4 Flashcards
ausflippen
فعل “ausflippen”
به زبان آلمانی به معنای “از کوره در رفتن” یا “دیوانه شدن” است.
این فعل زمانی استفاده میشود که کسی به دلیل هیجان زیاد، عصبانیت یا شادی شدید واکنش غیرمعمولی نشان میدهد.
از کوره در رفتن به دلیل عصبانیت
“Als er die schlechten Nachrichten hörte, ist er total ausgeflippt.”
وقتی خبرهای بد را شنید، کاملاً از کوره در رفت.
دیوانه شدن از خوشحالی
“Sie ist ausgeflippt, als sie die Konzertkarten bekommen hat.”
وقتی بلیطهای کنسرت را دریافت کرد، از خوشحالی دیوانه شد.
واکنش غیرمعمول به یک موقعیت خاص
“Als das Team gewann, sind alle Fans ausgeflippt.”
وقتی تیم برنده شد، همه طرفداران دیوانه شدند.
مثالهای بیشتر برای “ausflippen”:
عصبانیت شدید
“Er flippt immer aus, wenn er seinen Schlüssel verliert.”
او همیشه وقتی کلیدش را گم میکند از کوره در میرود.
واکنش شدید به شوخی
“Sie flippt aus, wenn man sie ärgert.”
او وقتی کسی اذیتش میکند، از کوره در میرود.
دیوانه شدن از شگفتی
“Er ist ausgeflippt, als er das Geschenk gesehen hat.”
وقتی هدیه را دید، از شگفتی دیوانه شد.
واکنش به موسیقی بلند
“Die Nachbarn flippen aus, wenn die Musik zu laut ist.”
همسایهها وقتی موسیقی خیلی بلند است، از کوره در میروند.
هیجان شدید در مهمانی
“Alle flippen aus, wenn der DJ ihre Lieblingssongs spielt.”
همه وقتی دیجی آهنگهای مورد علاقهشان را پخش میکند، دیوانه میشوند.
ساختار جمله:
ausflippen vor etwas
“Sie flippt vor Freude aus.”
او از خوشحالی دیوانه میشود.
jemanden zum Ausflippen bringen
“Das laute Geräusch bringt ihn zum Ausflippen.”
صدای بلند او را به دیوانگی میکشاند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich flippe aus
“Ich flippe aus, wenn ich das sehe.”
من وقتی این را میبینم، از کوره در میروم.
sie flippt aus (سوم شخص مفرد)
“Sie flippt immer aus, wenn sie überrascht wird.”
او همیشه وقتی غافلگیر میشود، از کوره در میرود.
sie flippen aus (سوم شخص جمع)
“Sie flippen aus, wenn das Spiel beginnt.”
آنها وقتی بازی شروع میشود، دیوانه میشوند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “ausflippen” برای توصیف واکنشهای شدید احساسی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
bilanzieren
فعل “bilanzieren”
به زبان آلمانی به معنای “ترازنامه تهیه کردن” یا “حساب و کتاب کردن” است.
این فعل زمانی استفاده میشود که فرد یا سازمانی وضعیت مالی خود را بررسی و گزارش میکند.
تهیه ترازنامه مالی
“Am Ende des Jahres muss die Firma ihre Finanzen bilanzieren.”
در پایان سال شرکت باید امور مالی خود را ترازنامه کند.
ارزیابی مالی شرکت
“Das Unternehmen bilanzierte seine Gewinne und Verluste.”
شرکت سود و زیان خود را ارزیابی کرد.
حساب و کتاب دقیق
“Er bilanzierte die Kosten für das Projekt.”
او هزینههای پروژه را حساب و کتاب کرد.
مثالهای بیشتر برای “bilanzieren”:
تهیه ترازنامه فصلی
“Jeden Quartal bilanzieren wir unsere Geschäftsergebnisse.”
ما هر فصل نتایج کسب و کارمان را ترازنامه میکنیم.
ارزیابی مالیات
“Sie müssen ihre Einnahmen bilanzieren, um die Steuer zu berechnen.”
آنها باید درآمدهای خود را ترازنامه کنند تا مالیات را محاسبه کنند.
ترازنامه ماهانه
“Wir bilanzieren die Ausgaben und Einnahmen monatlich.”
ما ماهانه هزینهها و درآمدها را ترازنامه میکنیم.
ارزیابی وضعیت مالی
“Die Bank bilanzierte die Vermögenswerte des Kunden.”
بانک داراییهای مشتری را ارزیابی کرد.
بررسی بودجه
“Wir müssen unser Budget für das nächste Jahr bilanzieren.”
ما باید بودجه سال آینده خود را ترازنامه کنیم.
ساختار جمله:
etwas bilanzieren
“Wir bilanzieren die Verluste des letzten Jahres.”
ما زیانهای سال گذشته را ترازنامه میکنیم.
die Bilanz ziehen (به معنای ارزیابی و نتیجهگیری از یک وضعیت)
“Am Ende des Projekts ziehen wir die Bilanz.”
در پایان پروژه ما ترازنامه را تهیه میکنیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bilanziere
“Ich bilanziere die Einnahmen und Ausgaben meines Geschäfts.”
من درآمدها و هزینههای کسب و کارم را ترازنامه میکنم.
sie bilanziert (سوم شخص مفرد)
“Sie bilanziert die monatlichen Verkäufe.”
او فروشهای ماهانه را ترازنامه میکند.
sie bilanzieren (سوم شخص جمع)
“Sie bilanzieren die Jahresabschlüsse.”
آنها ترازنامههای سالانه را تهیه میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “bilanzieren” برای توصیف تهیه ترازنامه و ارزیابی مالی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
etwas ablehnen
عبارت “etwas ablehnen”
به زبان آلمانی به معنای “چیزی را رد کردن” یا “چیزی را نپذیرفتن” است.
این عبارت زمانی استفاده میشود که کسی از پذیرش یا قبول چیزی خودداری میکند.
رد کردن پیشنهاد
“Er hat das Angebot abgelehnt.”
او پیشنهاد را رد کرد.
نپذیرفتن دعوت
“Sie lehnte die Einladung ab.”
او دعوت را نپذیرفت.
رد کردن درخواست
“Der Antrag wurde abgelehnt.”
درخواست رد شد.
مثالهای بیشتر برای “etwas ablehnen”:
رد کردن کمک
“Sie hat meine Hilfe abgelehnt.”
او کمک من را رد کرد.
نپذیرفتن شرایط
“Er lehnt die Bedingungen ab.”
او شرایط را نمیپذیرد.
رد کردن ایده
“Die Idee wurde von der Mehrheit abgelehnt.”
ایده توسط اکثریت رد شد.
نپذیرفتن عذرخواهی
“Sie lehnt seine Entschuldigung ab.”
او عذرخواهی او را نمیپذیرد.
رد کردن قرارداد
“Der Vertrag wurde von der Firma abgelehnt.”
قرارداد توسط شرکت رد شد.
ساختار جمله:
etwas ablehnen
“Ich lehne das Angebot ab.”
من پیشنهاد را رد میکنم.
jemanden ablehnen
“Sie lehnt ihn als Partner ab.”
او او را به عنوان شریک نمیپذیرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich lehne ab
“Ich lehne die Bedingungen ab.”
من شرایط را رد میکنم.
sie lehnt ab (سوم شخص مفرد)
“Sie lehnt die Einladung zur Party ab.”
او دعوت به مهمانی را رد میکند.
sie lehnen ab (سوم شخص جمع)
“Sie lehnen den Vorschlag ab.”
آنها پیشنهاد را رد میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “etwas ablehnen” برای توصیف رد کردن یا نپذیرفتن چیزی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
etwas bewirken
عبارت “etwas bewirken”
به زبان آلمانی به معنای “چیزی را به وجود آوردن” یا “سبب شدن چیزی” است. این عبارت زمانی استفاده میشود که کسی یا چیزی تغییر، اثر یا نتیجهای ایجاد میکند.
تغییر ایجاد کردن
“Seine Rede hat eine Veränderung bewirkt.”
سخنرانی او تغییری به وجود آورد.
سبب بهبود شدن
“Die neuen Maßnahmen haben eine Verbesserung bewirkt.”
اقدامات جدید سبب بهبود شدند.
نتیجهای به دست آوردن
“Durch seine Bemühungen hat er viel bewirkt.”
او از طریق تلاشهایش خیلی چیزها به دست آورد.
مثالهای بیشتر برای “etwas bewirken”:
تأثیر مثبت گذاشتن
“Sein Engagement hat viel Gutes bewirkt.”
تعهد او بسیاری از کارهای خوب را به وجود آورد.
سبب تغییر سیاست شدن
“Der Protest hat eine Änderung der Politik bewirkt.”
اعتراض سبب تغییر سیاست شد.
ایجاد تفاوت
“Die kleine Hilfe hat einen großen Unterschied bewirkt.”
کمک کوچک تفاوت بزرگی ایجاد کرد.
تحقق هدف
“Gemeinsame Anstrengungen können viel bewirken.”
تلاشهای مشترک میتوانند بسیاری از اهداف را محقق کنند.
سبب نتیجه شدن
“Die Entscheidung hat erhebliche Folgen bewirkt.”
تصمیم پیامدهای قابل توجهی را سبب شد.
ساختار جمله:
etwas bewirken
“Wir wollen durch diese Aktion eine Veränderung bewirken.”
ما میخواهیم از طریق این اقدام تغییری ایجاد کنیم.
durch etwas bewirken
“Die Reformen haben durch ihre Umsetzung positive Effekte bewirkt.”
اصلاحات از طریق اجرایشان اثرات مثبتی به وجود آوردند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bewirke
“Ich hoffe, dass ich durch meine Arbeit etwas Positives bewirken kann.”
من امیدوارم که از طریق کارم بتوانم چیزی مثبت ایجاد کنم.
sie bewirkt (سوم شخص مفرد)
“Sie hat durch ihre Initiative viel bewirkt.”
او از طریق ابتکار خود خیلی چیزها را به وجود آورد.
sie bewirken (سوم شخص جمع)
“Sie bewirken durch ihre Zusammenarbeit große Fortschritte.”
آنها از طریق همکاریشان پیشرفتهای بزرگی را به وجود میآورند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “etwas bewirken” برای توصیف به وجود آوردن تغییرات، اثرات یا نتایج مثبت در زمینههای مختلف استفاده کرد.
-اثر گذاشتن
etwas schaffen
عبارت “etwas schaffen”
به زبان آلمانی به معنای “چیزی را ایجاد کردن” یا “چیزی را به سرانجام رساندن” است. این عبارت زمانی استفاده میشود که کسی کاری را با موفقیت انجام میدهد یا چیزی جدید ایجاد میکند.
انجام دادن کار با موفقیت
“Er hat die Prüfung geschafft.”
او امتحان را با موفقیت گذراند.
ایجاد کردن یک اثر هنری
“Sie hat ein wunderschönes Gemälde geschaffen.”
او یک نقاشی زیبا ایجاد کرده است.
به سرانجام رساندن یک پروژه
“Wir haben es geschafft, das Projekt rechtzeitig abzuschließen.”
ما موفق شدیم پروژه را به موقع به پایان برسانیم.
مثالهای بیشتر برای “etwas schaffen”:
تکمیل کردن کار
“Ich habe es geschafft, das Buch in einer Woche zu lesen.”
من موفق شدم کتاب را در یک هفته بخوانم.
ایجاد کردن شرایط بهتر
“Die neuen Maßnahmen haben bessere Arbeitsbedingungen geschaffen.”
اقدامات جدید شرایط کاری بهتری ایجاد کردهاند.
به دست آوردن نتیجه خوب
“Er hat es geschafft, eine gute Note zu bekommen.”
او موفق شد نمره خوبی بگیرد.
تأسیس یک شرکت
“Sie hat ein erfolgreiches Unternehmen geschaffen.”
او یک شرکت موفق تأسیس کرده است.
ایجاد فرصتهای شغلی
“Das neue Gesetz hat viele Arbeitsplätze geschaffen.”
قانون جدید فرصتهای شغلی زیادی ایجاد کرده است.
ساختار جمله:
etwas schaffen
“Ich habe es endlich geschafft, mein Ziel zu erreichen.”
من بالاخره موفق شدم به هدفم برسم.
etwas neu schaffen
“Wir müssen eine neue Lösung für das Problem schaffen.”
ما باید یک راهحل جدید برای مشکل ایجاد کنیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich schaffe
“Ich schaffe es, die Aufgabe pünktlich zu erledigen.”
من موفق میشوم وظیفه را به موقع انجام دهم.
sie schafft (سوم شخص مفرد)
“Sie schafft es, ihre Träume zu verwirklichen.”
او موفق میشود رؤیاهایش را محقق کند.
sie schaffen (سوم شخص جمع)
“Sie schaffen neue Möglichkeiten für die Gemeinschaft.”
آنها فرصتهای جدیدی برای جامعه ایجاد میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “etwas schaffen” برای توصیف ایجاد کردن یا به سرانجام رساندن چیزی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
خلق کردن
jdn. Pflegen
عبارت “jdn. pflegen”
به زبان آلمانی به معنای “مراقبت کردن از کسی” یا “پرستاری کردن از کسی” است.
این عبارت زمانی استفاده میشود که کسی از فردی، معمولاً بیمار یا نیازمند به مراقبت، نگهداری و پرستاری میکند.
مراقبت از بیمار
“Sie pflegt ihre kranke Mutter.”
او از مادر بیمار خود مراقبت میکند.
پرستاری از فرد مسن
“Er pflegt seinen alten Vater.”
او از پدر مسن خود پرستاری میکند.
مراقبت از کودک
“Die Krankenschwester pflegt die verletzten Kinder.”
پرستار از کودکان مجروح مراقبت میکند.
مثالهای بیشتر برای “jdn. pflegen”:
مراقبت از همسر
“Er pflegt seine Frau nach der Operation.”
او بعد از عمل از همسرش مراقبت میکند.
پرستاری از بیماران در بیمارستان
“Die Pflegekräfte pflegen die Patienten im Krankenhaus.”
پرستاران از بیماران در بیمارستان مراقبت میکنند.
نگهداری از فرد معلول
“Sie pflegt ihren behinderten Bruder.”
او از برادر معلول خود مراقبت میکند.
مراقبت در خانه سالمندان
“Das Personal pflegt die Senioren im Altenheim.”
پرسنل از سالمندان در خانه سالمندان مراقبت میکند.
پرستاری در شرایط بحرانی
“Die Ärzte und Pfleger pflegen die Verletzten nach dem Unfall.”
پزشکان و پرستاران بعد از حادثه از مجروحین مراقبت میکنند.
ساختار جمله:
jdn. pflegen
“Sie pflegt ihren kranken Mann zu Hause.”
او در خانه از شوهر بیمار خود مراقبت میکند.
sich um jdn. kümmern (به معنای مراقبت و توجه به کسی)
“Er kümmert sich liebevoll um seine pflegebedürftige Großmutter.”
او با محبت از مادربزرگ نیازمند به مراقبت خود نگهداری میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich pflege
“Ich pflege meinen kranken Vater seit Jahren.”
من سالهاست که از پدر بیمارم مراقبت میکنم.
sie pflegt (سوم شخص مفرد)
“Sie pflegt ihre Nachbarin, die sich verletzt hat.”
او از همسایهاش که آسیب دیده است، مراقبت میکند.
sie pflegen (سوم شخص جمع)
“Sie pflegen die Kinder im Waisenhaus.”
آنها از کودکان در پرورشگاه مراقبت میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از عبارت “jdn. pflegen” برای توصیف مراقبت و پرستاری از افراد در زمینههای مختلف استفاده کرد.
jobben
فعل “jobben” به زبان آلمانی به معنای “کار کردن به صورت موقت یا پارهوقت” است. این فعل زمانی استفاده میشود که کسی برای مدت کوتاهی یا به صورت پارهوقت کار میکند، معمولاً برای کسب درآمد اضافی یا به عنوان شغل دانشجویی.
کار پارهوقت داشتن
“Er jobbt neben dem Studium in einem Café.”
او کنار تحصیلش در یک کافه کار پارهوقت دارد.
کار موقت در تعطیلات
“Sie jobbt während der Sommerferien als Kellnerin.”
او در تعطیلات تابستانی به عنوان گارسون کار میکند.
کار دانشجویی
“Viele Studenten jobben, um ihre Miete zu bezahlen.”
بسیاری از دانشجویان برای پرداخت اجارهشان کار میکنند.
مثالهای بیشتر برای “jobben”:
کار پارهوقت در فروشگاه
“Ich jobbe zweimal die Woche in einem Supermarkt.”
من دو بار در هفته در یک سوپرمارکت کار میکنم.
کار موقت در جشنواره
“Er jobbt jedes Jahr auf dem Weihnachtsmarkt.”
او هر سال در بازار کریسمس کار میکند.
کار موقت برای تجربه
“Sie jobbt in verschiedenen Bereichen, um Berufserfahrung zu sammeln.”
او در زمینههای مختلف کار میکند تا تجربه کاری کسب کند.
کار موقت در رویدادها
“Viele junge Leute jobben auf Konzerten und Festivals.”
بسیاری از جوانان در کنسرتها و جشنوارهها کار میکنند.
کار دانشجویی در کتابخانه
“Er jobbt in der Universitätsbibliothek, um etwas Geld zu verdienen.”
او در کتابخانه دانشگاه کار میکند تا مقداری پول به دست بیاورد.
ساختار جمله:
jobben
“Ich jobbe in meiner Freizeit, um etwas zusätzliches Geld zu verdienen.”
من در وقت آزاد خودم کار میکنم تا مقداری پول اضافی به دست بیاورم.
als etwas jobben
“Sie jobbt als Aushilfe in einem Büro.”
او به عنوان نیروی کمکی در یک دفتر کار میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich jobbe
“Ich jobbe in den Semesterferien, um meine Studiengebühren zu bezahlen.”
من در تعطیلات دانشگاهی کار میکنم تا شهریههایم را بپردازم.
sie jobbt (سوم شخص مفرد)
“Sie jobbt an den Wochenenden in einem Restaurant.”
او آخر هفتهها در یک رستوران کار میکند.
sie jobben (سوم شخص جمع)
“Sie jobben, um Geld für ihre Reise zu sparen.”
آنها کار میکنند تا برای سفرشان پول پسانداز کنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “jobben” برای توصیف کار موقت یا پارهوقت در زمینههای مختلف استفاده کرد.
plaudern
فعل “plaudern”
به زبان آلمانی به معنای “گپ زدن” یا “حرف زدن به طور غیررسمی” است.
این فعل زمانی استفاده میشود که کسی به طور دوستانه و غیررسمی با دیگران صحبت میکند.
گپ زدن با دوستان
“Wir haben stundenlang im Café geplaudert.”
ما ساعتها در کافه گپ زدیم.
صحبت غیررسمی در مهمانی
“Sie plauderte fröhlich mit den Gästen.”
او با مهمانان خوشحالانه گپ میزد.
گپ زدن دربارهی موضوعات روزمره
“Wir plauderten über das Wetter und die neuesten Nachrichten.”
ما دربارهی هوا و آخرین اخبار گپ زدیم.
مثالهای بیشتر برای “plaudern”:
گپ زدن تلفنی
“Er plauderte lange mit seiner Schwester am Telefon.”
او مدت طولانی با خواهرش تلفنی گپ زد.
گپ زدن در حین پیادهروی
“Wir plauderten während unseres Spaziergangs im Park.”
ما در حین پیادهروی در پارک گپ زدیم.
صحبت غیررسمی در محل کار
“Sie plauderten in der Mittagspause im Büro.”
آنها در زمان استراحت ناهار در دفتر گپ زدند.
گپ زدن در کلاس
“Die Schüler plauderten leise, während sie auf den Lehrer warteten.”
دانشآموزان آرام گپ میزدند در حالی که منتظر معلم بودند.
صحبت دوستانه در سفر
“Auf der Zugfahrt plauderten wir mit unseren Sitznachbarn.”
در سفر با قطار با همنشینهای خود گپ زدیم.
ساختار جمله:
mit jemandem plaudern
“Ich plaudere gerne mit meinen Nachbarn im Garten.”
من دوست دارم با همسایههایم در باغ گپ بزنم.
über etwas plaudern
“Wir plauderten über unsere Urlaubspläne.”
ما دربارهی برنامههای تعطیلاتمان گپ زدیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich plaudere
“Ich plaudere oft mit meinen Freunden nach der Arbeit.”
من اغلب بعد از کار با دوستانم گپ میزنم.
sie plaudert (سوم شخص مفرد)
“Sie plaudert gerne mit ihren Kollegen.”
او دوست دارد با همکارانش گپ بزند.
sie plaudern (سوم شخص جمع)
“Sie plaudern jeden Nachmittag im Park.”
آنها هر بعدازظهر در پارک گپ میزنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “plaudern” برای توصیف گپ زدن یا صحبت غیررسمی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
protokollieren
فعل “protokollieren”
به زبان آلمانی به معنای “ثبت کردن” یا “صورتجلسه کردن” است. این فعل زمانی استفاده میشود که کسی جزئیات یک جلسه، رویداد یا گفتگو را به طور رسمی و دقیق ثبت میکند.
ثبت کردن جزئیات جلسه
“Der Sekretär protokolliert die Besprechung.”
منشی جلسه را صورتجلسه میکند.
ثبت کردن مکالمات
“Alle Gespräche werden protokolliert.”
تمام مکالمات ثبت میشوند.
نگارش گزارش
“Wir müssen das Ergebnis der Untersuchung protokollieren.”
ما باید نتیجه تحقیقات را ثبت کنیم.
مثالهای بیشتر برای “protokollieren”:
ثبت کردن رویداد
“Das System protokolliert alle Ereignisse automatisch.”
سیستم بهطور خودکار تمام رویدادها را ثبت میکند.
ثبت کردن مشاهدات
“Der Wissenschaftler protokolliert seine Beobachtungen.”
دانشمند مشاهدات خود را ثبت میکند.
نگارش صورتجلسه
“Der Vorstand hat die Entscheidung protokolliert.”
هیئت مدیره تصمیم را صورتجلسه کرد.
ثبت کردن دادهها
“Die Software protokolliert alle Eingaben.”
نرمافزار تمام ورودیها را ثبت میکند.
ثبت کردن نتایج
“Der Lehrer protokolliert die Testergebnisse der Schüler.”
معلم نتایج آزمونهای دانشآموزان را ثبت میکند.
ساختار جمله:
etwas protokollieren
“Bitte protokollieren Sie die wichtigsten Punkte des Meetings.”
لطفاً نکات مهم جلسه را ثبت کنید.
ein Protokoll führen (به معنای نگارش صورتجلسه)
“Wir müssen ein Protokoll der Besprechung führen.”
ما باید صورتجلسهای از جلسه بنویسیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich protokolliere
“Ich protokolliere die Diskussionen während der Konferenz.”
من بحثها را در طول کنفرانس ثبت میکنم.
sie protokolliert (سوم شخص مفرد)
“Sie protokolliert alle Gespräche mit den Kunden.”
او تمام مکالمات با مشتریان را ثبت میکند.
sie protokollieren (سوم شخص جمع)
“Sie protokollieren die täglichen Aktivitäten.”
آنها فعالیتهای روزانه را ثبت میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “protokollieren” برای توصیف ثبت کردن یا صورتجلسه کردن جزئیات در زمینههای مختلف استفاده کرد.
schlendern
فعل “schlendern”
به زبان آلمانی به معنای “آهسته قدم زدن” یا “پرسه زدن” است.
این فعل زمانی استفاده میشود که کسی بدون عجله و به آرامی در حال قدم زدن است، معمولاً برای لذت بردن از محیط اطراف یا گذران وقت.
آهسته قدم زدن در پارک
“Wir schlendern gerne sonntags im Park.”
ما دوست داریم روزهای یکشنبه به آرامی در پارک قدم بزنیم.
پرسه زدن در خیابانهای شهر
“Sie schlenderte durch die Straßen der Altstadt.”
او در خیابانهای شهر قدیمی پرسه میزد.
قدم زدن در بازار
“Er schlendert über den Wochenmarkt und schaut sich die Stände an.”
او در بازار هفتگی قدم میزند و به غرفهها نگاه میکند.
مثالهای بیشتر برای “schlendern”:
آرام قدم زدن در ساحل
“Wir schlendern am Strand entlang und genießen den Sonnenuntergang.”
ما در ساحل قدم میزنیم و از غروب آفتاب لذت میبریم.
پرسه زدن در باغ
“Sie schlendert durch den botanischen Garten.”
او در باغ گیاهشناسی پرسه میزند.
آهسته قدم زدن در مرکز خرید
“Ich schlendere oft durch das Einkaufszentrum, um die neuesten Angebote zu sehen.”
من اغلب در مرکز خرید قدم میزنم تا از جدیدترین پیشنهادات باخبر شوم.
قدم زدن در شهر بدون مقصد خاص
“Er schlendert durch die Stadt, ohne ein bestimmtes Ziel.”
او بدون هدف خاصی در شهر قدم میزند.
پرسه زدن با دوستان
“Wir schlendern gemeinsam durch die Gassen und unterhalten uns.”
ما با هم در کوچهها قدم میزنیم و صحبت میکنیم.
ساختار جمله:
durch etwas schlendern
“Wir schlendern gerne durch den Wald.”
ما دوست داریم در جنگل قدم بزنیم.
etwas schlendern (استفاده کمتر معمول)
“Wir schlendern die Straße entlang.”
ما در طول خیابان قدم میزنیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich schlendere
“Ich schlendere oft nach der Arbeit durch die Stadt.”
من اغلب بعد از کار در شهر قدم میزنم.
sie schlendert (سوم شخص مفرد)
“Sie schlendert durch den Park und genießt die Natur.”
او در پارک قدم میزند و از طبیعت لذت میبرد.
sie schlendern (سوم شخص جمع)
“Sie schlendern durch das historische Viertel und bewundern die alten Gebäude.”
آنها در محله تاریخی قدم میزنند و ساختمانهای قدیمی را تحسین میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “schlendern” برای توصیف آهسته قدم زدن یا پرسه زدن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
sich stapeln
فعل “sich stapeln”
به زبان آلمانی به معنای “روی هم انباشته شدن” یا “توده شدن” است. این فعل زمانی استفاده میشود که اشیا به صورت تودهای یا در یک ستون بر روی هم جمع شوند.
انباشته شدن کاغذها
“Die Papiere stapeln sich auf meinem Schreibtisch.”
کاغذها روی میز کارم انباشته شدهاند.
توده شدن جعبهها
“Im Lager stapeln sich die Kartons bis zur Decke.”
در انبار جعبهها تا سقف توده شدهاند.
روی هم جمع شدن کتابها
“Die Bücher stapeln sich in der Ecke des Zimmers.”
کتابها در گوشه اتاق روی هم جمع شدهاند.
مثالهای بیشتر برای “sich stapeln”:
انباشت زباله
“Der Müll stapelt sich vor dem Haus.”
زبالهها جلوی خانه انباشته شدهاند.
توده شدن لباسها
“Die schmutzige Wäsche stapelt sich im Badezimmer.”
لباسهای کثیف در حمام توده شدهاند.
روی هم جمع شدن ظروف
“Die schmutzigen Teller stapeln sich in der Küche.”
ظروف کثیف در آشپزخانه روی هم جمع شدهاند.
انباشت مشکلات
“Die Probleme stapeln sich und es wird immer schwieriger, sie zu lösen.”
مشکلات انباشته میشوند و حل کردن آنها سختتر میشود.
توده شدن نامهها
“Die ungelesenen Briefe stapeln sich auf dem Tisch.”
نامههای نخوانده روی میز توده شدهاند.
ساختار جمله:
etwas stapelt sich
“Die Arbeit stapelt sich auf meinem Schreibtisch.”
کارها روی میز کارم انباشته میشوند.
in etwas stapeln
“Die Kartons stapeln sich im Lager.”
جعبهها در انبار توده شدهاند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich stapeln mich (استفاده کمتر معمول برای تاکید بر تاثیر روی گوینده)
“Ich habe so viel zu tun, die Aufgaben stapeln sich.”
من کارهای زیادی دارم، وظایف روی هم جمع شدهاند.
sie stapelt sich (سوم شخص مفرد)
“Die Wäsche stapelt sich im Schlafzimmer.”
لباسها در اتاق خواب توده شدهاند.
sie stapeln sich (سوم شخص جمع)
“Die Akten stapeln sich im Büro.”
پروندهها در دفتر روی هم جمع شدهاند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “sich stapeln” برای توصیف انباشته شدن یا توده شدن اشیا در زمینههای مختلف استفاده کرد.
tauschen
فعل “tauschen”
به زبان آلمانی به معنای “تعویض کردن” یا “مبادله کردن” است. این فعل زمانی استفاده میشود که دو یا چند چیز با یکدیگر مبادله یا تعویض میشوند.
تعویض کالا
“Wir haben unsere Bücher getauscht.”
ما کتابهای خود را تعویض کردیم.
مبادله نظرات
“Sie tauschten ihre Meinungen über das Thema aus.”
آنها نظرات خود را درباره موضوع مبادله کردند.
تعویض جای نشستن
“Kann ich meinen Platz mit dir tauschen?”
میتوانم جایم را با تو عوض کنم؟
مثالهای بیشتر برای “tauschen”:
تعویض لباس
“Er hat sein Hemd gegen ein T-Shirt getauscht.”
او پیراهن خود را با یک تیشرت تعویض کرد.
مبادله کارتهای بازی
“Die Kinder tauschten ihre Sammelkarten.”
بچهها کارتهای بازی خود را مبادله کردند.
تعویض اطلاعات تماس
“Wir haben unsere Telefonnummern getauscht.”
ما شماره تلفنهایمان را مبادله کردیم.
مبادله خدمات
“Sie tauschten ihre Dienstleistungen aus.”
آنها خدمات خود را مبادله کردند.
تعویض هدایا
“Wir tauschen Geschenke zu Weihnachten.”
ما در کریسمس هدایا را تعویض میکنیم.
ساختار جمله:
etwas (mit jemandem) tauschen
“Ich habe mein Fahrrad mit ihm getauscht.”
من دوچرخهام را با او تعویض کردم.
etwas gegen etwas tauschen
“Sie hat ihre alten Bücher gegen neue getauscht.”
او کتابهای قدیمیاش را با کتابهای جدید تعویض کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich tausche
“Ich tausche meine Schicht mit einem Kollegen.”
من شیفت خود را با یکی از همکارانم تعویض میکنم.
sie tauscht (سوم شخص مفرد)
“Sie tauscht ihre Schuhe mit ihrer Freundin.”
او کفشهای خود را با دوستش تعویض میکند.
sie tauschen (سوم شخص جمع)
“Sie tauschen ihre Ideen im Meeting.”
آنها ایدههای خود را در جلسه مبادله میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “tauschen” برای توصیف تعویض یا مبادله اشیا، خدمات یا اطلاعات در زمینههای مختلف استفاده کرد.
مثلا جامو باهات عوض کنم
verdrängen
فعل “verdrängen”
به زبان آلمانی به معنای “کنار زدن”، “جایگزین کردن” یا “سرکوب کردن” است.
این فعل در موارد مختلفی به کار میرود، از جمله زمانی که کسی یا چیزی به طور فعال جایگزین یا کنار زده میشود، یا زمانی که احساسات یا خاطرات ناخوشایند سرکوب میشوند.
کنار زدن رقبا
“Er hat alle Konkurrenten verdrängt.”
او همه رقبا را کنار زده است.
جایگزین کردن تکنولوژی قدیمی
“Neue Technologien verdrängen die alten Methoden.”
فناوریهای جدید روشهای قدیمی را جایگزین میکنند.
سرکوب کردن احساسات
“Er versucht, seine Ängste zu verdrängen.”
او تلاش میکند تا ترسهایش را سرکوب کند.
مثالهای بیشتر برای “verdrängen”:
جایگزین کردن فرهنگها
“Die moderne Kultur verdrängt traditionelle Bräuche.”
فرهنگ مدرن سنتهای قدیمی را کنار میزند.
سرکوب کردن خاطرات
“Manche Menschen verdrängen traumatische Erlebnisse.”
بعضی افراد تجربیات تروماتیک را سرکوب میکنند.
جایگزین کردن محصولات در بازار
“Neue Produkte verdrängen ältere Modelle aus dem Markt.”
محصولات جدید مدلهای قدیمیتر را از بازار کنار میزنند.
کنار زدن تیمهای ضعیفتر
“Das stärkere Team hat die anderen Teams aus dem Turnier verdrängt.”
تیم قویتر سایر تیمها را از تورنمنت کنار زده است.
سرکوب کردن حقیقت
“Er verdrängt die Wahrheit über seine Vergangenheit.”
او حقیقت درباره گذشتهاش را سرکوب میکند.
ساختار جمله:
etwas/jemanden verdrängen
“Die neuen Ideen verdrängen die alten Überzeugungen.”
ایدههای جدید باورهای قدیمی را کنار میزنند.
Gefühle/Erinnerungen verdrängen
“Er verdrängt seine negativen Gefühle.”
او احساسات منفی خود را سرکوب میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich verdränge
“Ich verdränge die unangenehmen Erinnerungen.”
من خاطرات ناخوشایند را سرکوب میکنم.
sie verdrängt (سوم شخص مفرد)
“Sie verdrängt ihre Ängste und Sorgen.”
او ترسها و نگرانیهایش را سرکوب میکند.
sie verdrängen (سوم شخص جمع)
“Sie verdrängen die Konkurrenz durch aggressive Marketingstrategien.”
آنها رقبا را با استفاده از استراتژیهای تهاجمی بازاریابی کنار میزنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از فعل “verdrängen” برای توصیف کنار زدن، جایگزین کردن یا سرکوب کردن در زمینههای مختلف استفاده کرد.
das Angebot-e
اسم “das Angebot”
به زبان آلمانی به معنای “پیشنهاد” است.
این اسم به صورت مفرد استفاده میشود و در جمع به شکل “die Angebote” به کار میرود. “Angebot” معمولاً به معنی ارائه یک کالا، خدمت یا شرایط خاص به فرد یا گروهی است.
پیشنهاد تجاری
“Das Angebot des Unternehmens war sehr attraktiv.”
پیشنهاد شرکت بسیار جذاب بود.
پیشنهاد شغلی
“Ich habe ein interessantes Jobangebot erhalten.”
من یک پیشنهاد شغلی جالب دریافت کردهام.
پیشنهاد ویژه
“Im Supermarkt gibt es diese Woche viele Sonderangebote.”
این هفته در سوپرمارکت پیشنهادات ویژه زیادی وجود دارد.
مثالهای بیشتر برای “das Angebot”:
پیشنهاد تخفیف
“Das Angebot umfasst einen 20% Rabatt auf alle Artikel.”
این پیشنهاد شامل ۲۰٪ تخفیف بر روی تمام کالاها میشود.
پیشنهاد خرید
“Er hat das Angebot angenommen und das Auto gekauft.”
او پیشنهاد را قبول کرد و ماشین را خرید.
پیشنهاد فروش
“Wir haben ein gutes Angebot für unser Haus erhalten.”
ما یک پیشنهاد خوب برای خانهمان دریافت کردهایم.
پیشنهاد محصول
“Das Angebot an biologischen Produkten ist gestiegen.”
پیشنهاد محصولات ارگانیک افزایش یافته است.
پیشنهاد در مزایده
“Sein Angebot war das höchste bei der Auktion.”
پیشنهاد او در مزایده بالاترین بود.
ساختار جمله:
ein Angebot machen
“Der Verkäufer hat uns ein gutes Angebot gemacht.”
فروشنده به ما یک پیشنهاد خوب داد.
ein Angebot annehmen
“Ich habe das Angebot sofort angenommen.”
من بلافاصله پیشنهاد را قبول کردم.
ein Angebot ablehnen
“Er hat das Angebot abgelehnt, weil es zu teuer war.”
او پیشنهاد را رد کرد چون خیلی گران بود.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich mache ein Angebot
“Ich mache dir ein Angebot, das du nicht ablehnen kannst.”
من به تو پیشنهادی میدهم که نمیتوانی رد کنی.
sie macht ein Angebot (سوم شخص مفرد)
“Sie macht ihnen ein sehr großzügiges Angebot.”
او به آنها یک پیشنهاد بسیار سخاوتمندانه میدهد.
sie machen Angebote (سوم شخص جمع)
“Sie machen immer wieder neue Angebote, um Kunden zu gewinnen.”
آنها مدام پیشنهادات جدیدی میدهند تا مشتری جذب کنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Angebot” برای توصیف پیشنهادات مختلف در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Artikel
اسم “der Artikel”
به زبان آلمانی به معنای “مقاله”، “کالا” یا “قید معرفه و نکره” است.
این کلمه به صورت مفرد استفاده میشود و جمع آن “die Artikel” است. بسته به زمینه استفاده، “Artikel” میتواند به یکی از این معانی اشاره داشته باشد.
- مقاله
مقالهای که در روزنامه، مجله یا وبسایت نوشته شده است.
Beispiel: “Der Artikel über die Klimaveränderung war sehr informativ.”
مقاله درباره تغییرات آب و هوا بسیار آموزنده بود.
2. کالا
یک کالا یا محصول که در فروشگاه به فروش میرسد.
Beispiel: “Dieser Artikel ist im Sonderangebot.”
این کالا در پیشنهاد ویژه است.
3. قید معرفه و نکره
در گرامر، قید معرفه و نکره که قبل از اسم میآید.
Beispiel: “Der bestimmte Artikel im Deutschen ist ‘der’, ‘die’ oder ‘das’.”
قید معرفه در زبان آلمانی ‘der’، ‘die’ یا ‘das’ است.
مثالهای بیشتر برای “der Artikel”:
مقاله
Ein ausführlicher Artikel:
“Ich habe einen ausführlichen Artikel über die Geschichte der Stadt gelesen.”
من یک مقاله مفصل درباره تاریخ شهر خواندم.
Ein wissenschaftlicher Artikel:
“Der wissenschaftliche Artikel wurde in einer renommierten Zeitschrift veröffentlicht.”
مقاله علمی در یک مجله معتبر منتشر شد.
کالا
Ein neuer Artikel im Katalog:
“Der neue Artikel im Katalog hat viele Kunden interessiert.”
کالای جدید در کاتالوگ توجه بسیاری از مشتریان را جلب کرده است.
Ein beschädigter Artikel:
“Der beschädigte Artikel wurde zurückgeschickt.”
کالای آسیبدیده برگشت داده شد.
قید معرفه و نکره
Die Verwendung von Artikeln:
“Die Verwendung von Artikeln ist im Deutschen sehr wichtig.”
استفاده از قید معرفه و نکره در زبان آلمانی بسیار مهم است.
Ein unbestimmter Artikel:
“Ein unbestimmter Artikel wird oft für allgemeine Aussagen verwendet.”
قید نکره اغلب برای جملات عمومی استفاده میشود.
ساختار جمله:
Artikel schreiben
“Ich schreibe einen Artikel für die Zeitung.”
من یک مقاله برای روزنامه مینویسم.
Artikel verkaufen
“Der Laden verkauft verschiedene Artikel des täglichen Bedarfs.”
فروشگاه کالاهای مختلف مورد نیاز روزانه را میفروشد.
Artikel benutzen
“Man muss den richtigen Artikel im Satz benutzen.”
باید قید معرفه یا نکره مناسب را در جمله استفاده کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich schreibe einen Artikel
“Ich schreibe einen Artikel über meine Reiseerfahrungen.”
من یک مقاله درباره تجربیات سفرم مینویسم.
sie verkauft Artikel (سوم شخص مفرد)
“Sie verkauft handgemachte Artikel auf dem Markt.”
او کالاهای دستساز در بازار میفروشد.
sie schreiben Artikel (سوم شخص جمع)
“Sie schreiben regelmäßig Artikel für das Magazin.”
آنها به طور منظم مقالههایی برای مجله مینویسند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Artikel” برای توصیف مقاله، کالا یا قید معرفه و نکره در زمینههای مختلف استفاده کرد.
مقاله
der Auftrag-¨e
اسم “der Auftrag”
به زبان آلمانی به معنای “سفارش” یا “وظیفه” است. این کلمه به صورت مفرد استفاده میشود و جمع آن “die Aufträge” است. “Auftrag” معمولاً به معنی وظیفهای است که به کسی محول میشود یا سفارشی که برای انجام کاری داده میشود.
- سفارش
درخواست برای خرید یا انجام کاری.
Beispiel: “Ich habe einen großen Auftrag von einem neuen Kunden erhalten.”
من یک سفارش بزرگ از یک مشتری جدید دریافت کردم.
2. وظیفه
مسئولیت یا ماموریتی که به کسی محول شده است.
Beispiel: “Er hat den Auftrag, das Projekt bis Ende des Monats abzuschließen.”
او وظیفه دارد که پروژه را تا پایان ماه به اتمام برساند.
مثالهای بیشتر برای “der Auftrag”:
سفارش
Ein neuer Auftrag:
“Der Maler hat einen neuen Auftrag für ein Wandgemälde bekommen.”
نقاش یک سفارش جدید برای یک دیوارنگاره دریافت کرده است.
Ein dringender Auftrag:
“Dieser Auftrag muss bis morgen erledigt werden.”
این سفارش باید تا فردا انجام شود.
وظیفه
Ein wichtiger Auftrag:
“Er hat den wichtigen Auftrag, die Verhandlungen zu führen.”
او وظیفه مهم هدایت مذاکرات را بر عهده دارد.
Ein geheimer Auftrag:
“Der Agent hat einen geheimen Auftrag.”
مأمور یک ماموریت سری دارد.
ساختار جمله:
einen Auftrag erhalten
“Ich habe einen Auftrag von der Firma erhalten.”
من یک سفارش از شرکت دریافت کردهام.
einen Auftrag ausführen
“Er führt den Auftrag gewissenhaft aus.”
او وظیفه را با دقت انجام میدهد.
einen Auftrag vergeben
“Die Firma vergibt viele Aufträge an lokale Unternehmen.”
شرکت بسیاری از سفارشات را به شرکتهای محلی واگذار میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe einen Auftrag
“Ich habe einen Auftrag, der bis nächste Woche fertig sein muss.”
من یک وظیفه دارم که باید تا هفته آینده تمام شود.
sie hat einen Auftrag (سوم شخص مفرد)
“Sie hat einen wichtigen Auftrag von ihrem Chef erhalten.”
او یک وظیفه مهم از رئیسش دریافت کرده است.
sie haben Aufträge (سوم شخص جمع)
“Sie haben viele Aufträge von internationalen Kunden.”
آنها سفارشات زیادی از مشتریان بینالمللی دارند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Auftrag” برای توصیف سفارشها و وظایف در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Aufwand
اسم “der Aufwand”
به زبان آلمانی به معنای “تلاش”، “هزینه” یا “زحمت” است. این کلمه به میزان انرژی، زمان یا منابعی که برای انجام یک کار یا دستیابی به یک هدف صرف میشود، اشاره دارد. جمع آن “die Aufwände” است.
- تلاش
مقدار تلاش یا کار سختی که برای انجام یک کار لازم است.
Beispiel: “Der Aufwand für das Projekt war enorm.”
تلاش برای این پروژه بسیار زیاد بود.
- هزینه
مقدار پول یا منابع مالی که برای چیزی صرف میشود.
Beispiel: “Der finanzielle Aufwand für das Event war höher als erwartet.”
هزینه مالی برای این رویداد بیشتر از حد انتظار بود.
- زحمت
مقدار زحمت یا دشواری که برای انجام یک کار وجود دارد.
Beispiel: “Der Aufwand, das Haus zu renovieren, war beträchtlich.”
زحمت نوسازی خانه قابل توجه بود.
مثالهای بیشتر برای “der Aufwand”:
تلاش
Der Aufwand für die Vorbereitung:
“Der Aufwand für die Vorbereitung der Präsentation war enorm.”
تلاش برای آمادهسازی ارائه بسیار زیاد بود.
هزینه
Der finanzielle Aufwand:
“Der finanzielle Aufwand für die Ausbildung kann sehr hoch sein.”
هزینه مالی برای آموزش میتواند بسیار بالا باشد.
زحمت
Der zeitliche Aufwand:
“Der zeitliche Aufwand für das Lernen einer neuen Sprache ist erheblich.”
زحمت زمانی برای یادگیری یک زبان جدید قابل توجه است.
تلاش و منابع
Der Aufwand an Ressourcen:
“Der Aufwand an Ressourcen für dieses Projekt ist beträchtlich.”
تلاش و منابع برای این پروژه قابل توجه است.
هزینه و زحمت
Der Aufwand für die Wartung:
“Der Aufwand für die Wartung der Maschinen ist notwendig.”
هزینه و زحمت برای نگهداری ماشینها ضروری است.
ساختار جمله:
großen Aufwand erfordern
“Dieses Projekt erfordert großen Aufwand und Engagement.”
این پروژه نیاز به تلاش و تعهد زیادی دارد.
Aufwand betreiben
“Er betreibt viel Aufwand, um seine Ziele zu erreichen.”
او تلاش زیادی میکند تا به اهدافش برسد.
Aufwand reduzieren
“Wir müssen den Aufwand reduzieren, um effizienter zu arbeiten.”
ما باید تلاش را کاهش دهیم تا کارآمدتر کار کنیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich betreibe Aufwand
“Ich betreibe großen Aufwand, um die beste Qualität zu liefern.”
من تلاش زیادی میکنم تا بهترین کیفیت را ارائه دهم.
sie betreibt Aufwand (سوم شخص مفرد)
“Sie betreibt viel Aufwand, um ihre Kunden zufrieden zu stellen.”
او تلاش زیادی میکند تا مشتریانش را راضی نگه دارد.
sie betreiben Aufwand (سوم شخص جمع)
“Sie betreiben erheblichen Aufwand, um die Veranstaltung zu organisieren.”
آنها تلاش زیادی میکنند تا رویداد را سازماندهی کنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Aufwand” برای توصیف تلاش، هزینه و زحمت در زمینههای مختلف استفاده کرد.
die Ausgabe-n
اسم “die Ausgabe”
به زبان آلمانی به معنای “هزینه”، “نسخه” یا “توزیع” است. این کلمه به صورت مفرد استفاده میشود و جمع آن “die Ausgaben” است. بسته به زمینه استفاده، “Ausgabe” میتواند به یکی از این معانی اشاره داشته باشد.
- هزینه
مقداری پول که خرج شده است.
Beispiel: “Die monatlichen Ausgaben sind in letzter Zeit gestiegen.”
هزینههای ماهانه اخیراً افزایش یافتهاند.
2. نسخه
نسخهای از یک کتاب، مجله یا نشریه.
Beispiel: “Die neueste Ausgabe der Zeitschrift ist sehr interessant.”
آخرین نسخه مجله بسیار جالب است.
3. توزیع
فرآیند ارائه یا پخش چیزی.
Beispiel: “Die Ausgabe der Bücher erfolgt morgen.”
توزیع کتابها فردا انجام میشود.
مثالهای بیشتر برای “die Ausgabe”:
هزینه
Unvorhergesehene Ausgaben:
“Wir hatten diesen Monat einige unvorhergesehene Ausgaben.”
ما این ماه چند هزینه غیرمنتظره داشتیم.
Regelmäßige Ausgaben:
“Miete und Nebenkosten sind regelmäßige Ausgaben.”
اجاره و هزینههای جانبی هزینههای منظم هستند.
نسخه
Eine neue Ausgabe eines Buches:
“Die neue Ausgabe des Buches enthält zusätzliche Kapitel.”
نسخه جدید کتاب شامل فصلهای اضافی است.
Die erste Ausgabe einer Zeitung:
“Die erste Ausgabe der Zeitung erschien im Jahr 1900.”
اولین نسخه روزنامه در سال 1900 منتشر شد.
توزیع
Die Ausgabe von Lebensmitteln:
“Die Ausgabe von Lebensmitteln an Bedürftige findet jeden Freitag statt.”
توزیع مواد غذایی به نیازمندان هر جمعه انجام میشود.
Die Ausgabe von Eintrittskarten:
“Die Ausgabe der Eintrittskarten beginnt um 18 Uhr.”
توزیع بلیطهای ورودی از ساعت 18 آغاز میشود.
ساختار جمله:
eine Ausgabe haben
“Wir haben diesen Monat hohe Ausgaben für Reparaturen gehabt.”
ما این ماه هزینههای زیادی برای تعمیرات داشتیم.
eine Ausgabe veröffentlichen
“Der Verlag veröffentlicht die nächste Ausgabe im Juni.”
ناشر نسخه بعدی را در ژوئن منتشر میکند.
zur Ausgabe bereitstehen
“Die Bücher stehen zur Ausgabe bereit.”
کتابها برای توزیع آماده هستند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe Ausgaben
“Ich habe diesen Monat viele unerwartete Ausgaben gehabt.”
من این ماه هزینههای غیرمنتظره زیادی داشتم.
sie hat Ausgaben (سوم شخص مفرد)
“Sie hat hohe Ausgaben für ihre medizinische Behandlung.”
او هزینههای بالایی برای درمان پزشکی خود دارد.
sie haben Ausgaben (سوم شخص جمع)
“Sie haben die Ausgaben für das Event geplant.”
آنها هزینههای رویداد را برنامهریزی کردهاند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Ausgabe” برای توصیف هزینهها، نسخهها و توزیع در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Betrug
اسم “der Betrug”
به زبان آلمانی به معنای “کلاهبرداری” یا “تقلب” است. این کلمه به صورت مفرد استفاده میشود و جمع آن “die Betrüge” است. “Betrug” معمولاً به معنای فریب دادن کسی برای به دست آوردن منافع مالی یا دیگر مزایا به طور ناعادلانه است.
- کلاهبرداری
عمل فریب دادن کسی برای به دست آوردن پول یا دارایی به طور ناعادلانه.
Beispiel: “Der Betrug wurde von der Polizei aufgedeckt.”
کلاهبرداری توسط پلیس کشف شد.
2. تقلب
فریب دادن یا گمراه کردن کسی برای به دست آوردن امتیاز ناعادلانه.
Beispiel: “Er wurde wegen Betrugs bei der Prüfung bestraft.”
او به دلیل تقلب در امتحان مجازات شد.
مثالهای بیشتر برای “der Betrug”:
کلاهبرداری
Finanzieller Betrug:
“Der finanzielle Betrug hat viele Menschen geschädigt.”
کلاهبرداری مالی به بسیاری از افراد آسیب رسانده است.
Internet-Betrug:
“Immer mehr Menschen fallen auf Internet-Betrug herein.”
تعداد بیشتری از مردم قربانی کلاهبرداری اینترنتی میشوند.
تقلب
Prüfungsbetrug:
“Prüfungsbetrug ist in Schulen ein ernstes Problem.”
تقلب در امتحان در مدارس یک مشکل جدی است.
Sportlicher Betrug:
“Sportlicher Betrug zerstört die Fairness im Wettbewerb.”
تقلب ورزشی انصاف در رقابت را از بین میبرد.
ساختار جمله:
einen Betrug begehen
“Er hat einen Betrug begangen und wurde verhaftet.”
او کلاهبرداری کرد و دستگیر شد.
wegen Betrugs angeklagt werden
“Sie wurde wegen Betrugs angeklagt.”
او به دلیل کلاهبرداری متهم شد.
Opfer von Betrug werden
“Viele Menschen werden Opfer von Betrug.”
بسیاری از مردم قربانی کلاهبرداری میشوند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich begehe einen Betrug
“Ich würde niemals einen Betrug begehen.”
من هرگز کلاهبرداری نمیکنم.
sie begeht einen Betrug (سوم شخص مفرد)
“Sie hat einen Betrug begangen und muss nun die Konsequenzen tragen.”
او کلاهبرداری کرده و اکنون باید با عواقب آن روبرو شود.
sie begehen Betrüge (سوم شخص جمع)
“Sie begehen immer wieder Betrüge, um an Geld zu kommen.”
آنها مدام کلاهبرداری میکنند تا پول به دست آورند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Betrug” برای توصیف کلاهبرداری و تقلب در زمینههای مختلف استفاده کرد.
die Betrugsanzeige-n
اسم “die Betrugsanzeige”
به زبان آلمانی به معنای “شکایت کلاهبرداری” است.
این کلمه به صورت مفرد استفاده میشود و جمع آن “die Betrugsanzeigen”
است. “Betrugsanzeige” به معنای اعلام رسمی یا گزارش کلاهبرداری به مقامات مسئول است.
شکایت کلاهبرداری
گزارش رسمی درباره یک کلاهبرداری به پلیس یا مقامات قضایی.
Beispiel: “Er hat eine Betrugsanzeige bei der Polizei erstattet.”
او یک شکایت کلاهبرداری به پلیس داده است.
مثالهای بیشتر برای “die Betrugsanzeige”:
شکایت کلاهبرداری
Eine offizielle Betrugsanzeige:
“Die Firma hat eine offizielle Betrugsanzeige gegen den ehemaligen Mitarbeiter eingereicht.”
شرکت یک شکایت رسمی کلاهبرداری علیه کارمند سابق خود ارائه کرده است.
Eine anonyme Betrugsanzeige:
“Eine anonyme Betrugsanzeige wurde der Polizei zugespielt.”
یک شکایت کلاهبرداری ناشناس به پلیس ارسال شد.
گزارش کلاهبرداری
Eine Betrugsanzeige erstatten:
“Er hat sich entschlossen, eine Betrugsanzeige zu erstatten.”
او تصمیم گرفت که یک شکایت کلاهبرداری ارائه کند.
Eine Betrugsanzeige verfolgen:
“Die Polizei verfolgt die Betrugsanzeige mit hoher Priorität.”
پلیس با اولویت بالا شکایت کلاهبرداری را پیگیری میکند.
ساختار جمله:
eine Betrugsanzeige erstatten
“Sie hat eine Betrugsanzeige gegen ihren Geschäftspartner erstattet.”
او یک شکایت کلاهبرداری علیه شریک تجاریاش داده است.
——————-
eine Betrugsanzeige einreichen
“Wir müssen eine Betrugsanzeige einreichen, wenn wir betrogen wurden.”
ما باید یک شکایت کلاهبرداری ارائه کنیم اگر مورد کلاهبرداری قرار گرفتیم.
——————-
eine Betrugsanzeige bearbeiten
“Die Staatsanwaltschaft bearbeitet derzeit mehrere Betrugsanzeigen.”
دادستانی در حال حاضر چندین شکایت کلاهبرداری را بررسی میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich erstatte eine Betrugsanzeige
“Ich werde morgen eine Betrugsanzeige bei der Polizei erstatten.”
من فردا یک شکایت کلاهبرداری به پلیس ارائه خواهم داد.
sie erstattet eine Betrugsanzeige (سوم شخص مفرد)
“Sie hat eine Betrugsanzeige gegen den Betrüger erstattet.”
او یک شکایت کلاهبرداری علیه کلاهبردار داده است.
sie erstatten Betrugsanzeigen (سوم شخص جمع)
“Sie erstatten jedes Jahr mehrere Betrugsanzeigen.”
آنها هر سال چندین شکایت کلاهبرداری ارائه میدهند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Betrugsanzeige” برای توصیف شکایت کلاهبرداری در زمینههای مختلف استفاده کرد.
die Boutique-n
اسم “die Boutique”
به زبان آلمانی به معنای “بوتیک” یا “فروشگاه کوچک” است. این کلمه به فروشگاههای کوچک و اختصاصی اشاره دارد که معمولاً کالاهای خاص و لوکس مانند لباس، جواهرات و لوازم جانبی را به فروش میرسانند. جمع این کلمه “die Boutiquen” است.
بوتیک
فروشگاه کوچکی که محصولات خاص و معمولاً لوکس ارائه میدهد.
Beispiel: “Sie hat eine neue Boutique in der Innenstadt eröffnet.”
او یک بوتیک جدید در مرکز شهر افتتاح کرده است.
مثالهای بیشتر برای “die Boutique”:
فروشگاه لباس
Eine exklusive Boutique:
“Diese Boutique bietet exklusive Mode von bekannten Designern an.”
این بوتیک مدهای انحصاری از طراحان مشهور ارائه میدهد.
Eine Modeboutique:
“Ich habe ein wunderschönes Kleid in einer Modeboutique gefunden.”
من یک لباس زیبا در یک بوتیک مد پیدا کردم.
فروشگاه جواهرات
Eine Schmuckboutique:
“Die Schmuckboutique hat eine beeindruckende Auswahl an Ringen und Halsketten.”
بوتیک جواهرات مجموعهای چشمگیر از انگشترها و گردنبندها دارد.
فروشگاه کیف و کفش
Eine Taschenboutique:
“In der Taschenboutique gibt es viele einzigartige Handtaschen.”
در بوتیک کیف بسیاری از کیفهای دستی منحصر به فرد وجود دارد.
ساختار جمله:
eine Boutique eröffnen
“Sie plant, nächstes Jahr eine Boutique zu eröffnen.”
او قصد دارد سال آینده یک بوتیک افتتاح کند.
in einer Boutique einkaufen
“Ich gehe gerne in kleinen Boutiquen einkaufen.”
من دوست دارم در بوتیکهای کوچک خرید کنم.
eine Boutique besuchen
“Wir haben eine Boutique im Stadtzentrum besucht.”
ما یک بوتیک در مرکز شهر را بازدید کردیم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich besuche eine Boutique
“Ich besuche oft eine Boutique, um nach neuen Trends zu suchen.”
من اغلب به یک بوتیک میروم تا به دنبال جدیدترین مدها بگردم.
sie eröffnet eine Boutique (سوم شخص مفرد)
“Sie eröffnet eine Boutique für handgefertigte Kleidung.”
او یک بوتیک برای لباسهای دستساز افتتاح میکند.
sie besuchen Boutiquen (سوم شخص جمع)
“Sie besuchen regelmäßig Boutiquen, um ihre Kollektion zu erweitern.”
آنها به طور منظم بوتیکها را بازدید میکنند تا مجموعه خود را گسترش دهند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Boutique” برای توصیف فروشگاههای کوچک و لوکس در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Einkäufer
خرید کننده
die Einkaufspassage-n
پاساژ
“das Einkaufszentrum-
zentren”
مرکز خرید
die Erregung
تحریک و هیجان
die Filiale-n
شعبه
der Flohmarkt-¨e
بازار (معمولا هفتگی) فروش اجناس دست دوم
die Gegenleistung-en
جبران خدمات
der Gewinn-e
اسم “der Gewinn”
به زبان آلمانی به معنای “سود” یا “برد” است. این کلمه به دستاورد مالی یا موفقیتی که از یک فعالیت یا رقابت به دست میآید، اشاره دارد. جمع این کلمه “die Gewinne” است.
- سود
درآمد یا منفعت مالی که پس از کسر هزینهها باقی میماند.
Beispiel: “Das Unternehmen hat in diesem Jahr einen hohen Gewinn erzielt.”
شرکت امسال سود بالایی کسب کرده است.
- برد
موفقیت یا دستاوردی که در نتیجه یک رقابت یا قرعهکشی به دست میآید.
Beispiel: “Sein Gewinn bei der Lotterie war eine große Überraschung.”
برد او در لاتاری یک شگفتی بزرگ بود.
مثالهای بیشتر برای “der Gewinn”:
سود
Finanzieller Gewinn:
“Der finanzielle Gewinn des Projekts war höher als erwartet.”
سود مالی پروژه بیشتر از حد انتظار بود.
برد
Gewinn im Wettbewerb:
“Ihr Gewinn im Wettbewerb brachte ihr einen großen Preis ein.”
برد او در مسابقه برایش یک جایزه بزرگ به همراه داشت.
ساختار جمله:
einen Gewinn erzielen
“Das Unternehmen hofft, in diesem Quartal einen Gewinn zu erzielen.”
شرکت امیدوار است که در این فصل سودی به دست آورد.
einen Gewinn machen
“Er hat einen großen Gewinn mit seinen Investitionen gemacht.”
او با سرمایهگذاریهای خود سود زیادی کرده است.
einen Gewinn verzeichnen
“Die Firma verzeichnete im letzten Jahr einen signifikanten Gewinn.”
شرکت در سال گذشته یک سود قابل توجه ثبت کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe einen Gewinn
“Ich habe einen kleinen Gewinn bei der Tombola gemacht.”
من در قرعهکشی یک برد کوچک داشتم.
sie erzielt einen Gewinn (سوم شخص مفرد)
“Sie erzielt regelmäßig Gewinne mit ihrem Online-Shop.”
او به طور منظم با فروشگاه آنلاین خود سود میکند.
sie machen Gewinne (سوم شخص جمع)
“Sie machen jedes Jahr erhebliche Gewinne.”
آنها هر سال سود قابل توجهی میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Gewinn” برای توصیف سود و برد در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Handel
اسم “der Handel”
به زبان آلمانی به معنای “تجارت” یا “معامله” است. این کلمه به فعالیت خرید و فروش کالاها و خدمات اشاره دارد. جمع این کلمه “die Händel” است، اگرچه در استفاده روزمره بیشتر از شکل مفرد آن استفاده میشود.
- تجارت
فعالیت خرید و فروش کالاها و خدمات در مقیاس بزرگ.
Beispiel: “Der internationale Handel spielt eine wichtige Rolle in der Weltwirtschaft.”
تجارت بینالمللی نقش مهمی در اقتصاد جهانی ایفا میکند.
- معامله
توافق یا معامله برای خرید و فروش یک کالا یا خدمت.
Beispiel: “Der Handel zwischen den beiden Firmen war erfolgreich.”
معامله بین دو شرکت موفقیتآمیز بود.
مثالهای بیشتر برای “der Handel”:
تجارت
Außenhandel:
“Der Außenhandel eines Landes ist entscheidend für seine wirtschaftliche Entwicklung.”
تجارت خارجی یک کشور برای توسعه اقتصادی آن حیاتی است.
Einzelhandel:
“Der Einzelhandel bietet eine Vielzahl von Produkten direkt an die Verbraucher an.”
خردهفروشی مجموعهای از محصولات را مستقیماً به مصرفکنندگان ارائه میدهد.
Großhandel:
“Der Großhandel verkauft Waren in großen Mengen an Einzelhändler.”
عمدهفروشی کالاها را به صورت عمده به خردهفروشان میفروشد.
معامله
Ein fairer Handel:
“Beide Parteien haben sich auf einen fairen Handel geeinigt.”
هر دو طرف بر سر یک معامله منصفانه توافق کردند.
ساختار جمله:
Handel treiben
“Viele Länder treiben Handel miteinander, um ihre Wirtschaft zu stärken.”
بسیاری از کشورها برای تقویت اقتصاد خود با یکدیگر تجارت میکنند.
im Handel tätig sein
“Er ist seit vielen Jahren im Handel tätig.”
او سالهاست که در تجارت فعالیت میکند.
einen Handel abschließen
“Sie haben einen lukrativen Handel abgeschlossen.”
آنها یک معامله سودآور انجام دادند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich treibe Handel
“Ich treibe Handel mit verschiedenen internationalen Firmen.”
من با شرکتهای بینالمللی مختلف تجارت میکنم.
sie ist im Handel tätig (سوم شخص مفرد)
“Sie ist im Handel tätig und spezialisiert sich auf den Import von Waren.”
او در تجارت فعالیت میکند و در واردات کالا تخصص دارد.
sie treiben Handel (سوم شخص جمع)
“Sie treiben seit Generationen Handel mit landwirtschaftlichen Produkten.”
آنها نسلهاست که با محصولات کشاورزی تجارت میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Handel” برای توصیف تجارت و معامله در زمینههای مختلف استفاده کرد.
معامله
der Hersteller
تولیدکننده
die Kassiererin-nen
صندوقدار زن
die Katastrophe-n
فاجعه
das Kaufhaus-¨er
اسم “das Kaufhaus”
به زبان آلمانی به معنای “فروشگاه بزرگ” یا “فروشگاه زنجیرهای” است. این کلمه به مکانی اشاره دارد که مجموعهای گسترده از کالاها و محصولات مختلف را زیر یک سقف ارائه میدهد. جمع این کلمه “die Kaufhäuser” است.
- فروشگاه بزرگ
مکانی که انواع مختلف کالاها از قبیل پوشاک، لوازم خانگی، الکترونیک و غیره را به فروش میرساند.
Beispiel: “Das Kaufhaus in der Innenstadt bietet eine große Auswahl an Produkten.”
فروشگاه بزرگ در مرکز شهر مجموعهای گسترده از محصولات را ارائه میدهد.
- فروشگاه زنجیرهای
یک زنجیره از فروشگاههای بزرگ که در مکانهای مختلف فعالیت میکنند.
Beispiel: “Diese Kaufhauskette ist in ganz Deutschland bekannt.”
این زنجیره فروشگاه بزرگ در سراسر آلمان شناخته شده است.
مثالهای بیشتر برای “das Kaufhaus”:
فروشگاه بزرگ
Ein modernes Kaufhaus:
“Das moderne Kaufhaus hat mehrere Etagen mit verschiedenen Abteilungen.”
فروشگاه بزرگ مدرن چندین طبقه با بخشهای مختلف دارد.
فروشگاه زنجیرهای
Ein bekanntes Kaufhaus:
“Das bekannte Kaufhaus zieht täglich viele Kunden an.”
فروشگاه بزرگ معروف روزانه بسیاری از مشتریان را جذب میکند.
ساختار جمله:
in ein Kaufhaus gehen
“Ich gehe oft in ein Kaufhaus, um Kleidung zu kaufen.”
من اغلب به یک فروشگاه بزرگ میروم تا لباس بخرم.
ein Kaufhaus besuchen
“Wir haben gestern ein neues Kaufhaus in der Stadt besucht.”
ما دیروز یک فروشگاه بزرگ جدید در شهر را بازدید کردیم.
ein Kaufhaus eröffnen
“Nächsten Monat wird ein neues Kaufhaus in unserer Nachbarschaft eröffnet.”
ماه آینده یک فروشگاه بزرگ جدید در محله ما افتتاح میشود.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich besuche ein Kaufhaus
“Ich besuche regelmäßig das Kaufhaus, um nach Angeboten zu suchen.”
من به طور منظم به فروشگاه بزرگ میروم تا به دنبال تخفیفها بگردم.
sie arbeitet in einem Kaufhaus (سوم شخص مفرد)
“Sie arbeitet in einem Kaufhaus als Verkäuferin.”
او به عنوان فروشنده در یک فروشگاه بزرگ کار میکند.
sie betreiben Kaufhäuser (سوم شخص جمع)
“Sie betreiben mehrere Kaufhäuser in verschiedenen Städten.”
آنها چندین فروشگاه بزرگ در شهرهای مختلف اداره میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Kaufhaus” برای توصیف فروشگاههای بزرگ و زنجیرهای در زمینههای مختلف استفاده کرد.
die Klamotten (PL)
اسم “die Klamotten”
به زبان آلمانی به معنای “لباسها” است. این کلمه به طور غیررسمی و محاورهای برای اشاره به پوشاک و لباسها استفاده میشود. جمع این کلمه “die Klamotten” است و شکل مفرد آن “die Klamotte” به ندرت استفاده میشود.
- لباسها
پوشاکی که افراد به تن میکنند.
Beispiel: “Ich muss meine Klamotten waschen.”
من باید لباسهایم را بشویم.
- پوشاک غیررسمی
لباسهای غیررسمی و روزمره.
Beispiel: “Zieh dir bequeme Klamotten an.”
لباسهای راحت بپوش.
مثالهای بیشتر برای “die Klamotten”:
خرید لباس
Neue Klamotten kaufen:
“Sie ging in die Stadt, um neue Klamotten zu kaufen.”
او به شهر رفت تا لباسهای جدید بخرد.
مرتب کردن لباسها
Klamotten aufräumen:
“Ich muss meine Klamotten im Schrank aufräumen.”
من باید لباسهایم را در کمد مرتب کنم.
ساختار جمله:
Klamotten tragen
“Er trägt immer modische Klamotten.”
او همیشه لباسهای مد روز میپوشد.
Klamotten anprobieren
“Ich möchte diese Klamotten anprobieren, bevor ich sie kaufe.”
من میخواهم این لباسها را قبل از خرید امتحان کنم.
Klamotten aussortieren
“Es ist Zeit, meine alten Klamotten auszusortieren.”
وقت آن است که لباسهای قدیمیام را جدا کنم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich sortiere Klamotten aus
“Ich sortiere regelmäßig meine Klamotten aus, um Platz zu schaffen.”
من به طور منظم لباسهایم را جدا میکنم تا جا باز کنم.
sie kauft Klamotten (سوم شخص مفرد)
“Sie kauft ihre Klamotten meistens online.”
او معمولاً لباسهایش را به صورت آنلاین میخرد.
sie waschen Klamotten (سوم شخص جمع)
“Sie waschen ihre Klamotten zusammen in der Wäscherei.”
آنها لباسهایشان را با هم در رختشویخانه میشویند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Klamotten” برای توصیف لباسها و پوشاک در زمینههای مختلف استفاده کرد.
لباسها
das Kopfschütteln
اسم “das Kopfschütteln”
به زبان آلمانی به معنای “تکان دادن سر” است. این کلمه به حرکت سر به چپ و راست برای نشان دادن عدم توافق، ناباوری یا ناراحتی اشاره دارد. جمع این کلمه “die Kopfschütteln” است، هرچند که در استفاده روزمره معمولاً به صورت مفرد استفاده میشود.
- نشان دادن عدم توافق
تکان دادن سر برای نشان دادن اینکه با چیزی موافق نیستید.
Beispiel: “Sein Kopfschütteln zeigte deutlich, dass er nicht einverstanden war.”
تکان دادن سرش به وضوح نشان داد که او موافق نیست.
- نشان دادن ناباوری
تکان دادن سر برای نشان دادن اینکه از چیزی شگفتزده یا متعجب شدهاید.
Beispiel: “Das Kopfschütteln der Zuschauer zeigte ihre Überraschung.”
تکان دادن سر تماشاگران نشاندهنده تعجب آنها بود.
- نشان دادن ناراحتی
تکان دادن سر برای بیان ناراحتی یا ناامیدی.
Beispiel: “Mit einem Kopfschütteln verließ er den Raum.”
با تکان دادن سر از اتاق خارج شد.
مثالهای بیشتر برای “das Kopfschütteln”:
نشان دادن عدم توافق
Ein missbilligendes Kopfschütteln:
“Ihr missbilligendes Kopfschütteln zeigte ihre Ablehnung.”
تکان دادن سر ناپسند او نشاندهنده مخالفتش بود.
نشان دادن ناباوری
Ein erstauntes Kopfschütteln:
“Sein erstauntes Kopfschütteln zeigte, dass er die Nachricht nicht glauben konnte.”
تکان دادن سر متعجب او نشان داد که نمیتوانست خبر را باور کند.
نشان دادن ناراحتی
Ein enttäuschtes Kopfschütteln:
“Ihr enttäuschtes Kopfschütteln war offensichtlich.”
تکان دادن سر ناامید او واضح بود.
ساختار جمله:
ein Kopfschütteln als Antwort
“Auf seine Frage bekam er nur ein Kopfschütteln als Antwort.”
به سوالش فقط یک تکان دادن سر به عنوان جواب دریافت کرد.
mit einem Kopfschütteln reagieren
“Er reagierte auf den Vorschlag mit einem Kopfschütteln.”
او به پیشنهاد با تکان دادن سر واکنش نشان داد.
ein Kopfschütteln verursachen
“Die Entscheidung des Chefs verursachte viel Kopfschütteln unter den Mitarbeitern.”
تصمیم رئیس باعث شد بسیاری از کارکنان سرشان را تکان دهند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich reagiere mit einem Kopfschütteln
“Ich reagiere oft mit einem Kopfschütteln, wenn ich etwas Unverständliches höre.”
من اغلب با تکان دادن سر واکنش نشان میدهم وقتی چیزی غیرقابل درک میشنوم.
sie reagiert mit einem Kopfschütteln (سوم شخص مفرد)
“Sie reagiert immer mit einem Kopfschütteln, wenn sie frustriert ist.”
او همیشه وقتی ناامید میشود، با تکان دادن سر واکنش نشان میدهد.
sie reagieren mit Kopfschütteln (سوم شخص جمع)
“Sie reagierten alle mit Kopfschütteln auf die unerwartete Nachricht.”
آنها همه با تکان دادن سر به خبر غیرمنتظره واکنش نشان دادند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Kopfschütteln” برای توصیف حرکت سر به منظور نشان دادن عدم توافق، ناباوری یا ناراحتی استفاده کرد.
der Kunde-n
مشتری
das Lager
انبارکالا
کمپ
der Lebensunterhalt
اسم “der Lebensunterhalt”
به زبان آلمانی به معنای “معاش” یا “هزینه زندگی” است. این کلمه به منابع مالی و اقتصادی اشاره دارد که فرد برای تأمین نیازهای روزمره خود از قبیل غذا، مسکن، لباس و سایر نیازهای اساسی استفاده میکند. جمع این کلمه “die Lebensunterhalte” است، هرچند که در استفاده روزمره بیشتر به صورت مفرد استفاده میشود.
- معاش
مجموعه منابع و درآمدی که برای زندگی روزمره لازم است.
Beispiel: “Er arbeitet hart, um seinen Lebensunterhalt zu verdienen.”
او سخت کار میکند تا معاش خود را تامین کند.
- هزینه زندگی
مقدار پولی که برای تأمین نیازهای اساسی زندگی لازم است.
Beispiel: “Die Kosten für den Lebensunterhalt sind in den letzten Jahren gestiegen.”
هزینههای زندگی در سالهای اخیر افزایش یافته است.
مثالهای بیشتر برای “der Lebensunterhalt”:
معاش
Den Lebensunterhalt sichern:
“Sie muss zwei Jobs haben, um den Lebensunterhalt ihrer Familie zu sichern.”
او باید دو شغل داشته باشد تا معاش خانوادهاش را تأمین کند.
هزینه زندگی
Hohe Kosten für den Lebensunterhalt:
“In großen Städten sind die Kosten für den Lebensunterhalt oft sehr hoch.”
در شهرهای بزرگ هزینههای زندگی اغلب بسیار بالا است.
ساختار جمله:
seinen Lebensunterhalt verdienen
“Er verdient seinen Lebensunterhalt als Lehrer.”
او معاش خود را به عنوان معلم تأمین میکند.
für den Lebensunterhalt arbeiten
“Sie arbeitet hart, um für ihren Lebensunterhalt zu sorgen.”
او سخت کار میکند تا معاش خود را تأمین کند.
den Lebensunterhalt bestreiten
“Er bestreitet den Lebensunterhalt für seine ganze Familie.”
او معاش کل خانوادهاش را تأمین میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich verdiene meinen Lebensunterhalt
“Ich verdiene meinen Lebensunterhalt durch freiberufliche Arbeit.”
من معاش خود را از طریق کار آزاد تأمین میکنم.
sie verdient ihren Lebensunterhalt (سوم شخص مفرد)
“Sie verdient ihren Lebensunterhalt als Krankenschwester.”
او معاش خود را به عنوان پرستار تأمین میکند.
sie verdienen ihren Lebensunterhalt (سوم شخص جمع)
“Sie verdienen ihren Lebensunterhalt mit dem Verkauf von Kunsthandwerk.”
آنها معاش خود را از طریق فروش صنایع دستی تأمین میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Lebensunterhalt” برای توصیف معاش و هزینه زندگی در زمینههای مختلف استفاده کرد.
مخارج زندگی
der Lieferant-en
اسم “der Lieferant”
به زبان آلمانی به معنای “تأمینکننده” یا “فروشنده” است.
این کلمه به شخص یا شرکتی اشاره دارد که کالاها یا خدمات را به مشتریان یا شرکتهای دیگر تحویل میدهد. جمع این کلمه “die Lieferanten” است.
- تأمینکننده
شخص یا شرکتی که محصولات یا خدمات را به دیگران ارائه میدهد.
Beispiel: “Der Lieferant hat die bestellten Waren pünktlich geliefert.”
تأمینکننده کالاهای سفارشدادهشده را بهموقع تحویل داد.
- فروشنده
شخص یا شرکتی که مسئول فروش و تحویل کالاها یا خدمات است.
Beispiel: “Unser Lieferant bietet immer hochwertige Produkte an.”
تأمینکننده ما همیشه محصولات باکیفیت ارائه میدهد.
مثالهای بیشتر برای “der Lieferant”:
تأمینکننده
Ein zuverlässiger Lieferant:
“Wir arbeiten seit Jahren mit einem zuverlässigen Lieferanten zusammen.”
ما سالهاست که با یک تأمینکننده قابل اعتماد همکاری میکنیم.
فروشنده
Ein neuer Lieferant:
“Wir haben einen neuen Lieferanten für unsere Büromaterialien gefunden.”
ما یک تأمینکننده جدید برای لوازم اداریمان پیدا کردهایم.
ساختار جمله:
mit einem Lieferant zusammenarbeiten
“Wir arbeiten eng mit unseren Lieferanten zusammen, um die besten Produkte zu bekommen.”
ما با تأمینکنندگان خود همکاری نزدیکی داریم تا بهترین محصولات را دریافت کنیم.
einen Lieferant auswählen
“Es ist wichtig, den richtigen Lieferanten für unser Geschäft auszuwählen.”
انتخاب تأمینکننده مناسب برای کسبوکارمان مهم است.
von einem Lieferant beliefern
“Wir werden regelmäßig von diesem Lieferanten beliefert.”
ما به طور منظم توسط این تأمینکننده تحویل میگیریم.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich arbeite mit einem Lieferant
“Ich arbeite seit vielen Jahren mit demselben Lieferanten.”
من سالهاست که با همان تأمینکننده کار میکنم.
sie wählt einen Lieferant (سوم شخص مفرد)
“Sie wählt immer die besten Lieferanten für ihre Projekte aus.”
او همیشه بهترین تأمینکنندگان را برای پروژههایش انتخاب میکند.
sie arbeiten mit Lieferanten (سوم شخص جمع)
“Sie arbeiten mit mehreren Lieferanten aus verschiedenen Ländern.”
آنها با چندین تأمینکننده از کشورهای مختلف کار میکنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Lieferant” برای توصیف تأمینکنندگان و فروشندگان در زمینههای مختلف استفاده کرد.
das Markenprodukt-e
اسم “das Markenprodukt”
به زبان آلمانی به معنای “محصول برند” یا “محصول مارکدار” است. این کلمه به محصولی اشاره دارد که تحت یک نام تجاری شناخته شده تولید و فروخته میشود. جمع این کلمه “die Markenprodukte” است.
- محصول برند
محصولی که تحت یک نام تجاری خاص تولید میشود و معمولاً با کیفیت بالا شناخته میشود.
Beispiel: “Ich kaufe lieber Markenprodukte, weil sie oft langlebiger sind.”
من ترجیح میدهم محصولات برند بخرم چون معمولاً دوام بیشتری دارند.
- محصول مارکدار
محصولی که با نام و لوگوی یک برند مشخص عرضه میشود.
Beispiel: “Das neue Markenprodukt der Firma hat viel Aufmerksamkeit erregt.”
محصول مارکدار جدید شرکت توجه زیادی را جلب کرده است.
مثالهای بیشتر برای “das Markenprodukt”:
محصول برند
Ein hochwertiges Markenprodukt:
“Dieses hochwertige Markenprodukt ist sehr beliebt bei den Kunden.”
این محصول برند با کیفیت بالا نزد مشتریان بسیار محبوب است.
محصول مارکدار
Ein teures Markenprodukt:
“Einige Menschen geben gerne mehr Geld für teure Markenprodukte aus.”
برخی افراد دوست دارند برای محصولات مارکدار گرانتر پول بیشتری بپردازند.
ساختار جمله:
ein Markenprodukt kaufen
“Ich habe beschlossen, ein Markenprodukt zu kaufen, weil es zuverlässiger ist.”
من تصمیم گرفتم یک محصول برند بخرم چون قابلاعتمادتر است.
ein neues Markenprodukt einführen
“Die Firma wird nächstes Jahr ein neues Markenprodukt einführen.”
شرکت سال آینده یک محصول برند جدید معرفی خواهد کرد.
ein Markenprodukt bevorzugen
“Viele Kunden bevorzugen Markenprodukte wegen ihrer Qualität.”
بسیاری از مشتریان محصولات برند را به دلیل کیفیتشان ترجیح میدهند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich kaufe ein Markenprodukt
“Ich kaufe immer ein Markenprodukt, wenn es um Elektronik geht.”
من همیشه یک محصول برند میخرم وقتی که به الکترونیک مربوط میشود.
sie bevorzugt ein Markenprodukt (سوم شخص مفرد)
“Sie bevorzugt ein Markenprodukt, weil es länger hält.”
او یک محصول برند را ترجیح میدهد چون دوام بیشتری دارد.
sie kaufen Markenprodukte (سوم شخص جمع)
“Sie kaufen nur Markenprodukte für ihre Kinder.”
آنها فقط محصولات برند برای فرزندانشان میخرند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Markenprodukt” برای توصیف محصولات برند و مارکدار در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Muffel
اسم “der Muffel”
به زبان آلمانی به معنای “آدم نقنقو” یا “کسی که به چیزی علاقه ندارد” است.
این کلمه به فردی اشاره دارد که معمولاً در مورد چیزی بیمیل یا بیعلاقه است و اغلب نگرش منفی یا نارضایتی نسبت به آن دارد. جمع این کلمه “die Muffel” است.
- آدم نقنقو
فردی که همیشه از چیزی ناراضی است یا درباره چیزی نق میزند.
Beispiel: “Er ist ein richtiger Muffel, wenn es um Partys geht.”
او واقعاً آدم نقنقویی است وقتی صحبت از مهمانیها میشود.
- بیعلاقه
فردی که نسبت به چیزی علاقهای ندارد.
Beispiel: “Sie ist ein Sportmuffel und geht nie ins Fitnessstudio.”
او به ورزش علاقهای ندارد و هرگز به باشگاه نمیرود.
مثالهای بیشتر برای “der Muffel”:
آدم نقنقو
Ein Morgenmuffel:
“Er ist ein Morgenmuffel und braucht immer Zeit, um wach zu werden.”
او آدم نقنقوی صبحگاهی است و همیشه نیاز به زمان دارد تا بیدار شود.
بیعلاقه
Ein Lesemuffel:
“Mein Bruder ist ein Lesemuffel und liest nie Bücher.”
برادرم علاقهای به خواندن ندارد و هرگز کتاب نمیخواند.
ساختار جمله:
ein Muffel sein
“Er ist ein echter Muffel, wenn es um Sport geht.”
او واقعاً به ورزش علاقهای ندارد.
als Muffel bekannt sein
“Sie ist als Muffel bekannt, wenn es um Reisen geht.”
او به عنوان کسی که به سفر علاقهای ندارد شناخته شده است.
sich wie ein Muffel verhalten
“Er verhält sich wie ein Muffel, wenn wir ins Kino gehen wollen.”
او وقتی میخواهیم به سینما برویم مثل آدمهای بیعلاقه رفتار میکند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich bin ein Muffel
“Ich bin ein Muffel, wenn es um Tanzen geht.”
من به رقصیدن علاقهای ندارم.
sie ist ein Muffel (سوم شخص مفرد)
“Sie ist ein Muffel, wenn es um Kochen geht.”
او به آشپزی علاقهای ندارد.
sie sind Muffel (سوم شخص جمع)
“Sie sind echte Muffel, wenn es um Outdoor-Aktivitäten geht.”
آنها واقعاً به فعالیتهای خارج از خانه علاقهای ندارند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Muffel” برای توصیف افراد نقنقو یا بیعلاقه در زمینههای مختلف استفاده کرد.
das Online-shopping
خرید آنلاین
der Prozess-e
اسم “der Prozess”
به زبان آلمانی به معنای “فرآیند” یا “محاکمه” است. این کلمه بسته به زمینه استفاده، میتواند به یک سری مراحل یا عملیات برای رسیدن به یک نتیجه اشاره داشته باشد یا به جریان قانونی که در دادگاه صورت میگیرد. جمع این کلمه “die Prozesse” است.
- فرآیند
سری مراحلی که برای انجام یا تکمیل یک کار دنبال میشود.
“Der Produktionsprozess in der Fabrik ist sehr effizient.”
فرآیند تولید در کارخانه بسیار کارآمد است.
- محاکمه
جریان قانونی که در دادگاه صورت میگیرد.
“Der Prozess gegen den Angeklagten begann gestern.”
محاکمه متهم دیروز آغاز شد.
مثالهای بیشتر برای “der Prozess”:
فرآیند
Ein komplizierter Prozess:
“Das Projekt erfordert einen komplizierten Prozess, um abgeschlossen zu werden.”
پروژه نیاز به یک فرآیند پیچیده دارد تا به اتمام برسد.
محاکمه
Ein langer Prozess:
“Der Prozess zog sich über mehrere Monate hin.”
محاکمه چندین ماه طول کشید.
ساختار جمله:
einen Prozess durchlaufen
“Jedes Produkt muss einen Qualitätskontrollprozess durchlaufen.”
هر محصول باید یک فرآیند کنترل کیفیت را طی کند.
einen Prozess optimieren
“Wir versuchen, den Produktionsprozess zu optimieren.”
ما سعی میکنیم فرآیند تولید را بهینه کنیم.
einen Prozess gewinnen
“Der Kläger hofft, den Prozess zu gewinnen.”
شاکی امیدوار است که محاکمه را ببرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich durchlaufe einen Prozess
“Ich durchlaufe derzeit einen Lernprozess, um meine Fähigkeiten zu verbessern.”
من در حال حاضر یک فرآیند یادگیری را طی میکنم تا مهارتهایم را بهبود ببخشم.
sie optimiert den Prozess (سوم شخص مفرد)
“Sie optimiert den Prozess, um die Effizienz zu steigern.”
او فرآیند را بهینه میکند تا کارایی را افزایش دهد.
sie gewinnen Prozesse (سوم شخص جمع)
“Sie gewinnen regelmäßig Prozesse aufgrund ihrer exzellenten Anwälte.”
آنها به طور منظم به دلیل وکلای عالی خود، محاکمهها را میبرند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Prozess” برای توصیف فرآیندها و محاکمهها در زمینههای مختلف استفاده کرد.
پروسه
der Rabatt-e
اسم “der Rabatt”
به زبان آلمانی به معنای “تخفیف” است.
این کلمه به کاهشی در قیمت اصلی یک کالا یا خدمت اشاره دارد که به مشتریان به عنوان مشوق خرید ارائه میشود.
جمع این کلمه “die Rabatte” است.
“Im Winter gibt es oft hohe Rabatte auf Kleidung.”
در زمستان اغلب تخفیفهای زیادی بر روی لباسها وجود دارد.
مثالهای بیشتر برای “der Rabatt”:
“Der Laden bietet einen großzügigen Rabatt auf alle Elektronikprodukte an.”
فروشگاه یک تخفیف سخاوتمندانه بر روی تمام محصولات الکترونیکی ارائه میدهد.
“Im Sommer gibt es saisonale Rabatte auf Gartenmöbel.”
در تابستان تخفیفهای فصلی بر روی مبلمان باغ وجود دارد.
“Stammkunden erhalten einen Treuerabatt von 10%.”
مشتریان دائمی یک تخفیف وفاداری ۱۰ درصدی دریافت میکنند.
ساختار جمله:
einen Rabatt anbieten
“Der Händler bietet einen Rabatt von 20% auf alle Waren an.”
فروشنده یک تخفیف ۲۰ درصدی بر روی تمام کالاها ارائه میدهد.
einen Rabatt erhalten
“Kunden können bei Vorlage eines Gutscheins einen Rabatt erhalten.”
مشتریان میتوانند با ارائه یک کوپن تخفیف دریافت کنند.
einen Rabatt gewähren
“Das Geschäft gewährt einen Rabatt für Studierende.”
فروشگاه یک تخفیف برای دانشجویان در نظر گرفته است.
einen Rabatt aushandeln
“Es ist oft möglich, bei großen Einkäufen einen Rabatt auszuhandeln.”
اغلب ممکن است در خریدهای بزرگ یک تخفیف مذاکره کرد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich biete einen Rabatt an
“Ich biete meinen Kunden einen speziellen Rabatt für die Feiertage an.”
من به مشتریانم یک تخفیف ویژه برای تعطیلات ارائه میدهم.
sie erhält einen Rabatt (سوم شخص مفرد)
“Sie erhält einen Rabatt, weil sie Stammkundin ist.”
او یک تخفیف دریافت میکند زیرا مشتری دائمی است.
sie bieten Rabatte an (سوم شخص جمع)
“Sie bieten Rabatte auf ausgewählte Artikel an.”
آنها بر روی محصولات منتخب تخفیف ارائه میدهند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Rabatt” برای توصیف تخفیفها در زمینههای مختلف استفاده کرد.
die Rendite-n
اسم “die Rendite”
به زبان آلمانی به معنای “بازده” یا “نرخ بازگشت سرمایه” است.
این کلمه به سودی اشاره دارد که از یک سرمایهگذاری به دست میآید و
به صورت درصدی از مقدار سرمایهگذاری اولیه بیان میشود. جمع این کلمه “die Renditen” است.
بازده سرمایهگذاری
“Die Rendite meiner Aktien ist dieses Jahr gestiegen.”
بازده سهام من امسال افزایش یافته است.
مثالهای بیشتر برای “die Rendite”:
“Eine hohe Rendite”
“Er hat eine hohe Rendite aus seiner Immobilieninvestition erzielt.”
او از سرمایهگذاری در املاک خود بازده بالایی به دست آورده است.
“Eine niedrige Rendite”
“Das Sparkonto bietet nur eine niedrige Rendite.”
حساب پسانداز فقط بازده کمی ارائه میدهد.
ساختار جمله:
eine Rendite erzielen
“Mit dieser Strategie können Sie eine gute Rendite erzielen.”
با این استراتژی میتوانید بازده خوبی به دست آورید.
eine Rendite erwarten
“Investoren erwarten eine Rendite von mindestens 5%.”
سرمایهگذاران حداقل بازده ۵ درصد را انتظار دارند.
eine Rendite berechnen
“Bevor Sie investieren, sollten Sie die potenzielle Rendite berechnen.”
قبل از سرمایهگذاری، باید بازده احتمالی را محاسبه کنید.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich erziele eine Rendite
“Ich erziele eine Rendite von 7% auf meine Investitionen.”
من از سرمایهگذاریهایم ۷ درصد بازده به دست میآورم.
sie erwartet eine Rendite (سوم شخص مفرد)
“Sie erwartet eine hohe Rendite aus ihrem neuen Geschäft.”
او از کسبوکار جدیدش بازده بالایی انتظار دارد.
sie erzielen Renditen (سوم شخص جمع)
“Sie erzielen regelmäßig gute Renditen auf ihre Anlagen.”
آنها به طور منظم از سرمایهگذاریهایشان بازده خوبی به دست میآورند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “die Rendite” برای توصیف بازده و نرخ بازگشت سرمایه در زمینههای مختلف استفاده کرد.
der Schlussverkauf-¨e
اسم “der Schlussverkauf”
به زبان آلمانی به معنای “حراجی پایان فصل” یا “فروش ویژه پایان فصل” است.
این کلمه به رویدادی اشاره دارد که در پایان یک فصل، فروشگاهها کالاهای خود را با تخفیفهای قابل توجه به فروش میرسانند تا موجودی خود را تخلیه کنند. جمع این کلمه “die Schlussverkäufe” است.
حراجی پایان فصل
“Der Schlussverkauf beginnt nächste Woche mit großen Rabatten.”
حراجی پایان فصل از هفته آینده با تخفیفهای بزرگ آغاز میشود.
مثالهای بیشتر برای “der Schlussverkauf”:
“Ein großer Schlussverkauf”
“Im Januar gibt es einen großen Schlussverkauf in vielen Geschäften.”
در ژانویه، حراجی پایان فصل بزرگی در بسیاری از فروشگاهها وجود دارد.
“Ein Sommerschlussverkauf”
“Der Sommerschlussverkauf ist die beste Zeit, um Sommerkleidung günstig zu kaufen.”
حراجی پایان فصل تابستان بهترین زمان برای خرید لباسهای تابستانی با قیمت مناسب است.
ساختار جمله:
zum Schlussverkauf gehen
“Wir gehen morgen zum Schlussverkauf, um günstige Angebote zu finden.”
ما فردا به حراجی پایان فصل میرویم تا پیشنهادات ارزان پیدا کنیم.
im Schlussverkauf kaufen
“Ich habe viele Schnäppchen im Schlussverkauf gefunden.”
من بسیاری از تخفیفها را در حراجی پایان فصل پیدا کردم.
den Schlussverkauf nutzen
“Sie sollten den Schlussverkauf nutzen, um Geld zu sparen.”
باید از حراجی پایان فصل استفاده کنید تا پول پسانداز کنید.
Beispiele mit den Pronomen “ich” und “sie”:
ich gehe zum Schlussverkauf
“Ich gehe jedes Jahr zum Schlussverkauf, um Kleidung für die nächste Saison zu kaufen.”
من هر سال به حراجی پایان فصل میروم تا لباسهای فصل بعدی را بخرم.
sie kauft im Schlussverkauf (3. Person Singular)
“Sie kauft ihre Weihnachtsgeschenke immer im Schlussverkauf.”
او همیشه هدیههای کریسمس خود را در حراجی پایان فصل میخرد.
sie nutzen den Schlussverkauf (3. Person Plural)
“Sie nutzen den Schlussverkauf, um Elektronikartikel günstiger zu bekommen.”
آنها از حراجی پایان فصل استفاده میکنند تا لوازم الکترونیکی را ارزانتر تهیه کنند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “der Schlussverkauf” برای توصیف حراجیها و فروشهای ویژه پایان فصل در زمینههای مختلف استفاده کرد.
das Schnäppchen
اسم “das Schnäppchen”
به زبان آلمانی به معنای “خرید ارزان” یا “پیشنهاد ویژه” یا “معامله خوب” است. این کلمه به کالا یا خدماتی اشاره دارد که با قیمت بسیار پایینتر از معمول یا با تخفیف ویژه به فروش میرسد. جمع این کلمه “die Schnäppchen” است.
خرید ارزان
“Ich habe ein tolles Schnäppchen im Schlussverkauf gefunden.”
من یک خرید عالی و ارزان در حراجی پایان فصل پیدا کردم.
مثالهای بیشتر برای “das Schnäppchen”:
“Ein unglaubliches Schnäppchen”
“Diese Designer-Handtasche war ein unglaubliches Schnäppchen.”
این کیف دستی طراح باورنکردنی ارزان بود.
“Ein Schnäppchen machen”
“Wenn man früh genug kommt, kann man echte Schnäppchen machen.”
اگر زود برسید، میتوانید خریدهای بسیار ارزان و خوبی انجام دهید.
ساختار جمله:
nach Schnäppchen suchen
“Ich gehe gerne auf Flohmärkte, um nach Schnäppchen zu suchen.”
من دوست دارم به بازارهای دستدومفروشی بروم تا به دنبال خریدهای ارزان بگردم.
ein Schnäppchen ergattern
“Er hat es geschafft, im Elektronikgeschäft ein echtes Schnäppchen zu ergattern.”
او موفق شد در فروشگاه الکترونیکی یک خرید ارزان واقعی انجام دهد.
“Ich habe gestern ein echtes Schnäppchen im Ausverkauf gemacht.”
من دیروز یک معامله خوب در حراجی انجام دادم.
“Auf dem Flohmarkt kann man oft Schnäppchen finden.”
در بازار دستدومفروشی میتوان اغلب خریدهای ارزان پیدا کرد.
“Das neue Handy war ein echtes Schnäppchen.”
گوشی جدید یک خرید ارزان واقعی بود.
“Er liebt es, nach Schnäppchen im Internet zu suchen.”
او عاشق جستجو برای معاملات خوب در اینترنت است.
“In diesem Geschäft gibt es immer wieder tolle Schnäppchen.”
در این فروشگاه همیشه خریدهای ارزان عالی پیدا میشود.
ein Schnäppchen anbieten
“Viele Online-Shops bieten täglich neue Schnäppchen an.”
بسیاری از فروشگاههای آنلاین روزانه پیشنهادات ویژه و خریدهای ارزان ارائه میدهند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich finde ein Schnäppchen
“Ich finde oft Schnäppchen in Secondhand-Läden.”
من اغلب در فروشگاههای دست دوم خریدهای ارزان پیدا میکنم.
sie sucht nach Schnäppchen (سوم شخص مفرد)
“Sie sucht immer nach Schnäppchen, wenn sie einkaufen geht.”
او همیشه وقتی به خرید میرود به دنبال خریدهای ارزان میگردد.
sie ergattern Schnäppchen (سوم شخص جمع)
“Sie ergattern immer die besten Schnäppchen im Schlussverkauf.”
آنها همیشه بهترین خریدهای ارزان را در حراجی پایان فصل به دست میآورند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه میتوان از اسم “das Schnäppchen” برای توصیف خریدهای ارزان و پیشنهادات ویژه در زمینههای مختلف استفاده کرد.
کالای حراجی
die Schulden (PL)
اسم “die Schulden”
به زبان آلمانی به معنای “بدهیها” است. این کلمه به پول یا مقدار مالی اشاره دارد که یک شخص یا سازمان به دیگران بدهکار است و باید بازپرداخت شود. “Schulden” به طور معمول در جمع استفاده میشود و شکل مفرد آن “die Schuld” به معنای “بدهی” یا “گناه” است، که معمولاً به معنای متفاوتی به کار میرود.
“Er hat viele Schulden und muss dringend einen Plan zur Rückzahlung erstellen.”
او بدهیهای زیادی دارد و باید فوراً یک برنامه برای بازپرداخت آنها تنظیم کند.
مثالهای بیشتر برای “die Schulden”:
“Hohe Schulden”
“Viele Studenten haben nach ihrem Studium hohe Schulden.”
بسیاری از دانشجویان پس از تحصیل بدهیهای زیادی دارند.
“Schulden machen”
“Es ist leicht, Schulden zu machen, aber schwer, sie zurückzuzahlen.”
بدهی ایجاد کردن آسان است، اما پرداخت آن سخت است.
“Schulden tilgen”
“Sie plant, ihre Schulden innerhalb von fünf Jahren zu tilgen.”
او قصد دارد بدهیهایش را در عرض پنج سال بپردازد.
ساختار جمله:
Schulden haben
“Ich habe immer noch Schulden von meinem Autokredit.”
من هنوز بدهیهای وام خودروی خود را دارم.
Schulden zurückzahlen
“Er muss seine Schulden an die Bank zurückzahlen.”
او باید بدهیهایش را به بانک بازپرداخت کند.
in Schulden geraten
“Durch unerwartete Ausgaben geriet er in Schulden.”
به دلیل هزینههای غیرمنتظره، او دچار بدهی شد.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich habe Schulden
“Ich habe Schulden bei meiner Familie, die ich bald zurückzahlen möchte.”
من به خانوادهام بدهی دارم که میخواهم به زودی آن را بازپرداخت کنم.
sie hat Schulden (سوم شخص مفرد)
“Sie hat Schulden bei mehreren Kreditkartenunternehmen.”
او به چندین شرکت کارت اعتباری بدهی دارد.
sie haben Schulden (سوم شخص جمع)
“Sie haben Schulden und versuchen, ihre Finanzen zu stabilisieren.”
آنها بدهی دارند و تلاش میکنند تا وضعیت مالی خود را تثبیت کنند.
خلاصه:
“die Schulden” به معنای “بدهیها” است و به پولی اشاره دارد که باید به دیگران بازپرداخت شود. این کلمه در بسیاری از زمینهها استفاده میشود تا وضعیت مالی و تعهدات مالی افراد یا سازمانها را توصیف کند.
das Schwarzfahren
اسم “das Schwarzfahren” به زبان آلمانی به معنای “بدون بلیت سفر کردن” است. این کلمه به عملی اشاره دارد که در آن شخص بدون داشتن بلیت معتبر از وسایل حمل و نقل عمومی مانند اتوبوس، مترو، تراموا یا قطار استفاده میکند. این عمل غیرقانونی است و معمولاً جریمه در پی دارد.
بدون بلیت سفر کردن
“Er wurde beim Schwarzfahren in der U-Bahn erwischt.”
او در حالی که بدون بلیت با مترو سفر میکرد، دستگیر شد.
مثالهای بیشتر برای “das Schwarzfahren”:
“Eine Strafe für Schwarzfahren”
“Die Strafe für Schwarzfahren kann sehr hoch sein.”
جریمه برای بدون بلیت سفر کردن میتواند بسیار سنگین باشد.
“Schwarzfahren ist illegal”
“Schwarzfahren ist illegal und wird mit einer Geldstrafe geahndet.”
بدون بلیت سفر کردن غیرقانونی است و با جریمه نقدی مجازات میشود.
ساختار جمله:
beim Schwarzfahren erwischt werden
“Er wurde schon zweimal beim Schwarzfahren erwischt.”
او تا کنون دو بار در حال بدون بلیت سفر کردن دستگیر شده است.
eine Strafe für Schwarzfahren bekommen
“Wenn man beim Schwarzfahren erwischt wird, bekommt man eine hohe Strafe.”
اگر کسی در حال بدون بلیت سفر کردن دستگیر شود، جریمه سنگینی میگیرد.
Schwarzfahren vermeiden
“Es ist besser, Schwarzfahren zu vermeiden und ein gültiges Ticket zu kaufen.”
بهتر است از بدون بلیت سفر کردن اجتناب کنید و یک بلیت معتبر بخرید.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich wurde beim Schwarzfahren erwischt
“Ich wurde einmal beim Schwarzfahren erwischt und musste eine Strafe zahlen.”
من یک بار در حال بدون بلیت سفر کردن دستگیر شدم و مجبور به پرداخت جریمه شدم.
sie fährt Schwarz (سوم شخص مفرد)
“Sie fährt manchmal Schwarz, weil sie kein Geld für ein Ticket hat.”
او گاهی بدون بلیت سفر میکند چون پولی برای خرید بلیت ندارد.
sie fahren Schwarz (سوم شخص جمع)
“Viele Jugendliche fahren Schwarz, obwohl sie wissen, dass es illegal ist.”
بسیاری از جوانان بدون بلیت سفر میکنند، حتی اگر بدانند که این کار غیرقانونی است.
خلاصه:
“das Schwarzfahren” به معنای “بدون بلیت سفر کردن” است و به استفاده غیرقانونی از وسایل حمل و نقل عمومی بدون داشتن بلیت معتبر اشاره دارد. این عمل معمولاً با جریمه و پیامدهای قانونی همراه است.
بدون بلیط سوار شدن
der Trick-s
شگرد- ترفند- حیله
der Umsatz-¨e
اسم “der Umsatz”
به زبان آلمانی به معنای “فروش” یا “درآمد” است.
این کلمه به مجموع پولی اشاره دارد که از فروش کالاها یا خدمات در یک دوره زمانی مشخص به دست میآید. جمع این کلمه “die Umsätze” است.
فروش یا درآمد
“Der Umsatz des Unternehmens ist im letzten Quartal gestiegen.”
فروش شرکت در سهماهه گذشته افزایش یافته است.
مثالهای بیشتر برای “der Umsatz”:
“Hoher Umsatz”
“Das Geschäft hat in der Weihnachtszeit einen hohen Umsatz erzielt.”
فروشگاه در فصل کریسمس فروش بالایی داشته است.
“Niedriger Umsatz”
“Aufgrund der wirtschaftlichen Krise ist der Umsatz gesunken.”
به دلیل بحران اقتصادی فروش کاهش یافته است.
ساختار جمله:
den Umsatz steigern
“Wir müssen unsere Marketingstrategie verbessern, um den Umsatz zu steigern.”
ما باید استراتژی بازاریابی خود را بهبود دهیم تا فروش را افزایش دهیم.
einen Umsatz erzielen
“Das Unternehmen hat im letzten Jahr einen Umsatz von 1 Million Euro erzielt.”
شرکت در سال گذشته یک میلیون یورو فروش داشته است.
den Umsatz überwachen
“Der Geschäftsführer überwacht den Umsatz täglich, um die Leistung zu bewerten.”
مدیر عامل هر روز فروش را نظارت میکند تا عملکرد را ارزیابی کند.
مثالهای بیشتر با ضمایر “ich” و “sie”:
ich steigere den Umsatz
“Ich arbeite hart daran, den Umsatz meines kleinen Unternehmens zu steigern.”
من سخت تلاش میکنم تا فروش شرکت کوچک خود را افزایش دهم.
sie erzielt einen Umsatz (سوم شخص مفرد)
“Sie erzielt immer hohe Umsätze durch ihre hervorragenden Verkaufsfähigkeiten.”
او همیشه به دلیل مهارتهای عالی فروش خود فروش بالایی دارد.
sie überwachen den Umsatz (سوم شخص جمع)
“Sie überwachen den Umsatz, um sicherzustellen, dass das Geschäft profitabel bleibt.”
آنها فروش را نظارت میکنند تا اطمینان حاصل کنند که کسب و کار سودآور باقی میماند.
خلاصه:
“der Umsatz” به معنای “فروش” یا “درآمد” است و به مجموع پولی که از فروش کالاها یا خدمات در یک دوره زمانی مشخص به دست میآید، اشاره دارد. این کلمه در زمینههای مختلف کسب و کار برای توصیف عملکرد مالی استفاده میشود.
das Unternehmen
کمپانی