4 Flashcards

1
Q

ausflippen

A

فعل “ausflippen”
به زبان آلمانی به معنای “از کوره در رفتن” یا “دیوانه شدن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی به دلیل هیجان زیاد، عصبانیت یا شادی شدید واکنش غیرمعمولی نشان می‌دهد.

از کوره در رفتن به دلیل عصبانیت
“Als er die schlechten Nachrichten hörte, ist er total ausgeflippt.”
وقتی خبرهای بد را شنید، کاملاً از کوره در رفت.

دیوانه شدن از خوشحالی
“Sie ist ausgeflippt, als sie die Konzertkarten bekommen hat.”
وقتی بلیط‌های کنسرت را دریافت کرد، از خوشحالی دیوانه شد.

واکنش غیرمعمول به یک موقعیت خاص
“Als das Team gewann, sind alle Fans ausgeflippt.”
وقتی تیم برنده شد، همه طرفداران دیوانه شدند.

مثال‌های بیشتر برای “ausflippen”:
عصبانیت شدید
“Er flippt immer aus, wenn er seinen Schlüssel verliert.”
او همیشه وقتی کلیدش را گم می‌کند از کوره در می‌رود.

واکنش شدید به شوخی
“Sie flippt aus, wenn man sie ärgert.”
او وقتی کسی اذیتش می‌کند، از کوره در می‌رود.

دیوانه شدن از شگفتی
“Er ist ausgeflippt, als er das Geschenk gesehen hat.”
وقتی هدیه را دید، از شگفتی دیوانه شد.

واکنش به موسیقی بلند
“Die Nachbarn flippen aus, wenn die Musik zu laut ist.”
همسایه‌ها وقتی موسیقی خیلی بلند است، از کوره در می‌روند.

هیجان شدید در مهمانی
“Alle flippen aus, wenn der DJ ihre Lieblingssongs spielt.”
همه وقتی دی‌جی آهنگ‌های مورد علاقه‌شان را پخش می‌کند، دیوانه می‌شوند.

ساختار جمله:
ausflippen vor etwas
“Sie flippt vor Freude aus.”
او از خوشحالی دیوانه می‌شود.

jemanden zum Ausflippen bringen
“Das laute Geräusch bringt ihn zum Ausflippen.”
صدای بلند او را به دیوانگی می‌کشاند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich flippe aus
“Ich flippe aus, wenn ich das sehe.”
من وقتی این را می‌بینم، از کوره در می‌روم.

sie flippt aus (سوم شخص مفرد)
“Sie flippt immer aus, wenn sie überrascht wird.”
او همیشه وقتی غافلگیر می‌شود، از کوره در می‌رود.

sie flippen aus (سوم شخص جمع)
“Sie flippen aus, wenn das Spiel beginnt.”
آن‌ها وقتی بازی شروع می‌شود، دیوانه می‌شوند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “ausflippen” برای توصیف واکنش‌های شدید احساسی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

bilanzieren

A

فعل “bilanzieren”
به زبان آلمانی به معنای “ترازنامه تهیه کردن” یا “حساب و کتاب کردن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که فرد یا سازمانی وضعیت مالی خود را بررسی و گزارش می‌کند.

تهیه ترازنامه مالی
“Am Ende des Jahres muss die Firma ihre Finanzen bilanzieren.”
در پایان سال شرکت باید امور مالی خود را ترازنامه کند.

ارزیابی مالی شرکت
“Das Unternehmen bilanzierte seine Gewinne und Verluste.”
شرکت سود و زیان خود را ارزیابی کرد.

حساب و کتاب دقیق
“Er bilanzierte die Kosten für das Projekt.”
او هزینه‌های پروژه را حساب و کتاب کرد.

مثال‌های بیشتر برای “bilanzieren”:
تهیه ترازنامه فصلی
“Jeden Quartal bilanzieren wir unsere Geschäftsergebnisse.”
ما هر فصل نتایج کسب و کارمان را ترازنامه می‌کنیم.

ارزیابی مالیات
“Sie müssen ihre Einnahmen bilanzieren, um die Steuer zu berechnen.”
آن‌ها باید درآمدهای خود را ترازنامه کنند تا مالیات را محاسبه کنند.

ترازنامه ماهانه
“Wir bilanzieren die Ausgaben und Einnahmen monatlich.”
ما ماهانه هزینه‌ها و درآمدها را ترازنامه می‌کنیم.

ارزیابی وضعیت مالی
“Die Bank bilanzierte die Vermögenswerte des Kunden.”
بانک دارایی‌های مشتری را ارزیابی کرد.

بررسی بودجه
“Wir müssen unser Budget für das nächste Jahr bilanzieren.”
ما باید بودجه سال آینده خود را ترازنامه کنیم.

ساختار جمله:
etwas bilanzieren
“Wir bilanzieren die Verluste des letzten Jahres.”
ما زیان‌های سال گذشته را ترازنامه می‌کنیم.

die Bilanz ziehen (به معنای ارزیابی و نتیجه‌گیری از یک وضعیت)
“Am Ende des Projekts ziehen wir die Bilanz.”
در پایان پروژه ما ترازنامه را تهیه می‌کنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bilanziere
“Ich bilanziere die Einnahmen und Ausgaben meines Geschäfts.”
من درآمدها و هزینه‌های کسب و کارم را ترازنامه می‌کنم.

sie bilanziert (سوم شخص مفرد)
“Sie bilanziert die monatlichen Verkäufe.”
او فروش‌های ماهانه را ترازنامه می‌کند.

sie bilanzieren (سوم شخص جمع)
“Sie bilanzieren die Jahresabschlüsse.”
آن‌ها ترازنامه‌های سالانه را تهیه می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “bilanzieren” برای توصیف تهیه ترازنامه و ارزیابی مالی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

etwas ablehnen

A

عبارت “etwas ablehnen”
به زبان آلمانی به معنای “چیزی را رد کردن” یا “چیزی را نپذیرفتن” است.
این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی از پذیرش یا قبول چیزی خودداری می‌کند.

رد کردن پیشنهاد
“Er hat das Angebot abgelehnt.”
او پیشنهاد را رد کرد.

نپذیرفتن دعوت
“Sie lehnte die Einladung ab.”
او دعوت را نپذیرفت.

رد کردن درخواست
“Der Antrag wurde abgelehnt.”
درخواست رد شد.

مثال‌های بیشتر برای “etwas ablehnen”:
رد کردن کمک
“Sie hat meine Hilfe abgelehnt.”
او کمک من را رد کرد.

نپذیرفتن شرایط
“Er lehnt die Bedingungen ab.”
او شرایط را نمی‌پذیرد.

رد کردن ایده
“Die Idee wurde von der Mehrheit abgelehnt.”
ایده توسط اکثریت رد شد.

نپذیرفتن عذرخواهی
“Sie lehnt seine Entschuldigung ab.”
او عذرخواهی او را نمی‌پذیرد.

رد کردن قرارداد
“Der Vertrag wurde von der Firma abgelehnt.”
قرارداد توسط شرکت رد شد.

ساختار جمله:
etwas ablehnen
“Ich lehne das Angebot ab.”
من پیشنهاد را رد می‌کنم.

jemanden ablehnen
“Sie lehnt ihn als Partner ab.”
او او را به عنوان شریک نمی‌پذیرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich lehne ab
“Ich lehne die Bedingungen ab.”
من شرایط را رد می‌کنم.

sie lehnt ab (سوم شخص مفرد)
“Sie lehnt die Einladung zur Party ab.”
او دعوت به مهمانی را رد می‌کند.

sie lehnen ab (سوم شخص جمع)
“Sie lehnen den Vorschlag ab.”
آن‌ها پیشنهاد را رد می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “etwas ablehnen” برای توصیف رد کردن یا نپذیرفتن چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

etwas bewirken

A

عبارت “etwas bewirken”
به زبان آلمانی به معنای “چیزی را به وجود آوردن” یا “سبب شدن چیزی” است. این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی یا چیزی تغییر، اثر یا نتیجه‌ای ایجاد می‌کند.

تغییر ایجاد کردن
“Seine Rede hat eine Veränderung bewirkt.”
سخنرانی او تغییری به وجود آورد.

سبب بهبود شدن
“Die neuen Maßnahmen haben eine Verbesserung bewirkt.”
اقدامات جدید سبب بهبود شدند.

نتیجه‌ای به دست آوردن
“Durch seine Bemühungen hat er viel bewirkt.”
او از طریق تلاش‌هایش خیلی چیزها به دست آورد.

مثال‌های بیشتر برای “etwas bewirken”:
تأثیر مثبت گذاشتن
“Sein Engagement hat viel Gutes bewirkt.”
تعهد او بسیاری از کارهای خوب را به وجود آورد.

سبب تغییر سیاست شدن
“Der Protest hat eine Änderung der Politik bewirkt.”
اعتراض سبب تغییر سیاست شد.

ایجاد تفاوت
“Die kleine Hilfe hat einen großen Unterschied bewirkt.”
کمک کوچک تفاوت بزرگی ایجاد کرد.

تحقق هدف
“Gemeinsame Anstrengungen können viel bewirken.”
تلاش‌های مشترک می‌توانند بسیاری از اهداف را محقق کنند.

سبب نتیجه شدن
“Die Entscheidung hat erhebliche Folgen bewirkt.”
تصمیم پیامدهای قابل توجهی را سبب شد.

ساختار جمله:
etwas bewirken
“Wir wollen durch diese Aktion eine Veränderung bewirken.”
ما می‌خواهیم از طریق این اقدام تغییری ایجاد کنیم.

durch etwas bewirken
“Die Reformen haben durch ihre Umsetzung positive Effekte bewirkt.”
اصلاحات از طریق اجرای‌شان اثرات مثبتی به وجود آوردند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bewirke
“Ich hoffe, dass ich durch meine Arbeit etwas Positives bewirken kann.”
من امیدوارم که از طریق کارم بتوانم چیزی مثبت ایجاد کنم.

sie bewirkt (سوم شخص مفرد)
“Sie hat durch ihre Initiative viel bewirkt.”
او از طریق ابتکار خود خیلی چیزها را به وجود آورد.

sie bewirken (سوم شخص جمع)
“Sie bewirken durch ihre Zusammenarbeit große Fortschritte.”
آن‌ها از طریق همکاری‌شان پیشرفت‌های بزرگی را به وجود می‌آورند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “etwas bewirken” برای توصیف به وجود آوردن تغییرات، اثرات یا نتایج مثبت در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

-اثر گذاشتن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

etwas schaffen

A

عبارت “etwas schaffen”
به زبان آلمانی به معنای “چیزی را ایجاد کردن” یا “چیزی را به سرانجام رساندن” است. این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی کاری را با موفقیت انجام می‌دهد یا چیزی جدید ایجاد می‌کند.

انجام دادن کار با موفقیت
“Er hat die Prüfung geschafft.”
او امتحان را با موفقیت گذراند.

ایجاد کردن یک اثر هنری
“Sie hat ein wunderschönes Gemälde geschaffen.”
او یک نقاشی زیبا ایجاد کرده است.

به سرانجام رساندن یک پروژه
“Wir haben es geschafft, das Projekt rechtzeitig abzuschließen.”
ما موفق شدیم پروژه را به موقع به پایان برسانیم.

مثال‌های بیشتر برای “etwas schaffen”:
تکمیل کردن کار
“Ich habe es geschafft, das Buch in einer Woche zu lesen.”
من موفق شدم کتاب را در یک هفته بخوانم.

ایجاد کردن شرایط بهتر
“Die neuen Maßnahmen haben bessere Arbeitsbedingungen geschaffen.”
اقدامات جدید شرایط کاری بهتری ایجاد کرده‌اند.

به دست آوردن نتیجه خوب
“Er hat es geschafft, eine gute Note zu bekommen.”
او موفق شد نمره خوبی بگیرد.

تأسیس یک شرکت
“Sie hat ein erfolgreiches Unternehmen geschaffen.”
او یک شرکت موفق تأسیس کرده است.

ایجاد فرصت‌های شغلی
“Das neue Gesetz hat viele Arbeitsplätze geschaffen.”
قانون جدید فرصت‌های شغلی زیادی ایجاد کرده است.

ساختار جمله:
etwas schaffen
“Ich habe es endlich geschafft, mein Ziel zu erreichen.”
من بالاخره موفق شدم به هدفم برسم.

etwas neu schaffen
“Wir müssen eine neue Lösung für das Problem schaffen.”
ما باید یک راه‌حل جدید برای مشکل ایجاد کنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich schaffe
“Ich schaffe es, die Aufgabe pünktlich zu erledigen.”
من موفق می‌شوم وظیفه را به موقع انجام دهم.

sie schafft (سوم شخص مفرد)
“Sie schafft es, ihre Träume zu verwirklichen.”
او موفق می‌شود رؤیاهایش را محقق کند.

sie schaffen (سوم شخص جمع)
“Sie schaffen neue Möglichkeiten für die Gemeinschaft.”
آن‌ها فرصت‌های جدیدی برای جامعه ایجاد می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “etwas schaffen” برای توصیف ایجاد کردن یا به سرانجام رساندن چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

خلق کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

jdn. Pflegen

A

عبارت “jdn. pflegen”
به زبان آلمانی به معنای “مراقبت کردن از کسی” یا “پرستاری کردن از کسی” است.
این عبارت زمانی استفاده می‌شود که کسی از فردی، معمولاً بیمار یا نیازمند به مراقبت، نگهداری و پرستاری می‌کند.

مراقبت از بیمار
“Sie pflegt ihre kranke Mutter.”
او از مادر بیمار خود مراقبت می‌کند.

پرستاری از فرد مسن
“Er pflegt seinen alten Vater.”
او از پدر مسن خود پرستاری می‌کند.

مراقبت از کودک
“Die Krankenschwester pflegt die verletzten Kinder.”
پرستار از کودکان مجروح مراقبت می‌کند.

مثال‌های بیشتر برای “jdn. pflegen”:
مراقبت از همسر
“Er pflegt seine Frau nach der Operation.”
او بعد از عمل از همسرش مراقبت می‌کند.

پرستاری از بیماران در بیمارستان
“Die Pflegekräfte pflegen die Patienten im Krankenhaus.”
پرستاران از بیماران در بیمارستان مراقبت می‌کنند.

نگهداری از فرد معلول
“Sie pflegt ihren behinderten Bruder.”
او از برادر معلول خود مراقبت می‌کند.

مراقبت در خانه سالمندان
“Das Personal pflegt die Senioren im Altenheim.”
پرسنل از سالمندان در خانه سالمندان مراقبت می‌کند.

پرستاری در شرایط بحرانی
“Die Ärzte und Pfleger pflegen die Verletzten nach dem Unfall.”
پزشکان و پرستاران بعد از حادثه از مجروحین مراقبت می‌کنند.

ساختار جمله:
jdn. pflegen
“Sie pflegt ihren kranken Mann zu Hause.”
او در خانه از شوهر بیمار خود مراقبت می‌کند.

sich um jdn. kümmern (به معنای مراقبت و توجه به کسی)
“Er kümmert sich liebevoll um seine pflegebedürftige Großmutter.”
او با محبت از مادربزرگ نیازمند به مراقبت خود نگهداری می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich pflege
“Ich pflege meinen kranken Vater seit Jahren.”
من سال‌هاست که از پدر بیمارم مراقبت می‌کنم.

sie pflegt (سوم شخص مفرد)
“Sie pflegt ihre Nachbarin, die sich verletzt hat.”
او از همسایه‌اش که آسیب دیده است، مراقبت می‌کند.

sie pflegen (سوم شخص جمع)
“Sie pflegen die Kinder im Waisenhaus.”
آن‌ها از کودکان در پرورشگاه مراقبت می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از عبارت “jdn. pflegen” برای توصیف مراقبت و پرستاری از افراد در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

jobben

A

فعل “jobben” به زبان آلمانی به معنای “کار کردن به صورت موقت یا پاره‌وقت” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی برای مدت کوتاهی یا به صورت پاره‌وقت کار می‌کند، معمولاً برای کسب درآمد اضافی یا به عنوان شغل دانشجویی.

کار پاره‌وقت داشتن
“Er jobbt neben dem Studium in einem Café.”
او کنار تحصیلش در یک کافه کار پاره‌وقت دارد.

کار موقت در تعطیلات
“Sie jobbt während der Sommerferien als Kellnerin.”
او در تعطیلات تابستانی به عنوان گارسون کار می‌کند.

کار دانشجویی
“Viele Studenten jobben, um ihre Miete zu bezahlen.”
بسیاری از دانشجویان برای پرداخت اجاره‌شان کار می‌کنند.

مثال‌های بیشتر برای “jobben”:
کار پاره‌وقت در فروشگاه
“Ich jobbe zweimal die Woche in einem Supermarkt.”
من دو بار در هفته در یک سوپرمارکت کار می‌کنم.

کار موقت در جشنواره
“Er jobbt jedes Jahr auf dem Weihnachtsmarkt.”
او هر سال در بازار کریسمس کار می‌کند.

کار موقت برای تجربه
“Sie jobbt in verschiedenen Bereichen, um Berufserfahrung zu sammeln.”
او در زمینه‌های مختلف کار می‌کند تا تجربه کاری کسب کند.

کار موقت در رویدادها
“Viele junge Leute jobben auf Konzerten und Festivals.”
بسیاری از جوانان در کنسرت‌ها و جشنواره‌ها کار می‌کنند.

کار دانشجویی در کتابخانه
“Er jobbt in der Universitätsbibliothek, um etwas Geld zu verdienen.”
او در کتابخانه دانشگاه کار می‌کند تا مقداری پول به دست بیاورد.

ساختار جمله:
jobben
“Ich jobbe in meiner Freizeit, um etwas zusätzliches Geld zu verdienen.”
من در وقت آزاد خودم کار می‌کنم تا مقداری پول اضافی به دست بیاورم.

als etwas jobben
“Sie jobbt als Aushilfe in einem Büro.”
او به عنوان نیروی کمکی در یک دفتر کار می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich jobbe
“Ich jobbe in den Semesterferien, um meine Studiengebühren zu bezahlen.”
من در تعطیلات دانشگاهی کار می‌کنم تا شهریه‌هایم را بپردازم.

sie jobbt (سوم شخص مفرد)
“Sie jobbt an den Wochenenden in einem Restaurant.”
او آخر هفته‌ها در یک رستوران کار می‌کند.

sie jobben (سوم شخص جمع)
“Sie jobben, um Geld für ihre Reise zu sparen.”
آن‌ها کار می‌کنند تا برای سفرشان پول پس‌انداز کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “jobben” برای توصیف کار موقت یا پاره‌وقت در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

plaudern

A

فعل “plaudern”
به زبان آلمانی به معنای “گپ زدن” یا “حرف زدن به طور غیررسمی” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی به طور دوستانه و غیررسمی با دیگران صحبت می‌کند.

گپ زدن با دوستان
“Wir haben stundenlang im Café geplaudert.”
ما ساعت‌ها در کافه گپ زدیم.

صحبت غیررسمی در مهمانی
“Sie plauderte fröhlich mit den Gästen.”
او با مهمانان خوشحالانه گپ می‌زد.

گپ زدن درباره‌ی موضوعات روزمره
“Wir plauderten über das Wetter und die neuesten Nachrichten.”
ما درباره‌ی هوا و آخرین اخبار گپ زدیم.

مثال‌های بیشتر برای “plaudern”:
گپ زدن تلفنی
“Er plauderte lange mit seiner Schwester am Telefon.”
او مدت طولانی با خواهرش تلفنی گپ زد.

گپ زدن در حین پیاده‌روی
“Wir plauderten während unseres Spaziergangs im Park.”
ما در حین پیاده‌روی در پارک گپ زدیم.

صحبت غیررسمی در محل کار
“Sie plauderten in der Mittagspause im Büro.”
آن‌ها در زمان استراحت ناهار در دفتر گپ زدند.

گپ زدن در کلاس
“Die Schüler plauderten leise, während sie auf den Lehrer warteten.”
دانش‌آموزان آرام گپ می‌زدند در حالی که منتظر معلم بودند.

صحبت دوستانه در سفر
“Auf der Zugfahrt plauderten wir mit unseren Sitznachbarn.”
در سفر با قطار با هم‌نشین‌های خود گپ زدیم.

ساختار جمله:
mit jemandem plaudern
“Ich plaudere gerne mit meinen Nachbarn im Garten.”
من دوست دارم با همسایه‌هایم در باغ گپ بزنم.

über etwas plaudern
“Wir plauderten über unsere Urlaubspläne.”
ما درباره‌ی برنامه‌های تعطیلاتمان گپ زدیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich plaudere
“Ich plaudere oft mit meinen Freunden nach der Arbeit.”
من اغلب بعد از کار با دوستانم گپ می‌زنم.

sie plaudert (سوم شخص مفرد)
“Sie plaudert gerne mit ihren Kollegen.”
او دوست دارد با همکارانش گپ بزند.

sie plaudern (سوم شخص جمع)
“Sie plaudern jeden Nachmittag im Park.”
آن‌ها هر بعدازظهر در پارک گپ می‌زنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “plaudern” برای توصیف گپ زدن یا صحبت غیررسمی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

protokollieren

A

فعل “protokollieren”
به زبان آلمانی به معنای “ثبت کردن” یا “صورت‌جلسه کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی جزئیات یک جلسه، رویداد یا گفتگو را به طور رسمی و دقیق ثبت می‌کند.

ثبت کردن جزئیات جلسه
“Der Sekretär protokolliert die Besprechung.”
منشی جلسه را صورت‌جلسه می‌کند.

ثبت کردن مکالمات
“Alle Gespräche werden protokolliert.”
تمام مکالمات ثبت می‌شوند.

نگارش گزارش
“Wir müssen das Ergebnis der Untersuchung protokollieren.”
ما باید نتیجه تحقیقات را ثبت کنیم.

مثال‌های بیشتر برای “protokollieren”:
ثبت کردن رویداد
“Das System protokolliert alle Ereignisse automatisch.”
سیستم به‌طور خودکار تمام رویدادها را ثبت می‌کند.

ثبت کردن مشاهدات
“Der Wissenschaftler protokolliert seine Beobachtungen.”
دانشمند مشاهدات خود را ثبت می‌کند.

نگارش صورت‌جلسه
“Der Vorstand hat die Entscheidung protokolliert.”
هیئت مدیره تصمیم را صورت‌جلسه کرد.

ثبت کردن داده‌ها
“Die Software protokolliert alle Eingaben.”
نرم‌افزار تمام ورودی‌ها را ثبت می‌کند.

ثبت کردن نتایج
“Der Lehrer protokolliert die Testergebnisse der Schüler.”
معلم نتایج آزمون‌های دانش‌آموزان را ثبت می‌کند.

ساختار جمله:
etwas protokollieren
“Bitte protokollieren Sie die wichtigsten Punkte des Meetings.”
لطفاً نکات مهم جلسه را ثبت کنید.

ein Protokoll führen (به معنای نگارش صورت‌جلسه)
“Wir müssen ein Protokoll der Besprechung führen.”
ما باید صورت‌جلسه‌ای از جلسه بنویسیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich protokolliere
“Ich protokolliere die Diskussionen während der Konferenz.”
من بحث‌ها را در طول کنفرانس ثبت می‌کنم.

sie protokolliert (سوم شخص مفرد)
“Sie protokolliert alle Gespräche mit den Kunden.”
او تمام مکالمات با مشتریان را ثبت می‌کند.

sie protokollieren (سوم شخص جمع)
“Sie protokollieren die täglichen Aktivitäten.”
آن‌ها فعالیت‌های روزانه را ثبت می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “protokollieren” برای توصیف ثبت کردن یا صورت‌جلسه کردن جزئیات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

schlendern

A

فعل “schlendern”
به زبان آلمانی به معنای “آهسته قدم زدن” یا “پرسه زدن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی بدون عجله و به آرامی در حال قدم زدن است، معمولاً برای لذت بردن از محیط اطراف یا گذران وقت.

آهسته قدم زدن در پارک
“Wir schlendern gerne sonntags im Park.”
ما دوست داریم روزهای یکشنبه به آرامی در پارک قدم بزنیم.

پرسه زدن در خیابان‌های شهر
“Sie schlenderte durch die Straßen der Altstadt.”
او در خیابان‌های شهر قدیمی پرسه می‌زد.

قدم زدن در بازار
“Er schlendert über den Wochenmarkt und schaut sich die Stände an.”
او در بازار هفتگی قدم می‌زند و به غرفه‌ها نگاه می‌کند.

مثال‌های بیشتر برای “schlendern”:
آرام قدم زدن در ساحل
“Wir schlendern am Strand entlang und genießen den Sonnenuntergang.”
ما در ساحل قدم می‌زنیم و از غروب آفتاب لذت می‌بریم.

پرسه زدن در باغ
“Sie schlendert durch den botanischen Garten.”
او در باغ گیاه‌شناسی پرسه می‌زند.

آهسته قدم زدن در مرکز خرید
“Ich schlendere oft durch das Einkaufszentrum, um die neuesten Angebote zu sehen.”
من اغلب در مرکز خرید قدم می‌زنم تا از جدیدترین پیشنهادات باخبر شوم.

قدم زدن در شهر بدون مقصد خاص
“Er schlendert durch die Stadt, ohne ein bestimmtes Ziel.”
او بدون هدف خاصی در شهر قدم می‌زند.

پرسه زدن با دوستان
“Wir schlendern gemeinsam durch die Gassen und unterhalten uns.”
ما با هم در کوچه‌ها قدم می‌زنیم و صحبت می‌کنیم.

ساختار جمله:
durch etwas schlendern
“Wir schlendern gerne durch den Wald.”
ما دوست داریم در جنگل قدم بزنیم.

etwas schlendern (استفاده کمتر معمول)
“Wir schlendern die Straße entlang.”
ما در طول خیابان قدم می‌زنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich schlendere
“Ich schlendere oft nach der Arbeit durch die Stadt.”
من اغلب بعد از کار در شهر قدم می‌زنم.

sie schlendert (سوم شخص مفرد)
“Sie schlendert durch den Park und genießt die Natur.”
او در پارک قدم می‌زند و از طبیعت لذت می‌برد.

sie schlendern (سوم شخص جمع)
“Sie schlendern durch das historische Viertel und bewundern die alten Gebäude.”
آن‌ها در محله تاریخی قدم می‌زنند و ساختمان‌های قدیمی را تحسین می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “schlendern” برای توصیف آهسته قدم زدن یا پرسه زدن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

sich stapeln

A

فعل “sich stapeln”
به زبان آلمانی به معنای “روی هم انباشته شدن” یا “توده شدن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که اشیا به صورت توده‌ای یا در یک ستون بر روی هم جمع شوند.

انباشته شدن کاغذها
“Die Papiere stapeln sich auf meinem Schreibtisch.”
کاغذها روی میز کارم انباشته شده‌اند.

توده شدن جعبه‌ها
“Im Lager stapeln sich die Kartons bis zur Decke.”
در انبار جعبه‌ها تا سقف توده شده‌اند.

روی هم جمع شدن کتاب‌ها
“Die Bücher stapeln sich in der Ecke des Zimmers.”
کتاب‌ها در گوشه اتاق روی هم جمع شده‌اند.

مثال‌های بیشتر برای “sich stapeln”:
انباشت زباله
“Der Müll stapelt sich vor dem Haus.”
زباله‌ها جلوی خانه انباشته شده‌اند.

توده شدن لباس‌ها
“Die schmutzige Wäsche stapelt sich im Badezimmer.”
لباس‌های کثیف در حمام توده شده‌اند.

روی هم جمع شدن ظروف
“Die schmutzigen Teller stapeln sich in der Küche.”
ظروف کثیف در آشپزخانه روی هم جمع شده‌اند.

انباشت مشکلات
“Die Probleme stapeln sich und es wird immer schwieriger, sie zu lösen.”
مشکلات انباشته می‌شوند و حل کردن آن‌ها سخت‌تر می‌شود.

توده شدن نامه‌ها
“Die ungelesenen Briefe stapeln sich auf dem Tisch.”
نامه‌های نخوانده روی میز توده شده‌اند.

ساختار جمله:
etwas stapelt sich
“Die Arbeit stapelt sich auf meinem Schreibtisch.”
کارها روی میز کارم انباشته می‌شوند.

in etwas stapeln
“Die Kartons stapeln sich im Lager.”
جعبه‌ها در انبار توده شده‌اند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich stapeln mich (استفاده کمتر معمول برای تاکید بر تاثیر روی گوینده)
“Ich habe so viel zu tun, die Aufgaben stapeln sich.”
من کارهای زیادی دارم، وظایف روی هم جمع شده‌اند.

sie stapelt sich (سوم شخص مفرد)
“Die Wäsche stapelt sich im Schlafzimmer.”
لباس‌ها در اتاق خواب توده شده‌اند.

sie stapeln sich (سوم شخص جمع)
“Die Akten stapeln sich im Büro.”
پرونده‌ها در دفتر روی هم جمع شده‌اند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “sich stapeln” برای توصیف انباشته شدن یا توده شدن اشیا در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

tauschen

A

فعل “tauschen”
به زبان آلمانی به معنای “تعویض کردن” یا “مبادله کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که دو یا چند چیز با یکدیگر مبادله یا تعویض می‌شوند.

تعویض کالا
“Wir haben unsere Bücher getauscht.”
ما کتاب‌های خود را تعویض کردیم.

مبادله نظرات
“Sie tauschten ihre Meinungen über das Thema aus.”
آن‌ها نظرات خود را درباره موضوع مبادله کردند.

تعویض جای نشستن
“Kann ich meinen Platz mit dir tauschen?”
می‌توانم جایم را با تو عوض کنم؟

مثال‌های بیشتر برای “tauschen”:
تعویض لباس
“Er hat sein Hemd gegen ein T-Shirt getauscht.”
او پیراهن خود را با یک تی‌شرت تعویض کرد.

مبادله کارت‌های بازی
“Die Kinder tauschten ihre Sammelkarten.”
بچه‌ها کارت‌های بازی خود را مبادله کردند.

تعویض اطلاعات تماس
“Wir haben unsere Telefonnummern getauscht.”
ما شماره تلفن‌هایمان را مبادله کردیم.

مبادله خدمات
“Sie tauschten ihre Dienstleistungen aus.”
آن‌ها خدمات خود را مبادله کردند.

تعویض هدایا
“Wir tauschen Geschenke zu Weihnachten.”
ما در کریسمس هدایا را تعویض می‌کنیم.

ساختار جمله:
etwas (mit jemandem) tauschen
“Ich habe mein Fahrrad mit ihm getauscht.”
من دوچرخه‌ام را با او تعویض کردم.

etwas gegen etwas tauschen
“Sie hat ihre alten Bücher gegen neue getauscht.”
او کتاب‌های قدیمی‌اش را با کتاب‌های جدید تعویض کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich tausche
“Ich tausche meine Schicht mit einem Kollegen.”
من شیفت خود را با یکی از همکارانم تعویض می‌کنم.

sie tauscht (سوم شخص مفرد)
“Sie tauscht ihre Schuhe mit ihrer Freundin.”
او کفش‌های خود را با دوستش تعویض می‌کند.

sie tauschen (سوم شخص جمع)
“Sie tauschen ihre Ideen im Meeting.”
آن‌ها ایده‌های خود را در جلسه مبادله می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “tauschen” برای توصیف تعویض یا مبادله اشیا، خدمات یا اطلاعات در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

مثلا جامو باهات عوض کنم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

verdrängen

A

فعل “verdrängen”
به زبان آلمانی به معنای “کنار زدن”، “جایگزین کردن” یا “سرکوب کردن” است.
این فعل در موارد مختلفی به کار می‌رود، از جمله زمانی که کسی یا چیزی به طور فعال جایگزین یا کنار زده می‌شود، یا زمانی که احساسات یا خاطرات ناخوشایند سرکوب می‌شوند.

کنار زدن رقبا
“Er hat alle Konkurrenten verdrängt.”
او همه رقبا را کنار زده است.

جایگزین کردن تکنولوژی قدیمی
“Neue Technologien verdrängen die alten Methoden.”
فناوری‌های جدید روش‌های قدیمی را جایگزین می‌کنند.

سرکوب کردن احساسات
“Er versucht, seine Ängste zu verdrängen.”
او تلاش می‌کند تا ترس‌هایش را سرکوب کند.

مثال‌های بیشتر برای “verdrängen”:
جایگزین کردن فرهنگ‌ها
“Die moderne Kultur verdrängt traditionelle Bräuche.”
فرهنگ مدرن سنت‌های قدیمی را کنار می‌زند.

سرکوب کردن خاطرات
“Manche Menschen verdrängen traumatische Erlebnisse.”
بعضی افراد تجربیات تروماتیک را سرکوب می‌کنند.

جایگزین کردن محصولات در بازار
“Neue Produkte verdrängen ältere Modelle aus dem Markt.”
محصولات جدید مدل‌های قدیمی‌تر را از بازار کنار می‌زنند.

کنار زدن تیم‌های ضعیف‌تر
“Das stärkere Team hat die anderen Teams aus dem Turnier verdrängt.”
تیم قوی‌تر سایر تیم‌ها را از تورنمنت کنار زده است.

سرکوب کردن حقیقت
“Er verdrängt die Wahrheit über seine Vergangenheit.”
او حقیقت درباره گذشته‌اش را سرکوب می‌کند.

ساختار جمله:
etwas/jemanden verdrängen
“Die neuen Ideen verdrängen die alten Überzeugungen.”
ایده‌های جدید باورهای قدیمی را کنار می‌زنند.

Gefühle/Erinnerungen verdrängen
“Er verdrängt seine negativen Gefühle.”
او احساسات منفی خود را سرکوب می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich verdränge
“Ich verdränge die unangenehmen Erinnerungen.”
من خاطرات ناخوشایند را سرکوب می‌کنم.

sie verdrängt (سوم شخص مفرد)
“Sie verdrängt ihre Ängste und Sorgen.”
او ترس‌ها و نگرانی‌هایش را سرکوب می‌کند.

sie verdrängen (سوم شخص جمع)
“Sie verdrängen die Konkurrenz durch aggressive Marketingstrategien.”
آن‌ها رقبا را با استفاده از استراتژی‌های تهاجمی بازاریابی کنار می‌زنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “verdrängen” برای توصیف کنار زدن، جایگزین کردن یا سرکوب کردن در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

das Angebot-e

A

اسم “das Angebot”
به زبان آلمانی به معنای “پیشنهاد” است.
این اسم به صورت مفرد استفاده می‌شود و در جمع به شکل “die Angebote” به کار می‌رود. “Angebot” معمولاً به معنی ارائه یک کالا، خدمت یا شرایط خاص به فرد یا گروهی است.

پیشنهاد تجاری
“Das Angebot des Unternehmens war sehr attraktiv.”
پیشنهاد شرکت بسیار جذاب بود.

پیشنهاد شغلی
“Ich habe ein interessantes Jobangebot erhalten.”
من یک پیشنهاد شغلی جالب دریافت کرده‌ام.

پیشنهاد ویژه
“Im Supermarkt gibt es diese Woche viele Sonderangebote.”
این هفته در سوپرمارکت پیشنهادات ویژه زیادی وجود دارد.

مثال‌های بیشتر برای “das Angebot”:
پیشنهاد تخفیف
“Das Angebot umfasst einen 20% Rabatt auf alle Artikel.”
این پیشنهاد شامل ۲۰٪ تخفیف بر روی تمام کالاها می‌شود.

پیشنهاد خرید
“Er hat das Angebot angenommen und das Auto gekauft.”
او پیشنهاد را قبول کرد و ماشین را خرید.

پیشنهاد فروش
“Wir haben ein gutes Angebot für unser Haus erhalten.”
ما یک پیشنهاد خوب برای خانه‌مان دریافت کرده‌ایم.

پیشنهاد محصول
“Das Angebot an biologischen Produkten ist gestiegen.”
پیشنهاد محصولات ارگانیک افزایش یافته است.

پیشنهاد در مزایده
“Sein Angebot war das höchste bei der Auktion.”
پیشنهاد او در مزایده بالاترین بود.

ساختار جمله:
ein Angebot machen
“Der Verkäufer hat uns ein gutes Angebot gemacht.”
فروشنده به ما یک پیشنهاد خوب داد.

ein Angebot annehmen
“Ich habe das Angebot sofort angenommen.”
من بلافاصله پیشنهاد را قبول کردم.

ein Angebot ablehnen
“Er hat das Angebot abgelehnt, weil es zu teuer war.”
او پیشنهاد را رد کرد چون خیلی گران بود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich mache ein Angebot
“Ich mache dir ein Angebot, das du nicht ablehnen kannst.”
من به تو پیشنهادی می‌دهم که نمی‌توانی رد کنی.

sie macht ein Angebot (سوم شخص مفرد)
“Sie macht ihnen ein sehr großzügiges Angebot.”
او به آن‌ها یک پیشنهاد بسیار سخاوتمندانه می‌دهد.

sie machen Angebote (سوم شخص جمع)
“Sie machen immer wieder neue Angebote, um Kunden zu gewinnen.”
آن‌ها مدام پیشنهادات جدیدی می‌دهند تا مشتری جذب کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Angebot” برای توصیف پیشنهادات مختلف در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

der Artikel

A

اسم “der Artikel”
به زبان آلمانی به معنای “مقاله”، “کالا” یا “قید معرفه و نکره” است.
این کلمه به صورت مفرد استفاده می‌شود و جمع آن “die Artikel” است. بسته به زمینه استفاده، “Artikel” می‌تواند به یکی از این معانی اشاره داشته باشد.

  1. مقاله
    مقاله‌ای که در روزنامه، مجله یا وب‌سایت نوشته شده است.

Beispiel: “Der Artikel über die Klimaveränderung war sehr informativ.”
مقاله درباره تغییرات آب و هوا بسیار آموزنده بود.
2. کالا
یک کالا یا محصول که در فروشگاه به فروش می‌رسد.

Beispiel: “Dieser Artikel ist im Sonderangebot.”
این کالا در پیشنهاد ویژه است.
3. قید معرفه و نکره
در گرامر، قید معرفه و نکره که قبل از اسم می‌آید.

Beispiel: “Der bestimmte Artikel im Deutschen ist ‘der’, ‘die’ oder ‘das’.”
قید معرفه در زبان آلمانی ‘der’، ‘die’ یا ‘das’ است.

مثال‌های بیشتر برای “der Artikel”:
مقاله

Ein ausführlicher Artikel:
“Ich habe einen ausführlichen Artikel über die Geschichte der Stadt gelesen.”
من یک مقاله مفصل درباره تاریخ شهر خواندم.
Ein wissenschaftlicher Artikel:
“Der wissenschaftliche Artikel wurde in einer renommierten Zeitschrift veröffentlicht.”
مقاله علمی در یک مجله معتبر منتشر شد.
کالا

Ein neuer Artikel im Katalog:
“Der neue Artikel im Katalog hat viele Kunden interessiert.”
کالای جدید در کاتالوگ توجه بسیاری از مشتریان را جلب کرده است.
Ein beschädigter Artikel:
“Der beschädigte Artikel wurde zurückgeschickt.”
کالای آسیب‌دیده برگشت داده شد.
قید معرفه و نکره

Die Verwendung von Artikeln:
“Die Verwendung von Artikeln ist im Deutschen sehr wichtig.”
استفاده از قید معرفه و نکره در زبان آلمانی بسیار مهم است.
Ein unbestimmter Artikel:
“Ein unbestimmter Artikel wird oft für allgemeine Aussagen verwendet.”
قید نکره اغلب برای جملات عمومی استفاده می‌شود.
ساختار جمله:
Artikel schreiben

“Ich schreibe einen Artikel für die Zeitung.”
من یک مقاله برای روزنامه می‌نویسم.
Artikel verkaufen

“Der Laden verkauft verschiedene Artikel des täglichen Bedarfs.”
فروشگاه کالاهای مختلف مورد نیاز روزانه را می‌فروشد.
Artikel benutzen

“Man muss den richtigen Artikel im Satz benutzen.”
باید قید معرفه یا نکره مناسب را در جمله استفاده کرد.
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich schreibe einen Artikel

“Ich schreibe einen Artikel über meine Reiseerfahrungen.”
من یک مقاله درباره تجربیات سفرم می‌نویسم.
sie verkauft Artikel (سوم شخص مفرد)

“Sie verkauft handgemachte Artikel auf dem Markt.”
او کالاهای دست‌ساز در بازار می‌فروشد.
sie schreiben Artikel (سوم شخص جمع)

“Sie schreiben regelmäßig Artikel für das Magazin.”
آن‌ها به طور منظم مقاله‌هایی برای مجله می‌نویسند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Artikel” برای توصیف مقاله، کالا یا قید معرفه و نکره در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

مقاله

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

der Auftrag-¨e

A

اسم “der Auftrag”
به زبان آلمانی به معنای “سفارش” یا “وظیفه” است. این کلمه به صورت مفرد استفاده می‌شود و جمع آن “die Aufträge” است. “Auftrag” معمولاً به معنی وظیفه‌ای است که به کسی محول می‌شود یا سفارشی که برای انجام کاری داده می‌شود.

  1. سفارش
    درخواست برای خرید یا انجام کاری.

Beispiel: “Ich habe einen großen Auftrag von einem neuen Kunden erhalten.”
من یک سفارش بزرگ از یک مشتری جدید دریافت کردم.
2. وظیفه
مسئولیت یا ماموریتی که به کسی محول شده است.

Beispiel: “Er hat den Auftrag, das Projekt bis Ende des Monats abzuschließen.”
او وظیفه دارد که پروژه را تا پایان ماه به اتمام برساند.
مثال‌های بیشتر برای “der Auftrag”:
سفارش

Ein neuer Auftrag:
“Der Maler hat einen neuen Auftrag für ein Wandgemälde bekommen.”
نقاش یک سفارش جدید برای یک دیوارنگاره دریافت کرده است.
Ein dringender Auftrag:
“Dieser Auftrag muss bis morgen erledigt werden.”
این سفارش باید تا فردا انجام شود.
وظیفه

Ein wichtiger Auftrag:
“Er hat den wichtigen Auftrag, die Verhandlungen zu führen.”
او وظیفه مهم هدایت مذاکرات را بر عهده دارد.
Ein geheimer Auftrag:
“Der Agent hat einen geheimen Auftrag.”
مأمور یک ماموریت سری دارد.
ساختار جمله:
einen Auftrag erhalten

“Ich habe einen Auftrag von der Firma erhalten.”
من یک سفارش از شرکت دریافت کرده‌ام.
einen Auftrag ausführen

“Er führt den Auftrag gewissenhaft aus.”
او وظیفه را با دقت انجام می‌دهد.
einen Auftrag vergeben

“Die Firma vergibt viele Aufträge an lokale Unternehmen.”
شرکت بسیاری از سفارشات را به شرکت‌های محلی واگذار می‌کند.
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe einen Auftrag

“Ich habe einen Auftrag, der bis nächste Woche fertig sein muss.”
من یک وظیفه دارم که باید تا هفته آینده تمام شود.
sie hat einen Auftrag (سوم شخص مفرد)

“Sie hat einen wichtigen Auftrag von ihrem Chef erhalten.”
او یک وظیفه مهم از رئیسش دریافت کرده است.
sie haben Aufträge (سوم شخص جمع)

“Sie haben viele Aufträge von internationalen Kunden.”
آن‌ها سفارشات زیادی از مشتریان بین‌المللی دارند.
این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Auftrag” برای توصیف سفارش‌ها و وظایف در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

der Aufwand

A

اسم “der Aufwand”
به زبان آلمانی به معنای “تلاش”، “هزینه” یا “زحمت” است. این کلمه به میزان انرژی، زمان یا منابعی که برای انجام یک کار یا دستیابی به یک هدف صرف می‌شود، اشاره دارد. جمع آن “die Aufwände” است.

  1. تلاش
    مقدار تلاش یا کار سختی که برای انجام یک کار لازم است.

Beispiel: “Der Aufwand für das Projekt war enorm.”
تلاش برای این پروژه بسیار زیاد بود.

  1. هزینه
    مقدار پول یا منابع مالی که برای چیزی صرف می‌شود.

Beispiel: “Der finanzielle Aufwand für das Event war höher als erwartet.”
هزینه مالی برای این رویداد بیشتر از حد انتظار بود.

  1. زحمت
    مقدار زحمت یا دشواری که برای انجام یک کار وجود دارد.

Beispiel: “Der Aufwand, das Haus zu renovieren, war beträchtlich.”
زحمت نوسازی خانه قابل توجه بود.

مثال‌های بیشتر برای “der Aufwand”:
تلاش

Der Aufwand für die Vorbereitung:
“Der Aufwand für die Vorbereitung der Präsentation war enorm.”

تلاش برای آماده‌سازی ارائه بسیار زیاد بود.

هزینه

Der finanzielle Aufwand:
“Der finanzielle Aufwand für die Ausbildung kann sehr hoch sein.”

هزینه مالی برای آموزش می‌تواند بسیار بالا باشد.

زحمت

Der zeitliche Aufwand:
“Der zeitliche Aufwand für das Lernen einer neuen Sprache ist erheblich.”

زحمت زمانی برای یادگیری یک زبان جدید قابل توجه است.

تلاش و منابع

Der Aufwand an Ressourcen:
“Der Aufwand an Ressourcen für dieses Projekt ist beträchtlich.”

تلاش و منابع برای این پروژه قابل توجه است.

هزینه و زحمت

Der Aufwand für die Wartung:
“Der Aufwand für die Wartung der Maschinen ist notwendig.”

هزینه و زحمت برای نگهداری ماشین‌ها ضروری است.

ساختار جمله:
großen Aufwand erfordern

“Dieses Projekt erfordert großen Aufwand und Engagement.”
این پروژه نیاز به تلاش و تعهد زیادی دارد.

Aufwand betreiben

“Er betreibt viel Aufwand, um seine Ziele zu erreichen.”
او تلاش زیادی می‌کند تا به اهدافش برسد.

Aufwand reduzieren

“Wir müssen den Aufwand reduzieren, um effizienter zu arbeiten.”
ما باید تلاش را کاهش دهیم تا کارآمدتر کار کنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich betreibe Aufwand

“Ich betreibe großen Aufwand, um die beste Qualität zu liefern.”
من تلاش زیادی می‌کنم تا بهترین کیفیت را ارائه دهم.

sie betreibt Aufwand (سوم شخص مفرد)

“Sie betreibt viel Aufwand, um ihre Kunden zufrieden zu stellen.”
او تلاش زیادی می‌کند تا مشتریانش را راضی نگه دارد.

sie betreiben Aufwand (سوم شخص جمع)

“Sie betreiben erheblichen Aufwand, um die Veranstaltung zu organisieren.”
آن‌ها تلاش زیادی می‌کنند تا رویداد را سازماندهی کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Aufwand” برای توصیف تلاش، هزینه و زحمت در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

die Ausgabe-n

A

اسم “die Ausgabe”
به زبان آلمانی به معنای “هزینه”، “نسخه” یا “توزیع” است. این کلمه به صورت مفرد استفاده می‌شود و جمع آن “die Ausgaben” است. بسته به زمینه استفاده، “Ausgabe” می‌تواند به یکی از این معانی اشاره داشته باشد.

  1. هزینه
    مقداری پول که خرج شده است.

Beispiel: “Die monatlichen Ausgaben sind in letzter Zeit gestiegen.”
هزینه‌های ماهانه اخیراً افزایش یافته‌اند.
2. نسخه
نسخه‌ای از یک کتاب، مجله یا نشریه.

Beispiel: “Die neueste Ausgabe der Zeitschrift ist sehr interessant.”
آخرین نسخه مجله بسیار جالب است.
3. توزیع
فرآیند ارائه یا پخش چیزی.

Beispiel: “Die Ausgabe der Bücher erfolgt morgen.”
توزیع کتاب‌ها فردا انجام می‌شود.
مثال‌های بیشتر برای “die Ausgabe”:
هزینه

Unvorhergesehene Ausgaben:
“Wir hatten diesen Monat einige unvorhergesehene Ausgaben.”
ما این ماه چند هزینه غیرمنتظره داشتیم.
Regelmäßige Ausgaben:
“Miete und Nebenkosten sind regelmäßige Ausgaben.”
اجاره و هزینه‌های جانبی هزینه‌های منظم هستند.
نسخه

Eine neue Ausgabe eines Buches:
“Die neue Ausgabe des Buches enthält zusätzliche Kapitel.”
نسخه جدید کتاب شامل فصل‌های اضافی است.
Die erste Ausgabe einer Zeitung:
“Die erste Ausgabe der Zeitung erschien im Jahr 1900.”
اولین نسخه روزنامه در سال 1900 منتشر شد.
توزیع

Die Ausgabe von Lebensmitteln:
“Die Ausgabe von Lebensmitteln an Bedürftige findet jeden Freitag statt.”
توزیع مواد غذایی به نیازمندان هر جمعه انجام می‌شود.
Die Ausgabe von Eintrittskarten:
“Die Ausgabe der Eintrittskarten beginnt um 18 Uhr.”
توزیع بلیط‌های ورودی از ساعت 18 آغاز می‌شود.
ساختار جمله:
eine Ausgabe haben

“Wir haben diesen Monat hohe Ausgaben für Reparaturen gehabt.”
ما این ماه هزینه‌های زیادی برای تعمیرات داشتیم.
eine Ausgabe veröffentlichen

“Der Verlag veröffentlicht die nächste Ausgabe im Juni.”
ناشر نسخه بعدی را در ژوئن منتشر می‌کند.
zur Ausgabe bereitstehen

“Die Bücher stehen zur Ausgabe bereit.”
کتاب‌ها برای توزیع آماده هستند.
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe Ausgaben

“Ich habe diesen Monat viele unerwartete Ausgaben gehabt.”
من این ماه هزینه‌های غیرمنتظره زیادی داشتم.
sie hat Ausgaben (سوم شخص مفرد)

“Sie hat hohe Ausgaben für ihre medizinische Behandlung.”
او هزینه‌های بالایی برای درمان پزشکی خود دارد.
sie haben Ausgaben (سوم شخص جمع)

“Sie haben die Ausgaben für das Event geplant.”
آن‌ها هزینه‌های رویداد را برنامه‌ریزی کرده‌اند.
این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Ausgabe” برای توصیف هزینه‌ها، نسخه‌ها و توزیع در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

der Betrug

A

اسم “der Betrug”
به زبان آلمانی به معنای “کلاهبرداری” یا “تقلب” است. این کلمه به صورت مفرد استفاده می‌شود و جمع آن “die Betrüge” است. “Betrug” معمولاً به معنای فریب دادن کسی برای به دست آوردن منافع مالی یا دیگر مزایا به طور ناعادلانه است.

  1. کلاهبرداری
    عمل فریب دادن کسی برای به دست آوردن پول یا دارایی به طور ناعادلانه.

Beispiel: “Der Betrug wurde von der Polizei aufgedeckt.”
کلاهبرداری توسط پلیس کشف شد.
2. تقلب
فریب دادن یا گمراه کردن کسی برای به دست آوردن امتیاز ناعادلانه.

Beispiel: “Er wurde wegen Betrugs bei der Prüfung bestraft.”
او به دلیل تقلب در امتحان مجازات شد.
مثال‌های بیشتر برای “der Betrug”:
کلاهبرداری

Finanzieller Betrug:
“Der finanzielle Betrug hat viele Menschen geschädigt.”
کلاهبرداری مالی به بسیاری از افراد آسیب رسانده است.
Internet-Betrug:
“Immer mehr Menschen fallen auf Internet-Betrug herein.”
تعداد بیشتری از مردم قربانی کلاهبرداری اینترنتی می‌شوند.
تقلب

Prüfungsbetrug:
“Prüfungsbetrug ist in Schulen ein ernstes Problem.”
تقلب در امتحان در مدارس یک مشکل جدی است.
Sportlicher Betrug:
“Sportlicher Betrug zerstört die Fairness im Wettbewerb.”
تقلب ورزشی انصاف در رقابت را از بین می‌برد.
ساختار جمله:
einen Betrug begehen

“Er hat einen Betrug begangen und wurde verhaftet.”
او کلاهبرداری کرد و دستگیر شد.
wegen Betrugs angeklagt werden

“Sie wurde wegen Betrugs angeklagt.”
او به دلیل کلاهبرداری متهم شد.
Opfer von Betrug werden

“Viele Menschen werden Opfer von Betrug.”
بسیاری از مردم قربانی کلاهبرداری می‌شوند.
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich begehe einen Betrug

“Ich würde niemals einen Betrug begehen.”
من هرگز کلاهبرداری نمی‌کنم.
sie begeht einen Betrug (سوم شخص مفرد)

“Sie hat einen Betrug begangen und muss nun die Konsequenzen tragen.”
او کلاهبرداری کرده و اکنون باید با عواقب آن روبرو شود.
sie begehen Betrüge (سوم شخص جمع)

“Sie begehen immer wieder Betrüge, um an Geld zu kommen.”
آن‌ها مدام کلاهبرداری می‌کنند تا پول به دست آورند.
این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Betrug” برای توصیف کلاهبرداری و تقلب در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

die Betrugsanzeige-n

A

اسم “die Betrugsanzeige”
به زبان آلمانی به معنای “شکایت کلاهبرداری” است.
این کلمه به صورت مفرد استفاده می‌شود و جمع آن “die Betrugsanzeigen”
است. “Betrugsanzeige” به معنای اعلام رسمی یا گزارش کلاهبرداری به مقامات مسئول است.

شکایت کلاهبرداری
گزارش رسمی درباره یک کلاهبرداری به پلیس یا مقامات قضایی.

Beispiel: “Er hat eine Betrugsanzeige bei der Polizei erstattet.”
او یک شکایت کلاهبرداری به پلیس داده است.
مثال‌های بیشتر برای “die Betrugsanzeige”:
شکایت کلاهبرداری

Eine offizielle Betrugsanzeige:

“Die Firma hat eine offizielle Betrugsanzeige gegen den ehemaligen Mitarbeiter eingereicht.”
شرکت یک شکایت رسمی کلاهبرداری علیه کارمند سابق خود ارائه کرده است.

Eine anonyme Betrugsanzeige:

“Eine anonyme Betrugsanzeige wurde der Polizei zugespielt.”
یک شکایت کلاهبرداری ناشناس به پلیس ارسال شد.
گزارش کلاهبرداری

Eine Betrugsanzeige erstatten:

“Er hat sich entschlossen, eine Betrugsanzeige zu erstatten.”
او تصمیم گرفت که یک شکایت کلاهبرداری ارائه کند.
Eine Betrugsanzeige verfolgen:

“Die Polizei verfolgt die Betrugsanzeige mit hoher Priorität.”
پلیس با اولویت بالا شکایت کلاهبرداری را پیگیری می‌کند.

ساختار جمله:
eine Betrugsanzeige erstatten

“Sie hat eine Betrugsanzeige gegen ihren Geschäftspartner erstattet.”
او یک شکایت کلاهبرداری علیه شریک تجاری‌اش داده است.
——————-

eine Betrugsanzeige einreichen

“Wir müssen eine Betrugsanzeige einreichen, wenn wir betrogen wurden.”
ما باید یک شکایت کلاهبرداری ارائه کنیم اگر مورد کلاهبرداری قرار گرفتیم.
——————-

eine Betrugsanzeige bearbeiten

“Die Staatsanwaltschaft bearbeitet derzeit mehrere Betrugsanzeigen.”
دادستانی در حال حاضر چندین شکایت کلاهبرداری را بررسی می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich erstatte eine Betrugsanzeige

“Ich werde morgen eine Betrugsanzeige bei der Polizei erstatten.”
من فردا یک شکایت کلاهبرداری به پلیس ارائه خواهم داد.
sie erstattet eine Betrugsanzeige (سوم شخص مفرد)

“Sie hat eine Betrugsanzeige gegen den Betrüger erstattet.”
او یک شکایت کلاهبرداری علیه کلاهبردار داده است.

sie erstatten Betrugsanzeigen (سوم شخص جمع)

“Sie erstatten jedes Jahr mehrere Betrugsanzeigen.”
آن‌ها هر سال چندین شکایت کلاهبرداری ارائه می‌دهند.
این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Betrugsanzeige” برای توصیف شکایت کلاهبرداری در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

die Boutique-n

A

اسم “die Boutique”
به زبان آلمانی به معنای “بوتیک” یا “فروشگاه کوچک” است. این کلمه به فروشگاه‌های کوچک و اختصاصی اشاره دارد که معمولاً کالاهای خاص و لوکس مانند لباس، جواهرات و لوازم جانبی را به فروش می‌رسانند. جمع این کلمه “die Boutiquen” است.

بوتیک
فروشگاه کوچکی که محصولات خاص و معمولاً لوکس ارائه می‌دهد.

Beispiel: “Sie hat eine neue Boutique in der Innenstadt eröffnet.”
او یک بوتیک جدید در مرکز شهر افتتاح کرده است.
مثال‌های بیشتر برای “die Boutique”:
فروشگاه لباس

Eine exklusive Boutique:
“Diese Boutique bietet exklusive Mode von bekannten Designern an.”
این بوتیک مد‌های انحصاری از طراحان مشهور ارائه می‌دهد.
Eine Modeboutique:
“Ich habe ein wunderschönes Kleid in einer Modeboutique gefunden.”
من یک لباس زیبا در یک بوتیک مد پیدا کردم.
فروشگاه جواهرات

Eine Schmuckboutique:
“Die Schmuckboutique hat eine beeindruckende Auswahl an Ringen und Halsketten.”
بوتیک جواهرات مجموعه‌ای چشمگیر از انگشترها و گردنبندها دارد.
فروشگاه کیف و کفش

Eine Taschenboutique:
“In der Taschenboutique gibt es viele einzigartige Handtaschen.”
در بوتیک کیف بسیاری از کیف‌های دستی منحصر به فرد وجود دارد.
ساختار جمله:
eine Boutique eröffnen

“Sie plant, nächstes Jahr eine Boutique zu eröffnen.”
او قصد دارد سال آینده یک بوتیک افتتاح کند.
in einer Boutique einkaufen

“Ich gehe gerne in kleinen Boutiquen einkaufen.”
من دوست دارم در بوتیک‌های کوچک خرید کنم.
eine Boutique besuchen

“Wir haben eine Boutique im Stadtzentrum besucht.”
ما یک بوتیک در مرکز شهر را بازدید کردیم.
مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich besuche eine Boutique

“Ich besuche oft eine Boutique, um nach neuen Trends zu suchen.”
من اغلب به یک بوتیک می‌روم تا به دنبال جدیدترین مدها بگردم.
sie eröffnet eine Boutique (سوم شخص مفرد)

“Sie eröffnet eine Boutique für handgefertigte Kleidung.”
او یک بوتیک برای لباس‌های دست‌ساز افتتاح می‌کند.
sie besuchen Boutiquen (سوم شخص جمع)

“Sie besuchen regelmäßig Boutiquen, um ihre Kollektion zu erweitern.”
آن‌ها به طور منظم بوتیک‌ها را بازدید می‌کنند تا مجموعه خود را گسترش دهند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Boutique” برای توصیف فروشگاه‌های کوچک و لوکس در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

der Einkäufer

A

خرید کننده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

die Einkaufspassage-n

A

پاساژ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

“das Einkaufszentrum-

zentren”

A

مرکز خرید

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Q

die Erregung

A

تحریک و هیجان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
26
Q

die Filiale-n

A

شعبه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
27
Q

der Flohmarkt-¨e

A

بازار (معمولا هفتگی) فروش اجناس دست دوم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
28
Q

die Gegenleistung-en

A

جبران خدمات

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
29
Q

der Gewinn-e

A

اسم “der Gewinn”
به زبان آلمانی به معنای “سود” یا “برد” است. این کلمه به دستاورد مالی یا موفقیتی که از یک فعالیت یا رقابت به دست می‌آید، اشاره دارد. جمع این کلمه “die Gewinne” است.

  1. سود
    درآمد یا منفعت مالی که پس از کسر هزینه‌ها باقی می‌ماند.

Beispiel: “Das Unternehmen hat in diesem Jahr einen hohen Gewinn erzielt.”
شرکت امسال سود بالایی کسب کرده است.

  1. برد
    موفقیت یا دستاوردی که در نتیجه یک رقابت یا قرعه‌کشی به دست می‌آید.

Beispiel: “Sein Gewinn bei der Lotterie war eine große Überraschung.”
برد او در لاتاری یک شگفتی بزرگ بود.

مثال‌های بیشتر برای “der Gewinn”:
سود

Finanzieller Gewinn:
“Der finanzielle Gewinn des Projekts war höher als erwartet.”

سود مالی پروژه بیشتر از حد انتظار بود.

برد

Gewinn im Wettbewerb:
“Ihr Gewinn im Wettbewerb brachte ihr einen großen Preis ein.”

برد او در مسابقه برایش یک جایزه بزرگ به همراه داشت.

ساختار جمله:
einen Gewinn erzielen

“Das Unternehmen hofft, in diesem Quartal einen Gewinn zu erzielen.”
شرکت امیدوار است که در این فصل سودی به دست آورد.

einen Gewinn machen

“Er hat einen großen Gewinn mit seinen Investitionen gemacht.”
او با سرمایه‌گذاری‌های خود سود زیادی کرده است.

einen Gewinn verzeichnen

“Die Firma verzeichnete im letzten Jahr einen signifikanten Gewinn.”
شرکت در سال گذشته یک سود قابل توجه ثبت کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe einen Gewinn

“Ich habe einen kleinen Gewinn bei der Tombola gemacht.”
من در قرعه‌کشی یک برد کوچک داشتم.

sie erzielt einen Gewinn (سوم شخص مفرد)

“Sie erzielt regelmäßig Gewinne mit ihrem Online-Shop.”
او به طور منظم با فروشگاه آنلاین خود سود می‌کند.

sie machen Gewinne (سوم شخص جمع)

“Sie machen jedes Jahr erhebliche Gewinne.”
آن‌ها هر سال سود قابل توجهی می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Gewinn” برای توصیف سود و برد در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
30
Q

der Handel

A

اسم “der Handel”
به زبان آلمانی به معنای “تجارت” یا “معامله” است. این کلمه به فعالیت خرید و فروش کالاها و خدمات اشاره دارد. جمع این کلمه “die Händel” است، اگرچه در استفاده روزمره بیشتر از شکل مفرد آن استفاده می‌شود.

  1. تجارت
    فعالیت خرید و فروش کالاها و خدمات در مقیاس بزرگ.

Beispiel: “Der internationale Handel spielt eine wichtige Rolle in der Weltwirtschaft.”
تجارت بین‌المللی نقش مهمی در اقتصاد جهانی ایفا می‌کند.

  1. معامله
    توافق یا معامله برای خرید و فروش یک کالا یا خدمت.

Beispiel: “Der Handel zwischen den beiden Firmen war erfolgreich.”
معامله بین دو شرکت موفقیت‌آمیز بود.

مثال‌های بیشتر برای “der Handel”:
تجارت

Außenhandel:
“Der Außenhandel eines Landes ist entscheidend für seine wirtschaftliche Entwicklung.”

تجارت خارجی یک کشور برای توسعه اقتصادی آن حیاتی است.

Einzelhandel:
“Der Einzelhandel bietet eine Vielzahl von Produkten direkt an die Verbraucher an.”

خرده‌فروشی مجموعه‌ای از محصولات را مستقیماً به مصرف‌کنندگان ارائه می‌دهد.

Großhandel:
“Der Großhandel verkauft Waren in großen Mengen an Einzelhändler.”

عمده‌فروشی کالاها را به صورت عمده به خرده‌فروشان می‌فروشد.

معامله

Ein fairer Handel:
“Beide Parteien haben sich auf einen fairen Handel geeinigt.”

هر دو طرف بر سر یک معامله منصفانه توافق کردند.

ساختار جمله:
Handel treiben

“Viele Länder treiben Handel miteinander, um ihre Wirtschaft zu stärken.”
بسیاری از کشورها برای تقویت اقتصاد خود با یکدیگر تجارت می‌کنند.

im Handel tätig sein

“Er ist seit vielen Jahren im Handel tätig.”
او سال‌هاست که در تجارت فعالیت می‌کند.

einen Handel abschließen

“Sie haben einen lukrativen Handel abgeschlossen.”
آن‌ها یک معامله سودآور انجام دادند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich treibe Handel

“Ich treibe Handel mit verschiedenen internationalen Firmen.”
من با شرکت‌های بین‌المللی مختلف تجارت می‌کنم.

sie ist im Handel tätig (سوم شخص مفرد)

“Sie ist im Handel tätig und spezialisiert sich auf den Import von Waren.”
او در تجارت فعالیت می‌کند و در واردات کالا تخصص دارد.

sie treiben Handel (سوم شخص جمع)

“Sie treiben seit Generationen Handel mit landwirtschaftlichen Produkten.”
آن‌ها نسل‌هاست که با محصولات کشاورزی تجارت می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Handel” برای توصیف تجارت و معامله در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

معامله

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
31
Q

der Hersteller

A

تولیدکننده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
32
Q

die Kassiererin-nen

A

صندوقدار زن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
33
Q

die Katastrophe-n

A

فاجعه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
34
Q

das Kaufhaus-¨er

A

اسم “das Kaufhaus”
به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه بزرگ” یا “فروشگاه زنجیره‌ای” است. این کلمه به مکانی اشاره دارد که مجموعه‌ای گسترده از کالاها و محصولات مختلف را زیر یک سقف ارائه می‌دهد. جمع این کلمه “die Kaufhäuser” است.

  1. فروشگاه بزرگ
    مکانی که انواع مختلف کالاها از قبیل پوشاک، لوازم خانگی، الکترونیک و غیره را به فروش می‌رساند.

Beispiel: “Das Kaufhaus in der Innenstadt bietet eine große Auswahl an Produkten.”
فروشگاه بزرگ در مرکز شهر مجموعه‌ای گسترده از محصولات را ارائه می‌دهد.

  1. فروشگاه زنجیره‌ای
    یک زنجیره از فروشگاه‌های بزرگ که در مکان‌های مختلف فعالیت می‌کنند.

Beispiel: “Diese Kaufhauskette ist in ganz Deutschland bekannt.”
این زنجیره فروشگاه بزرگ در سراسر آلمان شناخته شده است.

مثال‌های بیشتر برای “das Kaufhaus”:
فروشگاه بزرگ

Ein modernes Kaufhaus:
“Das moderne Kaufhaus hat mehrere Etagen mit verschiedenen Abteilungen.”

فروشگاه بزرگ مدرن چندین طبقه با بخش‌های مختلف دارد.

فروشگاه زنجیره‌ای

Ein bekanntes Kaufhaus:
“Das bekannte Kaufhaus zieht täglich viele Kunden an.”

فروشگاه بزرگ معروف روزانه بسیاری از مشتریان را جذب می‌کند.

ساختار جمله:
in ein Kaufhaus gehen

“Ich gehe oft in ein Kaufhaus, um Kleidung zu kaufen.”
من اغلب به یک فروشگاه بزرگ می‌روم تا لباس بخرم.

ein Kaufhaus besuchen

“Wir haben gestern ein neues Kaufhaus in der Stadt besucht.”
ما دیروز یک فروشگاه بزرگ جدید در شهر را بازدید کردیم.

ein Kaufhaus eröffnen

“Nächsten Monat wird ein neues Kaufhaus in unserer Nachbarschaft eröffnet.”
ماه آینده یک فروشگاه بزرگ جدید در محله ما افتتاح می‌شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich besuche ein Kaufhaus

“Ich besuche regelmäßig das Kaufhaus, um nach Angeboten zu suchen.”
من به طور منظم به فروشگاه بزرگ می‌روم تا به دنبال تخفیف‌ها بگردم.

sie arbeitet in einem Kaufhaus (سوم شخص مفرد)

“Sie arbeitet in einem Kaufhaus als Verkäuferin.”
او به عنوان فروشنده در یک فروشگاه بزرگ کار می‌کند.

sie betreiben Kaufhäuser (سوم شخص جمع)

“Sie betreiben mehrere Kaufhäuser in verschiedenen Städten.”
آن‌ها چندین فروشگاه بزرگ در شهرهای مختلف اداره می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Kaufhaus” برای توصیف فروشگاه‌های بزرگ و زنجیره‌ای در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
35
Q

die Klamotten (PL)

A

اسم “die Klamotten”
به زبان آلمانی به معنای “لباس‌ها” است. این کلمه به طور غیررسمی و محاوره‌ای برای اشاره به پوشاک و لباس‌ها استفاده می‌شود. جمع این کلمه “die Klamotten” است و شکل مفرد آن “die Klamotte” به ندرت استفاده می‌شود.

  1. لباس‌ها
    پوشاکی که افراد به تن می‌کنند.

Beispiel: “Ich muss meine Klamotten waschen.”
من باید لباس‌هایم را بشویم.

  1. پوشاک غیررسمی
    لباس‌های غیررسمی و روزمره.

Beispiel: “Zieh dir bequeme Klamotten an.”
لباس‌های راحت بپوش.

مثال‌های بیشتر برای “die Klamotten”:
خرید لباس

Neue Klamotten kaufen:
“Sie ging in die Stadt, um neue Klamotten zu kaufen.”

او به شهر رفت تا لباس‌های جدید بخرد.

مرتب کردن لباس‌ها

Klamotten aufräumen:
“Ich muss meine Klamotten im Schrank aufräumen.”

من باید لباس‌هایم را در کمد مرتب کنم.

ساختار جمله:
Klamotten tragen

“Er trägt immer modische Klamotten.”
او همیشه لباس‌های مد روز می‌پوشد.

Klamotten anprobieren

“Ich möchte diese Klamotten anprobieren, bevor ich sie kaufe.”
من می‌خواهم این لباس‌ها را قبل از خرید امتحان کنم.

Klamotten aussortieren

“Es ist Zeit, meine alten Klamotten auszusortieren.”
وقت آن است که لباس‌های قدیمی‌ام را جدا کنم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich sortiere Klamotten aus

“Ich sortiere regelmäßig meine Klamotten aus, um Platz zu schaffen.”
من به طور منظم لباس‌هایم را جدا می‌کنم تا جا باز کنم.

sie kauft Klamotten (سوم شخص مفرد)

“Sie kauft ihre Klamotten meistens online.”
او معمولاً لباس‌هایش را به صورت آنلاین می‌خرد.

sie waschen Klamotten (سوم شخص جمع)

“Sie waschen ihre Klamotten zusammen in der Wäscherei.”
آن‌ها لباس‌هایشان را با هم در رختشوی‌خانه می‌شویند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Klamotten” برای توصیف لباس‌ها و پوشاک در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

لباسها

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
36
Q

das Kopfschütteln

A

اسم “das Kopfschütteln”
به زبان آلمانی به معنای “تکان دادن سر” است. این کلمه به حرکت سر به چپ و راست برای نشان دادن عدم توافق، ناباوری یا ناراحتی اشاره دارد. جمع این کلمه “die Kopfschütteln” است، هرچند که در استفاده روزمره معمولاً به صورت مفرد استفاده می‌شود.

  1. نشان دادن عدم توافق
    تکان دادن سر برای نشان دادن اینکه با چیزی موافق نیستید.

Beispiel: “Sein Kopfschütteln zeigte deutlich, dass er nicht einverstanden war.”
تکان دادن سرش به وضوح نشان داد که او موافق نیست.

  1. نشان دادن ناباوری
    تکان دادن سر برای نشان دادن اینکه از چیزی شگفت‌زده یا متعجب شده‌اید.

Beispiel: “Das Kopfschütteln der Zuschauer zeigte ihre Überraschung.”
تکان دادن سر تماشاگران نشان‌دهنده تعجب آن‌ها بود.

  1. نشان دادن ناراحتی
    تکان دادن سر برای بیان ناراحتی یا ناامیدی.

Beispiel: “Mit einem Kopfschütteln verließ er den Raum.”
با تکان دادن سر از اتاق خارج شد.

مثال‌های بیشتر برای “das Kopfschütteln”:
نشان دادن عدم توافق

Ein missbilligendes Kopfschütteln:
“Ihr missbilligendes Kopfschütteln zeigte ihre Ablehnung.”

تکان دادن سر ناپسند او نشان‌دهنده مخالفتش بود.

نشان دادن ناباوری

Ein erstauntes Kopfschütteln:
“Sein erstauntes Kopfschütteln zeigte, dass er die Nachricht nicht glauben konnte.”

تکان دادن سر متعجب او نشان داد که نمی‌توانست خبر را باور کند.

نشان دادن ناراحتی

Ein enttäuschtes Kopfschütteln:
“Ihr enttäuschtes Kopfschütteln war offensichtlich.”

تکان دادن سر ناامید او واضح بود.

ساختار جمله:
ein Kopfschütteln als Antwort

“Auf seine Frage bekam er nur ein Kopfschütteln als Antwort.”
به سوالش فقط یک تکان دادن سر به عنوان جواب دریافت کرد.

mit einem Kopfschütteln reagieren

“Er reagierte auf den Vorschlag mit einem Kopfschütteln.”
او به پیشنهاد با تکان دادن سر واکنش نشان داد.

ein Kopfschütteln verursachen

“Die Entscheidung des Chefs verursachte viel Kopfschütteln unter den Mitarbeitern.”
تصمیم رئیس باعث شد بسیاری از کارکنان سرشان را تکان دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich reagiere mit einem Kopfschütteln

“Ich reagiere oft mit einem Kopfschütteln, wenn ich etwas Unverständliches höre.”
من اغلب با تکان دادن سر واکنش نشان می‌دهم وقتی چیزی غیرقابل درک می‌شنوم.

sie reagiert mit einem Kopfschütteln (سوم شخص مفرد)

“Sie reagiert immer mit einem Kopfschütteln, wenn sie frustriert ist.”
او همیشه وقتی ناامید می‌شود، با تکان دادن سر واکنش نشان می‌دهد.

sie reagieren mit Kopfschütteln (سوم شخص جمع)

“Sie reagierten alle mit Kopfschütteln auf die unerwartete Nachricht.”
آن‌ها همه با تکان دادن سر به خبر غیرمنتظره واکنش نشان دادند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Kopfschütteln” برای توصیف حرکت سر به منظور نشان دادن عدم توافق، ناباوری یا ناراحتی استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
37
Q

der Kunde-n

A

مشتری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
38
Q

das Lager

A

انبارکالا

کمپ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
39
Q

der Lebensunterhalt

A

اسم “der Lebensunterhalt”
به زبان آلمانی به معنای “معاش” یا “هزینه زندگی” است. این کلمه به منابع مالی و اقتصادی اشاره دارد که فرد برای تأمین نیازهای روزمره خود از قبیل غذا، مسکن، لباس و سایر نیازهای اساسی استفاده می‌کند. جمع این کلمه “die Lebensunterhalte” است، هرچند که در استفاده روزمره بیشتر به صورت مفرد استفاده می‌شود.

  1. معاش
    مجموعه منابع و درآمدی که برای زندگی روزمره لازم است.

Beispiel: “Er arbeitet hart, um seinen Lebensunterhalt zu verdienen.”
او سخت کار می‌کند تا معاش خود را تامین کند.

  1. هزینه زندگی
    مقدار پولی که برای تأمین نیازهای اساسی زندگی لازم است.

Beispiel: “Die Kosten für den Lebensunterhalt sind in den letzten Jahren gestiegen.”
هزینه‌های زندگی در سال‌های اخیر افزایش یافته است.

مثال‌های بیشتر برای “der Lebensunterhalt”:
معاش

Den Lebensunterhalt sichern:
“Sie muss zwei Jobs haben, um den Lebensunterhalt ihrer Familie zu sichern.”

او باید دو شغل داشته باشد تا معاش خانواده‌اش را تأمین کند.

هزینه زندگی

Hohe Kosten für den Lebensunterhalt:
“In großen Städten sind die Kosten für den Lebensunterhalt oft sehr hoch.”

در شهرهای بزرگ هزینه‌های زندگی اغلب بسیار بالا است.

ساختار جمله:
seinen Lebensunterhalt verdienen

“Er verdient seinen Lebensunterhalt als Lehrer.”
او معاش خود را به عنوان معلم تأمین می‌کند.

für den Lebensunterhalt arbeiten

“Sie arbeitet hart, um für ihren Lebensunterhalt zu sorgen.”
او سخت کار می‌کند تا معاش خود را تأمین کند.

den Lebensunterhalt bestreiten

“Er bestreitet den Lebensunterhalt für seine ganze Familie.”
او معاش کل خانواده‌اش را تأمین می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich verdiene meinen Lebensunterhalt

“Ich verdiene meinen Lebensunterhalt durch freiberufliche Arbeit.”
من معاش خود را از طریق کار آزاد تأمین می‌کنم.

sie verdient ihren Lebensunterhalt (سوم شخص مفرد)

“Sie verdient ihren Lebensunterhalt als Krankenschwester.”
او معاش خود را به عنوان پرستار تأمین می‌کند.

sie verdienen ihren Lebensunterhalt (سوم شخص جمع)

“Sie verdienen ihren Lebensunterhalt mit dem Verkauf von Kunsthandwerk.”
آن‌ها معاش خود را از طریق فروش صنایع دستی تأمین می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Lebensunterhalt” برای توصیف معاش و هزینه زندگی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

مخارج زندگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
40
Q

der Lieferant-en

A

اسم “der Lieferant”
به زبان آلمانی به معنای “تأمین‌کننده” یا “فروشنده” است.
این کلمه به شخص یا شرکتی اشاره دارد که کالاها یا خدمات را به مشتریان یا شرکت‌های دیگر تحویل می‌دهد. جمع این کلمه “die Lieferanten” است.

  1. تأمین‌کننده
    شخص یا شرکتی که محصولات یا خدمات را به دیگران ارائه می‌دهد.

Beispiel: “Der Lieferant hat die bestellten Waren pünktlich geliefert.”
تأمین‌کننده کالاهای سفارش‌داده‌شده را به‌موقع تحویل داد.

  1. فروشنده
    شخص یا شرکتی که مسئول فروش و تحویل کالاها یا خدمات است.

Beispiel: “Unser Lieferant bietet immer hochwertige Produkte an.”
تأمین‌کننده ما همیشه محصولات باکیفیت ارائه می‌دهد.

مثال‌های بیشتر برای “der Lieferant”:
تأمین‌کننده

Ein zuverlässiger Lieferant:
“Wir arbeiten seit Jahren mit einem zuverlässigen Lieferanten zusammen.”

ما سال‌هاست که با یک تأمین‌کننده قابل اعتماد همکاری می‌کنیم.

فروشنده

Ein neuer Lieferant:
“Wir haben einen neuen Lieferanten für unsere Büromaterialien gefunden.”

ما یک تأمین‌کننده جدید برای لوازم اداری‌مان پیدا کرده‌ایم.

ساختار جمله:
mit einem Lieferant zusammenarbeiten

“Wir arbeiten eng mit unseren Lieferanten zusammen, um die besten Produkte zu bekommen.”
ما با تأمین‌کنندگان خود همکاری نزدیکی داریم تا بهترین محصولات را دریافت کنیم.

einen Lieferant auswählen

“Es ist wichtig, den richtigen Lieferanten für unser Geschäft auszuwählen.”
انتخاب تأمین‌کننده مناسب برای کسب‌وکارمان مهم است.

von einem Lieferant beliefern

“Wir werden regelmäßig von diesem Lieferanten beliefert.”
ما به طور منظم توسط این تأمین‌کننده تحویل می‌گیریم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich arbeite mit einem Lieferant

“Ich arbeite seit vielen Jahren mit demselben Lieferanten.”
من سال‌هاست که با همان تأمین‌کننده کار می‌کنم.

sie wählt einen Lieferant (سوم شخص مفرد)

“Sie wählt immer die besten Lieferanten für ihre Projekte aus.”
او همیشه بهترین تأمین‌کنندگان را برای پروژه‌هایش انتخاب می‌کند.

sie arbeiten mit Lieferanten (سوم شخص جمع)

“Sie arbeiten mit mehreren Lieferanten aus verschiedenen Ländern.”
آن‌ها با چندین تأمین‌کننده از کشورهای مختلف کار می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Lieferant” برای توصیف تأمین‌کنندگان و فروشندگان در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
41
Q

das Markenprodukt-e

A

اسم “das Markenprodukt”
به زبان آلمانی به معنای “محصول برند” یا “محصول مارک‌دار” است. این کلمه به محصولی اشاره دارد که تحت یک نام تجاری شناخته شده تولید و فروخته می‌شود. جمع این کلمه “die Markenprodukte” است.

  1. محصول برند
    محصولی که تحت یک نام تجاری خاص تولید می‌شود و معمولاً با کیفیت بالا شناخته می‌شود.

Beispiel: “Ich kaufe lieber Markenprodukte, weil sie oft langlebiger sind.”
من ترجیح می‌دهم محصولات برند بخرم چون معمولاً دوام بیشتری دارند.

  1. محصول مارک‌دار
    محصولی که با نام و لوگوی یک برند مشخص عرضه می‌شود.

Beispiel: “Das neue Markenprodukt der Firma hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
محصول مارک‌دار جدید شرکت توجه زیادی را جلب کرده است.

مثال‌های بیشتر برای “das Markenprodukt”:
محصول برند

Ein hochwertiges Markenprodukt:
“Dieses hochwertige Markenprodukt ist sehr beliebt bei den Kunden.”

این محصول برند با کیفیت بالا نزد مشتریان بسیار محبوب است.

محصول مارک‌دار

Ein teures Markenprodukt:
“Einige Menschen geben gerne mehr Geld für teure Markenprodukte aus.”

برخی افراد دوست دارند برای محصولات مارک‌دار گران‌تر پول بیشتری بپردازند.

ساختار جمله:
ein Markenprodukt kaufen

“Ich habe beschlossen, ein Markenprodukt zu kaufen, weil es zuverlässiger ist.”
من تصمیم گرفتم یک محصول برند بخرم چون قابل‌اعتمادتر است.

ein neues Markenprodukt einführen

“Die Firma wird nächstes Jahr ein neues Markenprodukt einführen.”
شرکت سال آینده یک محصول برند جدید معرفی خواهد کرد.

ein Markenprodukt bevorzugen

“Viele Kunden bevorzugen Markenprodukte wegen ihrer Qualität.”
بسیاری از مشتریان محصولات برند را به دلیل کیفیت‌شان ترجیح می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich kaufe ein Markenprodukt

“Ich kaufe immer ein Markenprodukt, wenn es um Elektronik geht.”
من همیشه یک محصول برند می‌خرم وقتی که به الکترونیک مربوط می‌شود.

sie bevorzugt ein Markenprodukt (سوم شخص مفرد)

“Sie bevorzugt ein Markenprodukt, weil es länger hält.”
او یک محصول برند را ترجیح می‌دهد چون دوام بیشتری دارد.

sie kaufen Markenprodukte (سوم شخص جمع)

“Sie kaufen nur Markenprodukte für ihre Kinder.”
آن‌ها فقط محصولات برند برای فرزندانشان می‌خرند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Markenprodukt” برای توصیف محصولات برند و مارک‌دار در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
42
Q

der Muffel

A

اسم “der Muffel”
به زبان آلمانی به معنای “آدم نق‌نقو” یا “کسی که به چیزی علاقه ندارد” است.
این کلمه به فردی اشاره دارد که معمولاً در مورد چیزی بی‌میل یا بی‌علاقه است و اغلب نگرش منفی یا نارضایتی نسبت به آن دارد. جمع این کلمه “die Muffel” است.

  1. آدم نق‌نقو
    فردی که همیشه از چیزی ناراضی است یا درباره چیزی نق می‌زند.

Beispiel: “Er ist ein richtiger Muffel, wenn es um Partys geht.”
او واقعاً آدم نق‌نقویی است وقتی صحبت از مهمانی‌ها می‌شود.

  1. بی‌علاقه
    فردی که نسبت به چیزی علاقه‌ای ندارد.

Beispiel: “Sie ist ein Sportmuffel und geht nie ins Fitnessstudio.”
او به ورزش علاقه‌ای ندارد و هرگز به باشگاه نمی‌رود.

مثال‌های بیشتر برای “der Muffel”:
آدم نق‌نقو

Ein Morgenmuffel:
“Er ist ein Morgenmuffel und braucht immer Zeit, um wach zu werden.”

او آدم نق‌نقوی صبحگاهی است و همیشه نیاز به زمان دارد تا بیدار شود.

بی‌علاقه

Ein Lesemuffel:
“Mein Bruder ist ein Lesemuffel und liest nie Bücher.”

برادرم علاقه‌ای به خواندن ندارد و هرگز کتاب نمی‌خواند.

ساختار جمله:
ein Muffel sein

“Er ist ein echter Muffel, wenn es um Sport geht.”
او واقعاً به ورزش علاقه‌ای ندارد.

als Muffel bekannt sein

“Sie ist als Muffel bekannt, wenn es um Reisen geht.”
او به عنوان کسی که به سفر علاقه‌ای ندارد شناخته شده است.

sich wie ein Muffel verhalten

“Er verhält sich wie ein Muffel, wenn wir ins Kino gehen wollen.”
او وقتی می‌خواهیم به سینما برویم مثل آدم‌های بی‌علاقه رفتار می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bin ein Muffel

“Ich bin ein Muffel, wenn es um Tanzen geht.”
من به رقصیدن علاقه‌ای ندارم.

sie ist ein Muffel (سوم شخص مفرد)

“Sie ist ein Muffel, wenn es um Kochen geht.”
او به آشپزی علاقه‌ای ندارد.

sie sind Muffel (سوم شخص جمع)

“Sie sind echte Muffel, wenn es um Outdoor-Aktivitäten geht.”
آن‌ها واقعاً به فعالیت‌های خارج از خانه علاقه‌ای ندارند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Muffel” برای توصیف افراد نق‌نقو یا بی‌علاقه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
43
Q

das Online-shopping

A

خرید آنلاین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
44
Q

der Prozess-e

A

اسم “der Prozess”
به زبان آلمانی به معنای “فرآیند” یا “محاکمه” است. این کلمه بسته به زمینه استفاده، می‌تواند به یک سری مراحل یا عملیات برای رسیدن به یک نتیجه اشاره داشته باشد یا به جریان قانونی که در دادگاه صورت می‌گیرد. جمع این کلمه “die Prozesse” است.

  1. فرآیند
    سری مراحلی که برای انجام یا تکمیل یک کار دنبال می‌شود.

“Der Produktionsprozess in der Fabrik ist sehr effizient.”
فرآیند تولید در کارخانه بسیار کارآمد است.

  1. محاکمه
    جریان قانونی که در دادگاه صورت می‌گیرد.
    “Der Prozess gegen den Angeklagten begann gestern.”
    محاکمه متهم دیروز آغاز شد.

مثال‌های بیشتر برای “der Prozess”:
فرآیند

Ein komplizierter Prozess:
“Das Projekt erfordert einen komplizierten Prozess, um abgeschlossen zu werden.”

پروژه نیاز به یک فرآیند پیچیده دارد تا به اتمام برسد.

محاکمه

Ein langer Prozess:
“Der Prozess zog sich über mehrere Monate hin.”

محاکمه چندین ماه طول کشید.

ساختار جمله:
einen Prozess durchlaufen

“Jedes Produkt muss einen Qualitätskontrollprozess durchlaufen.”
هر محصول باید یک فرآیند کنترل کیفیت را طی کند.

einen Prozess optimieren

“Wir versuchen, den Produktionsprozess zu optimieren.”
ما سعی می‌کنیم فرآیند تولید را بهینه کنیم.

einen Prozess gewinnen

“Der Kläger hofft, den Prozess zu gewinnen.”
شاکی امیدوار است که محاکمه را ببرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich durchlaufe einen Prozess

“Ich durchlaufe derzeit einen Lernprozess, um meine Fähigkeiten zu verbessern.”
من در حال حاضر یک فرآیند یادگیری را طی می‌کنم تا مهارت‌هایم را بهبود ببخشم.

sie optimiert den Prozess (سوم شخص مفرد)

“Sie optimiert den Prozess, um die Effizienz zu steigern.”
او فرآیند را بهینه می‌کند تا کارایی را افزایش دهد.

sie gewinnen Prozesse (سوم شخص جمع)

“Sie gewinnen regelmäßig Prozesse aufgrund ihrer exzellenten Anwälte.”
آن‌ها به طور منظم به دلیل وکلای عالی خود، محاکمه‌ها را می‌برند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Prozess” برای توصیف فرآیندها و محاکمه‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

پروسه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
45
Q

der Rabatt-e

A

اسم “der Rabatt”
به زبان آلمانی به معنای “تخفیف” است.
این کلمه به کاهشی در قیمت اصلی یک کالا یا خدمت اشاره دارد که به مشتریان به عنوان مشوق خرید ارائه می‌شود.
جمع این کلمه “die Rabatte” است.

“Im Winter gibt es oft hohe Rabatte auf Kleidung.”
در زمستان اغلب تخفیف‌های زیادی بر روی لباس‌ها وجود دارد.

مثال‌های بیشتر برای “der Rabatt”:

“Der Laden bietet einen großzügigen Rabatt auf alle Elektronikprodukte an.”
فروشگاه یک تخفیف سخاوتمندانه بر روی تمام محصولات الکترونیکی ارائه می‌دهد.

“Im Sommer gibt es saisonale Rabatte auf Gartenmöbel.”
در تابستان تخفیف‌های فصلی بر روی مبلمان باغ وجود دارد.

“Stammkunden erhalten einen Treuerabatt von 10%.”
مشتریان دائمی یک تخفیف وفاداری ۱۰ درصدی دریافت می‌کنند.

ساختار جمله:

einen Rabatt anbieten

“Der Händler bietet einen Rabatt von 20% auf alle Waren an.”
فروشنده یک تخفیف ۲۰ درصدی بر روی تمام کالاها ارائه می‌دهد.

einen Rabatt erhalten

“Kunden können bei Vorlage eines Gutscheins einen Rabatt erhalten.”
مشتریان می‌توانند با ارائه یک کوپن تخفیف دریافت کنند.

einen Rabatt gewähren

“Das Geschäft gewährt einen Rabatt für Studierende.”
فروشگاه یک تخفیف برای دانشجویان در نظر گرفته است.

einen Rabatt aushandeln

“Es ist oft möglich, bei großen Einkäufen einen Rabatt auszuhandeln.”
اغلب ممکن است در خریدهای بزرگ یک تخفیف مذاکره کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:

ich biete einen Rabatt an

“Ich biete meinen Kunden einen speziellen Rabatt für die Feiertage an.”
من به مشتریانم یک تخفیف ویژه برای تعطیلات ارائه می‌دهم.

sie erhält einen Rabatt (سوم شخص مفرد)

“Sie erhält einen Rabatt, weil sie Stammkundin ist.”
او یک تخفیف دریافت می‌کند زیرا مشتری دائمی است.

sie bieten Rabatte an (سوم شخص جمع)

“Sie bieten Rabatte auf ausgewählte Artikel an.”
آن‌ها بر روی محصولات منتخب تخفیف ارائه می‌دهند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Rabatt” برای توصیف تخفیف‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
46
Q

die Rendite-n

A

اسم “die Rendite”
به زبان آلمانی به معنای “بازده” یا “نرخ بازگشت سرمایه” است.
این کلمه به سودی اشاره دارد که از یک سرمایه‌گذاری به دست می‌آید و
به صورت درصدی از مقدار سرمایه‌گذاری اولیه بیان می‌شود. جمع این کلمه “die Renditen” است.

بازده سرمایه‌گذاری

“Die Rendite meiner Aktien ist dieses Jahr gestiegen.”
بازده سهام من امسال افزایش یافته است.

مثال‌های بیشتر برای “die Rendite”:

“Eine hohe Rendite”
“Er hat eine hohe Rendite aus seiner Immobilieninvestition erzielt.”
او از سرمایه‌گذاری در املاک خود بازده بالایی به دست آورده است.

“Eine niedrige Rendite”
“Das Sparkonto bietet nur eine niedrige Rendite.”
حساب پس‌انداز فقط بازده کمی ارائه می‌دهد.

ساختار جمله:

eine Rendite erzielen

“Mit dieser Strategie können Sie eine gute Rendite erzielen.”
با این استراتژی می‌توانید بازده خوبی به دست آورید.

eine Rendite erwarten

“Investoren erwarten eine Rendite von mindestens 5%.”
سرمایه‌گذاران حداقل بازده ۵ درصد را انتظار دارند.

eine Rendite berechnen

“Bevor Sie investieren, sollten Sie die potenzielle Rendite berechnen.”
قبل از سرمایه‌گذاری، باید بازده احتمالی را محاسبه کنید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:

ich erziele eine Rendite

“Ich erziele eine Rendite von 7% auf meine Investitionen.”
من از سرمایه‌گذاری‌هایم ۷ درصد بازده به دست می‌آورم.

sie erwartet eine Rendite (سوم شخص مفرد)

“Sie erwartet eine hohe Rendite aus ihrem neuen Geschäft.”
او از کسب‌وکار جدیدش بازده بالایی انتظار دارد.

sie erzielen Renditen (سوم شخص جمع)

“Sie erzielen regelmäßig gute Renditen auf ihre Anlagen.”
آن‌ها به طور منظم از سرمایه‌گذاری‌هایشان بازده خوبی به دست می‌آورند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “die Rendite” برای توصیف بازده و نرخ بازگشت سرمایه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
47
Q

der Schlussverkauf-¨e

A

اسم “der Schlussverkauf”
به زبان آلمانی به معنای “حراجی پایان فصل” یا “فروش ویژه پایان فصل” است.
این کلمه به رویدادی اشاره دارد که در پایان یک فصل، فروشگاه‌ها کالاهای خود را با تخفیف‌های قابل توجه به فروش می‌رسانند تا موجودی خود را تخلیه کنند. جمع این کلمه “die Schlussverkäufe” است.

حراجی پایان فصل

“Der Schlussverkauf beginnt nächste Woche mit großen Rabatten.”
حراجی پایان فصل از هفته آینده با تخفیف‌های بزرگ آغاز می‌شود.

مثال‌های بیشتر برای “der Schlussverkauf”:

“Ein großer Schlussverkauf”
“Im Januar gibt es einen großen Schlussverkauf in vielen Geschäften.”
در ژانویه، حراجی پایان فصل بزرگی در بسیاری از فروشگاه‌ها وجود دارد.

“Ein Sommerschlussverkauf”
“Der Sommerschlussverkauf ist die beste Zeit, um Sommerkleidung günstig zu kaufen.”
حراجی پایان فصل تابستان بهترین زمان برای خرید لباس‌های تابستانی با قیمت مناسب است.

ساختار جمله:

zum Schlussverkauf gehen

“Wir gehen morgen zum Schlussverkauf, um günstige Angebote zu finden.”
ما فردا به حراجی پایان فصل می‌رویم تا پیشنهادات ارزان پیدا کنیم.

im Schlussverkauf kaufen

“Ich habe viele Schnäppchen im Schlussverkauf gefunden.”
من بسیاری از تخفیف‌ها را در حراجی پایان فصل پیدا کردم.

den Schlussverkauf nutzen

“Sie sollten den Schlussverkauf nutzen, um Geld zu sparen.”
باید از حراجی پایان فصل استفاده کنید تا پول پس‌انداز کنید.

Beispiele mit den Pronomen “ich” und “sie”:

ich gehe zum Schlussverkauf

“Ich gehe jedes Jahr zum Schlussverkauf, um Kleidung für die nächste Saison zu kaufen.”
من هر سال به حراجی پایان فصل می‌روم تا لباس‌های فصل بعدی را بخرم.

sie kauft im Schlussverkauf (3. Person Singular)

“Sie kauft ihre Weihnachtsgeschenke immer im Schlussverkauf.”
او همیشه هدیه‌های کریسمس خود را در حراجی پایان فصل می‌خرد.

sie nutzen den Schlussverkauf (3. Person Plural)

“Sie nutzen den Schlussverkauf, um Elektronikartikel günstiger zu bekommen.”
آن‌ها از حراجی پایان فصل استفاده می‌کنند تا لوازم الکترونیکی را ارزان‌تر تهیه کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “der Schlussverkauf” برای توصیف حراجی‌ها و فروش‌های ویژه پایان فصل در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
48
Q

das Schnäppchen

A

اسم “das Schnäppchen”
به زبان آلمانی به معنای “خرید ارزان” یا “پیشنهاد ویژه” یا “معامله خوب” است. این کلمه به کالا یا خدماتی اشاره دارد که با قیمت بسیار پایین‌تر از معمول یا با تخفیف ویژه به فروش می‌رسد. جمع این کلمه “die Schnäppchen” است.

خرید ارزان

“Ich habe ein tolles Schnäppchen im Schlussverkauf gefunden.”
من یک خرید عالی و ارزان در حراجی پایان فصل پیدا کردم.

مثال‌های بیشتر برای “das Schnäppchen”:

“Ein unglaubliches Schnäppchen”
“Diese Designer-Handtasche war ein unglaubliches Schnäppchen.”
این کیف دستی طراح باورنکردنی ارزان بود.

“Ein Schnäppchen machen”
“Wenn man früh genug kommt, kann man echte Schnäppchen machen.”
اگر زود برسید، می‌توانید خریدهای بسیار ارزان و خوبی انجام دهید.

ساختار جمله:

nach Schnäppchen suchen

“Ich gehe gerne auf Flohmärkte, um nach Schnäppchen zu suchen.”
من دوست دارم به بازارهای دست‌دوم‌فروشی بروم تا به دنبال خریدهای ارزان بگردم.

ein Schnäppchen ergattern

“Er hat es geschafft, im Elektronikgeschäft ein echtes Schnäppchen zu ergattern.”
او موفق شد در فروشگاه الکترونیکی یک خرید ارزان واقعی انجام دهد.

“Ich habe gestern ein echtes Schnäppchen im Ausverkauf gemacht.”
من دیروز یک معامله خوب در حراجی انجام دادم.

“Auf dem Flohmarkt kann man oft Schnäppchen finden.”
در بازار دست‌دوم‌فروشی می‌توان اغلب خریدهای ارزان پیدا کرد.

“Das neue Handy war ein echtes Schnäppchen.”
گوشی جدید یک خرید ارزان واقعی بود.

“Er liebt es, nach Schnäppchen im Internet zu suchen.”
او عاشق جستجو برای معاملات خوب در اینترنت است.

“In diesem Geschäft gibt es immer wieder tolle Schnäppchen.”
در این فروشگاه همیشه خریدهای ارزان عالی پیدا می‌شود.

ein Schnäppchen anbieten

“Viele Online-Shops bieten täglich neue Schnäppchen an.”
بسیاری از فروشگاه‌های آنلاین روزانه پیشنهادات ویژه و خریدهای ارزان ارائه می‌دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:

ich finde ein Schnäppchen

“Ich finde oft Schnäppchen in Secondhand-Läden.”
من اغلب در فروشگاه‌های دست دوم خریدهای ارزان پیدا می‌کنم.

sie sucht nach Schnäppchen (سوم شخص مفرد)

“Sie sucht immer nach Schnäppchen, wenn sie einkaufen geht.”
او همیشه وقتی به خرید می‌رود به دنبال خریدهای ارزان می‌گردد.

sie ergattern Schnäppchen (سوم شخص جمع)

“Sie ergattern immer die besten Schnäppchen im Schlussverkauf.”
آن‌ها همیشه بهترین خریدهای ارزان را در حراجی پایان فصل به دست می‌آورند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “das Schnäppchen” برای توصیف خریدهای ارزان و پیشنهادات ویژه در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

کالای حراجی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
49
Q

die Schulden (PL)

A

اسم “die Schulden”
به زبان آلمانی به معنای “بدهی‌ها” است. این کلمه به پول یا مقدار مالی اشاره دارد که یک شخص یا سازمان به دیگران بدهکار است و باید بازپرداخت شود. “Schulden” به طور معمول در جمع استفاده می‌شود و شکل مفرد آن “die Schuld” به معنای “بدهی” یا “گناه” است، که معمولاً به معنای متفاوتی به کار می‌رود.

“Er hat viele Schulden und muss dringend einen Plan zur Rückzahlung erstellen.”
او بدهی‌های زیادی دارد و باید فوراً یک برنامه برای بازپرداخت آن‌ها تنظیم کند.

مثال‌های بیشتر برای “die Schulden”:
“Hohe Schulden”
“Viele Studenten haben nach ihrem Studium hohe Schulden.”
بسیاری از دانشجویان پس از تحصیل بدهی‌های زیادی دارند.

“Schulden machen”
“Es ist leicht, Schulden zu machen, aber schwer, sie zurückzuzahlen.”
بدهی ایجاد کردن آسان است، اما پرداخت آن سخت است.

“Schulden tilgen”
“Sie plant, ihre Schulden innerhalb von fünf Jahren zu tilgen.”
او قصد دارد بدهی‌هایش را در عرض پنج سال بپردازد.

ساختار جمله:
Schulden haben

“Ich habe immer noch Schulden von meinem Autokredit.”
من هنوز بدهی‌های وام خودروی خود را دارم.

Schulden zurückzahlen

“Er muss seine Schulden an die Bank zurückzahlen.”
او باید بدهی‌هایش را به بانک بازپرداخت کند.

in Schulden geraten

“Durch unerwartete Ausgaben geriet er in Schulden.”
به دلیل هزینه‌های غیرمنتظره، او دچار بدهی شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe Schulden

“Ich habe Schulden bei meiner Familie, die ich bald zurückzahlen möchte.”
من به خانواده‌ام بدهی دارم که می‌خواهم به زودی آن را بازپرداخت کنم.

sie hat Schulden (سوم شخص مفرد)

“Sie hat Schulden bei mehreren Kreditkartenunternehmen.”
او به چندین شرکت کارت اعتباری بدهی دارد.

sie haben Schulden (سوم شخص جمع)

“Sie haben Schulden und versuchen, ihre Finanzen zu stabilisieren.”
آن‌ها بدهی دارند و تلاش می‌کنند تا وضعیت مالی خود را تثبیت کنند.

خلاصه:
“die Schulden” به معنای “بدهی‌ها” است و به پولی اشاره دارد که باید به دیگران بازپرداخت شود. این کلمه در بسیاری از زمینه‌ها استفاده می‌شود تا وضعیت مالی و تعهدات مالی افراد یا سازمان‌ها را توصیف کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
50
Q

das Schwarzfahren

A

اسم “das Schwarzfahren” به زبان آلمانی به معنای “بدون بلیت سفر کردن” است. این کلمه به عملی اشاره دارد که در آن شخص بدون داشتن بلیت معتبر از وسایل حمل و نقل عمومی مانند اتوبوس، مترو، تراموا یا قطار استفاده می‌کند. این عمل غیرقانونی است و معمولاً جریمه در پی دارد.

بدون بلیت سفر کردن
“Er wurde beim Schwarzfahren in der U-Bahn erwischt.”
او در حالی که بدون بلیت با مترو سفر می‌کرد، دستگیر شد.

مثال‌های بیشتر برای “das Schwarzfahren”:
“Eine Strafe für Schwarzfahren”
“Die Strafe für Schwarzfahren kann sehr hoch sein.”
جریمه برای بدون بلیت سفر کردن می‌تواند بسیار سنگین باشد.

“Schwarzfahren ist illegal”
“Schwarzfahren ist illegal und wird mit einer Geldstrafe geahndet.”
بدون بلیت سفر کردن غیرقانونی است و با جریمه نقدی مجازات می‌شود.

ساختار جمله:
beim Schwarzfahren erwischt werden

“Er wurde schon zweimal beim Schwarzfahren erwischt.”
او تا کنون دو بار در حال بدون بلیت سفر کردن دستگیر شده است.

eine Strafe für Schwarzfahren bekommen

“Wenn man beim Schwarzfahren erwischt wird, bekommt man eine hohe Strafe.”
اگر کسی در حال بدون بلیت سفر کردن دستگیر شود، جریمه سنگینی می‌گیرد.

Schwarzfahren vermeiden

“Es ist besser, Schwarzfahren zu vermeiden und ein gültiges Ticket zu kaufen.”
بهتر است از بدون بلیت سفر کردن اجتناب کنید و یک بلیت معتبر بخرید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich wurde beim Schwarzfahren erwischt

“Ich wurde einmal beim Schwarzfahren erwischt und musste eine Strafe zahlen.”
من یک بار در حال بدون بلیت سفر کردن دستگیر شدم و مجبور به پرداخت جریمه شدم.

sie fährt Schwarz (سوم شخص مفرد)

“Sie fährt manchmal Schwarz, weil sie kein Geld für ein Ticket hat.”
او گاهی بدون بلیت سفر می‌کند چون پولی برای خرید بلیت ندارد.

sie fahren Schwarz (سوم شخص جمع)

“Viele Jugendliche fahren Schwarz, obwohl sie wissen, dass es illegal ist.”
بسیاری از جوانان بدون بلیت سفر می‌کنند، حتی اگر بدانند که این کار غیرقانونی است.

خلاصه:
“das Schwarzfahren” به معنای “بدون بلیت سفر کردن” است و به استفاده غیرقانونی از وسایل حمل و نقل عمومی بدون داشتن بلیت معتبر اشاره دارد. این عمل معمولاً با جریمه و پیامدهای قانونی همراه است.

بدون بلیط سوار شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
51
Q

der Trick-s

A

شگرد- ترفند- حیله

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
52
Q

der Umsatz-¨e

A

اسم “der Umsatz”
به زبان آلمانی به معنای “فروش” یا “درآمد” است.
این کلمه به مجموع پولی اشاره دارد که از فروش کالاها یا خدمات در یک دوره زمانی مشخص به دست می‌آید. جمع این کلمه “die Umsätze” است.

فروش یا درآمد
“Der Umsatz des Unternehmens ist im letzten Quartal gestiegen.”
فروش شرکت در سه‌ماهه گذشته افزایش یافته است.

مثال‌های بیشتر برای “der Umsatz”:
“Hoher Umsatz”
“Das Geschäft hat in der Weihnachtszeit einen hohen Umsatz erzielt.”
فروشگاه در فصل کریسمس فروش بالایی داشته است.

“Niedriger Umsatz”
“Aufgrund der wirtschaftlichen Krise ist der Umsatz gesunken.”
به دلیل بحران اقتصادی فروش کاهش یافته است.

ساختار جمله:
den Umsatz steigern

“Wir müssen unsere Marketingstrategie verbessern, um den Umsatz zu steigern.”
ما باید استراتژی بازاریابی خود را بهبود دهیم تا فروش را افزایش دهیم.

einen Umsatz erzielen

“Das Unternehmen hat im letzten Jahr einen Umsatz von 1 Million Euro erzielt.”
شرکت در سال گذشته یک میلیون یورو فروش داشته است.

den Umsatz überwachen

“Der Geschäftsführer überwacht den Umsatz täglich, um die Leistung zu bewerten.”
مدیر عامل هر روز فروش را نظارت می‌کند تا عملکرد را ارزیابی کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich steigere den Umsatz

“Ich arbeite hart daran, den Umsatz meines kleinen Unternehmens zu steigern.”
من سخت تلاش می‌کنم تا فروش شرکت کوچک خود را افزایش دهم.

sie erzielt einen Umsatz (سوم شخص مفرد)

“Sie erzielt immer hohe Umsätze durch ihre hervorragenden Verkaufsfähigkeiten.”
او همیشه به دلیل مهارت‌های عالی فروش خود فروش بالایی دارد.

sie überwachen den Umsatz (سوم شخص جمع)

“Sie überwachen den Umsatz, um sicherzustellen, dass das Geschäft profitabel bleibt.”
آن‌ها فروش را نظارت می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که کسب و کار سودآور باقی می‌ماند.

خلاصه:
“der Umsatz” به معنای “فروش” یا “درآمد” است و به مجموع پولی که از فروش کالاها یا خدمات در یک دوره زمانی مشخص به دست می‌آید، اشاره دارد. این کلمه در زمینه‌های مختلف کسب و کار برای توصیف عملکرد مالی استفاده می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
53
Q

das Unternehmen

A

کمپانی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
54
Q

der Verbraucherschützer

A

اسم “der Verbraucherschützer”
به زبان آلمانی به معنای “حامی مصرف‌کننده” یا “مدافع حقوق مصرف‌کننده” است.
این کلمه به فرد یا سازمانی اشاره دارد که وظیفه دارد از حقوق و منافع مصرف‌کنندگان در برابر سوءاستفاده‌ها و تخلفات حفاظت کند. جمع این کلمه “die Verbraucherschützer” است.

حامی مصرف‌کننده
“Der Verbraucherschützer kämpft für bessere Rechte der Verbraucher.”
حامی مصرف‌کننده برای حقوق بهتر مصرف‌کنندگان مبارزه می‌کند.

مثال‌های بیشتر برای “der Verbraucherschützer”:
“Ein engagierter Verbraucherschützer”

“Ein engagierter Verbraucherschützer setzt sich für faire Handelspraktiken ein.”
یک حامی مصرف‌کننده پرشور برای روش‌های تجاری عادلانه تلاش می‌کند.

“Verbraucherschützer warnen vor Betrug”

“Verbraucherschützer warnen vor neuen Betrugsmethoden im Internet.”
حامیان مصرف‌کننده در مورد روش‌های جدید کلاهبرداری در اینترنت هشدار می‌دهند.

ساختار جمله:
als Verbraucherschützer arbeiten

“Er arbeitet als Verbraucherschützer und hilft den Menschen bei Problemen mit Unternehmen.”
او به عنوان حامی مصرف‌کننده کار می‌کند و به مردم در مشکلات با شرکت‌ها کمک می‌کند.

von Verbraucherschützern unterstützt werden

“Viele Menschen werden von Verbraucherschützern unterstützt, wenn sie Probleme mit ihren Verträgen haben.”
بسیاری از مردم از حمایت حامیان مصرف‌کننده برخوردار می‌شوند وقتی که در قراردادهای خود مشکل دارند.

Verbraucherschützer informieren

“Verbraucherschützer informieren die Öffentlichkeit über ihre Rechte.”
حامیان مصرف‌کننده به عموم مردم درباره حقوقشان اطلاع‌رسانی می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich arbeite als Verbraucherschützer

“Ich arbeite als Verbraucherschützer und berate täglich viele Verbraucher.”
من به عنوان حامی مصرف‌کننده کار می‌کنم و روزانه به بسیاری از مصرف‌کنندگان مشاوره می‌دهم.

sie ist Verbraucherschützerin (سوم شخص مفرد)

“Sie ist eine erfahrene Verbraucherschützerin und hat vielen Menschen geholfen.”
او یک حامی مصرف‌کننده با تجربه است و به بسیاری از مردم کمک کرده است.

sie sind Verbraucherschützer (سوم شخص جمع)

“Sie sind Verbraucherschützer und setzen sich für die Rechte der Verbraucher ein.”
آن‌ها حامیان مصرف‌کننده هستند و برای حقوق مصرف‌کنندگان تلاش می‌کنند.

خلاصه:
“der Verbraucherschützer” به معنای “حامی مصرف‌کننده” است و به فرد یا سازمانی اشاره دارد که از حقوق و منافع مصرف‌کنندگان در برابر سوءاستفاده‌ها و تخلفات حفاظت می‌کند. این کلمه در زمینه‌های مختلف مرتبط با حقوق مصرف‌کنندگان استفاده می‌شود.

55
Q

die Verfasserin-nen

A

نویسنده زن

اسم “die Verfasserin” به زبان آلمانی به معنای “نویسنده” یا “مولف” در جنسیت مونث است. این کلمه به زنی اشاره دارد که یک متن، کتاب، مقاله یا هر نوع نوشته‌ای را نوشته یا خلق کرده است. جمع این کلمه “die Verfasserinnen” است.

نویسنده (زن)
“Die Verfasserin des Buches ist eine bekannte Autorin.”
نویسنده کتاب یک نویسنده مشهور است.

مثال‌های بیشتر برای “die Verfasserin”:

“Eine erfolgreiche Verfasserin”
“Sie ist eine erfolgreiche Verfasserin und hat viele Bestseller geschrieben.”
او یک نویسنده موفق است و بسیاری از کتاب‌های پرفروش را نوشته است.

“Die Verfasserin des Artikels”
“Die Verfasserin des Artikels hat gründliche Recherchen durchgeführt.”
نویسنده مقاله تحقیقات جامعی انجام داده است.

ساختار جمله:
als Verfasserin arbeiten

“Sie arbeitet als Verfasserin für eine große Zeitung.”
او به عنوان نویسنده برای یک روزنامه بزرگ کار می‌کند.

von der Verfasserin geschrieben

“Das Gedicht wurde von einer talentierten Verfasserin geschrieben.”
شعر توسط یک نویسنده با استعداد نوشته شده است.

die Verfasserin loben

“Die Kritiker loben die Verfasserin für ihren einzigartigen Schreibstil.”
منتقدان نویسنده را به خاطر سبک نوشتاری منحصر به فردش تحسین می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bin Verfasserin

“Ich bin Verfasserin mehrerer wissenschaftlicher Artikel.”
من نویسنده چندین مقاله علمی هستم.

sie ist Verfasserin (سوم شخص مفرد)

“Sie ist Verfasserin von Kinderbüchern.”
او نویسنده کتاب‌های کودکان است.

sie sind Verfasserinnen (سوم شخص جمع)

“Sie sind Verfasserinnen und haben gemeinsam ein Buch geschrieben.”
آن‌ها نویسنده هستند و با هم یک کتاب نوشته‌اند.

خلاصه:
“die Verfasserin” به معنای “نویسنده” یا “مولف” در جنسیت مونث است و به زنی اشاره دارد که یک متن، کتاب، مقاله یا هر نوع نوشته‌ای را نوشته یا خلق کرده است. این کلمه در زمینه‌های مختلف مرتبط با نوشتن و نویسندگی استفاده می‌شود.

56
Q

das Versandhaus-¨er

A

فروشگاه اینترنتی مثل آمازون

اسم “das Versandhaus”
به زبان آلمانی به معنای “شرکت فروش پستی” یا “فروشگاه اینترنتی” است. این کلمه به شرکتی اشاره دارد که کالاها را از طریق پست یا خدمات حمل و نقل به مشتریان ارسال می‌کند. جمع این کلمه “die Versandhäuser” است.

شرکت فروش پستی
“Das Versandhaus bietet eine breite Palette von Produkten an, die online bestellt werden können.”
شرکت فروش پستی طیف گسترده‌ای از محصولات را ارائه می‌دهد که می‌توان به صورت آنلاین سفارش داد.

مثال‌های بیشتر برای “das Versandhaus”:

“Ein bekanntes Versandhaus”
“Ein bekanntes Versandhaus bietet hochwertige Produkte zu günstigen Preisen an.”
یک شرکت فروش پستی معروف محصولات باکیفیت را با قیمت‌های مناسب ارائه می‌دهد.

“Versandhauskatalog”
“Der Versandhauskatalog enthält viele Sonderangebote und Rabatte.”
کاتالوگ شرکت فروش پستی شامل بسیاری از پیشنهادات ویژه و تخفیف‌ها است.

ساختار جمله:
bei einem Versandhaus bestellen

“Ich bestelle oft bei einem Versandhaus, weil es bequem und einfach ist.”
من اغلب از یک شرکت فروش پستی سفارش می‌دهم چون راحت و آسان است.

für ein Versandhaus arbeiten

“Sie arbeitet als Kundenberaterin für ein großes Versandhaus.”
او به عنوان مشاور مشتری برای یک شرکت فروش پستی بزرگ کار می‌کند.

ein Versandhaus nutzen

“Viele Menschen nutzen Versandhäuser, um ihre Einkäufe online zu erledigen.”
بسیاری از مردم از شرکت‌های فروش پستی استفاده می‌کنند تا خریدهای خود را به صورت آنلاین انجام دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bestelle bei einem Versandhaus

“Ich bestelle meine Kleidung oft bei einem Versandhaus, weil es eine große Auswahl gibt.”
من اغلب لباس‌هایم را از یک شرکت فروش پستی سفارش می‌دهم چون انتخاب‌های زیادی وجود دارد.

sie arbeitet für ein Versandhaus (سوم شخص مفرد)

“Sie arbeitet seit fünf Jahren für ein bekanntes Versandhaus.”
او پنج سال است که برای یک شرکت فروش پستی معروف کار می‌کند.

sie nutzen Versandhäuser (سوم شخص جمع)

“Sie nutzen Versandhäuser, um Elektronik und Haushaltsgeräte zu kaufen.”
آن‌ها از شرکت‌های فروش پستی برای خرید الکترونیک و لوازم خانگی استفاده می‌کنند.

خلاصه:
“das Versandhaus” به معنای “شرکت فروش پستی” یا “فروشگاه اینترنتی” است و به شرکتی اشاره دارد که کالاها را از طریق پست یا خدمات حمل و نقل به مشتریان ارسال می‌کند. این کلمه در زمینه‌های مختلف مرتبط با خرید آنلاین و فروش پستی استفاده می‌شود.

57
Q

die Versorgung

A

اسم “die Versorgung”
به زبان آلمانی به معنای “تامین” یا “تدارکات” است. این کلمه به فرآیند ارائه یا تامین منابع و نیازهای ضروری اشاره دارد. جمع این کلمه “die Versorgungen” است.

تامین
“Die Versorgung der Bevölkerung mit Lebensmitteln ist in Krisenzeiten besonders wichtig.”
تامین مواد غذایی برای جمعیت در زمان بحران بسیار مهم است.

مثال‌های بیشتر برای “die Versorgung”:
“Medizinische Versorgung”
“Die medizinische Versorgung in ländlichen Gebieten muss verbessert werden.”
تامین خدمات پزشکی در مناطق روستایی باید بهبود یابد.

“Energieversorgung”
“Die zuverlässige Energieversorgung ist für die Industrie unerlässlich.”
تامین انرژی قابل اعتماد برای صنعت ضروری است.

“Langfristige Versorgung”
“Eine langfristige Versorgung mit Trinkwasser ist essenziell für die Gesundheit.”
تامین بلندمدت آب آشامیدنی برای سلامت ضروری است.

ساختار جمله:
die Versorgung sicherstellen

“Die Regierung muss die Versorgung der Bürger mit lebensnotwendigen Gütern sicherstellen.”
دولت باید تامین کالاهای ضروری برای شهروندان را تضمین کند.

eine gute Versorgung haben

“Die Stadt hat eine gute Versorgung mit öffentlichen Verkehrsmitteln.”
شهر از تامین خوبی برای حمل و نقل عمومی برخوردار است.

die Versorgung verbessern

“Wir müssen die Versorgung der Krankenhäuser mit medizinischen Geräten verbessern.”
ما باید تامین بیمارستان‌ها با تجهیزات پزشکی را بهبود ببخشیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich sorge für die Versorgung

“Ich sorge für die Versorgung meiner Familie mit frischen Lebensmitteln.”
من تامین مواد غذایی تازه برای خانواده‌ام را برعهده دارم.

sie stellt die Versorgung sicher (سوم شخص مفرد)

“Sie stellt die Versorgung der Patienten im Krankenhaus sicher.”
او تامین بیماران در بیمارستان را تضمین می‌کند.

sie verbessern die Versorgung (سوم شخص جمع)

“Sie verbessern die Versorgung der ländlichen Gebiete durch neue Infrastrukturprojekte.”
آن‌ها تامین مناطق روستایی را از طریق پروژه‌های جدید زیرساختی بهبود می‌بخشند.

خلاصه:
“die Versorgung” به معنای “تامین” یا “تدارکات” است و به فرآیند ارائه یا تامین منابع و نیازهای ضروری اشاره دارد. این کلمه در زمینه‌های مختلف مرتبط با تامین منابع، خدمات و کالاهای اساسی استفاده می‌شود.

58
Q

der Warenumschlag

A

اسم “der Warenumschlag”
به زبان آلمانی به معنای “جابجایی کالاها” یا “حجم جابجایی کالاها” است.
این کلمه به فرآیند دریافت، ذخیره‌سازی و ارسال کالاها در یک مکان مانند بندر، انبار یا مرکز توزیع اشاره دارد. جمع این کلمه “die Warenumschläge” است.

جابجایی کالاها
“Der Warenumschlag im Hafen hat dieses Jahr deutlich zugenommen.”
جابجایی کالاها در بندر امسال به طور قابل توجهی افزایش یافته است.

مثال‌های بیشتر برای “der Warenumschlag”:
“Effizienter Warenumschlag”
“Ein effizienter Warenumschlag ist für den reibungslosen Ablauf der Lieferkette entscheidend.”
جابجایی کارآمد کالاها برای جریان روان زنجیره تامین حیاتی است.

“Hoher Warenumschlag”
“Der hohe Warenumschlag in diesem Lager erfordert zusätzliche Arbeitskräfte.”
جابجایی بالای کالاها در این انبار نیاز به نیروی کار اضافی دارد.

ساختار جمله:
den Warenumschlag erhöhen

“Wir müssen unsere Logistikprozesse optimieren, um den Warenumschlag zu erhöhen.”
ما باید فرآیندهای لجستیکی خود را بهینه کنیم تا جابجایی کالاها را افزایش دهیم.

den Warenumschlag überwachen

“Der Manager überwacht den Warenumschlag, um Engpässe zu vermeiden.”
مدیر جابجایی کالاها را نظارت می‌کند تا از کمبودها جلوگیری کند.

einen schnellen Warenumschlag gewährleisten

“Moderne Technologien helfen dabei, einen schnellen Warenumschlag zu gewährleisten.”
فناوری‌های مدرن کمک می‌کنند تا جابجایی سریع کالاها تضمین شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich überwache den Warenumschlag

“Ich überwache den Warenumschlag in unserem Distributionszentrum.”
من جابجایی کالاها در مرکز توزیع خودمان را نظارت می‌کنم.

sie erhöht den Warenumschlag (سوم شخص مفرد)

“Sie erhöht den Warenumschlag durch die Einführung neuer Prozesse.”
او جابجایی کالاها را از طریق معرفی فرآیندهای جدید افزایش می‌دهد.

sie überwachen den Warenumschlag (سوم شخص جمع)

“Sie überwachen den Warenumschlag, um die Effizienz zu steigern.”
آن‌ها جابجایی کالاها را نظارت می‌کنند تا کارایی را افزایش دهند.

خلاصه:
“der Warenumschlag” به معنای “جابجایی کالاها” یا “حجم جابجایی کالاها” است و به فرآیند دریافت، ذخیره‌سازی و ارسال کالاها در مکان‌هایی مانند بنادر، انبارها یا مراکز توزیع اشاره دارد. این کلمه در زمینه‌های مختلف مرتبط با لجستیک و مدیریت زنجیره تامین استفاده می‌شود.

59
Q

die Werbeagentur-en

A

آژانس تبلیغاتی

60
Q

die Werbekampagne-n

A

اسم “die Werbekampagne”
به زبان آلمانی به معنای “کمپین تبلیغاتی” است. این کلمه به مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و اقدامات هماهنگ شده اشاره دارد که با هدف تبلیغ یک محصول، خدمت یا برند انجام می‌شود. جمع این کلمه “die Werbekampagnen” است.

کمپین تبلیغاتی
“Die neue Werbekampagne hat den Umsatz des Unternehmens erheblich gesteigert.”
کمپین تبلیغاتی جدید فروش شرکت را به طور قابل توجهی افزایش داده است.

مثال‌های بیشتر برای “die Werbekampagne”:
“Eine erfolgreiche Werbekampagne”
“Eine erfolgreiche Werbekampagne kann die Markenbekanntheit deutlich erhöhen.”
یک کمپین تبلیغاتی موفق می‌تواند آگاهی از برند را به طور قابل توجهی افزایش دهد.

“Eine kreative Werbekampagne”
“Die Agentur hat eine sehr kreative Werbekampagne für das neue Produkt entwickelt.”
آژانس یک کمپین تبلیغاتی بسیار خلاقانه برای محصول جدید طراحی کرده است.

ساختار جمله:
eine Werbekampagne starten

“Das Unternehmen plant, nächste Woche eine große Werbekampagne zu starten.”
شرکت قصد دارد هفته آینده یک کمپین تبلیغاتی بزرگ را آغاز کند.

eine Werbekampagne durchführen

“Wir haben eine umfangreiche Werbekampagne durchgeführt, um unser neues Produkt zu bewerben.”
ما یک کمپین تبلیغاتی گسترده برای تبلیغ محصول جدیدمان اجرا کردیم.

eine Werbekampagne planen

“Die Marketingabteilung plant derzeit die nächste Werbekampagne.”
بخش بازاریابی در حال برنامه‌ریزی کمپین تبلیغاتی بعدی است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich starte eine Werbekampagne

“Ich starte eine Werbekampagne, um unser neuestes Angebot zu bewerben.”
من یک کمپین تبلیغاتی برای تبلیغ جدیدترین پیشنهاد ما آغاز می‌کنم.

sie plant eine Werbekampagne (سوم شخص مفرد)

“Sie plant eine Werbekampagne, um die Verkaufszahlen zu steigern.”
او یک کمپین تبلیغاتی برای افزایش فروش برنامه‌ریزی می‌کند.

sie führen Werbekampagnen durch (سوم شخص جمع)

“Sie führen regelmäßig Werbekampagnen durch, um ihre Produkte bekannt zu machen.”
آن‌ها به طور منظم کمپین‌های تبلیغاتی برای معرفی محصولاتشان اجرا می‌کنند.

خلاصه:
“die Werbekampagne” به معنای “کمپین تبلیغاتی” است و به مجموعه‌ای از فعالیت‌های تبلیغاتی هماهنگ شده اشاره دارد که با هدف تبلیغ یک محصول، خدمت یا برند انجام می‌شود. این کلمه در زمینه‌های مختلف مرتبط با بازاریابی و تبلیغات استفاده می‌شود.

61
Q

der Wochenmarkt-¨e

A

بازار هفتگی

62
Q

aufschlussreich

A

کلمه “aufschlussreich”
به زبان آلمانی به معنای “روشنگر”، “مفید” یا “آموزنده” است. این کلمه به چیزی اشاره دارد که اطلاعات مفیدی را ارائه می‌دهد و باعث می‌شود که فرد درباره موضوعی بیشتر بفهمد یا درک بهتری پیدا کند.

اطلاعات مفید

“Der Vortrag war sehr aufschlussreich.”
سخنرانی بسیار روشنگر بود.

گزارش آموزنده
“Der Bericht enthält viele aufschlussreiche Details.”
گزارش حاوی جزئیات آموزنده زیادی است.

بحث مفید
“Die Diskussion war aufschlussreich und half uns, das Problem besser zu verstehen.”
بحث روشنگر بود و به ما کمک کرد تا مشکل را بهتر درک کنیم.

ساختار جمله

ein aufschlussreiches Gespräch\

“Wir hatten ein aufschlussreiches Gespräch über die aktuellen Herausforderungen.”
ما یک گفتگوی روشنگر درباره چالش‌های کنونی داشتیم.

aufschlussreiche Ergebnisse\

“Die Studie lieferte aufschlussreiche Ergebnisse über das Verhalten der Konsumenten.”
مطالعه نتایج روشنگری درباره رفتار مصرف‌کنندگان ارائه داد.

aufschlussreich sein\

“Das Buch ist sehr aufschlussreich und bietet viele neue Einblicke.”
کتاب بسیار آموزنده است و بینش‌های جدید زیادی ارائه می‌دهد.

“Ich finde diese Informationen sehr aufschlussreich.”
من این اطلاعات را بسیار روشنگر می‌یابم.

“Sie fand das Gespräch mit dem Experten aufschlussreich.”
او گفتگو با کارشناس را مفید یافت.

“Sie fanden die Ergebnisse der Umfrage aufschlussreich.”
آن‌ها نتایج نظرسنجی را روشنگر یافتند.

خلاصه
کلمه “aufschlussreich” به معنای “روشنگر”، “مفید” یا “آموزنده” است و برای توصیف چیزی استفاده می‌شود که اطلاعات مفیدی ارائه می‌دهد و باعث درک بهتر موضوعی می‌شود. این صفت معمولاً در مواردی به کار می‌رود که موضوع یا اطلاعات جدید و مفیدی برای فرد فراهم می‌کند.

63
Q

bescheiden-adj

bescheiden-verb

A

کلمه “bescheiden” به زبان آلمانی به معنای “فروتن”، “متواضع” یا “ساده‌زیست” است. این کلمه برای توصیف افرادی به کار می‌رود که ادعاهای کمی درباره خود دارند، به توانایی‌ها و دستاوردهای خود مغرور نیستند و به طور کلی در رفتار و شیوه زندگی خود فروتن و ساده هستند.

فروتن
“Er ist ein sehr bescheidener Mensch und spricht nie über seine Erfolge.”
او انسان بسیار فروتنی است و هرگز درباره موفقیت‌هایش صحبت نمی‌کند.

متواضع
“Sie bleibt trotz ihres Reichtums immer bescheiden.”
او با وجود ثروتش همیشه متواضع باقی می‌ماند.

ساده‌زیست
“Sie leben ein bescheidenes Leben auf dem Land.”
آن‌ها زندگی ساده‌ای در روستا دارند.

ساختار جمله
bescheiden bleiben

“Trotz seines Erfolgs bleibt er immer bescheiden.”
با وجود موفقیتش همیشه فروتن باقی می‌ماند.

sich bescheiden geben

“Sie gibt sich immer bescheiden und ist nie arrogant.”
او همیشه فروتن رفتار می‌کند و هرگز مغرور نیست.

bescheiden leben

“Sie haben sich entschieden, ein bescheidenes Leben zu führen.”
آن‌ها تصمیم گرفتند زندگی ساده‌ای داشته باشند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich bin bescheiden

“Ich bin bescheiden und mag es nicht, im Mittelpunkt zu stehen.”
من فروتن هستم و دوست ندارم در مرکز توجه باشم.

sie ist bescheiden (سوم شخص مفرد)

“Sie ist eine bescheidene Frau, die ihre Erfolge nicht zur Schau stellt.”
او یک زن فروتن است که موفقیت‌هایش را به نمایش نمی‌گذارد.

sie bleiben bescheiden (سوم شخص جمع)

“Sie bleiben trotz ihres Reichtums immer bescheiden.”
آن‌ها با وجود ثروتشان همیشه فروتن باقی می‌مانند.

خلاصه
کلمه “bescheiden” به معنای “فروتن”، “متواضع” یا “ساده‌زیست” است و برای توصیف افرادی به کار می‌رود که رفتار و شیوه زندگی خود را بدون ادعا و ساده نگه می‌دارند. این صفت معمولاً برای توصیف ویژگی‌های شخصیتی مثبت استفاده می‌شود که نشان‌دهنده عدم خودبزرگ‌بینی و تواضع است.

-خبردادن -

64
Q

geschätzt

A

کلمه “geschätzt” به زبان آلمانی به معنای “محترم”، “مورد احترام” یا “تقدیر شده” است. این کلمه معمولاً برای توصیف فردی به کار می‌رود که به دلیل ویژگی‌ها یا کارهای مثبت خود مورد احترام و قدردانی دیگران قرار گرفته است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
محترم
“Er ist ein sehr geschätzter Kollege in unserer Firma.”
او یک همکار بسیار محترم در شرکت ما است.

مورد احترام
“Die Professorin ist bei ihren Studenten sehr geschätzt.”
استاد دانشگاه بین دانشجویانش بسیار مورد احترام است.

تقدیر شده
“Seine Arbeit wurde von allen geschätzt.”
کار او توسط همه تقدیر شد.

ساختار جمله
geschätzt werden

“Er wird von seinen Kollegen sehr geschätzt.”
او توسط همکارانش بسیار محترم شمرده می‌شود.

hoch geschätzt

“Ihre Meinung wird in der Gemeinschaft hoch geschätzt.”
نظر او در جامعه بسیار مورد احترام است.

geschätzt für

“Er ist für seine Ehrlichkeit geschätzt.”
او به خاطر صداقتش محترم است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich fühle mich geschätzt

“Ich fühle mich in dieser Organisation sehr geschätzt.”
من در این سازمان احساس احترام زیادی می‌کنم.

sie ist geschätzt (سوم شخص مفرد)

“Sie ist eine geschätzte Expertin auf ihrem Gebiet.”
او یک متخصص محترم در زمینه خود است.

sie werden geschätzt (سوم شخص جمع)

“Sie werden für ihre harte Arbeit geschätzt.”
آن‌ها به خاطر تلاش سخت‌شان محترم شمرده می‌شوند.

خلاصه
کلمه “geschätzt” به معنای “محترم”، “مورد احترام” یا “تقدیر شده” است و برای توصیف افرادی به کار می‌رود که به دلیل ویژگی‌ها یا کارهای مثبت خود مورد احترام و قدردانی دیگران قرار گرفته‌اند. این صفت معمولاً برای بیان قدردانی و احترام به کار می‌رود.

65
Q

obdachlos

A

بی خانمان

66
Q

quasi

A

کلمه “quasi”
به زبان آلمانی به معنای “تقریباً”، “نزدیک به” یا “به نوعی” است.
این کلمه به کار می‌رود تا نشان دهد چیزی به شکلی مشابه یا نزدیک به چیزی دیگر است، بدون اینکه کاملاً همان باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تقریباً
“Das Projekt ist quasi abgeschlossen.”
این پروژه تقریباً به پایان رسیده است.

نزدیک به
“Er ist quasi ein Mitglied der Familie.”
او تقریباً به عنوان یک عضو خانواده محسوب می‌شود.

به نوعی
“Das neue System funktioniert quasi wie das alte.”
سیستم جدید به نوعی شبیه به سیستم قدیمی کار می‌کند.

ساختار جمله
quasi fertig

“Die Arbeit ist quasi fertig.”
کار تقریباً تمام شده است.

quasi wie

“Das läuft quasi wie geplant.”
این تقریباً همان‌طور که برنامه‌ریزی شده بود پیش می‌رود.

quasi bedeutet

“Das bedeutet quasi, dass wir gewonnen haben.”
این تقریباً به معنای آن است که ما برنده شده‌ایم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich bin quasi bereit

“Ich bin quasi bereit, loszugehen.”
من تقریباً آماده رفتن هستم.

sie ist quasi perfekt (سوم شخص مفرد)

“Sie ist quasi perfekt in ihrem Job.”
او تقریباً در کارش بی‌نقص است.

sie sind quasi fertig (سوم شخص جمع)

“Sie sind quasi fertig mit dem Projekt.”
آن‌ها تقریباً پروژه را تمام کرده‌اند.

خلاصه
کلمه “quasi” به معنای “تقریباً”، “نزدیک به” یا “به نوعی” است و برای نشان دادن شباهت یا نزدیکی چیزی به چیز دیگر استفاده می‌شود، بدون اینکه کاملاً همان باشد. این کلمه معمولاً برای بیان تقریبی یا توصیف موقعیت‌هایی که کاملاً دقیق نیستند به کار می‌رود.

67
Q

schätzungsweise

A

کلمه “schätzungsweise”
به زبان آلمانی به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است. این کلمه برای بیان تخمینی یا تقریبی از مقدار، زمان یا تعداد به کار می‌رود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تقریباً
“Es waren schätzungsweise 100 Personen bei der Veranstaltung.”
تقریباً ۱۰۰ نفر در این رویداد حضور داشتند.

حدوداً
“Die Fahrt dauert schätzungsweise zwei Stunden.”
سفر حدوداً دو ساعت طول می‌کشد.

تخمینی
“Schätzungsweise wird das Projekt in einem Monat fertig sein.”
تخمینی این پروژه در یک ماه به پایان خواهد رسید.

ساختار جمله
schätzungsweise

“Es gibt schätzungsweise 50.000 Einwohner in dieser Stadt.”
در این شهر تقریباً ۵۰,۰۰۰ نفر ساکن هستند.

schätzungsweise

“Die Kosten betragen schätzungsweise 300 Euro.”
هزینه‌ها حدوداً ۳۰۰ یورو است.

schätzungsweise

“Er wird schätzungsweise in einer Stunde hier sein.”
او تقریباً در یک ساعت دیگر اینجا خواهد بود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich brauche schätzungsweise

“Ich brauche schätzungsweise 10 Minuten, um fertig zu werden.”
من تقریباً ۱۰ دقیقه زمان نیاز دارم تا تمام کنم.

sie dauert schätzungsweise (سوم شخص مفرد)

“Die Besprechung dauert schätzungsweise eine Stunde.”
جلسه حدوداً یک ساعت طول می‌کشد.

sie sind schätzungsweise (سوم شخص جمع)

“Sie sind schätzungsweise 20 Jahre alt.”
آن‌ها تقریباً ۲۰ ساله هستند.

خلاصه
کلمه “schätzungsweise” به معنای “تقریباً” یا “حدوداً” است و برای بیان تخمینی یا تقریبی از مقدار، زمان یا تعداد به کار می‌رود. این کلمه معمولاً برای بیان تقریبی اعداد و مقادیر استفاده می‌شود.

68
Q

todkrank

A

کلمه “todkrank”
به زبان آلمانی به معنای “بسیار بیمار” یا “در حال احتضار” است. این کلمه معمولاً به شرایط بسیار وخیم و جدی سلامتی اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بسیار بیمار
“Der Patient wurde mit einer todkranken Diagnose eingeliefert.”
بیمار با تشخیصی بسیار وخیم بستری شد.

در شرایط وخیم
“Sie kümmerten sich liebevoll um ihren todkranken Freund.”
آن‌ها با عشق از دوست بسیار بیمارشان مراقبت می‌کردند.

در شرایط سخت
“Er zeigte unglaubliche Stärke, obwohl er todkrank war.”
او باوجود بیماری سخت، قدرتی باور نکردنی نشان داد.

ساختار جمله
todkrank sein

“Er war todkrank, aber verlor nie seinen Lebenswillen.”
او بسیار بیمار بود، اما هرگز اراده خود را برای زندگی از دست نداد.

mit todkrankem Zustand umgehen

“Die Familie lernte, wie man mit einem todkranken Zustand umgeht.”
خانواده یاد گرفتند چگونه با شرایط سخت بیماری کنار بیایند.

Unterstützung für todkranke Menschen

“Es gibt viele Organisationen, die Unterstützung für todkranke Menschen bieten.”
سازمان‌های زیادی وجود دارند که به افراد بسیار بیمار کمک می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich bin todkrank

“Ich bin todkrank, aber kämpfe jeden Tag.”
من بسیار بیمار هستم، اما هر روز مبارزه می‌کنم.

sie ist todkrank (سوم شخص مفرد)

“Sie ist todkrank, aber inspiriert alle um sie herum.”
او بسیار بیمار است، اما همه اطرافیانش را الهام می‌بخشد.

sie unterstützen todkranke Menschen (سوم شخص جمع)

“Sie unterstützen todkranke Menschen mit großer Hingabe.”
آن‌ها با فداکاری بسیار به افراد بسیار بیمار کمک می‌کنند.

خلاصه
کلمه “todkrank” به معنای “بسیار بیمار” یا “در حال احتضار” است و به شرایط بسیار وخیم و جدی سلامتی اشاره دارد. این کلمه معمولاً در زمینه‌های مرتبط با مراقبت‌های پزشکی و حمایت‌های اجتماعی استفاده می‌شود و نشان‌دهنده قدرت و فداکاری در مواجهه با شرایط دشوار است.

69
Q

überdurchschnittlich

A

بالاتر از حد متوسط

کلمه “überdurchschnittlich” به زبان آلمانی به معنای “بالاتر از حد متوسط” است. این کلمه برای توصیف چیزی به کار می‌رود که از میانگین بهتر، بیشتر یا بالاتر است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بالاتر از حد متوسط
“Seine Leistungen in der Schule sind überdurchschnittlich.”
عملکرد او در مدرسه بالاتر از حد متوسط است.

بهتر از میانگین
“Sie hat überdurchschnittlich gute Noten in allen Fächern.”
او در همه دروس نمراتی بهتر از میانگین دارد.

فوق‌العاده
“Das Unternehmen hat überdurchschnittlich hohe Gewinne erzielt.”
شرکت سودی بالاتر از حد متوسط کسب کرده است.

ساختار جمله
überdurchschnittlich sein

“Er ist ein überdurchschnittlich begabter Musiker.”
او یک موسیقیدان با استعدادی بالاتر از حد متوسط است.

überdurchschnittlich gut

“Ihre Kochkünste sind überdurchschnittlich gut.”
مهارت‌های آشپزی او فوق‌العاده است.

überdurchschnittlich viel

“Er hat überdurchschnittlich viel Zeit in sein Projekt investiert.”
او زمان زیادی بالاتر از حد متوسط برای پروژه‌اش سرمایه‌گذاری کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich bin überdurchschnittlich

“Ich bin überdurchschnittlich gut im Lösen von Rätseln.”
من در حل معماها بالاتر از حد متوسط هستم.

sie ist überdurchschnittlich (سوم شخص مفرد)

“Sie ist überdurchschnittlich talentiert in Mathematik.”
او در ریاضیات با استعداد بالاتر از حد متوسط است.

sie sind überdurchschnittlich (سوم شخص جمع)

“Sie sind überdurchschnittlich erfolgreich in ihrem Beruf.”
آن‌ها در حرفه‌شان موفقیت بالاتر از حد متوسط دارند.

خلاصه
کلمه “überdurchschnittlich” به معنای “بالاتر از حد متوسط” است و برای توصیف چیزی به کار می‌رود که از میانگین بهتر، بیشتر یا بالاتر است. این کلمه معمولاً برای بیان برتری و عملکرد فوق‌العاده در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

70
Q

überflüssig

A

کلمه “überflüssig”
به زبان آلمانی به معنای “اضافی”، “غیرضروری” یا “بی‌فایده” است. این کلمه برای توصیف چیزی به کار می‌رود که لازم نیست و می‌توان بدون آن انجام داد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
اضافی
“Diese Informationen sind überflüssig.”
این اطلاعات اضافی هستند.

غیرضروری
“Das zusätzliche Meeting war überflüssig.”
جلسه اضافی غیرضروری بود.

بی‌فایده
“Die vielen Dekorationen sind überflüssig.”
تزئینات زیاد بی‌فایده هستند.

ساختار جمله
überflüssig sein

“Manche Details sind überflüssig und verwirren nur.”
برخی از جزئیات اضافی هستند و فقط باعث سردرگمی می‌شوند.

als überflüssig betrachten

“Wir betrachten diese Maßnahme als überflüssig.”
ما این اقدام را غیرضروری می‌دانیم.

überflüssig erscheinen

“Es erscheint überflüssig, so viele Kopien zu machen.”
به نظر می‌رسد که تهیه این همه کپی غیرضروری است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich finde es überflüssig

“Ich finde es überflüssig, das Thema erneut zu diskutieren.”
من بحث دوباره در مورد این موضوع را غیرضروری می‌دانم.

sie ist überflüssig (سوم شخص مفرد)

“Sie denkt, dass diese Regel überflüssig ist.”
او فکر می‌کند که این قانون غیرضروری است.

sie sind überflüssig (سوم شخص جمع)

“Sie sind der Meinung, dass die Änderungen überflüssig sind.”
آن‌ها معتقدند که تغییرات اضافی هستند.

خلاصه
کلمه “überflüssig” به معنای “اضافی”، “غیرضروری” یا “بی‌فایده” است و برای توصیف چیزی به کار می‌رود که لازم نیست و می‌توان بدون آن انجام داد. این کلمه معمولاً برای بیان مواردی استفاده می‌شود که به نظر می‌رسد ارزش افزوده‌ای ندارند یا ضروری نیستند.

71
Q

überfordert

A

کلمه “überfordert”
به زبان آلمانی به معنای “بیش از حد تحت فشار” یا “بیش از حد بارگذاری شده” است.
این کلمه به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا سیستم با مسئولیت‌ها، وظایف یا چالش‌هایی بیشتر از توان یا ظرفیت خود مواجه شده است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بیش از حد تحت فشار
“Er fühlt sich bei der Arbeit überfordert.”
او در کارش احساس می‌کند که بیش از حد تحت فشار است.

بیش از حد بارگذاری شده
“Die Schüler sind mit den vielen Hausaufgaben überfordert.”
دانش‌آموزان با تعداد زیاد تکالیف بیش از حد بارگذاری شده‌اند.

ناتوان در مواجهه با چالش‌ها
“Sie war mit der Situation völlig überfordert.”
او در مواجهه با این وضعیت کاملاً ناتوان بود.

ساختار جمله
sich überfordert fühlen

“Ich fühle mich oft überfordert, wenn ich zu viele Aufgaben gleichzeitig habe.”
من اغلب احساس می‌کنم که با داشتن تعداد زیادی کار همزمان بیش از حد تحت فشار هستم.

jemanden überfordern

“Die neuen Anforderungen überfordern viele Mitarbeiter.”
الزامات جدید بسیاری از کارکنان را بیش از حد تحت فشار قرار می‌دهد.

überfordert sein

“Er ist mit den neuen Aufgaben völlig überfordert.”
او با وظایف جدید کاملاً ناتوان است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich bin überfordert

“Ich bin mit den vielen Projekten überfordert.”
من با تعداد زیاد پروژه‌ها بیش از حد تحت فشار هستم.

sie ist überfordert (سوم شخص مفرد)

“Sie ist überfordert mit der Menge an Arbeit.”
او با حجم کار ناتوان است.

sie sind überfordert (سوم شخص جمع)

“Sie sind überfordert von den hohen Erwartungen.”
آن‌ها با انتظارات بالا بیش از حد تحت فشار هستند.

خلاصه
کلمه “überfordert” به معنای “بیش از حد تحت فشار” یا “بیش از حد بارگذاری شده” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا سیستم با مسئولیت‌ها، وظایف یا چالش‌هایی بیشتر از توان یا ظرفیت خود مواجه شده است. این کلمه معمولاً برای بیان وضعیت‌های استرس‌زا و پر فشار به کار می‌رود.

72
Q

wiederkehrend

A

کلمه “wiederkehrend”
به زبان آلمانی به معنای “تکراری” یا “دوره‌ای” است.
این کلمه برای توصیف رویدادها، فعالیت‌ها یا شرایطی به کار می‌رود که به طور منظم یا در فواصل زمانی مشخص تکرار می‌شوند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تکراری
“Das Problem tritt wiederkehrend auf.”
این مشکل به طور تکراری رخ می‌دهد.

دوره‌ای
“Wir haben wiederkehrende Meetings jeden Montag.”
ما هر دوشنبه جلسات دوره‌ای داریم.

پیوسته
“Die wiederkehrenden Wartungsarbeiten sind notwendig.”
کارهای نگهداری پیوسته ضروری هستند.

ساختار جمله
wiederkehrend sein

“Diese Aufgabe ist wiederkehrend und muss regelmäßig erledigt werden.”
این وظیفه تکراری است و باید به طور منظم انجام شود.

wiederkehrend auftreten

“Die Fehler treten wiederkehrend auf und müssen behoben werden.”
خطاها به طور تکراری رخ می‌دهند و باید برطرف شوند.

wiederkehrende Ereignisse

“Wir haben viele wiederkehrende Ereignisse im Kalender.”
ما رویدادهای تکراری زیادی در تقویم داریم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich habe wiederkehrende Aufgaben

“Ich habe viele wiederkehrende Aufgaben in meiner Arbeit.”
من در کارم وظایف تکراری زیادی دارم.

sie hat wiederkehrende Probleme (سوم شخص مفرد)

“Sie hat wiederkehrende Probleme mit ihrem Computer.”
او مشکلات تکراری با کامپیوترش دارد.

sie organisieren wiederkehrende Veranstaltungen (سوم شخص جمع)

“Sie organisieren wiederkehrende Veranstaltungen für die Gemeinde.”
آن‌ها برای جامعه رویدادهای تکراری سازماندهی می‌کنند.

خلاصه
کلمه “wiederkehrend” به معنای “تکراری” یا “دوره‌ای” است و برای توصیف رویدادها، فعالیت‌ها یا شرایطی به کار می‌رود که به طور منظم یا در فواصل زمانی مشخص تکرار می‌شوند. این کلمه معمولاً برای بیان فعالیت‌ها یا رویدادهایی استفاده می‌شود که نیاز به تکرار منظم دارند.

73
Q

alles in Maßen tun

A

عبارت “alles in Maßen tun”
به زبان آلمانی به معنای “همه چیز را به اندازه انجام دادن” است.
این عبارت به معنای حفظ تعادل و اعتدال در انجام کارها و اجتناب از افراط و تفریط است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
همه چیز را به اندازه انجام دادن
“Es ist wichtig, alles in Maßen zu tun, um gesund zu bleiben.”
مهم است که همه چیز را به اندازه انجام دهید تا سالم بمانید.

حفظ تعادل
“Man sollte alles in Maßen tun, um Stress zu vermeiden.”
برای جلوگیری از استرس، باید همه چیز را به اندازه انجام داد.

اجتناب از افراط و تفریط
“Alles in Maßen zu tun hilft, ein ausgeglichenes Leben zu führen.”
انجام همه چیز به اندازه کمک می‌کند تا زندگی متعادلی داشته باشید.

ساختار جمله
alles in Maßen tun

“Wenn du alles in Maßen tust, wirst du glücklicher sein.”
اگر همه چیز را به اندازه انجام دهی، خوشحال‌تر خواهی بود.

in Maßen genießen

“Genieße das Leben in Maßen, damit du es länger genießen kannst.”
زندگی را به اندازه لذت ببر تا بتوانی مدت بیشتری از آن لذت ببری.

in Maßen essen

“Du solltest Schokolade in Maßen essen, um gesund zu bleiben.”
باید شکلات را به اندازه بخوری تا سالم بمانی.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich tue alles in Maßen

“Ich tue alles in Maßen, um ein gesundes Gleichgewicht zu finden.”
من همه چیز را به اندازه انجام می‌دهم تا یک تعادل سالم پیدا کنم.

sie macht alles in Maßen (سوم شخص مفرد)

“Sie macht alles in Maßen und fühlt sich dadurch besser.”
او همه چیز را به اندازه انجام می‌دهد و به همین دلیل احساس بهتری دارد.

sie tun alles in Maßen (سوم شخص جمع)

“Sie tun alles in Maßen und haben ein sehr ausgeglichenes Leben.”
آن‌ها همه چیز را به اندازه انجام می‌دهند و زندگی بسیار متعادلی دارند.

خلاصه
عبارت “alles in Maßen tun” به معنای “همه چیز را به اندازه انجام دادن” است و به حفظ تعادل و اعتدال در انجام کارها و اجتناب از افراط و تفریط اشاره دارد. این عبارت معمولاً برای بیان اهمیت تعادل و میانه‌روی در زندگی استفاده می‌شود.

74
Q

Angst auslösen

A

عبارت “Angst auslösen”
به زبان آلمانی به معنای “ترس ایجاد کردن” یا “وحشت برانگیختن” است.
این عبارت به معنای تحریک یا ایجاد احساس ترس در کسی یا چیزی اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ترس ایجاد کردن
“Das laute Geräusch hat bei den Kindern Angst ausgelöst.”
صدای بلند در کودکان ترس ایجاد کرد.

وحشت برانگیختن
“Der Film hat bei vielen Zuschauern Angst ausgelöst.”
فیلم در بسیاری از تماشاگران وحشت برانگیخت.

احساس ترس ایجاد کردن
“Die Nachrichten können manchmal Angst auslösen.”
اخبار گاهی می‌توانند احساس ترس ایجاد کنند.

ساختار جمله
Angst auslösen

“Ein plötzlicher Sturm kann bei Menschen Angst auslösen.”
یک طوفان ناگهانی می‌تواند در مردم ترس ایجاد کند.

bei jemandem Angst auslösen

“Die ungewisse Zukunft hat bei vielen Leuten Angst ausgelöst.”
آینده نامعلوم در بسیاری از مردم ترس ایجاد کرد.

durch etwas Angst auslösen

“Die Dunkelheit im Wald kann durch ihre Unbekanntheit Angst auslösen.”
تاریکی در جنگل می‌تواند به دلیل ناشناختگی‌اش ترس ایجاد کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”
ich löse Angst aus

“Ich will keine Angst auslösen, aber wir müssen vorsichtig sein.”
من نمی‌خواهم ترس ایجاد کنم، اما باید محتاط باشیم.

sie löst Angst aus (سوم شخص مفرد)

“Sie löst bei den Kindern Angst aus, wenn sie über Geistergeschichten spricht.”
او در کودکان ترس ایجاد می‌کند وقتی درباره داستان‌های ارواح صحبت می‌کند.

sie lösen Angst aus (سوم شخص جمع)

“Sie lösen Angst aus, indem sie über Katastrophen reden.”
آن‌ها با صحبت درباره فاجعه‌ها ترس ایجاد می‌کنند.

خلاصه
عبارت “Angst auslösen” به معنای “ترس ایجاد کردن” یا “وحشت برانگیختن” است و به تحریک یا ایجاد احساس ترس در کسی یا چیزی اشاره دارد. این عبارت معمولاً برای بیان موقعیت‌هایی استفاده می‌شود که باعث احساس ترس و نگرانی می‌شوند.

75
Q

auf dem … Platz rangieren

A

عبارت “auf dem … Platz rangieren”
به زبان آلمانی به معنای “در رتبه … قرار گرفتن” است.
این عبارت برای بیان جایگاه یا رتبه یک شخص، تیم، یا شیء در یک مقیاس، لیست یا رقابت به کار می‌رود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
در رتبه … قرار گرفتن
“Unser Team rangiert auf dem ersten Platz.”
تیم ما در رتبه اول قرار دارد.

در جایگاه … بودن
“Die Schule rangiert auf dem dritten Platz in der Stadt.”
مدرسه در جایگاه سوم در شهر قرار دارد.

رتبه … را داشتن
“Das Unternehmen rangiert auf dem fünften Platz in der Branche.”
شرکت در رتبه پنجم در صنعت قرار دارد.

ساختار جمله
auf dem ersten Platz rangieren

“Der Läufer rangiert auf dem ersten Platz im Marathon.”
دونده در رتبه اول ماراتن قرار دارد.

auf dem zweiten Platz rangieren

“Das Restaurant rangiert auf dem zweiten Platz in der Liste der besten Restaurants.”
رستوران در رتبه دوم لیست بهترین رستوران‌ها قرار دارد.

auf dem letzten Platz rangieren

“Die Mannschaft rangiert auf dem letzten Platz in der Liga.”
تیم در رتبه آخر لیگ قرار دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich rangiere auf dem … Platz

“Ich rangiere auf dem zweiten Platz im Wettbewerb.”
من در رتبه دوم مسابقه قرار دارم.

sie rangiert auf dem … Platz (سوم شخص مفرد)

“Sie rangiert auf dem ersten Platz in ihrer Klasse.”
او در رتبه اول کلاس خود قرار دارد.

sie rangieren auf dem … Platz (سوم شخص جمع)

“Sie rangieren auf dem dritten Platz in der Gesamtwertung.”
آن‌ها در رتبه سوم در رتبه‌بندی کلی قرار دارند.

خلاصه
عبارت “auf dem … Platz rangieren” به معنای “در رتبه … قرار گرفتن” است و برای بیان جایگاه یا رتبه یک شخص، تیم، یا شیء در یک مقیاس، لیست یا رقابت به کار می‌رود. این عبارت معمولاً برای بیان موقعیت‌ها و رتبه‌ها در مسابقات، لیست‌ها و رتبه‌بندی‌ها استفاده می‌شود.

76
Q

das Haus Hüten

A

عبارت “das Haus hüten”
به زبان آلمانی به معنای “مراقبت از خانه” است.
این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد مسئولیت نگهداری و مراقبت از خانه را بر عهده دارد، معمولاً زمانی که صاحبان خانه در سفر هستند یا به دلایلی نمی‌توانند در خانه باشند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
مراقبت از خانه
“Ich werde das Haus hüten, während meine Eltern im Urlaub sind.”
من در زمانی که والدینم در تعطیلات هستند، از خانه مراقبت خواهم کرد.

نگهداری از خانه
“Sie hütet das Haus ihrer Freundin, die verreist ist.”
او از خانه دوستش که در سفر است، مراقبت می‌کند.

محافظت از خانه
“Während die Familie weg ist, hütet der Nachbar das Haus.”
در حالی که خانواده دور هستند، همسایه از خانه محافظت می‌کند.

ساختار جمله
das Haus hüten

“Er hütet das Haus seines Bruders für zwei Wochen.”
او به مدت دو هفته از خانه برادرش مراقبت می‌کند.

während jemand weg ist, das Haus hüten

“Ich werde das Haus hüten, während du auf Geschäftsreise bist.”
من در زمانی که تو در سفر کاری هستی، از خانه مراقبت خواهم کرد.

für jemanden das Haus hüten

“Sie hütet das Haus für ihre Großeltern, während sie im Urlaub sind.”
او در حالی که پدربزرگ و مادربزرگش در تعطیلات هستند، از خانه‌شان مراقبت می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich hüte das Haus

“Ich hüte das Haus meiner Schwester, während sie im Ausland ist.”
من از خانه خواهرم مراقبت می‌کنم در حالی که او در خارج از کشور است.

sie hütet das Haus (سوم شخص مفرد)

“Sie hütet das Haus ihres Freundes, während er im Krankenhaus ist.”
او از خانه دوستش مراقبت می‌کند در حالی که او در بیمارستان است.

sie hüten das Haus (سوم شخص جمع)

“Sie hüten das Haus ihrer Eltern, während diese im Urlaub sind.”
آن‌ها از خانه والدینشان مراقبت می‌کنند در حالی که آن‌ها در تعطیلات هستند.

خلاصه
عبارت “das Haus hüten” به معنای “مراقبت از خانه” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد مسئولیت نگهداری و مراقبت از خانه را بر عهده دارد. این عبارت معمولاً در مواقعی استفاده می‌شود که صاحبان خانه در سفر هستند یا نمی‌توانند در خانه باشند و نیاز به کسی دارند که از خانه مراقبت کند.

77
Q

den Überblick verlieren

A

عبارت “den Überblick verlieren”
به زبان آلمانی به معنای “کنترل اوضاع را از دست دادن” یا “سردرگم شدن” است.
این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل حجم زیاد اطلاعات، وظایف یا مسائل پیچیده، قادر به حفظ دید کلی یا کنترل بر اوضاع نیست.

استفاده‌ها و مثال‌ها
کنترل اوضاع را از دست دادن
“Bei so vielen Aufgaben verliert man leicht den Überblick.”
با این همه وظیفه، به راحتی کنترل اوضاع از دست می‌رود.

سردرگم شدن
“Er hat so viele Projekte gleichzeitig, dass er den Überblick verliert.”
او پروژه‌های زیادی را همزمان دارد و به همین دلیل سردرگم می‌شود.

ناتوانی در مدیریت
“Wenn die Informationen zu komplex werden, verliert sie den Überblick.”
وقتی اطلاعات بیش از حد پیچیده می‌شود، او کنترل را از دست می‌دهد.

ساختار جمله
den Überblick verlieren

“Bei all den Änderungen ist es leicht, den Überblick zu verlieren.”
با این همه تغییر، به راحتی می‌توان کنترل اوضاع را از دست داد.

den Überblick über etwas verlieren

“Sie hat den Überblick über ihre Finanzen verloren.”
او کنترل امور مالی خود را از دست داده است.

leicht den Überblick verlieren

“Man kann in dieser Situation leicht den Überblick verlieren.”
در این وضعیت به راحتی می‌توان سردرگم شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich verliere den Überblick

“Ich verliere den Überblick, wenn zu viele Aufgaben gleichzeitig kommen.”
من کنترل اوضاع را از دست می‌دهم وقتی تعداد زیادی کار همزمان می‌آید.

sie verliert den Überblick (سوم شخص مفرد)

“Sie verliert den Überblick, weil sie zu viel zu tun hat.”
او به دلیل داشتن کار زیاد سردرگم می‌شود.

sie verlieren den Überblick (سوم شخص جمع)

“Sie verlieren den Überblick, wenn die Informationen zu schnell kommen.”
آن‌ها کنترل اوضاع را از دست می‌دهند وقتی اطلاعات بیش از حد سریع می‌آید.

خلاصه
عبارت “den Überblick verlieren” به معنای “کنترل اوضاع را از دست دادن” یا “سردرگم شدن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل حجم زیاد اطلاعات، وظایف یا مسائل پیچیده، قادر به حفظ دید کلی یا کنترل بر اوضاع نیست. این عبارت معمولاً برای بیان شرایطی استفاده می‌شود که فرد نتواند به خوبی مسائل را مدیریت کند و دچار سردرگمی شود.

78
Q

der Besserverdienende

A

اسم “der Besserverdienende”
به زبان آلمانی به معنای “فرد با درآمد بالاتر” است. این کلمه به افرادی اشاره دارد که درآمد بالاتری نسبت به میانگین جامعه دارند و معمولاً در شرایط اقتصادی بهتری قرار دارند. جمع این کلمه “die Besserverdienenden” است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
فرد با درآمد بالاتر
“Der Besserverdienende hat mehr Möglichkeiten, in seine Freizeitaktivitäten zu investieren.”
فرد با درآمد بالاتر امکانات بیشتری برای سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های اوقات فراغت خود دارد.

افراد با درآمد بالا
“Die Besserverdienenden tragen oft mehr Steuern bei.”
افراد با درآمد بالا معمولاً مالیات بیشتری پرداخت می‌کنند.

سطح زندگی بهتر
“Als Besserverdienender kann man sich eine bessere Gesundheitsversorgung leisten.”
به عنوان فردی با درآمد بالا می‌توان خدمات بهداشتی بهتری را فراهم کرد.

ساختار جمله
der Besserverdienende

“Der Besserverdienende hat Zugang zu besseren Bildungseinrichtungen.”
فرد با درآمد بالاتر به مؤسسات آموزشی بهتری دسترسی دارد.

die Besserverdienenden

“Die Besserverdienenden in unserer Gesellschaft spielen eine wichtige Rolle bei der Unterstützung von Wohltätigkeitsorganisationen.”
افراد با درآمد بالا در جامعه ما نقش مهمی در حمایت از سازمان‌های خیریه ایفا می‌کنند.

besser verdienen

“Wenn man besser verdient, hat man mehr finanzielle Freiheit.”
وقتی که درآمد بالاتری دارید، آزادی مالی بیشتری دارید.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich bin ein Besserverdienender

“Ich bin ein Besserverdienender und kann mir daher mehr Luxusgüter leisten.”
من فردی با درآمد بالاتر هستم و به همین دلیل می‌توانم کالاهای لوکس بیشتری بخرم.

sie ist eine Besserverdienende (سوم شخص مفرد)

“Sie ist eine Besserverdienende und hat deshalb weniger finanzielle Sorgen.”
او فردی با درآمد بالاتر است و به همین دلیل نگرانی‌های مالی کمتری دارد.

sie sind Besserverdienende (سوم شخص جمع)

“Sie sind Besserverdienende und können sich häufigere Urlaubsreisen leisten.”
آن‌ها افراد با درآمد بالا هستند و می‌توانند سفرهای تعطیلاتی مکررتری داشته باشند.

خلاصه
اسم “der Besserverdienende” به معنای “فرد با درآمد بالاتر” است و به افرادی اشاره دارد که درآمد بالاتری نسبت به میانگین جامعه دارند و معمولاً در شرایط اقتصادی بهتری قرار دارند. این کلمه معمولاً برای بیان تفاوت‌های درآمدی و تأثیرات آن بر سبک زندگی و امکانات افراد استفاده می‌شود.

79
Q

der Dreh - und Angelpunkt

A

اسم “der Dreh- und Angelpunkt”
به زبان آلمانی به معنای “نقطه کانونی” یا “محور اصلی” است. این کلمه به چیزی یا کسی اشاره دارد که نقش اساسی و مرکزی در یک موقعیت، موضوع یا سیستم دارد و همه چیز حول آن می‌چرخد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نقطه کانونی
“Er ist der Dreh- und Angelpunkt des Projekts.”
او نقطه کانونی پروژه است.

محور اصلی
“Die Kunden sind der Dreh- und Angelpunkt unseres Geschäfts.”
مشتریان محور اصلی کسب‌وکار ما هستند.

مرکز توجه
“Das Thema Umweltschutz ist der Dreh- und Angelpunkt der heutigen Diskussion.”
موضوع حفاظت از محیط زیست مرکز توجه بحث امروز است.

ساختار جمله
der Dreh- und Angelpunkt

“Der Manager ist der Dreh- und Angelpunkt des Unternehmens.”
مدیر نقطه کانونی شرکت است.

als Dreh- und Angelpunkt dienen

“Das IT-System dient als Dreh- und Angelpunkt für die gesamte Organisation.”
سیستم فناوری اطلاعات به عنوان محور اصلی کل سازمان عمل می‌کند.

der zentrale Dreh- und Angelpunkt

“Der zentrale Dreh- und Angelpunkt der Strategie ist Innovation.”
محور اصلی استراتژی، نوآوری است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich bin der Dreh- und Angelpunkt

“Ich bin der Dreh- und Angelpunkt dieses Projekts und alle Entscheidungen gehen durch mich.”
من محور اصلی این پروژه هستم و همه تصمیمات از طریق من انجام می‌شود.

sie ist der Dreh- und Angelpunkt (سوم شخص مفرد)

“Sie ist der Dreh- und Angelpunkt des Teams und organisiert alle Aufgaben.”
او محور اصلی تیم است و همه وظایف را سازماندهی می‌کند.

sie sind der Dreh- und Angelpunkt (سوم شخص جمع)

“Sie sind der Dreh- und Angelpunkt der Veranstaltung und sorgen dafür, dass alles reibungslos abläuft.”
آن‌ها محور اصلی رویداد هستند و اطمینان می‌دهند که همه چیز به خوبی پیش می‌رود.

خلاصه
اسم “der Dreh- und Angelpunkt” به معنای “نقطه کانونی” یا “محور اصلی” است و به چیزی یا کسی اشاره دارد که نقش اساسی و مرکزی در یک موقعیت، موضوع یا سیستم دارد. این کلمه معمولاً برای بیان اهمیت و نقش حیاتی یک عنصر یا فرد در یک سیستم یا موقعیت استفاده می‌شود.

80
Q

Einblick haben in etwas

A

عبارت “Einblick haben in etwas”
به زبان آلمانی به معنای “داشتن دیدگاه یا آگاهی نسبت به چیزی” است.
این عبارت به توانایی یا فرصت دیدن، درک کردن یا دسترسی داشتن به اطلاعات یا جزئیات مربوط به یک موضوع یا وضعیت اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
داشتن دیدگاه
“Er hat tiefen Einblick in die Finanzmärkte.”
او دیدگاه عمیقی نسبت به بازارهای مالی دارد.

آگاهی داشتن
“Sie hat Einblick in die internen Prozesse des Unternehmens.”
او نسبت به فرآیندهای داخلی شرکت آگاهی دارد.

دسترسی داشتن به اطلاعات
“Wir haben Einblick in die neuesten Forschungsergebnisse.”
ما به نتایج جدیدترین تحقیقات دسترسی داریم.

ساختار جمله
Einblick haben in

“Er hat Einblick in die Planungen der nächsten Projekte.”
او دیدگاه نسبت به برنامه‌ریزی‌های پروژه‌های بعدی دارد.

Einblick gewinnen in

“Durch das Praktikum konnte sie Einblick in die Arbeitsweise der Firma gewinnen.”
او از طریق کارآموزی توانست دیدگاهی نسبت به روش کار شرکت به دست آورد.

tiefer Einblick in

“Seine lange Erfahrung gibt ihm tiefen Einblick in die Branche.”
تجربه طولانی‌اش به او دیدگاه عمیقی نسبت به صنعت می‌دهد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe Einblick in

“Ich habe Einblick in die finanziellen Berichte des letzten Jahres.”
من نسبت به گزارش‌های مالی سال گذشته دیدگاه دارم.

sie hat Einblick in (سوم شخص مفرد)

“Sie hat Einblick in die laufenden Projekte und deren Fortschritte.”
او نسبت به پروژه‌های جاری و پیشرفت آن‌ها آگاهی دارد.

sie haben Einblick in (سوم شخص جمع)

“Sie haben Einblick in die internen Abläufe der Organisation.”
آن‌ها نسبت به فرآیندهای داخلی سازمان دیدگاه دارند.

خلاصه
عبارت “Einblick haben in etwas” به معنای “داشتن دیدگاه یا آگاهی نسبت به چیزی” است و به توانایی یا فرصت دیدن، درک کردن یا دسترسی داشتن به اطلاعات یا جزئیات مربوط به یک موضوع یا وضعیت اشاره دارد. این عبارت معمولاً برای بیان توانایی فهم یا درک عمیق‌تر یک موضوع یا دسترسی به اطلاعات خاص استفاده می‌شود.

81
Q

einen Blick hinter die Kulissen werfen

A

عبارت “einen Blick hinter die Kulissen werfen”
به زبان آلمانی به معنای “نگاهی به پشت صحنه انداختن” است.
این عبارت به معنای کسب اطلاعات یا دیدگاه‌هایی است که به طور معمول قابل مشاهده نیستند و معمولاً به فرآیندها، فعالیت‌ها یا جزئیاتی اشاره دارد که در پشت صحنه رخ می‌دهند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نگاهی به پشت صحنه انداختن
“Die Besucher konnten einen Blick hinter die Kulissen des Theaters werfen.”
بازدیدکنندگان توانستند نگاهی به پشت صحنه تئاتر بیندازند.

کسب اطلاعات پنهان
“Der Dokumentarfilm wirft einen Blick hinter die Kulissen der Modeindustrie.”
این فیلم مستند نگاهی به پشت صحنه صنعت مد می‌اندازد.

دیدن فرآیندهای داخلی
“Die Führung durch die Fabrik erlaubt es den Gästen, einen Blick hinter die Kulissen zu werfen.”
تور بازدید از کارخانه به مهمانان اجازه می‌دهد نگاهی به پشت صحنه بیندازند.

ساختار جمله
einen Blick hinter die Kulissen werfen

“Er konnte einen Blick hinter die Kulissen der Politik werfen.”
او توانست نگاهی به پشت صحنه سیاست بیندازد.

einen exklusiven Blick hinter die Kulissen werfen

“Die Teilnehmer der Veranstaltung durften einen exklusiven Blick hinter die Kulissen der Produktion werfen.”
شرکت‌کنندگان در رویداد مجاز بودند نگاهی اختصاصی به پشت صحنه تولید بیندازند.

die Möglichkeit, einen Blick hinter die Kulissen zu werfen

“Diese Tour bietet die Möglichkeit, einen Blick hinter die Kulissen zu werfen.”
این تور فرصتی برای نگاهی به پشت صحنه فراهم می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich werfe einen Blick hinter die Kulissen

“Ich freue mich darauf, einen Blick hinter die Kulissen der Filmproduktion zu werfen.”
من مشتاقانه منتظر نگاهی به پشت صحنه تولید فیلم هستم.

sie wirft einen Blick hinter die Kulissen (سوم شخص مفرد)

“Sie wirft einen Blick hinter die Kulissen des Konzerts, um zu sehen, wie alles vorbereitet wird.”
او نگاهی به پشت صحنه کنسرت می‌اندازد تا ببیند همه چیز چگونه آماده می‌شود.

sie werfen einen Blick hinter die Kulissen (سوم شخص جمع)

“Sie werfen einen Blick hinter die Kulissen des Museums und entdecken die Geheimnisse der Ausstellung.”
آن‌ها نگاهی به پشت صحنه موزه می‌اندازند و اسرار نمایشگاه را کشف می‌کنند.

خلاصه
عبارت “einen Blick hinter die Kulissen werfen” به معنای “نگاهی به پشت صحنه انداختن” است و به کسب اطلاعات یا دیدگاه‌هایی اشاره دارد که به طور معمول قابل مشاهده نیستند. این عبارت معمولاً برای بیان کشف فرآیندها، فعالیت‌ها یا جزئیات پنهان استفاده می‌شود.

82
Q

einen Blick zuwerfen

A

عبارت “einen Blick zuwerfen”
به زبان آلمانی به معنای “نگاهی انداختن” یا “چشمی انداختن” است. این عبارت به عملی اشاره دارد که در آن فرد به سرعت و معمولاً با هدف خاصی به کسی یا چیزی نگاه می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
نگاهی انداختن
“Er warf ihr einen kurzen Blick zu.”
او نگاهی کوتاه به او انداخت.

چشمی انداختن
“Sie warfen sich verliebte Blicke zu.”
آن‌ها چشمان عاشقانه‌ای به هم انداختند.

توجه جلب کردن
“Der Lehrer warf einen strengen Blick zu den Schülern.”
معلم نگاهی سخت‌گیرانه به دانش‌آموزان انداخت.

ساختار جمله
einen Blick zuwerfen

“Er warf einen schnellen Blick auf die Uhr.”
او نگاهی سریع به ساعت انداخت.

einen bedeutungsvollen Blick zuwerfen

“Sie warfen sich einen bedeutungsvollen Blick zu, als sie das hörten.”
آن‌ها وقتی آن را شنیدند، نگاهی معنادار به هم انداختند.

einen verstohlenen Blick zuwerfen

“Er warf ihr einen verstohlenen Blick zu, ohne dass es jemand bemerkte.”
او نگاهی دزدکی به او انداخت، بدون اینکه کسی متوجه شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich werfe einen Blick zu

“Ich warf ihm einen fragenden Blick zu.”
من نگاهی پرسش‌آمیز به او انداختم.

sie wirft einen Blick zu (سوم شخص مفرد)

“Sie warf ihrer Freundin einen aufmunternden Blick zu.”
او نگاهی تشویق‌آمیز به دوستش انداخت.

sie werfen Blicke zu (سوم شخص جمع)

“Sie warfen sich während des Meetings immer wieder Blicke zu.”
آن‌ها در طول جلسه مرتباً به هم نگاه می‌کردند.

خلاصه
عبارت “einen Blick zuwerfen” به معنای “نگاهی انداختن” یا “چشمی انداختن” است و به عملی اشاره دارد که در آن فرد به سرعت و معمولاً با هدف خاصی به کسی یا چیزی نگاه می‌کند. این عبارت معمولاً برای بیان نگاه‌های سریع، معنادار یا مخفیانه استفاده می‌شود.

83
Q

ein Geschäft betreiben

A

عبارت “ein Geschäft betreiben”
به زبان آلمانی به معنای “اداره کردن یک کسب و کار” یا “مدیریت یک فروشگاه” است.
این عبارت به عملی اشاره دارد که در آن فرد یا افراد مسئولیت راه‌اندازی و مدیریت یک کسب و کار را بر عهده دارند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
اداره کردن یک کسب و کار
“Sie betreibt ein kleines Geschäft in der Innenstadt.”
او یک کسب و کار کوچک در مرکز شهر را اداره می‌کند.

مدیریت یک فروشگاه
“Er betreibt seit zehn Jahren erfolgreich sein Geschäft.”
او به مدت ده سال فروشگاه خود را با موفقیت مدیریت کرده است.

راه‌اندازی کسب و کار
“Die Familie betreibt gemeinsam ein Restaurant.”
خانواده به طور مشترک یک رستوران را اداره می‌کنند.

ساختار جمله
ein Geschäft betreiben

“Er betreibt ein Geschäft für handgefertigte Möbel.”
او یک کسب و کار برای مبلمان دست‌ساز را اداره می‌کند.

erfolgreich ein Geschäft betreiben

“Sie hat gelernt, wie man erfolgreich ein Geschäft betreibt.”
او یاد گرفته است که چگونه به طور موفقیت‌آمیز یک کسب و کار را اداره کند.

ein kleines Geschäft betreiben

“Die beiden Freunde betreiben zusammen ein kleines Geschäft für Naturprodukte.”
دو دوست با هم یک کسب و کار کوچک برای محصولات طبیعی را اداره می‌کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich betreibe ein Geschäft

“Ich betreibe seit fünf Jahren ein Geschäft für elektronische Geräte.”
من به مدت پنج سال یک کسب و کار برای دستگاه‌های الکترونیکی را اداره می‌کنم.

sie betreibt ein Geschäft (سوم شخص مفرد)

“Sie betreibt ein Geschäft für nachhaltige Mode.”
او یک کسب و کار برای مد پایدار را اداره می‌کند.

sie betreiben ein Geschäft (سوم شخص جمع)

“Sie betreiben gemeinsam ein Geschäft für Bio-Lebensmittel.”
آن‌ها به طور مشترک یک کسب و کار برای مواد غذایی ارگانیک را اداره می‌کنند.

خلاصه
عبارت “ein Geschäft betreiben” به معنای “اداره کردن یک کسب و کار” یا “مدیریت یک فروشگاه” است و به عملی اشاره دارد که در آن فرد یا افراد مسئولیت راه‌اندازی و مدیریت یک کسب و کار را بر عهده دارند. این عبارت معمولاً برای بیان مدیریت و راه‌اندازی موفقیت‌آمیز کسب و کارهای مختلف استفاده می‌شود.

مثلا اداره کردن یه مغازه

84
Q

ein Horror sein

A

عبارت “ein Horror sein” به زبان آلمانی به معنای “یک کابوس بودن” یا “بسیار سخت و ناخوشایند بودن” است. اگرچه این عبارت معمولاً برای توصیف وضعیت‌های سخت و چالش‌برانگیز به کار می‌رود، اما می‌توان از آن در زمینه‌های مثبت‌تر نیز استفاده کرد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بسیار چالش‌برانگیز بودن
“Die Prüfung war ein Horror, aber ich habe sie bestanden.”
امتحان بسیار چالش‌برانگیز بود، اما من آن را پاس کردم.

خیلی سخت بودن
“Das Training war ein Horror, aber jetzt fühle ich mich fit.”
تمرین بسیار سخت بود، اما حالا احساس تناسب اندام می‌کنم.

تلاش زیاد برای موفقیت
“Das Projekt war ein Horror, aber das Ergebnis war es wert.”
پروژه بسیار چالش‌برانگیز بود، اما نتیجه آن ارزشش را داشت.

ساختار جمله
ein Horror sein

“Der Umzug war ein Horror, aber jetzt sind wir glücklich in unserem neuen Zuhause.”
اسباب‌کشی بسیار سخت بود، اما حالا در خانه جدیدمان خوشحال هستیم.

sich wie ein Horror anfühlen

“Das Lernen für die Prüfung fühlte sich wie ein Horror an, aber ich habe eine gute Note bekommen.”
درس خواندن برای امتحان بسیار سخت بود، اما من نمره خوبی گرفتم.

ein wahrer Horror sein

“Der Marathon war ein wahrer Horror, aber ich habe die Ziellinie erreicht.”
ماراتن بسیار سخت بود، اما من به خط پایان رسیدم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich finde es ein Horror

“Ich fand es ein Horror, so früh aufzustehen, aber jetzt bin ich daran gewöhnt.”
من آن را بسیار سخت می‌دانستم که زود بیدار شوم، اما حالا به آن عادت کرده‌ام.

sie findet es ein Horror (سوم شخص مفرد)

“Sie fand das Training ein Horror, aber jetzt sieht sie die Ergebnisse.”
او تمرین را بسیار سخت می‌دانست، اما حالا نتایج را می‌بیند.

sie finden es ein Horror (سوم شخص جمع)

“Sie fanden die Aufgabe ein Horror, aber jetzt sind sie stolz auf ihre Arbeit.”
آن‌ها وظیفه را بسیار سخت می‌دانستند، اما حالا به کارشان افتخار می‌کنند.

خلاصه
عبارت “ein Horror sein” به معنای “یک کابوس بودن” یا “بسیار سخت و ناخوشایند بودن” است. این عبارت معمولاً برای توصیف وضعیت‌های چالش‌برانگیز و سخت به کار می‌رود، اما می‌توان از آن در زمینه‌های مثبت‌تر نیز استفاده کرد تا نشان دهد که با وجود سختی‌ها، نتایج و دستاوردهای مثبت به دست آمده است.

85
Q

es jemandem nachtun

A

عبارت “es jemandem nachtun”
به زبان آلمانی به معنای “از کسی تقلید کردن” یا “کاری را همانند کسی انجام دادن” است. این عبارت به معنای تلاش برای انجام دادن کاری به همان شیوه یا با همان کیفیتی که شخص دیگری انجام داده، به کار می‌رود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تقلید کردن
“Er hat es seinem Bruder nachgetan und auch angefangen, Gitarre zu spielen.”
او از برادرش تقلید کرد و شروع به نواختن گیتار کرد.

همانند کسی کاری را انجام دادن
“Sie versucht, es ihrer Freundin nachzutun und eine erfolgreiche Geschäftsfrau zu werden.”
او تلاش می‌کند تا همانند دوستش یک زن موفق در کسب و کار شود.

پیروری کردن
“Er hat es seinem Vater nachgetan und wurde Arzt.”
او همانند پدرش شد و پزشک شد.

ساختار جمله
es jemandem nachtun

“Ich möchte es meinem Lehrer nachtun und auch ein guter Mathematiker werden.”
من می‌خواهم همانند معلمم شوم و یک ریاضیدان خوب بشوم.

es jemandem erfolgreich nachtun

“Sie hat es ihrer Mutter erfolgreich nachgetan und ist jetzt eine bekannte Schriftstellerin.”
او به طور موفقیت‌آمیز از مادرش تقلید کرد و حالا یک نویسنده معروف است.

es jemandem im Sport nachtun

“Er hat es seinem Idol im Sport nachgetan und hart trainiert.”
او همانند قهرمانش در ورزش عمل کرد و سخت تمرین کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich tue es jemandem nachtun

“Ich möchte es meinem Mentor nachtun und ein erfolgreicher Unternehmer werden.”
من می‌خواهم همانند مشاورم شوم و یک کارآفرین موفق بشوم.

sie tut es jemandem nachtun (سوم شخص مفرد)

“Sie tut es ihrer älteren Schwester nachtun und studiert jetzt Medizin.”
او همانند خواهر بزرگترش عمل می‌کند و اکنون پزشکی می‌خواند.

sie tun es jemandem nachtun (سوم شخص جمع)

“Sie tun es ihren Vorbildern nachtun und engagieren sich für den Umweltschutz.”
آن‌ها همانند الگوهایشان عمل می‌کنند و برای حفاظت از محیط زیست تلاش می‌کنند.

خلاصه
عبارت “es jemandem nachtun” به معنای “از کسی تقلید کردن” یا “کاری را همانند کسی انجام دادن” است و به معنای تلاش برای انجام دادن کاری به همان شیوه یا با همان کیفیتی که شخص دیگری انجام داده، به کار می‌رود. این عبارت معمولاً برای بیان تحسین و تقلید از الگوها و افرادی که به موفقیت دست یافته‌اند، استفاده می‌شود.

86
Q

Hunger leiden (müssen)

A

عبارت “Hunger leiden (müssen)”
به زبان آلمانی به معنای “مجبور بودن به تحمل گرسنگی” است.
این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل نبود غذا یا منابع کافی، گرسنگی را تجربه می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تحمل گرسنگی
“Viele Menschen in armen Ländern müssen täglich Hunger leiden.”
بسیاری از مردم در کشورهای فقیر باید روزانه گرسنگی را تحمل کنند.

کمبود غذا داشتن
“Die Tiere im Winter müssen oft Hunger leiden, wenn es wenig Nahrung gibt.”
حیوانات در زمستان اغلب مجبورند گرسنگی را تحمل کنند، وقتی که غذای کمی وجود دارد.

در وضعیت بد غذایی بودن
“In Kriegsgebieten müssen viele Kinder Hunger leiden.”
در مناطق جنگی بسیاری از کودکان باید گرسنگی را تحمل کنند.

ساختار جمله
Hunger leiden müssen

“Sie müssen Hunger leiden, weil die Ernte schlecht war.”
آن‌ها باید گرسنگی را تحمل کنند، زیرا برداشت محصول بد بود.

an Hunger leiden

“Viele Menschen leiden an Hunger aufgrund von Naturkatastrophen.”
بسیاری از مردم به دلیل بلایای طبیعی از گرسنگی رنج می‌برند.

unter Hunger leiden

“Die Bevölkerung leidet unter Hunger wegen der anhaltenden Dürre.”
جمعیت به دلیل خشکسالی مداوم از گرسنگی رنج می‌برند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich muss Hunger leiden

“Ich musste als Kind oft Hunger leiden.”
من به عنوان کودک اغلب مجبور بودم گرسنگی را تحمل کنم.

sie muss Hunger leiden (سوم شخص مفرد)

“Sie muss Hunger leiden, weil sie keine Arbeit hat.”
او باید گرسنگی را تحمل کند، زیرا کار ندارد.

sie müssen Hunger leiden (سوم شخص جمع)

“Sie müssen wegen der schlechten Wirtschaftslage Hunger leiden.”
آن‌ها باید به دلیل وضعیت بد اقتصادی گرسنگی را تحمل کنند.

خلاصه
عبارت “Hunger leiden (müssen)” به معنای “مجبور بودن به تحمل گرسنگی” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل نبود غذا یا منابع کافی، گرسنگی را تجربه می‌کند. این عبارت معمولاً برای بیان شرایط سخت و نیاز به کمک و حمایت غذایی استفاده می‌شود.

87
Q

komisch angeguckt werden

A

عبارت “komisch angeguckt werden”
به زبان آلمانی به معنای “با نگاه عجیب دیده شدن” است.
این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل رفتار، ظاهر یا عملی غیرمعمول، مورد توجه و نگاه عجیب دیگران قرار می‌گیرد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
با نگاه عجیب دیده شدن
“Als er seine bunte Kleidung trug, wurde er komisch angeguckt.”
وقتی لباس‌های رنگارنگش را پوشید، با نگاه عجیب دیده شد.

توجه ناخواسته جلب کردن
“Sie wurde komisch angeguckt, weil sie im Regen tanzte.”
او به خاطر رقصیدن در باران با نگاه عجیب دیده شد.

نگاه غیرمعمول دریافت کردن
“Er wird oft komisch angeguckt, weil er immer barfuß läuft.”
او اغلب به خاطر همیشه پابرهنه راه رفتن، با نگاه عجیب دیده می‌شود.

ساختار جمله
komisch angeguckt werden

“Manchmal wird man komisch angeguckt, wenn man etwas Ungewöhnliches tut.”
گاهی وقتی کاری غیرمعمول انجام می‌دهید، با نگاه عجیب دیده می‌شوید.

von jemandem komisch angeguckt werden

“Sie wurde von ihren Kollegen komisch angeguckt, weil sie das Büro dekoriert hatte.”
او به خاطر تزئین دفتر، با نگاه عجیب از سوی همکارانش دیده شد.

wegen etwas komisch angeguckt werden

“Er wurde wegen seines ungewöhnlichen Hobbys komisch angeguckt.”
او به خاطر سرگرمی غیرمعمولش با نگاه عجیب دیده شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich werde komisch angeguckt

“Ich werde oft komisch angeguckt, weil ich gerne alte Kleidung trage.”
من اغلب به خاطر علاقه به پوشیدن لباس‌های قدیمی، با نگاه عجیب دیده می‌شوم.

sie wird komisch angeguckt (سوم شخص مفرد)

“Sie wird komisch angeguckt, weil sie immer sehr früh aufsteht und joggt.”
او به خاطر همیشه زود بیدار شدن و دویدن، با نگاه عجیب دیده می‌شود.

sie werden komisch angeguckt (سوم شخص جمع)

“Sie werden komisch angeguckt, weil sie ihre eigenen Lebensmittel mit ins Restaurant bringen.”
آن‌ها به خاطر آوردن غذای خود به رستوران، با نگاه عجیب دیده می‌شوند.

خلاصه
عبارت “komisch angeguckt werden” به معنای “با نگاه عجیب دیده شدن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل رفتار، ظاهر یا عملی غیرمعمول، مورد توجه و نگاه عجیب دیگران قرار می‌گیرد. این عبارت معمولاً برای بیان احساس متفاوت بودن و جلب توجه ناخواسته به کار می‌رود.

88
Q

Otto Normalverbraucher

A

عبارت “Otto Normalverbraucher”
به زبان آلمانی به معنای “مصرف‌کننده عادی” یا “مردم عادی” است. این عبارت به طور معمول برای اشاره به فردی استفاده می‌شود که نماینده مردم عادی و رفتارهای معمولی مصرف‌کنندگان است. مشابه عبارت “Average Joe” در انگلیسی است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
مصرف‌کننده عادی
“Otto Normalverbraucher kauft seine Lebensmittel im Supermarkt um die Ecke.”
مصرف‌کننده عادی مواد غذایی خود را از سوپرمارکت نزدیک خانه می‌خرد.

مردم عادی
“Für Otto Normalverbraucher ist es wichtig, dass die Produkte preiswert und von guter Qualität sind.”
برای مردم عادی مهم است که محصولات ارزان و با کیفیت باشند.

نماینده رفتارهای معمولی مصرف‌کنندگان
“Die Werbung richtet sich an Otto Normalverbraucher und spricht deren Bedürfnisse an.”
تبلیغات به مصرف‌کننده عادی توجه دارد و نیازهای آن‌ها را مد نظر قرار می‌دهد.

ساختار جمله
Otto Normalverbraucher

“Otto Normalverbraucher bevorzugt einfache und praktische Lösungen.”
مصرف‌کننده عادی راه‌حل‌های ساده و عملی را ترجیح می‌دهد.

typisch für Otto Normalverbraucher

“Typisch für Otto Normalverbraucher ist es, sparsam zu sein und auf Sonderangebote zu achten.”
مصرف‌کننده عادی معمولاً صرفه‌جو است و به تخفیف‌ها توجه می‌کند.

Otto Normalverbrauchers Meinung

“Otto Normalverbrauchers Meinung ist für viele Unternehmen wichtig, um ihre Produkte zu verbessern.”
نظر مصرف‌کننده عادی برای بسیاری از شرکت‌ها مهم است تا محصولات خود را بهبود بخشند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich als Otto Normalverbraucher

“Ich als Otto Normalverbraucher möchte, dass die Produkte umweltfreundlich sind.”
من به عنوان یک مصرف‌کننده عادی می‌خواهم که محصولات دوستدار محیط زیست باشند.

sie als Otto Normalverbraucherin (سوم شخص مفرد)

“Sie als Otto Normalverbraucherin erwartet einen guten Kundenservice.”
او به عنوان یک مصرف‌کننده عادی انتظار دارد که خدمات مشتریان خوب باشد.

sie als Otto Normalverbraucher (سوم شخص جمع)

“Sie als Otto Normalverbraucher legen Wert auf Qualität und Preis.”
آن‌ها به عنوان مصرف‌کنندگان عادی به کیفیت و قیمت اهمیت می‌دهند.

خلاصه
عبارت “Otto Normalverbraucher” به معنای “مصرف‌کننده عادی” یا “مردم عادی” است و به فردی اشاره دارد که نماینده مردم عادی و رفتارهای معمولی مصرف‌کنندگان است. این عبارت معمولاً برای توصیف نیازها، ترجیحات و رفتارهای معمولی مصرف‌کنندگان در زندگی روزمره استفاده می‌شود.

89
Q

Rabatt gewähren

A

عبارت “Rabatt gewähren”
به زبان آلمانی به معنای “تخفیف دادن” یا “تخفیف اعطا کردن” است.
این عبارت به عمل ارائه تخفیف یا کاهش قیمت یک محصول یا خدمت توسط فروشنده به مشتری اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تخفیف دادن
“Der Laden gewährt einen Rabatt von 20% auf alle Artikel.”
فروشگاه یک تخفیف ۲۰٪ روی تمام کالاها ارائه می‌دهد.

تخفیف اعطا کردن
“Wir gewähren einen Rabatt für Großbestellungen.”
ما برای سفارش‌های بزرگ تخفیف می‌دهیم.

کاهش قیمت
“Das Unternehmen gewährt einen Rabatt, um mehr Kunden anzulocken.”
شرکت برای جذب بیشتر مشتریان تخفیف می‌دهد.

ساختار جمله
Rabatt gewähren

“Der Hersteller gewährt einen Rabatt auf seine neuen Produkte.”
تولیدکننده روی محصولات جدید خود تخفیف می‌دهد.

einen Rabatt von … gewähren

“Sie gewähren einen Rabatt von 10% für Stammkunden.”
آن‌ها یک تخفیف ۱۰٪ برای مشتریان وفادار ارائه می‌دهند.

Rabatt unter bestimmten Bedingungen gewähren

“Wir gewähren Rabatt unter bestimmten Bedingungen, wie zum Beispiel bei Barzahlung.”
ما تحت شرایط خاصی مانند پرداخت نقدی تخفیف می‌دهیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gewähre Rabatt

“Ich gewähre Rabatt für alle, die mehr als drei Artikel kaufen.”
من به همه کسانی که بیش از سه کالا بخرند، تخفیف می‌دهم.

sie gewährt Rabatt (سوم شخص مفرد)

“Sie gewährt Rabatt auf ihre Dienstleistungen während der Feiertage.”
او در طول تعطیلات روی خدماتش تخفیف می‌دهد.

sie gewähren Rabatt (سوم شخص جمع)

“Sie gewähren Rabatt für Frühbucher.”
آن‌ها به افرادی که زودتر رزرو می‌کنند، تخفیف می‌دهند.

خلاصه
عبارت “Rabatt gewähren” به معنای “تخفیف دادن” یا “تخفیف اعطا کردن” است و به عمل ارائه تخفیف یا کاهش قیمت یک محصول یا خدمت توسط فروشنده به مشتری اشاره دارد. این عبارت معمولاً برای بیان تخفیف‌ها و پیشنهادات ویژه در زمینه‌های مختلف تجاری استفاده می‌شود.

90
Q

Schritt für Schritt

A

عبارت “Schritt für Schritt” به زبان آلمانی به معنای “گام به گام” است. این عبارت به معنای انجام دادن کاری به طور تدریجی و مرحله به مرحله اشاره دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
گام به گام
“Wir werden das Projekt Schritt für Schritt umsetzen.”
ما پروژه را گام به گام اجرا خواهیم کرد.

مرحله به مرحله
“Schritt für Schritt lernte sie, wie man ein Auto fährt.”
او مرحله به مرحله یاد گرفت که چگونه رانندگی کند.

به تدریج
“Er hat sich Schritt für Schritt verbessert.”
او به تدریج پیشرفت کرد.

ساختار جمله
Schritt für Schritt

“Die Anleitung erklärt alles Schritt für Schritt.”
دستورالعمل همه چیز را گام به گام توضیح می‌دهد.

etwas Schritt für Schritt tun

“Man muss eine Sprache Schritt für Schritt lernen.”
یک زبان را باید گام به گام یاد گرفت.

Schritt für Schritt vorgehen

“Um das Problem zu lösen, müssen wir Schritt für Schritt vorgehen.”
برای حل مشکل باید گام به گام پیش برویم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache etwas Schritt für Schritt

“Ich mache meine Hausaufgaben Schritt für Schritt.”
من تکالیفم را گام به گام انجام می‌دهم.

sie lernt Schritt für Schritt (سوم شخص مفرد)

“Sie lernt Schritt für Schritt, wie man programmiert.”
او گام به گام یاد می‌گیرد که چگونه برنامه‌نویسی کند.

sie verbessern sich Schritt für Schritt (سوم شخص جمع)

“Sie verbessern sich Schritt für Schritt in ihrer Arbeit.”
آن‌ها در کارشان به تدریج پیشرفت می‌کنند.

خلاصه
عبارت “Schritt für Schritt” به معنای “گام به گام” است و به معنای انجام دادن کاری به طور تدریجی و مرحله به مرحله اشاره دارد. این عبارت معمولاً برای بیان روش‌های تدریجی و منظمی که به پیشرفت و تکامل کمک می‌کنند، استفاده می‌شود.

91
Q

-sich angezogen fühlen von-

A

عبارت “sich angezogen fühlen von”
به زبان آلمانی به معنای “احساس جذب شدن به” است.
این عبارت برای توصیف حالتی به کار می‌رود که در آن فرد به کسی یا چیزی علاقه‌مند یا مجذوب می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
احساس جذب شدن به
“Sie fühlt sich von seiner Persönlichkeit angezogen.”
او احساس می‌کند به شخصیت او جذب شده است.

علاقه‌مند شدن به
“Er fühlt sich von der Natur angezogen.”
او به طبیعت علاقه‌مند شده است.

مجذوب شدن به
“Viele Menschen fühlen sich von der Kunst angezogen.”
بسیاری از مردم به هنر مجذوب می‌شوند.

ساختار جمله
sich angezogen fühlen von

“Ich fühle mich von diesem Buch angezogen.”
من احساس می‌کنم به این کتاب جذب شده‌ام.

von jemandem angezogen fühlen

“Er fühlt sich von seiner neuen Kollegin angezogen.”
او به همکار جدیدش احساس جذب شدن دارد.

von etwas angezogen fühlen

“Sie fühlt sich von der Stadt angezogen.”
او به این شهر علاقه‌مند شده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich fühle mich angezogen von

“Ich fühle mich von dieser Idee angezogen.”
من به این ایده جذب شده‌ام.

sie fühlt sich angezogen von (سوم شخص مفرد)

“Sie fühlt sich von seinem Charme angezogen.”
او به جذابیت او جذب شده است.

sie fühlen sich angezogen von (سوم شخص جمع)

“Sie fühlen sich von den Bergen angezogen.”
آن‌ها به کوه‌ها علاقه‌مند شده‌اند.

خلاصه
عبارت “sich angezogen fühlen von” به معنای “احساس جذب شدن به” است و برای توصیف حالتی به کار می‌رود که در آن فرد به کسی یا چیزی علاقه‌مند یا مجذوب می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان احساسات مثبت و علاقه‌مندی‌ها استفاده می‌شود.

sich von jdm./etw. angezogen fühlen

92
Q

sich die Frage stellen

A

عبارت “sich die Frage stellen”
به زبان آلمانی به معنای “از خود سوال پرسیدن” یا “این سوال را مطرح کردن” است. این عبارت برای توصیف وضعیتی به کار می‌رود که در آن فرد درباره موضوعی فکر می‌کند و سوالی را برای خودش مطرح می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
از خود سوال پرسیدن
“Ich stelle mir die Frage, ob das die richtige Entscheidung war.”
من از خودم سوال می‌پرسم که آیا این تصمیم درستی بود.

این سوال را مطرح کردن
“Man sollte sich die Frage stellen, wie man nachhaltiger leben kann.”
باید این سوال را مطرح کرد که چگونه می‌توان به صورت پایدارتر زندگی کرد.

درباره چیزی فکر کردن
“Sie stellt sich die Frage, warum sie so müde ist.”
او از خود می‌پرسد چرا این‌قدر خسته است.

ساختار جمله
sich die Frage stellen

“Man muss sich die Frage stellen, ob man glücklich ist.”
باید از خود پرسید که آیا خوشحال هستید.

sich die Frage stellen, ob

“Er stellt sich die Frage, ob er den Job wechseln soll.”
او از خود می‌پرسد که آیا باید شغلش را عوض کند.

sich die Frage stellen, warum

“Ich stelle mir die Frage, warum das passiert ist.”
من از خود می‌پرسم چرا این اتفاق افتاده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich stelle mir die Frage

“Ich stelle mir die Frage, was ich als nächstes tun soll.”
من از خودم می‌پرسم که بعداً چه کاری باید انجام دهم.

sie stellt sich die Frage (سوم شخص مفرد)

“Sie stellt sich die Frage, ob sie genug für die Prüfung gelernt hat.”
او از خود می‌پرسد که آیا به اندازه کافی برای امتحان مطالعه کرده است.

sie stellen sich die Frage (سوم شخص جمع)

“Sie stellen sich die Frage, wie sie das Projekt verbessern können.”
آن‌ها از خود می‌پرسند که چگونه می‌توانند پروژه را بهبود بخشند.

خلاصه
عبارت “sich die Frage stellen” به معنای “از خود سوال پرسیدن” یا “این سوال را مطرح کردن” است و برای توصیف وضعیتی به کار می‌رود که در آن فرد درباره موضوعی فکر می‌کند و سوالی را برای خودش مطرح می‌کند. این عبارت معمولاً برای بیان تفکر و تأمل در مورد تصمیمات و مسائل مختلف استفاده می‌شود.

93
Q

vor Gericht stehen

A

عبارت “vor Gericht stehen”
به زبان آلمانی به معنای “در دادگاه حاضر شدن” یا “محاکمه شدن” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا افرادی به دلیل اتهامی در دادگاه حضور می‌یابند تا به اتهامات پاسخ دهند و محاکمه شوند.

در دادگاه حاضر شدن
“Er muss nächste Woche vor Gericht stehen.”
او باید هفته آینده در دادگاه حاضر شود.

محاکمه شدن
“Die Angeklagten stehen wegen Betrugs vor Gericht.”
متهمان به دلیل کلاهبرداری در دادگاه محاکمه می‌شوند.

پاسخگویی به اتهامات
“Sie steht wegen Diebstahls vor Gericht.”
او به اتهام دزدی در دادگاه حاضر می‌شود.

ساختار جمله
vor Gericht stehen

“Er wird nächste Woche vor Gericht stehen, um seine Unschuld zu beweisen.”
او هفته آینده در دادگاه حاضر خواهد شد تا بی‌گناهی خود را ثابت کند.

wegen etwas vor Gericht stehen

“Sie stehen wegen Steuerhinterziehung vor Gericht.”
آن‌ها به اتهام فرار مالیاتی در دادگاه محاکمه می‌شوند.

vor Gericht erscheinen

“Die Zeugen müssen vor Gericht erscheinen, um auszusagen.”
شاهدان باید در دادگاه حاضر شوند تا شهادت دهند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich stehe vor Gericht

“Ich muss nächste Woche vor Gericht stehen.”
من باید هفته آینده در دادگاه حاضر شوم.

sie steht vor Gericht (سوم شخص مفرد)

“Sie steht vor Gericht, weil sie angeklagt wurde.”
او به دلیل متهم شدن در دادگاه حاضر می‌شود.

sie stehen vor Gericht (سوم شخص جمع)

“Sie stehen vor Gericht, um sich gegen die Vorwürfe zu verteidigen.”
آن‌ها در دادگاه حاضر می‌شوند تا از خود در برابر اتهامات دفاع کنند.

خلاصه
عبارت “vor Gericht stehen” به معنای “در دادگاه حاضر شدن” یا “محاکمه شدن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا افرادی به دلیل اتهامی در دادگاه حضور می‌یابند تا به اتهامات پاسخ دهند و محاکمه شوند. این عبارت معمولاً برای بیان شرایط قانونی و قضایی استفاده می‌شود.

94
Q

zum guten Ton gehören

A

عبارت “zum guten Ton gehören”
به زبان آلمانی به معنای “جزو اصول ادب بودن” یا “جزو قواعد اجتماعی بودن” است. این عبارت به رفتاری اشاره دارد که مطابق با معیارهای اجتماعی و فرهنگی پذیرفته‌شده و مورد انتظار است و نشان‌دهنده ادب، احترام و رفتار مناسب در جامعه است.

جزو اصول ادب بودن
“Es gehört zum guten Ton, sich bei einer Einladung zu bedanken.”
تشکر کردن هنگام دعوت جزو اصول ادب است.

جزو قواعد اجتماعی بودن
“Es gehört zum guten Ton, pünktlich zu sein.”
وقت‌شناسی جزو قواعد اجتماعی است.

نشان‌دهنده ادب بودن
“Es gehört zum guten Ton, älteren Menschen den Sitzplatz anzubieten.”
پیشنهاد دادن جای نشستن به افراد مسن جزو ادب است.

ساختار جمله
zum guten Ton gehören

“Es gehört zum guten Ton, die Gäste höflich zu begrüßen.”
خوشامدگویی مودبانه به مهمانان جزو اصول ادب است.

etwas gehört zum guten Ton

“Es gehört zum guten Ton, nach dem Essen zu danken.”
تشکر بعد از غذا جزو اصول ادب است.

zum guten Ton zählen

“Das Tragen formeller Kleidung bei einer Hochzeit zählt zum guten Ton.”
پوشیدن لباس رسمی در یک عروسی جزو اصول ادب است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich finde, es gehört zum guten Ton

“Ich finde, es gehört zum guten Ton, anderen Menschen zuzuhören.”
من فکر می‌کنم گوش دادن به دیگران جزو اصول ادب است.

sie glaubt, es gehört zum guten Ton (سوم شخص مفرد)

“Sie glaubt, es gehört zum guten Ton, sich bei einem Fehler zu entschuldigen.”
او معتقد است که عذرخواهی کردن در صورت اشتباه جزو اصول ادب است.

sie wissen, dass es zum guten Ton gehört (سوم شخص جمع)

“Sie wissen, dass es zum guten Ton gehört, höflich und respektvoll zu sein.”
آن‌ها می‌دانند که مودب و محترم بودن جزو اصول ادب است.

95
Q

Abhilfe schaffen

A

عبارت “Abhilfe schaffen”
به زبان آلمانی به معنای “راه‌حل پیدا کردن” یا “مشکل را برطرف کردن” است. این عبارت به عملی اشاره دارد که برای رفع یا حل یک مشکل، وضعیت ناخواسته یا مسئله‌ای انجام می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
راه‌حل پیدا کردن
“Die Regierung versucht, durch neue Gesetze Abhilfe zu schaffen.”
دولت تلاش می‌کند از طریق قوانین جدید راه‌حلی پیدا کند.

مشکل را برطرف کردن
“Wir müssen schnell Abhilfe schaffen, um das Problem zu lösen.”
ما باید سریعاً راه‌حلی پیدا کنیم تا مشکل را حل کنیم.

اصلاح کردن
“Die Firma hat Maßnahmen ergriffen, um Abhilfe zu schaffen.”
شرکت اقداماتی برای برطرف کردن مشکل انجام داده است.

ساختار جمله
Abhilfe schaffen

“Es ist wichtig, Abhilfe zu schaffen, bevor das Problem größer wird.”
مهم است که قبل از بزرگ شدن مشکل، راه‌حلی پیدا کنیم.

für etwas Abhilfe schaffen

“Wir müssen für die steigenden Kosten Abhilfe schaffen.”
ما باید برای هزینه‌های رو به افزایش راه‌حلی پیدا کنیم.

sofort Abhilfe schaffen

“Die Stadtverwaltung muss sofort Abhilfe schaffen, um die Straßen zu reparieren.”
مدیریت شهری باید فوراً راه‌حلی پیدا کند تا خیابان‌ها را تعمیر کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich schaffe Abhilfe

“Ich werde versuchen, Abhilfe für das technische Problem zu schaffen.”
من تلاش خواهم کرد برای مشکل فنی راه‌حلی پیدا کنم.

sie schafft Abhilfe (سوم شخص مفرد)

“Sie schafft Abhilfe, indem sie zusätzliche Ressourcen bereitstellt.”
او با فراهم کردن منابع اضافی مشکل را برطرف می‌کند.

sie schaffen Abhilfe (سوم شخص جمع)

“Sie schaffen Abhilfe, um die Arbeitsbedingungen zu verbessern.”
آن‌ها راه‌حلی پیدا می‌کنند تا شرایط کاری را بهبود بخشند.

خلاصه
عبارت “Abhilfe schaffen” به معنای “راه‌حل پیدا کردن” یا “مشکل را برطرف کردن” است و به عملی اشاره دارد که برای رفع یا حل یک مشکل، وضعیت ناخواسته یا مسئله‌ای انجام می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان اقدامات اصلاحی و حل مشکلات در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

چاره جویی کردن

96
Q

Zwiespalt schaffen

A

عبارت “Zwiespalt schaffen”
به زبان آلمانی به معنای “ایجاد تضاد” یا “ایجاد دوگانگی” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن اختلاف نظر یا ناهماهنگی بین افراد یا گروه‌ها ایجاد می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ایجاد تضاد
“Die Entscheidung der Regierung hat Zwiespalt in der Bevölkerung geschaffen.”
تصمیم دولت در میان مردم تضاد ایجاد کرده است.

ایجاد دوگانگی
“Sein Verhalten schuf Zwiespalt in der Gruppe.”
رفتار او در گروه دوگانگی ایجاد کرد.

ایجاد ناهماهنگی
“Die neuen Regeln haben Zwiespalt unter den Mitarbeitern geschaffen.”
قوانین جدید بین کارکنان ناهماهنگی ایجاد کرده است.

ساختار جمله
Zwiespalt schaffen

“Die unterschiedlichen Meinungen schufen Zwiespalt in der Diskussion.”
نظرات مختلف در بحث تضاد ایجاد کردند.

für Zwiespalt sorgen

“Die Kontroversen sorgten für Zwiespalt innerhalb der Organisation.”
بحث‌ها در داخل سازمان تضاد ایجاد کردند.

Zwiespalt hervorrufen

“Die Entscheidung rief Zwiespalt in der Gemeinschaft hervor.”
تصمیم در جامعه تضاد ایجاد کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich schaffe Zwiespalt

“Ich möchte keinen Zwiespalt schaffen, sondern eine Lösung finden.”
من نمی‌خواهم تضاد ایجاد کنم، بلکه می‌خواهم راه‌حلی پیدا کنم.

sie schafft Zwiespalt (سوم شخص مفرد)

“Ihre Bemerkungen schufen Zwiespalt zwischen den Kollegen.”
اظهارات او بین همکاران تضاد ایجاد کرد.

sie schaffen Zwiespalt (سوم شخص جمع)

“Die verschiedenen Ansichten schaffen Zwiespalt in der Gruppe.”
نظرات مختلف در گروه تضاد ایجاد می‌کنند.

خلاصه
عبارت “Zwiespalt schaffen” به معنای “ایجاد تضاد” یا “ایجاد دوگانگی” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن اختلاف نظر یا ناهماهنگی بین افراد یا گروه‌ها ایجاد می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان شرایطی استفاده می‌شود که در آن تفاوت‌ها و اختلافات منجر به بروز تنش و تضاد می‌شوند.

97
Q

Angebot und Nachfrage

A

عرضه و تقاضا

عبارت “Angebot und Nachfrage”
به زبان آلمانی به معنای “عرضه و تقاضا” است. این عبارت به دو عامل اصلی بازارهای اقتصادی اشاره دارد که تعیین‌کننده قیمت‌ها و موجودی کالاها و خدمات هستند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
عرضه و تقاضا در بازار
“Der Preis eines Produkts wird durch Angebot und Nachfrage bestimmt.”
قیمت یک محصول توسط عرضه و تقاضا تعیین می‌شود.

تأثیر عرضه و تقاضا
“Wenn das Angebot größer ist als die Nachfrage, fallen die Preise.”
وقتی عرضه بیشتر از تقاضا باشد، قیمت‌ها کاهش می‌یابد.

تعادل بازار
“Ein Gleichgewicht zwischen Angebot und Nachfrage ist wichtig für eine stabile Wirtschaft.”
تعادل بین عرضه و تقاضا برای یک اقتصاد پایدار مهم است.

ساختار جمله
Angebot und Nachfrage

“Angebot und Nachfrage spielen eine entscheidende Rolle auf dem Immobilienmarkt.”
عرضه و تقاضا در بازار املاک نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا می‌کنند.

das Gesetz von Angebot und Nachfrage

“Das Gesetz von Angebot und Nachfrage erklärt, wie Preise auf dem Markt festgelegt werden.”
قانون عرضه و تقاضا توضیح می‌دهد که چگونه قیمت‌ها در بازار تعیین می‌شوند.

durch Angebot und Nachfrage reguliert

“Die Preise für landwirtschaftliche Produkte werden durch Angebot und Nachfrage reguliert.”
قیمت محصولات کشاورزی توسط عرضه و تقاضا تنظیم می‌شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich beobachte Angebot und Nachfrage

“Ich beobachte Angebot und Nachfrage, um den besten Zeitpunkt für den Kauf zu finden.”
من عرضه و تقاضا را مشاهده می‌کنم تا بهترین زمان برای خرید را پیدا کنم.

sie analysiert Angebot und Nachfrage (سوم شخص مفرد)

“Sie analysiert Angebot und Nachfrage, um Markttrends zu verstehen.”
او عرضه و تقاضا را تحلیل می‌کند تا روندهای بازار را درک کند.

sie beeinflussen Angebot und Nachfrage (سوم شخص جمع)

“Sie beeinflussen Angebot und Nachfrage, indem sie neue Produkte einführen.”
آن‌ها با معرفی محصولات جدید عرضه و تقاضا را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

خلاصه
عبارت “Angebot und Nachfrage” به معنای “عرضه و تقاضا” است و به دو عامل اصلی بازارهای اقتصادی اشاره دارد که تعیین‌کننده قیمت‌ها و موجودی کالاها و خدمات هستند. این عبارت معمولاً برای توضیح و تحلیل رفتارهای اقتصادی و تعادل بازار استفاده می‌شود.

98
Q

die Depression

A

افسردگی

99
Q

der Kassierer

A

صندوقدار مرد

100
Q

die Klamotte

A

اسم “die Klamotte” به زبان آلمانی به معنای “لباس” یا “پوشاک” است. این کلمه به صورت غیررسمی برای اشاره به لباس‌ها و پوشاک استفاده می‌شود و معمولاً در زبان محاوره‌ای به کار می‌رود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
لباس
“Ich brauche neue Klamotten für den Sommer.”
من به لباس‌های جدیدی برای تابستان نیاز دارم.

پوشاک
“Er hat viele coole Klamotten im Schrank.”
او لباس‌های خیلی جالبی در کمدش دارد.

لباس‌های غیررسمی
“Sie trägt immer modische Klamotten.”
او همیشه لباس‌های مد روز می‌پوشد.

ساختار جمله
neue Klamotten

“Ich habe mir gestern neue Klamotten gekauft.”
من دیروز لباس‌های جدیدی خریدم.

coole Klamotten

“Seine Klamotten sind immer sehr stylisch.”
لباس‌های او همیشه بسیار شیک هستند.

alte Klamotten

“Ich muss meine alten Klamotten aussortieren.”
من باید لباس‌های قدیمی‌ام را جدا کنم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich kaufe Klamotten

“Ich kaufe gerne Klamotten im Secondhand-Laden.”
من دوست دارم لباس‌ها را از فروشگاه‌های دست دوم بخرم.

sie trägt Klamotten (سوم شخص مفرد)

“Sie trägt gerne bequeme Klamotten.”
او دوست دارد لباس‌های راحت بپوشد.

sie haben viele Klamotten (سوم شخص جمع)

“Sie haben viele Klamotten für verschiedene Anlässe.”
آن‌ها لباس‌های زیادی برای مناسبت‌های مختلف دارند.

خلاصه
اسم “die Klamotte” به معنای “لباس” یا “پوشاک” است و به صورت غیررسمی برای اشاره به لباس‌ها و پوشاک استفاده می‌شود. این کلمه معمولاً در زبان محاوره‌ای به کار می‌رود و برای توصیف انواع لباس‌ها و پوشاک استفاده می‌شود.

لباس

101
Q

Schulden haben

A

عبارت “Schulden haben”
به زبان آلمانی به معنای “بدهی داشتن” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا نهادی مقداری پول به دیگران بدهکار است و باید آن را بازپرداخت کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بدهی داشتن
“Er hat viele Schulden bei der Bank.”
او بدهی زیادی به بانک دارد.

مقروض بودن
“Sie hat Schulden bei ihren Freunden.”
او به دوستانش بدهکار است.

وام گرفتن
“Das Unternehmen hat Schulden gemacht, um die neue Fabrik zu bauen.”
شرکت برای ساخت کارخانه جدید وام گرفته است.

ساختار جمله
Schulden haben

“Viele Studenten haben nach dem Studium Schulden.”
بسیاری از دانشجویان پس از فارغ‌التحصیلی بدهی دارند.

Schulden bei jemandem haben

“Ich habe Schulden bei meiner Familie.”
من به خانواده‌ام بدهکار هستم.

Schulden abzahlen

“Er versucht, seine Schulden so schnell wie möglich abzuzahlen.”
او سعی می‌کند بدهی‌هایش را هرچه سریع‌تر پرداخت کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe Schulden

“Ich habe Schulden und muss einen Plan machen, um sie zurückzuzahlen.”
من بدهی دارم و باید برنامه‌ای برای بازپرداخت آن‌ها تهیه کنم.

sie hat Schulden (سوم شخص مفرد)

“Sie hat Schulden, weil sie einen Kredit für ihr Auto aufgenommen hat.”
او بدهی دارد چون برای خرید ماشین وام گرفته است.

sie haben Schulden (سوم شخص جمع)

“Sie haben Schulden und arbeiten hart, um sie zu begleichen.”
آن‌ها بدهی دارند و سخت کار می‌کنند تا آن‌ها را پرداخت کنند.

خلاصه
عبارت “Schulden haben” به معنای “بدهی داشتن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا نهادی مقداری پول به دیگران بدهکار است و باید آن را بازپرداخت کند. این عبارت معمولاً برای بیان وضعیت‌های مالی که نیاز به مدیریت و بازپرداخت دارند، استفاده می‌شود.

102
Q

Schulden machen

A

عبارت “Schulden machen”
به زبان آلمانی به معنای “بدهی ایجاد کردن” یا “مقروض شدن” است.
این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا نهادی مقداری پول قرض می‌گیرد و به دیگران بدهکار می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بدهی ایجاد کردن
“Er hat viele Schulden gemacht, um sein Studium zu finanzieren.”
او برای تأمین هزینه‌های تحصیلش بدهی زیادی ایجاد کرده است.

مقروض شدن
“Sie hat Schulden gemacht, um ein neues Auto zu kaufen.”
او برای خرید یک ماشین جدید مقروض شده است.

وام گرفتن
“Das Unternehmen hat Schulden gemacht, um die neue Fabrik zu bauen.”
شرکت برای ساخت کارخانه جدید وام گرفته است.

ساختار جمله
Schulden machen

“Viele Menschen machen Schulden, um ein Haus zu kaufen.”
بسیاری از مردم برای خرید خانه بدهی ایجاد می‌کنند.

Schulden wegen etwas machen

“Er hat Schulden gemacht, um sein Geschäft zu starten.”
او برای راه‌اندازی کسب‌وکارش بدهی ایجاد کرده است.

Schulden bei jemandem machen

“Sie hat Schulden bei der Bank gemacht.”
او از بانک بدهی گرفته است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache Schulden

“Ich mache Schulden, um meine Ausbildung zu finanzieren.”
من بدهی ایجاد می‌کنم تا هزینه تحصیلم را تأمین کنم.

sie macht Schulden (سوم شخص مفرد)

“Sie macht Schulden, weil sie ein neues Haus gekauft hat.”
او بدهی ایجاد می‌کند چون یک خانه جدید خریده است.

sie machen Schulden (سوم شخص جمع)

“Sie machen Schulden, um ihre Firma zu erweitern.”
آن‌ها بدهی ایجاد می‌کنند تا شرکت‌شان را گسترش دهند.

خلاصه
عبارت “Schulden machen” به معنای “بدهی ایجاد کردن” یا “مقروض شدن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا نهادی مقداری پول قرض می‌گیرد و به دیگران بدهکار می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان وضعیت‌های مالی که نیاز به مدیریت و بازپرداخت دارند، استفاده می‌شود.

103
Q

schätzen

A

فعل “schätzen”
به زبان آلمانی به معنای “تخمین زدن”، “ارزیابی کردن”، “قدردانی کردن” یا “ارزش قائل شدن” است.
این کلمه بسته به زمینه می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تخمین زدن
“Ich schätze, dass er in einer Stunde hier sein wird.”
من تخمین می‌زنم که او تا یک ساعت دیگر اینجا خواهد بود.

ارزیابی کردن
“Die Experten schätzen den Wert des Gemäldes auf mehrere Millionen Euro.”
کارشناسان ارزش تابلو را چندین میلیون یورو ارزیابی می‌کنند.

قدردانی کردن
“Ich schätze deine Hilfe sehr.”
من از کمک تو بسیار قدردانی می‌کنم.

ارزش قائل شدن
“Er schätzt gute Freundschaften.”
او برای دوستی‌های خوب ارزش قائل است.

ساختار جمله
etwas schätzen

“Ich schätze ihre Ehrlichkeit.”
من به صداقت او ارزش می‌گذارم.

auf etwas schätzen

“Die Immobilie wird auf eine Million Euro geschätzt.”
ارزش ملک یک میلیون یورو تخمین زده می‌شود.

jemanden/etwas schätzen

“Ich schätze meine Kollegen.”
من برای همکارانم ارزش قائلم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich schätze

“Ich schätze, dass das Meeting zwei Stunden dauern wird.”
من تخمین می‌زنم که جلسه دو ساعت طول بکشد.

sie schätzt (سوم شخص مفرد)

“Sie schätzt die Meinung ihrer Freunde.”
او برای نظر دوستانش ارزش قائل است.

sie schätzen (سوم شخص جمع)

“Sie schätzen die Unterstützung der Gemeinschaft.”
آن‌ها از حمایت جامعه قدردانی می‌کنند.

خلاصه
فعل “schätzen” به معنای “تخمین زدن”، “ارزیابی کردن”، “قدردانی کردن” یا “ارزش قائل شدن” است و بسته به زمینه می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. این فعل معمولاً برای بیان تخمین، ارزیابی ارزش و قدردانی در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

value

104
Q

überfordern

A

فعل “überfordern”
به زبان آلمانی به معنای “بیش از حد تحت فشار قرار دادن” یا “بیش از توان کسی انتظار داشتن” است. این کلمه به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا سیستمی با مسئولیت‌ها، وظایف یا چالش‌هایی بیشتر از توان یا ظرفیت خود مواجه می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
بیش از حد تحت فشار قرار دادن
“Die Lehrer sollten die Schüler nicht überfordern.”
معلمان نباید دانش‌آموزان را بیش از حد تحت فشار قرار دهند.

بیش از توان کسی انتظار داشتن
“Der neue Job überfordert ihn total.”
شغل جدید او را کاملاً تحت فشار قرار داده است.

احساس ناتوانی کردن
“Sie fühlte sich von den Anforderungen des Kurses überfordert.”
او از درخواست‌های دوره آموزشی احساس ناتوانی می‌کرد.

ساختار جمله
jemanden überfordern

“Das Projekt hat ihn völlig überfordert.”
این پروژه او را کاملاً تحت فشار قرار داده است.

sich überfordert fühlen

“Ich fühle mich von all den Aufgaben überfordert.”
من از همه این وظایف احساس ناتوانی می‌کنم.

überfordert sein

“Viele Menschen sind im Berufsleben überfordert.”
بسیاری از مردم در زندگی حرفه‌ای خود تحت فشار هستند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich überfordere

“Ich überfordere mich oft mit zu vielen Aufgaben.”
من اغلب با داشتن کارهای زیاد خود را تحت فشار قرار می‌دهم.

sie überfordert (سوم شخص مفرد)

“Sie überfordert ihre Kinder mit zu vielen Aktivitäten.”
او بچه‌هایش را با فعالیت‌های زیاد تحت فشار قرار می‌دهد.

sie überfordern (سوم شخص جمع)

“Sie überfordern die Mitarbeiter mit unrealistischen Zielen.”
آن‌ها کارکنان را با اهداف غیرواقعی تحت فشار قرار می‌دهند.

خلاصه
فعل “überfordern” به معنای “بیش از حد تحت فشار قرار دادن” یا “بیش از توان کسی انتظار داشتن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا سیستمی با مسئولیت‌ها، وظایف یا چالش‌هایی بیشتر از توان یا ظرفیت خود مواجه می‌شود. این فعل معمولاً برای بیان شرایط استرس‌زا و فشار زیاد در زندگی شخصی و حرفه‌ای استفاده می‌شود.

105
Q

auslösen

A

فعل “auslösen”
به زبان آلمانی به معنای “ایجاد کردن”، “باعث شدن” یا “راه‌اندازی کردن” است. این کلمه به عملی اشاره دارد که باعث وقوع یک رویداد یا واکنش می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
ایجاد کردن
“Die Nachricht hat große Aufregung ausgelöst.”
خبر هیجان زیادی ایجاد کرد.

باعث شدن
“Das Erdbeben hat eine Tsunami ausgelöst.”
زلزله باعث وقوع سونامی شد.

راه‌اندازی کردن
“Der Alarm wurde durch Rauch ausgelöst.”
آلارم توسط دود راه‌اندازی شد.

ساختار جمله
etwas auslösen

“Die Medikamente können Nebenwirkungen auslösen.”
داروها می‌توانند عوارض جانبی ایجاد کنند.

eine Reaktion auslösen

“Seine Worte haben eine starke Reaktion ausgelöst.”
حرف‌های او واکنش قوی‌ای ایجاد کردند.

ein Ereignis auslösen

“Der Fehler im System hat einen Absturz ausgelöst.”
اشتباه در سیستم باعث وقوع سقوط شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich löse aus

“Ich löse den Alarm aus, wenn ich die Tür öffne.”
من آلارم را راه‌اندازی می‌کنم وقتی در را باز می‌کنم.

sie löst aus (سوم شخص مفرد)

“Sie löst durch ihre Fragen oft interessante Diskussionen aus.”
او با سوال‌هایش اغلب بحث‌های جالبی را ایجاد می‌کند.

sie lösen aus (سوم شخص جمع)

“Sie lösen immer wieder Begeisterung bei ihrem Publikum aus.”
آن‌ها همیشه هیجان را در میان مخاطبانشان ایجاد می‌کنند.

خلاصه
فعل “auslösen” به معنای “ایجاد کردن”، “باعث شدن” یا “راه‌اندازی کردن” است و به عملی اشاره دارد که باعث وقوع یک رویداد یا واکنش می‌شود. این فعل معمولاً برای بیان وقوع حوادث، واکنش‌ها و نتایج ناشی از یک عمل یا وضعیت خاص استفاده می‌شود.

106
Q

rangieren

A

فعل “rangieren”
به زبان آلمانی به معنای “رتبه‌بندی کردن”، “در رتبه قرار دادن” یا “مانور دادن” است. این کلمه می‌تواند در زمینه‌های مختلفی استفاده شود، از جمله تعیین رتبه یا جایگاه در یک لیست یا دسته‌بندی، و نیز در حوزه حمل‌ونقل به معنای مانور دادن وسایل نقلیه، به‌ویژه قطارها.

استفاده‌ها و مثال‌ها
رتبه‌بندی کردن
“Das Team rangiert auf dem ersten Platz in der Liga.”
تیم در رتبه اول لیگ قرار دارد.

در رتبه قرار دادن
“Der Film rangiert unter den Top 10 der besten Filme des Jahres.”
فیلم در بین ده فیلم برتر سال قرار دارد.

مانور دادن (در حوزه حمل‌ونقل)
“Die Lokomotive rangiert die Waggons auf dem Abstellgleis.”
لوکوموتیو واگن‌ها را در خط پارکینگ مانور می‌دهد.

ساختار جمله
auf einem Platz rangieren

“Er rangiert auf dem zweiten Platz in der Bestenliste.”
او در رتبه دوم لیست برترین‌ها قرار دارد.

unter den Besten rangieren

“Die Universität rangiert unter den besten Universitäten der Welt.”
دانشگاه در بین بهترین دانشگاه‌های جهان قرار دارد.

in der Liste rangieren

“Das Buch rangiert in der Liste der Bestseller.”
کتاب در لیست پرفروش‌ترین‌ها قرار دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich rangiere

“Ich rangiere in der Mitte der Rangliste.”
من در میانه رتبه‌بندی قرار دارم.

sie rangiert (سوم شخص مفرد)

“Sie rangiert auf dem dritten Platz im Wettbewerb.”
او در رتبه سوم مسابقه قرار دارد.

sie rangieren (سوم شخص جمع)

“Sie rangieren unter den besten Unternehmen im Land.”
آن‌ها در بین بهترین شرکت‌های کشور قرار دارند.

خلاصه
فعل “rangieren” به معنای “رتبه‌بندی کردن”، “در رتبه قرار دادن” یا “مانور دادن” است و بسته به زمینه می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. این فعل معمولاً برای بیان جایگاه و رتبه در لیست‌ها، دسته‌بندی‌ها و همچنین در حوزه حمل‌ونقل برای مانور دادن وسایل نقلیه به‌ویژه قطارها استفاده می‌شود.

107
Q

das Haus hüten müssen

A

مجبور به در خانه ماندن

108
Q

hüten

A

فعل “hüten”
به زبان آلمانی به معنای “محافظت کردن”، “مراقبت کردن” یا “نگهداری کردن” است.
این فعل معمولاً برای توصیف اقداماتی استفاده می‌شود که به منظور محافظت یا مراقبت از کسی یا چیزی انجام می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
محافظت کردن
“Er hütet das Geheimnis wie seinen Augapfel.”
او از راز مانند چشم‌هایش محافظت می‌کند.

مراقبت کردن
“Die Großeltern hüten die Kinder, während die Eltern arbeiten.”
پدربزرگ و مادربزرگ در حالی که والدین کار می‌کنند از بچه‌ها مراقبت می‌کنند.

نگهداری کردن
“Sie hütet das Haus, während die Besitzer im Urlaub sind.”
او در حالی که صاحبان خانه در تعطیلات هستند از خانه مراقبت می‌کند.

ساختار جمله
jemanden/etwas hüten

“Sie hütet ihre kleinen Geschwister.”
او از خواهر و برادر کوچکش مراقبت می‌کند.

etwas wie seinen Augapfel hüten

“Er hütet das alte Familienfoto wie seinen Augapfel.”
او از عکس قدیمی خانواده مانند چشم‌هایش محافظت می‌کند.

vor etwas hüten

“Man sollte sich vor Betrügern hüten.”
باید از کلاهبرداران مراقب بود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich hüte

“Ich hüte die Katze meiner Nachbarn, während sie verreist sind.”
من در حالی که همسایگانم در سفر هستند از گربه‌شان مراقبت می‌کنم.

sie hütet (سوم شخص مفرد)

“Sie hütet das Familiengeheimnis seit vielen Jahren.”
او از راز خانواده برای سال‌های زیادی محافظت می‌کند.

sie hüten (سوم شخص جمع)

“Sie hüten den Garten, wenn die Besitzer weg sind.”
آن‌ها در حالی که صاحبان خانه نیستند از باغ مراقبت می‌کنند.

خلاصه
فعل “hüten” به معنای “محافظت کردن”، “مراقبت کردن” یا “نگهداری کردن” است و برای توصیف اقداماتی استفاده می‌شود که به منظور محافظت یا مراقبت از کسی یا چیزی انجام می‌شود. این فعل معمولاً در زمینه‌های مختلفی مانند مراقبت از کودکان، محافظت از اسرار و نگهداری از خانه به کار می‌رود.

look after

109
Q

Er muss das Bett hüten.

A

-او باید در رختخواب بستری باشد-

او محدود به بودن در رختخواب است-

110
Q

ein Bäuerchen machen

A

عبارت “ein Bäuerchen machen” به زبان آلمانی به معنای “آروغ زدن” است، به ویژه در مورد نوزادان. این عبارت به زمانی اشاره دارد که نوزاد پس از شیر خوردن یا غذا خوردن، هوا را از معده خود خارج می‌کند تا احساس راحتی بیشتری داشته باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
آروغ زدن نوزاد
“Nach dem Füttern soll das Baby ein Bäuerchen machen.”
بعد از غذا دادن باید نوزاد آروغ بزند.

کمک به نوزاد برای آروغ زدن
“Die Mutter hält das Baby hoch, damit es ein Bäuerchen machen kann.”
مادر نوزاد را بلند می‌کند تا بتواند آروغ بزند.

راحت شدن نوزاد پس از غذا
“Das Bäuerchen hilft dem Baby, sich nach dem Trinken wohler zu fühlen.”
آروغ زدن به نوزاد کمک می‌کند بعد از نوشیدن احساس بهتری داشته باشد.

ساختار جمله
ein Bäuerchen machen

“Es ist wichtig, dass das Baby nach jeder Mahlzeit ein Bäuerchen macht.”
مهم است که نوزاد بعد از هر وعده غذا آروغ بزند.

dem Baby beim Bäuerchen machen helfen

“Der Vater hilft dem Baby, ein Bäuerchen zu machen, indem er es sanft klopft.”
پدر با ضربه‌های آرام به نوزاد کمک می‌کند تا آروغ بزند.

ein Bäuerchen nach dem Essen

“Nach dem Essen sollte das Baby ein Bäuerchen machen, um Luft aus dem Magen zu entfernen.”
بعد از غذا خوردن باید نوزاد آروغ بزند تا هوا از معده خارج شود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache ein Bäuerchen

“Ich halte das Baby sanft, damit es ein Bäuerchen machen kann.”
من نوزاد را به آرامی نگه می‌دارم تا بتواند آروغ بزند.

sie macht ein Bäuerchen (سوم شخص مفرد)

“Sie macht ein Bäuerchen, nachdem sie die Milch getrunken hat.”
او بعد از نوشیدن شیر آروغ می‌زند.

sie machen ein Bäuerchen (سوم شخص جمع)

“Die Babys machen ein Bäuerchen, nachdem sie gefüttert wurden.”
نوزادان بعد از غذا خوردن آروغ می‌زنند.

خلاصه
عبارت “ein Bäuerchen machen” به معنای “آروغ زدن” است، به ویژه در مورد نوزادان. این عبارت به زمانی اشاره دارد که نوزاد پس از شیر خوردن یا غذا خوردن، هوا را از معده خود خارج می‌کند تا احساس راحتی بیشتری داشته باشد. این عبارت معمولاً برای بیان اهمیت کمک به نوزادان در فرآیند هضم و جلوگیری از ناراحتی معده استفاده می‌شود.

111
Q

Diät machen

A

عبارت “Diät machen”
به زبان آلمانی به معنای “رژیم گرفتن” است. این عبارت به معنای تغییر در الگوی غذایی با هدف کاهش وزن، بهبود سلامتی یا رسیدن به اهداف خاصی مرتبط با سلامت است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
رژیم گرفتن برای کاهش وزن
“Er hat beschlossen, Diät zu machen, um ein paar Kilos zu verlieren.”
او تصمیم گرفته است که رژیم بگیرد تا چند کیلو وزن کم کند.

رژیم غذایی سالم
“Sie macht eine Diät, um ihre Gesundheit zu verbessern.”
او برای بهبود سلامتش رژیم می‌گیرد.

پیروری از یک رژیم خاص
“Viele Menschen machen Diät, um ihre sportliche Leistung zu steigern.”
بسیاری از مردم برای افزایش عملکرد ورزشی خود رژیم می‌گیرند.

ساختار جمله
Diät machen

“Ich muss Diät machen, um meine Cholesterinwerte zu senken.”
من باید رژیم بگیرم تا سطح کلسترولم را کاهش دهم.

eine strenge Diät machen

“Er macht eine strenge Diät, um sich auf den Wettkampf vorzubereiten.”
او برای آماده شدن برای مسابقه یک رژیم سخت می‌گیرد.

auf Diät sein

“Sie ist auf Diät, weil sie gesünder leben möchte.”
او رژیم دارد زیرا می‌خواهد سالم‌تر زندگی کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache Diät

“Ich mache Diät, weil ich mich besser fühlen möchte.”
من رژیم می‌گیرم چون می‌خواهم احساس بهتری داشته باشم.

sie macht Diät (سوم شخص مفرد)

“Sie macht Diät, um ihre Figur zu verbessern.”
او برای بهبود اندامش رژیم می‌گیرد.

sie machen Diät (سوم شخص جمع)

“Sie machen Diät, weil sie gemeinsam abnehmen möchten.”
آن‌ها رژیم می‌گیرند چون می‌خواهند با هم وزن کم کنند.

خلاصه
عبارت “Diät machen” به معنای “رژیم گرفتن” است و به معنای تغییر در الگوی غذایی با هدف کاهش وزن، بهبود سلامتی یا رسیدن به اهداف خاصی مرتبط با سلامت است. این عبارت معمولاً برای بیان اهداف مختلف مرتبط با سلامت و تناسب اندام استفاده می‌شود.

112
Q

-auffallen / Aufmerksamkeit erregen-

A

فعل “auffallen”
به زبان آلمانی به معنای “جلب توجه کردن” یا “به چشم آمدن” است.
عبارت “Aufmerksamkeit erregen”
نیز به معنای “جلب توجه کردن” یا “توجه کسی را به خود جلب کردن” است.
هر دو عبارت به وضعیتی اشاره دارند که در آن فرد یا چیزی توجه دیگران را به خود جلب می‌کند.

auffallen (جلب توجه کردن)
“Er fällt mit seiner bunten Kleidung immer auf.”
او با لباس‌های رنگارنگ خود همیشه جلب توجه می‌کند.

Aufmerksamkeit erregen (توجه کسی را به خود جلب کردن)
“Die Werbung hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
تبلیغ توجه زیادی را به خود جلب کرده است.

ساختار جمله
auffallen

“Das neue Gebäude fällt wegen seiner modernen Architektur auf.”
ساختمان جدید به خاطر معماری مدرنش جلب توجه می‌کند.

jemandem auffallen

“Es ist mir aufgefallen, dass er heute sehr ruhig ist.”
به من جلب توجه کرد که او امروز خیلی آرام است.

durch etwas auffallen

“Sie fällt durch ihre außergewöhnlichen Fähigkeiten auf.”
او به خاطر توانایی‌های فوق‌العاده‌اش جلب توجه می‌کند.

Aufmerksamkeit erregen

“Sein ungewöhnliches Verhalten hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
رفتار غیرمعمول او توجه زیادی را جلب کرده است.

durch etwas Aufmerksamkeit erregen

“Die Ausstellung hat durch ihre innovativen Designs Aufmerksamkeit erregt.”
نمایشگاه با طراحی‌های نوآورانه‌اش توجه زیادی را جلب کرده است.

bei jemandem Aufmerksamkeit erregen

“Die Präsentation hat bei den Investoren viel Aufmerksamkeit erregt.”
ارائه توجه زیادی از سوی سرمایه‌گذاران را جلب کرده است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich falle auf

“Ich falle immer auf, wenn ich meine rote Jacke trage.”
من همیشه جلب توجه می‌کنم وقتی کت قرمز خود را می‌پوشم.

sie fällt auf (سوم شخص مفرد)

“Sie fällt mit ihrem Lachen überall auf.”
او با خنده‌اش همه جا جلب توجه می‌کند.

sie fallen auf (سوم شخص جمع)

“Sie fallen durch ihre kreativen Ideen auf.”
آن‌ها با ایده‌های خلاقانه‌شان جلب توجه می‌کنند.

ich erregte Aufmerksamkeit

“Mit meiner Rede erregte ich viel Aufmerksamkeit.”
با سخنرانی‌ام توجه زیادی را جلب کردم.

sie erregt Aufmerksamkeit (سوم شخص مفرد)

“Sie erregt durch ihre Kunstwerke Aufmerksamkeit.”
او با آثار هنری‌اش توجه زیادی را جلب می‌کند.

sie erregen Aufmerksamkeit (سوم شخص جمع)

“Sie erregen durch ihre innovative Technologie Aufmerksamkeit.”
آن‌ها با تکنولوژی نوآورانه‌شان توجه زیادی را جلب می‌کنند.

خلاصه
فعل “auffallen” و عبارت “Aufmerksamkeit erregen” هر دو به معنای “جلب توجه کردن” هستند و به وضعیتی اشاره دارند که در آن فرد یا چیزی توجه دیگران را به خود جلب می‌کند. این عبارات معمولاً برای بیان شرایطی استفاده می‌شوند که در آن‌ها فرد یا چیزی به دلیل ویژگی‌های خاص یا رفتارهای غیرمعمول جلب توجه می‌کند.

113
Q

jdm. Mühe machen

A

عبارت “jdm. Mühe machen”
به زبان آلمانی به معنای “برای کسی زحمت درست کردن” یا “کسی را به زحمت انداختن” است.
این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن کاری یا چیزی باعث ایجاد زحمت یا مشکل برای شخص دیگری می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
برای کسی زحمت درست کردن
“Das neue Projekt macht allen viel Mühe.”
پروژه جدید برای همه زحمت زیادی درست کرده است.

کسی را به زحمت انداختن
“Das schwere Gepäck macht ihm Mühe.”
بار سنگین برای او زحمت ایجاد کرده است.

دردسر درست کردن
“Die komplizierte Aufgabe hat den Schülern viel Mühe gemacht.”
وظیفه پیچیده برای دانش‌آموزان دردسر زیادی درست کرده است.

ساختار جمله
jdm. Mühe machen

“Das kaputte Auto macht mir viel Mühe.”
ماشین خراب برای من زحمت زیادی درست کرده است.

etwas macht jdm. Mühe

“Das Lernen für die Prüfung macht ihr viel Mühe.”
درس خواندن برای امتحان برای او زحمت زیادی دارد.

viel Mühe machen

“Der Umzug macht uns viel Mühe.”
اسباب‌کشی برای ما زحمت زیادی دارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache jdm. Mühe

“Ich möchte dir keine Mühe machen.”
من نمی‌خواهم برای تو زحمتی ایجاد کنم.

sie macht jdm. Mühe (سوم شخص مفرد)

“Das schwierige Projekt macht ihr viel Mühe.”
پروژه سخت برای او زحمت زیادی درست کرده است.

sie machen jdm. Mühe (سوم شخص جمع)

“Die Änderungen machen den Mitarbeitern viel Mühe.”
تغییرات برای کارکنان زحمت زیادی ایجاد می‌کند.

خلاصه
عبارت “jdm. Mühe machen” به معنای “برای کسی زحمت درست کردن” یا “کسی را به زحمت انداختن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن کاری یا چیزی باعث ایجاد زحمت یا مشکل برای شخص دیگری می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان شرایطی استفاده می‌شود که در آن‌ها یک فعالیت، وظیفه یا وضعیت برای کسی دشوار یا پرزحمت است.

114
Q

bekannt machen

A

عبارت “bekannt machen”
به زبان آلمانی به معنای “آشنا کردن”، “معرفی کردن” یا “مطرح کردن” است.
این عبارت برای توصیف عملی به کار می‌رود که باعث می‌شود چیزی یا کسی شناخته شود یا به اطلاع عموم برسد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
آشنا کردن
“Ich möchte dich mit meinem Freund bekannt machen.”
من می‌خواهم تو را با دوستم آشنا کنم.

معرفی کردن
“Das Unternehmen hat ein neues Produkt bekannt gemacht.”
شرکت یک محصول جدید معرفی کرده است.

مطرح کردن
“Der Künstler hat seine Werke in der Galerie bekannt gemacht.”
هنرمند آثارش را در گالری مطرح کرده است.

ساختار جمله
jemanden mit etwas/jemandem bekannt machen

“Ich werde dich mit den Regeln bekannt machen.”
من تو را با قوانین آشنا خواهم کرد.

etwas bekannt machen

“Der Direktor hat die neuen Richtlinien bekannt gemacht.”
مدیر دستورالعمل‌های جدید را معرفی کرده است.

sich bekannt machen mit

“Sie machte sich schnell mit den neuen Kollegen bekannt.”
او به سرعت با همکاران جدید آشنا شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache bekannt

“Ich mache den neuen Plan bei der Besprechung bekannt.”
من برنامه جدید را در جلسه معرفی می‌کنم.

sie macht bekannt (سوم شخص مفرد)

“Sie macht ihre Forschungsergebnisse auf der Konferenz bekannt.”
او نتایج تحقیقاتش را در کنفرانس معرفی می‌کند.

sie machen bekannt (سوم شخص جمع)

“Sie machen ihre Marke durch Werbung bekannt.”
آن‌ها برندشان را از طریق تبلیغات مطرح می‌کنند.

خلاصه
عبارت “bekannt machen” به معنای “آشنا کردن”، “معرفی کردن” یا “مطرح کردن” است و برای توصیف عملی به کار می‌رود که باعث می‌شود چیزی یا کسی شناخته شود یا به اطلاع عموم برسد. این عبارت معمولاً برای بیان اقدامات مرتبط با معرفی افراد، محصولات یا ایده‌ها به کار می‌رود.

115
Q

einen Kniefall vor jdm. machen

A

عبارت “einen Kniefall vor jdm. machen”
به زبان آلمانی به معنای “در برابر کسی زانو زدن” است.
این عبارت به معنای احترام زیاد، تسلیم شدن یا عذرخواهی کردن به صورت متواضعانه در برابر کسی است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
احترام زیاد نشان دادن
“Der Ritter machte einen Kniefall vor der Königin.”
شوالیه در برابر ملکه زانو زد.

تسلیم شدن
“Er machte einen Kniefall vor seinem Gegner, um den Streit zu beenden.”
او در برابر حریفش زانو زد تا دعوا را پایان دهد.

عذرخواهی متواضعانه
“Nach seinem Fehler machte er einen Kniefall vor seinem Chef.”
بعد از اشتباهش، در برابر رئیسش زانو زد و عذرخواهی کرد.

ساختار جمله
einen Kniefall vor jemandem machen

“Sie machte einen Kniefall vor ihrem Lehrer, um Vergebung zu bitten.”
او در برابر معلمش زانو زد تا طلب بخشش کند.

einen Kniefall aus Respekt machen

“Der Diener machte einen Kniefall aus Respekt vor dem König.”
خدمتکار به احترام شاه زانو زد.

einen demütigen Kniefall machen

“Er machte einen demütigen Kniefall, um seine Reue zu zeigen.”
او به نشانه پشیمانی زانو زد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache einen Kniefall

“Ich mache einen Kniefall vor dir, um meine Dankbarkeit auszudrücken.”
من در برابر تو زانو می‌زنم تا سپاسگزاری‌ام را نشان دهم.

sie macht einen Kniefall (سوم شخص مفرد)

“Sie macht einen Kniefall vor ihren Eltern, um um Verzeihung zu bitten.”
او در برابر والدینش زانو می‌زند تا طلب بخشش کند.

sie machen einen Kniefall (سوم شخص جمع)

“Sie machen einen Kniefall vor dem Denkmal, um ihre Ehrerbietung zu zeigen.”
آن‌ها در برابر بنا زانو می‌زنند تا احترام خود را نشان دهند.

خلاصه
عبارت “einen Kniefall vor jdm. machen” به معنای “در برابر کسی زانو زدن” است و به معنای احترام زیاد، تسلیم شدن یا عذرخواهی کردن به صورت متواضعانه در برابر کسی است. این عبارت معمولاً برای بیان موقعیت‌های احترامی، تسلیم و عذرخواهی متواضعانه استفاده می‌شود.

116
Q

klar machen

A

عل “klar machen” به زبان آلمانی به معنای “واضح کردن” یا “توضیح دادن” است. این عبارت برای توصیف عملی به کار می‌رود که در آن فرد چیزی را روشن، شفاف یا قابل فهم می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
واضح کردن
“Er muss seine Absichten klar machen.”
او باید نیت‌هایش را واضح کند.

توضیح دادن
“Sie hat uns die Regeln klar gemacht.”
او قوانین را برای ما توضیح داد.

شفاف‌سازی
“Ich möchte etwas klar machen: Wir sind hier, um zu helfen.”
من می‌خواهم چیزی را روشن کنم: ما اینجا هستیم تا کمک کنیم.

ساختار جمله
etwas klar machen

“Ich möchte dir klar machen, dass das nicht so einfach ist.”
من می‌خواهم برایت روشن کنم که این کار به این سادگی نیست.

jemandem etwas klar machen

“Der Lehrer hat den Schülern klar gemacht, warum die Hausaufgaben wichtig sind.”
معلم برای دانش‌آموزان روشن کرد که چرا تکالیف مهم هستند.

es jemandem klar machen

“Er hat es ihr klar gemacht, dass er keine Zeit hat.”
او برایش روشن کرد که وقت ندارد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache klar

“Ich mache klar, dass wir pünktlich sein müssen.”
من روشن می‌کنم که باید وقت‌شناس باشیم.

sie macht klar (سوم شخص مفرد)

“Sie macht ihren Standpunkt klar.”
او موضعش را روشن می‌کند.

sie machen klar (سوم شخص جمع)

“Sie machen uns klar, dass wir uns an die Regeln halten müssen.”
آن‌ها برای ما روشن می‌کنند که باید به قوانین پایبند باشیم.

خلاصه
فعل “klar machen” به معنای “واضح کردن” یا “توضیح دادن” است و برای توصیف عملی به کار می‌رود که در آن فرد چیزی را روشن، شفاف یا قابل فهم می‌کند. این عبارت معمولاً برای بیان توضیحات، شفاف‌سازی و روشن‌کردن مسائل و مفاهیم به کار می‌رود.

117
Q

publik machen

A

عبارت “publik machen” به زبان آلمانی به معنای “عمومی کردن”، “آشکار کردن” یا “به اطلاع عموم رساندن” است. این عبارت به معنای انتشار یا فاش کردن اطلاعات، اخبار یا موضوعاتی است که قبلاً محرمانه یا ناشناخته بوده‌اند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
عمومی کردن
“Der Politiker hat seine Pläne für die Reform publik gemacht.”
سیاستمدار برنامه‌هایش برای اصلاحات را عمومی کرد.

آشکار کردن
“Das Unternehmen hat die Ergebnisse seiner Forschung publik gemacht.”
شرکت نتایج تحقیقاتش را آشکار کرد.

به اطلاع عموم رساندن
“Die Details des Vertrags wurden in den Medien publik gemacht.”
جزئیات قرارداد در رسانه‌ها به اطلاع عموم رسید.

ساختار جمله
etwas publik machen

“Sie haben die neuen Sicherheitsrichtlinien publik gemacht.”
آن‌ها دستورالعمل‌های جدید ایمنی را عمومی کردند.

Informationen publik machen

“Der Whistleblower hat geheime Dokumente publik gemacht.”
افشاگر اسناد محرمانه را فاش کرد.

öffentlich publik machen

“Die Organisation hat ihre Jahresberichte öffentlich publik gemacht.”
سازمان گزارش‌های سالانه خود را به صورت عمومی منتشر کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache publik

“Ich werde die Neuigkeiten morgen publik machen.”
من اخبار را فردا عمومی خواهم کرد.

sie macht publik (سوم شخص مفرد)

“Sie macht ihre Entscheidung in der Pressekonferenz publik.”
او تصمیمش را در کنفرانس مطبوعاتی عمومی می‌کند.

sie machen publik (سوم شخص جمع)

“Sie machen ihre Pläne für das neue Projekt nächste Woche publik.”
آن‌ها برنامه‌هایشان برای پروژه جدید را هفته آینده عمومی می‌کنند.

خلاصه
عبارت “publik machen” به معنای “عمومی کردن”، “آشکار کردن” یا “به اطلاع عموم رساندن” است و به معنای انتشار یا فاش کردن اطلاعات، اخبار یا موضوعاتی است که قبلاً محرمانه یا ناشناخته بوده‌اند. این عبارت معمولاً برای بیان اقداماتی استفاده می‌شود که در آن اطلاعات یا اخبار به صورت عمومی و آشکار منتشر می‌شوند.

118
Q

vertraut machen

A

فعل “vertraut machen” به زبان آلمانی به معنای “آشنا کردن” یا “آشنا شدن” است. این عبارت به معنای کمک به کسی برای شناخت و درک بهتر یک موضوع، فرد یا محیط جدید می‌باشد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
آشنا کردن
“Der Lehrer machte die Schüler mit den neuen Lehrmethoden vertraut.”
معلم دانش‌آموزان را با روش‌های جدید تدریس آشنا کرد.

آشنا شدن
“Ich muss mich mit den neuen Vorschriften vertraut machen.”
باید با مقررات جدید آشنا شوم.

آشنا کردن با محیط جدید
“Die Firma hat ein Programm, um neue Mitarbeiter mit der Arbeitsumgebung vertraut zu machen.”
شرکت یک برنامه دارد تا کارکنان جدید را با محیط کار آشنا کند.

ساختار جمله
jemanden mit etwas vertraut machen

“Sie machte ihre Kinder mit den Regeln des Hauses vertraut.”
او بچه‌هایش را با قوانین خانه آشنا کرد.

sich mit etwas vertraut machen

“Er machte sich mit den Funktionen der neuen Software vertraut.”
او با عملکردهای نرم‌افزار جدید آشنا شد.

vertraut machen

“Es ist wichtig, sich mit den Sicherheitsvorschriften vertraut zu machen.”
مهم است که با مقررات ایمنی آشنا شویم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich mache mich vertraut

“Ich mache mich mit den Anforderungen des neuen Projekts vertraut.”
من با نیازهای پروژه جدید آشنا می‌شوم.

sie macht vertraut (سوم شخص مفرد)

“Sie macht ihre Kollegen mit dem neuen System vertraut.”
او همکارانش را با سیستم جدید آشنا می‌کند.

sie machen vertraut (سوم شخص جمع)

“Sie machen die Teilnehmer mit den Regeln des Wettbewerbs vertraut.”
آن‌ها شرکت‌کنندگان را با قوانین مسابقه آشنا می‌کنند.

خلاصه
فعل “vertraut machen” به معنای “آشنا کردن” یا “آشنا شدن” است و به معنای کمک به کسی برای شناخت و درک بهتر یک موضوع، فرد یا محیط جدید می‌باشد. این عبارت معمولاً برای بیان فرآیند آموزش، آشنایی و تطبیق با شرایط و محیط‌های جدید استفاده می‌شود.

119
Q

zwei linke Hände haben

A

عبارت “zwei linke Hände haben”
به زبان آلمانی به معنای “دست و پا چلفتی بودن” یا “عدم توانایی در انجام کارهای دستی” است. این اصطلاح به کسی اشاره دارد که در انجام کارهای فیزیکی یا دستی مهارت ندارد و اغلب اشتباهات یا خرابکاری می‌کند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
دست و پا چلفتی بودن
“Er hat zwei linke Hände und kann nicht einmal einen Nagel gerade einschlagen.”
او دست و پا چلفتی است و حتی نمی‌تواند یک میخ را صاف بکوبد.

عدم توانایی در کارهای دستی
“Sie hat zwei linke Hände, wenn es um Handarbeit geht.”
او در کارهای دستی دست و پا چلفتی است.

مهارت نداشتن در کارهای عملی
“Ich habe zwei linke Hände und kann keine Möbel zusammenbauen.”
من دست و پا چلفتی هستم و نمی‌توانم مبلمان را مونتاژ کنم.

ساختار جمله
zwei linke Hände haben

“Er hat wirklich zwei linke Hände, wenn es um Kochen geht.”
او واقعاً در آشپزی دست و پا چلفتی است.

bei etwas zwei linke Hände haben

“Sie hat bei technischen Aufgaben immer zwei linke Hände.”
او همیشه در کارهای فنی دست و پا چلفتی است.

sich wie jemand mit zwei linken Händen fühlen

“Ich fühle mich wie jemand mit zwei linken Händen, wenn ich versuche zu basteln.”
من احساس می‌کنم که دست و پا چلفتی هستم وقتی سعی می‌کنم کاردستی درست کنم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe zwei linke Hände

“Ich habe zwei linke Hände, wenn es um Gartenarbeit geht.”
من در کارهای باغبانی دست و پا چلفتی هستم.

sie hat zwei linke Hände (سوم شخص مفرد)

“Sie hat zwei linke Hände, wenn sie etwas reparieren muss.”
او در تعمیر چیزها دست و پا چلفتی است.

sie haben zwei linke Hände (سوم شخص جمع)

“Sie haben zwei linke Hände, wenn es darum geht, Möbel zusammenzubauen.”
آن‌ها در مونتاژ مبلمان دست و پا چلفتی هستند.

خلاصه
عبارت “zwei linke Hände haben” به معنای “دست و پا چلفتی بودن” است و به کسی اشاره دارد که در انجام کارهای فیزیکی یا دستی مهارت ندارد و اغلب اشتباهات یا خرابکاری می‌کند. این عبارت معمولاً برای بیان عدم توانایی یا مهارت در کارهای عملی و دستی استفاده می‌شود.

120
Q

Unfall haben

A

تصادف کردن

121
Q

Besuch haben

A

عبارت “Besuch haben” به زبان آلمانی به معنای “مهمان داشتن” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا خانواده‌ای میزبان مهمان یا بازدیدکنندگانی در خانه یا محل کار خود هستند.

استفاده‌ها و مثال‌ها
مهمان داشتن
“Wir haben heute Abend Besuch von unseren Freunden.”
ما امشب مهمان داریم از دوستانمان.

مهمان دعوت کردن
“Er hat oft Besuch bei sich zu Hause.”
او اغلب در خانه‌اش مهمان دارد.

بازدیدکننده داشتن
“Das Museum hat viele Besucher am Wochenende.”
موزه در آخر هفته بازدیدکنندگان زیادی دارد.

ساختار جمله
Besuch haben

“Wir hatten gestern Besuch von unseren Verwandten.”
ما دیروز مهمان از بستگانمان داشتیم.

Besuch bekommen

“Wir bekommen morgen Besuch von meinen Eltern.”
ما فردا مهمان از والدینم خواهیم داشت.

viel Besuch haben

“Sie haben immer viel Besuch an den Feiertagen.”
آن‌ها همیشه در تعطیلات مهمانان زیادی دارند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe Besuch

“Ich habe dieses Wochenende Besuch von einem alten Freund.”
من این آخر هفته مهمان از یک دوست قدیمی دارم.

sie hat Besuch (سوم شخص مفرد)

“Sie hat oft Besuch von ihren Kollegen.”
او اغلب از همکارانش مهمان دارد.

sie haben Besuch (سوم شخص جمع)

“Sie haben heute Abend Besuch und bereiten das Abendessen vor.”
آن‌ها امشب مهمان دارند و شام را آماده می‌کنند.

خلاصه
عبارت “Besuch haben” به معنای “مهمان داشتن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد یا خانواده‌ای میزبان مهمان یا بازدیدکنندگانی در خانه یا محل کار خود هستند. این عبارت معمولاً برای بیان حضور مهمانان و بازدیدکنندگان در محل سکونت یا کار استفاده می‌شود.

122
Q

Fieber haben

A

عبارت “Fieber haben” به زبان آلمانی به معنای “تب داشتن” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن دمای بدن فرد بالاتر از حد طبیعی است، معمولاً به دلیل عفونت یا بیماری.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تب داشتن
“Er hat hohes Fieber und muss im Bett bleiben.”
او تب بالایی دارد و باید در تخت بماند.

احساس بیماری کردن
“Sie hat seit gestern Fieber und fühlt sich sehr schwach.”
او از دیروز تب دارد و احساس ضعف زیادی می‌کند.

درمان نیاز داشتن
“Wenn man Fieber hat, sollte man viel trinken und sich ausruhen.”
وقتی تب دارید، باید زیاد بنوشید و استراحت کنید.

ساختار جمله
Fieber haben

“Ich habe seit zwei Tagen Fieber.”
من از دو روز پیش تب دارم.

hohes Fieber haben

“Das Kind hat hohes Fieber und sollte zum Arzt gebracht werden.”
کودک تب بالایی دارد و باید به پزشک مراجعه کند.

leichtes Fieber haben

“Er hat nur leichtes Fieber und kann trotzdem arbeiten.”
او فقط تب خفیفی دارد و می‌تواند کار کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe Fieber

“Ich habe heute Morgen Fieber bekommen.”
من امروز صبح تب کردم.

sie hat Fieber (سوم شخص مفرد)

“Sie hat hohes Fieber und bleibt zu Hause.”
او تب بالایی دارد و در خانه می‌ماند.

sie haben Fieber (سوم شخص جمع)

“Sie haben beide Fieber und können nicht zur Schule gehen.”
آن‌ها هر دو تب دارند و نمی‌توانند به مدرسه بروند.

خلاصه
عبارت “Fieber haben” به معنای “تب داشتن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن دمای بدن فرد بالاتر از حد طبیعی است. این عبارت معمولاً برای بیان وضعیت‌های مرتبط با بیماری و نیاز به استراحت و مراقبت بیشتر استفاده می‌شود.

123
Q

Lust haben

A

عبارت “Lust haben” به زبان آلمانی به معنای “میل داشتن” یا “تمایل داشتن” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد تمایل یا اشتیاق به انجام کاری یا تجربه چیزی دارد.

استفاده‌ها و مثال‌ها
میل داشتن
“Ich habe Lust auf ein Eis.”
من میل به خوردن یک بستنی دارم.

تمایل داشتن
“Er hat keine Lust zu arbeiten.”
او تمایلی به کار کردن ندارد.

اشتیاق داشتن
“Wir haben Lust, ins Kino zu gehen.”
ما اشتیاق به رفتن به سینما داریم.

ساختار جمله
Lust auf etwas haben

“Ich habe Lust auf Pizza.”
من میل به پیتزا دارم.

Lust zu etwas haben

“Sie hat Lust zu tanzen.”
او تمایل به رقصیدن دارد.

keine Lust haben

“Ich habe keine Lust, früh aufzustehen.”
من میل به زود بیدار شدن ندارم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe Lust

“Ich habe Lust, ein Buch zu lesen.”
من میل به خواندن یک کتاب دارم.

sie hat Lust (سوم شخص مفرد)

“Sie hat Lust, einen Spaziergang zu machen.”
او تمایل به پیاده‌روی دارد.

sie haben Lust (سوم شخص جمع)

“Sie haben Lust, ein neues Restaurant auszuprobieren.”
آن‌ها میل به امتحان کردن یک رستوران جدید دارند.

خلاصه
عبارت “Lust haben” به معنای “میل داشتن” یا “تمایل داشتن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد تمایل یا اشتیاق به انجام کاری یا تجربه چیزی دارد. این عبارت معمولاً برای بیان احساسات و ترجیحات شخصی در مورد فعالیت‌ها و تجربه‌ها استفاده می‌شود.

124
Q

Bestand haben

A

عبارت “Bestand haben” به زبان آلمانی به معنای “پایدار بودن” یا “دوام داشتن” است. این عبارت به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزی به مدت طولانی باقی می‌ماند یا همچنان معتبر و مؤثر است.

پایدار بودن
“Eine gute Freundschaft kann viele Jahre Bestand haben.”
یک دوستی خوب می‌تواند سال‌ها پایدار بماند.

دوام داشتن
“Nur Produkte von hoher Qualität haben langfristig Bestand.”
فقط محصولات با کیفیت بالا دوام طولانی‌مدت دارند.

معتبر بودن
“Diese Regelung hat seit vielen Jahren Bestand.”
این مقررات از سال‌ها پیش معتبر بوده است.

ساختار جمله
Bestand haben

“Nur wahre Liebe hat Bestand.”
فقط عشق واقعی پایدار است.

langfristig Bestand haben

“Ein solides Geschäftsmodell wird langfristig Bestand haben.”
یک مدل تجاری محکم به مدت طولانی پایدار خواهد ماند.

keinen Bestand haben

“Diese Argumente werden in einer ernsthaften Debatte keinen Bestand haben.”
این استدلال‌ها در یک بحث جدی دوام نخواهند داشت.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich habe Bestand

“Ich hoffe, dass meine Arbeit im Unternehmen langfristig Bestand hat.”
امیدوارم که کار من در شرکت به مدت طولانی پایدار باشد.

sie hat Bestand (سوم شخص مفرد)

“Ihre Idee hat Bestand und wird von allen unterstützt.”
ایده او پایدار است و توسط همه حمایت می‌شود.

sie haben Bestand (سوم شخص جمع)

“Die alten Traditionen haben in dieser Region immer noch Bestand.”
سنت‌های قدیمی در این منطقه همچنان پایدار هستند.

خلاصه
عبارت “Bestand haben” به معنای “پایدار بودن” یا “دوام داشتن” است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزی به مدت طولانی باقی می‌ماند یا همچنان معتبر و مؤثر است. این عبارت معمولاً برای بیان پایداری، دوام و اعتبار در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود.

125
Q

Acht geben

A

عبارت “Acht geben” به زبان آلمانی به معنای “توجه کردن” یا “مراقب بودن” است. این عبارت به معنای دقت و توجه داشتن به چیزی یا کسی است، معمولاً برای جلوگیری از خطرات یا اشتباهات.

توجه کردن
“Du musst auf den Verkehr Acht geben, wenn du die Straße überquerst.”
باید به ترافیک توجه کنی وقتی که از خیابان عبور می‌کنی.

مراقب بودن
“Gib Acht auf deine Gesundheit.”
به سلامتی‌ات توجه کن.

دقت کردن
“Bei der Arbeit mit Maschinen sollte man immer Acht geben.”
هنگام کار با ماشین‌آلات باید همیشه دقت کرد.

ساختار جمله
auf etwas/jemanden Acht geben

“Er gibt immer Acht auf seine Kinder.”
او همیشه به فرزندانش توجه می‌کند.

Acht auf etwas geben

“Sie sollten Acht auf die Anweisungen des Arztes geben.”
باید به دستورالعمل‌های پزشک توجه کنند.

gut Acht geben

“Im Straßenverkehr muss man gut Acht geben.”
در ترافیک خیابان باید خوب دقت کرد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”

ich gebe Acht

“Ich gebe immer Acht auf meine Umgebung.”
من همیشه به محیط اطرافم توجه می‌کنم.

sie gibt Acht (سوم شخص مفرد)

“Sie gibt Acht, dass sie rechtzeitig ankommt.”
او دقت می‌کند که به موقع برسد.

sie geben Acht (سوم شخص جمع)

“Sie geben immer Acht auf die Sicherheit ihrer Kunden.”
آن‌ها همیشه به امنیت مشتریان‌شان توجه می‌کنند.

خلاصه
عبارت “Acht geben” به معنای “توجه کردن” یا “مراقب بودن” است و به معنای دقت و توجه داشتن به چیزی یا کسی است. این عبارت معمولاً برای بیان نیاز به دقت و مراقبت در شرایط مختلف استفاده می‌شود تا از خطرات و اشتباهات جلوگیری شود.

126
Q

jdm. Bescheid geben

A

عبارت “jdm. Bescheid geben” به زبان آلمانی به معنای “به کسی اطلاع دادن” یا “به کسی خبر دادن” است. این عبارت به معنای اطلاع‌رسانی یا دادن اطلاعات به شخصی در مورد موضوعی خاص است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
اطلاع دادن
“Kannst du mir Bescheid geben, wenn du fertig bist?”
می‌توانی به من اطلاع بدهی وقتی کارت تمام شد؟

خبر دادن
“Bitte gib mir Bescheid, ob du kommen kannst.”
لطفاً به من خبر بده که آیا می‌توانی بیایی یا نه.

اطلاع‌رسانی کردن
“Ich werde dir Bescheid geben, sobald ich mehr weiß.”
من به تو اطلاع می‌دهم به محض این که بیشتر بدانم.

ساختار جمله
jemandem Bescheid geben

“Er gibt mir Bescheid, wenn er die Ergebnisse hat.”
او به من اطلاع می‌دهد وقتی که نتایج را داشته باشد.

Bescheid geben, ob/wann/was

“Kannst du mir Bescheid geben, ob du morgen Zeit hast?”
می‌توانی به من خبر بدهی که آیا فردا وقت داری؟

jemandem rechtzeitig Bescheid geben

“Bitte gib mir rechtzeitig Bescheid, wenn du Änderungen vornehmen möchtest.”
لطفاً به موقع به من اطلاع بده اگر می‌خواهی تغییری انجام دهی.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gebe Bescheid

“Ich gebe dir Bescheid, sobald ich eine Antwort bekomme.”
من به تو اطلاع می‌دهم به محض اینکه جوابی دریافت کنم.

sie gibt Bescheid (سوم شخص مفرد)

“Sie gibt uns Bescheid, wenn der Termin feststeht.”
او به ما اطلاع می‌دهد وقتی تاریخ قطعی شود.

sie geben Bescheid (سوم شخص جمع)

“Sie geben den Teilnehmern Bescheid über die Änderungen.”
آن‌ها به شرکت‌کنندگان در مورد تغییرات اطلاع می‌دهند.

خلاصه
عبارت “jdm. Bescheid geben” به معنای “به کسی اطلاع دادن” یا “به کسی خبر دادن” است و به معنای اطلاع‌رسانی یا دادن اطلاعات به شخصی در مورد موضوعی خاص است. این عبارت معمولاً برای بیان نیاز به اطلاع‌رسانی و دادن خبر در شرایط مختلف استفاده می‌شود.

127
Q

Gas geben

A

عبارت “Gas geben” به زبان آلمانی به معنای “گاز دادن” یا “سرعت گرفتن” است. این عبارت به معنای افزایش سرعت، چه در رانندگی و چه به صورت استعاری در انجام کارها، استفاده می‌شود.

استفاده‌ها و مثال‌ها
گاز دادن در رانندگی
“Du musst auf der Autobahn Gas geben, sonst überholen dich alle.”
باید در بزرگراه گاز بدهی، وگرنه همه از تو سبقت می‌گیرند.

سرعت گرفتن در انجام کارها
“Wir müssen Gas geben, damit wir das Projekt rechtzeitig abschließen.”
باید سرعت بگیریم تا پروژه را به موقع تمام کنیم.

استعاری: تلاش بیشتر کردن
“Wenn du deine Ziele erreichen willst, musst du jetzt wirklich Gas geben.”
اگر می‌خواهی به اهدافت برسی، باید واقعاً تلاش بیشتری کنی.

ساختار جمله
Gas geben

“Er hat in der letzten Runde wirklich Gas gegeben und das Rennen gewonnen.”
او در دور آخر واقعاً گاز داد و مسابقه را برد.

beim Fahren Gas geben

“Beim Überholen musst du richtig Gas geben.”
هنگام سبقت گرفتن باید درست گاز بدهی.

Gas geben, um etwas zu erreichen

“Wir müssen Gas geben, um die Frist einzuhalten.”
باید گاز بدهیم تا ضرب‌الاجل را رعایت کنیم.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gebe Gas

“Ich gebe Gas, damit wir pünktlich ankommen.”
من گاز می‌دهم تا به موقع برسیم.

sie gibt Gas (سوم شخص مفرد)

“Sie gibt immer Gas, wenn es um ihre Karriere geht.”
او همیشه در کار خود سرعت می‌گیرد.

sie geben Gas (سوم شخص جمع)

“Sie geben alles und geben Gas, um das Spiel zu gewinnen.”
آن‌ها همه تلاش خود را می‌کنند و سرعت می‌گیرند تا بازی را ببرند.

خلاصه
عبارت “Gas geben” به معنای “گاز دادن” یا “سرعت گرفتن” است و به معنای افزایش سرعت، چه در رانندگی و چه به صورت استعاری در انجام کارها استفاده می‌شود. این عبارت معمولاً برای بیان نیاز به سرعت و تلاش بیشتر در شرایط مختلف استفاده می‌شود.

128
Q

Unterricht geben

A

عبارت “Unterricht geben” به زبان آلمانی به معنای “تدریس کردن” یا “کلاس درس برگزار کردن” است. این عبارت به معنای آموزش دادن به دانش‌آموزان یا دانشجویان توسط یک معلم یا استاد است.

استفاده‌ها و مثال‌ها
تدریس کردن
“Er gibt Mathematikunterricht an der Schule.”
او در مدرسه ریاضی تدریس می‌کند.

کلاس درس برگزار کردن
“Sie gibt jeden Montag Klavierunterricht.”
او هر دوشنبه کلاس پیانو برگزار می‌کند.

آموزش دادن
“Die Lehrerin gibt Englischunterricht für Anfänger.”
معلم کلاس انگلیسی برای مبتدیان برگزار می‌کند.

ساختار جمله
Unterricht geben

“Ich gebe seit fünf Jahren Unterricht an dieser Schule.”
من پنج سال است که در این مدرسه تدریس می‌کنم.

jemandem Unterricht geben

“Er gibt den Kindern Unterricht im Schwimmen.”
او به کودکان شنا آموزش می‌دهد.

in einem Fach Unterricht geben

“Sie gibt Unterricht in Geschichte.”
او درس تاریخ تدریس می‌کند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gebe Unterricht

“Ich gebe gerne Unterricht in meiner Freizeit.”
من با علاقه در اوقات فراغت خود تدریس می‌کنم.

sie gibt Unterricht (سوم شخص مفرد)

“Sie gibt Unterricht in Kunst und Design.”
او در هنر و طراحی تدریس می‌کند.

sie geben Unterricht (سوم شخص جمع)

“Sie geben Unterricht für Erwachsene am Abend.”
آن‌ها شب‌ها به بزرگسالان آموزش می‌دهند.

خلاصه
عبارت “Unterricht geben” به معنای “تدریس کردن” یا “کلاس درس برگزار کردن” است و به معنای آموزش دادن به دانش‌آموزان یا دانشجویان توسط یک معلم یا استاد است. این عبارت معمولاً برای بیان فعالیت‌های آموزشی و تدریس در محیط‌های مختلف آموزشی استفاده می‌شود

129
Q

bekannt geben

A

عبارت “bekannt geben” به زبان آلمانی به معنای “اعلام کردن”، “اطلاع دادن” یا “آگاه کردن” است. این عبارت به معنای عمومی کردن اطلاعات یا اخبار برای دیگران است.

اعلام کردن
“Der Gewinner des Wettbewerbs wird morgen bekannt gegeben.”
برنده مسابقه فردا اعلام خواهد شد.

اطلاع دادن
“Die Firma hat ihre neuen Produkte bekannt gegeben.”
شرکت محصولات جدید خود را اطلاع داده است.

آگاه کردن
“Die Ergebnisse der Prüfung werden nächste Woche bekannt gegeben.”
نتایج آزمون هفته آینده اعلام می‌شود.

ساختار جمله
etwas bekannt geben

“Wir werden die Details der Veranstaltung bald bekannt geben.”
ما جزئیات رویداد را به زودی اعلام خواهیم کرد.

offiziell bekannt geben

“Der Rücktritt des Präsidenten wurde offiziell bekannt gegeben.”
استعفای رئیس‌جمهور به صورت رسمی اعلام شد.

öffentlich bekannt geben

“Die Entscheidung wurde gestern öffentlich bekannt gegeben.”
تصمیم دیروز به صورت عمومی اعلام شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” und “sie”
ich gebe bekannt

“Ich gebe hiermit bekannt, dass ich das Unternehmen verlassen werde.”
بدینوسیله اعلام می‌کنم که شرکت را ترک خواهم کرد.

sie gibt bekannt (سوم شخص مفرد)

“Sie gibt die Ergebnisse der Umfrage bekannt.”
او نتایج نظرسنجی را اعلام می‌کند.

sie geben bekannt (سوم شخص جمع)

“Sie geben heute die neuen Richtlinien bekannt.”
آن‌ها امروز دستورالعمل‌های جدید را اعلام می‌کنند.

خلاصه
عبارت “bekannt geben” به معنای “اعلام کردن”، “اطلاع دادن” یا “آگاه کردن” است و به معنای عمومی کردن اطلاعات یا اخبار برای دیگران است. این عبارت معمولاً برای بیان اقدامات اطلاع‌رسانی و اعلام اخبار و اطلاعات مهم استفاده می‌شود.

130
Q

teilweise

A

قید “teilweise”
به زبان آلمانی به معنای “تا حدی” یا “به صورت جزئی” است.
این قید زمانی استفاده می‌شود که چیزی به طور کامل انجام نشده یا فقط قسمتی از آن انجام شده است.

تا حدی درست
“Das ist nur teilweise richtig.”
این فقط تا حدی درست است.

به صورت جزئی تعمیر شده
“Das Auto ist nur teilweise repariert.”
ماشین فقط به صورت جزئی تعمیر شده است.

قسمتاً موافق بودن
“Ich bin teilweise einverstanden.”
من تا حدی موافق هستم.

مثال‌های بیشتر برای “teilweise”:
قسمتاً آفتابی
“Das Wetter ist heute teilweise sonnig.”
هوا امروز تا حدی آفتابی است.

به صورت جزئی انجام دادن
“Die Aufgabe wurde nur teilweise erledigt.”
کار فقط به صورت جزئی انجام شده است.

تا حدی موفق
“Der Plan war nur teilweise erfolgreich.”
طرح فقط تا حدی موفق بود.

تا حدی ترجمه شده
“Das Buch wurde nur teilweise ins Englische übersetzt.”
کتاب فقط به صورت جزئی به انگلیسی ترجمه شده است.

قسمتاً مشغول بودن
“Er ist teilweise beschäftigt.”
او تا حدی مشغول است.

ساختار جمله:
teilweise + فعل
“Er hat das Problem teilweise gelöst.”
او مشکل را تا حدی حل کرده است.

teilweise + صفت
“Das ist teilweise wahr.”
این تا حدی درست است.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bin teilweise
“Ich bin teilweise zufrieden mit dem Ergebnis.”
من تا حدی از نتیجه راضی هستم.

sie ist teilweise (سوم شخص مفرد)
“Sie ist teilweise verantwortlich für das Projekt.”
او تا حدی مسئول پروژه است.

sie sind teilweise (سوم شخص جمع)
“Sie sind teilweise anwesend bei der Besprechung.”
آن‌ها تا حدی در جلسه حضور دارند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از قید “teilweise” برای توصیف وضعیت‌هایی که تا حدی یا به صورت جزئی انجام شده‌اند استفاده کرد.

131
Q

kennzeichnen

A

فعل “kennzeichnen” به زبان آلمانی به معنای “علامت‌گذاری کردن”، “مشخص کردن” یا “نشانه‌گذاری کردن” است.
این فعل زمانی استفاده می‌شود که چیزی را با علامت یا نشانه‌ای مشخص کنند تا از دیگر چیزها تمایز یابد.

علامت‌گذاری کالاها
“Die Produkte müssen korrekt gekennzeichnet werden.”
محصولات باید به درستی علامت‌گذاری شوند.

مشخص کردن نقاط خطرناک
“Gefährliche Stellen sollten deutlich gekennzeichnet sein.”
نقاط خطرناک باید به وضوح مشخص شوند.

نشانه‌گذاری صفحات کتاب
“Er hat wichtige Stellen im Buch gekennzeichnet.”
او بخش‌های مهم کتاب را نشانه‌گذاری کرده است.

مثال‌های بیشتر برای “kennzeichnen”:
علامت‌گذاری برای فروش
“Die Artikel im Sonderangebot sind rot gekennzeichnet.”
محصولات تخفیف‌دار با رنگ قرمز علامت‌گذاری شده‌اند.

مشخص کردن مسیر
“Der Wanderweg ist gut gekennzeichnet.”
مسیر پیاده‌روی به خوبی مشخص شده است.

نشانه‌گذاری مستندات
“Bitte kennzeichnen Sie die Änderungen im Dokument.”
لطفاً تغییرات را در سند مشخص کنید.

علامت‌گذاری موجودی
“Die Lagerbestände müssen regelmäßig gekennzeichnet werden.”
موجودی انبار باید به طور منظم علامت‌گذاری شود.

مشخص کردن حریم خصوصی
“Private Bereiche sind deutlich gekennzeichnet.”
مناطق خصوصی به وضوح مشخص شده‌اند.

ساختار جمله:
etwas kennzeichnen
“Bitte kennzeichnen Sie die wichtigen Informationen.”
لطفاً اطلاعات مهم را مشخص کنید.

mit etwas kennzeichnen
“Die Ware wurde mit einem Etikett gekennzeichnet.”
کالا با یک برچسب علامت‌گذاری شد.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich kennzeichne
“Ich kennzeichne die Seiten, die ich noch lesen muss.”
من صفحاتی که باید هنوز بخوانم را نشانه‌گذاری می‌کنم.

sie kennzeichnet (سوم شخص مفرد)
“Sie kennzeichnet die gefährlichen Bereiche im Gebäude.”
او مناطق خطرناک در ساختمان را مشخص می‌کند.

sie kennzeichnen (سوم شخص جمع)
“Sie kennzeichnen die verschiedenen Abschnitte im Bericht.”
آن‌ها بخش‌های مختلف گزارش را مشخص می‌کنند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “kennzeichnen” برای توصیف علامت‌گذاری، مشخص کردن یا نشانه‌گذاری چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

132
Q

herankommen

A

فعل “herankommen”
به زبان آلمانی به معنای “نزدیک شدن” یا “دسترسی پیدا کردن” است. این فعل زمانی استفاده می‌شود که کسی یا چیزی به یک محل، شیء یا فرد نزدیک می‌شود یا به آن دسترسی پیدا می‌کند.

نزدیک شدن به کسی یا چیزی
“Er konnte nicht an das Paket herankommen.”
او نتوانست به بسته نزدیک شود.

دسترسی پیدا کردن به اطلاعات
“Wie kann ich an diese Informationen herankommen?”
چگونه می‌توانم به این اطلاعات دسترسی پیدا کنم؟

رسیدن به مقصد
“Wir sind endlich an unser Ziel herangekommen.”
ما بالاخره به مقصد خود رسیدیم.

مثال‌های بیشتر برای “herankommen”:
نزدیک شدن به درب
“Sie konnte nicht an die Tür herankommen, weil sie blockiert war.”
او نمی‌توانست به درب نزدیک شود، چون مسدود شده بود.

دسترسی به منابع
“Es ist schwer, an gute Quellen heranzukommen.”
دسترسی به منابع خوب سخت است.

نزدیک شدن به خط پایان
“Er kam immer näher an die Ziellinie heran.”
او به خط پایان نزدیک‌تر می‌شد.

دسترسی به یک کتاب نایاب
“Es ist schwierig, an dieses seltene Buch heranzukommen.”
دسترسی به این کتاب نایاب سخت است.

نزدیک شدن به یک مشکل
“Man muss vorsichtig an dieses Problem herankommen.”
باید با دقت به این مشکل نزدیک شد.

ساختار جمله:
an etwas herankommen
“Er konnte nicht an den Schlüssel herankommen.”
او نتوانست به کلید نزدیک شود.

an jemanden herankommen
“Es war schwer, an ihn heranzukommen, weil er immer beschäftigt war.”
نزدیک شدن به او سخت بود، چون همیشه مشغول بود.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich komme heran
“Ich komme nicht an das Buch im obersten Regal heran.”
من نمی‌توانم به کتاب در قفسه بالایی دسترسی پیدا کنم.

sie kommt heran (سوم شخص مفرد)
“Sie kommt an die Informationen heran, die sie benötigt.”
او به اطلاعاتی که نیاز دارد، دسترسی پیدا می‌کند.

sie kommen heran (سوم شخص جمع)
“Sie kommen an das Ziel heran.”
آن‌ها به هدف نزدیک می‌شوند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از فعل “herankommen” برای توصیف نزدیک شدن یا دسترسی پیدا کردن به چیزی در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.

133
Q

die Anweisungen

A

اسم “Anweisungen” به زبان آلمانی به معنای “دستورات” یا “راهنمایی‌ها” است. این اسم زمانی استفاده می‌شود که کسی دستورالعمل‌ها، راهنمایی‌ها یا راهنمایی‌هایی برای انجام یک کار یا وظیفه ارائه می‌دهد.

دادن دستورات
“Der Chef hat klare Anweisungen gegeben.”
رئیس دستورالعمل‌های واضحی داده است.

پیروی از دستورات
“Die Arbeiter müssen die Anweisungen befolgen.”
کارگران باید از دستورات پیروی کنند.

راهنمایی‌های دقیق
“Er hat Anweisungen zur Benutzung des Geräts hinterlassen.”
او راهنمایی‌های دقیقی برای استفاده از دستگاه ارائه داده است.

مثال‌های بیشتر برای “Anweisungen”:
دریافت دستورات
“Wir haben genaue Anweisungen erhalten.”
ما دستورالعمل‌های دقیقی دریافت کرده‌ایم.

رعایت کردن دستورات
“Es ist wichtig, alle Anweisungen zu beachten.”
مهم است که تمام دستورات را رعایت کنید.

دستورات ایمنی
“Die Anweisungen zur Sicherheit sind auf dem Schild geschrieben.”
دستورات ایمنی بر روی تابلو نوشته شده‌اند.

انجام دادن کار بر اساس راهنمایی‌ها
“Bitte folgen Sie den Anweisungen im Handbuch.”
لطفاً دستورالعمل‌های دفترچه راهنما را دنبال کنید.

دستورالعمل‌های پزشکی
“Der Arzt hat Anweisungen für die Medikation gegeben.”
پزشک دستورالعمل‌هایی برای مصرف دارو داده است.

ساختار جمله:
Anweisungen geben
“Der Lehrer gibt den Schülern Anweisungen für die Hausaufgaben.”
معلم به دانش‌آموزان دستورالعمل‌هایی برای تکالیف می‌دهد.

Anweisungen befolgen
“Die Mitarbeiter müssen die Anweisungen des Managers befolgen.”
کارمندان باید از دستورات مدیر پیروی کنند.

مثال‌های بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich gebe Anweisungen
“Ich gebe klare Anweisungen für das Projekt.”
من دستورالعمل‌های واضحی برای پروژه می‌دهم.

sie gibt Anweisungen (سوم شخص مفرد)
“Sie gibt den neuen Angestellten Anweisungen.”
او به کارمندان جدید دستورالعمل می‌دهد.

sie geben Anweisungen (سوم شخص جمع)
“Sie geben detaillierte Anweisungen für die Durchführung des Plans.”
آن‌ها دستورالعمل‌های دقیقی برای اجرای طرح ارائه می‌دهند.

این مثال‌ها و توضیحات نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از اسم “Anweisungen” برای توصیف دستورات و راهنمایی‌ها در زمینه‌های مختلف استفاده کرد.