رانندگی کرد.

★★★
Die Kinder rannten um das Haus herum.
بچه‌ها دور خانه دویدند.

🥬 ۲. برای بیان حرکت یا موقعیت در اطراف:

★★★
Wir sitzen um den Tisch herum.
ما دور میز نشسته‌ایم.

★★★
Die Leute standen um den Redner herum.
مردم دور سخنران جمع شده بودند.

★★★
Er stellte Stühle um den Tisch herum.
او صندلی‌ها را دور میز چید.

★★★
Die Katze schlich sich um das Haus herum.
گربه دور خانه می‌چرخید.

استفاده‌های رایج:

🍎 herum: دور، به عنوان قید برای توصیف حرکت دور چیزی
Wir gehen um den See herum. (ما دور دریاچه قدم می‌زنیم.)

🍎 herum: به عنوان قید برای بیان حرکت یا موقعیت در اطراف
Wir sitzen um den Tisch herum. (ما دور میز نشسته‌ایم.)

تفاوت‌های مفهومی:

herum: به معنای “دور” یا “اطراف” است و می‌تواند به عنوان قید یا حرف اضافه استفاده شود. این واژه برای توصیف حرکت یا موقعیتی که در اطراف یا دور چیزی است، به کار می‌رود و معمولاً با حالت آکوزاتیو همراه است.

مثال: Der Hund läuft um den Baum herum.
(سگ دور درخت می‌دود.)

مثال: Er stellte Stühle um den Tisch herum.
(او صندلی‌ها را دور میز چید.)

مقایسه:

🍎 herum: قید، بیان حرکت دور چیزی
Die Kinder rannten um das Haus herum. (بچه‌ها دور خانه دویدند.)

Er fuhr mit dem Auto um den Block herum. (او با ماشین دور بلوک رانندگی کرد.)

🍎 herum (Präposition): حرف اضافه، بیان حرکت یا موقعیت در اطراف
Wir sitzen um den Tisch herum. (ما دور میز نشسته‌ایم.)

Die Leute standen um den Redner herum. (مردم دور سخنران جمع شده بودند.)

166
Q

hinten (adv)
vs.
hinter (präp m. dat o .akk)

A

🍎🍎🍎 1. hinten (قید) (در عقب، در پشت)

hinten به معنای “در عقب” یا “در پشت” است و به موقعیت چیزی یا کسی در قسمت عقبی یک مکان یا چیزی اشاره دارد. این واژه به صورت قید استفاده می‌شود.

★★★
Das Auto steht hinten im Hof.
ماشین در عقب حیاط قرار دارد.

★★★
Setz dich bitte hinten hin.
لطفاً در عقب بنشین.

★★★
Das Badezimmer ist hinten im Flur.
حمام در انتهای راهرو است.

★★★
Wir haben hinten im Bus gesessen.
ما در عقب اتوبوس نشستیم.

🍎🍎🍎 2. hinter (حرف اضافه با داتیو یا آکوزاتیو) (پشت، در پشت)

hinter به معنای “پشت” یا “در پشت” است و به موقعیت یک شیء یا فرد نسبت به یک شیء یا فرد دیگر اشاره دارد. این واژه به صورت حرف اضافه استفاده می‌شود و می‌تواند با داتیو یا آکوزاتیو بیاید.

با داتیو (حالت ثابت، بدون حرکت):
★★★
Der Garten liegt hinter dem Haus.
باغ پشت خانه قرار دارد.
★★★
Die Katze versteckt sich hinter der Tür.
گربه پشت در پنهان شده است.

با آکوزاتیو (حالت حرکتی، با حرکت):
★★★
Stell das Fahrrad hinter das Auto.
دوچرخه را پشت ماشین بگذار.
★★★
Er ging hinter den Baum.
او پشت درخت رفت.

تفاوت‌های کلیدی
🍒 hinten: قید، به معنای “در عقب” یا “در پشت” است و به موقعیت کلی در قسمت عقب یک مکان یا چیزی اشاره دارد.

مثال: Das Auto steht hinten im Hof. (ماشین در عقب حیاط قرار دارد.)
مثال: Setz dich bitte hinten hin. (لطفاً در عقب بنشین.)

🍒 hinter: حرف اضافه، به معنای “پشت” یا “در پشت” است و به موقعیت یک شیء یا فرد نسبت به یک شیء یا فرد دیگر اشاره دارد. بسته به حالت داتیو یا آکوزاتیو می‌تواند حالت ثابت یا حرکتی را نشان دهد.

مثال با داتیو: Der Garten liegt hinter dem Haus. (باغ پشت خانه قرار دارد.)
مثال با آکوزاتیو: Stell das Fahrrad hinter das Auto. (دوچرخه را پشت ماشین بگذار.)

مقایسه
🍋 hinten: قید، موقعیت کلی در عقب.
Das Badezimmer ist hinten im Flur. (حمام در انتهای راهرو است.)

🍋 hinter: حرف اضافه، موقعیت نسبت به یک شیء یا فرد دیگر.
Die Katze versteckt sich hinter der Tür. (گربه پشت در پنهان شده است.)
Er ging hinter den Baum. (او پشت درخت رفت.)

167
Q

innerhalb

A

innerhalb به معنای “داخل”، “درون” یا “در طی” است و به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (Genitiv) استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیت مکانی یا زمانی چیزی که در داخل یک مکان یا بازه زمانی خاص قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):

★★★
Wir wohnen innerhalb der Stadtmauern.
ما در داخل دیوارهای شهر زندگی می‌کنیم.

★★★
Innerhalb des Gebäudes gibt es viele Büros.
در داخل ساختمان دفاتر زیادی وجود دارد.

★★★
Der Park befindet sich innerhalb des Dorfes.
پارک در داخل روستا قرار دارد.

★★★
Innerhalb des Museums gibt es viele Ausstellungen.
در داخل موزه نمایشگاه‌های زیادی وجود دارد.

🥬 ۲. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت زمانی):

★★★
Das Projekt muss innerhalb eines Monats abgeschlossen werden.
پروژه باید در طی یک ماه به پایان برسد.

★★★
Innerhalb einer Woche haben wir alle Aufgaben erledigt.
در طی یک هفته ما تمام وظایف را انجام دادیم.

★★★
Die Lieferung erfolgt innerhalb von drei Tagen.
تحویل در طی سه روز انجام می‌شود.

★★★
Innerhalb eines Jahres hat sich viel verändert.
در طی یک سال خیلی چیزها تغییر کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 innerhalb: داخل، به عنوان حرف اضافه برای بیان موقعیت مکانی
Wir wohnen innerhalb der Stadtmauern. (ما در داخل دیوارهای شهر زندگی می‌کنیم.)

🍎 innerhalb: به عنوان حرف اضافه برای بیان موقعیت زمانی
Das Projekt muss innerhalb eines Monats abgeschlossen werden. (پروژه باید در طی یک ماه به پایان برسد.)

تفاوت‌های مفهومی:

innerhalb: به معنای “داخل”، “درون” یا “در طی” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیت مکانی یا زمانی چیزی که در داخل یک مکان یا بازه زمانی خاص قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Innerhalb des Gebäudes gibt es viele Büros.
(در داخل ساختمان دفاتر زیادی وجود دارد.)

مثال: Innerhalb einer Woche haben wir alle Aufgaben erledigt.
(در طی یک هفته ما تمام وظایف را انجام دادیم.)

مقایسه:

🍎 innerhalb: حرف اضافه، بیان موقعیت مکانی
Der Park befindet sich innerhalb des Dorfes. (پارک در داخل روستا قرار دارد.)

Innerhalb des Museums gibt es viele Ausstellungen. (در داخل موزه نمایشگاه‌های زیادی وجود دارد.)

🍎 innerhalb (Präposition): حرف اضافه، بیان موقعیت زمانی
Die Lieferung erfolgt innerhalb von drei Tagen. (تحویل در طی سه روز انجام می‌شود.)

Innerhalb eines Jahres hat sich viel verändert. (در طی یک سال خیلی چیزها تغییر کرده است.)

168
Q

irgendwo

A

irgendwo به معنای “جایی”، “هر جایی” یا “یک جایی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف یک مکان نامشخص یا ناشناخته به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی نامشخص):

★★★
Ich habe meine Schlüssel irgendwo verloren.
من کلیدهایم را یک جایی گم کرده‌ام.

★★★
Wir müssen irgendwo anhalten und nach dem Weg fragen.
ما باید یک جایی توقف کنیم و مسیر را بپرسیم.

★★★
Das Buch muss irgendwo im Haus sein.
کتاب باید یک جایی در خانه باشد.

★★★
Er ist irgendwo in der Stadt unterwegs.
او یک جایی در شهر در حال حرکت است.

🥬 ۲. برای بیان یک مکان نامشخص یا ناشناخته:

★★★
Sie wohnen irgendwo in den Bergen.
آن‌ها یک جایی در کوهستان زندگی می‌کنند.

★★★
Er hat gesagt, dass er irgendwo hingehen muss.
او گفت که باید یک جایی برود.

★★★
Die Tasche ist irgendwo im Auto.
کیف یک جایی در ماشین است.

★★★
Das Geräusch kommt von irgendwo da drüben.
صدا از یک جایی آن طرف می‌آید.

استفاده‌های رایج:

🍎 irgendwo: جایی، هر جایی، به عنوان قید برای توصیف یک مکان نامشخص یا ناشناخته
Ich habe meine Schlüssel irgendwo verloren. (من کلیدهایم را یک جایی گم کرده‌ام.)

🍎 irgendwo: به عنوان قید برای بیان یک مکان نامشخص یا ناشناخته
Sie wohnen irgendwo in den Bergen. (آن‌ها یک جایی در کوهستان زندگی می‌کنند.)

تفاوت‌های مفهومی:

irgendwo: به معنای “جایی”، “هر جایی” یا “یک جایی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف یک مکان نامشخص یا ناشناخته به کار می‌رود.

مثال: Das Buch muss irgendwo im Haus sein.
(کتاب باید یک جایی در خانه باشد.)

مثال: Das Geräusch kommt von irgendwo da drüben.
(صدا از یک جایی آن طرف می‌آید.)

مقایسه:

🍎 irgendwo: قید، بیان موقعیت مکانی نامشخص
Wir müssen irgendwo anhalten und nach dem Weg fragen. (ما باید یک جایی توقف کنیم و مسیر را بپرسیم.)

Er ist irgendwo in der Stadt unterwegs. (او یک جایی در شهر در حال حرکت است.)

🍎 irgendwo (Adverb): قید، بیان یک مکان نامشخص یا ناشناخته
Er hat gesagt, dass er irgendwo hingehen muss. (او گفت که باید یک جایی برود.)

Die Tasche ist irgendwo im Auto. (کیف یک جایی در ماشین است.)

169
Q

mitten

A

mitten به معنای “در وسط” یا “در میانه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در مرکز یا میان چیزی قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Er steht mitten im Raum.
او در وسط اتاق ایستاده است.

★★★
Der Brunnen befindet sich mitten auf dem Platz.
چشمه در وسط میدان قرار دارد.

★★★
Wir sind mitten im Wald.
ما در وسط جنگل هستیم.

★★★
Das Haus liegt mitten im Dorf.
خانه در وسط روستا قرار دارد.

🥬 ۲. برای بیان یک موقعیت در میان یا وسط چیزی:

★★★
Mitten in der Nacht klingelte das Telefon.
در وسط شب تلفن زنگ زد.

★★★
Sie hat mitten im Satz aufgehört zu sprechen.
او در وسط جمله صحبتش را قطع کرد.

★★★
Das Auto blieb mitten auf der Straße stehen.
ماشین در وسط خیابان ایستاد.

★★★
Mitten in der Diskussion wurde er unterbrochen.
او در وسط بحث متوقف شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 mitten: در وسط، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در مرکز یا میان چیزی قرار دارد
Er steht mitten im Raum. (او در وسط اتاق ایستاده است.)

🍎 mitten: به عنوان قید برای بیان یک موقعیت در میان یا وسط چیزی
Mitten in der Nacht klingelte das Telefon. (در وسط شب تلفن زنگ زد.)

تفاوت‌های مفهومی:

mitten: به معنای “در وسط” یا “در میانه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در مرکز یا میان چیزی قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Der Brunnen befindet sich mitten auf dem Platz.
(چشمه در وسط میدان قرار دارد.)

مثال: Mitten in der Nacht klingelte das Telefon.
(در وسط شب تلفن زنگ زد.)

مقایسه:

🍎 mitten: قید، بیان موقعیت مکانی
Das Haus liegt mitten im Dorf. (خانه در وسط روستا قرار دارد.)

Wir sind mitten im Wald. (ما در وسط جنگل هستیم.)

🍎 mitten (Adverb): قید، بیان یک موقعیت در میان یا وسط چیزی
Mitten im Satz hat sie aufgehört zu sprechen. (او در وسط جمله صحبتش را قطع کرد.)

Das Auto blieb mitten auf der Straße stehen. (ماشین در وسط خیابان ایستاد.)

170
Q

mittlere

A

mittlere به معنای “میانی” یا “وسط” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در مرکز یا بین دو چیز دیگر قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das mittlere Fenster ist geöffnet.
پنجره میانی باز است.

★★★
Sie wohnt im mittleren Stockwerk.
او در طبقه میانی زندگی می‌کند.

★★★
Der mittlere Tisch ist reserviert.
میز وسط رزرو شده است.

★★★
Das mittlere Kind ist zehn Jahre alt.
فرزند میانی ده ساله است.

🥬 ۲. برای توصیف موقعیت میانی:

★★★
Das mittlere Buch im Regal ist mein Lieblingsbuch.
کتاب میانی در قفسه کتاب مورد علاقه من است.

★★★
Der mittlere Stuhl ist am bequemsten.
صندلی میانی راحت‌ترین است.

★★★
Er hat den mittleren Weg gewählt.
او راه میانی را انتخاب کرد.

★★★
Die mittlere Tür führt zum Büro.
در میانی به دفتر منتهی می‌شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 mittlere: میانی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در مرکز یا بین دو چیز دیگر قرار دارد
Das mittlere Fenster ist geöffnet. (پنجره میانی باز است.)

🍎 mittlere: به عنوان صفت برای توصیف موقعیت میانی
Das mittlere Buch im Regal ist mein Lieblingsbuch. (کتاب میانی در قفسه کتاب مورد علاقه من است.)

تفاوت‌های مفهومی:

mittlere: به معنای “میانی” یا “وسط” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در مرکز یا بین دو چیز دیگر قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Sie wohnt im mittleren Stockwerk.
(او در طبقه میانی زندگی می‌کند.)

مثال: Er hat den mittleren Weg gewählt.
(او راه میانی را انتخاب کرد.)

مقایسه:

🍎 mittlere: صفت، بیان موقعیت میانی
Der mittlere Tisch ist reserviert. (میز وسط رزرو شده است.)

Das mittlere Kind ist zehn Jahre alt. (فرزند میانی ده ساله است.)

🍎 mittlere (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که در مرکز یا بین دو چیز دیگر قرار دارد
Der mittlere Stuhl ist am bequemsten. (صندلی میانی راحت‌ترین است.)

Die mittlere Tür führt zum Büro. (در میانی به دفتر منتهی می‌شود.)

171
Q

nahe/ nah

A

nahe و nah
به معنای “نزدیک” هستند و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شوند.
این واژه‌ها برای توصیف موقعیتی که در فاصله کمی از یک نقطه مرجع قرار دارد، به کار می‌روند.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Das Restaurant ist nahe dem Bahnhof.
رستوران نزدیک ایستگاه قطار است.

★★★
Wir wohnen in der Nähe des Parks.
ما نزدیک پارک زندگی می‌کنیم.

★★★
Die Schule ist nicht weit, sie ist ganz nah.
مدرسه دور نیست، کاملاً نزدیک است.

★★★
Das Hotel liegt nah am Strand.
هتل نزدیک ساحل است.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Er steht nah bei mir.
او نزدیک من ایستاده است.

★★★
Der Supermarkt ist ganz nah.
سوپرمارکت خیلی نزدیک است.

★★★
Sie kam näher, um besser zu sehen.
او نزدیک‌تر آمد تا بهتر ببیند.

★★★
Der Zug ist nah dran, anzukommen.
قطار نزدیک به رسیدن است.

🥬 ۳. استفاده از “nahe” به عنوان پیشوند (ترکیب کلمات):

★★★
Nahegelegenes Restaurant
رستوران نزدیک

★★★
Naheliegende Idee
ایده‌ای که به ذهن نزدیک است

★★★
Nahezu perfekt
تقریباً کامل

استفاده‌های رایج:

🍎 nahe (als Adjektiv): نزدیک، به عنوان صفت برای توصیف موقعیتی که در فاصله کمی از یک نقطه مرجع قرار دارد
Das Restaurant ist nahe dem Bahnhof. (رستوران نزدیک ایستگاه قطار است.)

🍎 nah (als Adverb): نزدیک، به عنوان قید برای بیان نزدیکی
Der Supermarkt ist ganz nah. (سوپرمارکت خیلی نزدیک است.)

تفاوت‌های مفهومی:

nahe/nach: به معنای “نزدیک” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه‌ها برای توصیف موقعیتی که در فاصله کمی از یک نقطه مرجع قرار دارد، به کار می‌روند.

مثال: Die Schule ist nicht weit, sie ist ganz nah.
(مدرسه دور نیست، کاملاً نزدیک است.)

مثال: Er steht nah bei mir.
(او نزدیک من ایستاده است.)

مقایسه:

🍎 nahe (als Adjektiv): صفت، بیان نزدیکی به چیزی
Das Hotel liegt nah am Strand. (هتل نزدیک ساحل است.)

Wir wohnen in der Nähe des Parks. (ما نزدیک پارک زندگی می‌کنیم.)

🍎 nah (als Adverb): قید، بیان نزدیکی
Der Zug ist nah dran, anzukommen. (قطار نزدیک به رسیدن است.)

Sie kam näher, um besser zu sehen. (او نزدیک‌تر آمد تا بهتر ببیند.)

172
Q

der Norden

A

der Norden
به معنای “شمال” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف جهت یا موقعیت جغرافیایی در شمال به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان جهت جغرافیایی:

★★★
Der Kompass zeigt nach Norden.
قطب‌نما به سمت شمال اشاره می‌کند.

★★★
Der Wind kommt aus dem Norden.
باد از سمت شمال می‌وزد.

★★★
Wir fahren in den Norden.
ما به سمت شمال می‌رویم.

★★★
Der Norden Deutschlands ist bekannt für seine Küste.
شمال آلمان به خاطر ساحلش معروف است.

🥬 ۲. برای بیان موقعیت یا مکان در شمال:

★★★
Hamburg liegt im Norden von Deutschland.
هامبورگ در شمال آلمان قرار دارد.

★★★
Die Stadt ist im Norden des Landes.
شهر در شمال کشور است.

★★★
Das Gebirge erstreckt sich bis in den hohen Norden.
رشته‌کوه تا شمال دور امتداد دارد.

★★★
Die Menschen im Norden sind sehr freundlich.
مردم در شمال بسیار دوستانه هستند.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Norden: شمال، به عنوان اسم برای توصیف جهت جغرافیایی
Der Kompass zeigt nach Norden. (قطب‌نما به سمت شمال اشاره می‌کند.)

🍎 der Norden: به عنوان اسم برای بیان موقعیت یا مکان در شمال
Hamburg liegt im Norden von Deutschland. (هامبورگ در شمال آلمان قرار دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

der Norden: به معنای “شمال” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف جهت یا موقعیت جغرافیایی در شمال به کار می‌رود.

مثال: Der Wind kommt aus dem Norden.
(باد از سمت شمال می‌وزد.)

مثال: Die Stadt ist im Norden des Landes.
(شهر در شمال کشور است.)

مقایسه:

🍎 der Norden: اسم، بیان جهت جغرافیایی
Wir fahren in den Norden. (ما به سمت شمال می‌رویم.)

Der Kompass zeigt nach Norden. (قطب‌نما به سمت شمال اشاره می‌کند.)

🍎 der Norden (Substantiv): اسم، بیان موقعیت یا مکان در شمال
Das Gebirge erstreckt sich bis in den hohen Norden. (رشته‌کوه تا شمال دور امتداد دارد.)

Die Menschen im Norden sind sehr freundlich. (مردم در شمال بسیار دوستانه هستند.)

173
Q

oben(adv)
vs.
obere
(r,s) adj

A

🍎🍎🍎 1. oben (قید) (بالا، در بالا)

oben به معنای “بالا” یا “در بالا” است و به موقعیت چیزی یا کسی در قسمت بالای یک مکان یا چیزی اشاره دارد. این واژه به صورت قید استفاده می‌شود.

★★★
Das Büro ist oben im dritten Stock.
دفتر در طبقه سوم است.

★★★
Die Lampe hängt oben an der Decke.
لامپ به سقف آویزان است.

★★★
Oben auf dem Berg hat man eine schöne Aussicht.
در بالای کوه منظره زیبایی وجود دارد.

★★★
Wir wohnen oben im Haus.
ما در بالای خانه زندگی می‌کنیم.

🍎🍎🍎 2. obere (r, s) (صفت) (بالایی، فوقانی)
معانی و استفاده‌ها

obere به معنای “بالایی” یا “فوقانی” است و به چیزی اشاره دارد که در قسمت بالای چیزی دیگر قرار دارد. این واژه به عنوان صفت استفاده می‌شود و باید با جنس و عدد اسم مطابقت داشته باشد.

★★★
Die obere Etage ist unbewohnt.
طبقه بالایی خالی است.

★★★
Das obere Regal ist schwer zu erreichen.
قفسه بالایی سخت دسترس است.

★★★
Die oberen Blätter des Baumes sind noch grün.
برگ‌های بالایی درخت هنوز سبز هستند.

★★★
Im oberen Teil des Schrankes sind die Winterkleider.
در بخش بالایی کمد لباس‌های زمستانی هستند.

★★★ تفاوت‌های کلیدی

🍒 oben: قید، به معنای “بالا” یا “در بالا” است و به موقعیت کلی در قسمت بالای یک مکان یا چیزی اشاره دارد.

مثال: Das Büro ist oben im dritten Stock. (دفتر در طبقه سوم است.)
مثال: Oben auf dem Berg hat man eine schöne Aussicht. (در بالای کوه منظره زیبایی وجود دارد.)

🍒 obere (r, s): صفت، به معنای “بالایی” یا “فوقانی” است و به چیزی اشاره دارد که در قسمت بالای چیزی دیگر قرار دارد. باید با جنس و عدد اسم مطابقت داشته باشد.

مثال: Die obere Etage ist unbewohnt. (طبقه بالایی خالی است.)
مثال: Das obere Regal ist schwer zu erreichen. (قفسه بالایی سخت دسترس است.)

★★★ مقایسه
🍋 oben: قید، موقعیت کلی در بالا.
Die Lampe hängt oben an der Decke.
(لامپ به سقف آویزان است.)

🍋 obere (r, s): صفت، چیزی که در قسمت بالای چیزی دیگر قرار دارد.
Die obere Etage ist unbewohnt.
(طبقه بالایی خالی است.)

174
Q

räumlich

A

räumlich به معنای “مکانی” یا “فضایی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف ویژگی‌ها یا جنبه‌های مربوط به فضا یا مکان به کار می‌رود.

🥬 به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die räumliche Aufteilung des Hauses ist sehr praktisch.
تقسیم‌بندی مکانی خانه بسیار کاربردی است.

★★★
Wir müssen die räumlichen Gegebenheiten berücksichtigen.
ما باید شرایط مکانی را در نظر بگیریم.

★★★
Die Bilder vermitteln einen guten räumlichen Eindruck.
تصاویر یک برداشت فضایی خوب ارائه می‌دهند.

★★★
Er hat ein gutes räumliches Vorstellungsvermögen.
او توانایی تجسم فضایی خوبی دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 räumlich: مکانی، فضایی
Die räumliche Aufteilung des Hauses ist sehr praktisch. (تقسیم‌بندی مکانی خانه بسیار کاربردی است.)

🍎 räumlich: صفت برای توصیف ویژگی‌ها یا جنبه‌های مربوط به فضا یا مکان
Wir müssen die räumlichen Gegebenheiten berücksichtigen. (ما باید شرایط مکانی را در نظر بگیریم.)

تفاوت‌های مفهومی:

räumlich: به معنای “مکانی” یا “فضایی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف ویژگی‌ها یا جنبه‌های مربوط به فضا یا مکان به کار می‌رود.

مثال: Die räumliche Aufteilung des Hauses ist sehr praktisch.
(تقسیم‌بندی مکانی خانه بسیار کاربردی است.)

مثال: Er hat ein gutes räumliches Vorstellungsvermögen.
(او توانایی تجسم فضایی خوبی دارد.)

مقایسه:

🍎 räumlich: صفت، نشان‌دهنده ویژگی‌ها یا جنبه‌های مربوط به فضا یا مکان

Die räumliche Aufteilung des Hauses ist sehr praktisch. (تقسیم‌بندی مکانی خانه بسیار کاربردی است.)

Die Bilder vermitteln einen guten räumlichen Eindruck. (تصاویر یک برداشت فضایی خوب ارائه می‌دهند.)

🍎 räumlich (Adjektiv): صفت، توصیف ویژگی‌ها یا جنبه‌های مربوط به فضا یا مکان

Wir müssen die räumlichen Gegebenheiten berücksichtigen. (ما باید شرایط مکانی را در نظر بگیریم.)

Er hat ein gutes räumliches Vorstellungsvermögen. (او توانایی تجسم فضایی خوبی دارد.)

175
Q

überall

A

überall به معنای “همه جا” یا “در همه‌جا” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف حضور یا وقوع چیزی در تمام مکان‌ها به کار می‌رود.

🥬 به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Kinder spielen überall im Park.
بچه‌ها در همه‌جای پارک بازی می‌کنند.

★★★
Überall auf der Welt gibt es Probleme.
در همه‌جای دنیا مشکلات وجود دارد.

★★★
Wir haben überall nach dem Schlüssel gesucht.
ما در همه‌جا به دنبال کلید گشتیم.

★★★
Überall lagen Bücher und Papiere herum.
همه‌جا کتاب‌ها و کاغذها پراکنده بودند.

استفاده‌های رایج:

🍎 überall: همه‌جا، به عنوان قید برای توصیف حضور یا وقوع چیزی در تمام مکان‌ها
Kinder spielen überall im Park. (بچه‌ها در همه‌جای پارک بازی می‌کنند.)

🍎 überall: قید برای توصیف گستردگی یا فراگیری چیزی
Überall auf der Welt gibt es Probleme. (در همه‌جای دنیا مشکلات وجود دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

überall: به معنای “همه‌جا” یا “در همه‌جا” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف حضور یا وقوع چیزی در تمام مکان‌ها به کار می‌رود.

مثال: Kinder spielen überall im Park.
(بچه‌ها در همه‌جای پارک بازی می‌کنند.)

مثال: Wir haben überall nach dem Schlüssel gesucht.
(ما در همه‌جا به دنبال کلید گشتیم.)

مقایسه:

🍎 überall: قید، نشان‌دهنده حضور یا وقوع چیزی در تمام مکان‌ها

Kinder spielen überall im Park. (بچه‌ها در همه‌جای پارک بازی می‌کنند.)

Überall auf der Welt gibt es Probleme. (در همه‌جای دنیا مشکلات وجود دارد.)

🍎 überall (Adverb): قید، توصیف گستردگی یا فراگیری چیزی

Wir haben überall nach dem Schlüssel gesucht. (ما در همه‌جا به دنبال کلید گشتیم.)

Überall lagen Bücher und Papiere herum. (همه‌جا کتاب‌ها و کاغذها پراکنده بودند.)

176
Q

unten (adv)
vs. unter
(präp m dat o .akk)

A

🍎🍎🍎 1. unten (قید) (پایین، در پایین)
به معنای “پایین” یا “در پایین” است و به موقعیت چیزی یا کسی در
قسمت پایین یک مکان یا چیزی اشاره دارد. این واژه به صورت قید استفاده می‌شود.

★★★
Das Wohnzimmer ist unten im Erdgeschoss.
اتاق نشیمن در طبقه همکف است.

★★★
Die Katze versteckt sich unten unter dem Sofa.
گربه زیر مبل پنهان شده است.

★★★
Die Kinder spielen unten im Garten.
بچه‌ها در پایین، در باغ بازی می‌کنند.

★★★
Wir wohnen unten im Haus.
ما در پایین خانه زندگی می‌کنیم.

🍎🍎🍎 2. unter (حرف اضافه با داتیو یا آکوزاتیو) (زیر، در زیر)
به معنای “زیر” یا “در زیر” است و به موقعیت یک شیء یا فرد نسبت به یک شیء یا
فرد دیگر اشاره دارد. این واژه به صورت حرف اضافه استفاده می‌شود و می‌تواند با داتیو یا آکوزاتیو بیاید.

🥬 با داتیو (حالت ثابت، بدون حرکت):

★★★
Der Hund liegt unter dem Tisch.
سگ زیر میز خوابیده است.

★★★
Die Bücher sind unter dem Bett.
کتاب‌ها زیر تخت هستند.

🥬 با آکوزاتیو (حالت حرکتی، با حرکت):

★★★
Stell die Schuhe unter das Bett.
کفش‌ها را زیر تخت بگذار.

★★★
Er ging unter die Brücke.
او به زیر پل رفت.

★★★ تفاوت‌های کلیدی
🍒 unten: قید، به معنای “پایین” یا “در پایین” است و به موقعیت کلی در قسمت پایین یک مکان یا چیزی اشاره دارد.

مثال: Das Wohnzimmer ist unten im Erdgeschoss.
(اتاق نشیمن در طبقه همکف است.)

مثال: Die Kinder spielen unten im Garten.
(بچه‌ها در پایین، در باغ بازی می‌کنند.)

🍒 unter: حرف اضافه، به معنای “زیر” یا “در زیر” است و به موقعیت یک شیء یا فرد نسبت به یک شیء یا فرد دیگر اشاره دارد. بسته به حالت داتیو یا آکوزاتیو می‌تواند حالت ثابت یا حرکتی را نشان دهد.

مثال با داتیو: Der Hund liegt unter dem Tisch.
(سگ زیر میز خوابیده است.)

مثال با آکوزاتیو: Stell die Schuhe unter das Bett.
(کفش‌ها را زیر تخت بگذار.)

★★★ مقایسه
🍋 unten: قید، موقعیت کلی در پایین.
Die Katze versteckt sich unten unter dem Sofa.
(گربه زیر مبل پنهان شده است.)

🍋unter: حرف اضافه، موقعیت نسبت به یک شیء یا فرد دیگر.
Die Bücher sind unter dem Bett.
(کتاب‌ها زیر تخت هستند.)

Stell die Schuhe unter das Bett.
(کفش‌ها را زیر تخت بگذار.)

177
Q

um

A

um به عنوان یک حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی به کار می‌رود و دارای چندین معنای مختلف است که بستگی به کاربرد آن در جمله دارد.

به عنوان حرف اضافه (معنی‌ها و کاربردها):

🍎🍎🍎 ۱. برای نشان دادن زمان:

★★★
Der Zug fährt um 8 Uhr ab.
قطار ساعت ۸ حرکت می‌کند.

★★★
Wir treffen uns um 3 Uhr.
ما ساعت ۳ ملاقات می‌کنیم.

🍎🍎🍎 ۲. برای نشان دادن مکانی:

★★★
Wir gehen um den Park spazieren.
ما دور پارک قدم می‌زنیم.

★★★
Die Katze läuft um das Haus.
گربه دور خانه می‌دود.

🍎🍎🍎 ۳. برای نشان دادن هدف یا قصد:

★★★
Er kämpft um seine Freiheit.
او برای آزادی خود می‌جنگد.

★★★
Ich bitte um Hilfe.
من درخواست کمک می‌کنم.

🍎🍎🍎۴. برای نشان دادن مقدار تقریبی:

★★★
Es kostet um die 50 Euro.
این حدود ۵۰ یورو هزینه دارد.

★★★
Um die Mittagszeit ist es immer voll.
در حوالی ظهر همیشه شلوغ است.

استفاده‌های رایج:

🍎 um + Akkusativ: حرف اضافه با حالت آکوزاتیو
Der Zug fährt um 8 Uhr ab. (قطار ساعت ۸ حرکت می‌کند.)

🍎 um + herum: نشان‌دهنده حرکت دایره‌ای یا اطراف چیزی
Wir gehen um den Park spazieren. (ما دور پارک قدم می‌زنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

um: به معنای “در اطراف”، “برای”، “به منظور” و “حدود” است و به عنوان حرف اضافه استفاده می‌شود.

مثال: Er kämpft um seine Freiheit.
(او برای آزادی خود می‌جنگد.)

مثال: Es kostet um die 50 Euro.
(این حدود ۵۰ یورو هزینه دارد.)

مقایسه:

🍎 um: حرف اضافه، نشان‌دهنده زمان، مکان، هدف یا مقدار تقریبی

Der Zug fährt um 8 Uhr ab. (قطار ساعت ۸ حرکت می‌کند.)

Wir gehen um den Park spazieren. (ما دور پارک قدم می‌زنیم.)

🍎 um (Präposition): حرف اضافه، توصیف زمان، مکان، هدف یا مقدار تقریبی

Er kämpft um seine Freiheit. (او برای آزادی خود می‌جنگد.)

Es kostet um die 50 Euro. (این حدود ۵۰ یورو هزینه دارد.)

178
Q

vor
(präp m dat o .akk)
vs.
vorn(e)

A

🍎🍎🍎 1. vor (حرف اضافه با داتیو یا آکوزاتیو) (جلو، قبل از)
به معنای “جلو”، “قبل از” یا “پیش از” است و به موقعیت یک شیء یا
فرد نسبت به یک شیء یا فرد دیگر اشاره دارد. این واژه به صورت حرف اضافه استفاده می‌شود و
می‌تواند با داتیو یا آکوزاتیو بیاید.

🥬 با داتیو (حالت ثابت، بدون حرکت):

★★★
Der Park liegt vor dem Haus.
پارک جلو خانه قرار دارد.

★★★
Der Baum steht vor dem Fenster.
درخت جلوی پنجره قرار دارد.

🥬 با آکوزاتیو (حالت حرکتی، با حرکت):

★★★
Stell das Auto vor die Garage.
ماشین را جلوی گاراژ بگذار.

★★★
Er ging vor das Gebäude.
او به جلوی ساختمان رفت.

🥬 به معنای “قبل از” یا “پیش از”:

★★★
Ich habe vor dem Abendessen noch etwas gearbeitet.
من قبل از شام کمی کار کردم.

★★★
Wir müssen das Projekt vor dem Ende des Monats abschließen.
ما باید پروژه را قبل از پایان ماه تمام کنیم.

🍎🍎🍎 2. vorn(e) (قید) (جلو، در جلو)

vorn یا vorne به معنای “جلو” یا “در جلو” است و به موقعیت چیزی یا کسی در قسمت جلوی یک مکان یا چیزی اشاره دارد. این واژه به صورت قید استفاده می‌شود.

★★★
Die Kinder sitzen vorne im Auto.
بچه‌ها در جلوی ماشین نشسته‌اند.

★★★
Das Büro ist gleich vorne an der Ecke.
دفتر درست در جلوی گوشه قرار دارد.

★★★
Er stand ganz vorne in der Schlange.
او درست در جلوی صف ایستاده بود.

★★★
Das Bild hängt vorne an der Wand.
تصویر در جلوی دیوار آویزان است.

تفاوت‌های کلیدی
🍒 vor: حرف اضافه، به معنای “جلو”، “قبل از” یا “پیش از” است و به موقعیت یک شیء یا فرد نسبت به یک شیء یا فرد دیگر اشاره دارد. بسته به حالت داتیو یا آکوزاتیو می‌تواند حالت ثابت یا حرکتی را نشان دهد.

مثال با داتیو: Der Park liegt vor dem Haus. (پارک جلو خانه قرار دارد.)
مثال با آکوزاتیو: Stell das Auto vor die Garage. (ماشین را جلوی گاراژ بگذار.)
به معنای “قبل از”: Ich habe vor dem Abendessen noch etwas gearbeitet. (من قبل از شام کمی کار کردم.)

🍒 vorn(e): قید، به معنای “جلو” یا “در جلو” است و به موقعیت کلی در قسمت جلوی یک مکان یا چیزی اشاره دارد.

مثال: Die Kinder sitzen vorne im Auto. (بچه‌ها در جلوی ماشین نشسته‌اند.)
مثال: Er stand ganz vorne in der Schlange. (او درست در جلوی صف ایستاده بود.)
مقایسه
vor: حرف اضافه، موقعیت نسبت به یک شیء یا فرد دیگر.

Der Baum steht vor dem Fenster. (درخت جلوی پنجره قرار دارد.)
Stell das Auto vor die Garage. (ماشین را جلوی گاراژ بگذار.)
Wir müssen das Projekt vor dem Ende des Monats abschließen. (ما باید پروژه را قبل از پایان ماه تمام کنیم.)
vorn(e): قید، موقعیت کلی در جلو.

Die Kinder sitzen vorne im Auto. (بچه‌ها در جلوی ماشین نشسته‌اند.)
Er stand ganz vorne in der Schlange. (او درست در جلوی صف ایستاده بود.)

179
Q

von

A

von به معنای “از” یا “توسط” است و به عنوان حرف اضافه (پریپوزیسیون) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه دارای چندین کاربرد مختلف است که بستگی به موقعیت آن در جمله دارد.

🥬 ۱. برای نشان دادن منشاء یا مبدا:

★★★
Ich komme von der Arbeit.
من از سر کار می‌آیم.

★★★
Der Wind kommt von Norden.
باد از شمال می‌وزد.

🥬 ۲. برای نشان دادن مالکیت یا وابستگی:

★★★
Das Buch von meinem Freund.
کتاب دوست من.

★★★
Das Auto von meiner Schwester.
ماشین خواهرم.

🥬 ۳. برای نشان دادن نویسنده یا خالق:

★★★
Das Bild ist von Picasso.
این نقاشی اثر پیکاسو است.

★★★
Das Buch wurde von einem berühmten Autor geschrieben.
این کتاب توسط یک نویسنده معروف نوشته شده است.

🥬 ۴. برای نشان دادن زمان:

★★★
Von Montag bis Freitag.
از دوشنبه تا جمعه.

★★★
Die Ausstellung ist von 10 bis 18 Uhr geöffnet.
نمایشگاه از ساعت ۱۰ تا ۱۸ باز است.

استفاده‌های رایج:

🍎 von + Dativ: حرف اضافه با حالت داتیو
Ich komme von der Arbeit. (من از سر کار می‌آیم.)

🍎 von… bis…: نشان‌دهنده بازه زمانی
Von Montag bis Freitag. (از دوشنبه تا جمعه.)

تفاوت‌های مفهومی:

von: به معنای “از”، “توسط” یا “متعلق به” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه استفاده شود. این واژه برای نشان دادن منشاء، مالکیت، خالق یا زمان استفاده می‌شود.

مثال: Ich komme von der Arbeit.
(من از سر کار می‌آیم.)

مثال: Das Bild ist von Picasso.
(این نقاشی اثر پیکاسو است.)

مقایسه:

🍎 von: حرف اضافه، نشان‌دهنده منشاء، مالکیت، خالق یا زمان

Ich komme von der Arbeit. (من از سر کار می‌آیم.)

Das Buch von meinem Freund. (کتاب دوست من.)

🍎 von (Präposition): حرف اضافه، توصیف منشاء، مالکیت، خالق یا زمان

Das Bild ist von Picasso. (این نقاشی اثر پیکاسو است.)

Von Montag bis Freitag. (از دوشنبه تا جمعه.)

180
Q

weit

A

weit به معنای “دور” یا “وسیع” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف فاصله مکانی، گستردگی یا فاصله زمانی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Stadt ist weit entfernt.
شهر دور است.

★★★
Er hat eine weite Reise gemacht.
او یک سفر طولانی انجام داده است.

★★★
Der Blick reicht weit über das Tal.
دید به دوردست‌های دره می‌رسد.

★★★
Der Weg ist weit und beschwerlich.
مسیر طولانی و دشوار است.

🥬 ۲. به عنوان قید (موقعیت مکانی یا زمانی):

★★★
Wir sind weit gegangen.
ما خیلی راه رفتیم.

★★★
Er wohnt weit entfernt.
او دور زندگی می‌کند.

★★★
Das Ziel ist noch weit entfernt.
هدف هنوز خیلی دور است.

★★★
Sie haben weit über das Thema diskutiert.
آنها خیلی درباره موضوع بحث کردند.

استفاده‌های رایج:

🍎 weit: دور، وسیع، طولانی
Die Stadt ist weit entfernt. (شهر دور است.)

🍎 weit: قید، نشان‌دهنده فاصله زیاد یا گستردگی
Er wohnt weit entfernt. (او دور زندگی می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

weit: به معنای “دور” یا “وسیع” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه فاصله مکانی، گستردگی یا فاصله زمانی را توصیف می‌کند.

مثال: Die Stadt ist weit entfernt.
(شهر دور است.)

مثال: Der Blick reicht weit über das Tal.
(دید به دوردست‌های دره می‌رسد.)

مقایسه:

🍎 weit: صفت، نشان‌دهنده فاصله مکانی یا گستردگی

Die Stadt ist weit entfernt. (شهر دور است.)

Der Weg ist weit und beschwerlich. (مسیر طولانی و دشوار است.)

🍎 weit (Adverb): قید، نشان‌دهنده فاصله زیاد یا گستردگی

Wir sind weit gegangen. (ما خیلی راه رفتیم.)

Er wohnt weit entfernt. (او دور زندگی می‌کند.)

181
Q

woher

A

woher به معنای “از کجا” است و به عنوان قید سوالی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن درباره منشاء یا مبدا چیزی یا کسی به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای پرسیدن منشاء یا مبدا:

★★★
Woher kommst du?
تو از کجا می‌آیی؟

★★★
Woher hast du das?
این را از کجا آورده‌ای؟

★★★
Woher kennst du ihn?
او را از کجا می‌شناسی؟

★★★
Woher weißt du das?
این را از کجا می‌دانی؟

استفاده‌های رایج:

🍎 woher: از کجا، به عنوان قید سوالی برای پرسیدن منشاء یا مبدا چیزی
Woher kommst du? (تو از کجا می‌آیی؟)

🍎 woher: قید سوالی برای پرسیدن منشاء یا منبع اطلاعات
Woher weißt du das? (این را از کجا می‌دانی؟)

تفاوت‌های مفهومی:

woher: به معنای “از کجا” است و به عنوان قید سوالی استفاده می‌شود. این واژه برای پرسیدن درباره منشاء یا مبدا چیزی یا کسی به کار می‌رود.

مثال: Woher kommst du?
(تو از کجا می‌آیی؟)

مثال: Woher hast du das?
(این را از کجا آورده‌ای؟)

مقایسه:

🍎 woher: قید سوالی، نشان‌دهنده پرسش درباره منشاء یا مبدا

Woher kommst du? (تو از کجا می‌آیی؟)

Woher kennst du ihn? (او را از کجا می‌شناسی؟)

🍎 woher (Frageadverb): قید سوالی، توصیف پرسش درباره منشاء یا مبدا چیزی یا کسی

Woher hast du das? (این را از کجا آورده‌ای؟)

Woher weißt du das? (این را از کجا می‌دانی؟)

182
Q

wohin

A

wohin به معنای “به کجا” است و به عنوان قید سوالی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن درباره مقصد یا جایی که چیزی یا کسی به آنجا می‌رود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای پرسیدن مقصد یا جهت:

★★★
Wohin gehst du?
به کجا می‌روی؟

★★★
Wohin fährst du in den Urlaub?
برای تعطیلات به کجا می‌روی؟

★★★
Wohin soll ich das stellen?
این را کجا بگذارم؟

★★★
Wohin führt dieser Weg?
این مسیر به کجا می‌رسد؟

استفاده‌های رایج:

🍎 wohin: به کجا، به عنوان قید سوالی برای پرسیدن مقصد یا جهت
Wohin gehst du? (به کجا می‌روی؟)

🍎 wohin: قید سوالی برای پرسیدن جایی که چیزی باید قرار گیرد
Wohin soll ich das stellen? (این را کجا بگذارم؟)

تفاوت‌های مفهومی:

wohin: به معنای “به کجا” است و به عنوان قید سوالی استفاده می‌شود. این واژه برای پرسیدن درباره مقصد یا جایی که چیزی یا کسی به آنجا می‌رود، به کار می‌رود.

مثال: Wohin gehst du?
(به کجا می‌روی؟)

مثال: Wohin soll ich das stellen?
(این را کجا بگذارم؟)

مقایسه:

🍎 wohin: قید سوالی، نشان‌دهنده پرسش درباره مقصد یا جهت

Wohin gehst du? (به کجا می‌روی؟)

Wohin fährst du in den Urlaub? (برای تعطیلات به کجا می‌روی؟)

🍎 wohin (Frageadverb): قید سوالی، توصیف پرسش درباره مقصد یا جایی که چیزی باید قرار گیرد

Wohin soll ich das stellen? (این را کجا بگذارم؟)

Wohin führt dieser Weg? (این مسیر به کجا می‌رسد؟)

183
Q

beiseite

A

beiseite به معنای “به کنار” یا “کنار” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف حرکت چیزی یا کسی به کنار یا کنار گذاشتن چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Er schob den Stuhl beiseite.
او صندلی را به کنار هل داد.

★★★
Bitte treten Sie beiseite.
لطفاً به کنار بروید.

★★★
Sie legte das Buch beiseite.
او کتاب را کنار گذاشت.

★★★
Er nahm mich beiseite und sprach mit mir.
او مرا به کنار کشید و با من صحبت کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 beiseite: به کنار، به عنوان قید برای توصیف حرکت به کنار یا کنار گذاشتن چیزی
Er schob den Stuhl beiseite. (او صندلی را به کنار هل داد.)

🍎 beiseite: قید برای توصیف حرکت به کنار یا کنار گذاشتن چیزی
Bitte treten Sie beiseite. (لطفاً به کنار بروید.)

تفاوت‌های مفهومی:

beiseite: به معنای “به کنار” یا “کنار” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف حرکت چیزی یا کسی به کنار یا کنار گذاشتن چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er schob den Stuhl beiseite.
(او صندلی را به کنار هل داد.)

مثال: Sie legte das Buch beiseite.
(او کتاب را کنار گذاشت.)

مقایسه:

🍎 beiseite: قید، نشان‌دهنده حرکت به کنار یا کنار گذاشتن چیزی

Er schob den Stuhl beiseite. (او صندلی را به کنار هل داد.)

Sie legte das Buch beiseite. (او کتاب را کنار گذاشت.)

🍎 beiseite (Adverb): قید، توصیف حرکت به کنار یا کنار گذاشتن چیزی

Bitte treten Sie beiseite. (لطفاً به کنار بروید.)

Er nahm mich beiseite und sprach mit mir. (او مرا به کنار کشید و با من صحبت کرد.)

184
Q

die Breite

A

die Breite به معنای “عرض” است و به عنوان اسم استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف اندازه یا فاصله عرضی یک شیء یا سطح به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Die Breite des Tisches beträgt 80 Zentimeter.
عرض میز ۸۰ سانتی‌متر است.

★★★
Die Breite der Straße ist ausreichend für zwei Autos.
عرض خیابان برای دو ماشین کافی است.

★★★
Das Fenster hat eine Breite von zwei Metern.
عرض پنجره دو متر است.

★★★
Wir müssen die Breite des Flusses messen.
ما باید عرض رودخانه را اندازه بگیریم.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Breite: عرض، به عنوان اسم برای توصیف اندازه عرضی یک شیء یا سطح
Die Breite des Tisches beträgt 80 Zentimeter. (عرض میز ۸۰ سانتی‌متر است.)

🍎 die Breite: اسم برای توصیف اندازه یا فاصله عرضی
Die Breite der Straße ist ausreichend für zwei Autos. (عرض خیابان برای دو ماشین کافی است.)

تفاوت‌های مفهومی:

die Breite: به معنای “عرض” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف اندازه یا فاصله عرضی یک شیء یا سطح به کار می‌رود.

مثال: Die Breite des Tisches beträgt 80 Zentimeter.
(عرض میز ۸۰ سانتی‌متر است.)

مثال: Das Fenster hat eine Breite von zwei Metern.
(عرض پنجره دو متر است.)

مقایسه:

🍎 die Breite: اسم، نشان‌دهنده اندازه یا فاصله عرضی یک شیء یا سطح

Die Breite des Tisches beträgt 80 Zentimeter. (عرض میز ۸۰ سانتی‌متر است.)

Das Fenster hat eine Breite von zwei Metern. (عرض پنجره دو متر است.)

🍎 die Breite (Nomen): اسم، توصیف اندازه یا فاصله عرضی یک شیء یا سطح

Die Breite der Straße ist ausreichend für zwei Autos. (عرض خیابان برای دو ماشین کافی است.)

Wir müssen die Breite des Flusses messen. (ما باید عرض رودخانه را اندازه بگیریم.)

185
Q

herein, rein

A

herein و rein هر دو به معنای “به داخل” یا “درون” هستند و به عنوان قید استفاده می‌شوند.
این واژه‌ها برای توصیف حرکت به داخل یک مکان یا فضای مشخص به کار می‌روند.

برای نشان دادن حرکت به داخل:
herein بیشتر در موقعیت‌های رسمی و به صورت دعوت‌آمیز به کار می‌رود، در حالی که rein غیررسمی‌تر است.

🥬 herein (رسمی‌تر):

★★★
Kommen Sie bitte herein!
لطفاً به داخل بیایید!

★★★
Er trat herein und setzte sich.
او به داخل آمد و نشست.

★★★
Das Licht schien herein.
نور به داخل تابید.

🥬 rein (غیررسمی‌تر):

★★★
Komm rein!
بیا داخل!

★★★
Lass uns rein gehen.
بیا داخل برویم.

★★★
Er hat das Fahrrad rein gebracht.
او دوچرخه را به داخل آورد.

استفاده‌های رایج:
🍎 herein: به داخل (رسمی‌تر)
Kommen Sie bitte herein! (لطفاً به داخل بیایید!)

🍎 rein: به داخل (غیررسمی‌تر)
Komm rein! (بیا داخل!)

تفاوت‌های مفهومی:
herein: به معنای “به داخل” است و بیشتر در موقعیت‌های رسمی و به صورت دعوت‌آمیز به کار می‌رود.

مثال: Kommen Sie bitte herein!
(لطفاً به داخل بیایید!)

مثال: Er trat herein und setzte sich.
(او به داخل آمد و نشست.)

rein: به معنای “به داخل” است و در موقعیت‌های غیررسمی‌تر به کار می‌رود.

مثال: Komm rein!
(بیا داخل!)

مثال: Lass uns rein gehen.
(بیا داخل برویم.)

مقایسه:
🍎 herein: قید، نشان‌دهنده حرکت به داخل، رسمی‌تر

Kommen Sie bitte herein! (لطفاً به داخل بیایید!)

Das Licht schien herein. (نور به داخل تابید.)

🍎 rein: قید، نشان‌دهنده حرکت به داخل، غیررسمی‌تر

Komm rein! (بیا داخل!)

Er hat das Fahrrad rein gebracht. (او دوچرخه را به داخل آورد.)

186
Q

hinein

A

hinein به معنای “به داخل” یا “به درون” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف حرکت به داخل یک مکان یا فضای مشخص از دیدگاه گوینده به کار می‌رود.

🥬 برای نشان دادن حرکت به داخل (دیدگاه گوینده بیرون است):

★★★
Er geht in das Haus hinein.
او به داخل خانه می‌رود.

★★★
Wir müssen die Kisten in den Keller hineintragen.
ما باید جعبه‌ها را به داخل زیرزمین ببریم.

★★★
Sie warf den Brief in den Briefkasten hinein.
او نامه را به داخل صندوق پست انداخت.

★★★
Die Katze schlüpfte schnell in das Zimmer hinein.
گربه به سرعت به داخل اتاق لغزید.

استفاده‌های رایج:

🍎 hinein: به داخل، به عنوان قید برای توصیف حرکت به داخل یک مکان یا فضای مشخص
Er geht in das Haus hinein. (او به داخل خانه می‌رود.)

🍎 hinein: قید برای توصیف حرکت به داخل چیزی از دیدگاه گوینده
Wir müssen die Kisten in den Keller hineintragen. (ما باید جعبه‌ها را به داخل زیرزمین ببریم.)

تفاوت‌های مفهومی:

hinein: به معنای “به داخل” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف حرکت به داخل یک مکان یا فضای مشخص از دیدگاه گوینده به کار می‌رود.

مثال: Er geht in das Haus hinein.
(او به داخل خانه می‌رود.)

مثال: Sie warf den Brief in den Briefkasten hinein.
(او نامه را به داخل صندوق پست انداخت.)

مقایسه:

🍎 hinein: قید، نشان‌دهنده حرکت به داخل یک مکان یا فضای مشخص از دیدگاه گوینده

Er geht in das Haus hinein. (او به داخل خانه می‌رود.)

Die Katze schlüpfte schnell in das Zimmer hinein. (گربه به سرعت به داخل اتاق لغزید.)

🍎 hinein (Adverb): قید، توصیف حرکت به داخل یک مکان یا فضای مشخص

Wir müssen die Kisten in den Keller hineintragen. (ما باید جعبه‌ها را به داخل زیرزمین ببریم.)

Sie warf den Brief in den Briefkasten hinein. (او نامه را به داخل صندوق پست انداخت.)

187
Q

hinweg

A

hinweg به معنای “به آن طرف” یا “در آن سوی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف حرکت یا نگاه کردن به سمت دیگر یا فراتر از چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای نشان دادن حرکت یا نگاه کردن به سمت دیگر:

★★★
Er sprang über den Zaun hinweg.
او از روی حصار به آن طرف پرید.

★★★
Sie blickte über das Tal hinweg.
او به آن سوی دره نگاه کرد.

★★★
Wir müssen über diese Schwierigkeiten hinwegkommen.
ما باید از این مشکلات عبور کنیم.

★★★
Der Wind wehte über die Felder hinweg.
باد از روی مزارع به آن طرف وزید.

استفاده‌های رایج:

🍎 hinweg: به آن طرف، به عنوان قید برای توصیف حرکت یا نگاه کردن به سمت دیگر
Er sprang über den Zaun hinweg. (او از روی حصار به آن طرف پرید.)

🍎 hinweg: قید برای توصیف عبور یا نگاه کردن فراتر از چیزی
Sie blickte über das Tal hinweg. (او به آن سوی دره نگاه کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

hinweg: به معنای “به آن طرف” یا “در آن سوی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف حرکت یا نگاه کردن به سمت دیگر یا فراتر از چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er sprang über den Zaun hinweg.
(او از روی حصار به آن طرف پرید.)

مثال: Wir müssen über diese Schwierigkeiten hinwegkommen.
(ما باید از این مشکلات عبور کنیم.)

مقایسه:

🍎 hinweg: قید، نشان‌دهنده حرکت یا نگاه کردن به سمت دیگر یا فراتر از چیزی

Er sprang über den Zaun hinweg. (او از روی حصار به آن طرف پرید.)

Der Wind wehte über die Felder hinweg. (باد از روی مزارع به آن طرف وزید.)

🍎 hinweg (Adverb): قید، توصیف حرکت یا نگاه کردن به سمت دیگر یا فراتر از چیزی

Sie blickte über das Tal hinweg. (او به آن سوی دره نگاه کرد.)

Wir müssen über diese Schwierigkeiten hinwegkommen. (ما باید از این مشکلات عبور کنیم.)

188
Q

innen

A

innen
به معنای “داخل” یا “درون” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف موقعیتی که در داخل یا درون چیزی قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید (موقعیت مکانی):

★★★
Das Haus sieht von innen sehr schön aus.
خانه از داخل بسیار زیبا به نظر می‌رسد.

★★★
Der Raum ist innen gut beleuchtet.
اتاق از داخل به خوبی نورپردازی شده است.

★★★
Der Schrank ist innen geräumig.
کمد از داخل جادار است.

★★★
Die Tasche hat viele Fächer innen.
کیف از داخل چندین جیب دارد.

🥬 ۲. برای بیان چیزی که در داخل یا درون قرار دارد:

★★★
Der Brief war innen im Umschlag.
نامه در داخل پاکت بود.

★★★
Das Auto ist innen sauber und gepflegt.
ماشین از داخل تمیز و مرتب است.

★★★
Sie hat eine Notiz innen in ihr Buch geschrieben.
او یک یادداشت در داخل کتابش نوشته است.

★★★
Die Schachtel ist innen leer.
جعبه از داخل خالی است.

استفاده‌های رایج:

🍎 innen: داخل، به عنوان قید برای توصیف موقعیتی که در داخل یا درون چیزی قرار دارد
Das Haus sieht von innen sehr schön aus. (خانه از داخل بسیار زیبا به نظر می‌رسد.)

🍎 innen: به عنوان قید برای بیان چیزی که در داخل یا درون قرار دارد
Der Brief war innen im Umschlag. (نامه در داخل پاکت بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

innen: به معنای “داخل” یا “درون” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در داخل یا درون چیزی قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Der Raum ist innen gut beleuchtet.
(اتاق از داخل به خوبی نورپردازی شده است.)

مثال: Das Auto ist innen sauber und gepflegt.
(ماشین از داخل تمیز و مرتب است.)

مقایسه:

🍎 innen: قید، بیان موقعیت مکانی
Die Tasche hat viele Fächer innen. (کیف از داخل چندین جیب دارد.)

Der Schrank ist innen geräumig. (کمد از داخل جادار است.)

🍎 innen (Adverb): قید، بیان چیزی که در داخل یا درون قرار دارد
Der Brief war innen im Umschlag. (نامه در داخل پاکت بود.)

Die Schachtel ist innen leer. (جعبه از داخل خالی است.)

189
Q

jenseits

A

jenseits به معنای “آن سوی”، “فراتر از” یا “در طرف دیگر” است و به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (Genitiv) و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در طرف دیگر یا فراتر از یک مکان یا مرز مشخص قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو (موقعیت مکانی):

★★★
Jenseits des Flusses liegt ein kleines Dorf.
آن سوی رودخانه یک روستای کوچک قرار دارد.

★★★
Jenseits der Berge beginnt das neue Land.
فراتر از کوه‌ها، سرزمین جدیدی شروع می‌شود.

★★★
Jenseits des Waldes finden wir die Stadt.
در طرف دیگر جنگل، شهر را پیدا می‌کنیم.

★★★
Das Haus steht jenseits der Brücke.
خانه در طرف دیگر پل قرار دارد.

🥬 ۲. به عنوان قید (موقعیت مکانی یا مفهومی):

★★★
Er lebt jenseits der Grenze.
او آن سوی مرز زندگی می‌کند.

★★★
Jenseits von Gut und Böse.
فراتر از خوب و بد.

★★★
Das Leben jenseits des Todes.
زندگی پس از مرگ.

★★★
Jenseits der Realität.
فراتر از واقعیت.

استفاده‌های رایج:

🍎 jenseits: آن سوی، فراتر از، به عنوان حرف اضافه برای توصیف موقعیتی که در طرف دیگر یا فراتر از یک مکان یا مرز مشخص قرار دارد
Jenseits des Flusses liegt ein kleines Dorf. (آن سوی رودخانه یک روستای کوچک قرار دارد.)

🍎 jenseits: به عنوان قید برای بیان موقعیت مکانی یا مفهومی
Er lebt jenseits der Grenze. (او آن سوی مرز زندگی می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

jenseits: به معنای “آن سوی”، “فراتر از” یا “در طرف دیگر” است و می‌تواند به عنوان حرف اضافه با ژنیتیو یا به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در طرف دیگر یا فراتر از یک مکان یا مرز مشخص قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Jenseits der Berge beginnt das neue Land.
(فراتر از کوه‌ها، سرزمین جدیدی شروع می‌شود.)

مثال: Das Leben jenseits des Todes.
(زندگی پس از مرگ.)

مقایسه:

🍎 jenseits: حرف اضافه، بیان موقعیت مکانی
Das Haus steht jenseits der Brücke. (خانه در طرف دیگر پل قرار دارد.)

Jenseits des Waldes finden wir die Stadt. (در طرف دیگر جنگل، شهر را پیدا می‌کنیم.)

🍎 jenseits (Adverb): قید، بیان موقعیت مکانی یا مفهومی
Jenseits von Gut und Böse. (فراتر از خوب و بد.)

Jenseits der Realität. (فراتر از واقعیت.)

190
Q

lokal (adj)

A

lokal
به معنای “محلی” یا “بومی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به یک منطقه خاص یا محدوده جغرافیایی محدود می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die lokale Zeitung berichtet über Ereignisse in der Stadt.
روزنامه محلی درباره رویدادهای شهر گزارش می‌دهد.

★★★
Wir unterstützen lokale Unternehmen.
ما از کسب‌وکارهای محلی حمایت می‌کنیم.

★★★
Das lokale Wetter ist heute sonnig.
هوای محلی امروز آفتابی است.

★★★
Lokale Spezialitäten sind in diesem Restaurant erhältlich.
غذاهای محلی در این رستوران موجود است.

🥬 ۲. برای توصیف چیزهایی که به یک منطقه خاص مربوط می‌شوند:

★★★
Die lokale Kultur ist sehr vielfältig.
فرهنگ محلی بسیار متنوع است.

★★★
Lokale Behörden haben die Veranstaltung organisiert.
مقامات محلی این رویداد را سازماندهی کرده‌اند.

★★★
Die lokale Bevölkerung ist freundlich und gastfreundlich.
جمعیت محلی دوستانه و مهمان‌نواز است.

★★★
Lokale Märkte bieten frisches Gemüse und Obst.
بازارهای محلی میوه و سبزیجات تازه عرضه می‌کنند.

استفاده‌های رایج:

🍎 lokal: محلی، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به یک منطقه خاص یا محدوده جغرافیایی محدود می‌شود
Die lokale Zeitung berichtet über Ereignisse in der Stadt. (روزنامه محلی درباره رویدادهای شهر گزارش می‌دهد.)

🍎 lokal: به عنوان صفت برای توصیف چیزهایی که به یک منطقه خاص مربوط می‌شوند
Die lokale Kultur ist sehr vielfältig. (فرهنگ محلی بسیار متنوع است.)

تفاوت‌های مفهومی:

lokal: به معنای “محلی” یا “بومی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به یک منطقه خاص یا محدوده جغرافیایی محدود می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Wir unterstützen lokale Unternehmen.
(ما از کسب‌وکارهای محلی حمایت می‌کنیم.)

مثال: Lokale Spezialitäten sind in diesem Restaurant erhältlich.
(غذاهای محلی در این رستوران موجود است.)

مقایسه:

🍎 lokal: صفت، بیان چیزی که به یک منطقه خاص یا محدوده جغرافیایی محدود می‌شود
Das lokale Wetter ist heute sonnig. (هوای محلی امروز آفتابی است.)

Lokale Behörden haben die Veranstaltung organisiert. (مقامات محلی این رویداد را سازماندهی کرده‌اند.)

🍎 lokal (Adjektiv): صفت، توصیف چیزهایی که به یک منطقه خاص مربوط می‌شوند
Die lokale Bevölkerung ist freundlich und gastfreundlich. (جمعیت محلی دوستانه و مهمان‌نواز است.)

Lokale Märkte bieten frisches Gemüse und Obst. (بازارهای محلی میوه و سبزیجات تازه عرضه می‌کنند.)

191
Q

fern

A

fern به معنای “دور” یا “دورافتاده” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در فاصله زیادی از یک نقطه مرجع قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Wir haben eine ferne Verwandte in Australien.
ما یک خویشاوند دور در استرالیا داریم.

★★★
Das Dorf liegt in einer fernen Gegend.
روستا در یک منطقه دورافتاده قرار دارد.

★★★
Er träumt von fernen Ländern.
او از کشورهای دوردست رؤیاپردازی می‌کند.

★★★
Die ferne Vergangenheit interessiert ihn sehr.
گذشته‌های دور او را بسیار علاقه‌مند کرده است.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Der Berg ist fern sichtbar.
کوه از دور قابل مشاهده است.

★★★
Sie wohnen fern von hier.
آن‌ها دور از اینجا زندگی می‌کنند.

★★★
Die Sterne scheinen fern am Himmel.
ستارگان دور در آسمان می‌درخشند.

★★★
Die Geräusche kamen aus der Ferne.
صداها از دور دست می‌آمدند.

استفاده‌های رایج:

🍎 fern: دور، به عنوان صفت برای توصیف موقعیتی که در فاصله زیادی از یک نقطه مرجع قرار دارد
Wir haben eine ferne Verwandte in Australien. (ما یک خویشاوند دور در استرالیا داریم.)

🍎 fern: به عنوان قید برای بیان موقعیتی که در فاصله زیادی قرار دارد
Der Berg ist fern sichtbar. (کوه از دور قابل مشاهده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

fern: به معنای “دور” یا “دورافتاده” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در فاصله زیادی از یک نقطه مرجع قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Das Dorf liegt in einer fernen Gegend.
(روستا در یک منطقه دورافتاده قرار دارد.)

مثال: Die Geräusche kamen aus der Ferne.
(صداها از دور دست می‌آمدند.)

مقایسه:

🍎 fern: صفت، بیان موقعیتی که در فاصله زیادی از یک نقطه مرجع قرار دارد
Er träumt von fernen Ländern. (او از کشورهای دوردست رؤیاپردازی می‌کند.)

Die ferne Vergangenheit interessiert ihn sehr. (گذشته‌های دور او را بسیار علاقه‌مند کرده است.)

🍎 fern (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان موقعیتی که در فاصله زیادی قرار دارد
Sie wohnen fern von hier. (آن‌ها دور از اینجا زندگی می‌کنند.)

Die Sterne scheinen fern am Himmel. (ستارگان دور در آسمان می‌درخشند.)

192
Q

nördlich

A

nördlich به معنای “شمالی” یا “در شمال” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در سمت شمال یا در منطقه شمالی قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die nördliche Region Deutschlands ist bekannt für ihre Küste.
منطقه شمالی آلمان به خاطر ساحلش معروف است.

★★★
Das nördliche Ende des Parks ist sehr ruhig.
انتهای شمالی پارک بسیار آرام است.

★★★
Die nördliche Hälfte des Landes ist kälter.
نیمه شمالی کشور سردتر است.

★★★
Der nördliche Teil der Stadt ist historisch.
بخش شمالی شهر تاریخی است.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Wir reisen nördlich von Berlin.
ما به شمال برلین سفر می‌کنیم.

★★★
Das Dorf liegt nördlich der Berge.
روستا در شمال کوه‌ها قرار دارد.

★★★
Sie wohnen nördlich des Flusses.
آن‌ها در شمال رودخانه زندگی می‌کنند.

★★★
Die Stadt ist etwa 50 Kilometer nördlich von hier.
شهر حدود ۵۰ کیلومتر شمال اینجا قرار دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 nördlich: شمالی، به عنوان صفت برای توصیف موقعیتی که در سمت شمال قرار دارد
Die nördliche Region Deutschlands ist bekannt für ihre Küste. (منطقه شمالی آلمان به خاطر ساحلش معروف است.)

🍎 nördlich: به عنوان قید برای بیان موقعیتی که در سمت شمال قرار دارد
Wir reisen nördlich von Berlin. (ما به شمال برلین سفر می‌کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

nördlich: به معنای “شمالی” یا “در شمال” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیتی که در سمت شمال یا در منطقه شمالی قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die nördliche Hälfte des Landes ist kälter.
(نیمه شمالی کشور سردتر است.)

مثال: Sie wohnen nördlich des Flusses.
(آن‌ها در شمال رودخانه زندگی می‌کنند.)

مقایسه:

🍎 nördlich: صفت، بیان موقعیتی که در سمت شمال قرار دارد
Der nördliche Teil der Stadt ist historisch. (بخش شمالی شهر تاریخی است.)

Das nördliche Ende des Parks ist sehr ruhig. (انتهای شمالی پارک بسیار آرام است.)

🍎 nördlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان موقعیتی که در سمت شمال قرار دارد
Das Dorf liegt nördlich der Berge. (روستا در شمال کوه‌ها قرار دارد.)

Die Stadt ist etwa 50 Kilometer nördlich von hier. (شهر حدود ۵۰ کیلومتر شمال اینجا قرار دارد.)

193
Q

bunt

A

bunt به معنای “رنگارنگ” یا “متنوع” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که دارای رنگ‌های مختلف و زنده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Der Garten ist im Frühling sehr bunt.
باغ در بهار بسیار رنگارنگ است.

★★★
Sie trägt ein buntes Kleid.
او یک لباس رنگارنگ پوشیده است.

★★★
Das Bild ist bunt und lebendig.
نقاشی رنگارنگ و زنده است.

★★★
Die Party-Dekoration war sehr bunt.
تزئینات مهمانی بسیار رنگارنگ بود.

🥬 ۲. برای بیان تنوع یا ترکیب رنگ‌های مختلف:

★★★
Die Kinder malten bunte Bilder.
بچه‌ها نقاشی‌های رنگارنگ کشیدند.

★★★
Der Markt bietet eine bunte Auswahl an Früchten.
بازار مجموعه‌ای رنگارنگ از میوه‌ها ارائه می‌دهد.

★★★
Die Stadt ist bekannt für ihre bunten Häuser.
شهر به خاطر خانه‌های رنگارنگش معروف است.

★★★
Das Fest war ein buntes Spektakel.
جشن یک نمایش رنگارنگ بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 bunt: رنگارنگ، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای رنگ‌های مختلف و زنده است
Der Garten ist im Frühling sehr bunt. (باغ در بهار بسیار رنگارنگ است.)

🍎 bunt: به عنوان صفت برای بیان تنوع یا ترکیب رنگ‌های مختلف
Der Markt bietet eine bunte Auswahl an Früchten. (بازار مجموعه‌ای رنگارنگ از میوه‌ها ارائه می‌دهد.)

تفاوت‌های مفهومی:

bunt: به معنای “رنگارنگ” یا “متنوع” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که دارای رنگ‌های مختلف و زنده است، به کار می‌رود.

مثال: Sie trägt ein buntes Kleid.
(او یک لباس رنگارنگ پوشیده است.)

مثال: Das Bild ist bunt und lebendig.
(نقاشی رنگارنگ و زنده است.)

مقایسه:

🍎 bunt: صفت، بیان چیزی که دارای رنگ‌های مختلف و زنده است
Die Kinder malten bunte Bilder. (بچه‌ها نقاشی‌های رنگارنگ کشیدند.)

Die Party-Dekoration war sehr bunt. (تزئینات مهمانی بسیار رنگارنگ بود.)

🍎 bunt (Adjektiv): صفت، بیان تنوع یا ترکیب رنگ‌های مختلف
Die Stadt ist bekannt für ihre bunten Häuser. (شهر به خاطر خانه‌های رنگارنگش معروف است.)

Das Fest war ein buntes Spektakel. (جشن یک نمایش رنگارنگ بود.)

194
Q

schmal

A

schmal به معنای “باریک” یا “لاغر” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که عرض کمی دارد یا نسبت به طول آن باریک است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Straße ist sehr schmal.
خیابان بسیار باریک است.

★★★
Er hat ein schmales Gesicht.
او صورتی باریک دارد.

★★★
Der Flur ist schmal und lang.
راهرو باریک و طولانی است.

★★★
Das Buch hat einen schmalen Rand.
کتاب یک لبه باریک دارد.

🥬 ۲. برای بیان باریکی یا کم عرض بودن:

★★★
Die Brücke ist ziemlich schmal.
پل نسبتاً باریک است.

★★★
Sie trägt einen schmalen Gürtel.
او یک کمربند باریک بسته است.

★★★
Das Fenster ist schmal, aber hoch.
پنجره باریک، اما بلند است.

★★★
Der Weg durch den Wald ist schmal.
راه درون جنگل باریک است.

استفاده‌های رایج:

🍎 schmal: باریک، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که عرض کمی دارد یا نسبت به طول آن باریک است
Die Straße ist sehr schmal. (خیابان بسیار باریک است.)

🍎 schmal: به عنوان صفت برای بیان باریکی یا کم عرض بودن
Die Brücke ist ziemlich schmal. (پل نسبتاً باریک است.)

تفاوت‌های مفهومی:

schmal: به معنای “باریک” یا “لاغر” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که عرض کمی دارد یا نسبت به طول آن باریک است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat ein schmales Gesicht.
(او صورتی باریک دارد.)

مثال: Das Buch hat einen schmalen Rand.
(کتاب یک لبه باریک دارد.)

مقایسه:

🍎 schmal: صفت، بیان چیزی که عرض کمی دارد یا نسبت به طول آن باریک است
Der Flur ist schmal und lang. (راهرو باریک و طولانی است.)

Das Fenster ist schmal, aber hoch. (پنجره باریک، اما بلند است.)

🍎 schmal (Adjektiv): صفت، بیان باریکی یا کم عرض بودن
Sie trägt einen schmalen Gürtel. (او یک کمربند باریک بسته است.)

Der Weg durch den Wald ist schmal. (راه درون جنگل باریک است.)

195
Q

die Spitze

A

die Spitze به معنای “نوک”، “اوج” یا “بالاترین نقطه” است و به عنوان اسم مؤنث در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف نقطه‌ای که در بالاترین یا انتهایی‌ترین قسمت یک شیء یا مکان قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Die Spitze des Berges ist mit Schnee bedeckt.
نوک کوه با برف پوشیده شده است.

★★★
Der Stift hat eine scharfe Spitze.
مداد نوک تیز دارد.

★★★
An der Spitze des Baumes sitzt ein Vogel.
در نوک درخت یک پرنده نشسته است.

★★★
Die Spitze des Turms bietet eine wunderbare Aussicht.
نوک برج چشم‌انداز فوق‌العاده‌ای دارد.

🥬 ۲. برای بیان اوج یا بالاترین درجه:

★★★
Er hat die Spitze der Karriere erreicht.
او به اوج حرفه‌ای خود رسیده است.

★★★
Die Mannschaft steht an der Spitze der Tabelle.
تیم در صدر جدول قرار دارد.

★★★
Sie ist die Spitze ihres Jahrgangs.
او در بالاترین رتبه کلاس خود است.

★★★
Die Firma ist an der Spitze der Technologie.
شرکت در اوج تکنولوژی قرار دارد.

🥬 ۳. در معنای استعاری:

★★★
Er gab ihr die Spitze des Eisbergs.
او به او نوک کوه یخ را نشان داد (یعنی فقط بخش کوچکی از مشکل را نشان داد).

★★★
Die Spitze des Konflikts war erreicht.
اوج درگیری به دست آمد.

★★★
Das war nur die Spitze des Problems.
این فقط نوک مشکل بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 die Spitze: نوک، به عنوان اسم برای توصیف نقطه‌ای که در بالاترین یا انتهایی‌ترین قسمت یک شیء یا مکان قرار دارد
Die Spitze des Berges ist mit Schnee bedeckt. (نوک کوه با برف پوشیده شده است.)

🍎 die Spitze: به عنوان اسم برای بیان اوج یا بالاترین درجه
Er hat die Spitze der Karriere erreicht. (او به اوج حرفه‌ای خود رسیده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

die Spitze: به معنای “نوک”، “اوج” یا “بالاترین نقطه” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف نقطه‌ای که در بالاترین یا انتهایی‌ترین قسمت یک شیء یا مکان قرار دارد یا برای بیان اوج یا بالاترین درجه به کار می‌رود.

مثال: Die Spitze des Turms bietet eine wunderbare Aussicht.
(نوک برج چشم‌انداز فوق‌العاده‌ای دارد.)

مثال: Die Mannschaft steht an der Spitze der Tabelle.
(تیم در صدر جدول قرار دارد.)

مقایسه:

🍎 die Spitze: اسم، بیان نقطه‌ای که در بالاترین یا انتهایی‌ترین قسمت یک شیء یا مکان قرار دارد
Der Stift hat eine scharfe Spitze. (مداد نوک تیز دارد.)

An der Spitze des Baumes sitzt ein Vogel. (در نوک درخت یک پرنده نشسته است.)

🍎 die Spitze (Substantiv): اسم، بیان اوج یا بالاترین درجه
Sie ist die Spitze ihres Jahrgangs. (او در بالاترین رتبه کلاس خود است.)

Die Firma ist an der Spitze der Technologie. (شرکت در اوج تکنولوژی قرار دارد.)

196
Q

der Bogen

A

der Bogen به معنای “کمان”، “قوس”، “برگه” یا “لوح” است و به عنوان اسم مذکر در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

🥬 ۱. به عنوان “کمان” یا “قوس”:

★★★
Der Regenbogen spannt sich über den Himmel.
رنگین‌کمان در آسمان کشیده شده است.

★★★
Der Bogen des Bogenschützen ist stark gespannt.
کمان تیرانداز به شدت کشیده شده است.

★★★
Der Fluss macht hier einen Bogen.
رودخانه در اینجا قوسی تشکیل می‌دهد.

★★★
Die Brücke hat einen eleganten Bogen.
پل یک قوس زیبا دارد.

🥬 ۲. به عنوان “برگه” یا “لوح”:

★★★
Füllen Sie bitte diesen Bogen aus.
لطفاً این برگه را پر کنید.

★★★
Ich habe einen Bogen Papier für die Zeichnung benutzt.
من یک برگه کاغذ برای نقاشی استفاده کردم.

★★★
Der Fragebogen war sehr umfangreich.
پرسشنامه بسیار گسترده بود.

★★★
Er hat den Antwortbogen abgegeben.
او برگه پاسخ را تحویل داد.

🥬 3. در معنای مجازی یا استعاری:

★★★
Er macht einen großen Bogen um das Thema.
او از این موضوع اجتناب می‌کند.

★★★
Sie ging einen weiten Bogen, um nicht entdeckt zu werden.
او راهی طولانی را انتخاب کرد تا کشف نشود.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Bogen: کمان یا قوس، به عنوان اسم برای توصیف شکل منحنی
Der Regenbogen spannt sich über den Himmel. (رنگین‌کمان در آسمان کشیده شده است.)

🍎 der Bogen: برگه یا لوح، به عنوان اسم برای توصیف یک تکه کاغذ یا سند
Füllen Sie bitte diesen Bogen aus. (لطفاً این برگه را پر کنید.)

تفاوت‌های مفهومی:

der Bogen: به معنای “کمان”، “قوس”، “برگه” یا “لوح” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه بسته به موقعیت و استفاده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

مثال: Der Fluss macht hier einen Bogen.
(رودخانه در اینجا قوسی تشکیل می‌دهد.)

مثال: Der Fragebogen war sehr umfangreich.
(پرسشنامه بسیار گسترده بود.)

مقایسه:

🍎 der Bogen: اسم، بیان شکل منحنی یا کمانی
Die Brücke hat einen eleganten Bogen. (پل یک قوس زیبا دارد.)

Der Bogen des Bogenschützen ist stark gespannt. (کمان تیرانداز به شدت کشیده شده است.)

🍎 der Bogen (Substantiv): اسم، بیان یک تکه کاغذ یا سند
Ich habe einen Bogen Papier für die Zeichnung benutzt. (من یک برگه کاغذ برای نقاشی استفاده کردم.)

Er hat den Antwortbogen abgegeben. (او برگه پاسخ را تحویل داد.)

197
Q

ähnlich

A

ähnlich به معنای “مشابه” یا “مانند” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به چیز دیگری شباهت دارد یا شبیه آن است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die beiden Schwestern sehen sich sehr ähnlich.
این دو خواهر خیلی شبیه هم هستند.

★★★
Er hat ähnliche Interessen wie ich.
او علاقه‌مندی‌های مشابه من دارد.

★★★
Das neue Modell ist dem alten sehr ähnlich.
مدل جدید خیلی شبیه مدل قدیمی است.

★★★
Sie trägt immer ähnliche Kleidung.
او همیشه لباس‌های مشابه می‌پوشد.

🥬 ۲. برای بیان شباهت در خصوصیات یا ویژگی‌ها:

★★★
Der Geschmack dieses Gerichts ist ähnlich dem, was meine Mutter kocht.
طعم این غذا مشابه چیزی است که مادرم می‌پزد.

★★★
Ihre Meinungen sind oft ähnlich.
نظرات آن‌ها اغلب مشابه است.

★★★
Das Design dieses Gebäudes ist dem anderen sehr ähnlich.
طراحی این ساختمان بسیار شبیه دیگری است.

★★★
Sie haben ähnliche Probleme erlebt.
آن‌ها مشکلات مشابهی را تجربه کرده‌اند.

استفاده‌های رایج:

🍎 ähnlich: مشابه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به چیز دیگری شباهت دارد یا شبیه آن است
Die beiden Schwestern sehen sich sehr ähnlich. (این دو خواهر خیلی شبیه هم هستند.)

🍎 ähnlich: به عنوان صفت برای بیان شباهت در خصوصیات یا ویژگی‌ها
Der Geschmack dieses Gerichts ist ähnlich dem, was meine Mutter kocht. (طعم این غذا مشابه چیزی است که مادرم می‌پزد.)

تفاوت‌های مفهومی:

ähnlich: به معنای “مشابه” یا “مانند” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به چیز دیگری شباهت دارد یا شبیه آن است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat ähnliche Interessen wie ich.
(او علاقه‌مندی‌های مشابه من دارد.)

مثال: Sie trägt immer ähnliche Kleidung.
(او همیشه لباس‌های مشابه می‌پوشد.)

مقایسه:

🍎 ähnlich: صفت، بیان شباهت
Das neue Modell ist dem alten sehr ähnlich. (مدل جدید خیلی شبیه مدل قدیمی است.)

Ihre Meinungen sind oft ähnlich. (نظرات آن‌ها اغلب مشابه است.)

🍎 ähnlich (Adjektiv): صفت، بیان شباهت در خصوصیات یا ویژگی‌ها
Das Design dieses Gebäudes ist dem anderen sehr ähnlich. (طراحی این ساختمان بسیار شبیه دیگری است.)

Sie haben ähnliche Probleme erlebt. (آن‌ها مشکلات مشابهی را تجربه کرده‌اند.)

198
Q

derartig

A

derartig به معنای “چنین”، “این‌گونه” یا “این‌چنین” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که از نوع یا ویژگی خاصی برخوردار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Derartige Probleme treten häufig auf.
چنین مشکلاتی اغلب رخ می‌دهند.

★★★
Wir haben derartige Bücher in unserer Bibliothek.
ما چنین کتاب‌هایی در کتابخانه خود داریم.

★★★
Eine derartige Reaktion war unerwartet.
چنین واکنشی غیرمنتظره بود.

★★★
Derartige Ereignisse sind selten.
این‌گونه رویدادها نادر هستند.

🥬 ۲. برای بیان ویژگی یا نوع خاص:

★★★
Ich habe noch nie derartige Kunstwerke gesehen.
من هرگز چنین آثار هنری ندیده‌ام.

★★★
Derartige Maßnahmen sind notwendig.
این‌چنین اقدامات ضروری هستند.

★★★
Derartige Kleidung ist hier nicht erlaubt.
این‌گونه لباس‌ها در اینجا مجاز نیستند.

★★★
Derartige Situationen erfordern besondere Vorsicht.
این‌گونه موقعیت‌ها نیازمند احتیاط ویژه هستند.

استفاده‌های رایج:

🍎 derartig: چنین، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که از نوع یا ویژگی خاصی برخوردار است
Derartige Probleme treten häufig auf. (چنین مشکلاتی اغلب رخ می‌دهند.)

🍎 derartig: به عنوان صفت برای بیان ویژگی یا نوع خاص
Derartige Maßnahmen sind notwendig. (این‌چنین اقدامات ضروری هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

derartig: به معنای “چنین”، “این‌گونه” یا “این‌چنین” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که از نوع یا ویژگی خاصی برخوردار است، به کار می‌رود.

مثال: Wir haben derartige Bücher in unserer Bibliothek.
(ما چنین کتاب‌هایی در کتابخانه خود داریم.)

مثال: Derartige Situationen erfordern besondere Vorsicht.
(این‌گونه موقعیت‌ها نیازمند احتیاط ویژه هستند.)

مقایسه:

🍎 derartig: صفت، بیان ویژگی یا نوع خاص
Eine derartige Reaktion war unerwartet. (چنین واکنشی غیرمنتظره بود.)

Derartige Ereignisse sind selten. (این‌گونه رویدادها نادر هستند.)

🍎 derartig (Adjektiv): صفت، توصیف چیزی که از نوع یا ویژگی خاصی برخوردار است
Ich habe noch nie derartige Kunstwerke gesehen. (من هرگز چنین آثار هنری ندیده‌ام.)

Derartige Kleidung ist hier nicht erlaubt. (این‌گونه لباس‌ها در اینجا مجاز نیستند.)

199
Q

ebenfalls

A

ebenfalls
به معنای “همچنین” یا “همین‌طور” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان یک اضافه یا تأیید به چیزی که قبلاً ذکر شده، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان موافقت یا تأیید:

★★★
Ich wünsche dir einen schönen Tag. – Danke, ebenfalls!
روز خوبی داشته باشی. – متشکرم، همچنین!

★★★
Er kommt ebenfalls zur Party.
او نیز به مهمانی می‌آید.

★★★
Sie hat ebenfalls das Buch gelesen.
او نیز کتاب را خوانده است.

★★★
Ich werde ebenfalls teilnehmen.
من هم شرکت خواهم کرد.

🥬 ۲. برای بیان اضافه کردن چیزی به چیزی که قبلاً ذکر شده:

★★★
Das Essen war lecker und der Service war ebenfalls ausgezeichnet.
غذا خوشمزه بود و خدمات نیز عالی بود.

★★★
Wir besuchen Paris und werden ebenfalls nach London reisen.
ما به پاریس می‌رویم و همچنین به لندن سفر خواهیم کرد.

★★★
Er hat eine Katze und ebenfalls einen Hund.
او یک گربه دارد و همچنین یک سگ.

★★★
Die Firma produziert ebenfalls hochwertige Möbel.
شرکت همچنین مبلمان باکیفیت تولید می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 ebenfalls: همچنین، به عنوان قید برای بیان موافقت یا تأیید
Er kommt ebenfalls zur Party. (او نیز به مهمانی می‌آید.)

🍎 ebenfalls: به عنوان قید برای بیان اضافه کردن چیزی به چیزی که قبلاً ذکر شده
Das Essen war lecker und der Service war ebenfalls ausgezeichnet. (غذا خوشمزه بود و خدمات نیز عالی بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

ebenfalls: به معنای “همچنین” یا “همین‌طور” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان یک اضافه یا تأیید به چیزی که قبلاً ذکر شده، به کار می‌رود.

مثال: Sie hat ebenfalls das Buch gelesen.
(او نیز کتاب را خوانده است.)

مثال: Die Firma produziert ebenfalls hochwertige Möbel.
(شرکت همچنین مبلمان باکیفیت تولید می‌کند.)

مقایسه:

🍎 ebenfalls: قید، بیان موافقت یا تأیید
Ich werde ebenfalls teilnehmen. (من هم شرکت خواهم کرد.)

Ich wünsche dir einen schönen Tag. – Danke, ebenfalls! (روز خوبی داشته باشی. – متشکرم، همچنین!)

🍎 ebenfalls (Adverb): قید، بیان اضافه کردن چیزی به چیزی که قبلاً ذکر شده
Wir besuchen Paris und werden ebenfalls nach London reisen. (ما به پاریس می‌رویم و همچنین به لندن سفر خواهیم کرد.)

Er hat eine Katze und ebenfalls einen Hund. (او یک گربه دارد و همچنین یک سگ.)

200
Q

ebenso

A

ebenso به معنای “همچنین”، “به همان اندازه” یا “به همان صورت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان یک حالت یا ویژگی مشابه به چیزی که قبلاً ذکر شده، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان شباهت یا برابری:

★★★
Er ist ebenso groß wie sein Bruder.
او به همان اندازه بلند است که برادرش است.

★★★
Sie ist ebenso talentiert wie ihre Schwester.
او همچنین به همان اندازه با استعداد است که خواهرش است.

★★★
Das neue Modell ist ebenso teuer wie das alte.
مدل جدید به همان اندازه گران است که مدل قدیمی.

★★★
Der Film war ebenso spannend wie das Buch.
فیلم همچنین به همان اندازه هیجان‌انگیز بود که کتاب.

🥬 ۲. برای بیان اضافه کردن چیزی مشابه به چیزی که قبلاً ذکر شده:

★★★
Er hat ebenso an dem Projekt gearbeitet.
او همچنین روی پروژه کار کرده است.

★★★
Ich werde ebenfalls kommen. – Ja, und ich ebenso.
من نیز خواهم آمد. – بله، و من هم همینطور.

★★★
Sie hat eine Katze und ebenso einen Hund.
او یک گربه دارد و همچنین یک سگ.

★★★
Das Essen war lecker und der Service ebenso hervorragend.
غذا خوشمزه بود و خدمات نیز به همان اندازه عالی بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 ebenso: همچنین، به همان اندازه، به عنوان قید برای بیان شباهت یا برابری
Er ist ebenso groß wie sein Bruder. (او به همان اندازه بلند است که برادرش است.)

🍎 ebenso: به عنوان قید برای بیان اضافه کردن چیزی مشابه به چیزی که قبلاً ذکر شده
Er hat ebenso an dem Projekt gearbeitet. (او همچنین روی پروژه کار کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

ebenso: به معنای “همچنین”، “به همان اندازه” یا “به همان صورت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان یک حالت یا ویژگی مشابه به چیزی که قبلاً ذکر شده، به کار می‌رود.

مثال: Das neue Modell ist ebenso teuer wie das alte.
(مدل جدید به همان اندازه گران است که مدل قدیمی.)

مثال: Das Essen war lecker und der Service ebenso hervorragend.
(غذا خوشمزه بود و خدمات نیز به همان اندازه عالی بود.)

مقایسه:

🍎 ebenso: قید، بیان شباهت یا برابری
Sie ist ebenso talentiert wie ihre Schwester. (او همچنین به همان اندازه با استعداد است که خواهرش است.)

Der Film war ebenso spannend wie das Buch. (فیلم همچنین به همان اندازه هیجان‌انگیز بود که کتاب.)

🍎 ebenso (Adverb): قید، بیان اضافه کردن چیزی مشابه به چیزی که قبلاً ذکر شده
Ich werde ebenfalls kommen. – Ja, und ich ebenso. (من نیز خواهم آمد. – بله، و من هم همینطور.)

Sie hat eine Katze und ebenso einen Hund. (او یک گربه دارد و همچنین یک سگ.

201
Q

einzig

A

einzig به معنای “تنها”، “یگانه” یا “منحصر به فرد” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که بی‌همتا، یکتا یا بدون مشابه است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er ist das einzige Kind in der Familie.
او تنها فرزند خانواده است.

★★★
Das ist die einzige Lösung für das Problem.
این تنها راه‌حل مشکل است.

★★★
Sie hat das einzige Exemplar dieses Buches.
او تنها نسخه این کتاب را دارد.

★★★
Das war eine einzigartige Erfahrung.
این یک تجربه منحصر به فرد بود.

🥬 ۲. برای بیان منحصر به فرد بودن یا بی‌همتا بودن:

★★★
Die einzige Möglichkeit ist, weiterzumachen.
تنها امکان ادامه دادن است.

★★★
Dieses Gemälde ist einzigartig in seiner Schönheit.
این نقاشی در زیبایی خود بی‌همتا است.

★★★
Er war der einzige, der die Prüfung bestanden hat.
او تنها کسی بود که امتحان را گذراند.

★★★
Sie war die einzige, die die Wahrheit kannte.
او تنها کسی بود که حقیقت را می‌دانست.

استفاده‌های رایج:

🍎 einzig: تنها، یگانه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بی‌همتا یا بدون مشابه است
Er ist das einzige Kind in der Familie. (او تنها فرزند خانواده است.)

🍎 einzig: به عنوان صفت برای بیان منحصر به فرد بودن یا بی‌همتا بودن
Die einzige Möglichkeit ist, weiterzumachen. (تنها امکان ادامه دادن است.)

تفاوت‌های مفهومی:

einzig: به معنای “تنها”، “یگانه” یا “منحصر به فرد” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که بی‌همتا، یکتا یا بدون مشابه است، به کار می‌رود.

مثال: Das ist die einzige Lösung für das Problem.
(این تنها راه‌حل مشکل است.)

مثال: Er war der einzige, der die Prüfung bestanden hat.
(او تنها کسی بود که امتحان را گذراند.)

مقایسه:

🍎 einzig: صفت، بیان منحصر به فرد بودن
Dieses Gemälde ist einzigartig in seiner Schönheit. (این نقاشی در زیبایی خود بی‌همتا است.)

Das war eine einzigartige Erfahrung. (این یک تجربه منحصر به فرد بود.)

🍎 einzig (Adjektiv): صفت، بیان بی‌همتا بودن یا بدون مشابه بودن
Sie hat das einzige Exemplar dieses Buches. (او تنها نسخه این کتاب را دارد.)

Sie war die einzige, die die Wahrheit kannte. (او تنها کسی بود که حقیقت را می‌دانست.)

202
Q

der Gegensatz

A

der Gegensatz به معنای “تضاد”، “تقابل” یا “مخالفت” است و به عنوان اسم مذکر در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در نقطه مقابل یا در تضاد با چیزی دیگر قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Im Gegensatz zu ihm mag sie keinen Kaffee.
بر خلاف او، او قهوه دوست ندارد.

★★★
Die beiden Meinungen stehen im Gegensatz zueinander.
این دو نظر در تضاد با یکدیگر قرار دارند.

★★★
Sein Verhalten steht im krassen Gegensatz zu seinen Worten.
رفتارش در تضاد شدید با گفته‌هایش است.

★★★
Der Gegensatz zwischen Arm und Reich ist in dieser Stadt deutlich sichtbar.
تضاد بین فقیر و غنی در این شهر به وضوح قابل مشاهده است.

🥬 ۲. برای بیان تقابل یا مخالفت:

★★★
Im Gegensatz zu früher ist das Wetter jetzt sehr warm.
بر خلاف گذشته، حالا هوا بسیار گرم است.

★★★
Ihr Handeln steht im Gegensatz zu ihren Prinzipien.
عملکرد او در تضاد با اصولش است.

★★★
Im Gegensatz zur landläufigen Meinung ist dieses Medikament sehr wirksam.
بر خلاف نظر عمومی، این دارو بسیار موثر است.

★★★
Er vertritt einen ganz anderen Gegensatz.
او نمایانگر یک تضاد کاملاً متفاوت است.

استفاده‌های رایج:

🍎 der Gegensatz: تضاد، به عنوان اسم برای بیان چیزی که در نقطه مقابل یا در تضاد با چیزی دیگر قرار دارد
Im Gegensatz zu ihm mag sie keinen Kaffee. (بر خلاف او، او قهوه دوست ندارد.)

🍎 der Gegensatz: به عنوان اسم برای بیان تقابل یا مخالفت
Die beiden Meinungen stehen im Gegensatz zueinander. (این دو نظر در تضاد با یکدیگر قرار دارند.)

تفاوت‌های مفهومی:

der Gegensatz: به معنای “تضاد”، “تقابل” یا “مخالفت” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در نقطه مقابل یا در تضاد با چیزی دیگر قرار دارد، به کار می‌رود.

مثال: Sein Verhalten steht im krassen Gegensatz zu seinen Worten.
(رفتارش در تضاد شدید با گفته‌هایش است.)

مثال: Im Gegensatz zu früher ist das Wetter jetzt sehr warm.
(بر خلاف گذشته، حالا هوا بسیار گرم است.)

مقایسه:

🍎 der Gegensatz: اسم، بیان تضاد یا تقابل
Der Gegensatz zwischen Arm und Reich ist in dieser Stadt deutlich sichtbar. (تضاد بین فقیر و غنی در این شهر به وضوح قابل مشاهده است.)

Ihr Handeln steht im Gegensatz zu ihren Prinzipien. (عملکرد او در تضاد با اصولش است.)

🍎 der Gegensatz (Substantiv): اسم، بیان مخالفت یا تقابل
Im Gegensatz zur landläufigen Meinung ist dieses Medikament sehr wirksam. (بر خلاف نظر عمومی، این دارو بسیار موثر است.)

Er vertritt einen ganz anderen Gegensatz. (او نمایانگر یک تضاد کاملاً متفاوت است.)

203
Q

das Gegenteil

A

das Gegenteil به معنای “برعکس”، “متضاد” یا “ضد” است و به عنوان اسم خنثی در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که کاملاً مخالف یا متفاوت از چیز دیگری است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان اسم (توصیفی):

★★★
Das Gegenteil von “warm” ist “kalt”.
متضاد “گرم” “سرد” است.

★★★
Er sagt immer das Gegenteil von dem, was ich denke.
او همیشه برعکس چیزی که من فکر می‌کنم را می‌گوید.

★★★
Sie wollte genau das Gegenteil tun.
او دقیقاً می‌خواست برعکس آن را انجام دهد.

★★★
Das Gegenteil von “oben” ist “unten”.
متضاد “بالا” “پایین” است.

🥬 ۲. برای بیان تضاد یا تفاوت کامل:

★★★
Im Gegenteil, ich finde es eine gute Idee.
برعکس، من این را یک ایده خوب می‌دانم.

★★★
Das Gegenteil ist der Fall.
برعکس این موضوع اتفاق افتاده است.

★★★
Er hat das Gegenteil von dem erreicht, was er wollte.
او برعکس چیزی که می‌خواست را به دست آورده است.

★★★
Sie ist das genaue Gegenteil ihrer Schwester.
او دقیقاً برعکس خواهرش است.

استفاده‌های رایج:

🍎 das Gegenteil: متضاد، به عنوان اسم برای توصیف چیزی که کاملاً مخالف یا متفاوت از چیز دیگری است
Das Gegenteil von “warm” ist “kalt”. (متضاد “گرم” “سرد” است.)

🍎 das Gegenteil: به عنوان اسم برای بیان تضاد یا تفاوت کامل
Im Gegenteil, ich finde es eine gute Idee. (برعکس، من این را یک ایده خوب می‌دانم.)

تفاوت‌های مفهومی:

das Gegenteil: به معنای “برعکس”، “متضاد” یا “ضد” است و می‌تواند به عنوان اسم استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که کاملاً مخالف یا متفاوت از چیز دیگری است، به کار می‌رود.

مثال: Er sagt immer das Gegenteil von dem, was ich denke.
(او همیشه برعکس چیزی که من فکر می‌کنم را می‌گوید.)

مثال: Sie wollte genau das Gegenteil tun.
(او دقیقاً می‌خواست برعکس آن را انجام دهد.)

مقایسه:

🍎 das Gegenteil: اسم، بیان تضاد یا تفاوت کامل
Das Gegenteil von “oben” ist “unten”. (متضاد “بالا” “پایین” است.)

Er hat das Gegenteil von dem erreicht, was er wollte. (او برعکس چیزی که می‌خواست را به دست آورده است.)

🍎 das Gegenteil (Substantiv): اسم، بیان تضاد یا تفاوت کامل
Das Gegenteil ist der Fall. (برعکس این موضوع اتفاق افتاده است.)

Sie ist das genaue Gegenteil ihrer Schwester. (او دقیقاً برعکس خواهرش است.)

204
Q

hingegen

A

hingegen
به معنای “از سوی دیگر”، “در عوض” یا “برعکس” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان تضاد یا تفاوت بین دو چیز یا دو وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان تضاد یا تفاوت:

★★★
Er mag Kaffee, seine Frau hingegen trinkt lieber Tee.
او قهوه دوست دارد، در حالی که همسرش ترجیح می‌دهد چای بنوشد.

★★★
Das Wetter war gestern schön, heute hingegen regnet es.
هوا دیروز خوب بود، اما امروز بارانی است.

★★★
Ich habe viel Zeit, du hingegen bist immer beschäftigt.
من وقت زیادی دارم، اما تو همیشه مشغول هستی.

★★★
Er ist sehr freundlich, sein Bruder hingegen ist ziemlich schüchtern.
او بسیار دوستانه است، اما برادرش بسیار خجالتی است.

🥬 ۲. برای بیان یک دیدگاه یا نظر مخالف:

★★★
Er denkt, dass es eine gute Idee ist, ich hingegen bin anderer Meinung.
او فکر می‌کند که این یک ایده خوب است، اما من نظر دیگری دارم.

★★★
Das Buch war spannend, der Film hingegen war langweilig.
کتاب هیجان‌انگیز بود، اما فیلم کسل‌کننده بود.

★★★
Sie fand die Ausstellung interessant, ich hingegen fand sie enttäuschend.
او نمایشگاه را جالب یافت، اما من آن را ناامیدکننده یافتم.

★★★
Er glaubt an das Projekt, ich hingegen habe Zweifel.
او به پروژه باور دارد، اما من شک دارم.

استفاده‌های رایج:

🍎 hingegen: از سوی دیگر، به عنوان قید برای بیان تضاد یا تفاوت
Er mag Kaffee, seine Frau hingegen trinkt lieber Tee. (او قهوه دوست دارد، در حالی که همسرش ترجیح می‌دهد چای بنوشد.)

🍎 hingegen: به عنوان قید برای بیان یک دیدگاه یا نظر مخالف
Er denkt, dass es eine gute Idee ist, ich hingegen bin anderer Meinung. (او فکر می‌کند که این یک ایده خوب است، اما من نظر دیگری دارم.)

تفاوت‌های مفهومی:

hingegen: به معنای “از سوی دیگر”، “در عوض” یا “برعکس” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان تضاد یا تفاوت بین دو چیز یا دو وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Das Wetter war gestern schön, heute hingegen regnet es.
(هوا دیروز خوب بود، اما امروز بارانی است.)

مثال: Sie fand die Ausstellung interessant, ich hingegen fand sie enttäuschend.
(او نمایشگاه را جالب یافت، اما من آن را ناامیدکننده یافتم.)

مقایسه:

🍎 hingegen: قید، بیان تضاد یا تفاوت
Ich habe viel Zeit, du hingegen bist immer beschäftigt. (من وقت زیادی دارم، اما تو همیشه مشغول هستی.)

Er ist sehr freundlich, sein Bruder hingegen ist ziemlich schüchtern. (او بسیار دوستانه است، اما برادرش بسیار خجالتی است.)

🍎 hingegen (Adverb): قید، بیان یک دیدگاه یا نظر مخالف
Das Buch war spannend, der Film hingegen war langweilig. (کتاب هیجان‌انگیز بود، اما فیلم کسل‌کننده بود.)

Er glaubt an das Projekt, ich hingegen habe Zweifel. (او به پروژه باور دارد، اما من شک دارم.)

205
Q

jeweilig

A

jeweilig به معنای “مربوطه”، “مربوط به آن زمان” یا “مربوط به مورد خاص” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در یک زمان خاص یا برای یک موقعیت خاص معتبر است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die jeweiligen Verantwortlichen sind informiert worden.
مسئولین مربوطه مطلع شده‌اند.

★★★
In den jeweiligen Abteilungen gibt es unterschiedliche Regelungen.
در هر یک از بخش‌های مربوطه مقررات متفاوتی وجود دارد.

★★★
Die Preise variieren je nach jeweiligem Angebot und Nachfrage.
قیمت‌ها بسته به عرضه و تقاضای مربوطه متفاوت هستند.

★★★
Die jeweiligen Länder haben ihre eigenen Gesetze.
کشورهای مربوطه قوانین خاص خود را دارند.

🥬 ۲. برای بیان چیزی که در یک زمان یا مکان خاص معتبر است:

★★★
Die jeweiligen Teilnehmer müssen sich registrieren.
شرکت‌کنندگان مربوطه باید ثبت‌نام کنند.

★★★
Die jeweiligen Regeln sind auf der Webseite verfügbar.
قوانین مربوطه در وب‌سایت قابل دسترسی هستند.

★★★
Die jeweiligen Ergebnisse werden nächste Woche veröffentlicht.
نتایج مربوطه هفته آینده منتشر خواهند شد.

★★★
Die jeweiligen Details werden in der Besprechung besprochen.
جزئیات مربوطه در جلسه مورد بحث قرار خواهند گرفت.

استفاده‌های رایج:

🍎 jeweilig: مربوطه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که در یک زمان خاص یا برای یک موقعیت خاص معتبر است
Die jeweiligen Verantwortlichen sind informiert worden. (مسئولین مربوطه مطلع شده‌اند.)

🍎 jeweilig: به عنوان صفت برای بیان چیزی که در یک زمان یا مکان خاص معتبر است
Die jeweiligen Teilnehmer müssen sich registrieren. (شرکت‌کنندگان مربوطه باید ثبت‌نام کنند.)

تفاوت‌های مفهومی:

jeweilig: به معنای “مربوطه”، “مربوط به آن زمان” یا “مربوط به مورد خاص” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در یک زمان خاص یا برای یک موقعیت خاص معتبر است، به کار می‌رود.

مثال: In den jeweiligen Abteilungen gibt es unterschiedliche Regelungen.
(در هر یک از بخش‌های مربوطه مقررات متفاوتی وجود دارد.)

مثال: Die jeweiligen Länder haben ihre eigenen Gesetze.
(کشورهای مربوطه قوانین خاص خود را دارند.)

مقایسه:

🍎 jeweilig: صفت، بیان چیزی که در یک زمان خاص یا برای یک موقعیت خاص معتبر است
Die Preise variieren je nach jeweiligem Angebot und Nachfrage. (قیمت‌ها بسته به عرضه و تقاضای مربوطه متفاوت هستند.)

Die jeweiligen Regeln sind auf der Webseite verfügbar. (قوانین مربوطه در وب‌سایت قابل دسترسی هستند.)

🍎 jeweilig (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که در یک زمان یا مکان خاص معتبر است
Die jeweiligen Ergebnisse werden nächste Woche veröffentlicht. (نتایج مربوطه هفته آینده منتشر خواهند شد.)

Die jeweiligen Details werden in der Besprechung besprochen. (جزئیات مربوطه در جلسه مورد بحث قرار خواهند گرفت.)

206
Q

jeweils

A

jeweils به معنای “هر کدام”، “هر بار” یا “در هر مورد” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان چیزی که در هر یک از موارد یا زمان‌های ذکر شده اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان “هر کدام” یا “در هر مورد”:

★★★
Die Tickets kosten jeweils 20 Euro.
بلیط‌ها هر کدام ۲۰ یورو هزینه دارند.

★★★
Die Schüler müssen jeweils eine Aufgabe lösen.
دانش‌آموزان باید هر کدام یک وظیفه را حل کنند.

★★★
Es gibt jeweils zwei Optionen zur Auswahl.
در هر مورد دو گزینه برای انتخاب وجود دارد.

★★★
Wir treffen uns jeweils am ersten Montag des Monats.
ما هر بار در اولین دوشنبه ماه ملاقات می‌کنیم.

🥬 ۲. برای بیان “در هر زمان” یا “هر بار”:

★★★
Jeweils nach dem Training machen wir Dehnübungen.
هر بار بعد از تمرینات، تمرینات کششی انجام می‌دهیم.

★★★
Der Kurs beginnt jeweils um 9 Uhr.
کلاس هر بار ساعت ۹ شروع می‌شود.

★★★
Die Ergebnisse werden jeweils am Ende des Monats veröffentlicht.
نتایج هر بار در پایان ماه منتشر می‌شوند.

★★★
Er besucht uns jeweils im Sommer.
او هر بار در تابستان به ما سر می‌زند.

استفاده‌های رایج:

🍎 jeweils: هر کدام، به عنوان قید برای بیان چیزی که در هر یک از موارد یا زمان‌های ذکر شده اتفاق می‌افتد
Die Tickets kosten jeweils 20 Euro. (بلیط‌ها هر کدام ۲۰ یورو هزینه دارند.)

🍎 jeweils: به عنوان قید برای بیان “در هر زمان” یا “هر بار”
Jeweils nach dem Training machen wir Dehnübungen. (هر بار بعد از تمرینات، تمرینات کششی انجام می‌دهیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

jeweils: به معنای “هر کدام”، “هر بار” یا “در هر مورد” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان چیزی که در هر یک از موارد یا زمان‌های ذکر شده اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Die Schüler müssen jeweils eine Aufgabe lösen.
(دانش‌آموزان باید هر کدام یک وظیفه را حل کنند.)

مثال: Der Kurs beginnt jeweils um 9 Uhr.
(کلاس هر بار ساعت ۹ شروع می‌شود.)

مقایسه:

🍎 jeweils: قید، بیان “هر کدام” یا “در هر مورد”
Es gibt jeweils zwei Optionen zur Auswahl. (در هر مورد دو گزینه برای انتخاب وجود دارد.)

Wir treffen uns jeweils am ersten Montag des Monats. (ما هر بار در اولین دوشنبه ماه ملاقات می‌کنیم.)

🍎 jeweils (Adverb): قید، بیان “در هر زمان” یا “هر بار”
Die Ergebnisse werden jeweils am Ende des Monats veröffentlicht. (نتایج هر بار در پایان ماه منتشر می‌شوند.)

Er besucht uns jeweils im Sommer. (او هر بار در تابستان به ما سر می‌زند.)

207
Q

umgekehrt

A

umgekehrt به معنای “برعکس”، “معکوس” یا “وارونه” است و به عنوان قید و صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در جهت یا ترتیب معکوس قرار دارد یا برای بیان یک حالت برعکس به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان “برعکس” یا “معکوس”:

★★★
Er ging nach rechts und sie ging umgekehrt nach links.
او به سمت راست رفت و او برعکس به سمت چپ رفت.

★★★
Die Reihenfolge ist jetzt umgekehrt.
ترتیب اکنون برعکس شده است.

★★★
Manchmal denke ich genau umgekehrt.
گاهی اوقات من دقیقاً برعکس فکر می‌کنم.

★★★
Er liebt den Sommer, umgekehrt hasse ich ihn.
او تابستان را دوست دارد، برعکس من از آن متنفرم.

🥬 ۲. به عنوان صفت برای توصیف چیزی که معکوس یا برعکس است:

★★★
Die umgekehrte Reihenfolge der Zahlen ist 5, 4, 3, 2, 1.
ترتیب معکوس اعداد ۵، ۴، ۳، ۲، ۱ است.

★★★
Die umgekehrte Version der Geschichte ist auch interessant.
نسخه معکوس داستان نیز جالب است.

★★★
Umgekehrte Logik kann manchmal nützlich sein.
منطق معکوس گاهی اوقات می‌تواند مفید باشد.

★★★
Das umgekehrte Bild zeigt mehr Details.
تصویر معکوس جزئیات بیشتری را نشان می‌دهد.

استفاده‌های رایج:

🍎 umgekehrt: برعکس، به عنوان قید برای بیان چیزی که در جهت یا ترتیب معکوس قرار دارد
Er ging nach rechts und sie ging umgekehrt nach links. (او به سمت راست رفت و او برعکس به سمت چپ رفت.)

🍎 umgekehrt: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که معکوس یا برعکس است
Die umgekehrte Reihenfolge der Zahlen ist 5, 4, 3, 2, 1. (ترتیب معکوس اعداد ۵، ۴، ۳، ۲، ۱ است.)

تفاوت‌های مفهومی:

umgekehrt: به معنای “برعکس”، “معکوس” یا “وارونه” است و می‌تواند به عنوان قید یا صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در جهت یا ترتیب معکوس قرار دارد یا برای بیان یک حالت برعکس به کار می‌رود.

مثال: Die Reihenfolge ist jetzt umgekehrt.
(ترتیب اکنون برعکس شده است.)

مثال: Das umgekehrte Bild zeigt mehr Details.
(تصویر معکوس جزئیات بیشتری را نشان می‌دهد.)

مقایسه:

🍎 umgekehrt: قید، بیان “برعکس” یا “معکوس”
Manchmal denke ich genau umgekehrt. (گاهی اوقات من دقیقاً برعکس فکر می‌کنم.)

Er liebt den Sommer, umgekehrt hasse ich ihn. (او تابستان را دوست دارد، برعکس من از آن متنفرم.)

🍎 umgekehrt (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که معکوس یا برعکس است
Die umgekehrte Version der Geschichte ist auch interessant. (نسخه معکوس داستان نیز جالب است.)

Umgekehrte Logik kann manchmal nützlich sein. (منطق معکوس گاهی اوقات می‌تواند مفید باشد.)

208
Q

unterschiedlich vs.
verschieden

A

🍎🍎🍎 1. unterschiedlich (مختلف، متفاوت)

به معنای “مختلف” یا “متفاوت” است و به وجود تفاوت‌ها یا گوناگونی‌ها بین دو یا چند چیز اشاره دارد. این واژه به معنای وجود تفاوت‌ها بین عناصر مختلف است.

★★★
Die Meinungen der Experten sind unterschiedlich.
نظرات کارشناسان متفاوت است.

★★★
Er hat unterschiedliche Interessen.
او علاقه‌های مختلفی دارد.

★★★
Die beiden Brüder sind sehr unterschiedlich.
این دو برادر بسیار متفاوت هستند.

★★★
Es gibt unterschiedliche Möglichkeiten, das Problem zu lösen.
راه‌های مختلفی برای حل مشکل وجود دارد.

🍎🍎🍎 2. verschieden (مختلف، متنوع)

verschieden به معنای “مختلف” یا “متنوع” است و به وجود گوناگونی‌ها یا انواع مختلف چیزی اشاره دارد. این واژه به معنای وجود انواع مختلف یک چیز یا عناصر مختلف است.

★★★
Es gibt verschiedene Arten von Blumen im Garten.
انواع مختلفی از گل‌ها در باغ وجود دارد.

★★★
Wir haben verschiedene Bücher zu diesem Thema gelesen.
ما کتاب‌های مختلفی در این زمینه خوانده‌ایم.

★★★
Die Teilnehmer kamen aus verschiedenen Ländern.
شرکت‌کنندگان از کشورهای مختلف آمده بودند.

★★★
Sie trägt jeden Tag verschiedene Kleider.
او هر روز لباس‌های مختلفی می‌پوشد.

تفاوت‌های کلیدی
🍒 unterschiedlich: به معنای “متفاوت” است و بیشتر بر تفاوت‌ها بین عناصر تأکید دارد.

مثال: Die Meinungen der Experten sind unterschiedlich. (نظرات کارشناسان متفاوت است.)
مثال: Die beiden Brüder sind sehr unterschiedlich. (این دو برادر بسیار متفاوت هستند.)

🍒 verschieden: به معنای “مختلف” یا “متنوع” است و بیشتر بر تنوع یا وجود انواع مختلف یک چیز تأکید دارد.

مثال: Es gibt verschiedene Arten von Blumen im Garten. (انواع مختلفی از گل‌ها در باغ وجود دارد.)
مثال: Die Teilnehmer kamen aus verschiedenen Ländern. (شرکت‌کنندگان از کشورهای مختلف آمده بودند.)

مقایسه
🍋 unterschiedlich: متفاوت، تأکید بر تفاوت‌ها.

Er hat unterschiedliche Interessen. (او علاقه‌های مختلفی دارد.)
Es gibt unterschiedliche Möglichkeiten, das Problem zu lösen. (راه‌های مختلفی برای حل مشکل وجود دارد.)

🍋 verschieden: مختلف، متنوع، تأکید بر تنوع.

Es gibt verschiedene Arten von Blumen im Garten. (انواع مختلفی از گل‌ها در باغ وجود دارد.)
Wir haben verschiedene Bücher zu diesem Thema gelesen. (ما کتاب‌های مختلفی در این زمینه خوانده‌ایم.)

209
Q

ausgeprägt

A

ausgeprägt به معنای “مشخص”، “واضح” یا “برجسته” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به وضوح قابل مشاهده، بسیار قابل توجه یا به صورت برجسته و مشخص است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat eine ausgeprägte Meinung zu diesem Thema.
او نظر بسیار مشخصی در این موضوع دارد.

★★★
Ihre künstlerischen Fähigkeiten sind sehr ausgeprägt.
توانایی‌های هنری او بسیار برجسته هستند.

★★★
Das Kind hat eine ausgeprägte Persönlichkeit.
کودک شخصیت بسیار مشخصی دارد.

★★★
Die Unterschiede zwischen den beiden Produkten sind ausgeprägt.
تفاوت‌های بین این دو محصول بسیار واضح است.

🥬 ۲. برای بیان چیزی که به وضوح و با شدت قابل مشاهده است:

★★★
Er hat eine ausgeprägte Vorliebe für klassische Musik.
او تمایل واضحی به موسیقی کلاسیک دارد.

★★★
Seine Symptome sind ausgeprägt und leicht erkennbar.
علائم او برجسته و به راحتی قابل تشخیص هستند.

★★★
Das Gebiet ist für seine ausgeprägte Flora und Fauna bekannt.
این منطقه به خاطر گیاهان و حیوانات برجسته‌اش معروف است.

★★★
Sie hat eine ausgeprägte Fähigkeit, Probleme zu lösen.
او توانایی برجسته‌ای در حل مشکلات دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 ausgeprägt: مشخص، برجسته، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به وضوح قابل مشاهده یا بسیار قابل توجه است
Er hat eine ausgeprägte Meinung zu diesem Thema. (او نظر بسیار مشخصی در این موضوع دارد.)

🍎 ausgeprägt: به عنوان صفت برای بیان چیزی که به وضوح و با شدت قابل مشاهده است
Seine Symptome sind ausgeprägt und leicht erkennbar. (علائم او برجسته و به راحتی قابل تشخیص هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

ausgeprägt: به معنای “مشخص”، “واضح” یا “برجسته” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به وضوح قابل مشاهده، بسیار قابل توجه یا به صورت برجسته و مشخص است، به کار می‌رود.

مثال: Ihre künstlerischen Fähigkeiten sind sehr ausgeprägt.
(توانایی‌های هنری او بسیار برجسته هستند.)

مثال: Das Gebiet ist für seine ausgeprägte Flora und Fauna bekannt.
(این منطقه به خاطر گیاهان و حیوانات برجسته‌اش معروف است.)

مقایسه:

🍎 ausgeprägt: صفت، بیان چیزی که به وضوح قابل مشاهده یا بسیار قابل توجه است
Das Kind hat eine ausgeprägte Persönlichkeit. (کودک شخصیت بسیار مشخصی دارد.)

Die Unterschiede zwischen den beiden Produkten sind ausgeprägt. (تفاوت‌های بین این دو محصول بسیار واضح است.)

🍎 ausgeprägt (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که به وضوح و با شدت قابل مشاهده است
Er hat eine ausgeprägte Vorliebe für klassische Musik. (او تمایل واضحی به موسیقی کلاسیک دارد.)

Sie hat eine ausgeprägte Fähigkeit, Probleme zu lösen. (او توانایی برجسته‌ای در حل مشکلات دارد.)

210
Q

einheitlich

A

einheitlich به معنای “یکپارچه”، “هماهنگ” یا “متحدالشکل” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که دارای یک سبک، شکل یا روش یکنواخت و سازگار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die Kleidung der Mitarbeiter ist einheitlich.
لباس کارکنان یکپارچه است.

★★★
Die Regeln sind für alle einheitlich.
قوانین برای همه یکسان است.

★★★
Wir haben ein einheitliches Design für alle Dokumente.
ما یک طراحی یکپارچه برای تمام اسناد داریم.

★★★
Die Meinungen in der Gruppe sind nicht einheitlich.
نظرات در گروه یکپارچه نیستند.

🥬 ۲. برای بیان هماهنگی و یکنواختی:

★★★
Die Gebäude in der Stadt haben ein einheitliches Aussehen.
ساختمان‌های شهر ظاهر یکپارچه‌ای دارند.

★★★
Die Verpackungen sind in einheitlicher Farbe gestaltet.
بسته‌بندی‌ها به رنگ یکپارچه طراحی شده‌اند.

★★★
Die Schüler tragen einheitliche Schuluniformen.
دانش‌آموزان یونیفرم‌های یکپارچه مدرسه می‌پوشند.

★★★
Das Unternehmen verfolgt eine einheitliche Strategie.
شرکت یک استراتژی یکپارچه را دنبال می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 einheitlich: یکپارچه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که دارای یک سبک، شکل یا روش یکنواخت و سازگار است
Die Kleidung der Mitarbeiter ist einheitlich. (لباس کارکنان یکپارچه است.)

🍎 einheitlich: به عنوان صفت برای بیان هماهنگی و یکنواختی
Die Gebäude in der Stadt haben ein einheitliches Aussehen. (ساختمان‌های شهر ظاهر یکپارچه‌ای دارند.)

تفاوت‌های مفهومی:

einheitlich: به معنای “یکپارچه”، “هماهنگ” یا “متحدالشکل” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که دارای یک سبک، شکل یا روش یکنواخت و سازگار است، به کار می‌رود.

مثال: Die Regeln sind für alle einheitlich.
(قوانین برای همه یکسان است.)

مثال: Die Schüler tragen einheitliche Schuluniformen.
(دانش‌آموزان یونیفرم‌های یکپارچه مدرسه می‌پوشند.)

مقایسه:

🍎 einheitlich: صفت، بیان یکپارچگی و هماهنگی
Wir haben ein einheitliches Design für alle Dokumente. (ما یک طراحی یکپارچه برای تمام اسناد داریم.)

Die Verpackungen sind in einheitlicher Farbe gestaltet. (بسته‌بندی‌ها به رنگ یکپارچه طراحی شده‌اند.)

🍎 einheitlich (Adjektiv): صفت، بیان هماهنگی و یکنواختی
Die Gebäude in der Stadt haben ein einheitliches Aussehen. (ساختمان‌های شهر ظاهر یکپارچه‌ای دارند.)

Das Unternehmen verfolgt eine einheitliche Strategie. (شرکت یک استراتژی یکپارچه را دنبال می‌کند.)

211
Q

vergleichbar

A

vergleichbar به معنای “قابل مقایسه” یا “هم‌تراز” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که می‌توان آن را با چیز دیگری مقایسه کرد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Die beiden Produkte sind in ihrer Qualität vergleichbar.
این دو محصول از نظر کیفیت قابل مقایسه هستند.

★★★
Ihre Leistungen sind mit den besten Athleten der Welt vergleichbar.
عملکرد او با بهترین ورزشکاران جهان قابل مقایسه است.

★★★
Die Lebenshaltungskosten in diesen Städten sind vergleichbar.
هزینه‌های زندگی در این شهرها قابل مقایسه است.

★★★
Das neue Modell ist mit dem alten Modell vergleichbar.
مدل جدید با مدل قدیمی قابل مقایسه است.

🥬 ۲. برای بیان هم‌ترازی یا شباهت:

★★★
Die Preise sind mit denen des Vorjahres vergleichbar.
قیمت‌ها با قیمت‌های سال گذشته قابل مقایسه هستند.

★★★
Die beiden Theorien sind vergleichbar, aber nicht identisch.
این دو نظریه قابل مقایسه هستند، اما یکسان نیستند.

★★★
Sein Stil ist mit dem eines bekannten Künstlers vergleichbar.
سبک او با سبک یک هنرمند معروف قابل مقایسه است.

★★★
Die Erfolge der beiden Teams sind vergleichbar.
موفقیت‌های این دو تیم قابل مقایسه هستند.

استفاده‌های رایج:

🍎 vergleichbar: قابل مقایسه، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که می‌توان آن را با چیز دیگری مقایسه کرد
Die beiden Produkte sind in ihrer Qualität vergleichbar. (این دو محصول از نظر کیفیت قابل مقایسه هستند.)

🍎 vergleichbar: به عنوان صفت برای بیان هم‌ترازی یا شباهت
Die Preise sind mit denen des Vorjahres vergleichbar. (قیمت‌ها با قیمت‌های سال گذشته قابل مقایسه هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

vergleichbar: به معنای “قابل مقایسه” یا “هم‌تراز” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که می‌توان آن را با چیز دیگری مقایسه کرد، به کار می‌رود.

مثال: Ihre Leistungen sind mit den besten Athleten der Welt vergleichbar.
(عملکرد او با بهترین ورزشکاران جهان قابل مقایسه است.)

مثال: Die beiden Theorien sind vergleichbar, aber nicht identisch.
(این دو نظریه قابل مقایسه هستند، اما یکسان نیستند.)

مقایسه:

🍎 vergleichbar: صفت، بیان قابلیت مقایسه
Das neue Modell ist mit dem alten Modell vergleichbar. (مدل جدید با مدل قدیمی قابل مقایسه است.)

Die Lebenshaltungskosten in diesen Städten sind vergleichbar. (هزینه‌های زندگی در این شهرها قابل مقایسه است.)

🍎 vergleichbar (Adjektiv): صفت، بیان هم‌ترازی یا شباهت
Sein Stil ist mit dem eines bekannten Künstlers vergleichbar. (سبک او با سبک یک هنرمند معروف قابل مقایسه است.)

Die Erfolge der beiden Teams sind vergleichbar. (موفقیت‌های این دو تیم قابل مقایسه هستند.)

212
Q

gleichsam

A

gleichsam به معنای “همچنین”، “به همان صورت” یا “گویا” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان حالتی که چیزی به گونه‌ای مشابه یا به نظر می‌رسد که به شکل دیگری است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان حالتی مشابه یا به همان صورت:

★★★
Er erklärte es so einfach, dass es gleichsam für Kinder verständlich war.
او آن را به قدری ساده توضیح داد که به همان صورت برای کودکان قابل فهم بود.

★★★
Sie war gleichsam eine zweite Mutter für ihn.
او همچنین مانند یک مادر دوم برای او بود.

★★★
Das Buch ist gleichsam eine Reise in die Vergangenheit.
کتاب گویا یک سفر به گذشته است.

★★★
Sein Lachen war gleichsam ansteckend.
خنده او نیز به همان صورت مسری بود.

🥬 ۲. برای بیان حالتی که گویا چیزی به شکل دیگری است:

★★★
Er schaute mich an, gleichsam fragend.
او به من نگاه کرد، گویا پرسشی در چشمانش بود.

★★★
Sie erhob die Hand, gleichsam um Ruhe zu gebieten.
او دستش را بالا برد، گویا برای اینکه آرامش برقرار کند.

★★★
Die Situation war gleichsam surreal.
وضعیت به نظر سورئال می‌آمد.

★★★
Der Künstler sprach gleichsam durch seine Werke.
هنرمند گویا از طریق آثارش سخن می‌گفت.

استفاده‌های رایج:

🍎 gleichsam: به همان صورت، به عنوان قید برای بیان حالتی مشابه یا به همان صورت
Er erklärte es so einfach, dass es gleichsam für Kinder verständlich war. (او آن را به قدری ساده توضیح داد که به همان صورت برای کودکان قابل فهم بود.)

🍎 gleichsam: به عنوان قید برای بیان حالتی که گویا چیزی به شکل دیگری است
Er schaute mich an, gleichsam fragend. (او به من نگاه کرد، گویا پرسشی در چشمانش بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

gleichsam: به معنای “همچنین”، “به همان صورت” یا “گویا” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان حالتی که چیزی به گونه‌ای مشابه یا به نظر می‌رسد که به شکل دیگری است، به کار می‌رود.

مثال: Sie war gleichsam eine zweite Mutter für ihn.
(او همچنین مانند یک مادر دوم برای او بود.)

مثال: Die Situation war gleichsam surreal.
(وضعیت به نظر سورئال می‌آمد.)

مقایسه:

🍎 gleichsam: قید، بیان حالتی مشابه یا به همان صورت
Das Buch ist gleichsam eine Reise in die Vergangenheit. (کتاب گویا یک سفر به گذشته است.)

Sein Lachen war gleichsam ansteckend. (خنده او نیز به همان صورت مسری بود.)

🍎 gleichsam (Adverb): قید، بیان حالتی که گویا چیزی به شکل دیگری است
Sie erhob die Hand, gleichsam um Ruhe zu gebieten. (او دستش را بالا برد، گویا برای اینکه آرامش برقرار کند.)

Der Künstler sprach gleichsam durch seine Werke. (هنرمند گویا از طریق آثارش سخن می‌گفت.)

213
Q

derart

A

derart به معنای “چنان”، “این‌گونه” یا “به‌قدری” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طرز خاصی یا به مقدار زیادی اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان شدت یا حالت خاص:

★★★
Er war derart wütend, dass er nichts mehr sagte.
او چنان عصبانی بود که دیگر چیزی نگفت.

★★★
Sie war derart beeindruckt von dem Konzert, dass sie keine Worte fand.
او چنان تحت تأثیر کنسرت قرار گرفت که کلامی برای گفتن نداشت.

★★★
Das Problem war derart kompliziert, dass niemand es lösen konnte.
مشکل چنان پیچیده بود که هیچ‌کس نتوانست آن را حل کند.

★★★
Das Wetter war derart schlecht, dass wir zu Hause blieben.
هوا چنان بد بود که ما در خانه ماندیم.

🥬 ۲. برای بیان نحوه یا میزان چیزی:

★★★
Der Vortrag war derart interessant, dass die Zeit wie im Flug verging.
سخنرانی چنان جالب بود که زمان به سرعت گذشت.

★★★
Er hat derart viel gearbeitet, dass er jetzt völlig erschöpft ist.
او به‌قدری کار کرده است که اکنون کاملاً خسته است.

★★★
Das Buch ist derart spannend, dass ich es nicht aus der Hand legen kann.
کتاب چنان هیجان‌انگیز است که نمی‌توانم آن را زمین بگذارم.

★★★
Der Film war derart gut, dass ich ihn zweimal angesehen habe.
فیلم چنان خوب بود که آن را دو بار دیدم.

استفاده‌های رایج:

🍎 derart: چنان، به‌قدری، به عنوان قید برای بیان شدت یا حالت خاص
Er war derart wütend, dass er nichts mehr sagte. (او چنان عصبانی بود که دیگر چیزی نگفت.)

🍎 derart: به عنوان قید برای بیان نحوه یا میزان چیزی
Der Vortrag war derart interessant, dass die Zeit wie im Flug verging. (سخنرانی چنان جالب بود که زمان به سرعت گذشت.)

تفاوت‌های مفهومی:

derart: به معنای “چنان”، “این‌گونه” یا “به‌قدری” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طرز خاصی یا به مقدار زیادی اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Sie war derart beeindruckt von dem Konzert, dass sie keine Worte fand.
(او چنان تحت تأثیر کنسرت قرار گرفت که کلامی برای گفتن نداشت.)

مثال: Das Problem war derart kompliziert, dass niemand es lösen konnte.
(مشکل چنان پیچیده بود که هیچ‌کس نتوانست آن را حل کند.)

مقایسه:

🍎 derart: قید، بیان شدت یا حالت خاص
Das Wetter war derart schlecht, dass wir zu Hause blieben. (هوا چنان بد بود که ما در خانه ماندیم.)

Er hat derart viel gearbeitet, dass er jetzt völlig erschöpft ist. (او به‌قدری کار کرده است که اکنون کاملاً خسته است.)

🍎 derart (Adverb): قید، بیان نحوه یا میزان چیزی
Das Buch ist derart spannend, dass ich es nicht aus der Hand legen kann. (کتاب چنان هیجان‌انگیز است که نمی‌توانم آن را زمین بگذارم.)

Der Film war derart gut, dass ich ihn zweimal angesehen habe. (فیلم چنان خوب بود که آن را دو بار دیدم.)

214
Q

gleichwohl

A

gleichwohl به معنای “با این حال”، “اگرچه” یا “با وجود این” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان تضاد یا تفاوت بین دو حالت یا وضعیت به کار می‌رود، حتی زمانی که مورد دوم می‌تواند غیرمنتظره باشد.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان تضاد یا تفاوت:

★★★
Er war sehr müde, gleichwohl arbeitete er bis spät in die Nacht.
او بسیار خسته بود، با این حال تا دیر وقت شب کار کرد.

★★★
Das Wetter war schlecht, gleichwohl gingen wir spazieren.
هوا بد بود، با این حال ما به پیاده‌روی رفتیم.

★★★
Sie hatte wenig Zeit, gleichwohl nahm sie sich die Mühe, mir zu helfen.
او وقت کمی داشت، با این حال زحمت کشید تا به من کمک کند.

★★★
Das Buch war kompliziert, gleichwohl fand ich es faszinierend.
کتاب پیچیده بود، با این حال من آن را جذاب یافتم.

🥬 ۲. برای بیان حالتی که با وجود شرایط خاص، اتفاق می‌افتد:

★★★
Die Bedingungen waren schwierig, gleichwohl gelang es ihnen, das Projekt abzuschließen.
شرایط سخت بود، با این حال آن‌ها موفق شدند پروژه را به پایان برسانند.

★★★
Es war sehr kalt, gleichwohl trug er keine Jacke.
هوا بسیار سرد بود، با این حال او ژاکت نپوشید.

★★★
Die Prüfung war schwer, gleichwohl bestanden alle Schüler.
امتحان سخت بود، با این حال همه دانش‌آموزان قبول شدند.

★★★
Der Vortrag war lang, gleichwohl hörten die Zuhörer aufmerksam zu.
سخنرانی طولانی بود، با این حال شنوندگان با دقت گوش دادند.

استفاده‌های رایج:

🍎 gleichwohl: با این حال، به عنوان قید برای بیان تضاد یا تفاوت
Er war sehr müde, gleichwohl arbeitete er bis spät in die Nacht. (او بسیار خسته بود، با این حال تا دیر وقت شب کار کرد.)

🍎 gleichwohl: به عنوان قید برای بیان حالتی که با وجود شرایط خاص، اتفاق می‌افتد
Die Bedingungen waren schwierig, gleichwohl gelang es ihnen, das Projekt abzuschließen. (شرایط سخت بود، با این حال آن‌ها موفق شدند پروژه را به پایان برسانند.)

تفاوت‌های مفهومی:

gleichwohl: به معنای “با این حال”، “اگرچه” یا “با وجود این” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان تضاد یا تفاوت بین دو حالت یا وضعیت به کار می‌رود، حتی زمانی که مورد دوم می‌تواند غیرمنتظره باشد.

مثال: Das Wetter war schlecht, gleichwohl gingen wir spazieren.
(هوا بد بود، با این حال ما به پیاده‌روی رفتیم.)

مثال: Es war sehr kalt, gleichwohl trug er keine Jacke.
(هوا بسیار سرد بود، با این حال او ژاکت نپوشید.)

مقایسه:

🍎 gleichwohl: قید، بیان تضاد یا تفاوت
Sie hatte wenig Zeit, gleichwohl nahm sie sich die Mühe, mir zu helfen. (او وقت کمی داشت، با این حال زحمت کشید تا به من کمک کند.)

Das Buch war kompliziert, gleichwohl fand ich es faszinierend. (کتاب پیچیده بود، با این حال من آن را جذاب یافتم.)

🍎 gleichwohl (Adverb): قید، بیان حالتی که با وجود شرایط خاص، اتفاق می‌افتد
Die Prüfung war schwer, gleichwohl bestanden alle Schüler. (امتحان سخت بود، با این حال همه دانش‌آموزان قبول شدند.)

Der Vortrag war lang, gleichwohl hörten die Zuhörer aufmerksam zu. (سخنرانی طولانی بود، با این حال شنوندگان با دقت گوش دادند.)

215
Q

erneut

A

erneut
به معنای “دوباره”، “مجدد” یا “باز هم” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان انجام مجدد یک عمل یا رخداد، استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان تکرار یا انجام مجدد:

★★★
Er hat den Versuch erneut unternommen.
او تلاش را دوباره انجام داد.

★★★
Das Meeting wurde erneut verschoben.
جلسه دوباره به تعویق افتاد.

★★★
Sie fragte ihn erneut nach seiner Meinung.
او دوباره نظر او را پرسید.

★★★
Der Film wird erneut im Kino gezeigt.
فیلم دوباره در سینما نمایش داده می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان تکرار یک وضعیت یا رویداد:

★★★
Es hat erneut angefangen zu regnen.
دوباره باران شروع به باریدن کرده است.

★★★
Der Fehler trat erneut auf.
خطا دوباره رخ داد.

★★★
Das Problem wurde erneut diskutiert.
مشکل دوباره مورد بحث قرار گرفت.

★★★
Er hat erneut um Hilfe gebeten.
او دوباره درخواست کمک کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 erneut: دوباره، به عنوان قید برای بیان تکرار یا انجام مجدد
Er hat den Versuch erneut unternommen. (او تلاش را دوباره انجام داد.)

🍎 erneut: به عنوان قید برای بیان تکرار یک وضعیت یا رویداد
Es hat erneut angefangen zu regnen. (دوباره باران شروع به باریدن کرده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

erneut: به معنای “دوباره”، “مجدد” یا “باز هم” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان انجام مجدد یک عمل یا رخداد، استفاده می‌شود.

مثال: Das Meeting wurde erneut verschoben.
(جلسه دوباره به تعویق افتاد.)

مثال: Der Fehler trat erneut auf.
(خطا دوباره رخ داد.)

مقایسه:

🍎 erneut: قید، بیان تکرار یا انجام مجدد
Sie fragte ihn erneut nach seiner Meinung. (او دوباره نظر او را پرسید.)

Der Film wird erneut im Kino gezeigt. (فیلم دوباره در سینما نمایش داده می‌شود.)

🍎 erneut (Adverb): قید، بیان تکرار یک وضعیت یا رویداد
Das Problem wurde erneut diskutiert. (مشکل دوباره مورد بحث قرار گرفت.)

Er hat erneut um Hilfe gebeten. (او دوباره درخواست کمک کرد.)

216
Q

dann

A

dann به معنای “سپس”، “بعد”، “در این صورت” یا “آن وقت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی یا شرطی بین دو واقعه یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Wir gehen zuerst ins Kino und dann essen wir etwas.
ما اول به سینما می‌رویم و بعد چیزی می‌خوریم.

★★★
Ich mache meine Hausaufgaben und dann sehe ich fern.
من تکالیفم را انجام می‌دهم و بعد تلویزیون تماشا می‌کنم.

★★★
Er duschte und ging dann schlafen.
او دوش گرفت و سپس به خواب رفت.

★★★
Wir waren im Park, dann sind wir nach Hause gegangen.
ما در پارک بودیم، بعد به خانه رفتیم.

🥬 ۲. برای بیان شرایط یا نتایج:

★★★
Wenn es regnet, dann bleiben wir zu Hause.
اگر باران ببارد، در این صورت ما در خانه می‌مانیم.

★★★
Du musst den Schlüssel haben, dann kannst du die Tür öffnen.
تو باید کلید را داشته باشی، آن وقت می‌توانی در را باز کنی.

★★★
Er erklärte die Aufgabe, dann konnten wir sie lösen.
او وظیفه را توضیح داد، آن وقت ما توانستیم آن را حل کنیم.

★★★
Wenn du fertig bist, dann komm zu mir.
اگر کارت تمام شد، بعد پیش من بیا.

استفاده‌های رایج:

🍎 dann: سپس، به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی
Wir gehen zuerst ins Kino und dann essen wir etwas. (ما اول به سینما می‌رویم و بعد چیزی می‌خوریم.)

🍎 dann: به عنوان قید برای بیان شرایط یا نتایج
Wenn es regnet, dann bleiben wir zu Hause. (اگر باران ببارد، در این صورت ما در خانه می‌مانیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

dann: به معنای “سپس”، “بعد”، “در این صورت” یا “آن وقت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی یا شرطی بین دو واقعه یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Ich mache meine Hausaufgaben und dann sehe ich fern.
(من تکالیفم را انجام می‌دهم و بعد تلویزیون تماشا می‌کنم.)

مثال: Du musst den Schlüssel haben, dann kannst du die Tür öffnen.
(تو باید کلید را داشته باشی، آن وقت می‌توانی در را باز کنی.)

مقایسه:

🍎 dann: قید، بیان ترتیب زمانی
Er duschte und ging dann schlafen. (او دوش گرفت و سپس به خواب رفت.)

Wir waren im Park, dann sind wir nach Hause gegangen. (ما در پارک بودیم، بعد به خانه رفتیم.)

🍎 dann (Adverb): قید، بیان شرایط یا نتایج
Er erklärte die Aufgabe, dann konnten wir sie lösen. (او وظیفه را توضیح داد، آن وقت ما توانستیم آن را حل کنیم.)

Wenn du fertig bist, dann komm zu mir. (اگر کارت تمام شد، بعد پیش من بیا.)

217
Q

davor

A

davor به معنای “قبل از آن”، “پیش از آن” یا “جلوی آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف موقعیت زمانی یا مکانی نسبت به یک واقعه یا شیء به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان موقعیت زمانی:

★★★
Ich habe meine Hausaufgaben gemacht. Davor habe ich gegessen.
من تکالیفم را انجام دادم. قبل از آن غذا خوردم.

★★★
Sie hat das Fenster geöffnet. Davor war es sehr heiß im Raum.
او پنجره را باز کرد. قبل از آن اتاق بسیار گرم بود.

★★★
Wir haben den Film gesehen. Davor waren wir im Restaurant.
ما فیلم را دیدیم. قبل از آن در رستوران بودیم.

★★★
Er kam spät zur Party. Davor hatte er viel zu tun.
او دیر به مهمانی رسید. قبل از آن کارهای زیادی داشت.

🥬 ۲. به عنوان قید برای بیان موقعیت مکانی:

★★★
Der Hund sitzt vor der Tür. Davor liegt eine Fußmatte.
سگ جلوی در نشسته است. جلوی آن یک پادری است.

★★★
Das Auto steht vor dem Haus. Davor steht ein Baum.
ماشین جلوی خانه پارک شده است. جلوی آن یک درخت است.

★★★
Es gibt einen großen Schrank in meinem Zimmer. Davor steht ein kleiner Tisch.
یک کمد بزرگ در اتاق من هست. جلوی آن یک میز کوچک است.

★★★
Er stellte sich vor die Gruppe. Davor war niemand.
او جلوی گروه ایستاد. قبل از آن کسی نبود.

استفاده‌های رایج:

🍎 davor: قبل از آن، به عنوان قید برای بیان موقعیت زمانی
Ich habe meine Hausaufgaben gemacht. Davor habe ich gegessen. (من تکالیفم را انجام دادم. قبل از آن غذا خوردم.)

🍎 davor: به عنوان قید برای بیان موقعیت مکانی
Der Hund sitzt vor der Tür. Davor liegt eine Fußmatte. (سگ جلوی در نشسته است. جلوی آن یک پادری است.)

تفاوت‌های مفهومی:

davor: به معنای “قبل از آن”، “پیش از آن” یا “جلوی آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف موقعیت زمانی یا مکانی نسبت به یک واقعه یا شیء به کار می‌رود.

مثال: Sie hat das Fenster geöffnet. Davor war es sehr heiß im Raum.
(او پنجره را باز کرد. قبل از آن اتاق بسیار گرم بود.)

مثال: Das Auto steht vor dem Haus. Davor steht ein Baum.
(ماشین جلوی خانه پارک شده است. جلوی آن یک درخت است.)

مقایسه:

🍎 davor: قید، بیان موقعیت زمانی
Wir haben den Film gesehen. Davor waren wir im Restaurant.
(ما فیلم را دیدیم. قبل از آن در رستوران بودیم.)

Er kam spät zur Party. Davor hatte er viel zu tun.
(او دیر به مهمانی رسید. قبل از آن کارهای زیادی داشت.)

🍎 davor (Adverb): قید، بیان موقعیت مکانی
Der Hund sitzt vor der Tür. Davor liegt eine Fußmatte.
(سگ جلوی در نشسته است. جلوی آن یک پادری است.)

Es gibt einen großen Schrank in meinem Zimmer. Davor steht ein kleiner Tisch.
(یک کمد بزرگ در اتاق من هست. جلوی آن یک میز کوچک است.)

218
Q

vergleichsweise

A

vergleichsweise به معنای “نسبتاً”، “به طور مقایسه‌ای” یا “در مقایسه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان اینکه چیزی در مقایسه با چیز دیگری چگونه است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان مقایسه:

★★★
Das neue Modell ist vergleichsweise teuer.
مدل جدید نسبتاً گران است.

★★★
Er hat die Aufgabe vergleichsweise schnell erledigt.
او وظیفه را نسبتاً سریع انجام داد.

★★★
Die Stadt ist vergleichsweise klein.
شهر نسبتاً کوچک است.

★★★
Der Film war vergleichsweise langweilig.
فیلم نسبتاً کسل‌کننده بود.

🥬 ۲. برای بیان نسبی بودن چیزی:

★★★
Vergleichsweise ist dieses Auto sehr sparsam im Verbrauch.
این ماشین نسبتاً مصرف سوخت کمی دارد.

★★★
Das Wetter ist hier vergleichsweise mild.
هوا در اینجا نسبتاً ملایم است.

★★★
Das Buch ist vergleichsweise leicht zu lesen.
کتاب نسبتاً آسان برای خواندن است.

★★★
Die Prüfung war vergleichsweise einfach.
امتحان نسبتاً آسان بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 vergleichsweise: نسبتاً، به عنوان قید برای بیان مقایسه
Das neue Modell ist vergleichsweise teuer. (مدل جدید نسبتاً گران است.)

🍎 vergleichsweise: به عنوان قید برای بیان نسبی بودن چیزی
Vergleichsweise ist dieses Auto sehr sparsam im Verbrauch. (این ماشین نسبتاً مصرف سوخت کمی دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

vergleichsweise: به معنای “نسبتاً”، “به طور مقایسه‌ای” یا “در مقایسه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان اینکه چیزی در مقایسه با چیز دیگری چگونه است، به کار می‌رود.

مثال: Er hat die Aufgabe vergleichsweise schnell erledigt.
(او وظیفه را نسبتاً سریع انجام داد.)

مثال: Das Wetter ist hier vergleichsweise mild.
(هوا در اینجا نسبتاً ملایم است.)

مقایسه:

🍎 vergleichsweise: قید، بیان نسبی بودن
Die Stadt ist vergleichsweise klein. (شهر نسبتاً کوچک است.)

Der Film war vergleichsweise langweilig. (فیلم نسبتاً کسل‌کننده بود.)

🍎 vergleichsweise (Adverb): قید، بیان مقایسه‌ای
Das Buch ist vergleichsweise leicht zu lesen. (کتاب نسبتاً آسان برای خواندن است.)

Die Prüfung war vergleichsweise einfach. (امتحان نسبتاً آسان بود.)

219
Q

anschließend

A

anschließend به معنای “بعداً”، “پس از آن”، “سپس” یا “در ادامه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Wir gingen ins Kino und anschließend essen.
ما به سینما رفتیم و سپس غذا خوردیم.

★★★
Er machte seine Hausaufgaben und ging anschließend ins Bett.
او تکالیفش را انجام داد و سپس به تخت خواب رفت.

★★★
Die Besprechung endete um 10 Uhr, und wir gingen anschließend zum Mittagessen.
جلسه در ساعت 10 به پایان رسید، و سپس ما برای ناهار رفتیم.

★★★
Sie beendete ihr Studium und fand anschließend eine Arbeit.
او تحصیلاتش را تمام کرد و سپس کاری پیدا کرد.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب یا پیوستگی وقایع:

★★★
Zuerst werden wir den Vortrag hören und anschließend Fragen stellen.
اول ما سخنرانی را می‌شنویم و سپس سوالات را مطرح می‌کنیم.

★★★
Er besuchte das Museum und ging anschließend in den Park.
او موزه را بازدید کرد و سپس به پارک رفت.

★★★
Die Zeremonie fand in der Kirche statt, und es gab anschließend eine Feier.
مراسم در کلیسا برگزار شد و سپس جشنی بود.

★★★
Sie trafen sich im Café und gingen anschließend ins Kino.
آن‌ها در کافه ملاقات کردند و سپس به سینما رفتند.

استفاده‌های رایج:

🍎 anschließend: پس از آن، به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی
Wir gingen ins Kino und anschließend essen. (ما به سینما رفتیم و سپس غذا خوردیم.)

🍎 anschließend: به عنوان قید برای بیان ترتیب یا پیوستگی وقایع
Er besuchte das Museum und ging anschließend in den Park. (او موزه را بازدید کرد و سپس به پارک رفت.)

تفاوت‌های مفهومی:

anschließend: به معنای “بعداً”، “پس از آن”، “سپس” یا “در ادامه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود.

مثال: Die Besprechung endete um 10 Uhr, und wir gingen anschließend zum Mittagessen.
(جلسه در ساعت 10 به پایان رسید، و سپس ما برای ناهار رفتیم.)

مثال: Zuerst werden wir den Vortrag hören und anschließend Fragen stellen.
(اول ما سخنرانی را می‌شنویم و سپس سوالات را مطرح می‌کنیم.)

مقایسه:

🍎 anschließend: قید، بیان ترتیب زمانی
Er machte seine Hausaufgaben und ging anschließend ins Bett.
(او تکالیفش را انجام داد و سپس به تخت خواب رفت.)

Sie beendete ihr Studium und fand anschließend eine Arbeit.
(او تحصیلاتش را تمام کرد و سپس کاری پیدا کرد.)

🍎 anschließend (Adverb): قید، بیان ترتیب یا پیوستگی وقایع
Die Zeremonie fand in der Kirche statt, und es gab anschließend eine Feier.
(مراسم در کلیسا برگزار شد و سپس جشنی بود.)

Sie trafen sich im Café und gingen anschließend ins Kino.
(آن‌ها در کافه ملاقات کردند و سپس به سینما رفتند.)

220
Q

danach

A

danach
به معنای “بعد از آن”، “سپس” یا “پس از آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Wir gingen ins Kino und danach essen.
ما به سینما رفتیم و بعد از آن غذا خوردیم.

★★★
Er machte seine Hausaufgaben und ging danach ins Bett.
او تکالیفش را انجام داد و بعد از آن به تخت خواب رفت.

★★★
Die Besprechung endete um 10 Uhr, und wir gingen danach zum Mittagessen.
جلسه در ساعت 10 به پایان رسید، و بعد از آن ما برای ناهار رفتیم.

★★★
Sie beendete ihr Studium und fand danach eine Arbeit.
او تحصیلاتش را تمام کرد و پس از آن کاری پیدا کرد.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب یا پیوستگی وقایع:

★★★
Zuerst werden wir den Vortrag hören und danach Fragen stellen.
اول ما سخنرانی را می‌شنویم و بعد از آن سوالات را مطرح می‌کنیم.

★★★
Er besuchte das Museum und ging danach in den Park.
او موزه را بازدید کرد و بعد از آن به پارک رفت.

★★★
Die Zeremonie fand in der Kirche statt, und es gab danach eine Feier.
مراسم در کلیسا برگزار شد و پس از آن جشنی بود.

★★★
Sie trafen sich im Café und gingen danach ins Kino.
آن‌ها در کافه ملاقات کردند و بعد از آن به سینما رفتند.

استفاده‌های رایج:

🍎 danach: بعد از آن، به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی
Wir gingen ins Kino und danach essen. (ما به سینما رفتیم و بعد از آن غذا خوردیم.)

🍎 danach: به عنوان قید برای بیان ترتیب یا پیوستگی وقایع
Er besuchte das Museum und ging danach in den Park. (او موزه را بازدید کرد و بعد از آن به پارک رفت.)

تفاوت‌های مفهومی:

danach: به معنای “بعد از آن”، “سپس” یا “پس از آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود.

مثال: Die Besprechung endete um 10 Uhr, und wir gingen danach zum Mittagessen.
(جلسه در ساعت 10 به پایان رسید، و بعد از آن ما برای ناهار رفتیم.)

مثال: Zuerst werden wir den Vortrag hören und danach Fragen stellen.
(اول ما سخنرانی را می‌شنویم و بعد از آن سوالات را مطرح می‌کنیم.)

مقایسه:

🍎 danach: قید، بیان ترتیب زمانی
Er machte seine Hausaufgaben und ging danach ins Bett. (او تکالیفش را انجام داد و بعد از آن به تخت خواب رفت.)

Sie beendete ihr Studium und fand danach eine Arbeit. (او تحصیلاتش را تمام کرد و پس از آن کاری پیدا کرد.)

🍎 danach (Adverb): قید، بیان ترتیب یا پیوستگی وقایع
Die Zeremonie fand in der Kirche statt, und es gab danach eine Feier. (مراسم در کلیسا برگزار شد و پس از آن جشنی بود.)

Sie trafen sich im Café und gingen danach ins Kino. (آن‌ها در کافه ملاقات کردند و بعد از آن به سینما رفتند.)

221
Q

häufig

A

häufig به معنای “غالباً”، “مکرراً” یا “زیاد” است و به عنوان صفت یا قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به کرات یا به دفعات زیاد اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Häufige Besuche können anstrengend sein.
بازدیدهای مکرر می‌توانند خسته‌کننده باشند.

★★★
Er hat häufige Kopfschmerzen.
او سردردهای مکرر دارد.

★★★
Häufige Fehler sollten vermieden werden.
اشتباهات مکرر باید اجتناب شوند.

★★★
Das ist eine häufige Frage in den Prüfungen.
این یک سوال رایج در امتحانات است.

🥬 ۲. به عنوان قید (توصیفی):

★★★
Er geht häufig ins Fitnessstudio.
او غالباً به باشگاه ورزشی می‌رود.

★★★
Sie besucht ihre Eltern häufig.
او مکرراً به دیدار والدینش می‌رود.

★★★
Häufig tritt dieses Problem im Winter auf.
این مشکل غالباً در زمستان رخ می‌دهد.

★★★
Wir treffen uns häufig zum Kaffee.
ما غالباً برای قهوه ملاقات می‌کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 häufig: غالباً، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به کرات یا به دفعات زیاد اتفاق می‌افتد
Häufige Besuche können anstrengend sein. (بازدیدهای مکرر می‌توانند خسته‌کننده باشند.)

🍎 häufig: به عنوان قید برای بیان تکرار یا دفعات زیاد
Er geht häufig ins Fitnessstudio. (او غالباً به باشگاه ورزشی می‌رود.)

تفاوت‌های مفهومی:

häufig: به معنای “غالباً”، “مکرراً” یا “زیاد” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به کرات یا به دفعات زیاد اتفاق می‌افتد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat häufige Kopfschmerzen.
(او سردردهای مکرر دارد.)

مثال: Häufig tritt dieses Problem im Winter auf.
(این مشکل غالباً در زمستان رخ می‌دهد.)

مقایسه:

🍎 häufig: صفت، بیان چیزی که به کرات یا دفعات زیاد اتفاق می‌افتد
Häufige Fehler sollten vermieden werden. (اشتباهات مکرر باید اجتناب شوند.)

Das ist eine häufige Frage in den Prüfungen. (این یک سوال رایج در امتحانات است.)

🍎 häufig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان تکرار یا دفعات زیاد
Sie besucht ihre Eltern häufig. (او مکرراً به دیدار والدینش می‌رود.)

Wir treffen uns häufig zum Kaffee. (ما غالباً برای قهوه ملاقات می‌کنیم.)

222
Q

eher

A

eher
به معنای “بیشتر”، “زودتر”، “ترجیحاً” یا “احتمالاً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان ترجیح، احتمال، یا ترتیب زمانی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان ترجیح یا احتمال:

★★★
Ich würde eher zu Hause bleiben.
من ترجیح می‌دهم بیشتر در خانه بمانم.

★★★
Er wird eher morgen kommen als heute.
احتمالاً او فردا می‌آید تا امروز.

★★★
Sie trinkt eher Tee als Kaffee.
او بیشتر چای می‌نوشد تا قهوه.

★★★
Das Buch ist eher langweilig.
کتاب بیشتر کسل‌کننده است.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Ich war eher da als du.
من زودتر از تو رسیدم.

★★★
Sie kam eher als erwartet.
او زودتر از انتظار آمد.

★★★
Wir sollten eher losfahren, um den Verkehr zu vermeiden.
باید زودتر حرکت کنیم تا از ترافیک جلوگیری کنیم.

★★★
Er stand eher auf, um das Frühstück vorzubereiten.
او زودتر بیدار شد تا صبحانه را آماده کند.

🥬 ۳. برای بیان مقایسه یا تاکید:

★★★
Das ist eher ein Problem als eine Lösung.
این بیشتر یک مشکل است تا یک راه‌حل.

★★★
Der Film war eher enttäuschend.
فیلم بیشتر ناامیدکننده بود.

★★★
Sie ist eher schüchtern.
او بیشتر خجالتی است.

★★★
Das Wetter war eher kühl als warm.
هوا بیشتر خنک بود تا گرم.

استفاده‌های رایج:

🍎 eher: بیشتر، ترجیحاً، به عنوان قید برای بیان ترجیح یا احتمال
Ich würde eher zu Hause bleiben. (من ترجیح می‌دهم بیشتر در خانه بمانم.)

🍎 eher: به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی
Ich war eher da als du. (من زودتر از تو رسیدم.)

تفاوت‌های مفهومی:

eher: به معنای “بیشتر”، “زودتر”، “ترجیحاً” یا “احتمالاً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان ترجیح، احتمال، یا ترتیب زمانی استفاده می‌شود.

مثال: Er wird eher morgen kommen als heute.
(احتمالاً او فردا می‌آید تا امروز.)

مثال: Sie kam eher als erwartet.
(او زودتر از انتظار آمد.)

مقایسه:

🍎 eher: قید، بیان ترجیح یا احتمال
Sie trinkt eher Tee als Kaffee. (او بیشتر چای می‌نوشد تا قهوه.)

Das Buch ist eher langweilig. (کتاب بیشتر کسل‌کننده است.)

🍎 eher (Adverb): قید، بیان ترتیب زمانی
Wir sollten eher losfahren, um den Verkehr zu vermeiden. (باید زودتر حرکت کنیم تا از ترافیک جلوگیری کنیم.)

Er stand eher auf, um das Frühstück vorzubereiten. (او زودتر بیدار شد تا صبحانه را آماده کند.)

223
Q

gleichzeitig

A

gleichzeitig به معنای “همزمان”، “در عین حال” یا “به طور هم‌زمان” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان اینکه دو یا چند رویداد به طور همزمان یا در یک زمان رخ می‌دهند، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان همزمانی:

★★★
Sie können nicht gleichzeitig reden.
آن‌ها نمی‌توانند همزمان صحبت کنند.

★★★
Die Konzerte finden gleichzeitig in verschiedenen Städten statt.
کنسرت‌ها همزمان در شهرهای مختلف برگزار می‌شوند.

★★★
Er kann gleichzeitig arbeiten und Musik hören.
او می‌تواند همزمان کار کند و موسیقی گوش دهد.

★★★
Das Meeting und die Präsentation sind gleichzeitig geplant.
جلسه و ارائه همزمان برنامه‌ریزی شده‌اند.

🥬 ۲. برای بیان انجام چند کار در یک زمان:

★★★
Sie kann gleichzeitig kochen und telefonieren.
او می‌تواند همزمان آشپزی کند و تلفن بزند.

★★★
Die Maschine kann mehrere Aufgaben gleichzeitig ausführen.
ماشین می‌تواند چندین کار را به طور همزمان انجام دهد.

★★★
Er hat gelernt, gleichzeitig zwei Sprachen zu sprechen.
او یاد گرفته است که همزمان دو زبان صحبت کند.

★★★
Die Kinder spielen und lernen gleichzeitig.
بچه‌ها همزمان بازی می‌کنند و یاد می‌گیرند.

استفاده‌های رایج:

🍎 gleichzeitig: همزمان، به عنوان قید برای بیان اینکه دو یا چند رویداد به طور همزمان رخ می‌دهند
Die Konzerte finden gleichzeitig in verschiedenen Städten statt. (کنسرت‌ها همزمان در شهرهای مختلف برگزار می‌شوند.)

🍎 gleichzeitig: به عنوان قید برای بیان انجام چند کار در یک زمان
Sie kann gleichzeitig kochen und telefonieren. (او می‌تواند همزمان آشپزی کند و تلفن بزند.)

تفاوت‌های مفهومی:

gleichzeitig: به معنای “همزمان”، “در عین حال” یا “به طور هم‌زمان” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان اینکه دو یا چند رویداد به طور همزمان یا در یک زمان رخ می‌دهند، به کار می‌رود.

مثال: Die Maschine kann mehrere Aufgaben gleichzeitig ausführen.
(ماشین می‌تواند چندین کار را به طور همزمان انجام دهد.)

مثال: Das Meeting und die Präsentation sind gleichzeitig geplant.
(جلسه و ارائه همزمان برنامه‌ریزی شده‌اند.)

مقایسه:

🍎 gleichzeitig: قید، بیان همزمانی
Sie können nicht gleichzeitig reden.
(آن‌ها نمی‌توانند همزمان صحبت کنند.)

Er kann gleichzeitig arbeiten und Musik hören.
(او می‌تواند همزمان کار کند و موسیقی گوش دهد.)

🍎 gleichzeitig (Adverb): قید، بیان انجام چند کار در یک زمان
Die Kinder spielen und lernen gleichzeitig.
(بچه‌ها همزمان بازی می‌کنند و یاد می‌گیرند.)

Er hat gelernt, gleichzeitig zwei Sprachen zu sprechen.
(او یاد گرفته است که همزمان دو زبان صحبت کند.)

224
Q

erst

A

erst به معنای “اول”، “ابتدا”، “تازه” یا “تنها” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی، تأخیر در زمان، یا محدودیت در مقدار استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی یا اولین چیزی:

★★★
Ich mache erst meine Hausaufgaben und dann sehe ich fern.
من ابتدا تکالیفم را انجام می‌دهم و بعد تلویزیون تماشا می‌کنم.

★★★
Er kam erst um 10 Uhr.
او تازه ساعت 10 آمد.

★★★
Wir essen erst und gehen dann spazieren.
ما اول غذا می‌خوریم و بعد به پیاده‌روی می‌رویم.

★★★
Ich habe erst heute davon erfahren.
من تازه امروز از آن مطلع شدم.

🥬 ۲. برای بیان تأخیر در زمان یا محدودیت در مقدار:

★★★
Das Geschäft öffnet erst um 9 Uhr.
فروشگاه تازه ساعت 9 باز می‌شود.

★★★
Er ist erst 18 Jahre alt.
او تنها 18 سال دارد.

★★★
Ich habe erst eine Tasse Kaffee getrunken.
من تنها یک فنجان قهوه نوشیده‌ام.

★★★
Der Zug kommt erst in einer Stunde.
قطار تازه یک ساعت دیگر می‌رسد.

🥬 ۳. برای بیان تاکید بر زمان یا مقدار:

★★★
Er hat erst vor kurzem angefangen, Deutsch zu lernen.
او تازه به تازگی شروع به یادگیری زبان آلمانی کرده است.

★★★
Ich bin erst seit zwei Wochen hier.
من تنها دو هفته است که اینجا هستم.

★★★
Sie hat erst ein Kapitel des Buches gelesen.
او تنها یک فصل از کتاب را خوانده است.

★★★
Wir haben erst den Anfang gemacht.
ما تازه شروع کرده‌ایم.

استفاده‌های رایج:

🍎 erst: ابتدا، به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی
Ich mache erst meine Hausaufgaben und dann sehe ich fern. (من ابتدا تکالیفم را انجام می‌دهم و بعد تلویزیون تماشا می‌کنم.)

🍎 erst: تازه، به عنوان قید برای بیان تأخیر در زمان یا محدودیت در مقدار
Das Geschäft öffnet erst um 9 Uhr. (فروشگاه تازه ساعت 9 باز می‌شود.)

تفاوت‌های مفهومی:

erst: به معنای “اول”، “ابتدا”، “تازه” یا “تنها” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی، تأخیر در زمان، یا محدودیت در مقدار استفاده می‌شود.

مثال: Er kam erst um 10 Uhr.
(او تازه ساعت 10 آمد.)

مثال: Er ist erst 18 Jahre alt.
(او تنها 18 سال دارد.)

مقایسه:

🍎 erst: قید، بیان ترتیب زمانی
Wir essen erst und gehen dann spazieren. (ما اول غذا می‌خوریم و بعد به پیاده‌روی می‌رویم.)

Ich habe erst heute davon erfahren. (من تازه امروز از آن مطلع شدم.)

🍎 erst (Adverb): قید، بیان تأخیر در زمان یا محدودیت در مقدار
Der Zug kommt erst in einer Stunde. (قطار تازه یک ساعت دیگر می‌رسد.)

Ich habe erst eine Tasse Kaffee getrunken. (من تنها یک فنجان قهوه نوشیده‌ام.)

225
Q

letzte (r,s)

A

letzte (r, s) به معنای “آخرین” یا “نهایی” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در انتهای یک ترتیب، زمان یا مکان قرار دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان آخرین یا نهایی چیزی:

★★★
Das ist meine letzte Chance.
این آخرین شانس من است.

★★★
Er war der letzte, der ankam.
او آخرین کسی بود که رسید.

★★★
Das letzte Kapitel des Buches war sehr spannend.
آخرین فصل کتاب بسیار هیجان‌انگیز بود.

★★★
Sie nahm den letzten Zug nach Hause.
او آخرین قطار به سمت خانه را گرفت.

🥬 ۲. برای بیان چیزی که به تازگی اتفاق افتاده یا در گذشته نزدیک بوده:

★★★
Ich habe ihn letzte Woche gesehen.
من او را هفته گذشته دیدم.

★★★
Die letzte Besprechung war sehr produktiv.
آخرین جلسه بسیار پربار بود.

★★★
Was hast du letzten Sommer gemacht?
تابستان گذشته چه کار کردی؟

★★★
Er hat die letzte Prüfung bestanden.
او آخرین امتحان را قبول شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 letzte (r, s): آخرین، به عنوان صفت برای بیان آخرین یا نهایی چیزی
Das ist meine letzte Chance. (این آخرین شانس من است.)

🍎 letzte (r, s): به عنوان صفت برای بیان چیزی که به تازگی اتفاق افتاده یا در گذشته نزدیک بوده
Ich habe ihn letzte Woche gesehen. (من او را هفته گذشته دیدم.)

تفاوت‌های مفهومی:

letzte (r, s): به معنای “آخرین” یا “نهایی” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در انتهای یک ترتیب، زمان یا مکان قرار دارد، یا برای بیان چیزی که به تازگی اتفاق افتاده، به کار می‌رود.

مثال: Er war der letzte, der ankam.
(او آخرین کسی بود که رسید.)

مثال: Die letzte Besprechung war sehr produktiv.
(آخرین جلسه بسیار پربار بود.)

مقایسه:

🍎 letzte (r, s): صفت، بیان آخرین یا نهایی چیزی
Das letzte Kapitel des Buches war sehr spannend. (آخرین فصل کتاب بسیار هیجان‌انگیز بود.)

Sie nahm den letzten Zug nach Hause. (او آخرین قطار به سمت خانه را گرفت.)

🍎 letzte (r, s) (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که به تازگی اتفاق افتاده یا در گذشته نزدیک بوده
Was hast du letzten Sommer gemacht? (تابستان گذشته چه کار کردی؟)

Er hat die letzte Prüfung bestanden. (او آخرین امتحان را قبول شد.)

226
Q

manchmal

A

manchmal به معنای “گاهی”، “بعضی اوقات” یا “گاه‌به‌گاه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان وقوع یک رویداد یا حالت در برخی از زمان‌ها، نه به طور مداوم، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع گاه‌به‌گاه یک رویداد:

★★★
Ich gehe manchmal ins Kino.
من گاهی به سینما می‌روم.

★★★
Er besucht seine Großeltern manchmal am Wochenende.
او گاهی در آخر هفته‌ها به دیدار پدربزرگ و مادربزرگش می‌رود.

★★★
Manchmal habe ich keine Lust zu kochen.
گاهی حوصله آشپزی کردن ندارم.

★★★
Sie ruft mich manchmal an.
او گاهی به من زنگ می‌زند.

🥬 ۲. برای بیان حالت یا احساس گاه‌به‌گاه:

★★★
Manchmal fühle ich mich müde.
گاهی احساس خستگی می‌کنم.

★★★
Er ist manchmal sehr launisch.
او گاهی بسیار بدخلق است.

★★★
Das Wetter ist hier manchmal sehr wechselhaft.
هوا اینجا گاهی بسیار متغیر است.

★★★
Manchmal vermisse ich die alten Zeiten.
گاهی دلم برای دوران قدیم تنگ می‌شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 manchmal: گاهی، به عنوان قید برای بیان وقوع گاه‌به‌گاه یک رویداد
Ich gehe manchmal ins Kino. (من گاهی به سینما می‌روم.)

🍎 manchmal: به عنوان قید برای بیان حالت یا احساس گاه‌به‌گاه
Manchmal fühle ich mich müde. (گاهی احساس خستگی می‌کنم.)

تفاوت‌های مفهومی:

manchmal: به معنای “گاهی”، “بعضی اوقات” یا “گاه‌به‌گاه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان وقوع یک رویداد یا حالت در برخی از زمان‌ها، نه به طور مداوم، به کار می‌رود.

مثال: Er besucht seine Großeltern manchmal am Wochenende.
(او گاهی در آخر هفته‌ها به دیدار پدربزرگ و مادربزرگش می‌رود.)

مثال: Das Wetter ist hier manchmal sehr wechselhaft.
(هوا اینجا گاهی بسیار متغیر است.)

مقایسه:

🍎 manchmal: قید، بیان وقوع گاه‌به‌گاه یک رویداد
Sie ruft mich manchmal an. (او گاهی به من زنگ می‌زند.)

Manchmal habe ich keine Lust zu kochen. (گاهی حوصله آشپزی کردن ندارم.)

🍎 manchmal (Adverb): قید، بیان حالت یا احساس گاه‌به‌گاه
Manchmal vermisse ich die alten Zeiten. (گاهی دلم برای دوران قدیم تنگ می‌شود.)

Er ist manchmal sehr launisch. (او گاهی بسیار بدخلق است.)

227
Q

meist (adv)
vs.
meistens

A

🍎🍎🍎 1. meist (قید) (اغلب، بیشتر)

meist به معنای “اغلب” یا “بیشتر” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که معمولاً بیشتر اوقات یا در بیشتر موارد رخ می‌دهد. این واژه اغلب به معنای عمومی‌تری استفاده می‌شود و ممکن است به طور مستقل یا به عنوان بخشی از عبارت‌هایی مثل “meistens” یا “meistenteils” استفاده شود.

★★★
Meist habe ich am Wochenende frei.
اغلب آخر هفته‌ها وقت آزاد دارم.

★★★
Er ist meist pünktlich.
او اغلب وقت‌شناس است.

★★★
Im Sommer ist es hier meist sonnig.
در تابستان اینجا اغلب آفتابی است.

★★★
Die meisten Menschen mögen Schokolade.
بیشتر مردم شکلات دوست دارند.

🍎🍎🍎 2. meistens (قید) (اغلب، بیشتر اوقات)

meistens به معنای “اغلب” یا “بیشتر اوقات” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که در بیشتر موارد یا به طور مکرر رخ می‌دهد. این واژه معمولاً به معنای بیشتر مواقع یا بیشتر اوقات استفاده می‌شود.

★★★
Ich gehe meistens zu Fuß zur Arbeit.
من بیشتر اوقات پیاده به سر کار می‌روم.

★★★
Meistens essen wir zu Hause.
ما بیشتر اوقات در خانه غذا می‌خوریم.

★★★
Im Winter ist es hier meistens kalt.
در زمستان اینجا بیشتر اوقات سرد است.

★★★
Er ist meistens freundlich und hilfsbereit.
او بیشتر اوقات مهربان و کمک‌کننده است.

تفاوت‌های کلیدی

🍒 meist: به معنای “اغلب” یا “بیشتر” است و به طور کلی‌تر استفاده می‌شود. ممکن است به صورت مستقل یا به عنوان بخشی از عبارت‌های دیگر استفاده شود.

مثال: Meist habe ich am Wochenende frei. (اغلب آخر هفته‌ها وقت آزاد دارم.)
مثال: Er ist meist pünktlich. (او اغلب وقت‌شناس است.)

🍒 meistens: به معنای “اغلب” یا “بیشتر اوقات” است و به صورت خاص‌تر برای توصیف تکرار یا فراوانی استفاده می‌شود.

مثال: Ich gehe meistens zu Fuß zur Arbeit. (من بیشتر اوقات پیاده به سر کار می‌روم.)
مثال: Meistens essen wir zu Hause. (ما بیشتر اوقات در خانه غذا می‌خوریم.)

مقایسه
🍋 meist: اغلب، بیشتر.

Meist habe ich am Wochenende frei. (اغلب آخر هفته‌ها وقت آزاد دارم.)
Er ist meist pünktlich. (او اغلب وقت‌شناس است.)

🍋meistens: اغلب، بیشتر اوقات.

Ich gehe meistens zu Fuß zur Arbeit. (من بیشتر اوقات پیاده به سر کار می‌روم.)
Meistens essen wir zu Hause. (ما بیشتر اوقات در خانه غذا می‌خوریم.)

228
Q

schließlich

A

schließlich
به معنای “در نهایت”، “سرانجام” یا “بالاخره” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان پایان یک فرایند یا توضیحی که به نتیجه می‌رسد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان نتیجه یا پایان یک فرایند:

★★★
Nach langem Warten kam er schließlich an.
بعد از انتظار طولانی، او بالاخره آمد.

★★★
Wir haben lange diskutiert und schließlich eine Entscheidung getroffen.
ما مدت زیادی بحث کردیم و در نهایت یک تصمیم گرفتیم.

★★★
Sie fand den verlorenen Schlüssel schließlich unter dem Sofa.
او کلید گم‌شده را بالاخره زیر مبل پیدا کرد.

★★★
Das Problem wurde schließlich gelöst.
مشکل بالاخره حل شد.

🥬 ۲. برای بیان توضیح نهایی یا تأکید بر نتیجه:

★★★
Schließlich müssen wir alle an einem Strang ziehen.
در نهایت، همه ما باید با هم همکاری کنیم.

★★★
Er ist schließlich der Experte auf diesem Gebiet.
او در نهایت کارشناس این زمینه است.

★★★
Schließlich ist es deine Entscheidung.
بالاخره این تصمیم توست.

★★★
Wir sollten schließlich nicht vergessen, warum wir hier sind.
ما نباید در نهایت فراموش کنیم که چرا اینجا هستیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 schließlich: در نهایت، به عنوان قید برای بیان نتیجه یا پایان یک فرایند
Nach langem Warten kam er schließlich an. (بعد از انتظار طولانی، او بالاخره آمد.)

🍎 schließlich: به عنوان قید برای بیان توضیح نهایی یا تأکید بر نتیجه
Schließlich müssen wir alle an einem Strang ziehen. (در نهایت، همه ما باید با هم همکاری کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

schließlich: به معنای “در نهایت”، “سرانجام” یا “بالاخره” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان پایان یک فرایند یا توضیحی که به نتیجه می‌رسد، به کار می‌رود.

مثال: Wir haben lange diskutiert und schließlich eine Entscheidung getroffen.
(ما مدت زیادی بحث کردیم و در نهایت یک تصمیم گرفتیم.)

مثال: Das Problem wurde schließlich gelöst.
(مشکل بالاخره حل شد.)

مقایسه:

🍎 schließlich: قید، بیان نتیجه یا پایان یک فرایند
Sie fand den verlorenen Schlüssel schließlich unter dem Sofa. (او کلید گم‌شده را بالاخره زیر مبل پیدا کرد.)

Er ist schließlich der Experte auf diesem Gebiet. (او در نهایت کارشناس این زمینه است.)

🍎 schließlich (Adverb): قید، بیان توضیح نهایی یا تأکید بر نتیجه
Schließlich ist es deine Entscheidung. (بالاخره این تصمیم توست.)

Wir sollten schließlich nicht vergessen, warum wir hier sind. (ما نباید در نهایت فراموش کنیم که چرا اینجا هستیم.)

229
Q

nachher

A

nachher
به معنای “بعد از آن”، “سپس” یا “پس از آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Wir gehen ins Kino und nachher essen wir etwas.
ما به سینما می‌رویم و بعد از آن چیزی می‌خوریم.

★★★
Er machte seine Hausaufgaben und ging nachher ins Bett.
او تکالیفش را انجام داد و بعد از آن به تخت خواب رفت.

★★★
Ich habe eine Besprechung und komme nachher zu dir.
من یک جلسه دارم و بعد از آن پیش تو می‌آیم.

★★★
Sie beendete ihre Arbeit und traf sich nachher mit Freunden.
او کارش را تمام کرد و بعد از آن با دوستانش ملاقات کرد.

🥬 ۲. برای بیان انجام یک عمل پس از دیگری:

★★★
Wir werden zuerst arbeiten und nachher entspannen.
ما ابتدا کار خواهیم کرد و بعد از آن استراحت می‌کنیم.

★★★
Er hat den Bericht geschrieben und nachher eine Pause gemacht.
او گزارش را نوشت و بعد از آن استراحت کرد.

★★★
Sie ging einkaufen und kam nachher nach Hause.
او به خرید رفت و بعد از آن به خانه آمد.

★★★
Ich werde nachher anrufen.
بعداً تماس خواهم گرفت.

استفاده‌های رایج:

🍎 nachher: بعد از آن، به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی
Wir gehen ins Kino und nachher essen wir etwas. (ما به سینما می‌رویم و بعد از آن چیزی می‌خوریم.)

🍎 nachher: به عنوان قید برای بیان انجام یک عمل پس از دیگری
Er hat den Bericht geschrieben und nachher eine Pause gemacht. (او گزارش را نوشت و بعد از آن استراحت کرد.)

تفاوت‌های مفهومی:

nachher: به معنای “بعد از آن”، “سپس” یا “پس از آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود.

مثال: Er machte seine Hausaufgaben und ging nachher ins Bett.
(او تکالیفش را انجام داد و بعد از آن به تخت خواب رفت.)

مثال: Ich werde nachher anrufen.
(بعداً تماس خواهم گرفت.)

مقایسه:

🍎 nachher: قید، بیان ترتیب زمانی
Ich habe eine Besprechung und komme nachher zu dir. (من یک جلسه دارم و بعد از آن پیش تو می‌آیم.)

Sie beendete ihre Arbeit und traf sich nachher mit Freunden. (او کارش را تمام کرد و بعد از آن با دوستانش ملاقات کرد.)

🍎 nachher (Adverb): قید، بیان انجام یک عمل پس از دیگری
Wir werden zuerst arbeiten und nachher entspannen. (ما ابتدا کار خواهیم کرد و بعد از آن استراحت می‌کنیم.)

Sie ging einkaufen und kam nachher nach Hause. (او به خرید رفت و بعد از آن به خانه آمد.)

230
Q

selten

A

selten
به معنای “نادراً”، “به ندرت” یا “کم” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت در فواصل زمانی طولانی یا بسیار کم، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع نادر یا کم‌تکرار:

★★★
Ich gehe selten ins Kino.
من به ندرت به سینما می‌روم.

★★★
Er besucht seine Eltern selten.
او به ندرت به دیدار والدینش می‌رود.

★★★
Sie ruft mich selten an.
او به ندرت به من زنگ می‌زند.

★★★
Es regnet hier selten im Sommer.
در تابستان اینجا به ندرت باران می‌بارد.

🥬 ۲. برای بیان کمیابی یا نادر بودن:

★★★
Seltene Pflanzen wachsen in diesem Gebiet.
گیاهان نادر در این منطقه رشد می‌کنند.

★★★
Es ist selten, dass er so früh aufsteht.
به ندرت پیش می‌آید که او اینقدر زود بیدار شود.

★★★
Seltene Bücher sind oft sehr wertvoll.
کتاب‌های نادر اغلب بسیار ارزشمند هستند.

★★★
Solche Gelegenheiten sind selten.
چنین فرصت‌هایی نادر هستند.

استفاده‌های رایج:

🍎 selten: نادراً، به ندرت، به عنوان قید برای بیان وقوع نادر یا کم‌تکرار
Ich gehe selten ins Kino. (من به ندرت به سینما می‌روم.)

🍎 selten: به عنوان قید برای بیان کمیابی یا نادر بودن
Seltene Pflanzen wachsen in diesem Gebiet. (گیاهان نادر در این منطقه رشد می‌کنند.)

تفاوت‌های مفهومی:

selten: به معنای “نادراً”، “به ندرت” یا “کم” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت در فواصل زمانی طولانی یا بسیار کم، به کار می‌رود.

مثال: Er besucht seine Eltern selten.
(او به ندرت به دیدار والدینش می‌رود.)

مثال: Solche Gelegenheiten sind selten.
(چنین فرصت‌هایی نادر هستند.)

مقایسه:

🍎 selten: قید، بیان وقوع نادر یا کم‌تکرار
Es regnet hier selten im Sommer. (در تابستان اینجا به ندرت باران می‌بارد.)

Sie ruft mich selten an. (او به ندرت به من زنگ می‌زند.)

🍎 selten (Adverb): قید، بیان کمیابی یا نادر بودن
Seltene Bücher sind oft sehr wertvoll. (کتاب‌های نادر اغلب بسیار ارزشمند هستند.)

Es ist selten, dass er so früh aufsteht. (به ندرت پیش می‌آید که او اینقدر زود بیدار شود.)

231
Q

ständig

A

ständig به معنای “مداوم”، “همیشگی” یا “پیوسته” است و به عنوان صفت یا قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم، پیوسته یا بدون وقفه رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت (توصیفی):

★★★
Er hat einen ständigen Job.
او یک شغل دائمی دارد.

★★★
Die ständige Verbesserung der Qualität ist unser Ziel.
بهبود مداوم کیفیت هدف ماست.

★★★
Ständige Kommunikation ist wichtig für den Erfolg.
ارتباط مداوم برای موفقیت مهم است.

★★★
Die ständige Erreichbarkeit kann stressig sein.
دسترسی همیشگی می‌تواند استرس‌زا باشد.

🥬 ۲. به عنوان قید برای بیان وقوع مداوم یک رویداد:

★★★
Er ist ständig am Telefon.
او دائماً در حال صحبت با تلفن است.

★★★
Sie beschwert sich ständig über das Wetter.
او دائماً از وضعیت هوا شکایت می‌کند.

★★★
Das Baby weint ständig.
بچه دائماً گریه می‌کند.

★★★
Ich bin ständig müde.
من دائماً خسته هستم.

استفاده‌های رایج:

🍎 ständig: مداوم، به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به طور مداوم، پیوسته یا بدون وقفه رخ می‌دهد
Er hat einen ständigen Job. (او یک شغل دائمی دارد.)

🍎 ständig: به عنوان قید برای بیان وقوع مداوم یک رویداد
Er ist ständig am Telefon. (او دائماً در حال صحبت با تلفن است.)

تفاوت‌های مفهومی:

ständig: به معنای “مداوم”، “همیشگی” یا “پیوسته” است و می‌تواند به عنوان صفت یا قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم، پیوسته یا بدون وقفه رخ می‌دهد، به کار می‌رود.

مثال: Die ständige Verbesserung der Qualität ist unser Ziel.
(بهبود مداوم کیفیت هدف ماست.)

مثال: Sie beschwert sich ständig über das Wetter.
(او دائماً از وضعیت هوا شکایت می‌کند.)

مقایسه:

🍎 ständig: صفت، بیان مداوم یا پیوسته بودن
Ständige Kommunikation ist wichtig für den Erfolg. (ارتباط مداوم برای موفقیت مهم است.)

Die ständige Erreichbarkeit kann stressig sein. (دسترسی همیشگی می‌تواند استرس‌زا باشد.)

🍎 ständig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان وقوع مداوم یک رویداد
Das Baby weint ständig. (بچه دائماً گریه می‌کند.)

Ich bin ständig müde. (من دائماً خسته هستم.)

232
Q

nie vs. niemals

A

🍎🍎🍎 1. nie (هرگز)
به معنای “هرگز” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد. این واژه به صورت قید استفاده می‌شود و به معنای زمان است که نشان‌دهنده عدم وقوع همیشگی یک اتفاق است.

★★★
Ich habe das nie gemacht.
من هرگز این کار را نکرده‌ام.

★★★
Er kommt nie zu spät.
او هرگز دیر نمی‌آید.

★★★
Das wird nie passieren.
این هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

★★★
Sie haben sich nie gestritten.
آن‌ها هرگز با هم دعوا نکردند.

🍎🍎🍎 2. niemals (هرگز)
نیز به معنای “هرگز” است و به همان معنای nie استفاده می‌شود. این واژه برای تاکید بیشتر بر عدم وقوع همیشگی یک اتفاق استفاده می‌شود و گاهی اوقات رسمی‌تر یا قوی‌تر به نظر می‌رسد.

★★★
Ich werde das niemals tun.
من هرگز این کار را نخواهم کرد.

★★★
Er hat das niemals gesagt.
او هرگز این را نگفته است.

★★★
Du wirst mich niemals verstehen.
تو هرگز من را درک نخواهی کرد.

★★★
Sie hat ihm niemals verziehen.
او هرگز او را نبخشید.

تفاوت‌های کلیدی

🍒 niemals: به معنای “هرگز” است و برای تاکید بیشتر بر عدم وقوع همیشگی یک اتفاق استفاده می‌شود.
گاهی اوقات رسمی‌تر یا قوی‌تر به نظر می‌رسد.

مثال: Ich werde das niemals tun. (من هرگز این کار را نخواهم کرد.)
مثال: Er hat das niemals gesagt. (او هرگز این را نگفته است.)

🍒 nie: بیشتر در مکالمات روزمره و غیررسمی استفاده می‌شود و معنای “هرگز” را بدون تاکید اضافی می‌رساند.

مثال: Das wird nie passieren. (این هرگز اتفاق نخواهد افتاد.)

🍒 niemals: گاهی اوقات برای تاکید بیشتر بر عدم وقوع یک رویداد استفاده می‌شود و می‌تواند رسمی‌تر یا قوی‌تر به نظر برسد.

مثال: Du wirst mich niemals verstehen. (تو هرگز من را درک نخواهی کرد.)

مقایسه
🍋 nie: هرگز (عمومی‌تر و غیررسمی‌تر)

Ich habe das nie gemacht. (من هرگز این کار را نکرده‌ام.)
Er kommt nie zu spät. (او هرگز دیر نمی‌آید.)

🍋 niemals: هرگز (تاکیدی‌تر و گاهی رسمی‌تر)

Ich werde das niemals tun. (من هرگز این کار را نخواهم کرد.)
Du wirst mich niemals verstehen. (تو هرگز من را درک نخواهی کرد.)

جمع‌بندی
در مجموع، هر دو واژه “nie” و “niemals” به معنای “هرگز” هستند و در بسیاری از موارد می‌توانند به جای یکدیگر استفاده شوند. با این حال، “niemals” معمولاً تاکید بیشتری دارد و می‌تواند در موارد رسمی‌تر یا زمانی که نیاز به تاکید بیشتری وجود دارد، استفاده شود.

233
Q

stets

A

stets به معنای “همیشه”، “پیوسته” یا “همواره” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان وقوع یک حالت یا عمل به طور مداوم و بدون وقفه به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع مداوم یا همیشگی:

★★★
Er ist stets pünktlich.
او همیشه وقت‌شناس است.

★★★
Sie ist stets freundlich zu allen.
او همیشه با همه دوستانه برخورد می‌کند.

★★★
Er bemüht sich stets, sein Bestes zu geben.
او همیشه تلاش می‌کند بهترین عملکرد خود را داشته باشد.

★★★
Das Team arbeitet stets an der Verbesserung der Qualität.
تیم همیشه در حال بهبود کیفیت است.

🥬 ۲. برای بیان حالت یا وضعیت دائمی:

★★★
Das Unternehmen ist stets bemüht, seine Dienstleistungen zu verbessern.
شرکت همیشه در تلاش است تا خدمات خود را بهبود بخشد.

★★★
Sie hat stets ein Lächeln auf den Lippen.
او همیشه لبخندی بر لب دارد.

★★★
Er ist stets gut vorbereitet.
او همیشه به خوبی آماده است.

★★★
Das Wetter ist hier stets wechselhaft.
هوا اینجا همیشه متغیر است.

استفاده‌های رایج:

🍎 stets: همیشه، به عنوان قید برای بیان وقوع مداوم یا همیشگی
Er ist stets pünktlich. (او همیشه وقت‌شناس است.)

🍎 stets: به عنوان قید برای بیان حالت یا وضعیت دائمی
Das Unternehmen ist stets bemüht, seine Dienstleistungen zu verbessern. (شرکت همیشه در تلاش است تا خدمات خود را بهبود بخشد.)

تفاوت‌های مفهومی:

stets: به معنای “همیشه”، “پیوسته” یا “همواره” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان وقوع یک حالت یا عمل به طور مداوم و بدون وقفه به کار می‌رود.

مثال: Sie ist stets freundlich zu allen.
(او همیشه با همه دوستانه برخورد می‌کند.)

مثال: Er bemüht sich stets, sein Bestes zu geben.
(او همیشه تلاش می‌کند بهترین عملکرد خود را داشته باشد.)

مقایسه:

🍎 stets: قید، بیان وقوع مداوم یا همیشگی
Er ist stets pünktlich. (او همیشه وقت‌شناس است.)

Das Team arbeitet stets an der Verbesserung der Qualität. (تیم همیشه در حال بهبود کیفیت است.)

🍎 stets (Adverb): قید، بیان حالت یا وضعیت دائمی
Sie hat stets ein Lächeln auf den Lippen. (او همیشه لبخندی بر لب دارد.)

Das Wetter ist hier stets wechselhaft. (هوا اینجا همیشه متغیر است.)

234
Q

zugleich

A

zugleich به معنای “در عین حال”، “همزمان” یا “به طور هم‌زمان” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان وقوع دو یا چند رویداد یا حالت به طور همزمان استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع همزمان:

★★★
Er arbeitet und studiert zugleich.
او همزمان کار می‌کند و تحصیل می‌کند.

★★★
Sie lachte und weinte zugleich.
او در عین حال خندید و گریه کرد.

★★★
Das Buch ist unterhaltsam und lehrreich zugleich.
کتاب همزمان سرگرم‌کننده و آموزنده است.

★★★
Er kann mehrere Aufgaben zugleich erledigen.
او می‌تواند چندین کار را به طور همزمان انجام دهد.

🥬 2. برای بیان ترکیب دو یا چند حالت یا ویژگی:

★★★
Das Restaurant ist modern und gemütlich zugleich.
رستوران همزمان مدرن و دنج است.

★★★
Der Film ist spannend und traurig zugleich.
فیلم همزمان هیجان‌انگیز و غمگین است.

★★★
Das Wetter war sonnig und windig zugleich.
هوا همزمان آفتابی و بادی بود.

★★★
Sie ist streng und liebenswürdig zugleich.
او همزمان سختگیر و دوست‌داشتنی است.

استفاده‌های رایج:

🍎 zugleich: در عین حال، به عنوان قید برای بیان وقوع همزمان
Er arbeitet und studiert zugleich. (او همزمان کار می‌کند و تحصیل می‌کند.)

🍎 zugleich: به عنوان قید برای بیان ترکیب دو یا چند حالت یا ویژگی
Das Restaurant ist modern und gemütlich zugleich. (رستوران همزمان مدرن و دنج است.)

تفاوت‌های مفهومی:

zugleich: به معنای “در عین حال”، “همزمان” یا “به طور هم‌زمان” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان وقوع دو یا چند رویداد یا حالت به طور همزمان استفاده می‌شود.

مثال: Sie lachte und weinte zugleich.
(او در عین حال خندید و گریه کرد.)

مثال: Das Buch ist unterhaltsam und lehrreich zugleich.
(کتاب همزمان سرگرم‌کننده و آموزنده است.)

مقایسه:

🍎 zugleich: قید، بیان وقوع همزمان
Er kann mehrere Aufgaben zugleich erledigen. (او می‌تواند چندین کار را به طور همزمان انجام دهد.)

Das Wetter war sonnig und windig zugleich. (هوا همزمان آفتابی و بادی بود.)

🍎 zugleich (Adverb): قید، بیان ترکیب دو یا چند حالت یا ویژگی
Der Film ist spannend und traurig zugleich. (فیلم همزمان هیجان‌انگیز و غمگین است.)

Sie ist streng und liebenswürdig zugleich. (او همزمان سختگیر و دوست‌داشتنی است.)

235
Q

unmittelbar

A

unmittelbar
به معنای “بلافاصله”، “مستقیم” یا “بی‌واسطه” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت به طور فوری یا بدون واسطه استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع بلافاصله یا فوری:

★★★
Er antwortete unmittelbar auf die Frage.
او بلافاصله به سوال پاسخ داد.

★★★
Nach dem Unfall wurde er unmittelbar ins Krankenhaus gebracht.
بعد از حادثه او بلافاصله به بیمارستان منتقل شد.

★★★
Bitte melden Sie sich unmittelbar bei Ankunft.
لطفاً بلافاصله پس از رسیدن خود را معرفی کنید.

★★★
Unmittelbar nach dem Essen gingen sie spazieren.
بلافاصله بعد از غذا خوردن، آنها به پیاده‌روی رفتند.

🥬 ۲. به عنوان صفت برای بیان ارتباط یا نزدیکی مستقیم:

★★★
Die Wohnung liegt in unmittelbarer Nähe zur Universität.
آپارتمان در نزدیکی مستقیم دانشگاه قرار دارد.

★★★
Zwischen den beiden Ereignissen besteht ein unmittelbarer Zusammenhang.
بین این دو رویداد ارتباط مستقیمی وجود دارد.

★★★
Die Entscheidung hat unmittelbare Auswirkungen auf die Mitarbeiter.
این تصمیم تاثیرات مستقیمی بر کارکنان دارد.

★★★
Er hat unmittelbaren Zugang zu allen wichtigen Informationen.
او دسترسی مستقیم به همه اطلاعات مهم دارد.

استفاده‌های رایج:

🍎 unmittelbar: بلافاصله، به عنوان قید برای بیان وقوع فوری
Er antwortete unmittelbar auf die Frage. (او بلافاصله به سوال پاسخ داد.)

🍎 unmittelbar: به عنوان صفت برای بیان ارتباط یا نزدیکی مستقیم
Die Wohnung liegt in unmittelbarer Nähe zur Universität. (آپارتمان در نزدیکی مستقیم دانشگاه قرار دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

unmittelbar: به معنای “بلافاصله”، “مستقیم” یا “بی‌واسطه” است و می‌تواند به عنوان صفت و قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت به طور فوری یا بدون واسطه استفاده می‌شود.

مثال: Nach dem Unfall wurde er unmittelbar ins Krankenhaus gebracht.
(بعد از حادثه او بلافاصله به بیمارستان منتقل شد.)

مثال: Zwischen den beiden Ereignissen besteht ein unmittelbarer Zusammenhang.
(بین این دو رویداد ارتباط مستقیمی وجود دارد.)

مقایسه:

🍎 unmittelbar: قید، بیان وقوع فوری
Bitte melden Sie sich unmittelbar bei Ankunft. (لطفاً بلافاصله پس از رسیدن خود را معرفی کنید.)

Unmittelbar nach dem Essen gingen sie spazieren. (بلافاصله بعد از غذا خوردن، آنها به پیاده‌روی رفتند.)

🍎 unmittelbar (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان ارتباط یا نزدیکی مستقیم
Die Entscheidung hat unmittelbare Auswirkungen auf die Mitarbeiter. (این تصمیم تاثیرات مستقیمی بر کارکنان دارد.)

Er hat unmittelbaren Zugang zu allen wichtigen Informationen. (او دسترسی مستقیم به همه اطلاعات مهم دارد.)

236
Q

vorher

A

vorher
به معنای “قبلاً”، “پیش از آن” یا “قبل از آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود که چیزی قبل از چیز دیگری اتفاق می‌افتد.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع قبل از یک واقعه یا عمل:

★★★
Ich habe meine Hausaufgaben gemacht und bin vorher spazieren gegangen.
من تکالیفم را انجام دادم و قبل از آن به پیاده‌روی رفتم.

★★★
Er hatte vorher noch nie so etwas erlebt.
او قبلاً هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بود.

★★★
Wir sollten vorher anrufen, bevor wir hingehen.
باید قبل از رفتن زنگ بزنیم.

★★★
Sie hat das Rezept vorher gelesen, um sicherzustellen, dass sie alle Zutaten hat.
او قبلاً دستور غذا را خوانده بود تا مطمئن شود که همه مواد لازم را دارد.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب زمانی بین دو واقعه:

★★★
Ich war vorher in der Stadt, bevor ich dich getroffen habe.
من قبلاً در شهر بودم، قبل از اینکه تو را ملاقات کنم.

★★★
Er hat das Auto gewaschen und vorher den Rasen gemäht.
او ماشین را شست و قبل از آن چمن را زد.

★★★
Das Wetter war vorher schön, aber jetzt regnet es.
هوا قبلاً خوب بود، اما حالا بارانی است.

★★★
Sie hat vorher viel gearbeitet, um sich den Urlaub zu verdienen.
او قبلاً خیلی کار کرده بود تا تعطیلاتش را به دست آورد.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorher: قبلاً، به عنوان قید برای بیان وقوع قبل از یک واقعه یا عمل
Ich habe meine Hausaufgaben gemacht und bin vorher spazieren gegangen. (من تکالیفم را انجام دادم و قبل از آن به پیاده‌روی رفتم.)

🍎 vorher: به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی بین دو واقعه
Ich war vorher in der Stadt, bevor ich dich getroffen habe. (من قبلاً در شهر بودم، قبل از اینکه تو را ملاقات کنم.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorher: به معنای “قبلاً”، “پیش از آن” یا “قبل از آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف ترتیب زمانی وقایع یا اعمال به کار می‌رود که چیزی قبل از چیز دیگری اتفاق می‌افتد.

مثال: Er hatte vorher noch nie so etwas erlebt.
(او قبلاً هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بود.)

مثال: Das Wetter war vorher schön, aber jetzt regnet es.
(هوا قبلاً خوب بود، اما حالا بارانی است.)

مقایسه:

🍎 vorher: قید، بیان وقوع قبل از یک واقعه یا عمل
Wir sollten vorher anrufen, bevor wir hingehen. (باید قبل از رفتن زنگ بزنیم.)

Sie hat das Rezept vorher gelesen, um sicherzustellen, dass sie alle Zutaten hat. (او قبلاً دستور غذا را خوانده بود تا مطمئن شود که همه مواد لازم را دارد.)

🍎 vorher (Adverb): قید، بیان ترتیب زمانی بین دو واقعه
Er hat das Auto gewaschen und vorher den Rasen gemäht. (او ماشین را شست و قبل از آن چمن را زد.)

Sie hat vorher viel gearbeitet, um sich den Urlaub zu verdienen. (او قبلاً خیلی کار کرده بود تا تعطیلاتش را به دست آورد.)

237
Q

zuletzt

A

zuletzt به معنای “آخرین بار”، “در نهایت”، “سرانجام” یا “به تازگی” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی یا وقوع یک رویداد در پایان یک سری از رویدادها استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان آخرین بار یا سرانجام:

★★★
Ich habe ihn zuletzt vor einem Jahr gesehen.
من آخرین بار او را یک سال پیش دیدم.

★★★
Er sprach zuletzt auf der Konferenz.
او در نهایت در کنفرانس سخنرانی کرد.

★★★
Wir haben zuletzt über das Projekt gesprochen.
ما آخرین بار درباره پروژه صحبت کردیم.

★★★
Sie hat zuletzt viel gearbeitet.
او به تازگی خیلی کار کرده است.

🥬 ۲. برای بیان وقوع یک رویداد به تازگی یا در پایان یک سری رویدادها:

★★★
Zuletzt haben wir einen Film gesehen.
در نهایت، ما یک فیلم دیدیم.

★★★
Was hast du zuletzt gelesen?
آخرین چیزی که خواندی چه بود؟

★★★
Er hat sich zuletzt mit seinen Freunden getroffen.
او به تازگی با دوستانش ملاقات کرده است.

★★★
Das Wetter war zuletzt sehr schön.
هوا به تازگی بسیار خوب بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 zuletzt: آخرین بار، به عنوان قید برای بیان آخرین بار یا سرانجام
Ich habe ihn zuletzt vor einem Jahr gesehen. (من آخرین بار او را یک سال پیش دیدم.)

🍎 zuletzt: به عنوان قید برای بیان وقوع یک رویداد به تازگی یا در پایان یک سری رویدادها
Zuletzt haben wir einen Film gesehen. (در نهایت، ما یک فیلم دیدیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

zuletzt: به معنای “آخرین بار”، “در نهایت”، “سرانجام” یا “به تازگی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی یا وقوع یک رویداد در پایان یک سری از رویدادها استفاده می‌شود.

مثال: Er sprach zuletzt auf der Konferenz.
(او در نهایت در کنفرانس سخنرانی کرد.)

مثال: Das Wetter war zuletzt sehr schön.
(هوا به تازگی بسیار خوب بود.)

مقایسه:

🍎 zuletzt: قید، بیان آخرین بار یا سرانجام
Wir haben zuletzt über das Projekt gesprochen. (ما آخرین بار درباره پروژه صحبت کردیم.)

Sie hat zuletzt viel gearbeitet. (او به تازگی خیلی کار کرده است.)

🍎 zuletzt (Adverb): قید، بیان وقوع یک رویداد به تازگی یا در پایان یک سری رویدادها
Was hast du zuletzt gelesen? (آخرین چیزی که خواندی چه بود؟)

Er hat sich zuletzt mit seinen Freunden getroffen. (او به تازگی با دوستانش ملاقات کرده است.)

238
Q

zunächst

A

zunächst به معنای “ابتدا”، “در آغاز” یا “نخست” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان اولین مرحله از یک سری مراحل یا برای تأکید بر شروع چیزی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان مرحله اول یا شروع چیزی:

★★★
Zunächst möchte ich alle begrüßen.
ابتدا می‌خواهم همه را خوشامد بگویم.

★★★
Zunächst müssen wir die Grundlagen lernen.
ابتدا باید اصول اولیه را یاد بگیریم.

★★★
Er hat zunächst die Aufgabe erklärt.
او ابتدا وظیفه را توضیح داد.

★★★
Wir sollten zunächst die wichtigsten Fragen klären.
ابتدا باید مهمترین سوالات را روشن کنیم.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب زمانی یا مراحل:

★★★
Zunächst gingen wir einkaufen, dann ins Kino.
ابتدا رفتیم خرید، سپس به سینما.

★★★
Zunächst war alles in Ordnung, aber dann begannen die Probleme.
ابتدا همه چیز خوب بود، اما سپس مشکلات شروع شد.

★★★
Zunächst arbeitete sie in einer kleinen Firma, später gründete sie ihr eigenes Unternehmen.
ابتدا او در یک شرکت کوچک کار می‌کرد، بعداً شرکت خودش را تأسیس کرد.

★★★
Er hat zunächst Medizin studiert, aber später wechselte er zu Jura.
او ابتدا پزشکی خواند، اما بعداً به حقوق تغییر رشته داد.

استفاده‌های رایج:

🍎 zunächst: ابتدا، به عنوان قید برای بیان مرحله اول یا شروع چیزی
Zunächst möchte ich alle begrüßen. (ابتدا می‌خواهم همه را خوشامد بگویم.)

🍎 zunächst: به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی یا مراحل
Zunächst gingen wir einkaufen, dann ins Kino. (ابتدا رفتیم خرید، سپس به سینما.)

تفاوت‌های مفهومی:

zunächst: به معنای “ابتدا”، “در آغاز” یا “نخست” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان اولین مرحله از یک سری مراحل یا برای تأکید بر شروع چیزی استفاده می‌شود.

مثال: Zunächst müssen wir die Grundlagen lernen.
(ابتدا باید اصول اولیه را یاد بگیریم.)

مثال: Zunächst arbeitete sie in einer kleinen Firma, später gründete sie ihr eigenes Unternehmen.
(ابتدا او در یک شرکت کوچک کار می‌کرد، بعداً شرکت خودش را تأسیس کرد.)

مقایسه:

🍎 zunächst: قید، بیان مرحله اول یا شروع چیزی
Er hat zunächst die Aufgabe erklärt.
(او ابتدا وظیفه را توضیح داد.)

Wir sollten zunächst die wichtigsten Fragen klären.
(ابتدا باید مهمترین سوالات را روشن کنیم.)

🍎 zunächst (Adverb): قید، بیان ترتیب زمانی یا مراحل
Zunächst war alles in Ordnung, aber dann begannen die Probleme.
(ابتدا همه چیز خوب بود، اما سپس مشکلات شروع شد.)

Er hat zunächst Medizin studiert, aber später wechselte er zu Jura.
(او ابتدا پزشکی خواند، اما بعداً به حقوق تغییر رشته داد.)

239
Q

zuvor (adv)

A

zuvor به معنای “قبل از آن”، “پیش از آن” یا “قبلاً” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا عمل قبل از یک رویداد یا عمل دیگر استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع قبل از یک رویداد یا عمل دیگر:

★★★
Ich hatte ihn noch nie zuvor gesehen.
من هرگز قبلاً او را ندیده بودم.

★★★
Sie hat das Rezept gelesen, bevor sie kochte. Zuvor hatte sie alle Zutaten vorbereitet.
او دستور پخت را خواند، قبل از اینکه آشپزی کند. قبلاً همه مواد را آماده کرده بود.

★★★
Wir haben den Film angesehen, zuvor haben wir gegessen.
ما فیلم را دیدیم، قبل از آن غذا خوردیم.

★★★
Er war sehr nervös vor dem Test, obwohl er zuvor viel gelernt hatte.
او قبل از آزمون بسیار عصبی بود، با وجود اینکه قبلاً خیلی مطالعه کرده بود.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب زمانی بین دو واقعه:

★★★
Zuvor hatte ich in einer anderen Stadt gewohnt.
پیش از آن در یک شهر دیگر زندگی می‌کردم.

★★★
Sie hat ihre Hausaufgaben gemacht und ist zuvor spazieren gegangen.
او تکالیفش را انجام داد و قبل از آن به پیاده‌روی رفت.

★★★
Das Wetter war zuvor besser, jetzt regnet es.
هوا قبلاً بهتر بود، حالا بارانی است.

★★★
Er hatte zuvor in einer anderen Abteilung gearbeitet.
او پیش از این در بخش دیگری کار کرده بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 zuvor: قبل از آن، به عنوان قید برای بیان وقوع قبل از یک رویداد یا عمل دیگر
Ich hatte ihn noch nie zuvor gesehen. (من هرگز قبلاً او را ندیده بودم.)

🍎 zuvor: به عنوان قید برای بیان ترتیب زمانی بین دو واقعه
Zuvor hatte ich in einer anderen Stadt gewohnt. (پیش از آن در یک شهر دیگر زندگی می‌کردم.)

تفاوت‌های مفهومی:

zuvor: به معنای “قبل از آن”، “پیش از آن” یا “قبلاً” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا عمل قبل از یک رویداد یا عمل دیگر استفاده می‌شود.

مثال: Wir haben den Film angesehen, zuvor haben wir gegessen.
(ما فیلم را دیدیم، قبل از آن غذا خوردیم.)

مثال: Er war sehr nervös vor dem Test, obwohl er zuvor viel gelernt hatte.
(او قبل از آزمون بسیار عصبی بود، با وجود اینکه قبلاً خیلی مطالعه کرده بود.)

مقایسه:

🍎 zuvor: قید، بیان وقوع قبل از یک رویداد یا عمل دیگر
Sie hat das Rezept gelesen, bevor sie kochte. Zuvor hatte sie alle Zutaten vorbereitet.
(او دستور پخت را خواند، قبل از اینکه آشپزی کند. قبلاً همه مواد را آماده کرده بود.)

Er hatte zuvor in einer anderen Abteilung gearbeitet.
(او پیش از این در بخش دیگری کار کرده بود.)

🍎 zuvor (Adverb): قید، بیان ترتیب زمانی بین دو واقعه
Das Wetter war zuvor besser, jetzt regnet es.
(هوا قبلاً بهتر بود، حالا بارانی است.)

Sie hat ihre Hausaufgaben gemacht und ist zuvor spazieren gegangen.
(او تکالیفش را انجام داد و قبل از آن به پیاده‌روی رفت.)

240
Q

zusätzlich

A

zusätzlich
به معنای “اضافی”، “افزون بر این” یا “علاوه بر آن” است و به عنوان قید و صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به چیز دیگری افزوده شده یا برای بیان اطلاعات اضافی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان اطلاعات اضافی یا افزوده شدن چیزی:

★★★
Er arbeitet zusätzlich am Wochenende.
او علاوه بر این در آخر هفته‌ها نیز کار می‌کند.

★★★
Zusätzlich zu den Hausaufgaben müssen die Schüler ein Projekt machen.
علاوه بر تکالیف، دانش‌آموزان باید یک پروژه نیز انجام دهند.

★★★
Sie hat einen zweiten Job angenommen, um zusätzliches Geld zu verdienen.
او یک شغل دوم پذیرفته است تا پول اضافی به دست آورد.

★★★
Wir haben zusätzlich einen neuen Computer gekauft.
ما علاوه بر این یک کامپیوتر جدید خریدیم.

🥬 ۲. به عنوان صفت برای بیان ویژگی اضافی یا افزوده شده:

★★★
Es gibt zusätzliche Kosten für den Versand.
هزینه‌های اضافی برای ارسال وجود دارد.

★★★
Die zusätzliche Arbeit hat ihn sehr beschäftigt gemacht.
کار اضافی او را بسیار مشغول کرده است.

★★★
Er hat eine zusätzliche Aufgabe bekommen.
او یک وظیفه اضافی دریافت کرده است.

★★★
Sie bietet zusätzliche Hilfe für Schüler mit Schwierigkeiten an.
او کمک اضافی برای دانش‌آموزان با مشکلات ارائه می‌دهد.

استفاده‌های رایج:

🍎 zusätzlich: علاوه بر این، به عنوان قید برای بیان اطلاعات اضافی یا افزوده شدن چیزی
Er arbeitet zusätzlich am Wochenende. (او علاوه بر این در آخر هفته‌ها نیز کار می‌کند.)

🍎 zusätzlich: به عنوان صفت برای بیان ویژگی اضافی یا افزوده شده
Es gibt zusätzliche Kosten für den Versand. (هزینه‌های اضافی برای ارسال وجود دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

zusätzlich: به معنای “اضافی”، “افزون بر این” یا “علاوه بر آن” است و می‌تواند به عنوان قید و صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به چیز دیگری افزوده شده یا برای بیان اطلاعات اضافی استفاده می‌شود.

مثال: Sie hat einen zweiten Job angenommen, um zusätzliches Geld zu verdienen.
(او یک شغل دوم پذیرفته است تا پول اضافی به دست آورد.)

مثال: Die zusätzliche Arbeit hat ihn sehr beschäftigt gemacht.
(کار اضافی او را بسیار مشغول کرده است.)

مقایسه:

🍎 zusätzlich: قید، بیان اطلاعات اضافی یا افزوده شدن چیزی
Zusätzlich zu den Hausaufgaben müssen die Schüler ein Projekt machen.
(علاوه بر تکالیف، دانش‌آموزان باید یک پروژه نیز انجام دهند.)

Wir haben zusätzlich einen neuen Computer gekauft.
(ما علاوه بر این یک کامپیوتر جدید خریدیم.)

🍎 zusätzlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان ویژگی اضافی یا افزوده شده
Er hat eine zusätzliche Aufgabe bekommen.
(او یک وظیفه اضافی دریافت کرده است.)

Sie bietet zusätzliche Hilfe für Schüler mit Schwierigkeiten an.
(او کمک اضافی برای دانش‌آموزان با مشکلات ارائه می‌دهد.)

241
Q

anfangs
(adv)

A

anfangs به معنای “در ابتدا”، “اوایل” یا “آغازین” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف زمانی که یک فرایند یا رویداد آغاز می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان زمان آغازین یک رویداد یا فرایند:

★★★
Anfangs war es schwierig, aber jetzt ist es einfacher.
در ابتدا سخت بود، اما اکنون آسان‌تر است.

★★★
Er hat anfangs viele Fehler gemacht, aber jetzt hat er sich verbessert.
او در ابتدا اشتباهات زیادی کرد، اما اکنون پیشرفت کرده است.

★★★
Anfangs habe ich mich in der neuen Stadt verloren gefühlt.
در ابتدا در شهر جدید احساس گمشدگی می‌کردم.

★★★
Das Projekt war anfangs sehr anspruchsvoll.
پروژه در ابتدا بسیار چالش‌برانگیز بود.

🥬 ۲. برای بیان زمانی که یک حالت یا وضعیت آغاز می‌شود:

★★★
Anfangs waren die Schüler sehr aufgeregt.
در ابتدا دانش‌آموزان بسیار هیجان‌زده بودند.

★★★
Sie war anfangs skeptisch, aber jetzt ist sie überzeugt.
او در ابتدا شکاک بود، اما اکنون قانع شده است.

★★★
Das Wetter war anfangs schlecht, aber später wurde es besser.
هوا در ابتدا بد بود، اما بعداً بهتر شد.

★★★
Anfangs dachte ich, dass es unmöglich ist, aber jetzt weiß ich, dass es machbar ist.
در ابتدا فکر می‌کردم که غیرممکن است، اما اکنون می‌دانم که قابل انجام است.

استفاده‌های رایج:

🍎 anfangs: در ابتدا، به عنوان قید برای بیان زمان آغازین یک رویداد یا فرایند
Anfangs war es schwierig, aber jetzt ist es einfacher. (در ابتدا سخت بود، اما اکنون آسان‌تر است.)

🍎 anfangs: به عنوان قید برای بیان زمانی که یک حالت یا وضعیت آغاز می‌شود
Anfangs waren die Schüler sehr aufgeregt. (در ابتدا دانش‌آموزان بسیار هیجان‌زده بودند.)

تفاوت‌های مفهومی:

anfangs: به معنای “در ابتدا”، “اوایل” یا “آغازین” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف زمانی که یک فرایند یا رویداد آغاز می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Er hat anfangs viele Fehler gemacht, aber jetzt hat er sich verbessert.
(او در ابتدا اشتباهات زیادی کرد، اما اکنون پیشرفت کرده است.)

مثال: Das Wetter war anfangs schlecht, aber später wurde es besser.
(هوا در ابتدا بد بود، اما بعداً بهتر شد.)

مقایسه:

🍎 anfangs: قید، بیان زمان آغازین یک رویداد یا فرایند
Anfangs habe ich mich in der neuen Stadt verloren gefühlt.
(در ابتدا در شهر جدید احساس گمشدگی می‌کردم.)

Das Projekt war anfangs sehr anspruchsvoll.
(پروژه در ابتدا بسیار چالش‌برانگیز بود.)

🍎 anfangs (Adverb): قید، بیان زمانی که یک حالت یا وضعیت آغاز می‌شود
Sie war anfangs skeptisch, aber jetzt ist sie überzeugt.
(او در ابتدا شکاک بود، اما اکنون قانع شده است.)

Anfangs dachte ich, dass es unmöglich ist, aber jetzt weiß ich, dass es machbar ist.
(در ابتدا فکر می‌کردم که غیرممکن است، اما اکنون می‌دانم که قابل انجام است.)

242
Q

dauerhaft (adj)

A

dauerhaft
به معنای “دائمی”، “پایدار” یا “بلندمدت” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی باقی می‌ماند یا ادامه می‌یابد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان پایداری یا ماندگاری:

★★★
Er hat eine dauerhafte Stelle in der Firma.
او یک شغل دائمی در شرکت دارد.

★★★
Die Ergebnisse der Operation sind dauerhaft.
نتایج عمل جراحی دائمی هستند.

★★★
Wir suchen eine dauerhafte Lösung für das Problem.
ما به دنبال یک راه‌حل پایدار برای مشکل هستیم.

★★★
Diese Materialien sind sehr dauerhaft und widerstandsfähig.
این مواد بسیار پایدار و مقاوم هستند.

🥬 ۲. برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه می‌یابد:

★★★
Eine dauerhafte Freundschaft ist wertvoll.
یک دوستی پایدار ارزشمند است.

★★★
Das Medikament hat dauerhafte Nebenwirkungen.
این دارو دارای عوارض جانبی بلندمدت است.

★★★
Seine dauerhafte Unterstützung hat mir sehr geholfen.
حمایت دائمی او خیلی به من کمک کرده است.

★★★
Ein dauerhafter Frieden ist das Ziel der Verhandlungen.
صلح پایدار هدف مذاکرات است.

استفاده‌های رایج:

🍎 dauerhaft: دائمی، به عنوان صفت برای بیان پایداری یا ماندگاری
Er hat eine dauerhafte Stelle in der Firma. (او یک شغل دائمی در شرکت دارد.)

🍎 dauerhaft: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه می‌یابد
Eine dauerhafte Freundschaft ist wertvoll. (یک دوستی پایدار ارزشمند است.)

تفاوت‌های مفهومی:

dauerhaft: به معنای “دائمی”، “پایدار” یا “بلندمدت” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که برای مدت زمان طولانی باقی می‌ماند یا ادامه می‌یابد، به کار می‌رود.

مثال: Die Ergebnisse der Operation sind dauerhaft.
(نتایج عمل جراحی دائمی هستند.)

مثال: Das Medikament hat dauerhafte Nebenwirkungen.
(این دارو دارای عوارض جانبی بلندمدت است.)

مقایسه:

🍎 dauerhaft: صفت، بیان پایداری یا ماندگاری
Wir suchen eine dauerhafte Lösung für das Problem.
(ما به دنبال یک راه‌حل پایدار برای مشکل هستیم.)

Diese Materialien sind sehr dauerhaft und widerstandsfähig.
(این مواد بسیار پایدار و مقاوم هستند.)

🍎 dauerhaft (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که برای مدت زمان طولانی ادامه می‌یابد
Seine dauerhafte Unterstützung hat mir sehr geholfen.
(حمایت دائمی او خیلی به من کمک کرده است.)

Ein dauerhafter Frieden ist das Ziel der Verhandlungen.
(صلح پایدار هدف مذاکرات است.)

243
Q

dauernd (adj)

A

dauernd
به معنای “دائمی”، “پایدار” یا “مداوم” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم یا بدون وقفه اتفاق می‌افتد یا ادامه دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان مداومت یا تداوم:

★★★
Er hat dauernde Kopfschmerzen.
او سردردهای مداوم دارد.

★★★
Die dauernde Lärmbelästigung ist unerträglich.
مزاحمت دائمی سروصدا غیرقابل تحمل است.

★★★
Die dauernde Erreichbarkeit kann stressig sein.
دسترسی دائمی می‌تواند استرس‌زا باشد.

★★★
Sein dauernder Optimismus ist beeindruckend.
خوش‌بینی دائمی او تحسین‌برانگیز است.

🥬 ۲. برای توصیف چیزی که به طور مداوم یا همیشگی ادامه دارد:

★★★
Das dauernde Regenwetter macht mich müde.
هوای بارانی دائمی من را خسته می‌کند.

★★★
Sie beschwert sich dauernd über das Essen.
او همیشه از غذا شکایت می‌کند.

★★★
Der dauernde Wechsel der Arbeitszeiten ist anstrengend.
تغییر مداوم ساعات کاری خسته‌کننده است.

★★★
Er ist dauernd beschäftigt.
او دائماً مشغول است.

استفاده‌های رایج:

🍎 dauernd: مداوم، به عنوان صفت برای بیان مداومت یا تداوم
Er hat dauernde Kopfschmerzen. (او سردردهای مداوم دارد.)

🍎 dauernd: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که به طور مداوم یا همیشگی ادامه دارد
Das dauernde Regenwetter macht mich müde. (هوای بارانی دائمی من را خسته می‌کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

dauernd: به معنای “دائمی”، “پایدار” یا “مداوم” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم یا بدون وقفه اتفاق می‌افتد یا ادامه دارد، به کار می‌رود.

مثال: Die dauernde Lärmbelästigung ist unerträglich.
(مزاحمت دائمی سروصدا غیرقابل تحمل است.)

مثال: Der dauernde Wechsel der Arbeitszeiten ist anstrengend.
(تغییر مداوم ساعات کاری خسته‌کننده است.)

مقایسه:

🍎 dauernd: صفت، بیان مداومت یا تداوم
Die dauernde Erreichbarkeit kann stressig sein.
(دسترسی دائمی می‌تواند استرس‌زا باشد.)

Sein dauernder Optimismus ist beeindruckend.
(خوش‌بینی دائمی او تحسین‌برانگیز است.)

🍎 dauernd (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که به طور مداوم یا همیشگی ادامه دارد
Das dauernde Regenwetter macht mich müde.
(هوای بارانی دائمی من را خسته می‌کند.)

Er ist dauernd beschäftigt.
(او دائماً مشغول است.)

244
Q

einmalig (adj)

A

einmalig
به معنای “یک‌بار”، “بی‌نظیر” یا “منحصر به فرد” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد یا ویژگی منحصر به فردی دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان رویدادی که فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد:

★★★
Dieses Angebot ist einmalig.
این پیشنهاد یک‌بار است.

★★★
Er hat eine einmalige Chance, im Ausland zu studieren.
او یک فرصت یک‌باره برای تحصیل در خارج از کشور دارد.

★★★
Die Veranstaltung ist einmalig und wird nicht wiederholt.
این رویداد یک‌بار است و تکرار نمی‌شود.

★★★
Sie haben eine einmalige Gelegenheit, den berühmten Künstler zu treffen.
آن‌ها یک فرصت یک‌باره برای ملاقات با هنرمند معروف دارند.

🥬 ۲. برای توصیف چیزی که بی‌نظیر یا منحصر به فرد است:

★★★
Der Sonnenuntergang war einmalig schön.
غروب آفتاب بی‌نظیر زیبا بود.

★★★
Das Museum hat eine einmalige Sammlung antiker Kunstwerke.
موزه دارای یک مجموعه بی‌نظیر از آثار هنری باستانی است.

★★★
Ihre Leistung war einmalig und beeindruckend.
عملکرد او بی‌نظیر و تحسین‌برانگیز بود.

★★★
Die Architektur des Gebäudes ist einmalig.
معماری ساختمان بی‌نظیر است.

استفاده‌های رایج:

🍎 einmalig: یک‌بار، به عنوان صفت برای بیان رویدادی که فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد
Dieses Angebot ist einmalig. (این پیشنهاد یک‌بار است.)

🍎 einmalig: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که بی‌نظیر یا منحصر به فرد است
Der Sonnenuntergang war einmalig schön. (غروب آفتاب بی‌نظیر زیبا بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

einmalig: به معنای “یک‌بار”، “بی‌نظیر” یا “منحصر به فرد” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد یا ویژگی منحصر به فردی دارد، به کار می‌رود.

مثال: Er hat eine einmalige Chance, im Ausland zu studieren.
(او یک فرصت یک‌باره برای تحصیل در خارج از کشور دارد.)

مثال: Die Architektur des Gebäudes ist einmalig.
(معماری ساختمان بی‌نظیر است.)

مقایسه:

🍎 einmalig: صفت، بیان رویدادی که فقط یک‌بار اتفاق می‌افتد
Die Veranstaltung ist einmalig und wird nicht wiederholt.
(این رویداد یک‌بار است و تکرار نمی‌شود.)

Sie haben eine einmalige Gelegenheit, den berühmten Künstler zu treffen.
(آن‌ها یک فرصت یک‌باره برای ملاقات با هنرمند معروف دارند.)

🍎 einmalig (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که بی‌نظیر یا منحصر به فرد است
Das Museum hat eine einmalige Sammlung antiker Kunstwerke.
(موزه دارای یک مجموعه بی‌نظیر از آثار هنری باستانی است.)

Ihre Leistung war einmalig und beeindruckend.
(عملکرد او بی‌نظیر و تحسین‌برانگیز بود.)

245
Q

gelegentlich

A

gelegentlich
به معنای “گاه‌به‌گاه”، “گاهی” یا “هر از گاهی” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت به طور نامنظم و نه مداوم به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع گاه‌به‌گاه یک رویداد:

★★★
Ich gehe gelegentlich ins Kino.
من گاه‌به‌گاه به سینما می‌روم.

★★★
Er besucht seine Eltern gelegentlich.
او هر از گاهی به دیدار والدینش می‌رود.

★★★
Sie ruft mich gelegentlich an.
او گاهی به من زنگ می‌زند.

★★★
Es regnet hier gelegentlich im Sommer.
در تابستان اینجا گاهی باران می‌بارد.

🥬 ۲. برای بیان حالت یا احساس گاه‌به‌گاه:

★★★
Gelegentlich fühle ich mich müde.
گاهی احساس خستگی می‌کنم.

★★★
Er ist gelegentlich sehr launisch.
او گاهی بسیار بدخلق است.

★★★
Das Wetter ist hier gelegentlich sehr wechselhaft.
هوا اینجا گاهی بسیار متغیر است.

★★★
Gelegentlich vermisse ich die alten Zeiten.
گاهی دلم برای دوران قدیم تنگ می‌شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 gelegentlich: گاه‌به‌گاه، به عنوان قید برای بیان وقوع گاه‌به‌گاه یک رویداد
Ich gehe gelegentlich ins Kino. (من گاه‌به‌گاه به سینما می‌روم.)

🍎 gelegentlich: به عنوان قید برای بیان حالت یا احساس گاه‌به‌گاه
Gelegentlich fühle ich mich müde. (گاهی احساس خستگی می‌کنم.)

تفاوت‌های مفهومی:

gelegentlich: به معنای “گاه‌به‌گاه”، “گاهی” یا “هر از گاهی” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت به طور نامنظم و نه مداوم به کار می‌رود.

مثال: Er besucht seine Eltern gelegentlich.
(او هر از گاهی به دیدار والدینش می‌رود.)

مثال: Das Wetter ist hier gelegentlich sehr wechselhaft.
(هوا اینجا گاهی بسیار متغیر است.)

مقایسه:

🍎 gelegentlich: قید، بیان وقوع گاه‌به‌گاه یک رویداد
Sie ruft mich gelegentlich an.
(او گاهی به من زنگ می‌زند.)

Es regnet hier gelegentlich im Sommer.
(در تابستان اینجا گاهی باران می‌بارد.)

🍎 gelegentlich (Adverb): قید، بیان حالت یا احساس گاه‌به‌گاه
Er ist gelegentlich sehr launisch.
(او گاهی بسیار بدخلق است.)

Gelegentlich vermisse ich die alten Zeiten.
(گاهی دلم برای دوران قدیم تنگ می‌شود.)

246
Q

hinterher (adv)

A

hinterher
به معنای “بعد از آن”، “پشت سر” یا “پس از آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا عمل بعد از یک رویداد یا عمل دیگر استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع پس از یک رویداد یا عمل دیگر:

★★★
Ich habe das Abendessen gekocht, und hinterher haben wir einen Film geschaut.
من شام را پختم و بعد از آن یک فیلم تماشا کردیم.

★★★
Er hat die Prüfung bestanden und war hinterher sehr erleichtert.
او امتحان را قبول شد و پس از آن بسیار راحت شد.

★★★
Wir sind zuerst spazieren gegangen, und hinterher haben wir Eis gegessen.
ابتدا به پیاده‌روی رفتیم و بعد از آن بستنی خوردیم.

★★★
Sie hatte ein langes Meeting, und hinterher war sie sehr müde.
او یک جلسه طولانی داشت و پس از آن بسیار خسته بود.

🥬 ۲. برای بیان دنبال کردن یا قرار گرفتن پشت سر کسی یا چیزی:

★★★
Die Kinder liefen voraus, und der Hund lief hinterher.
بچه‌ها جلو دویدند و سگ پشت سر آن‌ها دوید.

★★★
Er ging voraus, und sie folgte ihm hinterher.
او جلو رفت و او پشت سرش دنبال کرد.

★★★
Das Auto fuhr los, und wir fuhren hinterher.
ماشین حرکت کرد و ما پشت سر آن رفتیم.

★★★
Der Ball rollte den Hügel hinunter und die Kinder rannten hinterher.
توپ از تپه پایین غلتید و بچه‌ها پشت سر آن دویدند.

استفاده‌های رایج:

🍎 hinterher: بعد از آن، به عنوان قید برای بیان وقوع پس از یک رویداد یا عمل دیگر
Ich habe das Abendessen gekocht, und hinterher haben wir einen Film geschaut. (من شام را پختم و بعد از آن یک فیلم تماشا کردیم.)

🍎 hinterher: به عنوان قید برای بیان دنبال کردن یا قرار گرفتن پشت سر کسی یا چیزی
Die Kinder liefen voraus, und der Hund lief hinterher. (بچه‌ها جلو دویدند و سگ پشت سر آن‌ها دوید.)

تفاوت‌های مفهومی:

hinterher: به معنای “بعد از آن”، “پشت سر” یا “پس از آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا عمل بعد از یک رویداد یا عمل دیگر، یا برای بیان دنبال کردن یا قرار گرفتن پشت سر کسی یا چیزی استفاده می‌شود.

مثال: Er hat die Prüfung bestanden und war hinterher sehr erleichtert.
(او امتحان را قبول شد و پس از آن بسیار راحت شد.)

مثال: Er ging voraus, und sie folgte ihm hinterher.
(او جلو رفت و او پشت سرش دنبال کرد.)

مقایسه:

🍎 hinterher: قید، بیان وقوع پس از یک رویداد یا عمل دیگر
Wir sind zuerst spazieren gegangen, und hinterher haben wir Eis gegessen.
(ابتدا به پیاده‌روی رفتیم و بعد از آن بستنی خوردیم.)

Sie hatte ein langes Meeting, und hinterher war sie sehr müde.
(او یک جلسه طولانی داشت و پس از آن بسیار خسته بود.)

🍎 hinterher (Adverb): قید، بیان دنبال کردن یا قرار گرفتن پشت سر کسی یا چیزی
Das Auto fuhr los, und wir fuhren hinterher.
(ماشین حرکت کرد و ما پشت سر آن رفتیم.)

Der Ball rollte den Hügel hinunter und die Kinder rannten hinterher.
(توپ از تپه پایین غلتید و بچه‌ها پشت سر آن دویدند.)

247
Q

jederzeit (adv)

A

jederzeit
به معنای “در هر زمان” یا “هر وقت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان دسترسی یا آمادگی در هر زمان ممکن به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان دسترسی یا آمادگی در هر زمان:

★★★
Du kannst mich jederzeit anrufen.
تو می‌توانی هر وقت به من زنگ بزنی.

★★★
Wir sind jederzeit für dich da.
ما همیشه در دسترس تو هستیم.

★★★
Das Büro ist jederzeit geöffnet.
دفتر در هر زمان باز است.

★★★
Sie können uns jederzeit besuchen.
شما می‌توانید هر وقت به ما سر بزنید.

🥬 ۲. برای بیان وقوع یا امکان‌پذیری در هر زمان:

★★★
Der Server kann jederzeit neu gestartet werden.
سرور می‌تواند در هر زمان دوباره راه‌اندازی شود.

★★★
Die Lieferung kann jederzeit erfolgen.
تحویل می‌تواند هر وقت انجام شود.

★★★
Er ist jederzeit bereit zu helfen.
او همیشه آماده کمک کردن است.

★★★
Wir können das Projekt jederzeit beginnen.
ما می‌توانیم پروژه را در هر زمان شروع کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 jederzeit: در هر زمان، به عنوان قید برای بیان دسترسی یا آمادگی در هر زمان
Du kannst mich jederzeit anrufen. (تو می‌توانی هر وقت به من زنگ بزنی.)

🍎 jederzeit: به عنوان قید برای بیان وقوع یا امکان‌پذیری در هر زمان
Der Server kann jederzeit neu gestartet werden. (سرور می‌تواند در هر زمان دوباره راه‌اندازی شود.)

تفاوت‌های مفهومی:

jederzeit: به معنای “در هر زمان” یا “هر وقت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان دسترسی یا آمادگی در هر زمان ممکن به کار می‌رود.

مثال: Wir sind jederzeit für dich da.
(ما همیشه در دسترس تو هستیم.)

مثال: Die Lieferung kann jederzeit erfolgen.
(تحویل می‌تواند هر وقت انجام شود.)

مقایسه:

🍎 jederzeit: قید، بیان دسترسی یا آمادگی در هر زمان
Das Büro ist jederzeit geöffnet. (دفتر در هر زمان باز است.)

Sie können uns jederzeit besuchen.
(شما می‌توانید هر وقت به ما سر بزنید.)

🍎 jederzeit (Adverb): قید، بیان وقوع یا امکان‌پذیری در هر زمان
Er ist jederzeit bereit zu helfen.
(او همیشه آماده کمک کردن است.)

Wir können das Projekt jederzeit beginnen.
(ما می‌توانیم پروژه را در هر زمان شروع کنیم.)

248
Q

kontinuierlich

A

kontinuierlich
به معنای “پیوسته”، “مداوم” یا “پایدار” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم و بدون وقفه ادامه دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان پیوستگی یا پایداری:

★★★
Er arbeitet kontinuierlich an seinen Projekten.
او به طور مداوم روی پروژه‌هایش کار می‌کند.

★★★
Das Unternehmen zeigt ein kontinuierliches Wachstum.
شرکت رشد پیوسته‌ای را نشان می‌دهد.

★★★
Sie hat eine kontinuierliche Verbesserung in ihren Leistungen gezeigt.
او بهبود مداومی در عملکردهایش نشان داده است.

★★★
Kontinuierliche Weiterbildung ist für den beruflichen Erfolg wichtig.
آموزش مداوم برای موفقیت شغلی مهم است.

🥬 ۲. به عنوان قید برای بیان مداومت یا پیوستگی:

★★★
Das Wasser fließt kontinuierlich aus dem Wasserhahn.
آب به طور مداوم از شیر آب جریان دارد.

★★★
Er verbessert kontinuierlich seine Fähigkeiten.
او به طور مداوم مهارت‌هایش را بهبود می‌بخشد.

★★★
Die Maschine läuft kontinuierlich ohne Unterbrechung.
ماشین بدون وقفه به طور پیوسته کار می‌کند.

★★★
Sie lernt kontinuierlich für ihre Prüfungen.
او به طور مداوم برای امتحاناتش درس می‌خواند.

استفاده‌های رایج:

🍎 kontinuierlich: پیوسته، به عنوان صفت برای بیان پیوستگی یا پایداری
Das Unternehmen zeigt ein kontinuierliches Wachstum. (شرکت رشد پیوسته‌ای را نشان می‌دهد.)

🍎 kontinuierlich: به عنوان قید برای بیان مداومت یا پیوستگی
Das Wasser fließt kontinuierlich aus dem Wasserhahn. (آب به طور مداوم از شیر آب جریان دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

kontinuierlich: به معنای “پیوسته”، “مداوم” یا “پایدار” است و می‌تواند به عنوان صفت و قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم و بدون وقفه ادامه دارد، به کار می‌رود.

مثال: Er arbeitet kontinuierlich an seinen Projekten.
(او به طور مداوم روی پروژه‌هایش کار می‌کند.)

مثال: Sie lernt kontinuierlich für ihre Prüfungen.
(او به طور مداوم برای امتحاناتش درس می‌خواند.)

مقایسه:

🍎 kontinuierlich: صفت، بیان پیوستگی یا پایداری
Sie hat eine kontinuierliche Verbesserung in ihren Leistungen gezeigt.
(او بهبود مداومی در عملکردهایش نشان داده است.)

Kontinuierliche Weiterbildung ist für den beruflichen Erfolg wichtig.
(آموزش مداوم برای موفقیت شغلی مهم است.)

🍎 kontinuierlich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان مداومت یا پیوستگی
Die Maschine läuft kontinuierlich ohne Unterbrechung.
(ماشین بدون وقفه به طور پیوسته کار می‌کند.)

Er verbessert kontinuierlich seine Fähigkeiten.
(او به طور مداوم مهارت‌هایش را بهبود می‌بخشد.)

249
Q

oftmals (adv)

A

oftmals
به معنای “غالباً” یا “بسیار اوقات” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت به طور مکرر یا در فواصل زمانی نسبتاً کوتاه به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع مکرر یک رویداد:

★★★
Er besucht oftmals seine Großeltern.
او غالباً به دیدار پدربزرگ و مادربزرگش می‌رود.

★★★
Ich habe oftmals versucht, ihn zu erreichen.
من بسیار اوقات تلاش کردم با او تماس بگیرم.

★★★
Sie geht oftmals ins Fitnessstudio.
او غالباً به باشگاه ورزشی می‌رود.

★★★
Wir treffen uns oftmals zum Kaffee.
ما غالباً برای قهوه ملاقات می‌کنیم.

🥬 ۲. برای بیان وقوع یک حالت یا احساس به طور مکرر:

★★★
Oftmals fühle ich mich müde nach der Arbeit.
بسیار اوقات بعد از کار احساس خستگی می‌کنم.

★★★
Er ist oftmals sehr beschäftigt.
او غالباً بسیار مشغول است.

★★★
Das Wetter ändert sich oftmals im Frühling.
هوا در بهار غالباً تغییر می‌کند.

★★★
Sie beschwert sich oftmals über die Lautstärke.
او بسیار اوقات از صدای بلند شکایت می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 oftmals: غالباً، به عنوان قید برای بیان وقوع مکرر یک رویداد
Er besucht oftmals seine Großeltern. (او غالباً به دیدار پدربزرگ و مادربزرگش می‌رود.)

🍎 oftmals: به عنوان قید برای بیان وقوع یک حالت یا احساس به طور مکرر
Oftmals fühle ich mich müde nach der Arbeit. (بسیار اوقات بعد از کار احساس خستگی می‌کنم.)

تفاوت‌های مفهومی:

oftmals: به معنای “غالباً” یا “بسیار اوقات” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع یک رویداد یا حالت به طور مکرر یا در فواصل زمانی نسبتاً کوتاه به کار می‌رود.

مثال: Ich habe oftmals versucht, ihn zu erreichen.
(من بسیار اوقات تلاش کردم با او تماس بگیرم.)

مثال: Das Wetter ändert sich oftmals im Frühling.
(هوا در بهار غالباً تغییر می‌کند.)

مقایسه:

🍎 oftmals: قید، بیان وقوع مکرر یک رویداد
Sie geht oftmals ins Fitnessstudio.
(او غالباً به باشگاه ورزشی می‌رود.)

Wir treffen uns oftmals zum Kaffee.
(ما غالباً برای قهوه ملاقات می‌کنیم.)

🍎 oftmals (Adverb): قید، بیان وقوع یک حالت یا احساس به طور مکرر
Er ist oftmals sehr beschäftigt.
(او غالباً بسیار مشغول است.)

Sie beschwert sich oftmals über die Lautstärke.
(او بسیار اوقات از صدای بلند شکایت می‌کند.)

250
Q

nachträglich

A

nachträglich
به معنای “بعداً”، “پس از وقوع” یا “به صورت دیرتر” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود.
این واژه برای توصیف چیزی که پس از یک رویداد یا زمان معین انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع پس از یک رویداد یا زمان معین:

★★★
Ich möchte dir nachträglich zum Geburtstag gratulieren.
می‌خواهم پس از وقوع، تولدت را تبریک بگویم.

★★★
Der Vertrag wurde nachträglich geändert.
قرارداد پس از وقوع تغییر کرد.

★★★
Er hat das Geschenk nachträglich erhalten.
او هدیه را به صورت دیرتر دریافت کرد.

★★★
Sie haben die Entscheidung nachträglich bereut.
آن‌ها پس از وقوع تصمیم‌شان پشیمان شدند.

🥬 ۲. برای توصیف چیزی که به صورت دیرتر یا پس از زمان معین انجام می‌شود:

★★★
Die Rechnung wurde nachträglich bezahlt.
صورت‌حساب به صورت دیرتر پرداخت شد.

★★★
Er hat den Fehler nachträglich bemerkt.
او اشتباه را پس از وقوع متوجه شد.

★★★
Das Dokument wurde nachträglich hinzugefügt.
سند به صورت دیرتر اضافه شد.

★★★
Wir haben die Informationen nachträglich erhalten.
ما اطلاعات را به صورت دیرتر دریافت کردیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 nachträglich: به عنوان قید برای بیان وقوع پس از یک رویداد یا زمان معین
Ich möchte dir nachträglich zum Geburtstag gratulieren. (می‌خواهم پس از وقوع، تولدت را تبریک بگویم.)

🍎 nachträglich: به عنوان قید برای توصیف چیزی که به صورت دیرتر یا پس از زمان معین انجام می‌شود
Die Rechnung wurde nachträglich bezahlt. (صورت‌حساب به صورت دیرتر پرداخت شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

nachträglich: به معنای “بعداً”، “پس از وقوع” یا “به صورت دیرتر” است و می‌تواند به عنوان قید و صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که پس از یک رویداد یا زمان معین انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Der Vertrag wurde nachträglich geändert.
(قرارداد پس از وقوع تغییر کرد.)

مثال: Er hat das Geschenk nachträglich erhalten.
(او هدیه را به صورت دیرتر دریافت کرد.)

مقایسه:

🍎 nachträglich: قید، بیان وقوع پس از یک رویداد یا زمان معین
Er hat den Fehler nachträglich bemerkt.
(او اشتباه را پس از وقوع متوجه شد.)

Das Dokument wurde nachträglich hinzugefügt.
(سند به صورت دیرتر اضافه شد.)

🍎 nachträglich (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان چیزی که به صورت دیرتر یا پس از زمان معین انجام می‌شود
Wir haben die Informationen nachträglich erhalten.
(ما اطلاعات را به صورت دیرتر دریافت کردیم.)

Sie haben die Entscheidung nachträglich bereut.
(آن‌ها پس از وقوع تصمیم‌شان پشیمان شدند.)

251
Q

stetig

A

stetig به معنای “پیوسته”، “مداوم” یا “پایدار” است و به عنوان صفت و قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم و بدون وقفه ادامه دارد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان پیوستگی یا پایداری:

★★★
Er zeigt stetige Verbesserungen in seiner Arbeit.
او بهبودهای پیوسته‌ای در کارش نشان می‌دهد.

★★★
Das Unternehmen verzeichnet stetiges Wachstum.
شرکت رشد مداومی را ثبت می‌کند.

★★★
Ihre stetige Unterstützung hat uns sehr geholfen.
حمایت پیوسته‌ی او بسیار به ما کمک کرده است.

★★★
Die Bevölkerung wächst stetig.
جمعیت به طور مداوم در حال رشد است.

🥬 ۲. به عنوان قید برای بیان مداومت یا پیوستگی:

★★★
Das Wasser fließt stetig aus der Quelle.
آب به طور پیوسته از چشمه جریان دارد.

★★★
Er arbeitet stetig an seinen Projekten.
او به طور مداوم روی پروژه‌هایش کار می‌کند.

★★★
Die Maschine läuft stetig ohne Unterbrechung.
ماشین بدون وقفه به طور مداوم کار می‌کند.

★★★
Sie verbessert sich stetig in ihren Fähigkeiten.
او به طور مداوم مهارت‌هایش را بهبود می‌بخشد.

استفاده‌های رایج:

🍎 stetig: پیوسته، به عنوان صفت برای بیان پیوستگی یا پایداری
Er zeigt stetige Verbesserungen in seiner Arbeit. (او بهبودهای پیوسته‌ای در کارش نشان می‌دهد.)

🍎 stetig: به عنوان قید برای بیان مداومت یا پیوستگی
Das Wasser fließt stetig aus der Quelle. (آب به طور پیوسته از چشمه جریان دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

stetig: به معنای “پیوسته”، “مداوم” یا “پایدار” است و می‌تواند به عنوان صفت و قید استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که به طور مداوم و بدون وقفه ادامه دارد، به کار می‌رود.

مثال: Das Unternehmen verzeichnet stetiges Wachstum.
(شرکت رشد مداومی را ثبت می‌کند.)

مثال: Er arbeitet stetig an seinen Projekten.
(او به طور مداوم روی پروژه‌هایش کار می‌کند.)

مقایسه:

🍎 stetig: صفت، بیان پیوستگی یا پایداری
Ihre stetige Unterstützung hat uns sehr geholfen.
(حمایت پیوسته‌ی او بسیار به ما کمک کرده است.)

Die Bevölkerung wächst stetig.
(جمعیت به طور مداوم در حال رشد است.)

🍎 stetig (Adjektiv/Adverb): صفت/قید، بیان مداومت یا پیوستگی
Die Maschine läuft stetig ohne Unterbrechung.
(ماشین بدون وقفه به طور مداوم کار می‌کند.)

Sie verbessert sich stetig in ihren Fähigkeiten.
(او به طور مداوم مهارت‌هایش را بهبود می‌بخشد.)

252
Q

vorig

A

vorig به معنای “قبلی” یا “پیشین” است و به عنوان صفت استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف چیزی که در زمان گذشته یا پیش از زمان حاضر اتفاق افتاده یا وجود داشته است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان صفت برای بیان زمان یا دوره قبلی:

★★★
Ich habe den vorigen Monat viel gearbeitet.
من ماه گذشته خیلی کار کردم.

★★★
Im vorigen Jahr sind wir nach Italien gereist.
سال گذشته به ایتالیا سفر کردیم.

★★★
Die vorigen Besprechungen waren sehr produktiv.
جلسات قبلی بسیار پربار بودند.

★★★
Er hat das vorige Buch noch nicht gelesen.
او هنوز کتاب قبلی را نخوانده است.

🥬 ۲. برای توصیف چیزی که قبلاً وجود داشته یا استفاده شده است:

★★★
Das vorige Modell war weniger effizient.
مدل قبلی کمتر کارآمد بود.

★★★
Die vorige Version der Software hatte einige Fehler.
نسخه قبلی نرم‌افزار چندین خطا داشت.

★★★
Er hat seinen vorigen Job aufgegeben.
او شغل قبلی خود را رها کرده است.

★★★
Wir haben die vorigen Daten analysiert.
ما داده‌های قبلی را تحلیل کرده‌ایم.

استفاده‌های رایج:

🍎 vorig: قبلی، به عنوان صفت برای بیان زمان یا دوره قبلی
Ich habe den vorigen Monat viel gearbeitet. (من ماه گذشته خیلی کار کردم.)

🍎 vorig: به عنوان صفت برای توصیف چیزی که قبلاً وجود داشته یا استفاده شده است
Das vorige Modell war weniger effizient. (مدل قبلی کمتر کارآمد بود.)

تفاوت‌های مفهومی:

vorig: به معنای “قبلی” یا “پیشین” است و می‌تواند به عنوان صفت استفاده شود. این واژه برای توصیف چیزی که در زمان گذشته یا پیش از زمان حاضر اتفاق افتاده یا وجود داشته است، به کار می‌رود.

مثال: Im vorigen Jahr sind wir nach Italien gereist.
(سال گذشته به ایتالیا سفر کردیم.)

مثال: Die vorige Version der Software hatte einige Fehler.
(نسخه قبلی نرم‌افزار چندین خطا داشت.)

مقایسه:

🍎 vorig: صفت، بیان زمان یا دوره قبلی
Die vorigen Besprechungen waren sehr produktiv.
(جلسات قبلی بسیار پربار بودند.)

Er hat das vorige Buch noch nicht gelesen.
(او هنوز کتاب قبلی را نخوانده است.)

🍎 vorig (Adjektiv): صفت، بیان چیزی که قبلاً وجود داشته یا استفاده شده است
Er hat seinen vorigen Job aufgegeben.
(او شغل قبلی خود را رها کرده است.)

Wir haben die vorigen Daten analysiert.
(ما داده‌های قبلی را تحلیل کرده‌ایم.)

253
Q

dabei
(ADV)

A

dabei به معنای “در حین”، “هنگام” یا “با این حال” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف وقوع همزمان دو یا چند رویداد یا برای بیان همراهی یا حضور در یک فعالیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع همزمان:

★★★
Ich habe gekocht, und dabei habe ich Musik gehört.
من آشپزی کردم و در حین آن موسیقی گوش دادم.

★★★
Er arbeitet und lernt dabei Deutsch.
او کار می‌کند و همزمان آلمانی می‌آموزد.

★★★
Sie lacht viel, dabei ist sie eigentlich sehr schüchtern.
او زیاد می‌خندد، با این حال در واقع خیلی خجالتی است.

★★★
Ich habe die Tür geöffnet, und dabei ist mir der Schlüssel aus der Hand gefallen.
من در را باز کردم و در حین آن کلید از دستم افتاد.

🥬 ۲. برای بیان همراهی یا حضور در یک فعالیت:

★★★
Bist du bei dem Meeting dabei?
آیا در جلسه شرکت می‌کنی؟

★★★
Wir gehen ins Kino, kommst du dabei?
ما به سینما می‌رویم، آیا می‌آیی؟

★★★
Sie war bei der Party dabei und hatte viel Spaß.
او در مهمانی شرکت کرد و خیلی خوش گذشت.

★★★
Er war bei dem Projekt dabei und hat viel beigetragen.
او در پروژه شرکت داشت و خیلی کمک کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 dabei: در حین، به عنوان قید برای بیان وقوع همزمان
Ich habe gekocht, und dabei habe ich Musik gehört. (من آشپزی کردم و در حین آن موسیقی گوش دادم.)

🍎 dabei: به عنوان قید برای بیان همراهی یا حضور در یک فعالیت
Bist du bei dem Meeting dabei? (آیا در جلسه شرکت می‌کنی؟)

تفاوت‌های مفهومی:

dabei: به معنای “در حین”، “هنگام” یا “با این حال” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای توصیف وقوع همزمان دو یا چند رویداد یا برای بیان همراهی یا حضور در یک فعالیت به کار می‌رود.

مثال: Er arbeitet und lernt dabei Deutsch.
(او کار می‌کند و همزمان آلمانی می‌آموزد.)

مثال: Sie war bei der Party dabei und hatte viel Spaß.
(او در مهمانی شرکت کرد و خیلی خوش گذشت.)

مقایسه:

🍎 dabei: قید، بیان وقوع همزمان
Ich habe die Tür geöffnet, und dabei ist mir der Schlüssel aus der Hand gefallen. (من در را باز کردم و در حین آن کلید از دستم افتاد.)

Sie lacht viel, dabei ist sie eigentlich sehr schüchtern. (او زیاد می‌خندد، با این حال در واقع خیلی خجالتی است.)

🍎 dabei (Adverb): قید، بیان همراهی یا حضور در یک فعالیت
Wir gehen ins Kino, kommst du dabei? (ما به سینما می‌رویم، آیا می‌آیی؟)

Er war bei dem Projekt dabei und hat viel beigetragen. (او در پروژه شرکت داشت و خیلی کمک کرد.)

254
Q

dadurch
(ADV)

A

dadurch به معنای “به وسیله‌ی آن”، “بدین وسیله” یا “در نتیجه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان علت یا نتیجه‌ی یک عمل یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان علت یا وسیله:

★★★
Er hat viel geübt und dadurch große Fortschritte gemacht.
او زیاد تمرین کرد و بدین وسیله پیشرفت زیادی کرد.

★★★
Sie hat eine neue Methode ausprobiert und dadurch bessere Ergebnisse erzielt.
او یک روش جدید را امتحان کرد و بدین وسیله نتایج بهتری به دست آورد.

★★★
Das Fenster war offen, dadurch kam viel frische Luft herein.
پنجره باز بود و بدین وسیله هوای تازه زیادی وارد شد.

★★★
Er hat hart gearbeitet, dadurch konnte er das Projekt rechtzeitig abschließen.
او سخت کار کرد و بدین وسیله توانست پروژه را به موقع تمام کند.

🥬 ۲. برای بیان نتیجه یا پیامد:

★★★
Es regnete stark, dadurch wurde das Spiel abgesagt.
باران شدید می‌بارید و در نتیجه بازی لغو شد.

★★★
Sie war krank, dadurch konnte sie nicht zur Arbeit gehen.
او بیمار بود و در نتیجه نتوانست به سر کار برود.

★★★
Der Computer ist abgestürzt, dadurch haben wir viele Daten verloren.
کامپیوتر خراب شد و در نتیجه بسیاری از داده‌ها را از دست دادیم.

★★★
Er hat den Termin vergessen, dadurch gab es Probleme.
او قرار ملاقات را فراموش کرد و در نتیجه مشکلاتی پیش آمد.

استفاده‌های رایج:

🍎 dadurch: به وسیله‌ی آن، به عنوان قید برای بیان علت یا وسیله
Er hat viel geübt und dadurch große Fortschritte gemacht. (او زیاد تمرین کرد و بدین وسیله پیشرفت زیادی کرد.)

🍎 dadurch: به عنوان قید برای بیان نتیجه یا پیامد
Es regnete stark, dadurch wurde das Spiel abgesagt. (باران شدید می‌بارید و در نتیجه بازی لغو شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

dadurch: به معنای “به وسیله‌ی آن”، “بدین وسیله” یا “در نتیجه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود.
این واژه برای بیان علت یا نتیجه‌ی یک عمل یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Das Fenster war offen, dadurch kam viel frische Luft herein.
(پنجره باز بود و بدین وسیله هوای تازه زیادی وارد شد.)

مثال: Sie war krank, dadurch konnte sie nicht zur Arbeit gehen.
(او بیمار بود و در نتیجه نتوانست به سر کار برود.)

مقایسه:

🍎 dadurch: قید، بیان علت یا وسیله
Er hat eine neue Methode ausprobiert und dadurch bessere Ergebnisse erzielt.
(او یک روش جدید را امتحان کرد و بدین وسیله نتایج بهتری به دست آورد.)

Er hat hart gearbeitet, dadurch konnte er das Projekt rechtzeitig abschließen.
(او سخت کار کرد و بدین وسیله توانست پروژه را به موقع تمام کند.)

🍎 dadurch (Adverb): قید، بیان نتیجه یا پیامد
Der Computer ist abgestürzt, dadurch haben wir viele Daten verloren.
(کامپیوتر خراب شد و در نتیجه بسیاری از داده‌ها را از دست دادیم.)

Er hat den Termin vergessen, dadurch gab es Probleme.
(او قرار ملاقات را فراموش کرد و در نتیجه مشکلاتی پیش آمد.)

255
Q

dafür
(ADV)

A

dafür به معنای “برای آن”، “به خاطر آن” یا “در عوض” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان علت، توجیه، یا جایگزینی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان علت یا توجیه:

★★★
Ich habe keine Zeit, dafür habe ich eine gute Erklärung.
من وقت ندارم، به خاطر آن یک توضیح خوب دارم.

★★★
Er hat viel gearbeitet, und dafür bekommt er jetzt eine Beförderung.
او خیلی کار کرده است و به خاطر آن اکنون ارتقاء می‌گیرد.

★★★
Sie hat das Auto repariert, und dafür musste sie viel Geld ausgeben.
او ماشین را تعمیر کرده و به خاطر آن مجبور شد پول زیادی خرج کند.

★★★
Wir haben hart trainiert, dafür haben wir das Spiel gewonnen.
ما سخت تمرین کردیم و به خاطر آن بازی را بردیم.

🥬 ۲. برای بیان جایگزینی یا در عوض:

★★★
Ich kann heute nicht kommen, aber dafür komme ich morgen.
امروز نمی‌توانم بیایم، اما در عوض فردا می‌آیم.

★★★
Sie hat keinen Kuchen gebacken, dafür hat sie Kekse gemacht.
او کیک نپخت، اما در عوض شیرینی درست کرد.

★★★
Das Wetter ist schlecht, dafür bleiben wir zu Hause und schauen einen Film.
هوا بد است، در عوض در خانه می‌مانیم و فیلم تماشا می‌کنیم.

★★★
Er hat das Buch nicht gelesen, dafür hat er den Film gesehen.
او کتاب را نخوانده است، اما در عوض فیلم را دیده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 dafür: برای آن، به عنوان قید برای بیان علت یا توجیه
Ich habe keine Zeit, dafür habe ich eine gute Erklärung. (من وقت ندارم، به خاطر آن یک توضیح خوب دارم.)

🍎 dafür: به عنوان قید برای بیان جایگزینی یا در عوض
Ich kann heute nicht kommen, aber dafür komme ich morgen. (امروز نمی‌توانم بیایم، اما در عوض فردا می‌آیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

dafür: به معنای “برای آن”، “به خاطر آن” یا “در عوض” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان علت، توجیه، یا جایگزینی به کار می‌رود.

مثال: Er hat viel gearbeitet, und dafür bekommt er jetzt eine Beförderung.
(او خیلی کار کرده است و به خاطر آن اکنون ارتقاء می‌گیرد.)

مثال: Das Wetter ist schlecht, dafür bleiben wir zu Hause und schauen einen Film.
(هوا بد است، در عوض در خانه می‌مانیم و فیلم تماشا می‌کنیم.)

مقایسه:

🍎 dafür: قید، بیان علت یا توجیه
Sie hat das Auto repariert, und dafür musste sie viel Geld ausgeben.
(او ماشین را تعمیر کرده و به خاطر آن مجبور شد پول زیادی خرج کند.)

Wir haben hart trainiert, dafür haben wir das Spiel gewonnen.
(ما سخت تمرین کردیم و به خاطر آن بازی را بردیم.)

🍎 dafür (Adverb): قید, بیان جایگزینی یا در عوض
Sie hat keinen Kuchen gebacken, dafür hat sie Kekse gemacht.
(او کیک نپخت، اما در عوض شیرینی درست کرد.)

Er hat das Buch nicht gelesen, dafür hat er den Film gesehen.
(او کتاب را نخوانده است، اما در عوض فیلم را دیده است.)

256
Q

damit
(ADV)

A

damit به معنای “با آن”، “برای آن” یا “به منظور” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان هدف، وسیله یا نتیجه یک عمل به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان هدف یا نتیجه:

★★★
Ich spare Geld, damit ich mir ein neues Auto kaufen kann.
من پول پس‌انداز می‌کنم تا بتوانم یک ماشین جدید بخرم.

★★★
Er lernt viel, damit er die Prüfung besteht.
او خیلی درس می‌خواند تا امتحان را قبول شود.

★★★
Sie hat das Fenster geschlossen, damit es nicht kalt wird.
او پنجره را بست تا سرد نشود.

★★★
Wir gehen früh ins Bett, damit wir morgen früh aufstehen können.
ما زود به رختخواب می‌رویم تا فردا صبح زود بیدار شویم.

🥬 ۲. برای بیان وسیله یا ابزار:

★★★
Er hat das Buch mitgebracht, damit wir es lesen können.
او کتاب را آورده است تا بتوانیم آن را بخوانیم.

★★★
Sie hat ein Messer genommen, damit sie das Gemüse schneiden kann.
او یک چاقو برداشت تا بتواند سبزی‌ها را ببرد.

★★★
Ich habe das Fahrrad repariert, damit es wieder funktioniert.
من دوچرخه را تعمیر کردم تا دوباره کار کند.

★★★
Er hat eine Liste gemacht, damit er nichts vergisst.
او یک لیست تهیه کرد تا چیزی را فراموش نکند.

استفاده‌های رایج:

🍎 damit: با آن، به عنوان قید برای بیان هدف یا نتیجه
Ich spare Geld, damit ich mir ein neues Auto kaufen kann. (من پول پس‌انداز می‌کنم تا بتوانم یک ماشین جدید بخرم.)

🍎 damit: به عنوان قید برای بیان وسیله یا ابزار
Er hat das Buch mitgebracht, damit wir es lesen können. (او کتاب را آورده است تا بتوانیم آن را بخوانیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

damit: به معنای “با آن”، “برای آن” یا “به منظور” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان هدف، وسیله یا نتیجه یک عمل به کار می‌رود.

مثال: Er lernt viel, damit er die Prüfung besteht.
(او خیلی درس می‌خواند تا امتحان را قبول شود.)

مثال: Sie hat ein Messer genommen, damit sie das Gemüse schneiden kann.
(او یک چاقو برداشت تا بتواند سبزی‌ها را ببرد.)

مقایسه:

🍎 damit: قید، بیان هدف یا نتیجه
Sie hat das Fenster geschlossen, damit es nicht kalt wird.
(او پنجره را بست تا سرد نشود.)

Wir gehen früh ins Bett, damit wir morgen früh aufstehen können.
(ما زود به رختخواب می‌رویم تا فردا صبح زود بیدار شویم.)

🍎 damit (Adverb): قید، بیان وسیله یا ابزار
Ich habe das Fahrrad repariert, damit es wieder funktioniert.
(من دوچرخه را تعمیر کردم تا دوباره کار کند.)

Er hat eine Liste gemacht, damit er nichts vergisst.
(او یک لیست تهیه کرد تا چیزی را فراموش نکند.)

257
Q

daher
(ADV)

A

daher
به معنای “به همین دلیل”، “از این رو” یا “از آنجا” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان علت یا نتیجه یک رویداد یا عمل به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان علت یا نتیجه:

★★★
Es regnet, daher bleiben wir zu Hause.
باران می‌بارد، به همین دلیل ما در خانه می‌مانیم.

★★★
Er hat viel gelernt, daher hat er die Prüfung bestanden.
او خیلی درس خوانده است، به همین دلیل امتحان را قبول شده است.

★★★
Sie ist krank, daher kann sie nicht zur Arbeit gehen.
او بیمار است، به همین دلیل نمی‌تواند به سر کار برود.

★★★
Das Auto ist kaputt, daher nehmen wir den Bus.
ماشین خراب است، به همین دلیل ما با اتوبوس می‌رویم.

🥬 ۲. برای بیان علت یا توجیه:

★★★
Er ist müde, daher will er früh ins Bett gehen.
او خسته است، به همین دلیل می‌خواهد زود به رختخواب برود.

★★★
Das Wetter ist schlecht, daher haben wir den Ausflug abgesagt.
هوا بد است، به همین دلیل سفر را لغو کردیم.

★★★
Sie hat keinen Führerschein, daher fährt sie kein Auto.
او گواهینامه رانندگی ندارد، به همین دلیل ماشین نمی‌راند.

★★★
Ich habe keine Zeit, daher kann ich nicht kommen.
من وقت ندارم، به همین دلیل نمی‌توانم بیایم.

استفاده‌های رایج:

🍎 daher: به عنوان قید برای بیان علت یا نتیجه
Es regnet, daher bleiben wir zu Hause. (باران می‌بارد، به همین دلیل ما در خانه می‌مانیم.)

🍎 daher: به عنوان قید برای بیان علت یا توجیه
Er ist müde, daher will er früh ins Bett gehen. (او خسته است، به همین دلیل می‌خواهد زود به رختخواب برود.)

تفاوت‌های مفهومی:

daher:
به معنای “به همین دلیل”، “از این رو” یا “از آنجا” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود.
این واژه برای بیان علت یا نتیجه یک رویداد یا عمل به کار می‌رود.

مثال: Er hat viel gelernt, daher hat er die Prüfung bestanden.
(او خیلی درس خوانده است، به همین دلیل امتحان را قبول شده است.)

مثال: Das Auto ist kaputt, daher nehmen wir den Bus.
(ماشین خراب است، به همین دلیل ما با اتوبوس می‌رویم.)

مقایسه:

🍎 daher: قید، بیان علت یا نتیجه
Sie ist krank, daher kann sie nicht zur Arbeit gehen. (او بیمار است، به همین دلیل نمی‌تواند به سر کار برود.)

Das Wetter ist schlecht, daher haben wir den Ausflug abgesagt. (هوا بد است، به همین دلیل سفر را لغو کردیم.)

🍎 daher (Adverb): قید، بیان علت یا توجیه
Sie hat keinen Führerschein, daher fährt sie kein Auto.
(او گواهینامه رانندگی ندارد، به همین دلیل ماشین نمی‌راند.)

Ich habe keine Zeit, daher kann ich nicht kommen.
(من وقت ندارم، به همین دلیل نمی‌توانم بیایم.)

258
Q

dagegen
(ADV)

A

dagegen به معنای “در مقابل”، “برعکس” یا “در برابر آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان تضاد یا مقایسه میان دو حالت یا رویداد به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان تضاد یا مقایسه:

★★★
Er mag Sport, seine Schwester dagegen interessiert sich nicht dafür.
او ورزش را دوست دارد، در مقابل خواهرش به آن علاقه‌ای ندارد.

★★★
Das Wetter ist heute schön, gestern war es dagegen sehr regnerisch.
هوا امروز خوب است، در مقابل دیروز خیلی بارانی بود.

★★★
Die neue Methode ist effektiv, die alte Methode war dagegen ineffektiv.
روش جدید مؤثر است، در مقابل روش قدیمی ناکارآمد بود.

★★★
Er arbeitet viel, dagegen macht er kaum Pausen.
او زیاد کار می‌کند، در مقابل به ندرت استراحت می‌کند.

🥬 ۲. برای بیان مخالفت یا اعتراض:

★★★
Ich bin dagegen, dass wir so spät nach Hause gehen.
من مخالف این هستم که اینقدر دیر به خانه برویم.

★★★
Viele Menschen sind gegen das neue Gesetz.
بسیاری از مردم مخالف قانون جدید هستند.

★★★
Er hat nichts dagegen einzuwenden.
او هیچ اعتراضی به آن ندارد.

★★★
Sie protestieren dagegen, dass ihre Rechte verletzt werden.
آن‌ها اعتراض می‌کنند که حقوقشان نقض می‌شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 dagegen: در مقابل، به عنوان قید برای بیان تضاد یا مقایسه
Das Wetter ist heute schön, gestern war es dagegen sehr regnerisch. (هوا امروز خوب است، در مقابل دیروز خیلی بارانی بود.)

🍎 dagegen: به عنوان قید برای بیان مخالفت یا اعتراض
Ich bin dagegen, dass wir so spät nach Hause gehen. (من مخالف این هستم که اینقدر دیر به خانه برویم.)

تفاوت‌های مفهومی:

dagegen: به معنای “در مقابل”، “برعکس” یا “در برابر آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان تضاد یا مقایسه میان دو حالت یا رویداد به کار می‌رود.

مثال: Er mag Sport, seine Schwester dagegen interessiert sich nicht dafür.
(او ورزش را دوست دارد، در مقابل خواهرش به آن علاقه‌ای ندارد.)

مثال: Viele Menschen sind gegen das neue Gesetz.
(بسیاری از مردم مخالف قانون جدید هستند.)

مقایسه:

🍎 dagegen: قید، بیان تضاد یا مقایسه
Die neue Methode ist effektiv, die alte Methode war dagegen ineffektiv.
(روش جدید مؤثر است، در مقابل روش قدیمی ناکارآمد بود.)

Er arbeitet viel, dagegen macht er kaum Pausen.
(او زیاد کار می‌کند، در مقابل به ندرت استراحت می‌کند.)

🍎 dagegen (Adverb): قید، بیان مخالفت یا اعتراض
Er hat nichts dagegen einzuwenden.
(او هیچ اعتراضی به آن ندارد.)

Sie protestieren dagegen, dass ihre Rechte verletzt werden.
(آن‌ها اعتراض می‌کنند که حقوقشان نقض می‌شود.)

259
Q

darauf, drauf
(ADV)

A

darauf یا drauf به معنای “روی آن”، “پس از آن” یا “در مورد آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان وقوع یک رویداد یا حالت پس از یک رویداد دیگر، یا برای بیان اشاره به چیزی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان وقوع پس از یک رویداد:

★★★
Er machte seine Hausaufgaben und ging darauf ins Bett.
او تکالیفش را انجام داد و پس از آن به تخت خواب رفت.

★★★
Wir hatten ein langes Gespräch, und daraufhin haben wir eine Entscheidung getroffen.
ما یک گفتگوی طولانی داشتیم و پس از آن تصمیمی گرفتیم.

★★★
Ich habe das Abendessen gekocht, und wir haben danach gegessen.
من شام را پختم و بعد از آن ما غذا خوردیم.

★★★
Sie beendete das Telefonat und schrieb sofort darauf eine E-Mail.
او تماس تلفنی را تمام کرد و بلافاصله بعد از آن یک ایمیل نوشت.

🥬 ۲. به عنوان قید برای بیان اشاره به چیزی:

★★★
Er legte das Buch auf den Tisch und stellte eine Tasse darauf.
او کتاب را روی میز گذاشت و یک فنجان روی آن گذاشت.

★★★
Der Hund sprang auf das Sofa und setzte sich darauf.
سگ روی مبل پرید و روی آن نشست.

★★★
Ich habe den Artikel gelesen und möchte darauf antworten.
من مقاله را خواندم و می‌خواهم به آن پاسخ دهم.

★★★
Bitte achten Sie darauf, dass alle Türen geschlossen sind.
لطفاً توجه کنید که همه درها بسته باشند.

استفاده‌های رایج:

🍎 darauf: روی آن، به عنوان قید برای بیان اشاره به چیزی
Er legte das Buch auf den Tisch und stellte eine Tasse darauf. (او کتاب را روی میز گذاشت و یک فنجان روی آن گذاشت.)

🍎 darauf: به عنوان قید برای بیان وقوع پس از یک رویداد
Er machte seine Hausaufgaben und ging darauf ins Bett. (او تکالیفش را انجام داد و پس از آن به تخت خواب رفت.)

تفاوت‌های مفهومی:

darauf/drauf: به معنای “روی آن”، “پس از آن” یا “در مورد آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان وقوع یک رویداد یا حالت پس از یک رویداد دیگر، یا برای بیان اشاره به چیزی استفاده می‌شود.

مثال: Der Hund sprang auf das Sofa und setzte sich darauf.
(سگ روی مبل پرید و روی آن نشست.)

مثال: Ich habe das Abendessen gekocht, und wir haben danach gegessen.
(من شام را پختم و بعد از آن ما غذا خوردیم.)

مقایسه:

🍎 darauf/drauf: قید، بیان اشاره به چیزی
Bitte achten Sie darauf, dass alle Türen geschlossen sind.
(لطفاً توجه کنید که همه درها بسته باشند.)

Ich habe den Artikel gelesen und möchte darauf antworten.
(من مقاله را خواندم و می‌خواهم به آن پاسخ دهم.)

🍎 darauf (Adverb): قید، بیان وقوع پس از یک رویداد
Wir hatten ein langes Gespräch, und daraufhin haben wir eine Entscheidung getroffen.
(ما یک گفتگوی طولانی داشتیم و پس از آن تصمیمی گرفتیم.)

Sie beendete das Telefonat und schrieb sofort darauf eine E-Mail.
(او تماس تلفنی را تمام کرد و بلافاصله بعد از آن یک ایمیل نوشت.)

260
Q

daran, dran
(ADV)

A

daran یا dran
به معنای “به آن”، “به آنجا”، “در آن” یا “نوبت” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده یا برای بیان نوبت کسی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان اشاره به چیزی:

★★★
Er erinnert sich nicht mehr daran.
او دیگر به آن چیزی یادش نمی‌آید.

★★★
Ich arbeite noch daran, das Projekt abzuschließen.
من هنوز در حال کار بر روی به پایان رساندن پروژه هستم.

★★★
Sie glaubt daran, dass alles gut wird.
او به این باور دارد که همه چیز خوب می‌شود.

★★★
Denk daran, das Licht auszuschalten.
یادت باشه که چراغ را خاموش کنی.

🥬 ۲. برای بیان نوبت یا اولویت:

★★★
Wer ist jetzt dran?
الان نوبت کیه؟

★★★
Ich bin dran, die Aufgaben zu übernehmen.
نوبت من است که وظایف را انجام دهم.

★★★
Du bist dran, die Karten zu mischen.
نوبت توست که کارت‌ها را بر بزنی.

★★★
Sie war zuletzt dran und hat die Prüfung bestanden.
او آخرین نفر بود و امتحان را قبول شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 daran: به آن، به عنوان قید برای بیان اشاره به چیزی
Er erinnert sich nicht mehr daran. (او دیگر به آن چیزی یادش نمی‌آید.)

🍎 dran: به عنوان قید برای بیان نوبت یا اولویت
Wer ist jetzt dran? (الان نوبت کیه؟)

تفاوت‌های مفهومی:

daran یا dran: به معنای “به آن”، “به آنجا”، “در آن” یا “نوبت” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود.
این واژه برای بیان اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده یا برای بیان نوبت کسی به کار می‌رود.

مثال: Ich arbeite noch daran, das Projekt abzuschließen.
(من هنوز در حال کار بر روی به پایان رساندن پروژه هستم.)

مثال: Du bist dran, die Karten zu mischen.
(نوبت توست که کارت‌ها را بر بزنی.)

مقایسه:

🍎 daran: قید، بیان اشاره به چیزی
Sie glaubt daran, dass alles gut wird.
(او به این باور دارد که همه چیز خوب می‌شود.)

Denk daran, das Licht auszuschalten.
(یادت باشه که چراغ را خاموش کنی.)

🍎 dran (Adverb): قید، بیان نوبت یا اولویت
Ich bin dran, die Aufgaben zu übernehmen.
(نوبت من است که وظایف را انجام دهم.)

Sie war zuletzt dran und hat die Prüfung bestanden.
(او آخرین نفر بود و امتحان را قبول شد.)

261
Q

darum
(ADV)

A

darum به معنای “به همین دلیل”، “از این رو” یا “دور آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان علت یا نتیجه یک رویداد یا برای اشاره به چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان علت یا نتیجه:

★★★
Es regnet, darum bleiben wir zu Hause.
باران می‌بارد، به همین دلیل ما در خانه می‌مانیم.

★★★
Er hat viel gelernt, darum hat er die Prüfung bestanden.
او خیلی درس خوانده است، از این رو امتحان را قبول شده است.

★★★
Sie ist krank, darum kann sie nicht zur Arbeit gehen.
او بیمار است، به همین دلیل نمی‌تواند به سر کار برود.

★★★
Das Auto ist kaputt, darum nehmen wir den Bus.
ماشین خراب است، به همین دلیل ما با اتوبوس می‌رویم.

🥬 ۲. برای اشاره به چیزی:

★★★
Ich kümmere mich darum, dass alles gut läuft.
من مراقبم که همه چیز خوب پیش برود.

★★★
Hast du das Buch? Ich brauche es, darum bitte ich dich.
آیا کتاب را داری؟ من به آن نیاز دارم، از این رو از تو می‌خواهم.

★★★
Sie fragt, ob wir mitkommen. Darum müssen wir uns kümmern.
او می‌پرسد که آیا ما هم می‌آییم. ما باید به آن توجه کنیم.

★★★
Er hat das Problem erkannt und kümmert sich darum.
او مشکل را تشخیص داده و به آن رسیدگی می‌کند.

استفاده‌های رایج:

🍎 darum: به همین دلیل، به عنوان قید برای بیان علت یا نتیجه
Es regnet, darum bleiben wir zu Hause. (باران می‌بارد، به همین دلیل ما در خانه می‌مانیم.)

🍎 darum: به عنوان قید برای اشاره به چیزی
Ich kümmere mich darum, dass alles gut läuft. (من مراقبم که همه چیز خوب پیش برود.)

تفاوت‌های مفهومی:

darum:
به معنای “به همین دلیل”، “از این رو” یا “دور آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود.
این واژه برای بیان علت یا نتیجه یک رویداد یا برای اشاره به چیزی به کار می‌رود.

مثال: Er hat viel gelernt, darum hat er die Prüfung bestanden.
(او خیلی درس خوانده است، از این رو امتحان را قبول شده است.)

مثال: Sie fragt, ob wir mitkommen. Darum müssen wir uns kümmern.
(او می‌پرسد که آیا ما هم می‌آییم. ما باید به آن توجه کنیم.)

مقایسه:

🍎 darum: قید، بیان علت یا نتیجه
Das Auto ist kaputt, darum nehmen wir den Bus.
(ماشین خراب است، به همین دلیل ما با اتوبوس می‌رویم.)

Sie ist krank, darum kann sie nicht zur Arbeit gehen.
(او بیمار است، به همین دلیل نمی‌تواند به سر کار برود.)

🍎 darum (Adverb): قید، اشاره به چیزی
Ich kümmere mich darum, dass alles gut läuft.
(من مراقبم که همه چیز خوب پیش برود.)

Er hat das Problem erkannt und kümmert sich darum.
(او مشکل را تشخیص داده و به آن رسیدگی می‌کند.)

262
Q

darin
(ADV)

A

darin
به معنای “در آن”، “در داخل آن” یا “در این” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان موقعیت یا حالت چیزی که در داخل یا بخشی از چیزی دیگر است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان موقعیت در داخل چیزی:

★★★
Das Buch liegt in der Tasche. Darin sind wichtige Notizen.
کتاب در کیف است. در آن یادداشت‌های مهمی وجود دارد.

★★★
Die Schachtel ist leer. Nichts darin.
جعبه خالی است. هیچ چیزی در آن نیست.

★★★
Er hat ein Glas Wasser und Eis darin.
او یک لیوان آب دارد و یخ در آن است.

★★★
Der Brief war in einem Umschlag. Darin stand die Einladung.
نامه در یک پاکت بود. در آن دعوتنامه نوشته شده بود.

🥬 ۲. برای بیان حالت یا وضعیت در داخل چیزی:

★★★
Sie ist sehr gut darin, Probleme zu lösen.
او در حل مشکلات بسیار خوب است.

★★★
Er hat viel Übung darin, öffentlich zu sprechen.
او در سخنرانی عمومی تمرین زیادی دارد.

★★★
Das Geheimnis liegt darin, hart zu arbeiten.
راز در این است که سخت کار کنید.

★★★
Die Kunst liegt darin, die Balance zu finden.
هنر در این است که تعادل را پیدا کنید.

استفاده‌های رایج:

🍎 darin: در آن، به عنوان قید برای بیان موقعیت در داخل چیزی
Das Buch liegt in der Tasche. Darin sind wichtige Notizen. (کتاب در کیف است. در آن یادداشت‌های مهمی وجود دارد.)

🍎 darin: به عنوان قید برای بیان حالت یا وضعیت در داخل چیزی
Sie ist sehr gut darin, Probleme zu lösen. (او در حل مشکلات بسیار خوب است.)

تفاوت‌های مفهومی:

darin:
به معنای “در آن”، “در داخل آن” یا “در این” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود.
این واژه برای بیان موقعیت یا حالت چیزی که در داخل یا بخشی از چیزی دیگر است، به کار می‌رود.

مثال: Der Brief war in einem Umschlag. Darin stand die Einladung.
(نامه در یک پاکت بود. در آن دعوتنامه نوشته شده بود.)

مثال: Er hat viel Übung darin, öffentlich zu sprechen.
(او در سخنرانی عمومی تمرین زیادی دارد.)

مقایسه:

🍎 darin: قید، بیان موقعیت در داخل چیزی
Die Schachtel ist leer. Nichts darin.
(جعبه خالی است. هیچ چیزی در آن نیست.)

Er hat ein Glas Wasser und Eis darin.
(او یک لیوان آب دارد و یخ در آن است.)

🍎 darin (Adverb): قید، بیان حالت یا وضعیت در داخل چیزی
Das Geheimnis liegt darin, hart zu arbeiten.
(راز در این است که سخت کار کنید.)

Die Kunst liegt darin, die Balance zu finden.
(هنر در این است که تعادل را پیدا کنید.)

263
Q

davon
(ADV)

A

davon
به معنای “از آن”، “از این”، “در نتیجه” یا “در مورد آن” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان اطلاعات مرتبط با چیزی که قبلاً ذکر شده یا برای بیان علت یا نتیجه به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان اشاره به چیزی قبلاً ذکر شده:

★★★
Er hat ein neues Auto gekauft. Ich habe davon gehört.
او یک ماشین جدید خریده است. من در مورد آن شنیده‌ام.

★★★
Sie erzählte mir von ihrem Urlaub. Davon wusste ich nichts.
او در مورد تعطیلاتش برایم تعریف کرد. من در مورد آن چیزی نمی‌دانستم.

★★★
Das Buch ist sehr spannend. Davon kann ich nicht genug bekommen.
این کتاب خیلی هیجان‌انگیز است. من نمی‌توانم از آن سیر شوم.

★★★
Wir haben viele Probleme. Davon müssen wir eines nach dem anderen lösen.
ما مشکلات زیادی داریم. باید یکی یکی آن‌ها را حل کنیم.

🥬 ۲. برای بیان نتیجه یا تاثیر چیزی:

★★★
Er hat viel gelernt, und er hat viel davon profitiert.
او خیلی درس خوانده است و از آن خیلی بهره‌مند شده است.

★★★
Sie hat das Essen probiert und war sehr begeistert davon.
او غذا را امتحان کرد و از آن بسیار خوشش آمد.

★★★
Er hat das Angebot angenommen, und jetzt profitiert er davon.
او پیشنهاد را پذیرفت و حالا از آن بهره می‌برد.

★★★
Davon wird unsere Firma stark profitieren.
شرکت ما از این موضوع خیلی بهره خواهد برد.

استفاده‌های رایج:

🍎 davon: از آن، به عنوان قید برای بیان اشاره به چیزی قبلاً ذکر شده
Er hat ein neues Auto gekauft. Ich habe davon gehört.
(او یک ماشین جدید خریده است. من در مورد آن شنیده‌ام.)

🍎 davon: به عنوان قید برای بیان نتیجه یا تاثیر چیزی
Er hat viel gelernt, und er hat viel davon profitiert.
(او خیلی درس خوانده است و از آن خیلی بهره‌مند شده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

davon: به معنای “از آن”، “از این”، “در نتیجه” یا “در مورد آن” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان اطلاعات مرتبط با چیزی که قبلاً ذکر شده یا برای بیان علت یا نتیجه به کار می‌رود.

مثال: Sie erzählte mir von ihrem Urlaub. Davon wusste ich nichts.
(او در مورد تعطیلاتش برایم تعریف کرد. من در مورد آن چیزی نمی‌دانستم.)

مثال: Sie hat das Essen probiert und war sehr begeistert davon.
(او غذا را امتحان کرد و از آن بسیار خوشش آمد.)

مقایسه:

🍎 davon: قید، بیان اشاره به چیزی قبلاً ذکر شده
Das Buch ist sehr spannend. Davon kann ich nicht genug bekommen.
(این کتاب خیلی هیجان‌انگیز است. من نمی‌توانم از آن سیر شوم.)

Wir haben viele Probleme. Davon müssen wir eines nach dem anderen lösen.
(ما مشکلات زیادی داریم. باید یکی یکی آن‌ها را حل کنیم.)

🍎 davon (Adverb): قید، بیان نتیجه یا تاثیر چیزی
Er hat das Angebot angenommen, und jetzt profitiert er davon.
(او پیشنهاد را پذیرفت و حالا از آن بهره می‌برد.)

Davon wird unsere Firma stark profitieren.
(شرکت ما از این موضوع خیلی بهره خواهد برد.)

264
Q

daraus
(ADV)

A

daraus
به معنای “از آن”، “از این”، یا “در نتیجه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان نتیجه یا اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان نتیجه یا تأثیر چیزی:

★★★
Er hat viel gelernt, und daraus hat er viel Wissen gewonnen.
او خیلی درس خوانده است و از آن دانش زیادی به دست آورده است.

★★★
Sie hat viel Erfahrung gesammelt, und daraus hat sie viel Weisheit erlangt.
او تجربه زیادی کسب کرده است و از آن حکمت زیادی به دست آورده است.

★★★
Das Projekt war erfolgreich, und daraus haben wir viele Erkenntnisse gewonnen.
پروژه موفق بود و از آن نتایج زیادی به دست آوردیم.

★★★
Er hat einen Fehler gemacht, und daraus hat er eine wichtige Lektion gelernt.
او اشتباهی مرتکب شد و از آن یک درس مهم گرفت.

🥬 ۲. برای اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده:

★★★
Er hat einen Kuchen gebacken. Das Rezept hat er aus einem alten Kochbuch. Daraus hat er viel gelernt.
او یک کیک پخته است. دستور پخت را از یک کتاب آشپزی قدیمی گرفته است. از آن چیزهای زیادی یاد گرفته است.

★★★
Sie hat einen Brief geschrieben, und daraus konnte man ihre Gefühle verstehen.
او یک نامه نوشته است و از آن می‌شد احساساتش را فهمید.

★★★
Das Wasser kocht. Daraus kann man schließen, dass es heiß ist.
آب در حال جوشیدن است. از آن می‌توان نتیجه گرفت که داغ است.

★★★
Er hat eine Untersuchung durchgeführt, und daraus resultieren wichtige Ergebnisse.
او یک بررسی انجام داده و از آن نتایج مهمی به دست آمده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 daraus: از آن، به عنوان قید برای بیان نتیجه یا تأثیر چیزی
Er hat viel gelernt, und daraus hat er viel Wissen gewonnen.
(او خیلی درس خوانده است و از آن دانش زیادی به دست آورده است.)

🍎 daraus: به عنوان قید برای اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده
Er hat einen Kuchen gebacken. Das Rezept hat er aus einem alten Kochbuch. Daraus hat er viel gelernt.
(او یک کیک پخته است. دستور پخت را از یک کتاب آشپزی قدیمی گرفته است. از آن چیزهای زیادی یاد گرفته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

daraus: به معنای “از آن”، “از این”، یا “در نتیجه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان نتیجه یا اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده استفاده می‌شود.

مثال: Das Projekt war erfolgreich, und daraus haben wir viele Erkenntnisse gewonnen.
(پروژه موفق بود و از آن نتایج زیادی به دست آوردیم.)

مثال: Das Wasser kocht. Daraus kann man schließen, dass es heiß ist.
(آب در حال جوشیدن است. از آن می‌توان نتیجه گرفت که داغ است.)

مقایسه:

🍎 daraus: قید، بیان نتیجه یا تأثیر چیزی
Er hat einen Fehler gemacht, und daraus hat er eine wichtige Lektion gelernt.
(او اشتباهی مرتکب شد و از آن یک درس مهم گرفت.)

Sie hat viel Erfahrung gesammelt, und daraus hat sie viel Weisheit erlangt.
(او تجربه زیادی کسب کرده است و از آن حکمت زیادی به دست آورده است.)

🍎 daraus (Adverb): قید، اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده
Sie hat einen Brief geschrieben, und daraus konnte man ihre Gefühle verstehen.
(او یک نامه نوشته است و از آن می‌شد احساساتش را فهمید.)

Er hat eine Untersuchung durchgeführt, und daraus resultieren wichtige Ergebnisse.
(او یک بررسی انجام داده و از آن نتایج مهمی به دست آمده است.)

265
Q

darunter
(ADV)

A

darunter
به معنای “در زیر آن”، “از جمله آن‌ها” یا “در میان آن‌ها” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان موقعیت مکانی یا بیان جزء یک مجموعه به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان موقعیت مکانی:

★★★
Der Schlüssel liegt auf dem Tisch, und das Buch liegt darunter.
کلید روی میز است و کتاب در زیر آن قرار دارد.

★★★
Das Bild hängt an der Wand, und die Uhr hängt darunter.
تابلو به دیوار آویزان است و ساعت در زیر آن قرار دارد.

★★★
Die Katze sitzt auf dem Schrank, und der Hund liegt darunter.
گربه روی کمد نشسته است و سگ در زیر آن دراز کشیده است.

★★★
Das Regal ist hoch, und die Kiste steht darunter.
قفسه بلند است و جعبه در زیر آن قرار دارد.

🥬 ۲. برای بیان جزء یک مجموعه:

★★★
Es gibt viele Bücher im Regal, darunter einige seltene Exemplare.
کتاب‌های زیادی در قفسه وجود دارد، از جمله چندین نسخه نادر.

★★★
Viele Leute waren auf der Party, darunter auch einige meiner Freunde.
افراد زیادی در مهمانی بودند، از جمله چند نفر از دوستانم.

★★★
Es wurden viele Themen diskutiert, darunter auch Umweltschutz.
موضوعات زیادی مورد بحث قرار گرفت، از جمله حفاظت از محیط زیست.

★★★
Es gab viele Bewerber für die Stelle, darunter einige sehr qualifizierte Kandidaten.
بسیاری از متقاضیان برای این شغل وجود داشتند، از جمله چندین کاندیدای بسیار واجد شرایط.

استفاده‌های رایج:

🍎 darunter: در زیر آن، به عنوان قید برای بیان موقعیت مکانی
Der Schlüssel liegt auf dem Tisch, und das Buch liegt darunter.
(کلید روی میز است و کتاب در زیر آن قرار دارد.)

🍎 darunter: به عنوان قید برای بیان جزء یک مجموعه
Es gibt viele Bücher im Regal, darunter einige seltene Exemplare.
(کتاب‌های زیادی در قفسه وجود دارد، از جمله چندین نسخه نادر.)

تفاوت‌های مفهومی:

darunter: به معنای “در زیر آن”، “از جمله آن‌ها” یا “در میان آن‌ها” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان موقعیت مکانی یا بیان جزء یک مجموعه به کار می‌رود.

مثال: Das Bild hängt an der Wand, und die Uhr hängt darunter.
(تابلو به دیوار آویزان است و ساعت در زیر آن قرار دارد.)

مثال: Viele Leute waren auf der Party, darunter auch einige meiner Freunde.
(افراد زیادی در مهمانی بودند، از جمله چند نفر از دوستانم.)

مقایسه:

🍎 darunter: قید، بیان موقعیت مکانی
Die Katze sitzt auf dem Schrank, und der Hund liegt darunter.
(گربه روی کمد نشسته است و سگ در زیر آن دراز کشیده است.)

Das Regal ist hoch, und die Kiste steht darunter.
(قفسه بلند است و جعبه در زیر آن قرار دارد.)

🍎 darunter (Adverb): قید، بیان جزء یک مجموعه
Es wurden viele Themen diskutiert, darunter auch Umweltschutz.
(موضوعات زیادی مورد بحث قرار گرفت، از جمله حفاظت از محیط زیست.)

Es gab viele Bewerber für die Stelle, darunter einige sehr qualifizierte Kandidaten.
(بسیاری از متقاضیان برای این شغل وجود داشتند، از جمله چندین کاندیدای بسیار واجد شرایط.)

266
Q

dazu
(ADV)

A

dazu
به معنای “به آن”، “برای آن”، “علاوه بر آن” یا “در این رابطه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان ارتباط با چیزی که قبلاً ذکر شده، افزودن اطلاعات جدید، یا بیان هدف یا نتیجه استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان افزودن اطلاعات یا اشاره به چیزی:

★★★
Ich habe Brot gekauft und dazu auch Käse und Wurst.
من نان خریدم و علاوه بر آن پنیر و سوسیس هم خریدم.

★★★
Er erzählte eine Geschichte und zeigte uns dazu Bilder.
او یک داستان تعریف کرد و به همراه آن عکس‌هایی نشان داد.

★★★
Ich brauche noch mehr Informationen dazu.
من به اطلاعات بیشتری در این رابطه نیاز دارم.

★★★
Wir haben viele Aufgaben, und dazu kommt noch ein neues Projekt.
ما وظایف زیادی داریم و علاوه بر آن یک پروژه جدید هم اضافه شده است.

🥬 ۲. برای بیان هدف یا نتیجه:

★★★
Sie lernt Deutsch, um später dazu in der Lage zu sein, in Deutschland zu arbeiten.
او آلمانی یاد می‌گیرد تا بعداً بتواند در آلمان کار کند.

★★★
Er arbeitet hart, um dazu beizutragen, dass das Projekt erfolgreich wird.
او سخت کار می‌کند تا به موفقیت پروژه کمک کند.

★★★
Wir müssen uns darauf vorbereiten, um dazu bereit zu sein, wenn die Gäste kommen.
ما باید آماده شویم تا وقتی مهمان‌ها می‌آیند آماده باشیم.

★★★
Sie hat viel trainiert, um dazu in der Lage zu sein, den Marathon zu laufen.
او خیلی تمرین کرده است تا بتواند ماراتن را بدود.

استفاده‌های رایج:

🍎 dazu: به عنوان قید برای بیان افزودن اطلاعات یا اشاره به چیزی
Ich habe Brot gekauft und dazu auch Käse und Wurst. (من نان خریدم و علاوه بر آن پنیر و سوسیس هم خریدم.)

🍎 dazu: به عنوان قید برای بیان هدف یا نتیجه
Sie lernt Deutsch, um später dazu in der Lage zu sein, in Deutschland zu arbeiten. (او آلمانی یاد می‌گیرد تا بعداً بتواند در آلمان کار کند.)

تفاوت‌های مفهومی:

dazu:
به معنای “به آن”، “برای آن”، “علاوه بر آن” یا “در این رابطه” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود.
این واژه برای بیان ارتباط با چیزی که قبلاً ذکر شده، افزودن اطلاعات جدید، یا بیان هدف یا نتیجه استفاده می‌شود.

مثال: Er erzählte eine Geschichte und zeigte uns dazu Bilder.
(او یک داستان تعریف کرد و به همراه آن عکس‌هایی نشان داد.)

مثال: Er arbeitet hart, um dazu beizutragen, dass das Projekt erfolgreich wird.
(او سخت کار می‌کند تا به موفقیت پروژه کمک کند.)

مقایسه:

🍎 dazu: قید، بیان افزودن اطلاعات یا اشاره به چیزی
Ich brauche noch mehr Informationen dazu.
(من به اطلاعات بیشتری در این رابطه نیاز دارم.)

Wir haben viele Aufgaben, und dazu kommt noch ein neues Projekt.
(ما وظایف زیادی داریم و علاوه بر آن یک پروژه جدید هم اضافه شده است.)

🍎 dazu (Adverb): قید، بیان هدف یا نتیجه
Wir müssen uns darauf vorbereiten, um dazu bereit zu sein, wenn die Gäste kommen.
(ما باید آماده شویم تا وقتی مهمان‌ها می‌آیند آماده باشیم.)

Sie hat viel trainiert, um dazu in der Lage zu sein, den Marathon zu laufen.
(او خیلی تمرین کرده است تا بتواند ماراتن را بدود.)

267
Q

jene (r,s)

A

jene (r, s)
به معنای “آن” یا “آن یکی” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود.
این واژه برای اشاره به اشیاء، افراد یا مفاهیمی که قبلاً ذکر شده‌اند یا در زمینه مشخصی قرار دارند به کار می‌رود.
شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس، عدد و حالت دستوری تغییر می‌کند
: jener (مذکر)، jene (مونث و جمع)، jenes (خنثی).

🥬 ۱. به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به اشیاء یا افراد:

★★★
Jener Mann dort ist mein Lehrer.
آن مرد آنجا معلم من است.

★★★
Jenes Buch auf dem Tisch gehört mir.
آن کتاب روی میز متعلق به من است.

★★★
Jene Frau hat mir geholfen.
آن زن به من کمک کرد.

★★★
Ich erinnere mich an jene Tage.
من به آن روزها یاد می‌آورم.

🥬 ۲. برای تاکید بر اشیاء، افراد یا مفاهیمی که قبلاً ذکر شده‌اند:

★★★
Das ist die Stadt, in jener ich geboren wurde.
این همان شهری است که در آن متولد شدم.

★★★
Wir sprachen über jene Zeiten, als wir noch Kinder waren.
ما درباره آن زمان‌ها صحبت کردیم، وقتی که هنوز بچه بودیم.

★★★
Jenes Auto ist schneller als dieses hier.
آن ماشین سریع‌تر از این یکی است.

★★★
Er bewunderte jene Kunstwerke im Museum.
او به آن آثار هنری در موزه تحسین می‌کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 jene (r, s): به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به اشیاء یا افراد
Jener Mann dort ist mein Lehrer.
(آن مرد آنجا معلم من است.)

🍎 jene (r, s): برای تاکید بر اشیاء، افراد یا مفاهیمی که قبلاً ذکر شده‌اند
Wir sprachen über jene Zeiten, als wir noch Kinder waren.
(ما درباره آن زمان‌ها صحبت کردیم، وقتی که هنوز بچه بودیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

jene (r, s):
به معنای “آن” یا “آن یکی” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود.
این واژه برای اشاره به اشیاء، افراد یا مفاهیمی که قبلاً ذکر شده‌اند یا در زمینه مشخصی قرار دارند به کار می‌رود.

مثال: Jenes Buch auf dem Tisch gehört mir.
(آن کتاب روی میز متعلق به من است.)

مثال: Er bewunderte jene Kunstwerke im Museum.
(او به آن آثار هنری در موزه تحسین می‌کرد.)

مقایسه:

🍎 jene (r, s): صفت اشاره‌ای، بیان اشاره به اشیاء یا افراد

Jene Frau hat mir geholfen.
(آن زن به من کمک کرد.)

Ich erinnere mich an jene Tage.
(من به آن روزها یاد می‌آورم.)

🍎 jene (r, s) (Demonstrativpronomen): صفت اشاره‌ای، تاکید بر اشیاء، افراد یا مفاهیمی که قبلاً ذکر شده‌اند

Das ist die Stadt, in jener ich geboren wurde.
(این همان شهری است که در آن متولد شدم.)

Jenes Auto ist schneller als dieses hier.
(آن ماشین سریع‌تر از این یکی است.)

268
Q

derjenige, diejenige, dasjenige (pron)

A

derjenige, diejenige, dasjenige
به معنای “آن کسی که” یا “آن چیزی که” است و به عنوان ضمیر اشاره‌ای استفاده می‌شود.
این واژه‌ها برای تأکید بر یک فرد یا شیء خاص به کار می‌روند و
جنس، عدد و حالت دستوری آن‌ها تغییر می‌کند
: derjenige (مذکر)، diejenige (مونث)، dasjenige (خنثی)، diejenigen (جمع).

🥬 ۱. به عنوان ضمیر اشاره‌ای برای اشاره به فرد یا شیء خاص:

★★★
Derjenige, der zuerst kommt, bekommt den besten Platz.
آن کسی که اول می‌آید، بهترین جا را می‌گیرد.

★★★
Diejenige, die du suchst, ist schon gegangen.
آن کسی که دنبالش هستی، قبلاً رفته است.

★★★
Dasjenige Buch, das du mir empfohlen hast, war wirklich gut.
آن کتابی که به من توصیه کردی، واقعاً خوب بود.

★★★
Diejenigen, die hart arbeiten, werden belohnt.
آن‌هایی که سخت کار می‌کنند، پاداش می‌گیرند.

🥬 ۲. برای تأکید بر فرد یا شیء خاص در جمله:

★★★
Ich habe mit demjenigen gesprochen, der das Projekt leitet.
من با آن کسی که پروژه را هدایت می‌کند، صحبت کردم.

★★★
Sie ist diejenige, die den Preis gewonnen hat.
او همان کسی است که جایزه را برده است.

★★★
Das ist dasjenige Haus, in dem wir früher gewohnt haben.
این همان خانه‌ای است که ما قبلاً در آن زندگی می‌کردیم.

★★★
Diejenigen, die nicht teilnehmen können, sollen Bescheid sagen.
آن‌هایی که نمی‌توانند شرکت کنند، باید اطلاع دهند.

استفاده‌های رایج:

🍎 derjenige: آن کسی که (مذکر)
Derjenige, der zuerst kommt, bekommt den besten Platz.
(آن کسی که اول می‌آید، بهترین جا را می‌گیرد.)

🍎 diejenige: آن کسی که (مونث)
Diejenige, die du suchst, ist schon gegangen.
(آن کسی که دنبالش هستی، قبلاً رفته است.)

🍎 dasjenige: آن چیزی که (خنثی)
Dasjenige Buch, das du mir empfohlen hast, war wirklich gut.
(آن کتابی که به من توصیه کردی، واقعاً خوب بود.)

🍎 diejenigen: آن‌هایی که (جمع)
Diejenigen, die hart arbeiten, werden belohnt.
(آن‌هایی که سخت کار می‌کنند، پاداش می‌گیرند.)

تفاوت‌های مفهومی:

derjenige, diejenige, dasjenige: به معنای “آن کسی که” یا “آن چیزی که” است و به عنوان ضمیر اشاره‌ای استفاده می‌شود. این واژه‌ها برای تأکید بر یک فرد یا شیء خاص به کار می‌روند.

مثال: Derjenige, der zuerst kommt, bekommt den besten Platz.
(آن کسی که اول می‌آید، بهترین جا را می‌گیرد.)

مثال: Sie ist diejenige, die den Preis gewonnen hat.
(او همان کسی است که جایزه را برده است.)

مقایسه:

🍎 derjenige: ضمیر اشاره‌ای، مذکر
Ich habe mit demjenigen gesprochen, der das Projekt leitet.
(من با آن کسی که پروژه را هدایت می‌کند، صحبت کردم.)

🍎 diejenige: ضمیر اشاره‌ای، مونث
Diejenige, die du suchst, ist schon gegangen.
(آن کسی که دنبالش هستی، قبلاً رفته است.)

🍎 dasjenige: ضمیر اشاره‌ای، خنثی
Das ist dasjenige Haus, in dem wir früher gewohnt haben.
(این همان خانه‌ای است که ما قبلاً در آن زندگی می‌کردیم.)

🍎 diejenigen: ضمیر اشاره‌ای، جمع
Diejenigen, die nicht teilnehmen können, sollen Bescheid sagen.
(آن‌هایی که نمی‌توانند شرکت کنند، باید اطلاع دهند.)

269
Q

denen (pron)

A

denen به معنای “به آن‌ها” یا “که به آن‌ها” است و به عنوان ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه در حالت داتیو جمع به کار می‌رود و به اشیاء، افراد یا مفاهیمی اشاره می‌کند که قبلاً در جمله یا متن ذکر شده‌اند.

🥬 ۱. به عنوان ضمیر موصولی برای اشاره به افراد یا اشیاء در حالت داتیو جمع:

★★★
Das sind die Freunde, denen ich geholfen habe.
این‌ها دوستانی هستند که به آن‌ها کمک کردم.

★★★
Die Bücher, denen ich vertraue, sind sehr informativ.
کتاب‌هایی که به آن‌ها اعتماد دارم، بسیار آموزنده هستند.

★★★
Die Lehrer, denen die Schüler zuhören, sind sehr kompetent.
معلمانی که دانش‌آموزان به آن‌ها گوش می‌دهند، بسیار ماهر هستند.

★★★
Das sind die Projekte, denen wir unsere Zeit widmen.
این‌ها پروژه‌هایی هستند که ما وقت خود را به آن‌ها اختصاص می‌دهیم.

🥬 2. برای تاکید بر افراد یا اشیائی که قبلاً ذکر شده‌اند:

★★★
Die Kinder, denen ich von der Geschichte erzählt habe, waren begeistert.
کودکانی که داستان را برایشان تعریف کردم، هیجان‌زده بودند.

★★★
Die Kollegen, denen ich die E-Mail geschickt habe, haben alle geantwortet.
همکارانی که ایمیل را برایشان فرستادم، همگی پاسخ دادند.

★★★
Die Pflanzen, denen wir regelmäßig Wasser geben, wachsen schnell.
گیاهانی که به آن‌ها به طور منظم آب می‌دهیم، سریع رشد می‌کنند.

★★★
Die Patienten, denen das neue Medikament verschrieben wurde, fühlen sich besser.
بیمارانی که داروی جدید برایشان تجویز شد، حالشان بهتر است.

استفاده‌های رایج:

🍎 denen: به آن‌ها، به عنوان ضمیر موصولی در حالت داتیو جمع
Das sind die Freunde, denen ich geholfen habe.
(این‌ها دوستانی هستند که به آن‌ها کمک کردم.)

🍎 denen: به عنوان ضمیر موصولی برای تاکید بر افراد یا اشیائی که قبلاً ذکر شده‌اند
Die Kinder, denen ich von der Geschichte erzählt habe, waren begeistert.
(کودکانی که داستان را برایشان تعریف کردم، هیجان‌زده بودند.)

تفاوت‌های مفهومی:

denen: به معنای “به آن‌ها” یا “که به آن‌ها” است و به عنوان ضمیر موصولی استفاده می‌شود. این واژه در حالت داتیو جمع به کار می‌رود و به اشیاء، افراد یا مفاهیمی اشاره می‌کند که قبلاً در جمله یا متن ذکر شده‌اند.

مثال: Die Lehrer, denen die Schüler zuhören, sind sehr kompetent.
(معلمانی که دانش‌آموزان به آن‌ها گوش می‌دهند، بسیار ماهر هستند.)

مثال: Die Projekte, denen wir unsere Zeit widmen.
(پروژه‌هایی که ما وقت خود را به آن‌ها اختصاص می‌دهیم.)

مقایسه:

🍎 denen: ضمیر موصولی، حالت داتیو جمع
Die Bücher, denen ich vertraue, sind sehr informativ.
(کتاب‌هایی که به آن‌ها اعتماد دارم، بسیار آموزنده هستند.)

Die Kollegen, denen ich die E-Mail geschickt habe, haben alle geantwortet.
(همکارانی که ایمیل را برایشان فرستادم، همگی پاسخ دادند.)

🍎 denen (Relativpronomen): ضمیر موصولی، تاکید بر افراد یا اشیائی که قبلاً ذکر شده‌اند
Die Pflanzen, denen wir regelmäßig Wasser geben, wachsen schnell.
(گیاهانی که به آن‌ها به طور منظم آب می‌دهیم، سریع رشد می‌کنند.)

Die Patienten, denen das neue Medikament verschrieben wurde, fühlen sich besser.
(بیمارانی که داروی جدید برایشان تجویز شد، حالشان بهتر است.)

270
Q

irgendein

A

irgendein
به معنای “هر”، “هر کدام” یا “یکی” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود.
این واژه برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم ناشناخته یا نامعین در میان چندین گزینه به کار می‌رود.
شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس و عدد تغییر می‌کند
: irgendein (مذکر و خنثی)، irgendeine (مونث)، irgendwelche (جمع).

🥬 ۱. به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به یک شیء یا شخص ناشناخته:

★★★
Hast du irgendein Buch, das ich lesen kann?
آیا هیچ کتابی داری که من بتوانم بخوانم؟

★★★
Er hat irgendeinen Film ausgewählt, den wir zusammen anschauen können.
او یک فیلم را انتخاب کرده است که می‌توانیم با هم تماشا کنیم.

★★★
Gibt es irgendeine Möglichkeit, das Problem zu lösen?
آیا هیچ راهی برای حل مشکل وجود دارد؟

★★★
Sie haben irgendwelche Freunde, die uns helfen können.
آن‌ها دوستانی دارند که می‌توانند به ما کمک کنند.

🥬 ۲. برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم نامعین:

★★★
Nimm irgendein Glas, es ist egal welches.
یک لیوان بردار، مهم نیست کدام یکی.

★★★
Kannst du mir irgendeine Geschichte erzählen?
می‌توانی یک داستان برای من تعریف کنی؟

★★★
Ich brauche irgendwelche Informationen über das Thema.
من به اطلاعاتی در مورد این موضوع نیاز دارم.

★★★
Gibt es irgendeinen Grund, warum du das nicht tun kannst?
آیا هیچ دلیلی وجود دارد که نتوانی این کار را انجام دهی؟

استفاده‌های رایج:

🍎 irgendein: هر کدام، به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به یک شیء یا شخص ناشناخته
Hast du irgendein Buch, das ich lesen kann? (آیا هیچ کتابی داری که من بتوانم بخوانم؟)

🍎 irgendein: به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم نامعین
Nimm irgendein Glas, es ist egal welches. (یک لیوان بردار، مهم نیست کدام یکی.)

تفاوت‌های مفهومی:

irgendein: به معنای “هر”، “هر کدام” یا “یکی” است و می‌تواند به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده شود. این واژه برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم ناشناخته یا نامعین در میان چندین گزینه به کار می‌رود.

مثال: Er hat irgendeinen Film ausgewählt, den wir zusammen anschauen können.
(او یک فیلم را انتخاب کرده است که می‌توانیم با هم تماشا کنیم.)

مثال: Gibt es irgendeine Möglichkeit, das Problem zu lösen?
(آیا هیچ راهی برای حل مشکل وجود دارد؟)

مقایسه:

🍎 irgendein: صفت اشاره‌ای، بیان اشاره به یک شیء یا شخص ناشناخته
Hast du irgendein Buch, das ich lesen kann?
(آیا هیچ کتابی داری که من بتوانم بخوانم؟)

Kannst du mir irgendeine Geschichte erzählen?
(می‌توانی یک داستان برای من تعریف کنی؟)

🍎 irgendein (Adjektiv): صفت اشاره‌ای، بیان اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم نامعین
Nimm irgendein Glas, es ist egal welches.
(یک لیوان بردار، مهم نیست کدام یکی.)

Ich brauche irgendwelche Informationen über das Thema.
(من به اطلاعاتی در مورد این موضوع نیاز دارم.)

271
Q

deren (pron)

A

deren به معنای “که آن‌ها” یا “که آن” است و به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت مونث و جمع استفاده می‌شود.
این واژه برای اشاره به مالکیت یا وابستگی چیزی به یک شیء یا شخصی که قبلاً در جمله یا متن ذکر شده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت مونث:

★★★
Das ist die Frau, deren Auto gestohlen wurde.
این همان زنی است که ماشینش دزدیده شد.

★★★
Sie ist die Lehrerin, deren Schüler immer gute Noten bekommen.
او معلمی است که دانش‌آموزانش همیشه نمرات خوبی می‌گیرند.

★★★
Ich kenne die Schauspielerin, deren Filme sehr erfolgreich sind.
من بازیگری را می‌شناسم که فیلم‌هایش بسیار موفق هستند.

★★★
Das ist die Frau, deren Haus am Ende der Straße liegt.
این همان زنی است که خانه‌اش در انتهای خیابان قرار دارد.

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت جمع:

★★★
Die Kinder, deren Eltern verreist sind, bleiben bei ihrer Großmutter.
بچه‌هایی که والدینشان سفر کرده‌اند، پیش مادربزرگشان می‌مانند.

★★★
Die Bücher, deren Autoren berühmt sind, verkaufen sich gut.
کتاب‌هایی که نویسندگانشان مشهور هستند، خوب فروش می‌روند.

★★★
Die Freunde, deren Reise abgesagt wurde, planen einen neuen Ausflug.
دوستانی که سفرشان لغو شده بود، یک سفر جدید را برنامه‌ریزی می‌کنند.

★★★
Die Menschen, deren Häuser durch das Erdbeben zerstört wurden, brauchen Hilfe.
مردمی که خانه‌هایشان در اثر زلزله تخریب شده است، نیاز به کمک دارند.

استفاده‌های رایج:

🍎 deren: که آن، به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت مونث
Das ist die Frau, deren Auto gestohlen wurde.
(این همان زنی است که ماشینش دزدیده شد.)

🍎 deren: به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت جمع
Die Kinder, deren Eltern verreist sind, bleiben bei ihrer Großmutter.
(بچه‌هایی که والدینشان سفر کرده‌اند، پیش مادربزرگشان می‌مانند.)

تفاوت‌های مفهومی:

deren: به معنای “که آن‌ها” یا “که آن” است و می‌تواند به عنوان ضمیر موصولی و ملکی استفاده شود. این واژه برای اشاره به مالکیت یا وابستگی چیزی به یک شیء یا شخصی که قبلاً در جمله یا متن ذکر شده است، به کار می‌رود.

مثال: Sie ist die Lehrerin, deren Schüler immer gute Noten bekommen.
(او معلمی است که دانش‌آموزانش همیشه نمرات خوبی می‌گیرند.)

مثال: Die Bücher, deren Autoren berühmt sind, verkaufen sich gut.
(کتاب‌هایی که نویسندگانشان مشهور هستند، خوب فروش می‌روند.)

مقایسه:

🍎 deren: ضمیر موصولی و ملکی، حالت مونث
Das ist die Frau, deren Haus am Ende der Straße liegt.
(این همان زنی است که خانه‌اش در انتهای خیابان قرار دارد.)

Ich kenne die Schauspielerin, deren Filme sehr erfolgreich sind.
(من بازیگری را می‌شناسم که فیلم‌هایش بسیار موفق هستند.)

🍎 deren (Relativpronomen): ضمیر موصولی و ملکی، حالت جمع
Die Freunde, deren Reise abgesagt wurde, planen einen neuen Ausflug.
(دوستانی که سفرشان لغو شده بود، یک سفر جدید را برنامه‌ریزی می‌کنند.)

Die Menschen, deren Häuser durch das Erdbeben zerstört wurden, brauchen Hilfe.
(مردمی که خانه‌هایشان در اثر زلزله تخریب شده است، نیاز به کمک دارند.)

272
Q

heraus

A

heraus
به معنای “بیرون”، “خارج” یا “به بیرون” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان حرکت یا موقعیت از داخل به خارج به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان حرکت از داخل به خارج:

★★★
Komm schnell heraus, es ist wichtig!
سریع بیا بیرون، مهم است!

★★★
Er zog das Buch aus dem Regal heraus.
او کتاب را از قفسه بیرون کشید.

★★★
Die Katze sprang aus dem Fenster heraus.
گربه از پنجره به بیرون پرید.

★★★
Bitte nehmen Sie den Schlüssel aus der Tasche heraus.
لطفاً کلید را از جیب بیرون بیاورید.

🥬 ۲. برای بیان موقعیت یا وضعیت در بیرون از چیزی:

★★★
Er ist seit einer Stunde nicht aus dem Haus herausgekommen.
او از یک ساعت پیش از خانه بیرون نیامده است.

★★★
Wir müssen herausfinden, was passiert ist.
ما باید بفهمیم چه اتفاقی افتاده است.

★★★
Sie ging aus dem Raum heraus und schloss die Tür.
او از اتاق بیرون رفت و در را بست.

★★★
Ich konnte den Fehler nicht sofort herausfinden.
من نتوانستم بلافاصله خطا را پیدا کنم.

استفاده‌های رایج:

🍎 heraus: بیرون، به عنوان قید برای بیان حرکت از داخل به خارج
Komm schnell heraus, es ist wichtig! (سریع بیا بیرون، مهم است!)

🍎 heraus: به عنوان قید برای بیان موقعیت یا وضعیت در بیرون از چیزی
Er ist seit einer Stunde nicht aus dem Haus herausgekommen. (او از یک ساعت پیش از خانه بیرون نیامده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

heraus: به معنای “بیرون”، “خارج” یا “به بیرون” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان حرکت یا موقعیت از داخل به خارج به کار می‌رود.

مثال: Er zog das Buch aus dem Regal heraus.
(او کتاب را از قفسه بیرون کشید.)

مثال: Wir müssen herausfinden, was passiert ist.
(ما باید بفهمیم چه اتفاقی افتاده است.)

مقایسه:

🍎 heraus: قید، بیان حرکت از داخل به خارج
Die Katze sprang aus dem Fenster heraus. (گربه از پنجره به بیرون پرید.)

Bitte nehmen Sie den Schlüssel aus der Tasche heraus.
(لطفاً کلید را از جیب بیرون بیاورید.)

🍎 heraus (Adverb): قید، بیان موقعیت یا وضعیت در بیرون از چیزی
Sie ging aus dem Raum heraus und schloss die Tür.
(او از اتاق بیرون رفت و در را بست.)

Ich konnte den Fehler nicht sofort herausfinden.
(من نتوانستم بلافاصله خطا را پیدا کنم.)

273
Q

dessen

A

dessen
به معنای “که آن” یا “که او” است و به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت مذکر و خنثی استفاده می‌شود.
این واژه برای اشاره به مالکیت یا وابستگی چیزی به یک شیء یا شخصی که قبلاً در جمله یا متن ذکر شده است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت مذکر:

★★★
Das ist der Mann, dessen Auto gestohlen wurde.
این همان مردی است که ماشینش دزدیده شد.

★★★
Er ist der Lehrer, dessen Schüler immer gute Noten bekommen.
او معلمی است که دانش‌آموزانش همیشه نمرات خوبی می‌گیرند.

★★★
Ich kenne den Schauspieler, dessen Filme sehr erfolgreich sind.
من بازیگری را می‌شناسم که فیلم‌هایش بسیار موفق هستند.

★★★
Das ist der Mann, dessen Haus am Ende der Straße liegt.
این همان مردی است که خانه‌اش در انتهای خیابان قرار دارد.

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت خنثی:

★★★
Das ist das Buch, dessen Autor einen Preis gewonnen hat.
این همان کتابی است که نویسنده‌اش جایزه‌ای برده است.

★★★
Das Kind, dessen Spielzeug kaputt ist, weint.
کودکی که اسباب‌بازی‌اش خراب شده است، گریه می‌کند.

★★★
Das Unternehmen, dessen Produkt weltweit bekannt ist, expandiert.
شرکتی که محصولش در سراسر جهان شناخته شده است، در حال گسترش است.

★★★
Das ist das Haus, dessen Dach repariert werden muss.
این همان خانه‌ای است که سقفش باید تعمیر شود.

استفاده‌های رایج:

🍎 dessen: که آن، به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت مذکر
Das ist der Mann, dessen Auto gestohlen wurde. (این همان مردی است که ماشینش دزدیده شد.)

🍎 dessen: به عنوان ضمیر موصولی و ملکی در حالت خنثی
Das ist das Buch, dessen Autor einen Preis gewonnen hat. (این همان کتابی است که نویسنده‌اش جایزه‌ای برده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

dessen:
به معنای “که آن” یا “که او” است و می‌تواند به عنوان ضمیر موصولی و ملکی استفاده شود.
این واژه برای اشاره به مالکیت یا وابستگی چیزی به یک شیء یا شخصی که قبلاً در جمله یا متن ذکر شده است، به کار می‌رود.

مثال: Er ist der Lehrer, dessen Schüler immer gute Noten bekommen.
(او معلمی است که دانش‌آموزانش همیشه نمرات خوبی می‌گیرند.)

مثال: Das Unternehmen, dessen Produkt weltweit bekannt ist, expandiert.
(شرکتی که محصولش در سراسر جهان شناخته شده است، در حال گسترش است.)

مقایسه:

🍎 dessen: ضمیر موصولی و ملکی، حالت مذکر
Ich kenne den Schauspieler, dessen Filme sehr erfolgreich sind.
(من بازیگری را می‌شناسم که فیلم‌هایش بسیار موفق هستند.)

Das ist der Mann, dessen Haus am Ende der Straße liegt.
(این همان مردی است که خانه‌اش در انتهای خیابان قرار دارد.)

🍎 dessen (Relativpronomen): ضمیر موصولی و ملکی، حالت خنثی
Das Kind, dessen Spielzeug kaputt ist, weint.
(کودکی که اسباب‌بازی‌اش خراب شده است، گریه می‌کند.)

Das ist das Haus, dessen Dach repariert werden muss.
(این همان خانه‌ای است که سقفش باید تعمیر شود.)

274
Q

derselbe, dieselbe, dasselbe. (pron)

A

derselbe, dieselbe, dasselbe
به معنای “همان” یا “یکسان” است و به عنوان ضمیر اشاره‌ای استفاده می‌شود.
این واژه‌ها برای تأکید بر این که دو یا چند چیز یا شخص یکی هستند یا یکسانند، به کار می‌روند.
شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس و عدد تغییر می‌کند
: derselbe (مذکر)، dieselbe (مونث)، dasselbe (خنثی)، dieselben (جمع).

🥬 ۱. به عنوان ضمیر اشاره‌ای برای تأکید بر یکسان بودن:

★★★
Das ist derselbe Mann, den wir gestern gesehen haben.
این همان مردی است که دیروز دیدیم.

★★★
Sie trägt dieselbe Jacke wie gestern.
او همان ژاکتی را که دیروز پوشیده بود، پوشیده است.

★★★
Wir haben dasselbe Problem wie letztes Mal.
ما همان مشکل را که دفعه قبل داشتیم، داریم.

★★★
Die Bücher sind dieselben, die ich letztes Jahr gelesen habe.
این‌ها همان کتاب‌هایی هستند که سال گذشته خواندم.

🥬 ۲. برای بیان اشاره به یک چیز یا شخص خاص:

★★★
Ich habe denselben Fehler gemacht wie du.
من همان اشتباهی را کردم که تو کردی.

★★★
Sie fährt mit demselben Bus zur Arbeit.
او با همان اتوبوسی به سر کار می‌رود.

★★★
Wir essen immer im selben Restaurant.
ما همیشه در همان رستوران غذا می‌خوریم.

★★★
Die Schülerinnen tragen dieselben Uniformen.
دانش‌آموزان دختر همان لباس‌های فرم را می‌پوشند.

استفاده‌های رایج:

🍎 derselbe: همان، به عنوان ضمیر اشاره‌ای برای تأکید بر یکسان بودن
Das ist derselbe Mann, den wir gestern gesehen haben.
(این همان مردی است که دیروز دیدیم.)

🍎 dieselbe: به عنوان ضمیر اشاره‌ای برای بیان اشاره به یک چیز یا شخص خاص
Sie trägt dieselbe Jacke wie gestern.
(او همان ژاکتی را که دیروز پوشیده بود، پوشیده است.)

تفاوت‌های مفهومی:

derselbe, dieselbe, dasselbe: به معنای “همان” یا “یکسان” است و می‌تواند به عنوان ضمیر اشاره‌ای استفاده شود. این واژه‌ها برای تأکید بر این که دو یا چند چیز یا شخص یکی هستند یا یکسانند، به کار می‌روند.

مثال: Wir haben dasselbe Problem wie letztes Mal.
(ما همان مشکل را که دفعه قبل داشتیم، داریم.)

مثال: Die Bücher sind dieselben, die ich letztes Jahr gelesen habe.
(این‌ها همان کتاب‌هایی هستند که سال گذشته خواندم.)

مقایسه:

🍎 derselbe: ضمیر اشاره‌ای، مذکر
Ich habe denselben Fehler gemacht wie du.
(من همان اشتباهی را کردم که تو کردی.)

Das ist derselbe Mann, den wir gestern gesehen haben.
(این همان مردی است که دیروز دیدیم.)

🍎 dieselbe: ضمیر اشاره‌ای، مونث
Sie fährt mit demselben Bus zur Arbeit.
(او با همان اتوبوسی به سر کار می‌رود.)

Sie trägt dieselbe Jacke wie gestern.
(او همان ژاکتی را که دیروز پوشیده بود، پوشیده است.)

🍎 dasselbe: ضمیر اشاره‌ای، خنثی
Wir haben dasselbe Problem wie letztes Mal.
(ما همان مشکل را که دفعه قبل داشتیم، داریم.)

🍎 dieselben (Pronomen): ضمیر اشاره‌ای، جمع
Die Schülerinnen tragen dieselben Uniformen.
(دانش‌آموزان دختر همان لباس‌های فرم را می‌پوشند.)

Die Bücher sind dieselben, die ich letztes Jahr gelesen habe.
(این‌ها همان کتاب‌هایی هستند که سال گذشته خواندم.)

275
Q

inrgendetwas, irgendwas (pron)

A

🍎🍎🍎 1. irgendetwas (چیزی، هر چیزی)

irgendetwas به معنای “چیزی” یا “هر چیزی” است و برای اشاره به چیزی ناشناخته یا نامشخص استفاده می‌شود. این واژه رسمی‌تر از “irgendwas” است و معمولاً در مکالمات رسمی یا نوشته‌های استاندارد استفاده می‌شود.

★★★
Hast du irgendetwas gesehen?
آیا چیزی دیده‌ای؟

★★★
Ich habe das Gefühl, dass irgendetwas nicht stimmt.
احساس می‌کنم چیزی درست نیست.

★★★
Kann ich dir irgendwie helfen? Brauchst du irgendetwas?
آیا می‌توانم به نحوی به تو کمک کنم؟ آیا چیزی نیاز داری؟

★★★
Irgendetwas hat das Alarmsystem ausgelöst.
چیزی سیستم هشدار را فعال کرده است.

🍎🍎🍎 2. irgendwas (چیزی، هر چیزی - غیر رسمی)
معانی و استفاده‌ها

irgendwas شکل کوتاه‌تر و غیر رسمی‌تر “irgendetwas” است و در مکالمات روزمره بیشتر استفاده می‌شود. این واژه همان معنای “چیزی” یا “هر چیزی” را دارد، اما به صورت غیررسمی‌تر استفاده می‌شود.
مثال‌ها
★★★
Hast du irgendwas gesehen?
آیا چیزی دیده‌ای؟

★★★
Ich habe das Gefühl, dass irgendwas nicht stimmt.
احساس می‌کنم چیزی درست نیست.

★★★
Kann ich dir irgendwie helfen? Brauchst du irgendwas?
آیا می‌توانم به نحوی به تو کمک کنم؟ آیا چیزی نیاز داری؟

★★★
Irgendwas hat das Alarmsystem ausgelöst.
چیزی سیستم هشدار را فعال کرده است.

🍎🍎🍎تفاوت‌های کلیدی

irgendetwas: رسمی‌تر و معمولاً در نوشته‌ها و مکالمات رسمی استفاده می‌شود.
مثال: Hast du irgendetwas gesehen? (آیا چیزی دیده‌ای؟)
مثال: Ich habe das Gefühl, dass irgendetwas nicht stimmt. (احساس می‌کنم چیزی درست نیست.)

irgendwas: غیررسمی‌تر و بیشتر در مکالمات روزمره استفاده می‌شود.
مثال: Hast du irgendwas gesehen? (آیا چیزی دیده‌ای؟)
مثال: Ich habe das Gefühl, dass irgendwas nicht stimmt. (احساس می‌کنم چیزی درست نیست.)

🍎🍎🍎 مقایسه

irgendetwas: رسمی‌تر.
Hast du irgendetwas gesehen?
(آیا چیزی دیده‌ای؟)

Kann ich dir irgendwie helfen? Brauchst du irgendetwas?
(آیا می‌توانم به نحوی به تو کمک کنم؟ آیا چیزی نیاز داری؟)

irgendwas: غیررسمی‌تر.
Hast du irgendwas gesehen?
(آیا چیزی دیده‌ای؟)

Kann ich dir irgendwie helfen? Brauchst du irgendwas?
(آیا می‌توانم به نحوی به تو کمک کنم؟ آیا چیزی نیاز داری؟)

276
Q

wieso vs. warum

A

wieso و warum
هر دو به معنای “چرا” هستند و به عنوان قید پرسشی استفاده می‌شوند.
هر دو واژه برای پرسیدن علت یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌روند،
اما تفاوت‌های ظریفی در کاربرد و استفاده آن‌ها وجود دارد.

Warum
Warum
به معنای “چرا” است و به طور کلی برای پرسیدن دلیل یا علت مستقیم یک اتفاق یا وضعیت استفاده می‌شود.
این واژه معمولاً در موقعیت‌های رسمی‌تر یا نوشته‌های علمی و رسمی بیشتر به کار می‌رود.

مثال‌ها:

★★★
Warum bist du zu spät gekommen?
چرا دیر آمدی؟

★★★
Warum hast du das gemacht?
چرا این کار را کردی؟

★★★
Warum ist die Schule heute geschlossen?
چرا مدرسه امروز تعطیل است؟

★★★
Warum lernst du Deutsch?
چرا آلمانی یاد می‌گیری؟

Wieso
Wieso نیز به معنای “چرا” است و برای پرسیدن علت یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود. این واژه معمولاً در مکالمات روزمره و غیررسمی بیشتر استفاده می‌شود و ممکن است به عنوان یک پرسش غیرمستقیم تر و کمتر دقیق تلقی شود.

مثال‌ها:

★★★
Wieso bist du zu spät gekommen?
چرا دیر آمدی؟

★★★
Wieso hast du das gemacht?
چرا این کار را کردی؟

★★★
Wieso ist die Schule heute geschlossen?
چرا مدرسه امروز تعطیل است؟

★★★
Wieso lernst du Deutsch?
چرا آلمانی یاد می‌گیری؟

استفاده‌های رایج:

🍎 Warum: پرسیدن دلیل یا علت مستقیم
Warum hast du das gemacht? (چرا این کار را کردی؟)

🍎 Wieso: پرسیدن دلیل یا علت در مکالمات روزمره و غیررسمی
Wieso bist du zu spät gekommen? (چرا دیر آمدی؟)

تفاوت‌های مفهومی:

Warum: به معنای “چرا” است و به طور کلی برای پرسیدن دلیل یا علت مستقیم یک اتفاق یا وضعیت استفاده می‌شود. این واژه معمولاً در موقعیت‌های رسمی‌تر یا نوشته‌های علمی و رسمی بیشتر به کار می‌رود.

مثال: Warum lernst du Deutsch?
(چرا آلمانی یاد می‌گیری؟)

Wieso: به معنای “چرا” است و معمولاً در مکالمات روزمره و غیررسمی بیشتر استفاده می‌شود و ممکن است به عنوان یک پرسش غیرمستقیم تر و کمتر دقیق تلقی شود.

مثال: Wieso hast du das gemacht?
(چرا این کار را کردی؟)

مقایسه:

🍎 Warum: قید پرسشی، استفاده در موقعیت‌های رسمی‌تر
Warum ist die Schule heute geschlossen? (چرا مدرسه امروز تعطیل است؟)

Warum lernst du Deutsch? (چرا آلمانی یاد می‌گیری؟)

🍎 Wieso: قید پرسشی، استفاده در مکالمات روزمره و غیررسمی
Wieso bist du zu spät gekommen? (چرا دیر آمدی؟)

Wieso ist die Schule heute geschlossen? (چرا مدرسه امروز تعطیل است؟)

277
Q

irgendwelche(r,s)

A

irgendwelche(r,s)
به معنای “هر”، “هر کدام” یا “هر یک” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود. این واژه برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم ناشناخته یا نامعین در میان چندین گزینه به کار می‌رود. شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس و عدد تغییر می‌کند: irgendwelcher (مذکر)، irgendwelche (مونث و جمع)، irgendwelches (خنثی).

🥬 ۱. به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به یک شیء یا شخص ناشناخته یا نامعین:

★★★
Hast du irgendwelche Fragen?
آیا هیچ سوالی داری؟

★★★
Er hat irgendwelche Unterlagen auf dem Tisch liegen lassen.
او مدارکی را روی میز گذاشته است.

★★★
Gibt es irgendwelche Probleme, die wir besprechen müssen?
آیا هیچ مشکلی وجود دارد که باید در مورد آن صحبت کنیم؟

★★★
Sie hat irgendwelche Bücher gelesen, aber ich weiß nicht welche.
او چند کتاب خوانده است، اما من نمی‌دانم کدام‌ها.

🥬 ۲. برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم نامعین در میان چندین گزینه:

★★★
Nimm irgendwelche Blumen, sie sind alle schön.
هر گلی را بردار، همه‌شان زیبا هستند.

★★★
Kannst du mir irgendwelche Tipps geben?
می‌توانی هیچ راهنمایی به من بدهی؟

★★★
Ich brauche irgendwelche Informationen zu diesem Thema.
من به اطلاعاتی در مورد این موضوع نیاز دارم.

★★★
Gibt es irgendwelche Gründe, warum du das nicht tun kannst?
آیا هیچ دلیلی وجود دارد که نتوانی این کار را انجام دهی؟

استفاده‌های رایج:

🍎 irgendwelche: هر کدام، به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به یک شیء یا شخص ناشناخته یا نامعین
Hast du irgendwelche Fragen? (آیا هیچ سوالی داری؟)

🍎 irgendwelche: به عنوان صفت اشاره‌ای برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم نامعین در میان چندین گزینه
Nimm irgendwelche Blumen, sie sind alle schön. (هر گلی را بردار، همه‌شان زیبا هستند.)

تفاوت‌های مفهومی:

irgendwelche(r,s): به معنای “هر”، “هر کدام” یا “هر یک” است و می‌تواند به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده شود. این واژه برای اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم ناشناخته یا نامعین در میان چندین گزینه به کار می‌رود.

مثال: Gibt es irgendwelche Probleme, die wir besprechen müssen?
(آیا هیچ مشکلی وجود دارد که باید در مورد آن صحبت کنیم؟)

مثال: Ich brauche irgendwelche Informationen zu diesem Thema.
(من به اطلاعاتی در مورد این موضوع نیاز دارم.)

مقایسه:

🍎 irgendwelcher: صفت اشاره‌ای، مذکر
Er hat irgendwelche Unterlagen auf dem Tisch liegen lassen. (او مدارکی را روی میز گذاشته است.)

🍎 irgendwelche: صفت اشاره‌ای، مونث و جمع
Hast du irgendwelche Fragen? (آیا هیچ سوالی داری؟)

🍎 irgendwelches: صفت اشاره‌ای، خنثی
Gibt es irgendwelche Gründe, warum du das nicht tun kannst? (آیا هیچ دلیلی وجود دارد که نتوانی این کار را انجام دهی؟)

🍎 irgendwelche (Adjektiv): صفت اشاره‌ای، اشاره به یک شیء، شخص یا مفهوم نامعین
Nimm irgendwelche Blumen, sie sind alle schön. (هر گلی را بردار، همه‌شان زیبا هستند.)

278
Q

jegliche (r,s)

A

jegliche(r,s)
به معنای “هر”، “هر نوعی از” یا “هر یک از” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود. این واژه برای تاکید بر گستردگی یا کلیت چیزی به کار می‌رود. شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس و عدد تغییر می‌کند: jeglicher (مذکر)، jegliche (مونث و جمع)، jegliches (خنثی).

🥬 ۱. به عنوان صفت اشاره‌ای برای تاکید بر گستردگی یا کلیت:

★★★
Er vermeidet jegliche Art von Konflikten.
او هر نوع از درگیری‌ها را اجتناب می‌کند.

★★★
Jegliche Hilfe ist willkommen.
هر نوع کمکی مورد استقبال است.

★★★
Jegliche Veränderung muss gut überlegt sein.
هر تغییری باید به خوبی بررسی شود.

★★★
Sie akzeptiert jegliche Kritik.
او هر نوع انتقادی را می‌پذیرد.

🥬 ۲. برای بیان اینکه هر نوع یا هر کدام از موارد مورد بحث به کار می‌رود:

★★★
Ich habe jegliche Dokumente vorbereitet.
من هر نوع از اسناد را آماده کرده‌ام.

★★★
Jegliche Fragen können hier gestellt werden.
هر نوع سوالی می‌تواند اینجا مطرح شود.

★★★
Jegliche Entscheidung sollte gut durchdacht sein.
هر تصمیمی باید به خوبی اندیشیده شود.

★★★
Er hat jegliche Verantwortung übernommen.
او هر نوع مسئولیتی را برعهده گرفته است.

استفاده‌های رایج:

🍎 jegliche: هر، به عنوان صفت اشاره‌ای برای تاکید بر گستردگی یا کلیت
Jegliche Hilfe ist willkommen. (هر نوع کمکی مورد استقبال است.)

🍎 jegliche: به عنوان صفت اشاره‌ای برای بیان اینکه هر نوع یا هر کدام از موارد مورد بحث به کار می‌رود
Jegliche Fragen können hier gestellt werden. (هر نوع سوالی می‌تواند اینجا مطرح شود.)

تفاوت‌های مفهومی:

jegliche(r,s): به معنای “هر”، “هر نوعی از” یا “هر یک از” است و می‌تواند به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده شود. این واژه برای تاکید بر گستردگی یا کلیت چیزی به کار می‌رود.

مثال: Jegliche Veränderung muss gut überlegt sein.
(هر تغییری باید به خوبی بررسی شود.)

مثال: Sie akzeptiert jegliche Kritik.
(او هر نوع انتقادی را می‌پذیرد.)

مقایسه:

🍎 jeglicher: صفت اشاره‌ای، مذکر
Er vermeidet jegliche Art von Konflikten. (او هر نوع از درگیری‌ها را اجتناب می‌کند.)

🍎 jegliche: صفت اشاره‌ای، مونث و جمع
Jegliche Hilfe ist willkommen. (هر نوع کمکی مورد استقبال است.)

🍎 jegliches: صفت اشاره‌ای، خنثی
Jegliche Entscheidung sollte gut durchdacht sein. (هر تصمیمی باید به خوبی اندیشیده شود.)

🍎 jegliche (Adjektiv): صفت اشاره‌ای، تاکید بر گستردگی یا کلیت
Jegliche Fragen können hier gestellt werden. (هر نوع سوالی می‌تواند اینجا مطرح شود.)

279
Q

weshalb

A

weshalb
به معنای “چرا” یا “به چه دلیل” است و به عنوان قید پرسشی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن علت یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود. weshalb معمولاً در موقعیت‌های رسمی‌تر یا نوشتاری استفاده می‌شود، اما در مکالمات روزمره نیز ممکن است به کار رود.

Beispiele / مثال‌ها:
1. پرسیدن علت یا دلیل:

★★★
Weshalb bist du zu spät gekommen?
چرا دیر آمدی؟

★★★
Weshalb hast du das gemacht?
چرا این کار را کردی؟

★★★
Weshalb ist die Schule heute geschlossen?
چرا مدرسه امروز تعطیل است؟

★★★
Weshalb lernst du Deutsch?
چرا آلمانی یاد می‌گیری؟

  1. توضیح دادن علت یا دلیل:

★★★
Ich habe es nicht verstanden, weshalb ich nachfragen musste.
من آن را نفهمیدم، به همین دلیل باید پرسیدم.

★★★
Er hat mir nicht gesagt, weshalb er abwesend war.
او به من نگفت که چرا غایب بوده است.

★★★
Die Straße ist gesperrt, weshalb wir einen Umweg machen müssen.
خیابان بسته است، به همین دلیل باید از یک راه دیگر برویم.

★★★
Sie war krank, weshalb sie nicht zur Arbeit gehen konnte.
او بیمار بود، به همین دلیل نتوانست به سر کار برود.

Verwendung / استفاده‌های رایج:

🍎 weshalb: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن علت یا دلیل
Weshalb hast du das gemacht? (چرا این کار را کردی؟)

🍎 weshalb: برای توضیح دادن علت یا دلیل
Sie war krank, weshalb sie nicht zur Arbeit gehen konnte. (او بیمار بود، به همین دلیل نتوانست به سر کار برود.)

Bedeutungsunterschiede / تفاوت‌های مفهومی:

weshalb:
به معنای “چرا” یا “به چه دلیل” است و به عنوان قید پرسشی استفاده می‌شود. این واژه برای پرسیدن علت یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود و معمولاً در موقعیت‌های رسمی‌تر یا نوشتاری استفاده می‌شود.

Beispiel: Weshalb bist du zu spät gekommen?
(چرا دیر آمدی؟)

Beispiel: Die Straße ist gesperrt, weshalb wir einen Umweg machen müssen.
(خیابان بسته است، به همین دلیل باید از یک راه دیگر برویم.)

Vergleich / مقایسه:
🍎 weshalb: قید پرسشی، استفاده برای پرسیدن علت یا دلیل
Weshalb lernst du Deutsch? (چرا آلمانی یاد می‌گیری؟)

🍎 weshalb: قید، استفاده برای توضیح دادن علت یا دلیل
Ich habe es nicht verstanden, weshalb ich nachfragen musste. (من آن را نفهمیدم، به همین دلیل باید پرسیدم.)

280
Q

solche (er, e, es)

A

solche(r, e, es)
به معنای “چنین”، “این نوع” یا “این گونه” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود. این واژه برای توصیف یا تاکید بر نوع، کیفیت یا ویژگی چیزی به کار می‌رود. شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس و عدد تغییر می‌کند: solcher (مذکر)، solche (مونث و جمع)، solches (خنثی).

🥬 ۱. به عنوان صفت اشاره‌ای برای توصیف یا تاکید بر نوع، کیفیت یا ویژگی:

★★★
Ich habe solche Probleme schon früher gehabt.
من قبلاً چنین مشکلاتی را داشته‌ام.

★★★
Sie mag solche Bücher.
او این نوع کتاب‌ها را دوست دارد.

★★★
Hast du solche Schuhe schon einmal gesehen?
آیا تا به حال چنین کفش‌هایی دیده‌ای؟

★★★
Solche Situationen sind selten.
چنین موقعیت‌هایی نادر هستند.

🥬 ۲. برای بیان مقایسه یا مشابهت:

★★★
Er hat solche Fähigkeiten wie du.
او مهارت‌هایی شبیه به تو دارد.

★★★
Wir brauchen solche Leute in unserem Team.
ما به چنین افرادی در تیم خود نیاز داریم.

★★★
Solche Entscheidungen müssen gut überlegt sein.
چنین تصمیماتی باید به خوبی بررسی شوند.

★★★
Ich habe noch nie solches Glück gehabt.
من هرگز چنین شانسی نداشته‌ام.

استفاده‌های رایج:

🍎 solche: چنین، به عنوان صفت اشاره‌ای برای توصیف یا تاکید بر نوع، کیفیت یا ویژگی
Ich habe solche Probleme schon früher gehabt. (من قبلاً چنین مشکلاتی را داشته‌ام.)

🍎 solche: به عنوان صفت اشاره‌ای برای بیان مقایسه یا مشابهت
Er hat solche Fähigkeiten wie du. (او مهارت‌هایی شبیه به تو دارد.)

تفاوت‌های مفهومی:

solche(r, e, es): به معنای “چنین”، “این نوع” یا “این گونه” است و می‌تواند به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده شود. این واژه برای توصیف یا تاکید بر نوع، کیفیت یا ویژگی چیزی به کار می‌رود.

مثال: Sie mag solche Bücher.
(او این نوع کتاب‌ها را دوست دارد.)

مثال: Solche Situationen sind selten.
(چنین موقعیت‌هایی نادر هستند.)

مقایسه:

🍎 solcher: صفت اشاره‌ای، مذکر
Er hat solche Fähigkeiten wie du. (او مهارت‌هایی شبیه به تو دارد.)

🍎 solche: صفت اشاره‌ای، مونث و جمع
Ich habe solche Probleme schon früher gehabt. (من قبلاً چنین مشکلاتی را داشته‌ام.)

🍎 solches: صفت اشاره‌ای، خنثی
Ich habe noch nie solches Glück gehabt. (من هرگز چنین شانسی نداشته‌ام.)

🍎 solche (Adjektiv): صفت اشاره‌ای، بیان مقایسه یا مشابهت
Wir brauchen solche Leute in unserem Team. (ما به چنین افرادی در تیم خود نیاز داریم.)

281
Q

hierfür
(ADV)

A

hierfür
به معنای “برای این” یا “برای این منظور” است و به عنوان قید استفاده می‌شود.
این واژه برای بیان هدف، دلیل یا ارتباط با چیزی که قبلاً ذکر شده به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید برای بیان هدف یا دلیل:

★★★
Ich brauche mehr Zeit hierfür.
من برای این کار به زمان بیشتری نیاز دارم.

★★★
Hierfür gibt es keine Entschuldigung.
برای این کار هیچ عذری وجود ندارد.

★★★
Er hat hart gearbeitet, und hierfür wurde er belohnt.
او سخت کار کرده است و برای این کار پاداش گرفت.

★★★
Wir müssen hierfür eine Lösung finden.
ما باید برای این کار یک راه‌حل پیدا کنیم.

🥬 ۲. برای اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده:

★★★
Ich habe ein spezielles Werkzeug hierfür.
من یک ابزار خاص برای این کار دارم.

★★★
Die Anweisungen hierfür sind sehr klar.
دستورالعمل‌ها برای این کار بسیار واضح هستند.

★★★
Es gibt bestimmte Regeln hierfür.
برای این کار قوانین خاصی وجود دارد.

★★★
Hierfür habe ich keinen Plan.
برای این کار برنامه‌ای ندارم.

استفاده‌های رایج:

🍎 hierfür: برای این، به عنوان قید برای بیان هدف یا دلیل
Ich brauche mehr Zeit hierfür. (من برای این کار به زمان بیشتری نیاز دارم.)

🍎 hierfür: به عنوان قید برای اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده
Ich habe ein spezielles Werkzeug hierfür. (من یک ابزار خاص برای این کار دارم.)

تفاوت‌های مفهومی:

hierfür: به معنای “برای این” یا “برای این منظور” است و می‌تواند به عنوان قید استفاده شود. این واژه برای بیان هدف، دلیل یا ارتباط با چیزی که قبلاً ذکر شده به کار می‌رود.

مثال: Hierfür gibt es keine Entschuldigung.
(برای این کار هیچ عذری وجود ندارد.)

مثال: Es gibt bestimmte Regeln hierfür.
(برای این کار قوانین خاصی وجود دارد.)

مقایسه:

🍎 hierfür: قید، بیان هدف یا دلیل
Er hat hart gearbeitet, und hierfür wurde er belohnt.
(او سخت کار کرده است و برای این کار پاداش گرفت.)

Wir müssen hierfür eine Lösung finden.
(ما باید برای این کار یک راه‌حل پیدا کنیم.)

🍎 hierfür (Adverb): قید، اشاره به چیزی که قبلاً ذکر شده
Die Anweisungen hierfür sind sehr klar.
(دستورالعمل‌ها برای این کار بسیار واضح هستند.)

Hierfür habe ich keinen Plan.
(برای این کار برنامه‌ای ندارم.)

282
Q

wodurch
(ADV)

A

wodurch
به معنای “به وسیله‌ی چه چیزی” یا “چطور” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن علت یا وسیله یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن علت یا وسیله:

★★★
Wodurch hast du von der Neuigkeit erfahren?
از چه طریقی از این خبر مطلع شدی؟

★★★
Wodurch wurde das Problem verursacht?
این مشکل چگونه به وجود آمد؟

★★★
Wodurch kannst du so schnell laufen?
چطور می‌توانی اینقدر سریع بدوی؟

★★★
Wodurch wurde das Gebäude beschädigt?
این ساختمان چگونه آسیب دید؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان وسیله یا علت:

★★★
Er hat hart gearbeitet, wodurch er erfolgreich wurde.
او سخت کار کرد، به وسیله‌ی آن موفق شد.

★★★
Das Projekt wurde gut geplant, wodurch wir Zeit sparen konnten.
پروژه به خوبی برنامه‌ریزی شد، به وسیله‌ی آن توانستیم زمان را صرفه‌جویی کنیم.

★★★
Sie hat viel geübt, wodurch sie die Prüfung bestanden hat.
او خیلی تمرین کرد، به وسیله‌ی آن امتحان را قبول شد.

★★★
Die Straße war gesperrt, wodurch wir einen Umweg machen mussten.
خیابان بسته بود، به همین دلیل مجبور شدیم از یک راه دیگر برویم.

استفاده‌های رایج:

🍎 wodurch: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن علت یا وسیله
Wodurch hast du von der Neuigkeit erfahren? (از چه طریقی از این خبر مطلع شدی؟)

🍎 wodurch: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان وسیله یا علت
Er hat hart gearbeitet, wodurch er erfolgreich wurde. (او سخت کار کرد، به وسیله‌ی آن موفق شد.)

تفاوت‌های مفهومی:

wodurch: به معنای “به وسیله‌ی چه چیزی” یا “چطور” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن علت یا وسیله یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Wodurch wurde das Problem verursacht?
(این مشکل چگونه به وجود آمد؟)

مثال: Sie hat viel geübt, wodurch sie die Prüfung bestanden hat.
(او خیلی تمرین کرد، به وسیله‌ی آن امتحان را قبول شد.)

مقایسه:

🍎 wodurch: قید پرسشی، پرسیدن علت یا وسیله
Wodurch kannst du so schnell laufen? (چطور می‌توانی اینقدر سریع بدوی؟)

Wodurch wurde das Gebäude beschädigt? (این ساختمان چگونه آسیب دید؟)

🍎 wodurch (Adverb): ضمیر موصولی، بیان وسیله یا علت
Das Projekt wurde gut geplant, wodurch wir Zeit sparen konnten.
(پروژه به خوبی برنامه‌ریزی شد، به وسیله‌ی آن توانستیم زمان را صرفه‌جویی کنیم.)

Die Straße war gesperrt, wodurch wir einen Umweg machen mussten.
(خیابان بسته بود، به همین دلیل مجبور شدیم از یک راه دیگر برویم.)

283
Q

keinerlei

A

keinerlei
به معنای “هیچ” یا “هیچ گونه” است و به عنوان صفت منفی استفاده می‌شود.
این واژه برای تاکید بر عدم وجود یا نبودن چیزی به کار می‌رود و معمولاً با اسامی غیرقابل شمارش یا جمع استفاده می‌شود.

🥬 ۱. به عنوان صفت منفی برای تاکید بر عدم وجود چیزی:

★★★
Es gab keinerlei Probleme.
هیچ مشکلی وجود نداشت.

★★★
Ich habe keinerlei Informationen darüber.
من هیچ اطلاعاتی در مورد آن ندارم.

★★★
Es gibt keinerlei Beweise für diese Behauptung.
هیچ مدرکی برای این ادعا وجود ندارد.

★★★
Sie zeigte keinerlei Interesse an dem Angebot.
او هیچ علاقه‌ای به پیشنهاد نشان نداد.

🥬 ۲. برای بیان عدم وجود یا نبودن چیزی:

★★★
Wir haben keinerlei Zweifel an seiner Ehrlichkeit.
ما هیچ شکی به صداقت او نداریم.

★★★
Keinerlei Hilfe wurde angeboten.
هیچ کمکی ارائه نشد.

★★★
Das hat keinerlei Auswirkungen auf unsere Entscheidung.
این هیچ تأثیری بر تصمیم ما ندارد.

★★★
Er zeigte keinerlei Emotionen.
او هیچ احساسی نشان نداد.

استفاده‌های رایج:

🍎 keinerlei: هیچ، به عنوان صفت منفی برای تاکید بر عدم وجود چیزی
Es gab keinerlei Probleme. (هیچ مشکلی وجود نداشت.)

🍎 keinerlei: برای بیان عدم وجود یا نبودن چیزی
Wir haben keinerlei Zweifel an seiner Ehrlichkeit. (ما هیچ شکی به صداقت او نداریم.)

تفاوت‌های مفهومی:

keinerlei: به معنای “هیچ” یا “هیچ گونه” است و می‌تواند به عنوان صفت منفی استفاده شود. این واژه برای تاکید بر عدم وجود یا نبودن چیزی به کار می‌رود.

مثال: Es gibt keinerlei Beweise für diese Behauptung.
(هیچ مدرکی برای این ادعا وجود ندارد.)

مثال: Sie zeigte keinerlei Interesse an dem Angebot.
(او هیچ علاقه‌ای به پیشنهاد نشان نداد.)

مقایسه:

🍎 keinerlei: صفت منفی، تاکید بر عدم وجود چیزی
Ich habe keinerlei Informationen darüber. (من هیچ اطلاعاتی در مورد آن ندارم.)

Keinerlei Hilfe wurde angeboten. (هیچ کمکی ارائه نشد.)

🍎 keinerlei (Adjektiv): صفت منفی، بیان عدم وجود یا نبودن چیزی
Das hat keinerlei Auswirkungen auf unsere Entscheidung. (این هیچ تأثیری بر تصمیم ما ندارد.)

Er zeigte keinerlei Emotionen. (او هیچ احساسی نشان نداد.)

284
Q

wonach
(ADV)

A

wonach
به معنای “که به دنبال آن”، “که بعد از آن” یا “که به آن” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن یا بیان موضوع یا هدفی که به دنبال آن است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن موضوع یا هدف:

★★★
Wonach suchst du?
به دنبال چه چیزی هستی؟

★★★
Wonach hast du gefragt?
در مورد چه چیزی پرسیدی؟

★★★
Wonach riecht das?
این چه بویی می‌دهد؟

★★★
Wonach strebst du im Leben?
در زندگی به دنبال چه چیزی هستی؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان موضوع یا هدفی که به دنبال آن است:

★★★
Das ist das Buch, wonach ich gesucht habe.
این همان کتابی است که به دنبالش بودم.

★★★
Die Informationen, wonach du gefragt hast, sind hier.
اطلاعاتی که در مورد آن پرسیدی، اینجاست.

★★★
Die Ziele, wonach sie streben, sind sehr ehrgeizig.
اهدافی که آن‌ها به دنبالشان هستند، بسیار بلندپروازانه هستند.

★★★
Er hat die Antwort gefunden, wonach er lange gesucht hat.
او جوابی را پیدا کرده است که مدت‌ها به دنبالش بوده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 wonach: که به دنبال آن، به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن موضوع یا هدف
Wonach suchst du? (به دنبال چه چیزی هستی؟)

🍎 wonach: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان موضوع یا هدفی که به دنبال آن است
Das ist das Buch, wonach ich gesucht habe. (این همان کتابی است که به دنبالش بودم.)

تفاوت‌های مفهومی:

wonach: به معنای “که به دنبال آن”، “که بعد از آن” یا “که به آن” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن یا بیان موضوع یا هدفی که به دنبال آن است، به کار می‌رود.

مثال: Wonach riecht das?
(این چه بویی می‌دهد؟)

مثال: Die Informationen, wonach du gefragt hast, sind hier.
(اطلاعاتی که در مورد آن پرسیدی، اینجاست.)

مقایسه:

🍎 wonach: قید پرسشی، پرسیدن موضوع یا هدف
Wonach hast du gefragt? (در مورد چه چیزی پرسیدی؟)

Wonach strebst du im Leben? (در زندگی به دنبال چه چیزی هستی؟)

🍎 wonach (Adverb): ضمیر موصولی، بیان موضوع یا هدفی که به دنبال آن است
Das ist das Buch, wonach ich gesucht habe. (این همان کتابی است که به دنبالش بودم.)

Er hat die Antwort gefunden, wonach er lange gesucht hat. (او جوابی را پیدا کرده است که مدت‌ها به دنبالش بوده است.)

285
Q

selbe (r,s)

A

selbe (r, s)
به معنای “همان” است و به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده می‌شود.
این واژه برای تاکید بر اینکه دو یا چند چیز یا شخص یکی هستند یا یکسانند به کار می‌رود.
شکل‌های مختلف این واژه بسته به جنس و عدد تغییر می‌کند: selber (مذکر)، selbe (مونث و جمع)، selbes (خنثی).

🥬 ۱. به عنوان صفت اشاره‌ای برای تاکید بر یکسان بودن یا یکی بودن:

★★★
Wir haben denselben Lehrer.
ما همان معلم را داریم.

★★★
Sie trägt dasselbe Kleid wie gestern.
او همان لباس دیروز را پوشیده است.

★★★
Wir fahren jedes Jahr an denselben Ort.
ما هر سال به همان مکان می‌رویم.

★★★
Das ist dasselbe Buch, das ich letztes Jahr gelesen habe.
این همان کتابی است که سال گذشته خوانده‌ام.

🥬 ۲. برای بیان اشاره به یک چیز یا شخص خاص:

★★★
Ich habe denselben Fehler gemacht wie du.
من همان اشتباهی را کردم که تو کردی.

★★★
Sie fährt mit demselben Bus zur Arbeit.
او با همان اتوبوسی به سر کار می‌رود.

★★★
Wir essen immer im selben Restaurant.
ما همیشه در همان رستوران غذا می‌خوریم.

★★★
Die Schüler tragen dieselben Uniformen.
دانش‌آموزان همان لباس‌های فرم را می‌پوشند.

استفاده‌های رایج:

🍎 selber: همان، به عنوان صفت اشاره‌ای برای تاکید بر یکسان بودن یا یکی بودن
Wir haben denselben Lehrer.
(ما همان معلم را داریم.)

🍎 selbes: به عنوان صفت اشاره‌ای برای بیان اشاره به یک چیز یا شخص خاص
Das ist dasselbe Buch, das ich letztes Jahr gelesen habe.
(این همان کتابی است که سال گذشته خوانده‌ام.)

تفاوت‌های مفهومی:

selbe (r, s): به معنای “همان” است و می‌تواند به عنوان صفت اشاره‌ای استفاده شود. این واژه برای تاکید بر اینکه دو یا چند چیز یا شخص یکی هستند یا یکسانند به کار می‌رود.

مثال: Sie trägt dasselbe Kleid wie gestern.
(او همان لباس دیروز را پوشیده است.)

مثال: Wir fahren jedes Jahr an denselben Ort.
(ما هر سال به همان مکان می‌رویم.)

مقایسه:

🍎 selber: صفت اشاره‌ای، مذکر
Ich habe denselben Fehler gemacht wie du. (من همان اشتباهی را کردم که تو کردی.)

🍎 selbe: صفت اشاره‌ای، مونث و جمع
Sie trägt dasselbe Kleid wie gestern. (او همان لباس دیروز را پوشیده است.)

Die Schüler tragen dieselben Uniformen. (دانش‌آموزان همان لباس‌های فرم را می‌پوشند.)

🍎 selbes: صفت اشاره‌ای، خنثی
Das ist dasselbe Buch, das ich letztes Jahr gelesen habe. (این همان کتابی است که سال گذشته خوانده‌ام.)

286
Q

wozu

A

wozu
به معنای “برای چه”، “به چه منظور” یا “به چه هدفی” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن هدف یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن هدف یا دلیل:

★★★
Wozu brauchst du das?
برای چه به این نیاز داری؟

★★★
Wozu dient dieses Gerät?
این دستگاه برای چه استفاده می‌شود؟

★★★
Wozu hast du das gekauft?
برای چه این را خریدی؟

★★★
Wozu ist das gut?
این به چه درد می‌خورد؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان هدف یا دلیل:

★★★
Das ist das Werkzeug, wozu es benutzt wird.
این همان ابزاری است که برای آن استفاده می‌شود.

★★★
Ich weiß nicht, wozu das führt.
نمی‌دانم این به چه چیزی منجر می‌شود.

★★★
Es gibt viele Gründe, wozu man das tun könnte.
دلایل زیادی وجود دارد که چرا کسی این کار را انجام دهد.

★★★
Sie erklärte, wozu die neuen Richtlinien eingeführt wurden.
او توضیح داد که چرا دستورالعمل‌های جدید معرفی شدند.

استفاده‌های رایج:

🍎 wozu: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن هدف یا دلیل
Wozu brauchst du das? (برای چه به این نیاز داری؟)

🍎 wozu: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان هدف یا دلیل
Ich weiß nicht, wozu das führt. (نمی‌دانم این به چه چیزی منجر می‌شود.)

تفاوت‌های مفهومی:

wozu: به معنای “برای چه”، “به چه منظور” یا “به چه هدفی” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن هدف یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Wozu dient dieses Gerät?
(این دستگاه برای چه استفاده می‌شود؟)

مثال: Es gibt viele Gründe, wozu man das tun könnte.
(دلایل زیادی وجود دارد که چرا کسی این کار را انجام دهد.)

مقایسه:

🍎 wozu: قید پرسشی، پرسیدن هدف یا دلیل
Wozu hast du das gekauft? (برای چه این را خریدی؟)

Wozu ist das gut? (این به چه درد می‌خورد؟)

🍎 wozu (Adverb): ضمیر موصولی، بیان هدف یا دلیل
Das ist das Werkzeug, wozu es benutzt wird.
(این همان ابزاری است که برای آن استفاده می‌شود.)

Sie erklärte, wozu die neuen Richtlinien eingeführt wurden.
(او توضیح داد که چرا دستورالعمل‌های جدید معرفی شدند.)

287
Q

wofür
(ADV)

A

wofür
به معنای “برای چه”، “برای چه چیزی” یا “به چه منظور” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن هدف یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن هدف یا دلیل:

★★★
Wofür brauchst du das Geld?
برای چه چیزی به این پول نیاز داری؟

★★★
Wofür ist dieses Werkzeug?
این ابزار برای چه استفاده می‌شود؟

★★★
Wofür hast du so viel Zeit investiert?
برای چه چیزی اینقدر وقت گذاشتی؟

★★★
Wofür interessiert er sich?
او به چه چیزی علاقه دارد؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان هدف یا دلیل:

★★★
Das ist der Grund, wofür wir kämpfen.
این همان دلیلی است که برای آن مبارزه می‌کنیم.

★★★
Das Geld, wofür du gespart hast, ist jetzt weg.
پولی که برای آن پس‌انداز کرده بودی، حالا از بین رفته است.

★★★
Ich weiß nicht, wofür das gut sein soll.
نمی‌دانم این به چه درد می‌خورد.

★★★
Er erklärte, wofür die Spenden verwendet werden.
او توضیح داد که کمک‌ها برای چه استفاده خواهند شد.

استفاده‌های رایج:

🍎 wofür: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن هدف یا دلیل
Wofür brauchst du das Geld? (برای چه چیزی به این پول نیاز داری؟)

🍎 wofür: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان هدف یا دلیل
Das ist der Grund, wofür wir kämpfen. (این همان دلیلی است که برای آن مبارزه می‌کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

wofür: به معنای “برای چه”، “برای چه چیزی” یا “به چه منظور” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن هدف یا دلیل یک اتفاق یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Wofür ist dieses Werkzeug?
(این ابزار برای چه استفاده می‌شود؟)

مثال: Er erklärte, wofür die Spenden verwendet werden.
(او توضیح داد که کمک‌ها برای چه استفاده خواهند شد.)

مقایسه:

🍎 wofür: قید پرسشی، پرسیدن هدف یا دلیل
Wofür hast du so viel Zeit investiert? (برای چه چیزی اینقدر وقت گذاشتی؟)

Wofür interessiert er sich? (او به چه چیزی علاقه دارد؟)

🍎 wofür (Adverb): ضمیر موصولی، بیان هدف یا دلیل
Das Geld, wofür du gespart hast, ist jetzt weg. (پولی که برای آن پس‌انداز کرده بودی، حالا از بین رفته است.)

Ich weiß nicht, wofür das gut sein soll. (نمی‌دانم این به چه درد می‌خورد.)

288
Q

womit
(ADV)

A

womit
به معنای “با چه چیزی” یا “به وسیله‌ی چه” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن وسیله، ابزار یا راهی که با آن کاری انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن وسیله یا ابزار:

★★★
Womit hast du das Bild gemalt?
با چه چیزی این تصویر را کشیدی؟

★★★
Womit kann ich dir helfen?
با چه چیزی می‌توانم به تو کمک کنم؟

★★★
Womit hast du die Tür geöffnet?
با چه چیزی در را باز کردی؟

★★★
Womit schreibst du normalerweise?
معمولاً با چه چیزی می‌نویسی؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان وسیله یا ابزار:

★★★
Das ist der Stift, womit er den Brief geschrieben hat.
این همان خودکاری است که او با آن نامه را نوشته است.

★★★
Der Schlüssel, womit du die Tür öffnest, liegt auf dem Tisch.
کلیدی که با آن در را باز می‌کنی روی میز است.

★★★
Die Methode, womit sie das Problem gelöst hat, war sehr effektiv.
روش او برای حل مشکل بسیار موثر بود.

★★★
Das Werkzeug, womit er gearbeitet hat, ist kaputt.
ابزاری که او با آن کار کرده بود خراب است.

استفاده‌های رایج:

🍎 womit: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن وسیله یا ابزار
Womit hast du das Bild gemalt? (با چه چیزی این تصویر را کشیدی؟)

🍎 womit: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان وسیله یا ابزار
Das ist der Stift, womit er den Brief geschrieben hat. (این همان خودکاری است که او با آن نامه را نوشته است.)

تفاوت‌های مفهومی:

womit: به معنای “با چه چیزی” یا “به وسیله‌ی چه” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن وسیله، ابزار یا راهی که با آن کاری انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Womit kann ich dir helfen?
(با چه چیزی می‌توانم به تو کمک کنم؟)

مثال: Der Schlüssel, womit du die Tür öffnest, liegt auf dem Tisch.
(کلیدی که با آن در را باز می‌کنی روی میز است.)

مقایسه:

🍎 womit: قید پرسشی، پرسیدن وسیله یا ابزار
Womit hast du die Tür geöffnet? (با چه چیزی در را باز کردی؟)

Womit schreibst du normalerweise? (معمولاً با چه چیزی می‌نویسی؟)

🍎 womit (Adverb): ضمیر موصولی، بیان وسیله یا ابزار
Die Methode, womit sie das Problem gelöst hat, war sehr effektiv. (روش او برای حل مشکل بسیار موثر بود.)

Das Werkzeug, womit er gearbeitet hat, ist kaputt. (ابزاری که او با آن کار کرده بود خراب است.)

289
Q

worauf

A

worauf
به معنای “روی چه چیزی” یا “به چه چیزی” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن یا بیان چیزی که بر روی آن عمل یا اتفاقی انجام می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن چیزی که عمل یا اتفاقی روی آن انجام می‌شود:

★★★
Worauf wartest du?
منتظر چه چیزی هستی؟

★★★
Worauf freust du dich am meisten?
بیشتر از همه برای چه چیزی هیجان‌زده هستی؟

★★★
Worauf achtest du beim Einkaufen?
در خرید کردن به چه چیزی توجه می‌کنی؟

★★★
Worauf basiert deine Entscheidung?
تصمیمت بر چه اساسی است؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان چیزی که عمل یا اتفاقی روی آن انجام می‌شود:

★★★
Das ist der Punkt, worauf es ankommt.
این همان نکته‌ای است که مهم است.

★★★
Der Tisch, worauf das Buch liegt, ist alt.
میزی که کتاب روی آن قرار دارد، قدیمی است.

★★★
Die Frage, worauf du antworten sollst, ist schwierig.
سؤالی که باید به آن پاسخ بدهی، دشوار است.

★★★
Er zeigte auf das Bild, worauf er besonders stolz war.
او به تصویری اشاره کرد که به آن افتخار می‌کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 worauf: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن چیزی که عمل یا اتفاقی روی آن انجام می‌شود
Worauf wartest du? (منتظر چه چیزی هستی؟)

🍎 worauf: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان چیزی که عمل یا اتفاقی روی آن انجام می‌شود
Das ist der Punkt, worauf es ankommt. (این همان نکته‌ای است که مهم است.)

تفاوت‌های مفهومی:

worauf: به معنای “روی چه چیزی” یا “به چه چیزی” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن یا بیان چیزی که بر روی آن عمل یا اتفاقی انجام می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Worauf freust du dich am meisten?
(بیشتر از همه برای چه چیزی هیجان‌زده هستی؟)

مثال: Der Tisch, worauf das Buch liegt, ist alt.
(میزی که کتاب روی آن قرار دارد، قدیمی است.)

مقایسه:

🍎 worauf: قید پرسشی، پرسیدن چیزی که عمل یا اتفاقی روی آن انجام می‌شود
Worauf achtest du beim Einkaufen? (در خرید کردن به چه چیزی توجه می‌کنی؟)

Worauf basiert deine Entscheidung? (تصمیمت بر چه اساسی است؟)

🍎 worauf (Adverb): ضمیر موصولی، بیان چیزی که عمل یا اتفاقی روی آن انجام می‌شود
Die Frage, worauf du antworten sollst, ist schwierig. (سؤالی که باید به آن پاسخ بدهی، دشوار است.)

Er zeigte auf das Bild, worauf er besonders stolz war. (او به تصویری اشاره کرد که به آن افتخار می‌کرد.)

290
Q

woran
(ADV)

A

woran
به معنای “به چه چیزی” یا “در مورد چه چیزی” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن یا بیان چیزی که به آن فکر می‌شود، به آن اعتقاد داریم یا در مورد آن بحث می‌شود، به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن چیزی که به آن فکر می‌شود یا در مورد آن بحث می‌شود:

★★★
Woran denkst du?
به چه چیزی فکر می‌کنی؟

★★★
Woran glaubst du?
به چه چیزی اعتقاد داری؟

★★★
Woran erkennst du das?
از چه چیزی این را تشخیص می‌دهی؟

★★★
Woran liegt das?
علت این چیست؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان چیزی که به آن فکر می‌شود یا در مورد آن بحث می‌شود:

★★★
Das ist das Problem, woran wir arbeiten.
این همان مشکلی است که روی آن کار می‌کنیم.

★★★
Der Punkt, woran ich mich erinnere, ist sehr wichtig.
نکته‌ای که به یاد می‌آورم، بسیار مهم است.

★★★
Die Idee, woran er glaubt, ist revolutionär.
ایده‌ای که او به آن اعتقاد دارد، انقلابی است.

★★★
Das ist der Moment, woran ich mich immer erinnern werde.
این همان لحظه‌ای است که همیشه به یاد خواهم داشت.

استفاده‌های رایج:

🍎 woran: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن چیزی که به آن فکر می‌شود یا در مورد آن بحث می‌شود
Woran denkst du? (به چه چیزی فکر می‌کنی؟)

🍎 woran: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان چیزی که به آن فکر می‌شود یا در مورد آن بحث می‌شود
Das ist das Problem, woran wir arbeiten. (این همان مشکلی است که روی آن کار می‌کنیم.)

تفاوت‌های مفهومی:

woran: به معنای “به چه چیزی” یا “در مورد چه چیزی” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن یا بیان چیزی که به آن فکر می‌شود، به آن اعتقاد داریم یا در مورد آن بحث می‌شود، به کار می‌رود.

مثال: Woran glaubst du?
(به چه چیزی اعتقاد داری؟)

مثال: Die Idee, woran er glaubt, ist revolutionär.
(ایده‌ای که او به آن اعتقاد دارد، انقلابی است.)

مقایسه:

🍎 woran: قید پرسشی، پرسیدن چیزی که به آن فکر می‌شود یا در مورد آن بحث می‌شود
Woran erkennst du das? (از چه چیزی این را تشخیص می‌دهی؟)

Woran liegt das? (علت این چیست؟)

🍎 woran (Adverb): ضمیر موصولی، بیان چیزی که به آن فکر می‌شود یا در مورد آن بحث می‌شود
Der Punkt, woran ich mich erinnere, ist sehr wichtig. (نکته‌ای که به یاد می‌آورم، بسیار مهم است.)

Das ist der Moment, woran ich mich immer erinnern werde. (این همان لحظه‌ای است که همیشه به یاد خواهم داشت.)

291
Q

wovon

A

wovon
به معنای “از چه چیزی” یا “در مورد چه چیزی” است و به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده می‌شود.
این واژه برای پرسیدن یا بیان منبع، موضوع یا محتوای چیزی به کار می‌رود.

🥬 ۱. به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن منبع یا موضوع:

★★★
Wovon sprichst du?
در مورد چه چیزی صحبت می‌کنی؟

★★★
Wovon träumst du?
در مورد چه چیزی خواب می‌بینی؟

★★★
Wovon lebst du?
از چه چیزی زندگی می‌کنی؟

★★★
Wovon hängt das ab?
این به چه چیزی بستگی دارد؟

🥬 ۲. به عنوان ضمیر موصولی برای بیان منبع یا موضوع:

★★★
Das ist das Buch, wovon ich dir erzählt habe.
این همان کتابی است که به تو گفتم.

★★★
Die Geschichte, wovon er träumt, ist sehr spannend.
داستانی که او در مورد آن خواب می‌بیند، بسیار هیجان‌انگیز است.

★★★
Das Geld, wovon sie leben, ist knapp.
پولی که از آن زندگی می‌کنند، کم است.

★★★
Die Entscheidung, wovon unsere Zukunft abhängt, ist wichtig.
تصمیمی که آینده ما به آن بستگی دارد، مهم است.

استفاده‌های رایج:

🍎 wovon: به عنوان قید پرسشی برای پرسیدن منبع یا موضوع
Wovon sprichst du? (در مورد چه چیزی صحبت می‌کنی؟)

🍎 wovon: به عنوان ضمیر موصولی برای بیان منبع یا موضوع
Das ist das Buch, wovon ich dir erzählt habe. (این همان کتابی است که به تو گفتم.)

تفاوت‌های مفهومی:

wovon: به معنای “از چه چیزی” یا “در مورد چه چیزی” است و می‌تواند به عنوان قید پرسشی و ضمیر موصولی استفاده شود. این واژه برای پرسیدن یا بیان منبع، موضوع یا محتوای چیزی به کار می‌رود.

مثال: Wovon träumst du?
(در مورد چه چیزی خواب می‌بینی؟)

مثال: Die Geschichte, wovon er träumt, ist sehr spannend.
(داستانی که او در مورد آن خواب می‌بیند، بسیار هیجان‌انگیز است.)

مقایسه:

🍎 wovon: قید پرسشی، پرسیدن منبع یا موضوع
Wovon lebst du? (از چه چیزی زندگی می‌کنی؟)

Wovon hängt das ab? (این به چه چیزی بستگی دارد؟)

🍎 wovon (Adverb): ضمیر موصولی، بیان منبع یا موضوع
Das Geld, wovon sie leben, ist knapp. (پولی که از آن زندگی می‌کنند، کم است.)

Die Entscheidung, wovon unsere Zukunft abhängt, ist wichtig. (تصمیمی که آینده ما به آن بستگی دارد، مهم است.)

292
Q

bevor (konj)

A

bevor
به معنای “قبل از این که” یا “پیش از این که” است و به عنوان حرف ربط
(konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی بین دو جمله به کار می‌رود،
به این صورت که یکی از جملات قبل از دیگری اتفاق می‌افتد.

Beispiele / مثال‌ها:
1. برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Bevor ich zur Arbeit gehe, trinke ich einen Kaffee.
قبل از این که به سر کار بروم، یک قهوه می‌نوشم.

★★★
Bevor er ins Bett geht, liest er ein Buch.
قبل از این که به رختخواب برود، کتابی می‌خواند.

★★★
Bevor wir das Haus verlassen, überprüfen wir alle Fenster.
قبل از این که خانه را ترک کنیم، تمام پنجره‌ها را بررسی می‌کنیم.

★★★
Bevor du die Prüfung machst, solltest du gut lernen.
قبل از این که امتحان بدهی، باید خوب درس بخوانی.

  1. برای بیان رویدادهایی که باید قبل از دیگری اتفاق بیفتد:

★★★
Bevor sie den Vertrag unterschreibt, liest sie ihn sorgfältig durch.
قبل از این که قرارداد را امضا کند، آن را به دقت می‌خواند.

★★★
Bevor ich das Projekt abschließe, möchte ich sicherstellen, dass alles korrekt ist.
قبل از این که پروژه را به پایان برسانم، می‌خواهم مطمئن شوم که همه چیز درست است.

★★★
Bevor wir losfahren, müssen wir das Auto tanken.
قبل از این که حرکت کنیم، باید ماشین را بنزین بزنیم.

★★★
Bevor du eine Entscheidung triffst, solltest du alle Optionen abwägen.
قبل از این که تصمیم بگیری، باید همه گزینه‌ها را بسنجی.

استفاده‌های رایج:

🍎 bevor: به عنوان حرف ربط برای بیان ترتیب زمانی
Bevor ich zur Arbeit gehe, trinke ich einen Kaffee. (قبل از این که به سر کار بروم، یک قهوه می‌نوشم.)

🍎 bevor: برای بیان رویدادهایی که باید قبل از دیگری اتفاق بیفتد
Bevor sie den Vertrag unterschreibt, liest sie ihn sorgfältig durch. (قبل از این که قرارداد را امضا کند، آن را به دقت می‌خواند.)

تفاوت‌های مفهومی:

bevor: به معنای “قبل از این که” یا “پیش از این که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی بین دو جمله به کار می‌رود، به این صورت که یکی از جملات قبل از دیگری اتفاق می‌افتد.

Beispiel: Bevor er ins Bett geht, liest er ein Buch.
(قبل از این که به رختخواب برود، کتابی می‌خواند.)

Beispiel: Bevor du die Prüfung machst, solltest du gut lernen.
(قبل از این که امتحان بدهی، باید خوب درس بخوانی.)

Vergleich / مقایسه:

🍎 bevor: حرف ربط، بیان ترتیب زمانی
Bevor wir das Haus verlassen, überprüfen wir alle Fenster. (قبل از این که خانه را ترک کنیم، تمام پنجره‌ها را بررسی می‌کنیم.)

🍎 bevor: حرف ربط، بیان رویدادهایی که باید قبل از دیگری اتفاق بیفتد
Bevor wir losfahren, müssen wir das Auto tanken. (قبل از این که حرکت کنیم، باید ماشین را بنزین بزنیم.)

293
Q

halt (part)

A

halt
به عنوان یک قید یا حرف تاکید (Partikel) در زبان آلمانی استفاده می‌شود و به معنای “فقط”، “همین”، “خب” یا “به هر حال” است.
این واژه معمولاً در مکالمات روزمره به کار می‌رود و برای تاکید یا پذیرش وضعیت به کار می‌رود.

Beispiele / مثال‌ها:
1. برای تاکید بر پذیرش وضعیت:

★★★
Das ist halt so.
خب اینجوریه. / اینطوریه دیگه.

★★★
Es ist halt nicht einfach.
خب آسان نیست. / ساده نیست.

★★★
Man kann halt nichts daran ändern.
خب نمی‌شه کاریش کرد.

★★★
Das Wetter ist halt schlecht.
خب هوا بد است.

  1. برای بیان تاکید یا توضیح اضافی:

★★★
Ich habe halt keine Zeit.
فقط وقت ندارم.

★★★
Er ist halt immer so freundlich.
او همیشه همین‌طور دوستانه است.

★★★
Wir müssen halt warten.
خب باید صبر کنیم.

★★★
Sie ist halt meine beste Freundin.
او فقط بهترین دوست من است.

  1. به عنوان تاکید بر بی‌اهمیتی یا پیش پا افتادگی:

★★★
Ich habe halt das gemacht, was mir gesagt wurde.
من فقط کاری را انجام دادم که به من گفته شده بود.

★★★
Es war halt ein Missverständnis.
فقط یک سوء تفاهم بود.

★★★
Ich bin halt müde.
فقط خسته‌ام.

★★★
Es ist halt so, wie es ist.
خب همین‌طور که هست.

استفاده‌های رایج:

🍎 halt: به عنوان قید برای تاکید بر پذیرش وضعیت
Das ist halt so. (خب اینجوریه. / اینطوریه دیگه.)

🍎 halt: به عنوان تاکید یا توضیح اضافی
Ich habe halt keine Zeit. (فقط وقت ندارم.)

تفاوت‌های مفهومی:

halt: به معنای “فقط”، “همین”، “خب” یا “به هر حال” است و می‌تواند به عنوان قید یا حرف تاکید استفاده شود. این واژه معمولاً در مکالمات روزمره به کار می‌رود و برای تاکید یا پذیرش وضعیت به کار می‌رود.

مثال: Es ist halt nicht einfach.
(خب آسان نیست. / ساده نیست.)

مثال: Wir müssen halt warten.
(خب باید صبر کنیم.)

Vergleich / مقایسه:

🍎 halt: قید، تاکید بر پذیرش وضعیت
Man kann halt nichts daran ändern. (خب نمی‌شه کاریش کرد.)

Das Wetter ist halt schlecht. (خب هوا بد است.)

🍎 halt (Partikel): حرف تاکید، بیان تاکید یا توضیح اضافی
Er ist halt immer so freundlich. (او همیشه همین‌طور دوستانه است.)

Sie ist halt meine beste Freundin. (او فقط بهترین دوست من است.)

294
Q

beziehungsweise (bsw.)

A

beziehungsweise (bzw.)
به معنای “یا بهتر بگویم” یا “به عبارت دیگر” است و به عنوان قید ارتباطی
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای روشن‌تر کردن یا توضیح بیشتر یک مفهوم یا موضوع به کار می‌رود و
می‌تواند بین دو چیز یا دو موقعیت ارتباط برقرار کند.

🥬 ۱. برای بیان دو چیز یا موقعیت به شکل دقیق‌تر یا جایگزین:

★★★
Ich werde dich morgen anrufen, beziehungsweise eine Nachricht schicken.
من فردا به تو زنگ می‌زنم، یا بهتر بگویم یک پیام می‌فرستم.

★★★
Das Seminar beginnt um 10 Uhr, beziehungsweise um 10:30 Uhr für die Fortgeschrittenen.
سمینار ساعت ۱۰ شروع می‌شود، یا بهتر بگویم ساعت ۱۰:۳۰ برای پیشرفته‌ها.

★★★
Bitte bringen Sie Ihren Personalausweis beziehungsweise Reisepass mit.
لطفاً کارت شناسایی یا به عبارت دیگر گذرنامه خود را بیاورید.

★★★
Sie können den Vertrag per Post, beziehungsweise per E-Mail, senden.
شما می‌توانید قرارداد را از طریق پست، یا به عبارت دیگر از طریق ایمیل ارسال کنید.

🥬 ۲. برای توضیح یا روشن‌تر کردن یک موضوع:

★★★
Der Kurs ist für Anfänger, beziehungsweise für diejenigen, die keine Vorkenntnisse haben.
این دوره برای مبتدیان است، یا بهتر بگویم برای کسانی که هیچ پیش‌زمینه‌ای ندارند.

★★★
Die Veranstaltung findet im Saal A, beziehungsweise bei gutem Wetter draußen, statt.
این رویداد در سالن A برگزار می‌شود، یا در صورت خوب بودن هوا در فضای باز.

★★★
Die beiden Städte, Berlin beziehungsweise Hamburg, sind wichtige Wirtschaftsstandorte.
این دو شهر، برلین و به عبارت دیگر هامبورگ، مراکز اقتصادی مهمی هستند.

★★★
Du kannst entweder den Bus, beziehungsweise die Straßenbahn, nehmen.
تو می‌توانی اتوبوس یا بهتر بگویم تراموا را بگیری.

استفاده‌های رایج:

🍎 beziehungsweise: به عنوان قید ارتباطی برای بیان دو چیز یا موقعیت به شکل دقیق‌تر یا جایگزین
Ich werde dich morgen anrufen, beziehungsweise eine Nachricht schicken. (من فردا به تو زنگ می‌زنم، یا بهتر بگویم یک پیام می‌فرستم.)

🍎 beziehungsweise: برای توضیح یا روشن‌تر کردن یک موضوع
Der Kurs ist für Anfänger, beziehungsweise für diejenigen, die keine Vorkenntnisse haben. (این دوره برای مبتدیان است، یا بهتر بگویم برای کسانی که هیچ پیش‌زمینه‌ای ندارند.)

تفاوت‌های مفهومی:

beziehungsweise (bzw.): به معنای “یا بهتر بگویم” یا “به عبارت دیگر” است و می‌تواند به عنوان قید ارتباطی استفاده شود. این واژه برای روشن‌تر کردن یا توضیح بیشتر یک مفهوم یا موضوع به کار می‌رود و می‌تواند بین دو چیز یا دو موقعیت ارتباط برقرار کند.

مثال: Das Seminar beginnt um 10 Uhr, beziehungsweise um 10:30 Uhr für die Fortgeschrittenen.
(سمینار ساعت ۱۰ شروع می‌شود، یا بهتر بگویم ساعت ۱۰:۳۰ برای پیشرفته‌ها.)

مثال: Bitte bringen Sie Ihren Personalausweis beziehungsweise Reisepass mit.
(لطفاً کارت شناسایی یا به عبارت دیگر گذرنامه خود را بیاورید.)

Vergleich / مقایسه:

🍎 beziehungsweise: قید ارتباطی، بیان دو چیز یا موقعیت به شکل دقیق‌تر یا جایگزین
Sie können den Vertrag per Post, beziehungsweise per E-Mail, senden.
(شما می‌توانید قرارداد را از طریق پست، یا به عبارت دیگر از طریق ایمیل ارسال کنید.)

🍎 beziehungsweise (Konjunktion): قید ارتباطی، توضیح یا روشن‌تر کردن یک موضوع
Die Veranstaltung findet im Saal A, beziehungsweise bei gutem Wetter draußen, statt.
(این رویداد در سالن A برگزار می‌شود، یا در صورت خوب بودن هوا در فضای باز.)

295
Q

falls (konj)

A

falls
به معنای “اگر” یا “در صورتی که” است و به عنوان حرف ربط (Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان شرط یا احتمالی که ممکن است در آینده رخ دهد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان شرط:

★★★
Falls es regnet, bleiben wir zu Hause.
اگر باران ببارد، ما در خانه می‌مانیم.

★★★
Falls du Zeit hast, können wir uns treffen.
اگر وقت داشته باشی، می‌توانیم همدیگر را ببینیم.

★★★
Falls du Hilfe brauchst, ruf mich an.
اگر کمک نیاز داشتی، به من زنگ بزن.

★★★
Falls ich genug Geld habe, werde ich das Auto kaufen.
اگر پول کافی داشته باشم، ماشین را می‌خرم.

🥬 ۲. برای بیان احتمالی که ممکن است رخ دهد:

★★★
Falls er kommt, sagen wir ihm Bescheid.
اگر او آمد، به او اطلاع می‌دهیم.

★★★
Falls wir gewinnen, feiern wir.
اگر برنده شویم، جشن می‌گیریم.

★★★
Falls du das Buch nicht findest, kannst du es online bestellen.
اگر کتاب را پیدا نکردی، می‌توانی آن را آنلاین سفارش دهی.

★★★
Falls sie nicht zustimmt, suchen wir eine andere Lösung.
اگر او موافقت نکند، راه‌حل دیگری پیدا می‌کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 falls: به عنوان حرف ربط برای بیان شرط

Falls es regnet, bleiben wir zu Hause.
اگر باران ببارد، ما در خانه می‌مانیم.

🍎 falls: برای بیان احتمالی که ممکن است رخ دهد

Falls du Zeit hast, können wir uns treffen.
اگر وقت داشته باشی، می‌توانیم همدیگر را ببینیم.

تفاوت‌های مفهومی:

falls: به معنای “اگر” یا “در صورتی که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان شرط یا احتمالی که ممکن است در آینده رخ دهد، به کار می‌رود.

مثال:
Falls du Hilfe brauchst, ruf mich an.
اگر کمک نیاز داشتی، به من زنگ بزن.

مثال:
Falls ich genug Geld habe, werde ich das Auto kaufen.
اگر پول کافی داشته باشم، ماشین را می‌خرم.

مقایسه:

🍎 falls: حرف ربط، بیان شرط

Falls er kommt, sagen wir ihm Bescheid.
اگر او آمد، به او اطلاع می‌دهیم.

🍎 falls (Konjunktion): حرف ربط، بیان احتمالی که ممکن است رخ دهد

Falls sie nicht zustimmt, suchen wir eine andere Lösung.
اگر او موافقت نکند، راه‌حل دیگری پیدا می‌کنیم.

296
Q

entweder (konj)

A

entweder
به معنای “یا” است و به عنوان حرف ربط (Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان انتخاب بین دو یا چند گزینه به کار می‌رود و
معمولاً با “oder” (یا) همراه می‌شود تا انتخاب‌ها را مشخص کند.

🥬 ۱. برای بیان انتخاب بین دو گزینه:

★★★
Entweder gehst du zur Party, oder du bleibst zu Hause.
یا به مهمانی می‌روی یا در خانه می‌مانی.

★★★
Entweder wir fahren ans Meer, oder wir bleiben in der Stadt.
یا به دریا می‌رویم یا در شهر می‌مانیم.

★★★
Entweder du machst deine Hausaufgaben, oder du darfst nicht fernsehen.
یا تکالیفت را انجام می‌دهی یا اجازه نداری تلویزیون ببینی.

★★★
Entweder sie kommt mit uns, oder sie bleibt allein.
یا او با ما می‌آید یا تنها می‌ماند.

🥬 ۲. برای تاکید بر انتخاب‌های متفاوت:

★★★
Du kannst entweder das rote Kleid tragen, oder das blaue.
می‌توانی یا لباس قرمز را بپوشی یا لباس آبی.

★★★
Wir können entweder jetzt gehen, oder wir warten auf den Bus.
یا حالا می‌توانیم برویم یا منتظر اتوبوس می‌مانیم.

★★★
Ich werde entweder Pizza bestellen, oder etwas kochen.
یا پیتزا سفارش می‌دهم یا چیزی می‌پزم.

★★★
Entweder du nimmst das Angebot an, oder du suchst dir etwas anderes.
یا پیشنهاد را قبول می‌کنی یا دنبال چیز دیگری می‌گردی.

استفاده‌های رایج:

🍎 entweder: به عنوان حرف ربط برای بیان انتخاب بین دو گزینه

Entweder gehst du zur Party, oder du bleibst zu Hause.
یا به مهمانی می‌روی یا در خانه می‌مانی.

🍎 entweder: برای تاکید بر انتخاب‌های متفاوت

Du kannst entweder das rote Kleid tragen, oder das blaue.
می‌توانی یا لباس قرمز را بپوشی یا لباس آبی.

تفاوت‌های مفهومی:

entweder: به معنای “یا” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان انتخاب بین دو یا چند گزینه به کار می‌رود و معمولاً با “oder” (یا) همراه می‌شود تا انتخاب‌ها را مشخص کند.

مثال:
Entweder du machst deine Hausaufgaben, oder du darfst nicht fernsehen.
یا تکالیفت را انجام می‌دهی یا اجازه نداری تلویزیون ببینی.

مثال:
Entweder sie kommt mit uns, oder sie bleibt allein.
یا او با ما می‌آید یا تنها می‌ماند.

مقایسه:

🍎 entweder: حرف ربط، بیان انتخاب بین دو گزینه

Entweder wir fahren ans Meer, oder wir bleiben in der Stadt.
یا به دریا می‌رویم یا در شهر می‌مانیم.

🍎 entweder (Konjunktion): حرف ربط، تاکید بر انتخاب‌های متفاوت

Wir können entweder jetzt gehen, oder wir warten auf den Bus.
یا حالا می‌توانیم برویم یا منتظر اتوبوس می‌مانیم.

297
Q

indem

A

indem
به معنای “با انجام” یا “در حالی که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان روش یا وسیله‌ای که به وسیله آن یک عمل انجام می‌شود یا به هدفی می‌رسد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان روش یا وسیله:

★★★
Er lernt Deutsch, indem er jeden Tag übt.
او با تمرین روزانه آلمانی یاد می‌گیرد.

★★★
Du kannst Energie sparen, indem du das Licht ausschaltest.
می‌توانی با خاموش کردن چراغ، انرژی صرفه‌جویی کنی.

★★★
Sie verbessert ihre Fitness, indem sie regelmäßig joggt.
او با دویدن منظم، آمادگی جسمانی خود را بهبود می‌بخشد.

★★★
Wir können Geld sparen, indem wir weniger ausgehen.
ما می‌توانیم با کمتر بیرون رفتن، پول صرفه‌جویی کنیم.

🥬 ۲. برای بیان همزمانی دو عمل:

★★★
Er hörte Musik, indem er Hausaufgaben machte.
او در حالی که مشق‌هایش را انجام می‌داد، به موسیقی گوش می‌داد.

★★★
Sie kocht, indem sie telefoniert.
او در حالی که تلفن می‌زند، آشپزی می‌کند.

★★★
Ich entspanne mich, indem ich ein Buch lese.
من با خواندن کتاب، استراحت می‌کنم.

★★★
Wir genießen den Abend, indem wir einen Film schauen.
ما با تماشای فیلم، از شب لذت می‌بریم.

استفاده‌های رایج:

🍎 indem: به عنوان حرف ربط برای بیان روش یا وسیله

Er lernt Deutsch, indem er jeden Tag übt.
او با تمرین روزانه آلمانی یاد می‌گیرد.

🍎 indem: برای بیان همزمانی دو عمل

Er hörte Musik, indem er Hausaufgaben machte.
او در حالی که مشق‌هایش را انجام می‌داد، به موسیقی گوش می‌داد.

تفاوت‌های مفهومی:

indem: به معنای “با انجام” یا “در حالی که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان روش یا وسیله‌ای که به وسیله آن یک عمل انجام می‌شود یا به هدفی می‌رسد، به کار می‌رود.

مثال:
Du kannst Energie sparen, indem du das Licht ausschaltest.
می‌توانی با خاموش کردن چراغ، انرژی صرفه‌جویی کنی.

مثال:
Sie verbessert ihre Fitness, indem sie regelmäßig joggt.
او با دویدن منظم، آمادگی جسمانی خود را بهبود می‌بخشد.

مقایسه:

🍎 indem: حرف ربط، بیان روش یا وسیله

Wir können Geld sparen, indem wir weniger ausgehen.
ما می‌توانیم با کمتر بیرون رفتن، پول صرفه‌جویی کنیم.

🍎 indem (Konjunktion): حرف ربط، بیان همزمانی دو عمل

Ich entspanne mich, indem ich ein Buch lese.
من با خواندن کتاب، استراحت می‌کنم.

298
Q

desto

A

desto
به معنای “هر چه بیشتر” یا “به همان اندازه” است و
به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه اغلب با je به کار می‌رود تا جمله‌ای مرکب ایجاد کند که در آن دو قسمت جمله به هم وابسته هستند و
درجه‌ی یکی از عوامل با درجه‌ی عامل دیگر تغییر می‌کند.

Beispiele / مثال‌ها:
1. برای بیان افزایش یا کاهش متناسب:

★★★
Je mehr du übst, desto besser wirst du.
هر چه بیشتر تمرین کنی، بهتر خواهی شد.

★★★
Je länger wir warten, desto schwieriger wird es.
هر چه بیشتر منتظر بمانیم، سخت‌تر می‌شود.

★★★
Je mehr ich lerne, desto mehr verstehe ich.
هر چه بیشتر یاد بگیرم، بیشتر می‌فهمم.

★★★
Je weniger du schläfst, desto müder wirst du.
هر چه کمتر بخوابی، خسته‌تر خواهی شد.

  1. برای تاکید بر وابستگی متقابل:

★★★
Je höher man steigt, desto tiefer fällt man.
هر چه بالاتر بروی، سقوط سخت‌تری خواهی داشت.

★★★
Je schneller du fährst, desto gefährlicher wird es.
هر چه سریع‌تر رانندگی کنی، خطرناک‌تر می‌شود.

★★★
Je kälter es wird, desto mehr ziehe ich mich an.
هر چه هوا سردتر شود، بیشتر لباس می‌پوشم.

★★★
Je mehr Geld er verdient, desto glücklicher scheint er zu sein.
هر چه بیشتر پول دربیاورد، به نظر می‌رسد خوشحال‌تر است.

استفاده‌های رایج:

🍎 desto: به عنوان قید برای بیان افزایش یا کاهش متناسب

Je mehr du übst, desto besser wirst du.
هر چه بیشتر تمرین کنی، بهتر خواهی شد.

🍎 desto: برای تاکید بر وابستگی متقابل

Je höher man steigt, desto tiefer fällt man.
هر چه بالاتر بروی، سقوط سخت‌تری خواهی داشت.

تفاوت‌های مفهومی:

desto: به معنای “هر چه بیشتر” یا “به همان اندازه” است و به عنوان قید استفاده می‌شود. این واژه اغلب با je به کار می‌رود تا جمله‌ای مرکب ایجاد کند که در آن دو قسمت جمله به هم وابسته هستند و درجه‌ی یکی از عوامل با درجه‌ی عامل دیگر تغییر می‌کند.

مثال:
Je mehr ich lerne, desto mehr verstehe ich.
هر چه بیشتر یاد بگیرم، بیشتر می‌فهمم.

مثال:
Je schneller du fährst, desto gefährlicher wird es.
هر چه سریع‌تر رانندگی کنی، خطرناک‌تر می‌شود.

مقایسه:

🍎 desto: قید، بیان افزایش یا کاهش متناسب

Je länger wir warten, desto schwieriger wird es.
هر چه بیشتر منتظر بمانیم، سخت‌تر می‌شود.

🍎 desto (Adverb): قید، تاکید بر وابستگی متقابل

Je kälter es wird, desto mehr ziehe ich mich an.
هر چه هوا سردتر شود، بیشتر لباس می‌پوشم.

299
Q

nachdem

A

nachdem به معنای “بعد از این که” یا “پس از این که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی بین دو جمله به کار می‌رود،
به این صورت که یک اتفاق یا عمل بعد از دیگری رخ می‌دهد.

🥬 ۱. برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Nachdem ich gegessen habe, gehe ich spazieren.
بعد از این که غذا خوردم، به پیاده‌روی می‌روم.

★★★
Er rief an, nachdem er die Nachricht gelesen hatte.
او بعد از این که پیام را خواند، تماس گرفت.

★★★
Nachdem wir ins Kino gegangen sind, gehen wir essen.
بعد از این که به سینما رفتیم، می‌رویم غذا بخوریم.

★★★
Sie hat das Projekt abgeschlossen, nachdem sie alle Daten gesammelt hatte.
او پروژه را به پایان رساند بعد از این که همه داده‌ها را جمع‌آوری کرد.

🥬 ۲. برای بیان ترتیب وقوع دو اتفاق مرتبط:

★★★
Nachdem du die Hausaufgaben gemacht hast, kannst du spielen.
بعد از این که تکالیف را انجام دادی، می‌توانی بازی کنی.

★★★
Nachdem er seinen Abschluss gemacht hatte, fand er einen Job.
بعد از این که فارغ‌التحصیل شد، شغلی پیدا کرد.

★★★
Nachdem wir den Vertrag unterschrieben hatten, begannen die Arbeiten.
بعد از این که قرارداد را امضا کردیم، کارها شروع شد.

★★★
Sie zog um, nachdem sie einen neuen Job bekommen hatte.
او نقل مکان کرد بعد از این که شغل جدیدی پیدا کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 nachdem: به عنوان حرف ربط برای بیان ترتیب زمانی

Nachdem ich gegessen habe, gehe ich spazieren.
بعد از این که غذا خوردم، به پیاده‌روی می‌روم.

🍎 nachdem: برای بیان ترتیب وقوع دو اتفاق مرتبط

Nachdem du die Hausaufgaben gemacht hast, kannst du spielen.
بعد از این که تکالیف را انجام دادی، می‌توانی بازی کنی.

تفاوت‌های مفهومی:

nachdem: به معنای “بعد از این که” یا “پس از این که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی بین دو جمله به کار می‌رود، به این صورت که یک اتفاق یا عمل بعد از دیگری رخ می‌دهد.

مثال:
Nachdem wir ins Kino gegangen sind, gehen wir essen.
بعد از این که به سینما رفتیم، می‌رویم غذا بخوریم.

مثال:
Nachdem er seinen Abschluss gemacht hatte, fand er einen Job.
بعد از این که فارغ‌التحصیل شد، شغلی پیدا کرد.

مقایسه:

🍎 nachdem: حرف ربط، بیان ترتیب زمانی

Er rief an, nachdem er die Nachricht gelesen hatte.
او بعد از این که پیام را خواند، تماس گرفت.

🍎 nachdem (Konjunktion): حرف ربط، بیان ترتیب وقوع دو اتفاق مرتبط

Sie zog um, nachdem sie einen neuen Job bekommen hatte.
او نقل مکان کرد بعد از این که شغل جدیدی پیدا کرد.

300
Q

nein, nee, nö

A

🍎🍎🍎 1. nein (نه)

nein کلمه‌ای رسمی‌تر برای “نه” است و در پاسخ به سوالات یا برای رد کردن چیزی به کار می‌رود. این واژه بیشتر در مکالمات رسمی، نوشتاری، و موقعیت‌های عمومی استفاده می‌شود.

★★★
Möchtest du noch etwas Kaffee? Nein, danke.
آیا می‌خواهی بیشتر قهوه داشته باشی؟ نه، متشکرم.

★★★
Hast du die Hausaufgaben gemacht? Nein, ich habe sie vergessen.
آیا تکالیف خود را انجام داده‌ای؟ نه، فراموش کردم.

★★★
Ist heute ein Feiertag? Nein, heute ist ein normaler Arbeitstag.
آیا امروز تعطیل است؟ نه، امروز یک روز کاری عادی است.

★★★
Glaubst du, dass es morgen regnen wird? Nein, ich denke nicht.
فکر می‌کنی فردا باران می‌بارد؟ نه، فکر نمی‌کنم.

🍎🍎🍎 2. nee (نه - غیر رسمی)

nee شکل غیر رسمی‌تر و عامیانه‌تر “نه” است و بیشتر در مکالمات دوستانه و روزمره استفاده می‌شود.
این واژه در گفتار معمولاً در میان دوستان و خانواده رایج است.

★★★
Willst du mit uns ins Kino gehen? Nee, ich habe keine Lust.
آیا می‌خواهی با ما به سینما بیایی؟ نه، حوصله ندارم.

★★★
Hast du schon gegessen? Nee, noch nicht.
آیا قبلاً غذا خورده‌ای؟ نه، هنوز نه.

★★★
Magst du diese Musik? Nee, überhaupt nicht.
آیا این موسیقی را دوست داری؟ نه، اصلاً.

★★★
Kommst du mit zum Spiel? Nee, ich bin zu müde.
آیا با ما به بازی می‌آیی؟ نه، خیلی خسته‌ام.

🍎🍎🍎 3. nö (نه - غیر رسمی، محاوره‌ای)

nö یک شکل بسیار غیر رسمی و محاوره‌ای از “نه” است که بیشتر در مکالمات روزمره و دوستانه استفاده می‌شود. این واژه اغلب در گفتار شفاهی به کار می‌رود و در نوشتار کمتر رایج است.

★★★
Hast du Lust auf ein Eis? Nö, nicht wirklich.
آیا حوصله خوردن بستنی داری؟ نه، واقعاً نه.

★★★
Kommst du heute Abend? Nö, keine Zeit.
آیا امشب می‌آیی؟ نه، وقت ندارم.

★★★
Gefällt dir der Film? Nö, er ist langweilig.
آیا این فیلم را دوست داری؟ نه، خسته‌کننده است.

★★★
Hast du das Buch gelesen? Nö, noch nicht.
آیا این کتاب را خوانده‌ای؟ نه، هنوز نه.

🍎🍎🍎 تفاوت‌های کلیدی
nein: رسمی‌تر و معمولاً در مکالمات رسمی و نوشتاری استفاده می‌شود.

مثال: Möchtest du noch etwas Kaffee? Nein, danke.
(آیا می‌خواهی بیشتر قهوه داشته باشی؟ نه، متشکرم.)

nee: غیر رسمی‌تر و در مکالمات دوستانه و روزمره استفاده می‌شود.
مثال: Willst du mit uns ins Kino gehen? Nee, ich habe keine Lust.
(آیا می‌خواهی با ما به سینما بیایی؟ نه، حوصله ندارم.)

nö: بسیار غیر رسمی و محاوره‌ای، بیشتر در مکالمات شفاهی استفاده می‌شود.
مثال: Hast du Lust auf ein Eis? Nö, nicht wirklich.
(آیا حوصله خوردن بستنی داری؟ نه، واقعاً نه.)

🍎🍎🍎 مقایسه
nein: رسمی‌تر
Nein, ich habe sie vergessen. (نه، فراموش کردم.)

nee: غیر رسمی‌تر
Nee, ich habe keine Lust. (نه، حوصله ندارم.)

nö: بسیار غیر رسمی و محاوره‌ای
Nö, nicht wirklich. (نه، واقعاً نه.)

301
Q

na ja

A

na ja به معنای “خب” یا “بله خب” است و به عنوان یک اصطلاح محاوره‌ای (umgangssprachlich) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این عبارت برای بیان تردید، تسلیم شدن، پذیرش با شک یا حتی بی‌علاقگی به کار می‌رود و می‌تواند بسته به لحن و زمینه معنای متفاوتی داشته باشد.

🥬 ۱. برای بیان تردید یا بی‌علاقگی:

★★★
Na ja, ich bin mir nicht sicher.
خب، مطمئن نیستم.

★★★
Na ja, es ist nicht so wichtig.
خب، خیلی مهم نیست.

★★★
Na ja, vielleicht hast du recht.
خب، شاید حق با تو باشد.

★★★
Na ja, mal sehen.
خب، ببینیم چه می‌شود.

🥬 ۲. برای بیان پذیرش با شک یا تسلیم شدن:

★★★
Na ja, wenn du meinst.
خب، اگر فکر می‌کنی.

★★★
Na ja, ich werde es versuchen.
خب، سعی می‌کنم.

★★★
Na ja, ich habe keine andere Wahl.
خب، انتخاب دیگری ندارم.

★★★
Na ja, das ist wohl so.
خب، احتمالاً اینطور است.

استفاده‌های رایج:

🍎 na ja: به عنوان اصطلاح محاوره‌ای برای بیان تردید یا بی‌علاقگی

Na ja, ich bin mir nicht sicher.
خب، مطمئن نیستم.

🍎 na ja: برای بیان پذیرش با شک یا تسلیم شدن

Na ja, wenn du meinst.
خب، اگر فکر می‌کنی.

تفاوت‌های مفهومی:

na ja: به معنای “خب” یا “بله خب” است و به عنوان یک اصطلاح محاوره‌ای استفاده می‌شود. این عبارت برای بیان تردید، تسلیم شدن، پذیرش با شک یا حتی بی‌علاقگی به کار می‌رود و می‌تواند بسته به لحن و زمینه معنای متفاوتی داشته باشد.

مثال:
Na ja, vielleicht hast du recht.
خب، شاید حق با تو باشد.

مثال:
Na ja, ich werde es versuchen.
خب، سعی می‌کنم.

مقایسه:

🍎 na ja: اصطلاح محاوره‌ای، بیان تردید یا بی‌علاقگی

Na ja, es ist nicht so wichtig.
خب، خیلی مهم نیست.

🍎 na ja (umgangssprachlich): اصطلاح محاوره‌ای، بیان پذیرش با شک یا تسلیم شدن

Na ja, ich habe keine andere Wahl.
خب، انتخاب دیگری ندارم.

302
Q

sobald

A

sobald
به معنای “به محض این که” یا “همین که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان وقوع یک اتفاق بلافاصله پس از اتفاق یا عمل دیگری به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان وقوع فوری یک اتفاق پس از دیگری:

★★★
Sobald ich zu Hause bin, rufe ich dich an.
به محض این که به خانه برسم، به تو زنگ می‌زنم.

★★★
Sobald es aufhört zu regnen, gehen wir spazieren.
به محض این که باران متوقف شود، به پیاده‌روی می‌رویم.

★★★
Sobald du fertig bist, können wir losfahren.
به محض این که تو آماده شوی، می‌توانیم راه بیفتیم.

★★★
Sobald ich die Nachricht bekomme, informiere ich dich.
به محض این که پیام را دریافت کنم، به تو اطلاع می‌دهم.

🥬 ۲. برای بیان همزمانی دو عمل یا اتفاق:

★★★
Sobald der Film beginnt, machen wir das Licht aus.
به محض این که فیلم شروع شود، چراغ را خاموش می‌کنیم.

★★★
Sobald das Essen fertig ist, setzen wir uns zu Tisch.
به محض این که غذا آماده شود، سر میز می‌نشینیم.

★★★
Sobald der Wecker klingelt, stehe ich auf.
به محض این که ساعت زنگ بزند، من بیدار می‌شوم.

★★★
Sobald das Meeting endet, gehe ich nach Hause.
به محض این که جلسه تمام شود، به خانه می‌روم.

استفاده‌های رایج:

🍎 sobald: به عنوان حرف ربط برای بیان وقوع فوری یک اتفاق پس از دیگری

Sobald ich zu Hause bin, rufe ich dich an.
به محض این که به خانه برسم، به تو زنگ می‌زنم.

🍎 sobald: برای بیان همزمانی دو عمل یا اتفاق

Sobald der Film beginnt, machen wir das Licht aus.
به محض این که فیلم شروع شود، چراغ را خاموش می‌کنیم.

تفاوت‌های مفهومی:

sobald: به معنای “به محض این که” یا “همین که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان وقوع یک اتفاق بلافاصله پس از اتفاق یا عمل دیگری به کار می‌رود.

مثال:
Sobald du fertig bist, können wir losfahren.
به محض این که تو آماده شوی، می‌توانیم راه بیفتیم.

مثال:
Sobald ich die Nachricht bekomme, informiere ich dich.
به محض این که پیام را دریافت کنم، به تو اطلاع می‌دهم.

مقایسه:

🍎 sobald: حرف ربط، بیان وقوع فوری یک اتفاق پس از دیگری

Sobald es aufhört zu regnen, gehen wir spazieren.
به محض این که باران متوقف شود، به پیاده‌روی می‌رویم.

🍎 sobald (Konjunktion): حرف ربط، بیان همزمانی دو عمل یا اتفاق

Sobald das Essen fertig ist, setzen wir uns zu Tisch.
به محض این که غذا آماده شود، سر میز می‌نشینیم.

303
Q

so dass

A

so dass به معنای “به طوری که” یا “به نحوی که” است و به عنوان حرف ربط (Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان نتیجه یا اثر یک عمل یا وضعیت به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان نتیجه یک عمل یا وضعیت:

★★★
Er hat hart gearbeitet, so dass er die Prüfung bestanden hat.
او سخت کار کرده است، به طوری که امتحان را قبول شده است.

★★★
Es hat viel geregnet, so dass die Straßen überschwemmt wurden.
خیلی باران باریده است، به طوری که خیابان‌ها زیر آب رفته‌اند.

★★★
Sie hat viel geübt, so dass sie jetzt gut Klavier spielen kann.
او خیلی تمرین کرده است، به طوری که حالا می‌تواند خوب پیانو بزند.

★★★
Wir haben die Heizung aufgedreht, so dass es jetzt warm ist.
ما شوفاژ را زیاد کرده‌ایم، به طوری که حالا گرم است.

🥬 ۲. برای بیان اثر یک عمل یا وضعیت:

★★★
Der Lärm war so laut, dass ich nicht schlafen konnte.
سر و صدا آنقدر بلند بود که نتوانستم بخوابم.

★★★
Das Auto war so teuer, dass wir es uns nicht leisten konnten.
ماشین آنقدر گران بود که ما نتوانستیم آن را بخریم.

★★★
Der Film war so spannend, dass ich ihn zweimal gesehen habe.
فیلم آنقدر هیجان‌انگیز بود که دو بار آن را دیدم.

★★★
Sie war so müde, dass sie sofort eingeschlafen ist.
او آنقدر خسته بود که بلافاصله خوابید.

استفاده‌های رایج:

🍎 so dass: به عنوان حرف ربط برای بیان نتیجه یک عمل یا وضعیت

Er hat hart gearbeitet, so dass er die Prüfung bestanden hat.
او سخت کار کرده است، به طوری که امتحان را قبول شده است.

🍎 so dass: برای بیان اثر یک عمل یا وضعیت

Der Lärm war so laut, dass ich nicht schlafen konnte.
سر و صدا آنقدر بلند بود که نتوانستم بخوابم.

تفاوت‌های مفهومی:

so dass: به معنای “به طوری که” یا “به نحوی که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان نتیجه یا اثر یک عمل یا وضعیت به کار می‌رود.

مثال:
Es hat viel geregnet, so dass die Straßen überschwemmt wurden.
خیلی باران باریده است، به طوری که خیابان‌ها زیر آب رفته‌اند.

مثال:
Sie hat viel geübt, so dass sie jetzt gut Klavier spielen kann.
او خیلی تمرین کرده است، به طوری که حالا می‌تواند خوب پیانو بزند.

مقایسه:

🍎 so dass: حرف ربط، بیان نتیجه یک عمل یا وضعیت

Wir haben die Heizung aufgedreht, so dass es jetzt warm ist.
ما شوفاژ را زیاد کرده‌ایم، به طوری که حالا گرم است.

🍎 so dass (Konjunktion): حرف ربط، بیان اثر یک عمل یا وضعیت

Der Film war so spannend, dass ich ihn zweimal gesehen habe.
فیلم آنقدر هیجان‌انگیز بود که دو بار آن را دیدم.

304
Q

sofern

A

sofern
به معنای “به شرطی که” یا “در صورتی که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان شرط یا موقعیتی که باید برای وقوع یک اتفاق دیگر فراهم باشد، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان شرط:

★★★
Du kannst kommen, sofern du Zeit hast.
می‌توانی بیایی، به شرطی که وقت داشته باشی.

★★★
Wir gehen spazieren, sofern es nicht regnet.
ما به پیاده‌روی می‌رویم، به شرطی که باران نبارد.

★★★
Sofern er die Hausaufgaben gemacht hat, darf er spielen.
در صورتی که او تکالیفش را انجام داده باشد، می‌تواند بازی کند.

★★★
Sofern sie ihre Arbeit rechtzeitig abschließt, bekommt sie eine Belohnung.
در صورتی که او کارش را به موقع تمام کند، پاداش می‌گیرد.

🥬 ۲. برای بیان محدودیت یا موقعیت خاص:

★★★
Sofern nichts dazwischenkommt, werden wir pünktlich ankommen.
در صورتی که مشکلی پیش نیاید، ما به موقع خواهیم رسید.

★★★
Sofern es die Umstände erlauben, werden wir das Projekt starten.
در صورتی که شرایط اجازه دهد، ما پروژه را شروع خواهیم کرد.

★★★
Sofern keine weiteren Fragen sind, können wir das Meeting beenden.
در صورتی که سوال دیگری نباشد، می‌توانیم جلسه را تمام کنیم.

★★★
Sofern sie zustimmt, können wir den Plan umsetzen.
در صورتی که او موافقت کند، می‌توانیم برنامه را اجرا کنیم.

استفاده‌های رایج:

🍎 sofern: به عنوان حرف ربط برای بیان شرط

Du kannst kommen, sofern du Zeit hast.
می‌توانی بیایی، به شرطی که وقت داشته باشی.

🍎 sofern: برای بیان محدودیت یا موقعیت خاص

Sofern nichts dazwischenkommt, werden wir pünktlich ankommen.
در صورتی که مشکلی پیش نیاید، ما به موقع خواهیم رسید.

تفاوت‌های مفهومی:

sofern: به معنای “به شرطی که” یا “در صورتی که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان شرط یا موقعیتی که باید برای وقوع یک اتفاق دیگر فراهم باشد، به کار می‌رود.

مثال:
Wir gehen spazieren, sofern es nicht regnet.
ما به پیاده‌روی می‌رویم، به شرطی که باران نبارد.

مثال:
Sofern er die Hausaufgaben gemacht hat, darf er spielen.
در صورتی که او تکالیفش را انجام داده باشد، می‌تواند بازی کند.

مقایسه:

🍎 sofern: حرف ربط، بیان شرط

Sofern sie ihre Arbeit rechtzeitig abschließt, bekommt sie eine Belohnung.
در صورتی که او کارش را به موقع تمام کند، پاداش می‌گیرد.

🍎 sofern (Konjunktion): حرف ربط، بیان محدودیت یا موقعیت خاص

Sofern keine weiteren Fragen sind, können wir das Meeting beenden.
در صورتی که سوال دیگری نباشد، می‌توانیم جلسه را تمام کنیم.

305
Q

solange (konj)

A

solange
به معنای “تا زمانی که” یا “مادامی که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان مدت زمان یا شرایطی که در طول آن یک اتفاق یا وضعیت برقرار است، به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان مدت زمان یک اتفاق یا وضعیت:

★★★
Solange du hier bist, fühle ich mich wohl.
تا زمانی که تو اینجا هستی، من راحت هستم.

★★★
Solange die Sonne scheint, bleiben wir draußen.
تا زمانی که آفتاب می‌تابد، ما بیرون می‌مانیم.

★★★
Solange ich lebe, werde ich dich lieben.
تا زمانی که زنده‌ام، تو را دوست خواهم داشت.

★★★
Solange das Internet funktioniert, kann ich arbeiten.
تا زمانی که اینترنت کار می‌کند، می‌توانم کار کنم.

🥬 ۲. برای بیان شرطی که باید برقرار باشد:

★★★
Du kannst bleiben, solange du ruhig bist.
می‌توانی بمانی، به شرطی که آرام باشی.

★★★
Solange du die Regeln befolgst, gibt es kein Problem.
تا زمانی که قوانین را رعایت کنی، مشکلی نیست.

★★★
Er kann spielen, solange er seine Hausaufgaben gemacht hat.
او می‌تواند بازی کند، به شرطی که تکالیفش را انجام داده باشد.

★★★
Solange du lernst, wirst du Fortschritte machen.
تا زمانی که درس بخوانی، پیشرفت خواهی کرد.

استفاده‌های رایج:

🍎 solange: به عنوان حرف ربط برای بیان مدت زمان یک اتفاق یا وضعیت

Solange du hier bist, fühle ich mich wohl.
تا زمانی که تو اینجا هستی، من راحت هستم.

🍎 solange: برای بیان شرطی که باید برقرار باشد

Du kannst bleiben, solange du ruhig bist.
می‌توانی بمانی، به شرطی که آرام باشی.

تفاوت‌های مفهومی:

solange: به معنای “تا زمانی که” یا “مادامی که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان مدت زمان یا شرایطی که در طول آن یک اتفاق یا وضعیت برقرار است، به کار می‌رود.

مثال:
Solange die Sonne scheint, bleiben wir draußen.
تا زمانی که آفتاب می‌تابد، ما بیرون می‌مانیم.

مثال:
Solange du die Regeln befolgst, gibt es kein Problem.
تا زمانی که قوانین را رعایت کنی، مشکلی نیست.

مقایسه:

🍎 solange: حرف ربط، بیان مدت زمان یک اتفاق یا وضعیت

Solange ich lebe, werde ich dich lieben.
تا زمانی که زنده‌ام، تو را دوست خواهم داشت.

🍎 solange (Konjunktion): حرف ربط، بیان شرطی که باید برقرار باشد

Solange du lernst, wirst du Fortschritte machen.
تا زمانی که درس بخوانی، پیشرفت خواهی کرد.

306
Q

sondern (konj)

A

sondern
به معنای “بلکه” یا “اما” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) در جملات متقابل منفی استفاده می‌شود. این واژه برای بیان تضاد یا تصحیح یک عبارت منفی به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان تضاد یا تصحیح:

★★★
Er ist nicht Lehrer, sondern Schüler.
او معلم نیست، بلکه دانش‌آموز است.

★★★
Ich gehe nicht ins Kino, sondern ins Theater.
من به سینما نمی‌روم، بلکه به تئاتر می‌روم.

★★★
Wir fahren nicht nach Berlin, sondern nach Hamburg.
ما به برلین نمی‌رویم، بلکه به هامبورگ می‌رویم.

★★★
Sie trinkt keinen Kaffee, sondern Tee.
او قهوه نمی‌نوشد، بلکه چای می‌نوشد.

🥬 ۲. برای افزودن اطلاعات اضافی به یک جمله منفی:

★★★
Er hat nicht nur das Buch gelesen, sondern auch den Film gesehen.
او نه تنها کتاب را خوانده، بلکه فیلم را هم دیده است.

★★★
Wir haben nicht nur den Tisch gekauft, sondern auch die Stühle.
ما نه تنها میز را خریدیم، بلکه صندلی‌ها را هم خریدیم.

★★★
Sie spricht nicht nur Deutsch, sondern auch Englisch.
او نه تنها آلمانی، بلکه انگلیسی هم صحبت می‌کند.

★★★
Ich habe nicht nur das Problem gelöst, sondern auch eine neue Lösung gefunden.
من نه تنها مشکل را حل کردم، بلکه یک راه‌حل جدید هم پیدا کردم.

استفاده‌های رایج:

🍎 sondern: به عنوان حرف ربط برای بیان تضاد یا تصحیح

Er ist nicht Lehrer, sondern Schüler.
او معلم نیست، بلکه دانش‌آموز است.

🍎 sondern: برای افزودن اطلاعات اضافی به یک جمله منفی

Er hat nicht nur das Buch gelesen, sondern auch den Film gesehen.
او نه تنها کتاب را خوانده، بلکه فیلم را هم دیده است.

تفاوت‌های مفهومی:

sondern: به معنای “بلکه” یا “اما” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان تضاد یا تصحیح یک عبارت منفی به کار می‌رود.

مثال:
Ich gehe nicht ins Kino, sondern ins Theater.
من به سینما نمی‌روم، بلکه به تئاتر می‌روم.

مثال:
Sie trinkt keinen Kaffee, sondern Tee.
او قهوه نمی‌نوشد، بلکه چای می‌نوشد.

مقایسه:

🍎 sondern: حرف ربط، بیان تضاد یا تصحیح

Wir fahren nicht nach Berlin, sondern nach Hamburg.
ما به برلین نمی‌رویم، بلکه به هامبورگ می‌رویم.

🍎 sondern (Konjunktion): حرف ربط، افزودن اطلاعات اضافی به یک جمله منفی

Sie spricht nicht nur Deutsch, sondern auch Englisch.
او نه تنها آلمانی، بلکه انگلیسی هم صحبت می‌کند.

307
Q

sowie (konj)

A

sowie
به معنای “و همچنین” یا “و همین طور” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای افزودن یک یا چند مورد به موارد قبلی به کار می‌رود و
معمولاً در جملات فهرستی یا توضیحی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. برای افزودن موارد به یک فهرست:

★★★
Ich habe Brot, Butter sowie Milch gekauft.
من نان، کره و همچنین شیر خریدم.

★★★
Sie spricht Englisch, Französisch sowie Spanisch.
او انگلیسی، فرانسوی و همچنین اسپانیایی صحبت می‌کند.

★★★
Das Team besteht aus Ingenieuren, Designern sowie Entwicklern.
تیم شامل مهندسان، طراحان و همچنین توسعه‌دهندگان است.

★★★
Wir bieten Kaffee, Tee sowie Säfte an.
ما قهوه، چای و همچنین آب‌میوه ارائه می‌دهیم.

🥬 ۲. برای تاکید بر وجود دو یا چند چیز همزمان:

★★★
Er ist Autor sowie Illustrator.
او نویسنده و همچنین تصویرگر است.

★★★
Das Gebäude dient als Büro sowie als Lager.
این ساختمان هم به عنوان دفتر و هم به عنوان انبار استفاده می‌شود.

★★★
Der Kurs richtet sich an Anfänger sowie Fortgeschrittene.
این دوره هم برای مبتدیان و هم برای پیشرفته‌ها است.

★★★
Die Veranstaltung war informativ sowie unterhaltsam.
این رویداد هم اطلاعاتی و هم سرگرم‌کننده بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 sowie: به عنوان حرف ربط برای افزودن موارد به یک فهرست

Ich habe Brot, Butter sowie Milch gekauft.
من نان، کره و همچنین شیر خریدم.

🍎 sowie: برای تاکید بر وجود دو یا چند چیز همزمان

Er ist Autor sowie Illustrator.
او نویسنده و همچنین تصویرگر است.

تفاوت‌های مفهومی:

sowie: به معنای “و همچنین” یا “و همین طور” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای افزودن یک یا چند مورد به موارد قبلی به کار می‌رود و معمولاً در جملات فهرستی یا توضیحی استفاده می‌شود.

مثال:
Sie spricht Englisch, Französisch sowie Spanisch.
او انگلیسی، فرانسوی و همچنین اسپانیایی صحبت می‌کند.

مثال:
Das Gebäude dient als Büro sowie als Lager.
این ساختمان هم به عنوان دفتر و هم به عنوان انبار استفاده می‌شود.

مقایسه:

🍎 sowie: حرف ربط، افزودن موارد به یک فهرست

Wir bieten Kaffee, Tee sowie Säfte an.
ما قهوه، چای و همچنین آب‌میوه ارائه می‌دهیم.

🍎 sowie (Konjunktion): حرف ربط، تاکید بر وجود دو یا چند چیز همزمان

Der Kurs richtet sich an Anfänger sowie Fortgeschrittene.
این دوره هم برای مبتدیان و هم برای پیشرفته‌ها است.

308
Q

sowohl (konj)

A

sowohl
به معنای “هم… و هم…” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان دو یا چند مورد که به طور همزمان یا به یک اندازه درست هستند، به کار می‌رود.
معمولاً sowohl با als auch همراه می‌شود تا همزمانی و تساوی را نشان دهد.

🥬 ۱. برای بیان همزمانی یا تساوی دو چیز:

★★★
Sowohl du als auch ich müssen pünktlich sein.
هم تو و هم من باید وقت‌شناس باشیم.

★★★
Er spricht sowohl Deutsch als auch Englisch.
او هم آلمانی و هم انگلیسی صحبت می‌کند.

★★★
Wir haben sowohl das Essen als auch die Getränke vorbereitet.
ما هم غذا و هم نوشیدنی‌ها را آماده کرده‌ایم.

★★★
Das Konzert war sowohl spannend als auch unterhaltsam.
کنسرت هم هیجان‌انگیز و هم سرگرم‌کننده بود.

🥬 ۲. برای تاکید بر اهمیت همزمانی دو چیز:

★★★
Sowohl die Lehrer als auch die Schüler sind zufrieden.
هم معلمان و هم دانش‌آموزان راضی هستند.

★★★
Das Angebot gilt sowohl für neue Kunden als auch für bestehende Kunden.
این پیشنهاد هم برای مشتریان جدید و هم برای مشتریان فعلی معتبر است.

★★★
Sowohl die Qualität als auch der Preis sind wichtig.
هم کیفیت و هم قیمت مهم هستند.

★★★
Sie ist sowohl intelligent als auch fleißig.
او هم باهوش و هم سخت‌کوش است.

استفاده‌های رایج:

🍎 sowohl: به عنوان حرف ربط برای بیان همزمانی یا تساوی دو چیز

Sowohl du als auch ich müssen pünktlich sein.
هم تو و هم من باید وقت‌شناس باشیم.

🍎 sowohl: برای تاکید بر اهمیت همزمانی دو چیز

Sowohl die Lehrer als auch die Schüler sind zufrieden.
هم معلمان و هم دانش‌آموزان راضی هستند.

تفاوت‌های مفهومی:

sowohl: به معنای “هم… و هم…” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان دو یا چند مورد که به طور همزمان یا به یک اندازه درست هستند، به کار می‌رود.

مثال:
Er spricht sowohl Deutsch als auch Englisch.
او هم آلمانی و هم انگلیسی صحبت می‌کند.

مثال:
Das Angebot gilt sowohl für neue Kunden als auch für bestehende Kunden.
این پیشنهاد هم برای مشتریان جدید و هم برای مشتریان فعلی معتبر است.

مقایسه:

🍎 sowohl: حرف ربط، بیان همزمانی یا تساوی دو چیز

Wir haben sowohl das Essen als auch die Getränke vorbereitet.
ما هم غذا و هم نوشیدنی‌ها را آماده کرده‌ایم.

🍎 sowohl (Konjunktion): حرف ربط، تاکید بر اهمیت همزمانی دو چیز

Sowohl die Qualität als auch der Preis sind wichtig.
هم کیفیت و هم قیمت مهم هستند.

309
Q

weder (konj)

A

weder
به معنای “نه… و نه…” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان دو یا چند مورد که به طور همزمان نادرست هستند،
به کار می‌رود. معمولاً weder با noch همراه می‌شود تا نادرستی و عدم وقوع را نشان دهد.

🥬 ۱. برای بیان عدم وقوع همزمان دو چیز:

★★★
Er ist weder zu Hause noch im Büro.
او نه در خانه و نه در دفتر است.

★★★
Ich habe weder Zeit noch Geld.
من نه وقت دارم و نه پول.

★★★
Sie spricht weder Deutsch noch Englisch.
او نه آلمانی و نه انگلیسی صحبت می‌کند.

★★★
Das Essen war weder lecker noch günstig.
غذا نه خوشمزه بود و نه ارزان.

🥬 ۲. برای تاکید بر عدم وجود یا وقوع دو چیز:

★★★
Weder die Lehrer noch die Schüler sind zufrieden.
نه معلمان و نه دانش‌آموزان راضی هستند.

★★★
Das Angebot gilt weder für neue Kunden noch für bestehende Kunden.
این پیشنهاد نه برای مشتریان جدید و نه برای مشتریان فعلی معتبر است.

★★★
Weder die Qualität noch der Preis sind akzeptabel.
نه کیفیت و نه قیمت قابل قبول نیستند.

★★★
Er hat weder die Hausaufgaben gemacht noch aufgeräumt.
او نه تکالیفش را انجام داده و نه اتاقش را تمیز کرده است.

استفاده‌های رایج:

🍎 weder: به عنوان حرف ربط برای بیان عدم وقوع همزمان دو چیز

Er ist weder zu Hause noch im Büro.
او نه در خانه و نه در دفتر است.

🍎 weder: برای تاکید بر عدم وجود یا وقوع دو چیز

Weder die Lehrer noch die Schüler sind zufrieden.
نه معلمان و نه دانش‌آموزان راضی هستند.

تفاوت‌های مفهومی:

weder: به معنای “نه… و نه…” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان دو یا چند مورد که به طور همزمان نادرست هستند، به کار می‌رود.

مثال:
Ich habe weder Zeit noch Geld.
من نه وقت دارم و نه پول.

مثال:
Das Angebot gilt weder für neue Kunden noch für bestehende Kunden.
این پیشنهاد نه برای مشتریان جدید و نه برای مشتریان فعلی معتبر است.

مقایسه:

🍎 weder: حرف ربط، بیان عدم وقوع همزمان دو چیز

Sie spricht weder Deutsch noch Englisch.
او نه آلمانی و نه انگلیسی صحبت می‌کند.

🍎 weder (Konjunktion): حرف ربط، تاکید بر عدم وجود یا وقوع دو چیز

Weder die Qualität noch der Preis sind akzeptabel.
نه کیفیت و نه قیمت قابل قبول نیستند.

310
Q

zumal (konj)

A

zumal به معنای “به ویژه که” یا “خصوصاً که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion) استفاده می‌شود. این واژه برای بیان دلیلی که اهمیت بیشتری نسبت به دلایل دیگر دارد،
به کار می‌رود و معمولاً در جملات پیچیده و توجیهی استفاده می‌شود.

🥬 ۱. برای تاکید بر یک دلیل خاص:

★★★
Wir sollten zu Hause bleiben, zumal das Wetter schlecht ist.
ما باید در خانه بمانیم، خصوصاً که هوا بد است.

★★★
Er hat das Projekt abgeschlossen, zumal er viel Unterstützung hatte.
او پروژه را به پایان رساند، به ویژه که او حمایت زیادی داشت.

★★★
Sie möchte das Konzert besuchen, zumal ihre Lieblingsband spielt.
او می‌خواهد به کنسرت برود، به ویژه که گروه مورد علاقه‌اش اجرا دارد.

★★★
Ich werde früh schlafen gehen, zumal ich morgen früh aufstehen muss.
من زود به رختخواب می‌روم، خصوصاً که باید فردا صبح زود بیدار شوم.

🥬 ۲. برای بیان اهمیت بیشتر یک دلیل نسبت به دلایل دیگر:

★★★
Wir müssen sparen, zumal wir nächstes Jahr in den Urlaub fahren wollen.
ما باید صرفه‌جویی کنیم، خصوصاً که می‌خواهیم سال آینده به تعطیلات برویم.

★★★
Er hat den Job angenommen, zumal er eine gute Gelegenheit war.
او شغل را قبول کرد، به ویژه که یک فرصت خوب بود.

★★★
Sie hat das Angebot abgelehnt, zumal die Bedingungen nicht gut waren.
او پیشنهاد را رد کرد، به ویژه که شرایط خوب نبودند.

★★★
Ich habe das Buch gekauft, zumal es sehr empfohlen wurde.
من کتاب را خریدم، خصوصاً که خیلی توصیه شده بود.

استفاده‌های رایج:

🍎 zumal: به عنوان حرف ربط برای تاکید بر یک دلیل خاص

Wir sollten zu Hause bleiben, zumal das Wetter schlecht ist.
ما باید در خانه بمانیم، خصوصاً که هوا بد است.

🍎 zumal: برای بیان اهمیت بیشتر یک دلیل نسبت به دلایل دیگر

Wir müssen sparen, zumal wir nächstes Jahr in den Urlaub fahren wollen.
ما باید صرفه‌جویی کنیم، خصوصاً که می‌خواهیم سال آینده به تعطیلات برویم.

تفاوت‌های مفهومی:

zumal: به معنای “به ویژه که” یا “خصوصاً که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان دلیلی که اهمیت بیشتری نسبت به دلایل دیگر دارد، به کار می‌رود.

مثال:
Er hat das Projekt abgeschlossen, zumal er viel Unterstützung hatte.
او پروژه را به پایان رساند، به ویژه که او حمایت زیادی داشت.

مثال:
Ich werde früh schlafen gehen, zumal ich morgen früh aufstehen muss.
من زود به رختخواب می‌روم، خصوصاً که باید فردا صبح زود بیدار شوم.

مقایسه:

🍎 zumal: حرف ربط، تاکید بر یک دلیل خاص

Sie möchte das Konzert besuchen, zumal ihre Lieblingsband spielt.
او می‌خواهد به کنسرت برود، به ویژه که گروه مورد علاقه‌اش اجرا دارد.

🍎 zumal (Konjunktion): حرف ربط، بیان اهمیت بیشتر یک دلیل نسبت به دلایل دیگر

Sie hat das Angebot abgelehnt, zumal die Bedingungen nicht gut waren.
او پیشنهاد را رد کرد، به ویژه که شرایط خوب نبودند.

311
Q

eh (part)

A

eh
به معنای “به هر حال” یا “در هر صورت” است و به عنوان قید تاکید
(Partikel) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای بیان قطعیت، بدیهی بودن
یا اجتناب‌ناپذیر بودن یک موضوع به کار می‌رود.

🥬 ۱. برای بیان قطعیت یا اجتناب‌ناپذیری:

★★★
Wir müssen eh gehen, also können wir jetzt los.
ما به هر حال باید برویم، پس می‌توانیم الآن حرکت کنیم.

★★★
Es wird eh nicht funktionieren, also lass es uns anders versuchen.
این به هر حال کار نخواهد کرد، پس بیایید به روش دیگری امتحان کنیم.

★★★
Du wirst das Spiel eh gewinnen.
تو به هر حال بازی را خواهی برد.

★★★
Er kommt eh nicht, also brauchen wir nicht zu warten.
او به هر حال نمی‌آید، پس نیازی نیست منتظر بمانیم.

🥬 ۲. برای بیان بدیهی بودن یا بی‌توجهی به جزئیات:

★★★
Das weiß ich eh.
این را به هر حال می‌دانم.

★★★
Wir haben eh keine andere Wahl.
ما به هر حال انتخاب دیگری نداریم.

★★★
Es ist eh egal, was passiert.
به هر حال مهم نیست چه اتفاقی می‌افتد.

★★★
Ich mache das eh immer so.
من همیشه این کار را به این صورت انجام می‌دهم.

استفاده‌های رایج:

🍎 eh: به عنوان قید تاکید برای بیان قطعیت یا اجتناب‌ناپذیری

Wir müssen eh gehen, also können wir jetzt los.
ما به هر حال باید برویم، پس می‌توانیم الآن حرکت کنیم.

🍎 eh: برای بیان بدیهی بودن یا بی‌توجهی به جزئیات

Das weiß ich eh.
این را به هر حال می‌دانم.

تفاوت‌های مفهومی:

eh: به معنای “به هر حال” یا “در هر صورت” است و به عنوان قید تاکید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان قطعیت، بدیهی بودن یا اجتناب‌ناپذیر بودن یک موضوع به کار می‌رود.

مثال:
Es wird eh nicht funktionieren, also lass es uns anders versuchen.
این به هر حال کار نخواهد کرد، پس بیایید به روش دیگری امتحان کنیم.

مثال:
Er kommt eh nicht, also brauchen wir nicht zu warten.
او به هر حال نمی‌آید، پس نیازی نیست منتظر بمانیم.

Vergleich / مقایسه:

🍎 eh: قید تاکید، بیان قطعیت یا اجتناب‌ناپذیری

Du wirst das Spiel eh gewinnen.
تو به هر حال بازی را خواهی برد.

🍎 eh (Partikel): قید تاکید، بیان بدیهی بودن یا بی‌توجهی به جزئیات

Wir haben eh keine andere Wahl.
ما به هر حال انتخاب دیگری نداریم.

312
Q

ehe (konj)

A

ehe
به معنای “پیش از این که” یا “قبل از این که” است و به عنوان حرف ربط
(Konjunktion)
استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی بین دو جمله به کار می‌رود،
به این صورت که یکی از جملات قبل از دیگری اتفاق می‌افتد.

🥬 ۱. برای بیان ترتیب زمانی:

★★★
Ehe ich zur Arbeit gehe, frühstücke ich.
پیش از این که به سر کار بروم، صبحانه می‌خورم.

★★★
Er rief an, ehe er ging.
او تماس گرفت، پیش از این که برود.

★★★
Wir müssen das Haus aufräumen, ehe die Gäste kommen.
ما باید خانه را مرتب کنیم، پیش از این که مهمان‌ها بیایند.

★★★
Ehe sie ins Bett geht, liest sie ein Buch.
پیش از این که به رختخواب برود، کتاب می‌خواند.

🥬 ۲. برای بیان ضرورت یا اهمیت انجام یک عمل قبل از دیگری:

★★★
Ehe du eine Entscheidung triffst, solltest du alle Optionen prüfen.
پیش از این که تصمیم بگیری، باید همه گزینه‌ها را بررسی کنی.

★★★
Ehe wir losfahren, müssen wir das Auto tanken.
پیش از این که حرکت کنیم، باید ماشین را بنزین بزنیم.

★★★
Ehe sie das Projekt abschließt, muss sie alle Details überprüfen.
پیش از این که پروژه را به پایان برساند، باید همه جزئیات را بررسی کند.

★★★
Ehe er seine Arbeit beginnt, trinkt er einen Kaffee.
پیش از این که کارش را شروع کند، یک قهوه می‌نوشد.

استفاده‌های رایج:

🍎 ehe: به عنوان حرف ربط برای بیان ترتیب زمانی

Ehe ich zur Arbeit gehe, frühstücke ich.
پیش از این که به سر کار بروم، صبحانه می‌خورم.

🍎 ehe: برای بیان ضرورت یا اهمیت انجام یک عمل قبل از دیگری

Ehe du eine Entscheidung triffst, solltest du alle Optionen prüfen.
پیش از این که تصمیم بگیری، باید همه گزینه‌ها را بررسی کنی.

تفاوت‌های مفهومی:

ehe: به معنای “پیش از این که” یا “قبل از این که” است و به عنوان حرف ربط استفاده می‌شود. این واژه برای بیان ترتیب زمانی بین دو جمله به کار می‌رود، به این صورت که یکی از جملات قبل از دیگری اتفاق می‌افتد.

مثال:
Er rief an, ehe er ging.
او تماس گرفت، پیش از این که برود.

مثال:
Wir müssen das Haus aufräumen, ehe die Gäste kommen.
ما باید خانه را مرتب کنیم، پیش از این که مهمان‌ها بیایند.

مقایسه:

🍎 ehe: حرف ربط، بیان ترتیب زمانی

Ehe sie ins Bett geht, liest sie ein Buch.
پیش از این که به رختخواب برود، کتاب می‌خواند.

🍎 ehe (Konjunktion): حرف ربط، بیان ضرورت یا اهمیت انجام یک عمل قبل از دیگری

Ehe wir losfahren, müssen wir das Auto tanken.
پیش از این که حرکت کنیم، باید ماشین را بنزین بزنیم.

313
Q

tja (part)

A

tja
به معنای “خب” یا “بله خب” است و به عنوان قید تاکید
(Partikel) در زبان آلمانی استفاده می‌شود. این واژه برای بیان تاسف، تعجب، پذیرش یا تسلیم در یک موقعیت به کار می‌رود و
اغلب در مکالمات غیررسمی و روزمره استفاده می‌شود.

🥬 ۱. برای بیان تاسف یا پشیمانی:

★★★
Tja, das ist leider so.
خب، متأسفانه همین‌طور است.

★★★
Tja, ich habe den Bus verpasst.
خب، اتوبوس را از دست دادم.

★★★
Tja, das hätte besser laufen können.
خب، می‌توانست بهتر پیش برود.

★★★
Tja, das war wohl ein Fehler.
خب، این احتمالاً یک اشتباه بود.

🥬 ۲. برای بیان تعجب یا شگفتی:

★★★
Tja, wer hätte das gedacht?
خب، چه کسی فکرش را می‌کرد؟

★★★
Tja, das ist ja eine Überraschung.
خب، این که یک سورپرایز است.

★★★
Tja, das ist ja unglaublich!
خب، این که باورنکردنی است!

★★★
Tja, so kann es gehen.
خب، این‌طور هم می‌شود.

🥬 ۳. برای بیان پذیرش یا تسلیم در یک موقعیت:

★★★
Tja, da kann man nichts machen.
خب، نمی‌شود کاری کرد.

★★★
Tja, so ist das Leben.
خب، زندگی همین است.

★★★
Tja, wir müssen damit leben.
خب، باید با آن کنار بیاییم.

★★★
Tja, das ist nun mal so.
خب، این‌طور که هست.

استفاده‌های رایج:

🍎 tja: به عنوان قید تاکید برای بیان تاسف یا پشیمانی

Tja, das ist leider so.
خب، متأسفانه همین‌طور است.

🍎 tja: برای بیان تعجب یا شگفتی

Tja, wer hätte das gedacht?
خب، چه کسی فکرش را می‌کرد؟

تفاوت‌های مفهومی:

tja:
به معنای “خب” یا “بله خب” است و به عنوان قید تاکید استفاده می‌شود. این واژه برای بیان تاسف، تعجب، پذیرش یا تسلیم در یک موقعیت به کار می‌رود.

مثال:
Tja, ich habe den Bus verpasst.
خب، اتوبوس را از دست دادم.

مثال:
Tja, das ist ja eine Überraschung.
خب، این که یک سورپرایز است.

مقایسه:

🍎 tja: قید تاکید، بیان تاسف یا پشیمانی

Tja, das hätte besser laufen können.
خب، می‌توانست بهتر پیش برود.

🍎 tja (Partikel): قید تاکید، بیان پذیرش یا تسلیم در یک موقعیت

Tja, so ist das Leben.
خب، زندگی همین است.

314
Q

umso (konj)

A

umso
به معنای “هر چه بیشتر” یا “به همان اندازه” است و به عنوان قید ارتباطی
(Konjunktion) استفاده می‌شود.
این واژه معمولاً با je در جملات وابسته همراه می‌شود تا نشان دهد که یک وضعیت یا
اقدام به طور متناسب با یک وضعیت یا اقدام دیگر تغییر می‌کند.

🥬 ۱. برای بیان افزایش یا کاهش متناسب:

★★★
Je früher wir anfangen, umso schneller sind wir fertig.
هر چه زودتر شروع کنیم، زودتر کارمان تمام می‌شود.

★★★
Je mehr du lernst, umso besser wirst du.
هر چه بیشتر یاد بگیری، بهتر خواهی شد.

★★★
Je länger du wartest, umso schwieriger wird es.
هر چه بیشتر منتظر بمانی، سخت‌تر می‌شود.

★★★
Je weniger du schläfst, umso müder wirst du.
هر چه کمتر بخوابی، خسته‌تر خواهی شد.

🥬 ۲. برای تاکید بر وابستگی متقابل:

★★★
Je teurer das Produkt, umso höher die Qualität.
هر چه محصول گران‌تر باشد، کیفیت بالاتر است.

★★★
Je mehr du trainierst, umso stärker wirst du.
هر چه بیشتر تمرین کنی، قوی‌تر خواهی شد.

★★★
Je freundlicher du bist, umso mehr Freunde wirst du finden.
هر چه دوستانه‌تر باشی، دوستان بیشتری پیدا خواهی کرد.

★★★
Je länger der Tag, umso kürzer die Nacht.
هر چه روز بلندتر باشد، شب کوتاه‌تر است.

استفاده‌های رایج:

🍎 umso: به عنوان قید ارتباطی برای بیان افزایش یا کاهش متناسب

Je früher wir anfangen, umso schneller sind wir fertig.
هر چه زودتر شروع کنیم، زودتر کارمان تمام می‌شود.

🍎 umso: برای تاکید بر وابستگی متقابل

Je teurer das Produkt, umso höher die Qualität.
هر چه محصول گران‌تر باشد، کیفیت بالاتر است.

تفاوت‌های مفهومی:

umso: به معنای “هر چه بیشتر” یا “به همان اندازه” است و به عنوان قید ارتباطی استفاده می‌شود. این واژه معمولاً با je در جملات وابسته همراه می‌شود تا نشان دهد که یک وضعیت یا اقدام به طور متناسب با یک وضعیت یا اقدام دیگر تغییر می‌کند.

مثال:
Je mehr du lernst, umso besser wirst du.
هر چه بیشتر یاد بگیری، بهتر خواهی شد.

مثال:
Je weniger du schläfst, umso müder wirst du.
هر چه کمتر بخوابی، خسته‌تر خواهی شد.

مقایسه:

🍎 umso: قید ارتباطی، بیان افزایش یا کاهش متناسب

Je länger du wartest, umso schwieriger wird es.
هر چه بیشتر منتظر بمانی، سخت‌تر می‌شود.

🍎 umso (Konjunktion): قید ارتباطی، تاکید بر وابستگی متقابل

Je freundlicher du bist, umso mehr Freunde wirst du finden.
هر چه دوستانه‌تر باشی، دوستان بیشتری پیدا خواهی کرد.